«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ * رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْريَ * وَ احْللْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي[1]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
عالَم همه آیینهی صفات حقّ است
در جلسات پیشین بَحثی مَطرح شد تَحت عُنوان شناخت سرمایهای که انسان فقط همان سرمایه را داراست و استفادهی درست از این سرمایه و مُراقبت از اینکه اسراف نشود. تَبذیر و اسراف اُفق واحدی دارند؛ مُنتها تَبذیر اَفشاندن بَذر است در جایی که نمیروید. کشاورزی بَذر خوبی دارد که اگر در زمین مُستعد این بَذر خود را میاَفشاند، زمین استعداد داشت و با مُراقبت به او حاصل میداد؛ اما به جای اینکه ببَرد و در یک زمین نَرم شیرهدار مایعدار این بَذر را بیفشاند، بُرد به یک شورهزاری یا سنگلاخی یا جایی که پُر از عَلف هَرز است و مُزاحم است؛ این تَبذیر است. سرمایه دارد، مال دارد، این برای این است که زندگی آیندهاش را تأمین بکند، ولی بیتَوجّه به آینده است و جایی که نباید بَذر را به کار ببَرد، در آنجا صرف کرد. هم بَذر از دستش رفت و هم اُمیدش نااُمید شد. چون به اُمید اینکه بَناست این بَذر حاصل بدهد و با این حاصل زندگی کنم. سرمایه را از دست داد، اُمیدش هم نااُمید شد. اسراف زیادهروی در مصرف هست. انسان اگر خودش را تمرین بدهد، با سه لُقمه غذا هم میتواند زنده باشد. مرحوم «آیت الله بهجت» که رضوان خداوند بر او باد، به یک طلبهای گفتند: مُواظب باش و همیشه باوضو باش. یکی از آدابی که هم «شهید[2]» (اعلی الله مقامه الشریف) در «مُنْیةُ[3]» و هم دیگر راهنمایان عالِمان مَطرح کردند، این است که اُستاد و طلبه بدون وضو سر کلاس نروند. «طَلَبُ اَلْعِلْمِ فَرِيضَةٌ[4]»؛ فریضه است، واجب است. در اَدای واجب خوب است که آدم با وضو باشد. بعد اگر حَواس انسان جمع باشد، عالَم همیشه برای او کلاس است. «هارون الرشید» (علیه اللعنة و العذاب) موعظه خواست از وجود مُقدّس حضرت موسیبنجعفر (علیه السلام) موعظه خواست؛ ولی عَرضه داشت مُختصر باشد. حضرت موسیبنجعفر (علیه السلام) این جمله را فرمودند: «مَا مِنْ شَيْءٍ تَرَاهُ عَيْنُكَ إِلاَّ وَ فِيهِ مَوْعِظَةٌ[5]»؛ همهچیز میتواند برایت درس باشد و برحَسب آیهی آخر سورهی مبارکهی طلاق عالَم همه هم کتاب است، هم کلاس است و هم مُدرّس است. شما به هر چیزی که نگاه کنید، حکمت خداوند متعال را، قدرت خداوند متعال را، رَحمت خداوند متعال را، جَلال خداوند متعال را، جَمال خداوند متعال را، رازقیّت خداوند متعال را که صفات خداوند در همهی موجودات قابل دیدن است. لذا عالَم همه آیینه است و یک صورت در این آیینه دیده میشود و آن صورت یار است. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: هیچچیزی ندیدم، مَگر خدا را قبل و بعد و با او دیدم. نَقش عالَم نَقش مرآت است؛ لذا از دیدگاه وحی الهی همهچیز آیه است. آیه یعنی نشانه، آیه یعنی آیینه. آیینه مَظهر است؛ چیزی در او ظاهر میشود و آدم آن را میبیند. تمام موجودات آیات خداوند هستند، خدانَما هستند.
آدم مَعمولاً بیشتر از نیاز غَرایز خود سُراغ هوا و هَوس میرود
به علاوه چون عالَمی که ما در آن زندگی میکنیم عالَم حرکت هست، عالَم زَوال است؛ چیزی که گُذر دارد، این هم بگذرد، این هم تمام میشود. «بنشین بر لبِ جوی و گَذرِ عُمر ببین[6]». ببین عُمرت چگونه دارد میرود، حَواست هم نیست. یکوقت مُتوجّه میشوی جوانی رفت. «إِلهِى وَ قَدْ أَفْنَيْتُ عُمْرِى فِى شِرَّةِ السَّهْوِ عَنْكَ، وَ أَبْلَيْتُ شَبابِى فِى سَكْرَةِ التَّباعُدِ مِنْكَ[7]»؛ خدایا! جوانیام را به جای اینکه به تو نزدیک بشوم، دنبال هَوا و هَوس دویدم و از تو دور شدم. جوانیام را صَرف زاویهگرفتن از مَحبوب و مَقصد کردم. خیلی دور شدم. خوشا به حال کسانی که جوانیشان نَردبان قُرب خداست. در جوانی دلبَر واقعی را یافتهاند و دل را به آن دلبَر سِپُردهاند. دلشان هَرز نبود که هرچه ببینند دل بدهند؛ یا به جایی که نباید دلشان مَشغول بشود، دلمشغولیشان در آنجا باشد. «مَا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ[8]»؛ خداوند به هیچکسی دو تا دل نداده است. آدم یک دل دارد؛ یک دل هم یک دلبَر لازم دارد و آدم نمیتواند به دو جا دل بدهد. جوانی دورهی دلدادگی هست. طلبهی جوان دلش را به امام زمان (ارواحنا فداه) داده است و آمده و طلبه شده است؛ حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) دل او را بُرده است، حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) او را پَسندیده است، حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) در او استعداد و زمینهای یافته است. گفته شما بیایید. ایکاش آرام آرام عوض نشویم! آمدهایم که برای آقایمان باشیم، عبدالمَهدی (عَجَّل الله تعالی فرجه الشریف) باشیم، خادم المَهدی (عَجَّل الله تعالی فرجه الشریف) باشیم؛ خیر، انشاءالله فانی فیالمهدی (عَجَّل الله تعالی فرجه الشریف) باشیم، انشاءالله ذَبیح المهدی (عَجَّل الله تعالی فرجه الشریف) بشویم. در راه حضرت مَهدی (عَجَّل الله تعالی فرجه الشریف) ما را بکُشند و انشاءالله فدای ایشان بشویم. اما غالباً اینجور نیست؛ جوانیها اسراف میشود. به مقداری که زندگی لازم دارد آدم از غَرایز بَهره بگیرد، بیشتر سُراغ هوا و هَوس میرود و اسراف میکند، در صَرف عُمر زیادهرَوی میکند، در اُموری که مقدار کمِ آن هم کافی بود.
