«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ * رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْريَ * وَ احْللْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي[1]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
«ریاضت نَفْس» از مراحل موفقیّت در عمل است
«قُلْتُ یَا أَبَاعَبْدِاللَّهِ أَوْصِنِی قَالَ أُوصِیکَ بِتِسْعَهِ أَشْیَاءَ فَإِنَّهَا وَصِیَّتِی لِمُرِیدِی الطَّرِیقِ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى وَ اللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یُوَفِّقَکَ لِاسْتِعْمَالِهِ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی رِیَاضَهِ النَّفْسِ[2]»؛ این سِیر باطنی و مَعرفتی به جایی رسید که اگر نُسخهای ارائه بشود، سِیر شروع میشود. لذا «عُنوان» خودش به زبان آمد. حالا که فَضا را برایم روشن کردید، حقیقت علم را فَهمیدم چه چیزی است، حالا دستورالعمل بدهید. حضرت امام صادق (سلام الله علیه) فرمودند: این وصیّت من اختصاصی به تو ندارد. هرکسی ارادهی سفر اِلیالله داشته باشد، مَقصدش خدا باشد، با این آدرس میتواند به مَقصد برسد. «أُوصِیکَ بِتِسْعَهِ أَشْیَاءَ»؛ این یک برنامهی 9 مرحلهای است. اوّلین مورد آن ریاضت نَفْس است. ریاضت به معنی شکلدادن، حفاظتکردن که موجود از خط خارج نشود. اسبها را ریاضت میدهند. خوراک او و بُردن به میدان و دَواندن او را به گونهای تَنظیم میکنند که هم چاق نشود هم گرفتار لاغری نشود که نتواند سوار خود را بکِشد. همیشه در یک حَدّ توازُنی قدرت دویدن و حُضور در میدانهای مُسابقه را داشته باشد. این ریاضت یک اَسب است. باغها را روضه میگویند؛ برای اینکه زمین را تربیت کردهاند تا در آن درخت میوه، گُل و ریحان و اَنواع چیزهایی که برای ما مَقصد و حاصل هست، بتوانند از آن به دست بیاورند. انسان هم موجودی است که احتیاج به تربیت دارد، احتیاج به ریاضت دارد. اینکه ورزش را هم ریاضت میگویند، برای این است که حفظ توانمَندی انسان است. برای رسیدن به مَقاصد در بازیهای سرگرمی بالاخره میخواهد برنده بشود، مثلاً در فوتبال یا ورزشهای دیگر؛ ولی ریاضت میگویند. اگر این تمرین را تَرک کند و رَها کند، رَها میشود. دیگر نمیتواند در میدانهایی که اُمید به بُردن هست حُضور پیدا کند. انسان نَفْس چَموشی دارد، غَرایز مُتضادّی دارد، کِششهای نیرومَندی دارد، نَفْس خطرناکی دارد؛ لذا اگر در مقام شناختِ چَموشی و طُغیانهای درونی خودش باشد، طوفانهای غَرایز خودش را پیشبینی بکند و با یک برنامهریزی دَقیق نَحوهی مُسلّطشدن بر نَفْس، سوار شدن بر نَفْس، مَهار کردن نَفْس را تَنظیم بکند، بر مَرکب نَفْس سوار بشود و اَفسار نَفْس هم در دست خودش باشد، هیچجایی رَها نکند که او از مَسیر عُبودیّت و از مَسیر کمال خارج بشود. این ریاضت میشود.
در رأس ریاضتهای انسان، «شَرع و دین» است
ریاضت اَنواعی دارد که در رأس آن همین شَرع و دین ریاضت نَفْس است. تقوا که میگویند، به مَعنای همان کُنترل و تربیت است، همان مُراقبت است. ولی در کنار این در چارچوب شَرع حرکت کردن، همهی اُمور را در برنامهی دین خُلاصه کردن، در کنار این اِفراط و تَفریطهایی هم وجود دارد. بعضیها یک سختگیریهای بسیار زیادی برای خودشان دارند و ریاضتهای اِفراطی بعضیها را هم نابود میکند، اَفرادی را به جُنون کشانده است. مرحوم آقای «سیّد جمال گُلپایگانی» (رضوان الله تعالی علیه) میخواسته در مسیر توحید دو نفر را تربیت کند. یکی از اینها سر از جُنون درآورد و ضربههایش هم در حوزههای علمیه باقی ماند. اِجمالاً این ریاضتهای برای همه نیست. یکی از رُفقای ما که خداوند متعال همهی ما را از آفتها حفظ کند، ساعتها زیر آفتابِ گرم شهر قُم میرفت و بر خودش تَحمُّل میکرد و میخواست نَفْس خود را اَدب کند، مَهار کند؛ ولی اینها نتیجهای نگرفتند. ریاضت آن چیزی است که دین به ما گفته است، ریاضت آن چیزی است که پیامبر ما (صلی الله علیه و آله و سلم) و حضرات مَعصومین ما (سلام الله علیهم اجمعین) که خودشان خط بودند؛ هم سرخط بودند، سرمَشق بودند و هم خط بودند؛ لذا آنچه آنها کردند آن حقّ بود، آن صحیح بود، آن کارگُشا بود، برای ما آدرس دقیقی بود.
اهمیّت رسیدگی به دیگران در کلام مولا حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)
از وجود نازنین حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در نامهی 45 نهج البلاغه آمده است که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) عباراتی دارند که دو بار از لَفظ ریاضت استفاده شده است. «وَ إِنَّمَا هِيَ نَفْسِي أَرُوضُهَا بِالتَّقْوَى لِتَأْتِيَ آمِنَةً يَوْمَ الْخَوْفِ الْأَكْبَرِ وَ تَثْبُتَ عَلَى جَوَانِبِ الْمَزْلَقِ؛ وَ لَوْ شِئْتُ لَاهْتَدَيْتُ الطَّرِيقَ إِلَى مُصَفَّى هَذَا الْعَسَلِ وَ لُبَابِ هَذَا الْقَمْحِ وَ نَسَائِجِ هَذَا الْقَزِّ، وَ لَكِنْ هَيْهَاتَ أَنْ يَغْلِبَنِي هَوَايَ وَ يَقُودَنِي جَشَعِي إِلَى تَخَيُّرِ الْأَطْعِمَةِ وَ لَعَلَّ بِالْحِجَازِ أَوْ الْيَمَامَةِ مَنْ لَا طَمَعَ لَهُ فِي الْقُرْصِ[3]»؛ فرمودند: کار مُنحصر من این است: «إِنَّمَا هِيَ نَفْسِي أَرُوضُهَا بِالتَّقْوَى»؛ تَعامُل من با نَفْس این است که هیچوقت او را رَها نمیکنم. دائماً این نَفْس را زیرنَظر دارم و او را تربیت میکنم. با چه چیزی؟ با تقوا، با کُنترل. بعد مَصادیقی را به ما ارائه کردند که ما هم حَواسمان باشد. لذّتگرایی انسان را از ریاضت شَرعی دور میدارد. فرمودند: دست من به خیلی از چیزها میرسد؛ ولی آدم هرچه پیش آمد نباید از آن استفاده کند. «وَ لَوْ شِئْتُ لَاهْتَدَيْتُ الطَّرِيقَ إِلَى مُصَفَّى هَذَا الْعَسَلِ»؛ اگر بخواهم عسل مُصَفّی در اختیارم هست؛ دوران خلافت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) است و بیتالمال در آن زمان در حَدّی بود که هم خلیفه و هم اَطرافیان او بتوانند بهترین وَضع رفاهی را برای خودشان داشته باشند. اگر میخواستم، راه برایم باز بود که به عسل صاف و بدون موم دست پیدا کنم. یا «لُبَابِ هَذَا الْقَمْحِ»؛ من هم میتوانستم از نانِ بدون سَبوس استفاده کنم. یا از این اُموری که پارچه از آن میبافند، میتوانستم پارچههای لَطیفی را برای پوشش داشته باشم. بنابراین هم در مَسألهی غذا، هم در مورد لباس بهترین وَجه را میتوانستم داشته باشم و از لَذائذ دُنیوی بَهره بگیرم. «هَيْهَاتَ»؛ حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) میگویند: خیلی دور است. «هَيْهَاتَ»؛ فاصلهی علی (علیه السلام) و تیمار نَفْس و میدان دادن به غَرایز «هَيْهَاتَ». «هَيْهَاتَ أَنْ يَغْلِبَنِي هَوَايَ»؛ دور است که هوای من بر من چیره بشود، او بر من حُکومت کند یا مَهار زندگی من به دست نَفْسم باشد. «يَقُودَنِي» از همان قائد است؛ یعنی رهبری زندگیام را به دست نَفْس و غَرایزم بدهم. این خیلی از حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) دور است. هم ذاتاً حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) اَهل دنیا نبود، دنیا را سه طلاقه کرده بود، دنیا را نامَحرم کرده بود و چون حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) چشمهی غیرت بود، هرگز گرایش به نامَحرم در وجودش نبود. و هم به ما، به مُدیران، به کسانی که بعدها میدانند و حُکومت اسلامی تشکیل میدهند، فرمودند: «وَ لَعَلَّ بِالْحِجَازِ أَوْ الْيَمَامَةِ[4]»؛ این خودش یک تذکّری است. فردا شما بزرگواران مَرجعیّت و مَلجأیت یک مَنطقهای در اختیارتان خواهد بود، امکاناتی هم به شما عَرضه خواهد شد. خودتان را نبینید؛ هرگز ضُعفای مَنطقه را فراموش نکنید. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) علاوه بر اینکه لَذائذ مَعنوی او را بازداشته است، در یکجایی فرمودند: یادِ مرگ من را از شوخیکردن بازداشته است، از لَهو و لَعب بازداشته است. حضرت علی (علیه السلام) دلش در جای دیگری بود. در خُطبهی قاصعه هم دارد که میفرماید: «وَ إِنِّي لَمِنْ قَوْمٍ لَا تَأْخُذُهُمْ فِي اللَّهِ لَوْمَةُ لَائِمٍ، سِيمَاهُمْ سِيمَا الصِّدِّيقِينَ وَ كَلَامُهُمْ كَلَامُ الْأَبْرَارِ … قُلُوبُهُمْ فِي الْجِنَانِ وَ أَجْسَادُهُمْ فِي الْعَمَل[5]»؛ اصلاً من دلم را به اینجا نیاوردهام. حضرت علی (علیه السلام) دلی است که در بستر دنیاست؛ هیچ روزی مُستقرّ نشد، به اینجا نیامد. دل در جای دیگری است، جَسد هم در اینجا کار میکند. دلِ من خانهاش نزد خداوند است و آن خانه را تَرک نمیکند. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) دل به اینجا نداد، علاقهی به اینجا برای حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) پیش نیامد. اما علاوه بر اینکه یک شَرف است که انسان مقام عالی را فدای مقام دانی نکند، چیزِ پَست را با چیزِ زیبا مُعاوضه نکند، آخرت را به دنیا نفروشد، بهشت را به لَذائذ چند روزهی اینجا مُعاوضه نکند. این شرط عقل است. انسان در مُعامله همیشه چیزِ نافع را انتخاب میکند که از آن بَهره بگیرد، سود ببَرد. و انسانِ زیانکار کسی است که عُمر قیمتی خودش را به چیزهایی که از دست میرود و نمیماند، مُعاوضه کند. این دیگر بدترین نوعِ غَبْن است؛ «اَلْمَغْبُونُ مَنْ غُبِنَ عُمُرَهُ سَاعَةً بَعْدَ سَاعَةٍ[6]». مَغبون چه کسی است؟ مَغبون کسی است که ساعت به ساعتش دارد آب میرود، دارد هَدر میرود، چیزی برایش نمیماند. این اَساس کار حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) است. لذا «هَيْهَاتَ» که علی (علیه السلام) نَفْس را بر خودش چیره کند یا مَهار زندگیاش را به دست غَریزهاش بدهد. این ابتدا است، این مَسألهی خودسازی است که اگر کسی دیگر باشد یا نباشد، آدم مَسئولیتی داشته باشد یا نداشته باشد، انسان موجودِ متألّه است. مَقصد انسان خداست؛ هرچیزی را با غیرِ خدا مُعاوضه کرد، خاک بر سرش شده است. گرفتار حَسرت و ندامت، گرفتار خُسران اَبد خواهد شد. علاوه بر این، این مَسئولیت، این اَمانتداری، این مردم اَمانت الهی هستند که به من داده شده است و من باید مُواظب اینها باشم. «وَ لَعَلَّ بِالْحِجَازِ أَوْ الْيَمَامَةِ مَنْ لَا طَمَعَ لَهُ فِي الْقُرْصِ[7]»؛ شاید در دورترین نُقطهی حوزهی حُکومتی که سرحَدّات آن روز بود که در حجاز یا در یَمامه بود، که کنار من نیستند، همسایهی من نیستند. من همسایههایم را مُراقبت میکنم، به اینها میرسم. «وَ لَعَلَّ»؛ شاید در آنجا اَفرادی باشند که گُرسنگی داشته باشند.
غفلت انسان نسبت به اطرافیان خود تَنبیه الهی را به همراه دارد
میگویند مرحوم «سیّد بَحرالعُلوم[8]» (اعلی الله مقامه الشریف) که بحمدالله همهی شما آشنا هستید و این را گفتهاید، ولی «عِنْدَ ذِكْرِ اَلأخیَار تَنْزِلُ اَلبَرَکات» است. ما هم باید این هُشدارها را مُدام به خودمان گوشزَد کنیم. همدیگر را فراموش نکنیم. «سیّد جواد عامِلی[9]» (رضوان الله تعالی علیه) صاحب «مِفْتاحُ الْکرامَة[10]» از شاگردان برجستهی سیّد بَحرالعُلوم (اعلی الله مقامه الشریف) است. میگوید: در دلِ شب پیشکار سیّد بَحرالعُلوم (اعلی الله مقامه الشریف) آمد و گفت: آقا با شما کار دارند. با تَعجُّب که در این وقتِ شب چه پیش آمده است که ایشان ما را اِحضار کردهاند؟ خدمت ایشان رفتم. فرمودند: غذاهای اَلوان درست میکُنی، اما همسایهات گُرسنه میخوابد. من شوکه شدم و برای توجیه اینکه ظاهراً شام خوبی تَدارک دیده بودم، عُذرخواهی کردم. عَرض کردم: آقا من خبر نداشتم همسایهی ما مشکلی دارد. فرمودند: اگر خبر داشتی و رسیدگی نمیکردی یَهودی بودی. ولی اینکه خبر ندارد، مرحوم سیّد بَحرالعُلوم (اعلی الله مقامه الشریف) این را بر او نمیبَخشد و او را توبیخ جِدّی میکند. بعد هم غذاهای ایرانی در خانهی سیّد بَحرالعُلوم (اعلی الله مقامه الشریف) طَبخ شد و به او گفت که برای همسایهی خودتان ببَرید. اینکه انسان مُتوجّه باشد؛ نکند یک طلبهای در مَجموعهی ما مُشکل داشته باشد. حالا ما به بعضی از دوستانمان عرض کردیم که شما رَصد کنید. نکند خدایی ناخواسته در این خانهی امام زمان (ارواحنا فداه)، یک سرباز امام زمان (ارواحنا فداه)، یک افسر امام زمان (ارواحنا فداه) شرایط وَخیمی داشته باشد و روز قیامت ما چوب آن را بخوریم. از دوستان عزیزمان درخواست کردیم که اگر در یک جاهایی دیدید که باید یک کاری کرد، بیتفاوت نباشید. این وظیفهی همهی ماست. همهی ما یک سرپرست داریم، بر سر یک سُفره هستیم، یک خانوادهایم؛ نکند که بیخِ گوش آدم و در حُجرهی کنارِ انسان اَفرادی باشند که خیلی گرفتار باشند، در مَضیقه باشند و ما بیخیال باشیم. همینکه وَضع خودمان خوب است، دیگر اصلاً یادمان نیاید که نکند فردی در اطراف ما مشکل داشته باشد. و اگر انشاءالله یک امکاناتی شد، یک فرهنگی باز شد؛ ما امروز از خانههای اطراف این مدرسه بیخبر هستیم. بنده به نوعِ خودم قُصور دارم و نمیفَهمم و نمیدانم باید چه کار کنیم. چگونه با این مردم مُرتبط بشویم؟ ما چگونه میتوانیم وقتی دَم از امام زمان (ارواحنا فداه) میزنیم، اینها عائلهی امام زمان (ارواحنا فداه) هستند؛ باید ببینیم نکند در اطراف کسانی باشند که گِرههایی داشته باشند و ما میتوانستیم این گِرهها را باز کنیم و باز نکردهایم. آنوقت چوبی که خداوند در دنیا و آخرت به انسان میزند قابل تحمُّل نخواهد بود.
