«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ * رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْريَ * وَ احْللْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي[1]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
مُروری بر حدیث شریف «عُنوان بَصری»
«قُلْتُ یَا أَبَاعَبْدِاللَّهِ أَوْصِنِی قَالَ أُوصِیکَ بِتِسْعَهِ أَشْیَاءَ فَإِنَّهَا وَصِیَّتِی لِمُرِیدِی الطَّرِیقِ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى وَ اللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یُوَفِّقَکَ لِاسْتِعْمَالِهِ»؛ وجود مُبارک امام صادق (علیه السلام) طِی یک نُسخهی مُعجزهآسای مُراقباتی و سِیر و سُلوکی به جناب «عُنوان بَصری» که این هم جُزء استثنائاتِ تربیتی سلسلهی جَلیلهی آل عصمت (سلام الله علیهم اجمعین) است. عُنوان بَصری در مَنابع فقهی، در روایات عرفانی و اخلاقی در هیچجایی نامی از او نیست. سابقهاش هم سابقهی درخشانی نیست؛ عُمرش را با دیگران سِپَری کرده است و با حقّ همراه نبوده است. مَعیّت با حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) و مَعیّت با صادقین را نداشته است و در اَواخر عُمرش که دیگر علیالقاعده گرفتار فَرتوتی و سُستی مِزاج شده است، بَرق امام صادق (علیه السلام) او را گرفت و فقط همین یک حدیث را دارد. هیچ حدیث دیگری در هیچ وادی از این بزرگوار نَقل نشده است. عاقبت کار او هم چه شده است، تا جایی که ما دلمان میخواست بدانیم که بالاخره ایشان با این نُسخه به کُجا رسیدند، مَعلوم نیست؛ ولی این نُسخه یک نُسخهی جامعی است، لَطائفی دارد، پیامهای تربیتی بسیار مؤثر و نَقشآفرین دارد. بعد از آنکه از امام جعفر صادق (علیه السلام) درخواست کرد که اِکسیر فرمایش شما ما را مُتحوّل کرد و آنچه که از خداوند خواسته بود که قلب امام صادق (علیه السلام) برای او هم جَذبهای داشته باشد، در خانهی دلِ امام صادق (علیه السلام) جایی داشته باشد، «أَنْ تَعْطِفَ عَلَیَّ قَلْبَ جَعْفَرٍ[2]»، دعایش مُستجاب شد، حضرت امام صادق (علیه السلام) او را تَحویل گرفت، تَفقُّد کردند، اِکرام کردند، احترام کردند. بعد هم نُسخهی در بابِ عرفان نَظری یا حکمت نَظری برای او پیچید که این یکی دو سال قبل ما در همان وادی با دلهای پاک شما همراه بودیم.
خیلیها در وادی نظری مُلّا هستند، ولی در بُعد عملی بسیار ضعیف و ناتوان هستند
حالا به حکمت عملی آمده است. در بابِ حکمت عملی، دو نوع حکمت عملی است؛ اخلاق عملی و اخلاق نَظری، حکمت عملی و حکمت نَظری، عرفان عملی و عرفان نَظری که در یک بُعد همهی اینها نَظری هستند. گرچه گفته میشود اخلاق عملی، ولی آموزش است. این اخلاق عملی به مَعنی واقعی کلمه نیست. اخلاق عملی یا عرفان یا حکمت عملی بُعد احساسی و اجرایی کار است. اصلاً وادی و جبههاش با جبههی ذهنی مُتفاوت است. اَشخاصی هستند که درس هم نخواندهاند، مُلّا هم نیستند، اُستاد هم ندیدهاند؛ ولی در زندگی آدم میبیند که اینها هیچ کِششی نسبت به بدیها ندارند. «سلمان فارسی» مُدّتهای مَدید دستش به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نرسیده بوده است، با آدمهای خودساخته نبوده است؛ ولی گُریز از تَشریفات و سلطنت و اُمور دُنیوی داشته است و یک جاذبهای در وجودش حرکات او و سِیر او را در مسیر خدا تَنظیم میکرد. آن فطرت که فرمود: «أَفِي اللَّهِ شَكٌّ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ[3]»؛ فطرت توحیدی در بعضیها آنچنان به روز است، جوشان است، قَوی است، به صورت یک اَهرُم به طور مُرتّب او نسبت به هر خوبی که پیش میآید، دنبال خوبیها میدَود؛ اصلاً بیقرار کار خوب است. و وجود از نظر حرکات عینی و خارجی با بدیها، با سیّئات تَنافُر دارد. امکان ندارد بتواند یک دروغ بگوید، یک غیبت بکند، آزارش به مورچهای برسد. در بُعد عمل انگیزه، اراده و شوق مُؤثر است؛ در بُعد تَعقُّل تمرکز میخواهد، اُستاد میخواهد، قدرت فکری و نظری میخواهد. آن یک وادی است و این یک وادی دیگری است. لذا اَشخاصی هستند که از نظر علمی اینها علّامه هستند؛ خیلی ذهن تیزی دارند، انتقال سریعی دارند، مَطلب را زود میگیرند و آنچه یافتهاند در ذهن آنها پرورش پیدا میکند، رُشد پیدا میکند، بالَنده هستند و مطالب جدیدی را به جامعه عَرضه میکنند. در بُعد نَقّادی ذهنی، فَهم ذهنی، اَخذ ذهنی خیلی برجسته هستند. اما در بُعد عمل پایشان لَنگ است؛ گیر دارد. به راحتی غیبت میکند. برای رسیدن به ریاست و اُمور اعتباری اصلاً سر از پا نمیشناسد. این اخلاق نَظریاش خیلی فوقالعاده است؛ اخلاق نظری علمیاش هم فوقالعاده است. تمام اخلاقیّاتی که انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) فرمودهاند، قرآن کریم دارد، پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم)، ائمه (علیهم السلام) و حُکما هرچه گفتهاند اَهل مُطالعه است. همه را هم دیده است، فَهمیده است و چه بَسا کتابهایی هم نوشته است؛ ولی در برابر گناهان هیچ کُنترلی ندارد. تا ببیند با وَلع درون گناه میاُفتد. این عرفان عملی به این مَعنا مُتفاوت است با عرفان عملی به مَعنی اینکه آدم مَسائل اجرایی اسلام را خوب بفَهمد. چگونه خوب از زبان استفاده کند؟ مَسیر مُجاز چشم و گوش کُجاست؟ در کُجا اِلزام دارد و در چه جاهایی مَمنوع است و نباید استفاده کند. این فَهم مَسائل اجرایی اخلاقی دینی مُتفاوت است با تَزکیهای که صاحبان نُفوس در اَفرادی که مورد تربیت قرار دادند، در اینها تَصرُّف میکنند، طَهارت وجودی ایجاد میشود، تَزکیه و پاکی و بالَندگی در عمل به سوی حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) پیش میآید. لذا اینهایی که اعتقاد دارند «فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ[4]»، که اَساساً هم در بُعد فَهم، علم و نَظر آدم نیاز به مُعلّم دارد و هم در بُعد عمل و طَهارت روح این عمل ما نیست که ما را پاک میکند؛ عمل ما مُعدّ است تا مُفیض از بِسترهای خاصّ فیض که وجود نازنین حضرات رُسُل خداوند و سُفرای الهی و ائمهی اطهار (علیهم السلام) هستند، وقتی ببینند کسی ذاتِ خوبی دارد، با جَذبه او را در مَسیر میبَرند. «خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّيهِمْ بِهَا وَ صَلِّ عَلَيْهِمْ[5]»؛ این غیر از مَسألهی ذهن و فَهم است. وقتی انسان در جاده بود، قَدمهایی برداشت، اگر نَفَسش کم بیاید، اگر یک مُشکل و مانعی در راه پیش بیاید، نمیگذارند در راه بماند. «وَ الَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ[6]»؛ اگر شما بیایید، ما شما را میبَریم. همینقَدر هُنر کنید و انتخاب درست کنید. خداوند آن انتخاب را به شما واگذار کرده است. «إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَ إِمَّا كَفُورًا[7]»؛ ما آدرس را به صورت دقیق به شما ارائه کردیم. آدرس بهشت در اِتیان واجبات و تَرک مُحرّمات در اَبعاد مُختلف؛ هم در مَسائل فکری حقّ فکر کنیم، حقمَدار باشیم و هم در مَسائل مَلکات و سَجایا در مَسیر حقّ طبیعت ثانَوی برای خودمان ایجاد کنیم؛ با مَلکات روحانی و عَرشی وجودمان را باروَر کنیم. و هم در بُعد اجرایی برحَسب دستورالعملهای حکیم زندگیمان را تَنظیم بکنیم. اگر در بُعد فکر، در بُعد اخلاق و در بُعد عمل ما درست انتخاب کردیم؛ اگر راهِ درست را انتخاب کردیم، کسی که در این خط است و از این خط خارج نشده است، درمانده نمیشود. این تَضمینی است. «وَ مَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ يَهْدِ قَلْبَهُ[8]»؛ خداوند قلب او را هدایت میکند. اما اگر از ابتدا بد انتخاب کردیم، خداوند نسبت به بدها هم اِضلال میکند. این اِضلال، اِضلال تَنبیهی است، اِضلال عُقوبتی است. خداوند اِضلال ابتدایی ندارد؛ هدایت ابتدایی دارد. کسانی که هدایت ابتدایی خداوند را انتخاب کنند، خداوند متعال هدایت پاداشی را مُضاعف میکند. هم «یُضاعف» دارد، هم «عَشر اَمثال» دارد، هم «فِي كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ[9]» دارد و هم «يُضَاعِفُ لِمَنْ يَشَاءُ[10]» «بِغَيْرِ حِسَابٍ[11]» دارد. در مَسیر هدایت بستگی به ظرفیّت دارد. انسان هرقَدر ظرفیّت داشته باشد، خداوند متعال به اندازهی ظرفیّتش او را جَذب میکند. «إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِيَةٌ فَخَيْرُهَا أَوْعَاهَا[12]»؛ این دلها ظرف است. هر دلی وسیعتر باشد، کسی دریادل باشد، خداوند آن دریا را پُر میکند. اما در حَدّ یک چشمهی کوچک است، به اندازهی خودش میجوشد؛ خداوند متعال در مَسیر هدایت بَندگانی که خداوند را انتخاب کردند و نه هوا را، خداوند متعال تَضمین کرده است: «وَ الَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا». ولی کسانی که راهِ انحرافی را انتخاب کردند، نسبت به آنها هم فرموده است: «كُلًّا نُمِدُّ هَؤُلَاءِ وَ هَؤُلَاءِ[13]». آدمهای بد هم در مسیر بدی قرار میگیرند. سُنّت خداوند این است که اَشقیاء در شَقاوتشان به اُوج برسند. خداوند به اینها مُهلت میدهد، خداوند اینها را در مَسیر اِستدراج قرار میدهد تا آن باطنشان، آن خباثت درونیشان بُروز کند که روز قیامت هیچ بَهانهای برای جَهنّمی بودنش نداشته باشد. خودشان در آنجا «فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ فَسُحْقًا لِأَصْحَابِ السَّعِيرِ[14]»؛ آنجا خودشان مُتوجّه میشوند که جَهنّم را خودشان برای خودشان درست کردند. خداوند متعال در این انتخاب اوّل ما را مُخیّر قرار داده است، مُختار قرار داده است تا خودمان انتخاب کنیم. وقتی انتخاب کردیم، این نُصرت الهی است. لذا انسان بعد از انتخاب اگر در خط توحید بود، مُوحّدین درنمیمانند. خداوند اینها را در این مَسیر با سرعتی دَرخور استعداد و ظرفیّتشان پیش میبَرد. بنابراین مُمکن است انسان مُلّا باشد، خوشفَهم باشد، خوشبیان باشد، مَطالب را خوب بگیرد و خوب هم بگوید؛ ولی این بُعد بُعدِ اخلاق نَظری هست. حتی این رسالهی عَملیه که تمام آن مَسائل عملی و اجرایی است. خیلی مُلّاست، مَسألهدان است، هرکسی مَسأله بَلد نیست میآید و از او میپُرسد، جواب بَلد است، فقه در ذهنش است؛ ولی در مرحلهی عمل که وارد میشود، پول که برایش پیش بیاید حَلال و حَرام برایش مهمّ نیست؛ زود تَسلیم میشود. یک نامَحرمی که در مَسیرش قرار میگیرد، کمی آب و رنگ دارد، نمیتواند چشمش را کُنترل کند. این مَسألهی حکمت عملی، اخلاق عملی، عرفان عملی ذهن نیست؛ کِششهایی است که گوهرهای پاک «إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ[15]»؛ آن جانِ پاک است. «الْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ[16]». لذا زمین و زمینهی دل اگر نرم بود، اگر مُستعد بود، بَذر نماز، بَذر روزه، بَذر جهاد رویش دارد، حاصل میدهد، بهشت میسازد و برای انسان مُدام فُتوحات بعد از فُتوحات پیش میآورد. اما اگر بَلد خَبیث بود، بَلد ناپاک بود، «لَا يَخْرُجُ إِلَّا نَكِدًا[17]»؛ این مَعلوم است که حاصلی ندارد. این نکته را باید تَوجّه داشته باشیم.