نفرت مولا امیرالمؤمنین (علیه السلام) نسبت به دنیا
این حدیث خیلی تکاندهنده است؛ مُنتها خیلی مُتعارف است؛ کسی به عُمق آن تَوجّه نمیکند. «اَلدُّنْيَا جِيفَةٌ وَ طَالِبُهَا كِلاَبٌ[9]»؛ دنیا َحقیقتاً عَفِن است. چرا امیرالمؤمنین (علیه السلام) اینقَدر نسبت به دنیا نفرت دارد؟ «أَ بِي تَعَرَّضْتِ؟ أَمْ إِلَيَّ [تَشَوَّفْتِ] تَشَوَّقْتِ؟ لَا حَانَ حِينُكِ[10]»؛ تو سیل اشتیاقت را به سوی علی گُسیل داشتی، به سوی من میل پیدا کردی، فکر کردی میتوانی من را فریب بدهی؟ «لَا حَانَ حِينُكِ»؛ هیچوقت این فُرصت نَصیب تو نمیشود که علی سرگرم تو بشود. «قَدْ طَلَّقْتُكِ ثَلَاثاً[11]»؛ تو را نامَحرم کردم که نگاهت نکنم؛ «لَا رَجْعَةَ فِيهَا[12]». دنیا جیفه است. اگر انسان در بیابان غذا پیدا نکرد، گرفتار گُرسنگی شد و گُرسنگی مُهلک بود، جایز است از این جیفه استفاده کند. ولی به چه مقداری؟ به مقداری که از مرگ نجات پیدا کند. هم طَبع انسان از خوردن جیفه ناراحت است و هم جیفهخوری کار آدم نیست، کار سگ است و اگر انسان دنیاپَرست شد، دنیاخور شد، احتمال بدهید که صورت مَلَکوتیاش اصلاً آدم نیست؛ صورت مَلَکوتیاش سگ است.
یکی از برجستگان عَصرمان نوشتهاند که جنازهای را حَمل میکردند، به صحن مُبارک حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) آوردند. وقتی به دَرب حرم رسیدند، یک سگ سیاهی از تابوت بیرون آمد و تابوت را خالی بُردند. آنهایی که میبُردند مُتوجّه نبودند؛ ولی این کسی که چشم بَرزخیاش باز بود، دیده بود که داخل تابوت سگ سیاهی است و مُجاز نبود وارد حَرم بشود. داخل حَرم نشد؛ دَر ورودی حَرم بیرون آمد. تابوت را که به دَرب ورودی حَرم برگردانده بودند، دوباره آمده بود و داخل تابوت شد. انسان رنگ مَحبوب را میگیرد. دل به هرچیزی بدهید، رنگ همان را میگیرید.
انسان رنگ محبوب خود را میگیرد
در حالات مرحوم «شیخ رجبعلی خیاط» (رضوان الله تعالی علیه) این آقای «صِنوبَری» هستند که در دفتر مقام مُعظم رهبری (اَطال الله عُمره الشریف) هستند؛ مرد نازنینی هستند، ولی پدر ایشان از اُوتاد بود. ما در ایّام فاطمیّه در شرق تهران مِنبر میرفتیم و یک پیرمرد قد بلندِ نورانی میآمد و مینشست. خیلی خوشگریه بود، خیلی باحال بود. یکوقت بنده در یک مجلسی نام از مرحوم شیخ رجبعلی (رضوان الله تعالی علیه) بُردم. ایشان بلند شدند، جلو آمدند و گفتند: من سالها با شیخ (رضوان الله تعالی علیه) همسُفره بودم. ایشان پدر همین آقای صِنوبَری بودند. ایشان نَقل کردند، این آقای صِنوبَری نَقل کردند. گفتند: یک بندهی خدایی بود که جُزء مُریدهای شیخ شیخ (رضوان الله تعالی علیه) بود. در حلقهی ارادتمَندان ایشان حُضور پیدا میکرد، از مَواعظ و نَفَس شیخ (رضوان الله تعالی علیه) نور میگرفت. یک روزی او آمد و گفت: من سوار بر اُتوبوس شدم، دیدم یک مرد تنومَندی که سبیل داشت نشسته بود و کنار او خالی بود. من هم رفتم و آنجا نشستم. در یکی از ایستگاهها یک خانم بیحجاب بَزک کرده ـ قبل از انقلاب بوده است، حالا هم که دیگر مانند قبل از انقلاب شده است و مُتأسفانه شرمآور است ـ داخل اُتوبوس آمد. من که در کنار یک مرد دارای سبیل نشسته بودم، یک نگاه کردم و دیدم این زن است؛ زنِ بیحجاب بَزک کرده است؛ نگاه کردم و دیدم که راننده هم زن است؛ بعضیهای دیگر هم زن هستند و همه هم به شکل این زنی هستند که سوار شد. در یکی از ایستگاهها این زن پیاده شد. او پیاده شد و دیدم که شکلها برگشت. همین کسی که در کنار من زن شده بود، باز تبدیل به مرد شد. شیخ رجبعلی (رضوان الله تعالی علیه) گفت: خدا چشم بَرزخیات را باز کرد تا حَواست را جَمع کُنی و به هرکسی دل ندهی. آن زنی که وارد شد دلها را بُرد؛ هرکسی به او نگاه کرد، خیره شد، دل به او داد، رنگ او را گرفت. انسان هرکسی را دوست دارد، با او مَحشور میشود و رنگ او را میگیرد. بنابراین حَواسمان جَمع باشد؛ ما بیش از یک دل نداریم؛ آن دل را مُراقبت کنیم، کشیک دل بکِشیم. اجازه ندهیم هر بیگانهای وارد دلمان بشود. میرود و دیگر بیرون نمیآید؛ میماند و آنگاه آدم رنگ بدی میگیرد، شکل بدی میگیرد.
اسراف جُزء رَذائل اخلاقی به شُمار میآید
«اَلدُّنْيَا جِيفَةٌ وَ طَالِبُهَا كِلاَبٌ» فُحش نیست؛ بیان حقیقت است. آدمِ دنیاپَرست آدم نمیمیرد. در همین دنیا هم آدم نیست؛ ولی اینجا کسی نمیبیند، اینجا پَردهها کنار نرفته است. در آنجاست که «يَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِرُ[13]» است. حضرت عزرائیل (علیه السلام) هم که میآید، آدم شکل خودش را میبیند و وَحشت میکند. از خودش میترسد، از دیدن خودش زَهرهاش آب میشود. بنابراین اسراف و تَبذیر هر دو حرام است؛ ولی خداوند متعال فرعون را جُزء مُسرفین به حساب آورده است. کسانی که از دنیا به مقدار ضَرورت استفاده میکنند، اینها قَدر عُمرشان را میدانند. آن مقدار را برای تقویت بُنیه جَهت عبادت از دنیا بَهره میگیرند. اینها مُقتصد هستند، اینها قانع هستند. اگر انسان در همهچیز رعایت بکند، آب را به مقدار ضَرورت استفاده بکند، شیر آب را باز نکند که تا پایان وضو همینجور آب هَدر برود و بعد که وضو تمام شد آدم شیر آب را ببَندد؛ یا اگر برای غُسل زیر دوش حَمام رفت، حالا یکی از غُسلها هم غُسل دیدار امام زمان (ارواحنا فداه) است؛ بعضی از شما که نُفُوس پاکی دارید، انشاءالله گاهی در غُسلهایتان اَثر میبینید. بعضیها که غُسل زیارت امام زمان (ارواحنا فداه) میکنند، مَخصوصاً اگر سه شب استمرار داشته باشد که در «عُروة الوُثقی[14]» هم یکی از غُسلهای مُستحبّ است همین غُسل زیارت آقاجانمان حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) است، گاهی آدم خودِ حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) را نمیبیند، ولی مثلاً امام (رضوان الله تعالی علیه) را میبیند، مقام مُعظم رهبری (مُدّ ظلّه العالی) را میبیند، یکی از اولیاء را میبیند؛ یعنی امام زمان (ارواحنا فداه) را در حَدّ امام زمان نمیبیند؛ ولی امام زمان (ارواحنا فداه) را در حَدّ ظرفیّت کسی که به ما اجازه داده شده او را ببینیم، در آن ظرفیّت میتواند ببیند. وقتی آدم از صابون برای شُستشوی خود استفاده میکند، از کف استفاده میکند، نباید همینجور شیر آب باز باشد؛ اینها اسراف است. اسراف در زندگی جُزء رَذائل هست، جُزء اُموری است که خداوند دوست ندارد. «إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ[15]»؛ یکی از نکبتهایی که در اسراف هست، این است که انسان را از چشم خداوند میاَندازد.