انسانی که بَناست به خدا برسد، خود را سرگرم بازیهای نَفسانی نمیکند
این نکته که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) یکی اینکه «هَيْهَاتَ»، اصلاً شَرف انسان، ارزش انسان اِقتضاء میکند که انسان سرگرم عُلوفه نباشد؛ به رفاهیات دنیا اَهمیّت زیادی ندهد؛ برایش دَغدغه نباشد که چرا امروز غذا اینجور شد؟ مثلاً چرا آنجا کم گذاشته شد؟ اینها برای ما نیست؛ اینها برای دیگران است. علاوه بر اینکه باید خودمان خودمان را بالا بکِشیم؛ یک شخصی نَقل میکرد و میگفت با یکی از عُلمای مَشهور همحُجره بودیم و آمد دید که من خیلی بهمریختهام. پُرسید: چه شده است؟ چرا اینجور به هم ریختهای؟ یک مشکل جِدّی داشتم که به ایشان گفتم. ایشان گفت: این که مشکلی نیست؛ من فکر کردم یک غیبت یا چیزی نزد تو انجام شده است که اینجور داری جان میدهی. آدم برای دنیا اینجور گرفتاری درست میکند؟! این شرط آدم بودن و خلیفهی خدا شدن است. اصلاً آدمیّت یعنی خلافت الهی. آدم از اَسماء الهی دور بشود، از اَلطاف خداوند متعال مَحروم بشود، توفیقات از او گرفته بشود، نماز شب از دست او برود، در آنجا جای دارد که داد بزند، فریاد بزند، شیوَن کند، آه بکِشد. باید پَناه به خدا ببَرد، دامان صُلحا را بگیرد، دنبال درمان باشد. اما برای اینکه حالا غذا اینجور شد، آنجا فرش آنجور شد، آنجا لباس کم و زیاد شد، اینها شأن آدم نیست. کسی که کیشی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را دارد، حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) میگویند: «هَيْهَاتَ أَنْ يَغْلِبَنِي هَوَايَ»؛ من هرگز در کُشتی با نَفْس، مَغلوب نَفْس خود نمیشوم. نَفْس نمیتواند من را زمین بزند، نَفْس نمیتواند بر من غَلبه کند. این آن شَرف عَلوی است که یک طلبه باید در مَصاف با نَفْس خودش زمین نخورد، همیشه پیروز میدانِ نَفْس باشد. اگر یک چِلّهای گذشت و یک غیبت نشنیدید، خوشا به حالتان! غیبت که نمیکنید؛ ولی یک غیبت هم نشنیدید. اینجا هنگام جشنگرفتن است، جای روزهی شُکر است، جای سَجدهی شُکر است. انسان باید حَواسش باشد که یک دشمنی دارد که این دشمن دائماً رَصد میکند که غفلت من را به دست بیاورد و من را به قَعر جَهنّم هُل بدهد. دائماً اینجور است. این دشمن دشمنی نیست که دست از سر من بردارد؛ دشمن درونی است. «أَعْدَى عَدُوِّكَ نَفْسُكَ اَلَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْكَ[11]»؛ از اسرائیل بیرَحمتر است؛ از این آدمکُش قُماز بازِ بدبَخت بازیگری که خیال میکند پیروز است، میآید اینجا را غارت میکند و میبَرد، مُدام جَهنّم خودش را عَمیقتر میکند؛ «معاویه» (علیه الهاویه) برای خودش چه کرد؟ خیلی زرنگ بود، حکومت را هم به دست آورد؛ ولی الآن در کُجاست؟ در قَعر جَهنّم است. همیشه باید حَواسمان به خودمان باشد که ما در آتش نَفْس خودمان نسوزیم. این ما را آتش نزند. آتش روشنی است؛ اگر ما لباس تقوا که حفاظ است، زِرهای است که جلوی آتش را میگیرد، اگر این از تَن ما بیرون بشود، ما خودسوزی میکنیم. ما خودمان خود را جَهنّمی میکنیم. یا قیادتِ خودمان را به دستِ نَفْسمان بدهیم؛ امروز بهترین غذا چه چیزی است، امروز بهترین لذّت چه چیزی است؟! اینها تَحت قیادتِ نَفْس قرار گرفتن است. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) ابتدائاً به آن شَرف ذاتیِ خلیفهاللهی توجّه میکنند که انسانی که بَناست به خدا برسد و خلیفهی خدا و آیینهی اَسماء جَمال و جلال الهی بشود، سرگرم اینجور چیزها نمیشود، وقتِ خود را با این چیزها تَلف نمیکند و سپس با مَسئولیت اجتماعی و حَساسیّت به عائلهی خداست. «اَلْخَلْقُ عِيَالُ اَللَّهِ[12]»؛ همهی ما نسبت به جامعهمان تَکلیف داریم. برای رَفع مشکلات جامعه باید کَمر ببندیم و گِرهگُشایی را جُزء وظایف همیشگی خودمان بدانیم.
انسان باید با لباس تقوا خود را از وَسوسههای نَفسانی در اَمان بدارد
ریاضت واقعی این است. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: مُنحصراً کار من تربیت نَفْسم با پیمودنِ راهِ تقواست؛ «أَرُوضُهَا بِالتَّقْوَى». آنوقت نتیجهی این ریاضت چه چیزی است؟ نتیجهی این ریاضت این است که کسی که در اینجا خائف باشد، قیامت در اَمان است؛ «وَ أَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى * فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوَى[13]». آن کسی که در اینجا میترسد و از ترس خیلی از کارها را تَرک میکند، ترس هم مَراتب دارد؛ اولیاء الهی هم ترس دارند، ولی ترس آنها از فِراق خداوند بیش از ترس از جَهنّم است. «صَبَرْتُ عَلَى عَذابِكَ، فَكَيْفَ أَصْبِرُ عَلَى فِراقِكَ[14]»؛ نگران است که خدا بگوید دوستت ندارم؛ نگران است که خداوند دَرب نماز شب را، دَرب اُنس با خودش را، دَرب تلاوت قرآن را بر روی او ببَندد. رفیقهای الهی را از او بگیرد و مُبتلا بشود به رفیقهایی که گرفتار غَرایز هستند، بیچاره هستند، زورشان هم نمیرسد و به صورت مُرتّب هم زمین میخورند. توفیق این است که آدم مُوفّق همهی لوازم رُشد در مَسیر وِصال خداوند متعال برایش مُهیّا میشود و در رأس آنها بودن با صالحین است. در آن طرف خِذلان «وَ مَنْ يَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمَنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطَانًا فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ[15]»؛ صَریح تَهدید خداوند متعال است که اگر کسی خداوند را فراموش کرد، خداوند یک شیطانی که شیطان مَعلوم نیست جِنّ باشد، یک شیطانِ اِنسی، یک رفیق بد که تا نشست صحبت از غَریزه میکند. مُدام تَهییج میکند، مُدام برای آدم وَسوسه میکند؛ آنوقت بدبَختش میکند. آدم را به درون آن گودالها میبَرد و وقتی اُفتاد، میگوید که بدبَخت شد، خودش هم بدبَخت بود. باید دائماً با لباس تقوا جلوی آتش غَریزه را گرفت، جلوی وَسوسههای بیرونی را گرفت و این ریاضتی است که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) میگویند من اینکاره هستم و به ما میگویند و میخواهند ما هم به دنبال حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) برویم و این مسیر را طِی کنیم.
روضه و تَوسُّل به حضرت رقیّه (سلام الله علیها)
«اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَهْلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِ، وَ مَوْضِعَ الرِّسالَةِ[16]».
بنده تازگیها خیلی از این سهسالهی حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) یاد میکنم. خودش که اسارت کِشید، چهل منزل اَسیر بود که چه اَسیری بود! بَچّهی سهساله را میزدند، بَچّهی بیگُناه را میزدند، به بَچّهی پدر از دستداده رَحم نمیکردند. اینقَدر در این بیابانها دَویده بود، اینقَدر وقتی بَهانهی پدر را میگرفت با خُشونت مُواجه میشد، او را با کَعب نِی میزدند، او را سیلی میزدند. خدا کند بعضی از نَقلها درست نباشد. الآن هم دوباره قَبر ایشان اَسیر شد، قَبر عَقیله اَسیر شد. مُدّتها این دَرب به روی ما باز بود؛ ولی گویا ناشُکری کردیم که دَرب به روی ما بسته شد. میگویند: آن غَسّالهای که در خَرابه بود، نمیدانم چرا به قَبرستان نبُردند، به غَسالخانه نبُردند؛ گویا اینها را مُسلمان نمیدانستند. میگویند همینجور که داشت بدن نازنین سهساله را غُسل میداد، کم آورد. نزد حضرت زینب (سلام الله علیها) آمد و عَرضه داشت: این بَچّه که از دنیا رفت مُبتلا به چه نوع مَرضی بود؟ بیبی جواب دادند: مَرضی نداشت. پُرسید: پس چرا همهی بدن کَبود است؟ مَعلوم میشود بیرَحمانه میزدند. اما چه همّتی! چه ظرفیّتی! چه صبری! چه مَعرفتی! یکبار هم عَمّهجانش را جریحهدار نکرد، جای تازیانهها را به عَمّهاش نشان داد. سیرهی مادرش حضرت زهرا (سلام الله علیها) بود. بیبی هم تا زنده بودند مُواظب بودند که حضرت علی (علیه السلام) جای تازیانه را نبیند، بازوی وَرم کرده را نبیند، کَبودی صورت را نبیند. اما اَمان از دلِ زینب (سلام الله علیها)! با اینکه خودش به برادرش پیراهن داده بود که بدنش پوشش داشته باشد، وقتی کنار گودال قَتلگاه آمد، ماتزده شد. «أنتَ أخِی؟ أ أنتَ إبنُ والِدَتِی؟»…
دعا
«اللّهُمَّ انّا نَسْئَلُکَ وَ نَدْعُوکَ بِاسْمِکَ الْعَظیمِ الْاعْظَمِ، الْاعَزِّ الْاجَلِّ الْاکْرَمِ یَا حَمِیدُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ یَا عَالِی بِحَقِّ عَلِیٍّ یَا فَاطِرُ بِحَقِّ فَاطِمَهَ یَا مُحْسِنُ بِحَقِّ الْحَسَنِ وَ یا قَدیمَ الْإِحْسَان بِحَقِّ الْحُسَیْنِ[17]».