یکی از درسهای امام صادق (علیه السلام) به عُنوان بَصری دَغدغهی همیشگی وِصال حقّ است
خداوند متعال به این عُنوان بَصری واقعاً اَهرُمی داده بود. آدرسی را که امام صادق (علیه السلام) به او میدهد، آدرس ذهنی نیست؛ آدرس کِششی هست، آدرس جَذبهای هست. و تا این جَذبهها در وجود انسان پیش نیامده است، کارهای خوبی هم که میکنیم تَحمیل بر خودمان است. «وَ إِذَا قَامُوا إِلَى الصَّلَاةِ قَامُوا كُسَالَى[18]»؛ نمازخواندن برایش بارِ سنگینی است؛ برای او سخت است که بلند شود و دو رکعت نماز بخواند. بلندشدن در سَحَر برایش مَرگبار است؛ به این سادگی نیست. اما حرف لَغو زدن، در مَسیر گناه رفتن لَغزنده است. همینکه پایش را میگذارد، تا آخر لیز میخورد و پایین میرود. در آن دَره گیر میکند، سُقوط میکند و از بین میرود. امام صادق (علیه السلام) ابتدائاً با تَوجُّهی که به او کرده بودند، دعای مُستجابی که برایش پیش آمد، تا حضرت امام صادق (علیه السلام) دَرب را به روی او باز کرد، این دَرب فیزیکی نبود که به روی عُنوان بَصری باز شد؛ این دَرب دل بود. امام صادق (علیه السلام) باز کرده بود که او را از مَوانع عُبور بدهد و با عَطش او را زیر بارانِ پُر فیض خودش قرار بدهد تا رویشی داشته باشد. ابتدائاً با آن مَطالب عَریق و عَمیق و عَرشی حضرت امام صادق (علیه السلام) خیلی زیبا فَضا را برایشان روشن کردند، زمینه را درست کردند. حالا که زمینه درست شده است، میخواهند به او بَذر بدهند که در این زمین و زمینه بپاشد و رویش کند تا او را به مَقصد برساند. لذا وقتی عَرضه داشت: «أَوْصِنِی[19]»؛ یابن رسول الله! حالا دیگر وقت آن است که به من دستورالعَمل بدهید، برایم نُسخه بپیچید. گرفتاریها و خَلاءهایی که من دارم، میخواهم آنها را پُر کنم، میخواهم تَحلیه را شروع کنم. شما با فرمایشاتتان برایم تَخلیهای پیش آوردید؛ دیگر من قلبم را وَرَز کردم، عَلفهای هَرزه را زُدودم، خانهی دلم را برای ریزش قَطرات بارانِ زندگیساز شما آماده کردم. حالا دستورالعَمل را بدهید. وقتِ آن است که یک جَذبهای ما را در خطّی که الآن ارائه میکنید، در این خط ما را پیش ببَرد. حضرت امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «أُوصِیکَ بِتِسْعَهِ أَشْیَاءَ فَإِنَّهَا وَصِیَّتِی[20]»؛ برای همهی طلبههای اینجا «لِمُرِیدِی الطَّرِیقِ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى[21]»؛ هرکسی در این خط مَقصد و مَقصودش خداست؛ طلبگی هدف نیست، فَهمیدن کتاب هدف نیست، مُلّاشدن و تَدریس کردن هدف نیست. اگر کسی عَطش وصال حقّ را دارد، «قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَةٌ[22]»؛ مؤمن همیشه یک اَندوه پنهانی در عُمق وجودش هست. از فِراق خدا در رَنج است؛ لذا به دنبال فَرحهی لِقاء پروردگار متعال است که در موقع مُردن احسا کند که وِصالش رسیده است.
زیارت «شیخ صدوق» (رضوان الله علیه) از جایگاه خاصّی برخوردار است
خداوند مرحوم «آخوند مُلّا محمّد هیدَجی»، حکیم هیدَجی (رضوان الله تعالی علیه) را رحمت کند. وقتی به شهر قُم مُشرّف میشوید، این «علی بن بابویه» که گُنبد دارد، آن طرف میدان آستانه در خیابان اِرم آنجا مَقبرهی پدر این «شیخ صدوق[23]» (اعلی الله مقامه الشریف) هست. علی بن بابویه که از اَرکان شیعه است و وجود با بَرکتی است و نامهاش را به امام زمان (ارواحنا فداه) تقدیم میکند که حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) دریافت کردند، پاسخ دادند و بِشارت دادند که خداوند دو پسر به ایشان میدهد که هر دو پسر برای عالَم اسلام بَرکت خواهد کرد که «محمّد بن علی بن بابویه» مشهور به شیخ صدوق (اعلی الله مقامه الشریف) و دیگری هم «حسین بن علی بن بابویه[24]» برادر شیخ صدوق (اعلی الله مقامه الشریف) است که هر دو عالِم هستند، هر دو مُحقّق هستند، هر دو مؤلّف هستند، هر دو نور هستند؛ برای عالَم اسلام تا دامنهی قیامت نور جاری هستند. خُصوصاً این شیخ صدوق (اعلی الله مقامه الشریف) که در تهران گاهی در اردوهایی که عزیزانمان ترتیب میدهند، آنجا را از نظر دور ندارید. زیارت شیخ صدوق (اعلی الله مقامه الشریف) جایگاه خاصّ خودش را دارد.
عمل بدون مُراقبه نتیجهی چندانی نخواهد داشت
این «أَوْصِنِی» من را وصیّت کُن؛ امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «فَإِنَّهَا وَصِیَّتِی لِمُرِیدِی الطَّرِیقِ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى»؛ نه هرکسی که دنبال درس است؛ هرکسی درس را برای این میخواند که به خدا برسد. درس میتواند نَردبان باشد؛ ولی میتواند نَردبانی باشد که آدم را بالا ببَرد، مُمکن است نَردبانی هم باشد که آدم را به زیرزمین بکِشاند. این صُعود و سُقوطش به آن هدفی که انسان انتخاب کرده است بستگی دارد. عُفونت عالِم گرفتار فاسد در روز قیامت جَهنّمیها جَهنّم را تَحمُّل میکنند، ولی عُفونت عالِم فاسد را تَحمُّل نمیکنند. به مَراتب از آتش جَهنّم جانگزاتر است. خیلی باید به خداوند پَناه بُرد. خداوند مرحوم «آیت الله مشکینی» را رحمت کند. درس اخلاق که میگفتند، گاهی اوقات میگفتند: اگر من میدانستم بارِ طلبگی اینقَدر سنگین است، طلبه نمیشدم؛ ولی دیگر خداوند آورد. وقتی آدم آمد حُجّت بر او تمام است و نمیتواند فَرار کند. فَرار از جبهه است؛ ولی در جبهه زندگی کردن به این سادگی نیست. اگر کسی میخواهد عالِم بشود، در جبههی امام زمان (ارواحنا فداه) این جهاد اَکبر خیلی سختتر از جهاد نظامی است. لحظه به لحظه انسان یا در مَسیر حَیات طیّبه است و یا در مَسیر سُقوط و مرگ است. لذا مُراقبه لازم است و بزرگان میگویند اَعمال قُربی بدون مُراقبه تأثیر چندانی ندارد. شما نماز اوّل وقت را میخوانید، واجباتتان را انجام میدهید؛ ولی اهل مُراقبه نیستید. مُراقبه همین است که من با این کارم میخواهم به خدا برسم. آدم همیشه خداوند را بر خودش رَقیب ببیند. خودش را در مَحضر و زیر نَظر خدا ببیند، هرکاری میخواهد بکند «لِمُرِیدِی الطَّرِیقِ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى» است. این را راه میبیند و هیچ رَهرویی نمیتواند هدف را در راه فراموش کند. وقتی راه اُفتاده است، خودش را قَدم به قَدم به مَقصد نزدیک میبیند و اُمید به وِصالش بیشتر میشود. و کسی که در راه بیُفتد و مَقصد را فراموش بکند، از راه مُنحرف میشود، گاهی درست برعکس میرود؛ اما آن مَقصد این راه را برای انسان تَسهیل میکند که آدم به آنجا برسد. لذا امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «فَإِنَّهَا وَصِیَّتِی لِمُرِیدِی الطَّرِیقِ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى»؛ این همهی نماز ما، روزهی ما، تَعلیم ما، تَعلُّم ما، مُباحثهی ما، مُطالعهی ما، تَبلیغ ما، اردوهای تَبلیغی ما همگی راه هستند. مَقصد را فراموش نکنیم. راه برای رسیدن به مَقصد است. لذا مُراقبه یعنی خداوند متعال به آدم یک حالِ حُضوری بدهد که انسان همهی کارها را در مَسیر او قرار بدهد و بخواهد به او برسد. این خیلی مهمّ است. توجّه به این نکته که بدون مُراقبه عمل نتیجهی چندانی ندارد؛ بلکه در همهی حالات انسان باید ارادهی رسیدن به خدا را داشته باشد و اینها را راه بداند و راه بدون در نظر گرفتنِ مَقصد راه نیست. عملاً انسان را بازمیدارد و انسان نمیتواند آن حرکت جِدّی را داشته باشد. این نکتهی قابل تَوجُّهی بود.
بعد حضرت امام صادق (علیه السلام) فرمودند: شما را به 9 چیز وصیّت میکنم که برای همهی رَهروان راه است. 3 مورد از آنها در ریاضت نَفْس است. حالا در مورد این ریاضت نَفْس اگر عُمری داشتیم، توضیحی دارد و مَطالب مُغتنمی را میتوان از این ریاضت به دست آورد. ولی اِجمالاً یکی از مَصادیق ریاضت نماز اوّل وقت است. یک نَظم است؛ نَظم اَساساً ریاضت است؛ قانون ریاضت است؛ در چارچوب زندگی کردن ریاضت است؛ مُتشرّع بودن و از چارچوبهای دین عُبور نکردن ریاضتهای مَشروع است و انسان باید این ریاضت را بپذیرد. حالا توضیح مَطالب انشاءالله برای جلسات بعد باشد.
روضه و تَوسُّل به حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام)
«صلَّی اللهُ عَلَیکَ یَا اَبَاعَبدِاللهِ عَلَیهِ السَّلام»
«أَلسَّلامُ عَلَى الْخَدِّ التَّریبِ[25]»؛ چند بار صورت امام مَظلوم ما بر روی خاک آمده است. گویا اوّلین بار وقتی بود که صدای حضرت علی اکبر (علیه السلام) را شنید. خیلی سراسیمه از خیمه بیرون آمد و به سرعت خودش را به مَعرکه رساند. ولی چند قَدم به نَعش حضرت علی اکبر (علیه السلام) مانده بود که گویا زانوها یاری نکرد که رِکاب بگیرد و پیاده بشود؛ «فَسَقَطَ الْحُسَیْنُ عَلَیهِ السَّلام عَنْ فَرَسِهِ[26]»؛ با صورت بر روی خاک آمد. اما بار دیگر زمانی بود که تیر سه شُعبه به قلب مُبارک اصابت کرد. تیر به قَدری در عُمق سینه فُرو رفت که حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) نتوانست از جلو تیر را بیرون بکِشد. از پُشت تیر را بیرون کِشید، خون فَوران پیدا کرد. مانند کبوتری که در آسمان تیر میخورد، بر روی زمین اُفتاد. اما گویا بار آخر را بیبی حضرت زینب کُبری (سلام الله علیها) خودش خوب دیده است که دارد به حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) شِکوه میکند: «مَحزُوزَ الرَّأسِ مِنَ القَفا[27]»؛ یا جَدّاه! حسینت را به رو انداختند، سر را از پُشت جُدا کردند…
لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم
اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین
دعا
خدایا! امام زمانمان (ارواحنا فداه) را برسان.
خدایا! اتّصال ما را به وجود نازنین حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) از طَریق عقل و احساس و عمل تَثبیت بفرما.
خدایا! ما را از وجود نازنین آقایمان جُدا مَفرما.
خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم توفیق دَرک حُضور در نمازمان و در همهی اَعمالمان به ما مَرحمت بفرما.
خدایا! غُبار غفلت را از زندگی ما، از حرکات و سَکنات ما، از احساس ما، از فکر ما بزُدای.
الها! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم ما را با اَهل غَفلت مَحشور مَفرما.
خدایا! ما را با اَهل ذکر قَرین بفرما.
خدایا! بین ما و اَحبّاء خود اُلفت مُستمر برقرار بفرما.
الها! پروردگارا! توفیق دیدن جَمال مولایمان، شنیدن کلمات دلنشین و دلانگیز مولایمان، زانوزدن در مُقابل ایشان، بوسهزدن بر خاک قَدم ایشان، دریافت مدال نوکری و رضایتشان را به ما مَرحمت بفرما.
الها! پروردگارا! خیر و بَرکت به این مَملکت نازل بفرما.
خدایا! این نگرانی کمآبی و مشکلات انرژی را با قدرت غیبی خودت، با دستِ غیب امام زمانت (ارواحنا فداه) برطرف بفرما.
خدایا! افراد با کفایت را در سنگرهای خدمت مُستقرّ بفرما.
خدایا! افرادِ نادان و بیانگیزه را از گردانهی انقلاب و کشور انقلابی مَحذوف بفرما.
خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم نُفوذیها، وابستگان به اَجانب خُصوصاً به مُستکبرین غَربی را به خودشان گرفتار بفرما.
خدایا! شَرّشان را از این مَملکت و از جبههی مُقاومت مُنصرف بگردان.
الها! جبههی مُقاومت را تَقویت بفرما.
خدایا! پیروزی و فُتوحات را نَصیبشان بگردان.
خدایا! استکبار عالَمی، صهیونیست بینالملل در مَنطقه و خارج از مَنطقه را نابود بگردان.
خدایا! مَظلومین آوارهی غَزّه را با نابودی این جُرثومههای بیرَحمی و قَساوت از این همه فشار نجات عنایت بفرما.
خدایا! خودت حزبالله لُبنان را احیاء بفرما.
خدایا! به آن اِقتدار عنایت بفرما.
خدایا! نَسلشان را تَکثیر بگردان.
خدایا! اَنصارالله قَهرمان و مؤمن و خطشِکن و شُجاع را به پیروزیهای پِی در پِی نائل بگردان.
خدایا! به دست همین گروه کوچک استکبار مَغرور و مُتکبّر را زمینگیر بگردان.
خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم دلهای مؤمنین را با پیروزی جبههی حقّ و شکست جبههی باطل شاد بگردان.
خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم سایهی پُر بَرکت نایب امام زمانمان (ارواحنا فداه)، مَرجع بزرگوارمان، رهبر حَکیم و دلسوزمان را تا ظُهور با اقتدار، با کفایت و کرامت مُستدام بفرما.
خدایا! دشمنان ایشان را ذَلیل و خوار بگردان.
خدایا! این زبان دروغاَفکن موجب یأس مردم را قَطع بفرما.
خدایا! قَلمهایشان را بِشکَن.
خدایا! تَجهیزاتشان را علیه خودشان قرار بده.
خدایا! به ما قدرت جَهاد تَبیین و جَهادهای جهاد اَکبر و اُوسط و اَصغر را مُستمراً نَصیبمان بگردان.
نثار روح بلند حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) و همهی شهدا و مَشایخمان صلوات مَرحمت بفرمایید.
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
[1] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.
[2] بحار الانوار، جلد ۱، صفحه ۲۲4.
«أَقُولُ وَجَدْتُ بِخَطِّ شَیْخِنَا الْبَهَائِیِّ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ مَا هَذَا لَفْظُهُ قَالَ الشَّیْخُ شَمْسُ الدِّینِ مُحَمَّدُ بْنُ مَکِّیٍّ نَقَلْتُ مِنْ خَطِّ الشَّیْخِ أَحْمَدَ الْفَرَاهَانِیِّ رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ عُنْوَانَ الْبَصْرِیِّ وَ کَانَ شَیْخاً کَبِیراً قَدْ أَتَى عَلَیْهِ أَرْبَعٌ وَ تِسْعُونَ سَنَهً قَالَ کُنْتُ أَخْتَلِفُ إِلَى مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ سِنِینَ فَلَمَّا قَدِمَ جَعْفَرٌ الصَّادِقُ عَلَیهِ السَّلام الْمَدِینَهَ اخْتَلَفْتُ إِلَیْهِ وَ أَحْبَبْتُ أَنْ آخُذَ عَنْهُ کَمَا أَخَذْتُ عَنْ مَالِکٍ فَقَالَ لِی یَوْماً إِنِّی رَجُلٌ مَطْلُوبٌ وَ مَعَ ذَلِکَ لِی أَوْرَادٌ فِی کُلِّ سَاعَهٍ مِنْ آنَاءِ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ فَلَا تَشْغَلْنِی عَنْ وِرْدِی وَ خُذْ عَنْ مَالِکٍ وَ اخْتَلِفْ إِلَیْهِ کَمَا کُنْتَ تَخْتَلِفُ إِلَیْهِ فَاغْتَمَمْتُ مِنْ ذَلِکَ وَ خَرَجْتُ مِنْ عِنْدِهِ وَ قُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ تَفَرَّسَ فِیَّ خَیْراً لَمَا زَجَرَنِی عَنِ الِاخْتِلَافِ إِلَیْهِ وَ الْأَخْذِ عَنْهُ فَدَخَلْتُ مَسْجِدَ الرَّسُولِ صَلَّیَ اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ ثُمَّ رَجَعْتُ مِنَ الْغَدِ إِلَى الرَّوْضَهِ وَ صَلَّیْتُ فِیهَا رَکْعَتَیْنِ وَ قُلْتُ أَسْأَلُکَ یَا اللَّهُ یَا اللَّهُ أَنْ تَعْطِفَ عَلَیَّ قَلْبَ جَعْفَرٍ وَ تَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِهِ مَا أَهْتَدِی بِهِ إِلَى صِرَاطِکَ الْمُسْتَقِیمِ وَ رَجَعْتُ إِلَى دَارِی مُغْتَمّاً وَ لَمْ أَخْتَلِفْ إِلَى مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ لِمَا أُشْرِبَ قَلْبِی مِنْ حُبِّ جَعْفَرٍ فَمَا خَرَجْتُ مِنْ دَارِی إِلَّا إِلَى الصَّلَاهِ الْمَکْتُوبَهِ حَتَّى عِیلَ صَبْرِی فَلَمَّا ضَاقَ صَدْرِی تَنَعَّلْتُ وَ تَرَدَّیْتُ وَ قَصَدْتُ جَعْفَراً وَ کَانَ بَعْدَ مَا صَلَّیْتُ الْعَصْرَ فَلَمَّا حَضَرْتُ بَابَ دَارِهِ اسْتَأْذَنْتُ عَلَیْهِ فَخَرَجَ خَادِمٌ لَهُ فَقَالَ مَا حَاجَتُکَ فَقُلْتُ السَّلَامُ عَلَى الشَّرِیفِ فَقَالَ هُوَ قَائِمٌ فِی مُصَلَّاهُ فَجَلَسْتُ بِحِذَاءِ بَابِهِ فَمَا لَبِثْتُ إِلَّا یَسِیراً إِذْ خَرَجَ خَادِمٌ فَقَالَ ادْخُلْ عَلَى بَرَکَهِ اللَّهِ فَدَخَلْتُ وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ فَرَدَّ السَّلَامَ وَ قَالَ اجْلِسْ غَفَرَ اللَّهُ لَکَ فَجَلَسْتُ فَأَطْرَقَ مَلِیّاً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ وَ قَالَ أَبُو مَنْ قُلْتُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ قَالَ ثَبَّتَ اللَّهُ کُنْیَتَکَ وَ وَفَّقَکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا مَسْأَلَتُکَ فَقُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ لَمْ یَکُنْ لِی مِنْ زِیَارَتِهِ وَ التَّسْلِیمِ غَیْرُ هَذَا الدُّعَاءِ لَکَانَ کَثِیراً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ ثُمَّ قَالَ مَا مَسْأَلَتُکَ فَقُلْتُ سَأَلْتُ اللَّهَ أَنْ یَعْطِفَ قَلْبَکَ عَلَیَّ وَ یَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِکَ وَ أَرْجُو أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَجَابَنِی فِی الشَّرِیفِ مَا سَأَلْتُهُ فَقَالَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ لَیْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ إِنَّمَا هُوَ نُورٌ یَقَعُ فِی قَلْبِ مَنْ یُرِیدُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَنْ یَهْدِیَهُ فَإِنْ أَرَدْتَ الْعِلْمَ فَاطْلُبْ أَوَّلًا فِی نَفْسِکَ حَقِیقَهَ الْعُبُودِیَّهِ وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ وَ اسْتَفْهِمِ اللَّهَ یُفْهِمْکَ قُلْتُ یَا شَرِیفُ فَقَالَ قُلْ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا حَقِیقَهُ الْعُبُودِیَّهِ قَالَ ثَلَاثَهُ أَشْیَاءَ أَنْ لَا یَرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ مِلْکاً لِأَنَّ الْعَبِیدَ لَا یَکُونُ لَهُمْ مِلْکٌ یَرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَّهِ یَضَعُونَهُ حَیْثُ أَمَرَهُمُ اللَّهُ بِهِ وَ لَا یُدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِیراً وَ جُمْلَهُ اشْتِغَالِهِ فِیمَا أَمَرَهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ عَنْهُ فَإِذَا لَمْ یَرَ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ تَعَالَى مِلْکاً هَانَ عَلَیْهِ الْإِنْفَاقُ فِیمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى أَنْ یُنْفِقَ فِیهِ وَ إِذَا فَوَّضَ الْعَبْدُ تَدْبِیرَ نَفْسِهِ عَلَى مُدَبِّرِهِ هَانَ عَلَیْهِ مَصَائِبُ الدُّنْیَا وَ إِذَا اشْتَغَلَ الْعَبْدُ بِمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى وَ نَهَاهُ لَا یَتَفَرَّغُ مِنْهُمَا إِلَى الْمِرَاءِ وَ الْمُبَاهَاهِ مَعَ النَّاسِ فَإِذَا أَکْرَمَ اللَّهُ الْعَبْدَ بِهَذِهِ الثَّلَاثَهِ هَان عَلَیْهِ الدُّنْیَا وَ إِبْلِیسُ وَ الْخَلْقُ وَ لَا یَطْلُبُ الدُّنْیَا تَکَاثُراً وَ تَفَاخُراً وَ لَا یَطْلُبُ مَا عِنْدَ النَّاسِ عِزّاً وَ عُلُوّاً وَ لَا یَدَعُ أَیَّامَهُ بَاطِلًا فَهَذَا أَوَّلُ دَرَجَهِ التُّقَى قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ أَوْصِنِی قَالَ أُوصِیکَ بِتِسْعَهِ أَشْیَاءَ فَإِنَّهَا وَصِیَّتِی لِمُرِیدِی الطَّرِیقِ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى وَ اللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یُوَفِّقَکَ لِاسْتِعْمَالِهِ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی رِیَاضَهِ النَّفْسِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْحِلْمِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْعِلْمِ فَاحْفَظْهَا وَ إِیَّاکَ وَ التَّهَاوُنَ بِهَا قَالَ عُنْوَانُ فَفَرَّغْتُ قَلْبِی لَهُ فَقَالَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الرِّیَاضَهِ فَإِیَّاکَ أَنْ تَأْکُلَ مَا لَا تَشْتَهِیهِ فَإِنَّهُ یُورِثُ الْحِمَاقَهَ وَ الْبُلْهَ وَ لَا تَأْکُلْ إِلَّا عِنْدَ الْجُوعِ وَ إِذَا أَکَلْتَ فَکُلْ حَلَالًا وَ سَمِّ اللَّهَ وَ اذْکُرْ حَدِیثَ الرَّسُولِ ص مَا مَلَأَ آدَمِیٌّ وِعَاءً شَرّاً مِنْ بَطْنِهِ فَإِنْ کَانَ وَ لَا بُدَّ فَثُلُثٌ لِطَعَامِهِ وَ ثُلُثٌ لِشَرَابِهِ وَ ثُلُثٌ لِنَفَسِهِ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْحِلْمِ فَمَنْ قَالَ لَکَ إِنْ قُلْتَ وَاحِدَهً سَمِعْتَ عَشْراً فَقُلْ إِنْ قُلْتَ عَشْراً لَمْ تَسْمَعْ وَاحِدَهً وَ مَنْ شَتَمَکَ فَقُلْ لَهُ إِنْ کُنْتَ صَادِقاً فِیمَا تَقُولُ فَأَسْأَلُ اللَّهَ أَنْ یَغْفِرَ لِی وَ إِنْ کُنْتَ کَاذِباً فِیمَا تَقُولُ فَاللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یَغْفِرَ لَکَ وَ مَنْ وَعَدَکَ بِالْخَنَا فَعِدْهُ بِالنَّصِیحَهِ وَ الرِّعَاءِ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْعِلْمِ فَاسْأَلِ الْعُلَمَاءَ مَا جَهِلْتَ وَ إِیَّاکَ أَنْ تَسْأَلَهُمْ تَعَنُّتاً وَ تَجْرِبَهً وَ إِیَّاکَ أَنْ تَعْمَلَ بِرَأْیِکَ شَیْئاً وَ خُذْ بِالِاحْتِیَاطِ فِی جَمِیعِ مَا تَجِدُ إِلَیْهِ سَبِیلًا وَ اهْرُبْ مِنَ الْفُتْیَا هَرَبَکَ مِنَ الْأَسَدِ وَ لَا تَجْعَلْ رَقَبَتَکَ لِلنَّاسِ جِسْراً قُمْ عَنِّی یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ فَقَدْ نَصَحْتُ لَکَ وَ لَا تُفْسِدْ عَلَیَّ وِرْدِی فَإِنِّی امْرُؤٌ ضَنِینٌ بِنَفْسِی وَ السَّلامُ عَلى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى».
[3] سوره مبارکه ابراهیم، آیه 10.
«قَالَتْ رُسُلُهُمْ أَفِي اللَّهِ شَكٌّ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ ۖ يَدْعُوكُمْ لِيَغْفِرَ لَكُمْ مِنْ ذُنُوبِكُمْ وَ يُؤَخِّرَكُمْ إِلَىٰ أَجَلٍ مُسَمًّى ۚ قَالُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنَا تُرِيدُونَ أَنْ تَصُدُّونَا عَمَّا كَانَ يَعْبُدُ آبَاؤُنَا فَأْتُونَا بِسُلْطَانٍ مُبِينٍ».
[4] سوره مبارکه نور، آیه 36.
«فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَ الْآصَالِ».
[5] سوره مبارکه توبه، آیه 103.
«خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّيهِمْ بِهَا وَ صَلِّ عَلَيْهِمْ ۖ إِنَّ صَلَاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ ۗ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ».
[6] سوره مبارکه عنکبوت، آیه 69.
[7] سوره مبارکه انسان، آیه 3.
[8] سوره مبارکه تغابن، آیه 11.
«مَا أَصَابَ مِنْ مُصِيبَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ ۗ وَ مَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ يَهْدِ قَلْبَهُ ۚ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ».
[9] سوره مبارکه بقره، آیه 261.
«مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِي كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ ۗ وَ اللَّهُ يُضَاعِفُ لِمَنْ يَشَاءُ ۗ وَ اللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ».
[10] همان.
[11] سوره مبارکه نور، آیه 38.
«لِيَجْزِيَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا وَ يَزِيدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ ۗ وَ اللَّهُ يَرْزُقُ مَنْ يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ».
[12] نهج البلاغه، بخشی از حکمت 147؛ ارزش علم و علما.
«وَ مِنْ كَلَامٍ لَهُ (علیه السلام) لِكُمَيْلِ بْنِ زِيَادٍ النَّخَعِيِّ. قَالَ كُمَيْلُ بْنُ زِيَادٍ أَخَذَ بِيَدِي أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ (علیه السلام) فَأَخْرَجَنِي إِلَى الْجَبَّانِ فَلَمَّا أَصْحَرَ تَنَفَّسَ الصُّعَدَاءَ ثُمَّ قَالَ يَا كُمَيْلَ بْنَ زِيَادٍ: إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِيَةٌ فَخَيْرُهَا أَوْعَاهَا، فَاحْفَظْ عَنِّي مَا أَقُولُ لَكَ. النَّاسُ ثَلَاثَةٌ: فَعَالِمٌ رَبَّانِيٌّ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِيلِ نَجَاةٍ وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ، أَتْبَاعُ كُلِّ نَاعِقٍ يَمِيلُونَ مَعَ كُلِّ رِيحٍ، لَمْ يَسْتَضِيئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ وَ لَمْ يَلْجَئُوا إِلَى رُكْنٍ وَثِيقٍ. يَا كُمَيْلُ، الْعِلْمُ خَيْرٌ مِنَ الْمَالِ، الْعِلْمُ يَحْرُسُكَ وَ أَنْتَ تَحْرُسُ الْمَالَ، وَ الْمَالُ تَنْقُصُهُ النَّفَقَةُ وَ الْعِلْمُ يَزْكُوا عَلَى