یکی از موارد صرفهجویی در عُمر، طالب علم بودن است
بنابراین صرفهجویی در عُمر به این است که انسان طالب علم باشد که علم جُزء مَقاصد آفرینش است. خداوند متعال ما را برای علم آفریده است. محبّت مَقصد غایی هست؛ ولی محبّت بدون شناخت حاصل نمیشود. آدم ابتدا مَعرفت پیدا میکند، بعد محبّت پیدا میکند. شما نادیده عاشق کسی نمیشوید، ناشناخته عاشق کسی نمیشوید؛ ابتدا باید خدا را بشناسید و بعد عاشق خداوند بشوید. امام زمان (ارواحنا فداه) را بشناسید، بعد بیقرار حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) بشوید، دَربهدَر حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) بشوید؛ در خواب و بیداری سرگردان آن عزیزِ سفرکرده باشید. علم جُزء مَقاصد هست. باید علم را آن علمی که آدرس هست یعنی علمِ نافع را به دست آورد. «هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلَى أَنْ تُعَلِّمَنِ[16]»؛ حضرت موسی (علیه السلام) به جناب خِضر (علیه السلام) میگوید: اجازه میدهی من به دنبال تو حرکت کنم؟ مَسیری که تو میروی، من هم در خطّ تو بیایم؟ تا اینکه «تُعَلِّمَنِ»، تو مُعلّم من باشی، «عُلِّمْتَ رُشْدًا[17]»؛ تو مَعلَّم هستی، خداوند به تو یاد داده است، علم لَدُنّی داری؛ علم لَدُنّی با تَبعیّت نَصیب انسان میشود، با مُطالعه نَصیب آدم نمیشود. «هَلْ أَتَّبِعُكَ»؛ اجازه میدهی من با این آدرس بیایم؟ با این خطّی که شما جلو اُفتادهاید، در این خط بیایم؟ شاید مُعلّم من کسی باشد که او علم لَدُنّی دارد، علم وجودی دارد؛ گوهر او علم است، خداوند وجود او را آیینه قرار داده است، وجود او آدرس است، فِلش است، صراط مُستقیم است. این با تَبعیّت حاصل میشود. بنابراین انسان علم را یاد میگیرد که راه برود، که تَبعیّت بکند. علم نافع باشد، علم الهی باشد؛ علمی باشد که هم ذاتِ الهی را در حَدّی که خداوند خودش را مُعرّفی کرده است: «شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَ الْمَلَائِكَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ[18]»؛ اوّلین شاهد برای وَحدانیّت خودِ خداوند است، بعد مَلائکه هستند و بعد هم «أُولُوا الْعِلْمِ» هستند. «أُولُوا الْعِلْمِ» باید شاهد باشند؛ نه اینکه علم ذهنی داشته باشند. باید وجودشان را پاک کنند تا خداوند در این وجود جلوه کند. آدم واقعاً در «آقای بهجت» (اعلی الله مقامه الشریف) جسم نمیدید؛ در مسجد فاطمیه که برمیگشتند، دستشان را نگه میداشتند و نگاه میکردند، آدم فکر نمیکرد او جسم دارد. حقیقتی بود؛ در همهی جانها نُفوذ داشت. هرجا مینشست، جوانها اطراف ایشان حَلقه میزدند. بخاطر جسم هم پیر بود، هم جسم ایشان از نظر وجاهت که دارای وجاهت خاصّی نبود؛ ولی هیچ وَجیهی دلبَری آقای بَهجت (اعلی الله مقامه الشریف) را نداشت. «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا[19]»؛ این حاصل ایمان و عمل صالح است. خداوند در آن جلوه میکند و دلبَری برای خداست. خداوند محبّت را در دل انسان ایجاد میکند.
دو نعمتی که نَصیب انسانهای با تقوا خواهد شد
بنابراین حَواسمان جَمع باشد هم تَبذیر نکنیم، هم اسراف نکنیم. در همهچیز و مهمتر از همهچیز خودمان است. ما خودمان داریم هزینه میکنیم، داریم خودمان را خرج میکنیم، داریم خودمان را لحظه به لحظه فانی میکنیم. «نَفَسُ الْمَرْءِ، خُطَاهُ إِلَى أَجَلِهِ[20]»؛ هر نَفَسی که میکِشیم، خودمان را یک قَدم به مرگمان نزدیک میکنیم. داریم آن چیزی را که داریم از دست میدهیم. ولی چه چیزی به دست میآوریم؟ علم نافع این است که این چیزی که خیلی قیمت دارد و بَدل هم ندارد، یک جایگُزینی پیدا کنیم که وقتی به او دادیم، چیزی از دست نداده باشیم. آن هم جُز خدا، جُز آموختن راهِ خدا که در قَدم اوّل علوم حَقّه است و بعد علوم دراستی و حوزوی است که مُقدّمهای برای علوم حَقّه و تَحوُّل وجودی و نورانیّت دل است. «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ[21]»؛ فرمود: ای مؤمنین! با تقوا زندگی کنید. در حَریم خداوند هستید؛ پس حُرمت نگاه دارید؛ «اتَّقُوا اللَّهَ». «وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ»؛ اگر تقوای الهی داشتید، راهنما و بَلدچی که خداوند فرستاده است، به او دل میدهید، اعتقاد و ایمان پیدا میکنید؛ «وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ». که اگر این حَریمداری خداوند متعال و تَبعیّت از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و دلدادن به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) باشد، خداوند دو چیز به شما میدهد؛ یک: شما از رَحمت رَحمانیّه و رَحیمیّه توأماً بَهره میبَرید. «يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ»؛ دو بَخش، دو قِسم از رَحمت خودش شامل حال شما میشود. که یکی از توجیهاتش این است که همه از رَحمت رَحمانیّه که اُمور دُنیوی است بَهره میبَرند. خداوند نیازهای دُنیوی شما را میدهد، مشکل پیدا نمیکنید. و دوّم توفیقات مَعنوی است. آنچه شما را نزد خداوند متعال شیرین میکند، محبوب میکند، عزیز میکند، همهاش در مَسیرتان پیش میآید که شما یک کارهایی میکنید و هر روز نزد پروردگار خودتان عزیزتر میشوید. «وَ يَجْعَلْ لَكُمْ نُورًا»؛ خداوند یک بُراقی برایتان میآورد، یک مَرکبی برایتان تدارک میبیند که آن نور است. سوار بر نور میشوید، با مَرکب نور حرکت میکنید؛ «تَمْشُونَ بِهِ». یعنی دیگر شما نیستید؛ خداوند شما را میبَرد. مقداری زَحمت بکِشید. «وَ الَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا[22]»؛ شما مُجاهدتتان را بکنید، خداوند خودش شما را میبَرد. دیگر نَفَس نمیزنید؛ با جَذبه میبَرد، در لازمان میبَرد، در لامکان میبَرد، همهچیز برایتان حَل میشود. شما فکر میکنید که حضرت یوسف (علیه السلام) گرفتار زُلیخا بود؟ آیا هُنر کرد که از دست زُلیخا نجات پیدا کرد؟ اصلاً اینجور نبود. زُلیخا برای او هیچ جاذبهای نداشت. زُلیخا آفرین را میدید و همهی دلش در آنجا بود. این برایش مُزاحم بود، از بودن با او اذیّت میشد؛ لذا با صداقت گفت: «رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِي إِلَيْهِ[23]»؛ خدایا! زندان برای من محبوبتر است. نمیگوید: آنجا بهتر است؛ بلکه میگوید: اینجا با تو هستم. با آن زنها از تو دور میشوم؛ ولی در اینجا با تو خلوت میکنم؛ «رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِي إِلَيْهِ».