خدایا! امام زمانمان (ارواحنا فداه) را برسان.
خدایا! به ما لیاقت نوکری حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) را عنایت بفرما.
خدایا! ما را رُفوزهی در مَحضر حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) قرار مَده.
خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم ما را از عَرصهی خدمت به حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) و تَحصیل رضای آن بزرگوار اخراج مَفرما.
خدایا! لباس نوکری را از تَن ما مَکن.
خدایا! لباس تقوا، لباس عشق، لباس بیقراری و دَربهدَری امام زمان (ارواحنا فداه) را به تَن ما بپوشان.
خدایا! ما را شُهرهی این آفاق بگردان.
خدایا! سایهی پُر بَرکت نایب عارفِ امام زمان ما (ارواحنا فداه)، سیّد خودساختهی نورانیِ ما، رهبر عزیزمان را با کرامت و کفایت مُستدام بدار.
خدایا! دشمنان ایشان را ذَلیل و خوار بگردان.
خدایا! این آتشی که در مَنطقه است، آتش ظُلم، آتش عُدوان، آتش قَساوت، آتش بیرَحمی کامل دارد همینجور نَسلکُشی میکند، با نابودیشان این آتش را خاموش بگردان.
خدایا! این فرعون زمان را به همین زودی با ذلّت به جَهنّم راهی بگردان.
خدایا! عَوامل و مُزدوران مَنطقهای او را هَلاک بفرما.
خدایا! عاقبت ما را با مُهر شهادت مَمهور بگردان.
خدایا! ما را گرفتار وادیِ غفلت مَگردان.
خدایا! ما را با اَهل غفلت مَحشور نَفرما.
خدایا! ما را با اَهل ذکر و اَهل توجّه و اَهل حُضور همدَم بگردان.
خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم همیشه توفیق خوب خواندن، خوب فَهمیدن، خوب یاددادن، خوب عملکردن با نیّت خالص به همهی ما روزی بفرما.
خدایا! جَمع ما را پَریشان نکُن.
خدایا! جَمع دشمنان ما را تَفریق بفرما.
خدایا! آنها را به جانِ خودشان بینداز.
خدایا! خیر و بَرکت، باران رَحمت، آب وافر، نعمتهای فراوان و حَلال به ما اَرزانی بفرما.
خدایا! امام ما (رضوان الله تعالی علیه)، شهیدان ما، مَشایخ و حقداران ما را بر سر سُفرهی این سهسالهی امام حسین (علیه السلام) از فِیوضات حسینی بهرهمَند و روحشان را از ما راضی نگاه دار.
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
[1] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.
[2] بحار الانوار، جلد ۱، صفحه ۲۲4.
«أَقُولُ وَجَدْتُ بِخَطِّ شَیْخِنَا الْبَهَائِیِّ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ مَا هَذَا لَفْظُهُ قَالَ الشَّیْخُ شَمْسُ الدِّینِ مُحَمَّدُ بْنُ مَکِّیٍّ نَقَلْتُ مِنْ خَطِّ الشَّیْخِ أَحْمَدَ الْفَرَاهَانِیِّ رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ عُنْوَانَ الْبَصْرِیِّ وَ کَانَ شَیْخاً کَبِیراً قَدْ أَتَى عَلَیْهِ أَرْبَعٌ وَ تِسْعُونَ سَنَهً قَالَ کُنْتُ أَخْتَلِفُ إِلَى مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ سِنِینَ فَلَمَّا قَدِمَ جَعْفَرٌ الصَّادِقُ عَلَیهِ السَّلام الْمَدِینَهَ اخْتَلَفْتُ إِلَیْهِ وَ أَحْبَبْتُ أَنْ آخُذَ عَنْهُ کَمَا أَخَذْتُ عَنْ مَالِکٍ فَقَالَ لِی یَوْماً إِنِّی رَجُلٌ مَطْلُوبٌ وَ مَعَ ذَلِکَ لِی أَوْرَادٌ فِی کُلِّ سَاعَهٍ مِنْ آنَاءِ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ فَلَا تَشْغَلْنِی عَنْ وِرْدِی وَ خُذْ عَنْ مَالِکٍ وَ اخْتَلِفْ إِلَیْهِ کَمَا کُنْتَ تَخْتَلِفُ إِلَیْهِ فَاغْتَمَمْتُ مِنْ ذَلِکَ وَ خَرَجْتُ مِنْ عِنْدِهِ وَ قُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ تَفَرَّسَ فِیَّ خَیْراً لَمَا زَجَرَنِی عَنِ الِاخْتِلَافِ إِلَیْهِ وَ الْأَخْذِ عَنْهُ فَدَخَلْتُ مَسْجِدَ الرَّسُولِ صَلَّیَ اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ ثُمَّ رَجَعْتُ مِنَ الْغَدِ إِلَى الرَّوْضَهِ وَ صَلَّیْتُ فِیهَا رَکْعَتَیْنِ وَ قُلْتُ أَسْأَلُکَ یَا اللَّهُ یَا اللَّهُ أَنْ تَعْطِفَ عَلَیَّ قَلْبَ جَعْفَرٍ وَ تَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِهِ مَا أَهْتَدِی بِهِ إِلَى صِرَاطِکَ الْمُسْتَقِیمِ وَ رَجَعْتُ إِلَى دَارِی مُغْتَمّاً وَ لَمْ أَخْتَلِفْ إِلَى مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ لِمَا أُشْرِبَ قَلْبِی مِنْ حُبِّ جَعْفَرٍ فَمَا خَرَجْتُ مِنْ دَارِی إِلَّا إِلَى الصَّلَاهِ الْمَکْتُوبَهِ حَتَّى عِیلَ صَبْرِی فَلَمَّا ضَاقَ صَدْرِی تَنَعَّلْتُ وَ تَرَدَّیْتُ وَ قَصَدْتُ جَعْفَراً وَ کَانَ بَعْدَ مَا صَلَّیْتُ الْعَصْرَ فَلَمَّا حَضَرْتُ بَابَ دَارِهِ اسْتَأْذَنْتُ عَلَیْهِ فَخَرَجَ خَادِمٌ لَهُ فَقَالَ مَا حَاجَتُکَ فَقُلْتُ السَّلَامُ عَلَى الشَّرِیفِ فَقَالَ هُوَ قَائِمٌ فِی مُصَلَّاهُ فَجَلَسْتُ بِحِذَاءِ بَابِهِ فَمَا لَبِثْتُ إِلَّا یَسِیراً إِذْ خَرَجَ خَادِمٌ فَقَالَ ادْخُلْ عَلَى بَرَکَهِ اللَّهِ فَدَخَلْتُ وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ فَرَدَّ السَّلَامَ وَ قَالَ اجْلِسْ غَفَرَ اللَّهُ لَکَ فَجَلَسْتُ فَأَطْرَقَ مَلِیّاً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ وَ قَالَ أَبُو مَنْ قُلْتُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ قَالَ ثَبَّتَ اللَّهُ کُنْیَتَکَ وَ وَفَّقَکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا مَسْأَلَتُکَ فَقُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ لَمْ یَکُنْ لِی مِنْ زِیَارَتِهِ وَ التَّسْلِیمِ غَیْرُ هَذَا الدُّعَاءِ لَکَانَ کَثِیراً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ ثُمَّ قَالَ مَا مَسْأَلَتُکَ فَقُلْتُ سَأَلْتُ اللَّهَ أَنْ یَعْطِفَ قَلْبَکَ عَلَیَّ وَ یَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِکَ وَ أَرْجُو أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَجَابَنِی فِی الشَّرِیفِ مَا سَأَلْتُهُ فَقَالَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ لَیْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ إِنَّمَا هُوَ نُورٌ یَقَعُ فِی قَلْبِ مَنْ یُرِیدُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَنْ یَهْدِیَهُ فَإِنْ أَرَدْتَ الْعِلْمَ فَاطْلُبْ أَوَّلًا فِی نَفْسِکَ حَقِیقَهَ الْعُبُودِیَّهِ وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ وَ اسْتَفْهِمِ اللَّهَ یُفْهِمْکَ قُلْتُ یَا شَرِیفُ فَقَالَ قُلْ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا حَقِیقَهُ الْعُبُودِیَّهِ قَالَ ثَلَاثَهُ أَشْیَاءَ أَنْ لَا یَرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ مِلْکاً لِأَنَّ الْعَبِیدَ لَا یَکُونُ لَهُمْ مِلْکٌ یَرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَّهِ یَضَعُونَهُ حَیْثُ أَمَرَهُمُ اللَّهُ بِهِ وَ لَا یُدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِیراً وَ جُمْلَهُ اشْتِغَالِهِ فِیمَا أَمَرَهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ عَنْهُ فَإِذَا لَمْ یَرَ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ تَعَالَى مِلْکاً هَانَ عَلَیْهِ الْإِنْفَاقُ فِیمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى أَنْ یُنْفِقَ فِیهِ وَ إِذَا فَوَّضَ الْعَبْدُ تَدْبِیرَ نَفْسِهِ عَلَى مُدَبِّرِهِ هَانَ عَلَیْهِ مَصَائِبُ الدُّنْیَا وَ إِذَا اشْتَغَلَ الْعَبْدُ بِمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى وَ نَهَاهُ لَا یَتَفَرَّغُ مِنْهُمَا إِلَى الْمِرَاءِ وَ الْمُبَاهَاهِ مَعَ النَّاسِ فَإِذَا أَکْرَمَ اللَّهُ الْعَبْدَ بِهَذِهِ الثَّلَاثَهِ هَان عَلَیْهِ الدُّنْیَا وَ إِبْلِیسُ وَ الْخَلْقُ وَ لَا یَطْلُبُ الدُّنْیَا تَکَاثُراً وَ تَفَاخُراً وَ لَا یَطْلُبُ مَا عِنْدَ النَّاسِ عِزّاً وَ عُلُوّاً وَ لَا یَدَعُ أَیَّامَهُ بَاطِلًا فَهَذَا أَوَّلُ دَرَجَهِ التُّقَى قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ أَوْصِنِی قَالَ أُوصِیکَ بِتِسْعَهِ أَشْیَاءَ فَإِنَّهَا وَصِیَّتِی لِمُرِیدِی الطَّرِیقِ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى وَ اللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یُوَفِّقَکَ لِاسْتِعْمَالِهِ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی رِیَاضَهِ النَّفْسِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْحِلْمِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْعِلْمِ فَاحْفَظْهَا وَ إِیَّاکَ وَ التَّهَاوُنَ بِهَا قَالَ عُنْوَانُ فَفَرَّغْتُ قَلْبِی لَهُ فَقَالَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الرِّیَاضَهِ فَإِیَّاکَ أَنْ تَأْکُلَ مَا لَا تَشْتَهِیهِ فَإِنَّهُ یُورِثُ الْحِمَاقَهَ وَ الْبُلْهَ وَ لَا تَأْکُلْ إِلَّا عِنْدَ الْجُوعِ وَ إِذَا أَکَلْتَ فَکُلْ حَلَالًا وَ سَمِّ اللَّهَ وَ اذْکُرْ حَدِیثَ الرَّسُولِ ص مَا مَلَأَ آدَمِیٌّ وِعَاءً شَرّاً مِنْ بَطْنِهِ فَإِنْ کَانَ وَ لَا بُدَّ فَثُلُثٌ لِطَعَامِهِ وَ ثُلُثٌ لِشَرَابِهِ وَ ثُلُثٌ لِنَفَسِهِ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْحِلْمِ فَمَنْ قَالَ لَکَ إِنْ قُلْتَ وَاحِدَهً سَمِعْتَ عَشْراً فَقُلْ إِنْ قُلْتَ عَشْراً لَمْ تَسْمَعْ وَاحِدَهً وَ مَنْ شَتَمَکَ فَقُلْ لَهُ إِنْ کُنْتَ صَادِقاً فِیمَا تَقُولُ فَأَسْأَلُ اللَّهَ أَنْ یَغْفِرَ لِی وَ إِنْ کُنْتَ کَاذِباً فِیمَا تَقُولُ فَاللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یَغْفِرَ لَکَ وَ مَنْ وَعَدَکَ بِالْخَنَا فَعِدْهُ بِالنَّصِیحَهِ وَ الرِّعَاءِ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْعِلْمِ فَاسْأَلِ الْعُلَمَاءَ مَا جَهِلْتَ وَ إِیَّاکَ أَنْ تَسْأَلَهُمْ تَعَنُّتاً وَ تَجْرِبَهً وَ إِیَّاکَ أَنْ تَعْمَلَ بِرَأْیِکَ شَیْئاً وَ خُذْ بِالِاحْتِیَاطِ فِی جَمِیعِ مَا تَجِدُ إِلَیْهِ سَبِیلًا وَ اهْرُبْ مِنَ الْفُتْیَا هَرَبَکَ مِنَ الْأَسَدِ وَ لَا تَجْعَلْ رَقَبَتَکَ لِلنَّاسِ جِسْراً قُمْ عَنِّی یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ فَقَدْ نَصَحْتُ لَکَ وَ لَا تُفْسِدْ عَلَیَّ وِرْدِی فَإِنِّی امْرُؤٌ ضَنِینٌ بِنَفْسِی وَ السَّلامُ عَلى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى».
[3] نهج البلاغه، بخشی از نامه 45.
«…أَلَا وَ إِنَّ لِكُلِّ مَأْمُومٍ إِمَاماً يَقْتَدِي بِهِ وَ يَسْتَضِيءُ بِنُورِ عِلْمِهِ؛ أَلَا وَ إِنَّ إِمَامَكُمْ قَدِ اكْتَفَى مِنْ دُنْيَاهُ بِطِمْرَيْهِ وَ مِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَيْهِ؛ أَلَا وَ إِنَّكُمْ لَا تَقْدِرُونَ عَلَى ذَلِكَ، وَ لَكِنْ أَعِينُونِي بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَادٍ. فَوَاللَّهِ مَا كَنَزْتُ مِنْ دُنْيَاكُمْ تِبْراً وَ لَا ادَّخَرْتُ مِنْ غَنَائِمِهَا وَفْراً وَ لَا أَعْدَدْتُ لِبَالِي ثَوْبِي طِمْراً وَ لَا حُزْتُ مِنْ أَرْضِهَا شِبْراً وَ لَا أَخَذْتُ مِنْهُ إِلَّا كَقُوتِ أَتَانٍ دَبِرَةٍ وَ لَهِيَ فِي عَيْنِي أَوْهَى وَ أَوْهَنُ مِنْ عَفْصَةٍ مَقِرَةٍ. بَلَى كَانَتْ فِي أَيْدِينَا فَدَكٌ مِنْ كُلِّ مَا أَظَلَّتْهُ السَّمَاءُ، فَشَحَّتْ عَلَيْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ آخَرِينَ، وَ نِعْمَ الْحَكَمُ اللَّهُ. وَ مَا أَصْنَعُ بِفَدَكٍ وَ غَيْرِ فَدَكٍ وَ النَّفْسُ مَظَانُّهَا فِي غَدٍ جَدَثٌ تَنْقَطِعُ فِي ظُلْمَتِهِ آثَارُهَا وَ تَغِيبُ أَخْبَارُهَا وَ حُفْرَةٌ لَوْ زِيدَ فِي فُسْحَتِهَا وَ أَوْسَعَتْ يَدَا حَافِرِهَا لَأَضْغَطَهَا الْحَجَرُ وَ الْمَدَرُ وَ سَدَّ فُرَجَهَا التُّرَابُ الْمُتَرَاكِمُ. وَ إِنَّمَا هِيَ نَفْسِي أَرُوضُهَا بِالتَّقْوَى لِتَأْتِيَ آمِنَةً يَوْمَ الْخَوْفِ الْأَكْبَرِ وَ تَثْبُتَ عَلَى جَوَانِبِ الْمَزْلَقِ؛ وَ لَوْ شِئْتُ لَاهْتَدَيْتُ الطَّرِيقَ إِلَى مُصَفَّى هَذَا الْعَسَلِ وَ لُبَابِ هَذَا الْقَمْحِ وَ نَسَائِجِ هَذَا الْقَزِّ، وَ لَكِنْ هَيْهَاتَ أَنْ يَغْلِبَنِي هَوَايَ وَ يَقُودَنِي جَشَعِي إِلَى تَخَيُّرِ الْأَطْعِمَةِ وَ لَعَلَّ بِالْحِجَازِ أَوْ الْيَمَامَةِ مَنْ لَا طَمَعَ لَهُ فِي الْقُرْصِ وَ لَا عَهْدَ لَهُ بِالشِّبَعِ، أَوْ أَبِيتَ مِبْطَاناً وَ حَوْلِي بُطُونٌ غَرْثَى وَ أَكْبَادٌ حَرَّى، أَوْ أَكُونَ كَمَا قَالَ الْقَائِلُ: “وَ حَسْبُكَ [عَاراً] دَاءً أَنْ تَبِيتَ بِبِطْنَةٍ – وَ حَوْلَكَ أَكْبَادٌ تَحِنُّ إِلَى الْقِدِّ”. أَ أَقْنَعُ مِنْ نَفْسِي بِأَنْ يُقَالَ هَذَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ لَا أُشَارِكُهُمْ فِي مَكَارِهِ الدَّهْرِ أَوْ أَكُونَ أُسْوَةً لَهُمْ فِي جُشُوبَةِ الْعَيْشِ. فَمَا خُلِقْتُ لِيَشْغَلَنِي أَكْلُ الطَّيِّبَاتِ كَالْبَهِيمَةِ الْمَرْبُوطَةِ هَمُّهَا عَلَفُهَا أَوِ الْمُرْسَلَةِ شُغُلُهَا تَقَمُّمُهَا تَكْتَرِشُ مِنْ أَعْلَافِهَا وَ تَلْهُو عَمَّا يُرَادُ بِهَا، أَوْ أُتْرَكَ سُدًى أَوْ أُهْمَلَ عَابِثاً أَوْ أَجُرَّ حَبْلَ الضَّلَالَةِ أَوْ أَعْتَسِفَ طَرِيقَ الْمَتَاهَةِ. وَ كَأَنِّي بِقَائِلِكُمْ يَقُولُ إِذَا كَانَ هَذَا قُوتُ ابْنِ أَبِي طَالِبٍ فَقَدْ قَعَدَ بِهِ الضَّعْفُ عَنْ قِتَالِ الْأَقْرَانِ وَ مُنَازَلَةِ الشُّجْعَانِ! أَلَا وَ إِنَّ الشَّجَرَةَ الْبَرِّيَّةَ أَصْلَبُ عُوداً وَ الرَّوَاتِعَ الْخَضِرَةَ أَرَقُّ جُلُوداً وَ النَّابِتَاتِ الْعِذْيَةَ أَقْوَى وَقُوداً وَ أَبْطَأُ خُمُوداً. وَ أَنَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ كَالضَّوْءِ مِنَ الضَّوْءِ وَ الذِّرَاعِ مِنَ الْعَضُدِ؛ وَ اللَّهِ لَوْ تَظَاهَرَتِ الْعَرَبُ عَلَى قِتَالِي لَمَا وَلَّيْتُ عَنْهَا وَ لَوْ أَمْكَنَتِ الْفُرَصُ مِنْ رِقَابِهَا لَسَارَعْتُ إِلَيْهَا وَ سَأَجْهَدُ فِي أَنْ أُطَهِّرَ الْأَرْضَ مِنْ هَذَا الشَّخْصِ الْمَعْكُوسِ وَ الْجِسْمِ الْمَرْكُوسِ حَتَّى تَخْرُجَ الْمَدَرَةُ مِنْ بَيْنِ حَبِّ الْحَصِيدِ…».
[4] همان.
[5] نهج البلاغه، بخشی از خطبه 192 (مشهور به خطبه قاصعه).
«…فضلُ الوحي: وَ قَدْ عَلِمْتُمْ مَوْضِعِي مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) بِالْقَرَابَةِ الْقَرِيبَةِ وَ الْمَنْزِلَةِ الْخَصِيصَةِ وَضَعَنِي فِي [حَجْرِهِ] حِجْرِهِ وَ أَنَا وَلَدٌ [وَلِيدٌ] يَضُمُّنِي إِلَى صَدْرِهِ وَ يَكْنُفُنِي فِي فِرَاشِهِ وَ يُمِسُّنِي جَسَدَهُ وَ يُشِمُّنِي عَرْفَهُ وَ كَانَ يَمْضَغُ الشَّيْءَ ثُمَّ يُلْقِمُنِيهِ وَ مَا وَجَدَ لِي كَذْبَةً فِي قَوْلٍ وَ لَا خَطْلَةً فِي فِعْلٍ وَ لَقَدْ قَرَنَ اللَّهُ بِهِ (صلی الله علیه وآله) مِنْ لَدُنْ أَنْ كَانَ فَطِيماً أَعْظَمَ مَلَكٍ مِنْ مَلَائِكَتِهِ يَسْلُكُ بِهِ طَرِيقَ الْمَكَارِمِ وَ مَحَاسِنَ أَخْلَاقِ الْعَالَمِ لَيْلَهُ وَ نَهَارَهُ وَ لَقَدْ كُنْتُ أَتَّبِعُهُ اتِّبَاعَ الْفَصِيلِ أَثَرَ أُمِّهِ يَرْفَعُ لِي فِي كُلِّ يَوْمٍ مِنْ أَخْلَاقِهِ عَلَماً وَ يَأْمُرُنِي بِالاقْتِدَاءِ بِهِ وَ لَقَدْ كَانَ يُجَاوِرُ فِي كُلِّ سَنَةٍ بِحِرَاءَ فَأَرَاهُ وَ لَا يَرَاهُ غَيْرِي وَ لَمْ يَجْمَعْ بَيْتٌ وَاحِدٌ يَوْمَئِذٍ فِي الْإِسْلَامِ غَيْرَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) وَ خَدِيجَةَ وَ أَنَا ثَالِثُهُمَا أَرَى نُورَ الْوَحْيِ وَ الرِّسَالَةِ وَ أَشُمُّ رِيحَ النُّبُوَّةِ وَ لَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّةَ الشَّيْطَانِ حِينَ نَزَلَ الْوَحْيُ عَلَيْهِ (صلی الله علیه وآله) فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا هَذِهِ الرَّنَّةُ فَقَالَ هَذَا الشَّيْطَانُ قَدْ أَيِسَ مِنْ عِبَادَتِهِ إِنَّكَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَى مَا أَرَى إِلَّا أَنَّكَ لَسْتَ بِنَبِيٍّ وَ لَكِنَّكَ لَوَزِيرٌ وَ إِنَّكَ لَعَلَى خَيْرٍ. وَ لَقَدْ كُنْتُ مَعَهُ (صلی الله علیه وآله) لَمَّا أَتَاهُ الْمَلَأُ مِنْ قُرَيْشٍ فَقَالُوا لَهُ يَا مُحَمَّدُ إِنَّكَ قَدِ ادَّعَيْتَ عَظِيماً لَمْ يَدَّعِهِ آبَاؤُكَ وَ لَا أَحَدٌ مِنْ بَيْتِكَ وَ نَحْنُ نَسْأَلُكَ أَمْراً إِنْ أَنْتَ أَجَبْتَنَا إِلَيْهِ وَ أَرَيْتَنَاهُ عَلِمْنَا أَنَّكَ نَبِيٌّ وَ رَسُولٌ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ عَلِمْنَا أَنَّكَ سَاحِرٌ كَذَّابٌ فَقَالَ (صلی الله علیه وآله) وَ مَا تَسْأَلُونَ قَالُوا تَدْعُو لَنَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ حَتَّى تَنْقَلِعَ بِعُرُوقِهَا وَ تَقِفَ بَيْنَ يَدَيْكَ فَقَالَ (صلی الله علیه وآله) إِنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ فَإِنْ فَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ ذَلِكَ أَ تُؤْمِنُونَ وَ تَشْهَدُونَ بِالْحَقِّ قَالُوا نَعَمْ قَالَ فَإِنِّي سَأُرِيكُمْ مَا تَطْلُبُونَ وَ إِنِّي لَأَعْلَمُ أَنَّكُمْ لَا تَفِيئُونَ إِلَى خَيْرٍ وَ [أَنَ] إِنَّ فِيكُمْ مَنْ يُطْرَحُ فِي الْقَلِيبِ وَ مَنْ يُحَزِّبُ الْأَحْزَابَ ثُمَّ قَالَ (صلی الله علیه وآله) يَا أَيَّتُهَا الشَّجَرَةُ إِنْ كُنْتِ تُؤْمِنِينَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ تَعْلَمِينَ أَنِّي رَسُولُ اللَّهِ فَانْقَلِعِي بِعُرُوقِكِ حَتَّى تَقِفِي بَيْنَ يَدَيَّ بِإِذْنِ اللَّهِ [وَ الَّذِي] فَوَالَّذِي بَعَثَهُ بِالْحَقِّ لَانْقَلَعَتْ بِعُرُوقِهَا وَ جَاءَتْ وَ لَهَا دَوِيٌّ شَدِيدٌ وَ قَصْفٌ كَقَصْفِ أَجْنِحَةِ الطَّيْرِ حَتَّى وَقَفَتْ بَيْنَ يَدَيْ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) مُرَفْرِفَةً وَ أَلْقَتْ بِغُصْنِهَا الْأَعْلَى عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) وَ بِبَعْضِ أَغْصَانِهَا عَلَى مَنْكِبِي وَ كُنْتُ عَنْ يَمِينِهِ (صلی الله علیه وآله) فَلَمَّا نَظَرَ الْقَوْمُ إِلَى ذَلِكَ قَالُوا عُلُوّاً وَ اسْتِكْبَاراً فَمُرْهَا فَلْيَأْتِكَ نِصْفُهَا وَ يَبْقَى نِصْفُهَا فَأَمَرَهَا بِذَلِكَ فَأَقْبَلَ إِلَيْهِ نِصْفُهَا كَأَعْجَبِ إِقْبَالٍ وَ أَشَدِّهِ دَوِيّاً فَكَادَتْ تَلْتَفُّ بِرَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) فَقَالُوا كُفْراً وَ عُتُوّاً فَمُرْ هَذَا النِّصْفَ فَلْيَرْجِعْ إِلَى نِصْفِهِ كَمَا كَانَ فَأَمَرَهُ (صلی الله علیه وآله) فَرَجَعَ فَقُلْتُ أَنَا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ إِنِّي أَوَّلُ مُؤْمِنٍ بِكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ أَوَّلُ مَنْ أَقَرَّ بِأَنَّ الشَّجَرَةَ فَعَلَتْ مَا فَعَلَتْ بِأَمْرِ اللَّهِ تَعَالَى تَصْدِيقاً بِنُبُوَّتِكَ وَ إِجْلَالًا لِكَلِمَتِكَ فَقَالَ الْقَوْمُ كُلُّهُمْ بَلْ ساحِرٌ كَذَّابٌ عَجِيبُ السِّحْرِ خَفِيفٌ فِيهِ وَ هَلْ يُصَدِّقُكَ فِي أَمْرِكَ إِلَّا مِثْلُ هَذَا، يَعْنُونَنِي. وَ إِنِّي لَمِنْ قَوْمٍ لَا تَأْخُذُهُمْ فِي اللَّهِ لَوْمَةُ لَائِمٍ، سِيمَاهُمْ سِيمَا الصِّدِّيقِينَ وَ كَلَامُهُمْ كَلَامُ الْأَبْرَارِ، عُمَّارُ اللَّيْلِ وَ مَنَارُ النَّهَارِ مُتَمَسِّكُونَ بِحَبْلِ الْقُرْآنِ، يُحْيُونَ سُنَنَ اللَّهِ وَ سُنَنَ رَسُولِهِ (صلی الله علیه وآله)، لَا يَسْتَكْبِرُونَ وَ لَا يَعْلُونَ وَ لَا يَغُلُّونَ وَ لَا يُفْسِدُونَ، قُلُوبُهُمْ فِي الْجِنَانِ وَ أَجْسَادُهُمْ فِي الْعَمَل».
[6] معاني الأخبار، جلد ۱، صفحه ۳۴۲.
«أَبِي رَحِمَهُ اَللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى اَلْعَطَّارُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى بْنِ عِمْرَانَ اَلْأَشْعَرِيِّ بِإِسْنَادِهِ اَلْمَذْكُورِ فِي جَامِعِهِ يَرْفَعُهُ إِلَى أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ أَنَّهُ قَالَ: اَلْمَغْبُونُ مَنْ غُبِنَ عُمُرَهُ سَاعَةً بَعْدَ سَاعَةٍ».
[7] نهج البلاغه، بخشی از نامه 45.
[8] سید محمدمهدی طباطبایی بحرالعلوم (۱۲۱۲-۱۱۵۵ ق)، عالم ربانی، فقیه، محدث، حکیم، ادیب، رئیس حوزه علمیه نجف و مرجع شیعیان در قرن ۱۳ هجری و از شاگردان وحید بهبهانی بود. «الفوائد الرجالیه» و «الدره النجفیه» (منظومهای در فقه) از آثار علمی ارزشمند اوست. سید بحرالعلوم صاحب کرامات متعدد بوده و از جمله علمای شیعه است که به محضر مبارک امام زمان (علیه السلام) مشرف شده است. عالمان بزرگی چون شیخ جعفر کاشف الغطاء و ملا احمد نراقی از شاگردان او هستند. سید محمدمهدی طباطبائی بحرالعلوم، در عید فطر سال ۱۱۵۵ هـ.ق در کربلا چشم به دنیا گشود. پدر ارجمندش سید مرتضی طباطبائی، میگوید: در آن شب که ولادت فرزندم مهدی بود، در عالم رؤیا امام هشتم علیه السلام را دیدم که شمع بزرگی را به شاگردش محمد بن اسماعیل بن بزیع میدهد. محمد آن شمع را بر فراز بام منزل ما برده و روشن میکند، ناگهان نور آن شمع تا آسمان بالا رفته و دنیا را فرامیگیرد. سید مرتضی طباطبائی بروجردی که از علما و مراجع کربلا بود، دارای دو فرزند میباشد. یکی سید جواد که جد مرحوم آیت الله العظمی بروجردی است و دیگری، سید محمدمهدی بحرالعلوم هر دو از بزرگان فقها و علمای اسلامی میباشند.
سید محمدمهدی بحرالعلوم مقدمات نحو و صرف و ادبیات و منطق و فقه و اصول را نزد پدر خود (سید مرتضی) و سایر فضلا و دانشمندان، در مدتی کمتر از چهار سال فراگرفت. در اوایل بلوغ به درس خارج پدر خود و همچنین درس استاد کل، وحید بهبهانی و نیز درس شیخ یوسف بحرانی صاحب حدائق راه یافت و از محضر آن بزرگان استفاده شایانی برد و پس از پنج سال درس و بحث عمیق و طی مرحله سطح به درجه اجتهاد نائل آمد و هر سه استاد بزرگ اجتهاد او را امضا کردند. همچنین مورخین نقل کردهاند که سید محمدمهدی به عنوان دانشجو برای استفاده از محضر درس فیلسوف بزرگ، میرزا سید محمدمهدی خراسانی به خراسان سفر کرد. مدت ۶ سال در آنجا اقامت گزید و بالاترین بهرهها را از استاد خود گرفت. میرزای اصفهانی که از هوش سرشار شاگردش شگفت زده شده بود، روزی در اثنای درس خطاب به او گفت: «انما انت بحرالعلوم؛ به راستی تو دریای دانشی»؛ و از آن لحظه سید به لقب «بحرالعلوم» مشهور شد. پس از آن از کربلا به نجف مهاجرت کرد و در مرکز بزرگ دانشهای اسلامی به بحث و تحقیق پرداخت و در مدتی کم که هنوز سنش از ۳۰ سال تجاوز نکرده بود، به تدریس و تألیف اشتغال میورزید. مرحوم سید محمدمهدی بحرالعلوم، سرانجام در ماه رجب سال ۱۲۱۲ هـ.ق در سن ۵۷ سالگی، جهان فانی را وداع و ندای حق را لبیک گفت. پیکر مطهر او را کنار قبر شیخ طوسی در مسجد طوسی نجف اشرف به خاک سپردند که امروزه این مقبره به اسم مقبره الطوسی و بحرالعلوم معروف است.
[9] سید محمد جواد بن محمد حسینی عاملی (۱۱۶۰- ۱۲۲۸ق)، معروف به سید جواد عاملی، از اهالی جبل عامل، فقیه و محدّث اوایل قرن سیزدهم هجری و نویسنده کتاب فقهی مفتاح الکرامه. او در دوره مرجعیت وحید بهبهانی به کربلا رفت و نزد سید علی طباطبایی (صاحب ریاض) شاگردی کرد. سید محمدعلی روضاتی معتقد است اگر چه در کتابهای فراوانی، سال وفات سید محمدجواد عاملی ۱۲۲۶ق درج شده، اما آقا احمد کرمانشاهی فرزند آقا محمدعلی بهبهانی در حاشیه نسخه خطی صفدرعلی الموسوی در کتاب «مرآة الاحوال جهاننما» عنوان کرده که سید جواد عاملی در ۶ محرم ۱۲۲۸ق (۱۹ دی ۱۱۹۱ش) در نجف فوت کرد و در یکی از حجره های شرقی حرم امام علی (علیه السلام) بهخاک سپرده شد. زمانی که سید محمدمهدی بحرالعلوم اداره حوزه علمیه نجف را به عهده گرفت وظایف مهم را تقسیم کرد و کارهای تحقیق و تألیف را به سید جواد واگذار نمود. سید جواد پس از درگذشت سید بحرالعلوم و مسافرت جعفر کاشفالغطاء به ایران، بر کرسی تدریس نشست. وی با فرقههای انحرافی نیز به مبارزه پرداخت.عاملی شبها اندکی بیش نمیخوابید و بیشتر اوقاتش در شبانه روز صرف مطالعه، تحقیق و نوشتن آثارش میشد. علما معاصر او در هر مسأله فقهی که در میماندند با مراجعه به او مشکلشان حل میشد و این به سبب احاطه علمی او بر اقوال فقها و ممارستش در تحقیق اقوال آنان و تسلطش بر علم رجال بود. نویسنده اعیان الشیعه بر این باور است که عمده کتابهای سید محمدجواد عاملی یا تمامش به درخواست علمای بزرگ بوده چنان چه «مفتاح الکرامه» و «رسالة العصره» را به توصیه استادش شیخ جعفر کاشف الغطاء و «رسالة المواسعه» را به درخواست استاد دیگرش صاحب ریاض نوشته است.