روضه و تَوسُّل به حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام)
این ایّام یادِ حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) همیشه مُناسب است. در روایت هم دارد که اگر کسی بر حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) گریه کند، روز قیامت گریه نخواهد کرد. مَظلومیّت حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) فوقالعاده است. گریهی بر حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) جُزء عبادتهای برتر است. یکوقتی در مدینه در منزل مرحوم «آقای عَمْری[24]» که محور شیعه در مدینه بودند و خداوند ایشان را رَحمت کند. آنجا جَمعی از عُلمای خراسان بودند و از ما دعوت کردند و بنده در آنجا روضهی حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) را خواندم. یک سیّد بزرگواری بود که ایشان هم اَهل مَشهد مُقدّس بودند و مُعمّم بودند. وقتی ما از مِنبر پایین آمدیم، ایشان هِقهِق گریه میکردند و آرام نمیشدند. گفتند: من دیشب خواب دیدم؛ دیدم وارد قَبرستان بَقیع میشوم. قلب آدم به درد میآید. قَبر حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) مورد تَحقیر وَهّابیها قرار گرفته است. نه گُنبد دارد، نه ضَریح دارد، نه حَریم دارد، نه زائر دارد، نه چراغ دارد، نه مُراجعهکننده دارد. گفت: دیدم دارم وارد بَقیع میشوم، 3ـ2 خانم سیاهپوش هنگام ورودی قَبرستان بَقیع آمدند و یکی به من گفت: فُلانی! بیبی حضرت زهرا (سلام الله علیها) هستند؛ میگویند روضه بخوانید. گفتم: چه روضهای بخوانم؟ فرمودند: روضهی حَسنم را بخوان. مَعلوم میشود حضرت زهرا (سلام الله علیها) تَوقُّع دارند که روضهخوانها، عُلما و طلبهها در مَجالسشان مَظلومیّت حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) را هم یاد کنند. حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) خیلی مَظلوم است؛ مَظلومیّت ایشان قابل وَصف نیست. 72 عاشق اطراف امام حسین (علیه السلام) را گرفته بودند؛ تا یک نفر از اینها زنده بود، یک زَخم به امام حسین (علیه السلام) وارد نشد. اما امام مجتبی (علیه السلام) اَمنیّت برای دو رکعت نماز را هم نداشتند. سَجّاده را از زیر پای ایشان کشیدند، به رانِ مُبارک ایشان آسیب وارد کردند. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را تشییع جنازه نکردند؛ در خانهی خودش دَفن شد. بیبی حضرت زهرا (سلام الله علیها) دوّمین شخصیّت آل عبا (سلام الله علیهم اجمعین) بود، ولی تَشییع نداشت. شبانه و به صورت غریبانه بدن او را برداشتند. امیرالمؤمنین (علیه السلام) را هم حَسنین (علیهما السلام) در دلِ شب غریبانه برداشتند. تنها جنازهای که بَنا بود از این خَمسهی طیّبه (علیهم السلام) تَشییع و تَجلیل بشود، امام مجتبی (علیه السلام) بود. ایکاش آن هم شبانه برمیداشتند! به «مروان» دستور داد: من از او خوشم نمیآمد، جنازهاش را تیرباران کنید. بر سیدالشهدا (علیه السلام) چه گذشت! بر قَمر مُنیر بنیهاشم (علیه السلام) چه گذشت! هم دستور و وصیّت امام حسن مجتبی (علیه السلام) دستشان را بسته بود و نمیتوانستند حمله کنند، هم مُقابل چشمشان میدیدند که دارند این جنازهی عَرشی را تیرباران میکنند. این بود که اینقَدر بر حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) سخت گذشت، وقتی بدن نازنین و زیبای برادرش را درون قَبر گذاشت، امام حسن مجتبی (علیه السلام) خیلی زیبا بود؛ حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) بَند کَفن را باز کرد، صورت زیبایش را بر روی خاک گذاشت. گفتند: برادر من! «أ أدهَنُ رَأْسِى[25]»؛ من دیگر به خودم اجازه نمیدهم مَحاسنم را خَضاب کنم، یا موی سرم را آراسته کنم. غارتزَده آن کسی نیست که مالش را به غارت بُردهاند؛ بلکه غارتزَده من هستم که برادری مانند تو را از دست دادم. در مدینه گفت: من غارتزَده هستم؛ اما نگفت من بیچاره هستم. کنار نَهر عَلقمه فرمود: «الْآنَ انْکَسَرَ ظَهْرِی وَ قَلَّتْ حِیلَتِی[26]»؛ یعنی دیگر بیچاره شدم…
لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم
اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین
دعا
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ * أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ[27]».
«اللّهُمَّ انّا نَسْئَلُکَ وَ نَدْعُوکَ بِاسْمِکَ الْعَظیمِ الْاعْظَمِ، الْاعَزِّ الْاجَلِّ الْاکْرَمِ یَا حَمِیدُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ یَا عَالِی بِحَقِّ عَلِیٍّ یَا فَاطِرُ بِحَقِّ فَاطِمَهَ یَا مُحْسِنُ بِحَقِّ الْحَسَنِ وَ یا قَدیمَ الْإِحْسَان بِحَقِّ الْحُسَیْنِ[28]».
خدایا! فَرج امام زمانمان (ارواحنا فداه) را برسان.
خدایا! قلب مُبارکش را همواره از ما راضی بدار.
خدایا! خانههای قُلوب ما را محلّ استقرار مولایمان قرار بده.
خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم دستمان را به دامان امام زمان (ارواحنا فداه) برسان.
خدایا! لحظهای دستمان را از دامان ایشان کوتاه مَگردان.
خدایا! عنایتی کُن که آقای ما همیشه هوای ما را داشته باشد.
خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم این مَملکت را، این مردم را، رهبری این مَملکت را در پَناه عنایات خاصّ امام زمان (ارواحنا فداه) از همهی بَلیّات مُحافظت بفرما.
خدایا! مُشکلات مَعیشتی، کمآبی، گرانی، سختی ازدواج، مَسألهی مَسْکَن که همهی اینها برای مردم جُزء مُشکلات و مَهامّ است؛ به حقیقت شهدا کار را بر مردم ما آسان بگردان.
خدایا! نیازهای ما را بدون دخالت بیگانگان برطرف بفرما.
خدایا! بیگانگان خاصّه صهیونیستها و فَراعنهی غَرب و مُزدورانشان در مَنطقه، همه را به زودی نابود بگردان.
الها! نُفوذیهای داخل، مردمآزارها و هرکسی که قَصد اذیّت مؤمنین را دارد، در هر سِمَتی که هست، موجب گرانی میشود، موجب بَد برخوردی میشود، موجب نااُمیدی اَشخاص میشود، اگر قابل هدایت نیستند رُسوا و دستشان را کوتاه بگردان.
خدایا! این جاسوسهایی که این همه قُربانی از ما گرفتند، لَعنت خودت را شامل حالشان بگردان.
خدایا! اینها را بیآبرو کُن.
خدایا! اینها را از ما دور کُن.
خدایا! شَرّشان را به خودشان برگردان.
خدایا! گِرههای ما را به دست بابالحَوائجمان باز کُن.
خدایا! ما را از زندان نَفْس آزاد کُن.
خدایا! ما را از مَضایق بازدارنده مُستَخلَص کُن.
خدایا! عاقبت اَمرمان را خَتم به خیر بفرما.
خدایا! امام ما (رضوان الله تعالی علیه)، شهدای ما، مَشایخ ما و حقداران ما را بر سر سُفرهی کریم اَهلبیت امام مجتبی (علیه السلام) مُتنعّم بگردان.
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
[1] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.
[2] زین الدین بن نورالدین علی بن احمد عاملی جُبَعی(۹۱۱-۹۵۵ یا ۹۶۵ق) معروف به شهید ثانی، فقیه شیعی قرن دهم هجری قمری. وی نزد علمای شیعه و اهلسنت به تحصیل پرداخت و از هر دو دسته تأییدیههایی دریافت کرد. شهید ثانی مذاهب پنجگانه اسلامی را تدریس میکرد و طبق مبانی هر یک فتوا میداد. معروفترین اثر فقهی او الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیه میباشد. این کتاب از متون درسی حوزههای علمیه شیعه است. در شعبان ۹۵۲ عازم عراق شد. و در ۴ شوال وارد سامراء و در۸ شوال وارد کاظمین شد. ۱۵ شوال به کربلا رسید و از آنجا به حله و سپس به کوفه و نجف رفت. پس از زیارت مراقد ائمهٔ اطهار در ۱۵ صفر ۹۵۳ق. به لبنان بازگشت و در بعلبک ساکن شد و چندی را به تدریس مذاهب پنجگانه (جعفری، حنفی، شافعی، مالکی و حنبلی) و رشتههای دیگر گذراند. وی در این مدت جایگاه بلند یافت و مرجعیت علمی یافت و در هر مذهبی طبق مبانی آن فتوا میداد. پس از آن باز به جبع رفت و تا ۹۵۵ قمری در آنجا به تدریس و نگارش مشغول بود. شهید ثانی در ۹۵۵ یا ۹۶۵ق به شهادت رسید.
[3] مُنْیةُ المُرید فی أدَبِ المُفیدِ وَ المُسْتَفید کتابی است در حوزه اخلاق اسلامی و به زبان عربی، اثر شهید ثانی (شهادت ۹۶۶ق) در موضوع آداب متقابل شاگرد و استاد و آداب تعلیم و تعلم در اسلام. این اثر منبع بسیاری از آثار پس از خود در این موضوع بوده و به جهت اهمیت و شهرت آن دارای نسخههای فراوان، ترجمه، تلخیص و شروح متعددی است. این رساله موجز، از قدیم در کانون توجه طلاب علوم دینی شیعه قرار داشته است. زینالدین بن نورالدین علی بن احمد عاملی جُبَعی معروف به شهید ثانی از نوادگان علامه حلی و از علما و فقهای نامدار شیعه در قرن دهم هجری قمری است. از او تألیفات بسیاری بر جای مانده که کتاب الروضه البهیه فی شرح اللمعه الدمشقیه معروفترین آنها در فقه جعفری است. او در سال ۹۶۶ق به دست افراطیون مذهبی به قتل رسید و بدین رو به شهیدثانی شهرت یافت. شهید ثانی، تألیف این رساله کوچک پنجشنبه ۲۰ ربیع الاول سال ۹۵۴ق یعنی یازده سال پیش از شهادتش و در سن چهل و پنج سالگی به پایان رسانده است.
[4] الأمالي (للطوسی)، جلد ۱، صفحه ۵۶۹.
«وَ عَنْهُ، قَالَ: أَخْبَرَنَا جَمَاعَةٌ، عَنْ أَبِي اَلْمُفَضَّلِ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ اَلْحَسَنِ اَلْحَسَنِيُّ (رَحِمَهُ اَللَّهُ) فِي رَجَبٍ سَنَةَ سَبْعٍ وَ ثَلاَثِمِائَةٍ، قَالَ: حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ [بْنِ زَيْدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ] بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ)، قَالَ: حَدَّثَنِي اَلرِّضَا عَلِيُّ بْنُ مُوسَى، عَنْ أَبِيهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ، عَنْ أَبِيهِ جَعْفَرٍ، عَنْ أَبِيهِ مُحَمَّدٍ، عَنْ أَبِيهِ عَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ، عَنْ أَبِيهِ اَلْحُسَيْنِ، عَنْ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (عَلَيْهِمُ اَلسَّلاَمُ)، قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اَللَّهِ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) يَقُولُ: طَلَبُ اَلْعِلْمِ فَرِيضَةٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ، فَاطْلُبُوا اَلْعِلْمَ مِنْ مَظَانِّهِ، وَ اِقْتَبِسُوهُ مِنْ أَهْلِهِ، فَإِنَّ تَعْلِيمَهُ لِلَّهِ حَسَنَةٌ، وَ طَلَبَهُ عِبَادَةٌ، وَ اَلْمُذَاكَرَةَ فِيهِ تَسْبِيحٌ، وَ اَلْعَمَلَ بِهِ جِهَادٌ، وَ تَعْلِيمَهُ مَنْ لاَ يَعْلَمُهُ صَدَقَةٌ، وَ بَذْلَهُ لِأَهْلِهِ قُرْبَةٌ إِلَى اَللَّهِ (تَعَالَى)، لِأَنَّهُ مَعَالِمُ اَلْحَلاَلِ وَ اَلْحَرَامِ، وَ مَنَارُ سَبِيلِ اَلْجَنَّةِ، وَ اَلْمُؤْنِسُ فِي اَلْوَحْشَةِ، وَ اَلصَّاحِبُ فِي اَلْغُرْبَةِ وَ اَلْوَحْدَةِ، وَ اَلْمُحَدِّثُ فِي اَلْخَلْوَةِ، وَ اَلدَّلِيلُ عَلَى اَلسَّرَّاءِ وَ اَلضَّرَّاءِ، وَ اَلسِّلاَحُ عَلَى اَلْأَعْدَاءِ، وَ اَلزَّيْنُ عِنْدَ اَلْأَخِلاَّءِ، يَرْفَعُ اَللَّهُ بِهِ أَقْوَاماً وَ يَجْعَلُهُمْ فِي اَلْخَيْرِ [قَادَةً]».
[5] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد ۶۸، صفحه ۳۲۴.
«لي، [الأمالي للصدوق]، أَبِي عَنْ مُحَمَّدٍ اَلْعَطَّارِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِكٍ عَنْ سَعِيدِ بْنِ عَمْرٍو عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ بِشْرِ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: كَتَبَ هَارُونُ إِلَى مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ عِظْنِي وَ أَوْجِزْ قَالَ فَكَتَبَ إِلَيْهِ مَا مِنْ شَيْءٍ تَرَاهُ عَيْنُكَ إِلاَّ وَ فِيهِ مَوْعِظَةٌ».
[6] حافظ، غزلیات، غزل شماره ۲۶۸.
[7] مفاتیح الجنان، فرازی از مناجات شعبانیه (مناجات ائمه (علیهم السلام) در ماه شعبان).
«…إِلهِى لَاتَرُدَّ حاجَتِى، وَ لَا تُخَيِّبْ طَمَعِى، وَ لَا تَقْطَعْ مِنْكَ رَجائِى وَ أَمَلِى. إِلهِى لَوْ أَرَدْتَ هَوانِى لَمْ تَهْدِنِى، وَ لَوْ أَرَدْتَ فَضِيحَتِى لَمْ تُعافِنِى. إِلهِى مَا أَظُنُّكَ تَرُدُّنِى فِى حاجَةٍ قَدْ أَفْنَيْتُ عُمْرِى فِى طَلَبِها مِنْكَ. إِلهِى فَلَكَ الْحَمْدُ أَبَداً أَبَداً دائِماً سَرْمَداً يَزِيدُ وَ لَا يَبِيدُ كَما تُحِبُّ وَ تَرْضى. إِلهِى إِنْ أَخَذْتَنِى بِجُرْمِى أَخَذْتُكَ بِعَفْوِكَ، وَ إِنْ أَخَذْتَنِى بِذُنُوبِى أَخَذْتُكَ بِمَغْفِرَتِكَ، وَ إِنْ أَدْخَلْتَنِى النَّارَ أَعْلَمْتُ أَهْلَها أَنِّى أُحِبُّكَ. إِلهِى إِنْ كانَ صَغُرَ فِى جَنْبِ طاعَتِكَ عَمَلِى فَقَدْ كَبُرَ فِى جَنْبِ رَجائِكَ أَمَلِى. إِلهِى كَيْفَ أَنْقَلِبُ مِنْ عِنْدِكَ بِالْخَيْبَةِ مَحْرُوماً وَ قَدْ كانَ حُسْنُ ظَنِّى بِجُودِكَ أَنْ تَقْلِبَنِى بِالنَّجاةِ مَرْحُوماً؟! إِلهِى وَ قَدْ أَفْنَيْتُ عُمْرِى فِى شِرَّةِ السَّهْوِ عَنْكَ، وَ أَبْلَيْتُ شَبابِى فِى سَكْرَةِ التَّباعُدِ مِنْكَ. إِلهِى فَلَمْ أَسْتَيْقِظْ أَيَّامَ اغْتِرارِى بِكَ، وَ رُكُونِى إِلى سَبِيلِ سَخَطِكَ؛ إِلهِى وَ أَنَا عَبْدُكَ وَ ابْنُ عَبْدِكَ قائِمٌ بَيْنَ يَدَيْكَ، مُتَوَسِّلٌ بِكَرَمِكَ إِلَيْكَ. إِلهِى أَنَا عَبْدٌ أَتَنَصَّلُ إِلَيْكَ مِمَّا كُنْتُ أُواجِهُكَ بِهِ مِنْ قِلَّةِ اسْتِحْيائِى مِنْ نَظَرِكَ، وَ أَطْلُبُ الْعَفْوَ مِنْكَ إِذِ الْعَفْوُ نَعْتٌ لِكَرَمِكَ. إِلهِى لَمْ يَكُنْ لِى حَوْلٌ فَأَنْتَقِلَ بِهِ عَنْ مَعْصِيَتِكَ إِلّا فِى وَقْتٍ أَيْقَظْتَنِى لِمحَبَّتِكَ، وَ كَما أَرَدْتَ أَنْ أَكُونَ كُنْتُ فَشَكَرْتُكَ بِإِدْخالِى فِى كَرَمِكَ، وَ لِتَطْهِيرِ قَلْبِى مِنْ أَوْساخِ الْغَفْلَةِ عَنْكَ…».
[8] سوره مبارکه احزاب، آیه 4.
«مَا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ وَ مَا جَعَلَ أَزْوَاجَكُمُ اللَّائِي تُظَاهِرُونَ مِنْهُنَّ أُمَّهَاتِكُمْ وَ مَا جَعَلَ أَدْعِيَاءَكُمْ أَبْنَاءَكُمْ ذَلِكُمْ قَوْلُكُمْ بِأَفْوَاهِكُمْ وَ اللَّهُ يَقُولُ الْحَقَّ وَ هُوَ يَهْدِي السَّبِيلَ».
[9] مصباح الشريعة، جلد ۱، صفحه 137.
«قَالَ اَلصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ : اَلزُّهْدُ مِفْتَاحُ بَابِ اَلْآخِرَةِ وَ اَلْبَرَاءَةُ مِنَ اَلنَّارِ وَ هُوَ تَرْكُ كُلِّ شَيْءٍ يَشْغَلُكَ عَنِ اَللَّهِ تَعَالَى مِنْ غَيْرِ تَأَسُّفٍ عَلَى فَوْتِهَا وَ لاَ إِعْجَابٍ فِي تَرْكِهَا وَ لاَ اِنْتِظَارِ فَرَجٍ مِنْهَا وَ لاَ طَلَبِ مَحْمَدَةٍ عَلَيْهَا وَ لاَ غَرَضٍ لَهَا بَلْ تَرَى فَوْتَهَا رَاحَةً وَ كَوْنَهَا آفَةً وَ تَكُونُ أَبَداً هَارِباً مِنَ اَلْآفَةِ مُعْتَصِماً بِالرَّاحَةِ وَ اَلزَّاهِدُ اَلَّذِي يَخْتَارُ اَلْآخِرَةَ عَلَى اَلدُّنْيَا وَ اَلذُّلَّ عَلَى اَلْعِزِّ وَ اَلدُّنْيَا وَ اَلْجُهْدَ عَلَى اَلرَّاحَةِ وَ اَلْجُوعَ عَلَى اَلشِّبَعِ وَ عَافِيَةَ اَلْآجِلِ عَلَى اَلْمِحْنَةِ اَلْعَاجِلِ وَ اَلذِّكْرَ عَلَى اَلْغَفْلَةِ وَ تَكُونُ نَفْسُهُ فِي اَلدُّنْيَا وَ قَلْبُهُ فِي اَلْآخِرَةِ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ حُبُّ اَلدُّنْيَا رَأْسُ كُلِّ خَطِيئَةٍ وَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ اَلدُّنْيَا جِيفَةٌ وَ طَالِبُهَا كِلاَبٌ أَ لاَ تَرَى كَيْفَ أَحَبَّ مَا أَبْغَضَهُ اَللَّهُ وَ أَيُّ خَطِيئَةٍ أَشَدُّ جُرْماً مِنْ هَذَا قَالَ بَعْضُ أَهْلِ اَلْبَيْتِ لَوْ كَانَتِ اَلدُّنْيَا بِأَجْمَعِهَا لُقْمَةً فِي فَمِ طِفْلٍ لَرَحِمْنَاهُ فَكَيْفَ حَالُ مَنْ نَبَذَ حُدُودَ اَللَّهِ تَعَالَى وَرَاءَ ظُهُورِهِ فِي طَلَبِهَا وَ اَلْحِرْصِ عَلَيْهَا وَ اَلدُّنْيَا دَارٌ لَوْ أَحْسَنْتَ إِلَى سَاكِنِهَا لَرَحِمَتْكَ وَ لَأَحَبَّتْكَ وَ أَحْسَنَتْ وَدَاعَكَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لَمَّا خَلَقَ اَللَّهُ تَعَالَى اَلدُّنْيَا أَمَرَهَا بِطَاعَتِهِ فَأَطَاعَتْ رَبَّهَا فَقَالَ لَهَا خَالِفِي مَنْ طَلَبَكِ وَ وَافِقِي مَنْ خَالَفَكِ وَ هِيَ عَلَى مَا عَهِدَ اَللَّهُ إِلَيْهَا وَ طَبَعَهَا عَلَيْهَا».
[10] نهج البلاغه، بخشی از خطبه 77؛ بیاعتنایی امیرالمؤمنین (علیه السلام) به دنیا.
«وَ مِنْ خَبَرِ ضِرَارِ بْنِ [ضَمْرَةَ الضَّابِيِ] حَمْزَةَ الضَّبَائِيِّ عِنْدَ دُخُولِهِ عَلَى مُعَاوِيَةَ وَ مَسْأَلَتِهِ لَهُ عَنْ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام)، وَ قَالَ فَأَشْهَدُ لَقَدْ رَأَيْتُهُ فِي بَعْضِ مَوَاقِفِهِ وَ قَدْ أَرْخَى اللَّيْلُ سُدُولَهُ وَ هُوَ قَائِمٌ فِي مِحْرَابِهِ، قَابِضٌ عَلَى لِحْيَتِهِ، يَتَمَلْمَلُ تَمَلْمُلَ السَّلِيمِ وَ يَبْكِي بُكَاءَ الْحَزِينِ وَ [هُوَ] يَقُولُ: يَا دُنْيَا يَا دُنْيَا، إِلَيْكِ عَنِّي؛ أَ بِي تَعَرَّضْتِ؟ أَمْ إِلَيَّ [تَشَوَّفْتِ] تَشَوَّقْتِ؟ لَا حَانَ حِينُكِ؛ هَيْهَاتَ، غُرِّي غَيْرِي؛ لَا حَاجَةَ لِي فِيكِ؛ قَدْ طَلَّقْتُكِ ثَلَاثاً لَا رَجْعَةَ فِيهَا؛ فَعَيْشُكِ قَصِيرٌ وَ خَطَرُكِ يَسِيرٌ وَ أَمَلُكِ حَقِيرٌ. آهِ مِنْ قِلَّةِ الزَّادِ وَ طُولِ الطَّرِيقِ وَ بُعْدِ السَّفَرِ وَ عَظِيمِ الْمَوْرِدِ».
[11] همان.
[12] همان.
[13] سوره مبارکه طارق، آیه 9.
[14] اَلعُروَةُ الوُثْقی کتابی فقهی به زبان عربی، تألیف سید محمد کاظم طباطبائی یزدی (۱۲۴۷-۱۳۳۷ق)، فقیه شیعه که در صد سال اخیر، مبنای فقها و مراجع تقلید شیعه برای بیان فتواهایشان بوده و فقیهان شیعه، نظرات فقهی خود را در حاشیه این کتاب بیان کردهاند. این کتاب به عروه و عروة الوثقی نیز شهرت دارد. العروة الوثقی، مهمترین کتاب فقهی سید یزدی به شمار میآید و اهمیت آن در حوزههای علمیه تا حدی است که نویسنده کتاب، «صاحب عروه» خوانده میشود. عروة الوثقی، فتواهای سید محمدکاظم یزدی در بیشتر بخشهای فقه را دربرگرفته و ۳۲۶۰ مسئله فقهی دارد. مستمسک العروة الوثقی، اولین شرح استدلالی بر عروه، نوشته آیت الله سید محسن حکیم است. عروة الوثقی، بیشتر بخشهای فقه را شامل میشود و در آن ۳۲۶۰ مسئله فقهی، مطرح شده است. عروه در ۱۶ «کتاب» یا فصل، دوره کاملی از فقه را بیان کرده است. فصلهای این کتاب به ترتیب عبارت است از: اجتهاد و تقلید، طهارت، نماز، روزه، اعتکاف، زکات، خمس، حج، اجاره، مضاربه، مزارعه، مساقات، ضمان، حواله، نکاح و وصیت. برخی از کتب وابواب فقهی طبق وصیت سید محمدکاظم یزدی پس از مرگ وی به عروة الوثقی ملحق شده است و عنوان ملحقات العروة الوثقی، توسط ناشر انتخاب شده است، پس از مقدمه بسیار کوتاه نخستین مسأله کتاب عروة الوثقی در باره وظیفه مکلف است که در مسائل مربوط به عبادات و معاملات بر او واجب است که یا مجتهد، یا مقلد باشد و یا به احتیاط عمل بکند. بخش پایانی کتاب فصلی درباره مسائل مربوط به قسمت کردن اموال مشترک است و آخرین مسألهاش در این باره است که میتوان برخی از مال مشترک را قسمت کرد و باقی آن رابه صورت مشترک باقی گذاشت و نیز در صورتی که چند شریک در چیزی شراکت دارند میتوان سهم برخی از شریکان را جدا ساخت و سهم باقی شرکا را به صدرو. شراکت نگه داشت. عروة الوثقی یکی از کتابهای مشهور حوزههای علمیه شیعه است که در صد سال اخیر، مورد توجه فقیهان بوده و شرحها و حاشیههای فراوانی بر آن نوشته شده است. در مقدمه کتاب الغایة القصوی، ترجمه فارسی عروه شیخ عباس قمی، مترجم کتاب میگوید: عروةالوثقی همان کتابی است که مدتها به دنبال آن بوده تا با ترجمهاش مکلفان را از رسالههای متنوع و مشکل بینیاز کند؛ عروةالوثقی به نظر وی همان کتاب است که از زیبایی و روانی نثر و جامعیت نسبت به تمام فروع فقهی برخوردار است. عروة الوثقی ظاهرا نخستین کتاب فقهی شیعه است که مطالب آن، شمارهگذاری شدهاند. این کتاب در مجموع ۳۲۶۰ مسئله فقهی را بیان کرده است. جامعیت، روانی نثر، داشتن فروع فراوان فقهی، توجه به مسائل مستحدثه و نظم مطالب، از دیگر ویژگیهای عروه است.
[15] سوره مبارکه اعراف، آیه 31.