[10] مِفْتاحُ الْکرامَة فی شَرْحِ قَواعِدِ الْعَلّامَه، یکی از شرحهای کتاب قواعد الاحکام نوشتهٔ علامه حلی (متوفای ۷۲۶ق) است. نویسندهٔ این کتاب سید محمدجواد حسینی عاملی از علمای قرن سیزدهم قمری است. او کتاب را به درخواست استادش جعفر کاشفالغطاء نوشته است. این کتاب تعدادی از ابواب فقهی را دربردارد و در آن آرای فقیهان در رابطه با مسائل مرتبط با آنها گردآوری شده است. عاملی، مفتاح الکرامه را در ۲۷ سال پایانی عمرش و به درخواست استادش جعفر کاشفالغطاء نوشته است. او ابتدا کتابش را به عنوان تعلیقهای بر کتاب فاضل هندی به نام کشف اللثام و الابهام عن قواعد الأحکام نوشت که شرح دیگری بر کتاب علامهٔ حلی است. ولی پس از به پایان رساندن بخش مربوط به احکام قصاص، تصمیم گرفت که خود کتاب قواعد الأحکام را شرح دهد. مفتاح الکرامه در شرح کتاب قواعد الاحکام است که کتابی به قلم علامه حلی و در موضوع علم فقه است. مفتاح الکرامه یکی از شروح مفصلی است که بر کتاب علامه حلی نوشته شده است. نویسنده در این کتاب به بررسی اقوال و استدلالهای دیگر فقهای امامیه در ذیل هر مسئله پرداخته است. او در این کتاب تنها توانست برخی از ابواب فقهی را شرح دهد و وفات او در سال ۱۲۲۶ قمری مانع از اتمام کارش شد. این کتاب شامل ابوابی مثل خمس، صوم، حج و امر به معروف و نهی از منکر نمیشود. و برخی دیگر از ابواب مانند زکات و جهاد نیز ناقص هستند.مطهری بر این باور است که مفتاح الکرامه از کتبی است که از نظر نقل اقوال فقها جامعیت دارد.
[11] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد ۶۷، صفحه ۶۴.
[12] الکافي، جلد ۲، صفحه ۱۶۴.
«عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ اَلنَّوْفَلِيِّ عَنِ اَلسَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ : اَلْخَلْقُ عِيَالُ اَللَّهِ فَأَحَبُّ اَلْخَلْقِ إِلَى اَللَّهِ مَنْ نَفَعَ عِيَالَ اَللَّهِ وَ أَدْخَلَ عَلَى أَهْلِ بَيْتٍ سُرُوراً».
[13] سوره مبارکه نازعات، آیات 40 و 41.
[14] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای شریف کمیل.
«…مَا هَكَذَا الظَّنُّ بِكَ، وَ لَا أُخْبِرْنا بِفَضْلِكَ عَنْكَ يَا كَرِيمُ، يَا رَبِّ وَ أَنْتَ تَعْلَمُ ضَعْفِى عَنْ قَلِيلٍ مِنْ بَلاءِ الدُّنْيا وَ عُقُوباتِها، وَ مَا يَجْرِى فِيها مِنَ الْمَكَارِهِ عَلَىٰ أَهْلِها، عَلىٰ أَنَّ ذٰلِكَ بَلاءٌ وَ مَكْرُوهٌ قَلِيلٌ مَكْثُهُ، يَسِيرٌ بَقاؤُهُ، قَصِيرٌ مُدَّتُهُ؛ فَكَيْفَ احْتِمالِى لِبَلاءِ الْآخِرَةِ وَ جَلِيلِ وُقُوعِ الْمَكَارِهِ فِيها؟ وَ هُوَ بَلاءٌ تَطُولُ مُدَّتُهُ، وَ يَدُومُ مَقامُهُ، وَ لَا يُخَفَّفُ عَنْ أَهْلِهِ، لِأَنَّهُ لَايَكُونُ إِلّا عَنْ غَضَبِكَ وَ انْتِقامِكَ وَ سَخَطِكَ، وَ هٰذا ما لَاتَقُومُ لَهُ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ، يَا سَيِّدِى فَكَيْفَ لِى وَ أَنَا عَبْدُكَ الضَّعِيفُ الذَّلِيلُ الْحَقِيرُ الْمِسْكِينُ الْمُسْتَكِينُ؛ يا إِلٰهِى وَ رَبِّى وَ سَيِّدِى وَ مَوْلاىَ، لِأَيِّ الْأُمُورِ إِلَيْكَ أَشْكُو، وَ لِمَا مِنْها أَضِجُّ وَ أَبْكِى، لِأَلِيمِ الْعَذابِ وَ شِدَّتِهِ، أَمْ لِطُولِ الْبَلَاءِ وَ مُدَّتِهِ . فَلَئِنْ صَيَّرْتَنِى لِلْعُقُوبَاتِ مَعَ أَعْدائِكَ، وَ جَمَعْتَ بَيْنِى وَ بَيْنَ أَهْلِ بَلَائِكَ، وَ فَرَّقْتَ بَيْنِى وَ بَيْنَ أَحِبَّائِكَ وَ أَوْلِيائِكَ، فَهَبْنِى يَا إِلٰهِى وَ سَيِّدِى وَ مَوْلاىَ وَ رَبِّى، صَبَرْتُ عَلَىٰ عَذابِكَ، فَكَيْفَ أَصْبِرُ عَلَىٰ فِراقِكَ، وَ هَبْنِى صَبَرْتُ عَلىٰ حَرِّ نَارِكَ، فَكَيْفَ أَصْبِرُ عَنِ النَّظَرِ إِلَىٰ كَرامَتِكَ؟ أَمْ كَيْفَ أَسْكُنُ فِى النَّارِ وَ رَجائِى عَفْوُكَ؟ فَبِعِزَّتِكَ يَا سَيِّدِى وَ مَوْلاىَ أُقْسِمُ صَادِقاً، لَئِنْ تَرَكْتَنِى نَاطِقاً لَأَضِجَّنَّ إِلَيْكَ بَيْنَ أَهْلِها ضَجِيجَ الْآمِلِينَ، وَ لَأَصْرُخَنَّ إِلَيْكَ صُراخَ الْمُسْتَصْرِخِينَ، وَ لَأَبْكِيَنَّ عَلَيْكَ بُكَاءَ الْفَاقِدِينَ، وَ لَأُنادِيَنَّكَ أَيْنَ كُنْتَ يَا وَلِىَّ الْمُؤْمِنِينَ، يَا غَايَةَ آمالِ الْعارِفِينَ، يَا غِياثَ الْمُسْتَغِيثِينَ، يَا حَبِيبَ قُلُوبِ الصَّادِقِينَ، وَ يَا إِلٰهَ الْعالَمِينَ؛ أَفَتُراكَ سُبْحَانَكَ يَا إِلٰهِى وَ بِحَمْدِكَ تَسْمَعُ فِيها صَوْتَ عَبْدٍ مُسْلِمٍ سُجِنَ فِيها بِمُخالَفَتِهِ، وَ ذاقَ طَعْمَ عَذابِها بِمَعْصِيَتِهِ، وَ حُبِسَ بَيْنَ أَطْباقِها بِجُرْمِهِ وَ جَرِيرَتِهِ، وَ هُوَ يَضِجُّ إِلَيْكَ ضَجِيجَ مُؤَمِّلٍ لِرَحْمَتِكَ، وَ يُنادِيكَ بِلِسانِ أَهْلِ تَوْحِيدِكَ، وَ يَتَوَسَّلُ إِلَيْكَ بِرُبُوبِيَّتِكَ؟ يَا مَوْلاىَ فَكَيْفَ يَبْقىٰ فِى الْعَذابِ وَ هُوَ يَرْجُو مَا سَلَفَ مِنْ حِلْمِكَ؟ أَمْ كَيْفَ تُؤْلِمُهُ النَّارُ وَ هُوَ يَأْمُلُ فَضْلَكَ وَ رَحْمَتَكَ؟…».
[15] سوره مبارکه زخرف، آیه 36.
[16] مفاتیح الجنان، فرازی از زیارت شریف جامعه کبیره.
[17] مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۲۴۵، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.