«يَا بَنِي آدَمَ خُذُوا زِينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ وَ كُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لَا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ».
[16] سوره مبارکه کهف، آیه 66.
«قَالَ لَهُ مُوسَى هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلَى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْدًا».
[17] همان.
[18] سوره مبارکه آل عمران، آیه 18.
«شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَ الْمَلَائِكَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ».
[19] سوره مبارکه مریم، آیه 96.
[20] نهج البلاغه، حکمت 74؛ نزدیک شدن مرگ.
[21] سوره مبارکه حدید، آیه 28.
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ».
[22] سوره مبارکه عنکبوت، آیه 69.
«وَ الَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ».
[23] سوره مبارکه یوسف، آیه 33.
«قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِي إِلَيْهِ وَ إِلَّا تَصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ وَ أَكُنْ مِنَ الْجَاهِلِينَ».
[24] محمدعلی عَمْری (۱۳۲۷-۱۴۳۲ق) عالم دینی شیعی اهل مدینه و از رهبران شیعیان عربستان سعودی و جماعت نخاوله. گفته شده نسب او به عثمان بن سعید عمری نایب امام زمان(عج) میرسد. دامنه نفوذ و تأثیر دینی و اجتماعی او را تا شهرهای جده و مکه نیز دانستهاند. دولت عربستان به واسطه او با جامعه شیعیان مدینه ارتباط برقرار میساخت. او خدمات فراوانی از جمله ساختن مسجد و حسینیه و احیای مناسبتهای اسلامی و شیعی انجام داد و در شهر مدینه حوزه علمیه شیعه تاسیس کرد. عمری به دفعات توسط حکومت آل سعود محکوم به زندان و اعدام شد و اعدامی نافرجام را نیز از سر گذراند. او نمایندگی مراجع تقلید شیعه در عربستان را نیز به عهده داشت. شیخ عمری خدمات فراوانی از جمله ساختن مسجد وحسینیه و احیای مناسبتهای اسلامی و شیعی انجام داد. معروفترین بخش منطقه نخاوله، حسینیه شیعیان است که در میان مزرعهای معروف به مزرعه شیخ عمری محصور شده است. او همچنین در شهر مدینه حوزه علمیه شیعه تاسیس کرد که در آن دروس حوزوی از مقدمات تا درس خارج تدریس میشود. مسجد و دفتر کار او در مزرعهاش که به مزرعه شیخ عمری معروف است، قرار دارد. شبها تعدادی از زائران و از جمله ایرانیان برای خواندن نماز به این محل میروند. در این محل صدای «اشهد ان علیا ولی الله» به گوش میرسد. او همچنین مهمانخانهای به نام «مضیف الامام الحسن (علیه السلام)» ساخته که پذیرای زائران است و در مناسبتهای مذهبی در آن مراسم برگزار میشود. شیخ عمری ۴۵ سال از عمر خود را در زندان عربستان به سر برد و چند سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران از زندان آزاد شد. آل سعود چند بار برای او حکم اعدام صادر کرد ولی هربار به نحوی حکم اجرا نشد. آخرین بار مقدمات اجرای حکم نیز فراهم شد ولی او به طور معجزهآسا نجات یافت. شیخ محمدعلی العمری ۴ بهمن ۱۳۸۹ش برابر با در ۱۹ صفر ۱۴۳۲ق درگذشت. و در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد. هیئتی به نمایندگی از طرف آیتالله خامنهای در مراسم خاکسپاری او شرکت کردند. بسیاری از مراجع تقلید نیز با صدور پیامهایی درگذشت وی را تسلیت گفتند.
[25] تسلیة المُجالس و زینة المَجالس (مقتل الحسین علیه السلام)، الجزء ۲، الصفحة ۶۵.
«و لمّا وضع الحسن عليه السلام في قبره أنشأ سيّدنا و مولانا أبو عبد اللّه الحسين عليه السلام:
أ أدهن رأسي أم اطيّب مجالسي *** و رأسك معفور و أنت سليب
أو استمتع الدنيا بشيء احبّه *** ألا كلّ ما أدنى إليك حبيب
فلا زلت أبكي ما تغنّت حمامة *** عليك و ما هبّت صبا و جنوب
و ما هملت عيني من الدمع قطرة *** و ما اخضرّ في دوح الحجاز قضيب
بكائي طويل و الدموع غزيرة *** و أنت بعيد و المزار قريب
غريب و أطراف البيوت تنوشه *** ألا كلّ من تحت التراب غريب
فلا يفرح لاباقي خلاف الّذي مضى *** فكلّ فتى للموت فيه نصيب
و ليس حريب من اصيب بماله *** و لكنّ من وارى أخاه حريب
نسيبك من أمسى يناجيك طرفه *** و ليس لمن تحت التراب نسيب».
[26] بحارالأنوار، علامه مجلسی، ج ۴۵، ص ۴۱.
«أقول و فی بعض تأليفات أصحابنا أن العباس لما رأى وحدته علیه السلام أتى أخاه و قال یا أخی هل من رخصه؟ فبکى الحسین علیه السلام بکاء شدیدا ثم قال یا أَخِی أَنْتَ صَاحِبُ لِوَائِی وَ إِذَا مَضَیْتَ تَفَرَّقَ عَسْکَرِی فَقَالَ الْعَبَّاسُ قَدْ ضَاقَ صَدْرِی وَ سَئِمْتُ مِنَ الْحَیَاهِ وَ أُرِیدُ أَنْ أَطْلُبَ ثَأْرِی مِنْ هَؤُلَاءِ الْمُنَافِقِینَ. فَقَالَ الْحُسَیْنُ علیه السلام فَاطْلُبْ لِهَؤُلَاءِ الْأَطْفَالِ قَلِیلًا مِنَ الْمَاءِ فذهب العباس و وعظهم و حذرهم فلم ینفعهم فرجع إلى أخیه فأخبره فسمع الأطفال ینادون العطش العطش فرکب فرسه و أخذ رمحه و القربه و قصد نحو الفرات فأحاط به أربعه آلاف ممن کانوا موکلین بالفرات و رموه بالنبال فکشفهم و قتل منهم على ما روی ثمانین رجلا حتى دخل الماء. فلما أراد أن یشرب غرفه من الماء ذکر عطش الحسین و أهل بیته فرمى الماء و ملأ القربه و حملها على کتفه الأیمن و توجه نحو الخیمه فقطعوا علیه الطریق و أحاطوا به من کل جانب فحاربهم حتى ضربه نوفل الأزرق على یده الیمنى فقطعها فحمل القربه على کتفه الأیسر فضربه نوفل فقطع یده الیسرى من الزند فحمل القربه بأسنانه فجاءه سهم فأصاب القربه و أریق ماؤها ثم جاءه سهم آخر فأصاب صدره فانقلب عن فرسه و صاح إلى أخیه الحسین أدرکنی فلما أتاه رآه صریعا فبکى و قال الحسین علیه السلام الْآنَ انْکَسَرَ ظَهْرِی وَ قَلَّتْ حِیلَتِی».
[27] سوره مبارکه نمل، آیه 62.
«أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ وَ يَجْعَلُكُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ أَإِلَهٌ مَعَ اللَّهِ قَلِيلًا مَا تَذَكَّرُونَ».
[28] مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۲۴۵، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.