الْإِنْفَاقِ، وَ صَنِيعُ الْمَالِ يَزُولُ بِزَوَالِهِ. يَا كُمَيْلَ بْنَ زِيَادٍ مَعْرِفَةُ الْعِلْمِ دِينٌ يُدَانُ بِهِ، بِهِ يَكْسِبُ الْإِنْسَانُ الطَّاعَةَ فِي حَيَاتِهِ وَ جَمِيلَ الْأُحْدُوثَةِ بَعْدَ وَفَاتِهِ، وَ الْعِلْمُ حَاكِمٌ وَ الْمَالُ مَحْكُومٌ عَلَيْهِ. يَا كُمَيْلُ هَلَكَ خُزَّانُ الْأَمْوَالِ وَ هُمْ أَحْيَاءٌ وَ الْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِيَ الدَّهْرُ، أَعْيَانُهُمْ مَفْقُودَةٌ وَ أَمْثَالُهُمْ فِي الْقُلُوبِ مَوْجُودَةٌ. هَا إِنَّ هَاهُنَا لَعِلْماً جَمّاً -وَ أَشَارَ بِيَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ- لَوْ أَصَبْتُ لَهُ حَمَلَةً؛ بَلَى [أُصِيبُ] أَصَبْتُ لَقِناً غَيْرَ مَأْمُونٍ عَلَيْهِ، مُسْتَعْمِلًا آلَةَ الدِّينِ لِلدُّنْيَا وَ مُسْتَظْهِراً بِنِعَمِ اللَّهِ عَلَى عِبَادِهِ وَ بِحُجَجِهِ عَلَى أَوْلِيَائِهِ؛ أَوْ مُنْقَاداً لِحَمَلَةِ الْحَقِّ، لَا بَصِيرَةَ لَهُ فِي أَحْنَائِهِ، يَنْقَدِحُ الشَّكُّ فِي قَلْبِهِ لِأَوَّلِ عَارِضٍ مِنْ شُبْهَةٍ، أَلَا لَا ذَا وَ لَا ذَاكَ؛ أَوْ مَنْهُوماً بِاللَّذَّةِ سَلِسَ الْقِيَادِ لِلشَّهْوَةِ أَوْ مُغْرَماً بِالْجَمْعِ وَ الِادِّخَارِ؛ لَيْسَا مِنْ رُعَاةِ الدِّينِ فِي شَيْءٍ، أَقْرَبُ شَيْءٍ شَبَهاً بِهِمَا الْأَنْعَامُ السَّائِمَةُ؛ كَذَلِكَ يَمُوتُ الْعِلْمُ بِمَوْتِ حَامِلِيهِ. اللَّهُمَّ بَلَى لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً، لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَ بَيِّنَاتُهُ، وَ كَمْ ذَا وَ أَيْنَ أُولَئِكَ؟ أُولَئِكَ وَ اللَّهِ الْأَقَلُّونَ عَدَداً وَ الْأَعْظَمُونَ عِنْدَ اللَّهِ قَدْراً، يَحْفَظُ اللَّهُ بِهِمْ حُجَجَهُ وَ بَيِّنَاتِهِ، حَتَّى يُودِعُوهَا نُظَرَاءَهُمْ وَ يَزْرَعُوهَا فِي قُلُوبِ أَشْبَاهِهِمْ؛ هَجَمَ بِهِمُ الْعِلْمُ عَلَى حَقِيقَةِ الْبَصِيرَةِ وَ بَاشَرُوا رُوحَ الْيَقِينِ وَ اسْتَلَانُوا مَا اسْتَوْعَرَهُ الْمُتْرَفُونَ وَ أَنِسُوا بِمَا اسْتَوْحَشَ مِنْهُ الْجَاهِلُونَ، وَ صَحِبُوا الدُّنْيَا بِأَبْدَانٍ أَرْوَاحُهَا مُعَلَّقَةٌ بِالْمَحَلِّ الْأَعْلَى؛ أُولَئِكَ خُلَفَاءُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ الدُّعَاةُ إِلَى دِينِهِ؛ آهِ آهِ، شَوْقاً إِلَى رُؤْيَتِهِمْ. انْصَرِفْ يَا كُمَيْلُ إِذَا شِئْتَ».
[13] سوره مبارکه اسراء، آیه 20.
«كُلًّا نُمِدُّ هَؤُلَاءِ وَ هَؤُلَاءِ مِنْ عَطَاءِ رَبِّكَ وَ مَا كَانَ عَطَاءُ رَبِّكَ مَحْظُورًا».
[14] سوره مبارکه ملک، آیه 11.
[15] سوره مبارکه فاطر، آیه 10.
«مَنْ كَانَ يُرِيدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعًا ۚ إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ ۚ وَ الَّذِينَ يَمْكُرُونَ السَّيِّئَاتِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ ۖ وَ مَكْرُ أُولَٰئِكَ هُوَ يَبُورُ».
[16] سوره مبارکه اعراف، آیه 58.
«وَ الْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ ۖ وَ الَّذِي خَبُثَ لَا يَخْرُجُ إِلَّا نَكِدًا ۚ كَذَٰلِكَ نُصَرِّفُ الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَشْكُرُونَ».
[17] همان.
[18] سوره مبارکه نساء، آیه 142.
«إِنَّ الْمُنَافِقِينَ يُخَادِعُونَ اللَّهَ وَ هُوَ خَادِعُهُمْ وَ إِذَا قَامُوا إِلَى الصَّلَاةِ قَامُوا كُسَالَىٰ يُرَاءُونَ النَّاسَ وَ لَا يَذْكُرُونَ اللَّهَ إِلَّا قَلِيلًا».
[19] بحار الانوار، جلد ۱، صفحه ۲۲4.
[20] همان.
[21] همان.
[22] نهج البلاغه، بخشی از خطبه 193 (مشهور به خطبه متقین).
«و من خطبة له (علیه السلام) يَصِفُ فيها المتقين: رُوِيَ أَنَّ صَاحِباً لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) يُقَالُ لَهُ هَمَّامٌ كَانَ رَجُلًا عَابِداً فَقَالَ لَهُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ صِفْ لِيَ الْمُتَّقِينَ حَتَّى كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَيْهِمْ فَتَثَاقَلَ (علیه السلام) عَنْ جَوَابِهِ ثُمَّ قَالَ يَا هَمَّامُ اتَّقِ اللَّهَ وَ أَحْسِنْ، «فَإِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْا وَ الَّذِينَ هُمْ مُحْسِنُونَ». فَلَمْ يَقْنَعْ هَمَّامٌ بِهَذَا الْقَوْلِ حَتَّى عَزَمَ عَلَيْهِ. فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ وَ صَلَّى عَلَى النَّبِيِّ (صلی الله علیه وآله) ثُمَّ قَالَ (علیه السلام): أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى خَلَقَ الْخَلْقَ حِينَ خَلَقَهُمْ غَنِيّاً عَنْ طَاعَتِهِمْ آمِناً مِنْ مَعْصِيَتِهِمْ لِأَنَّهُ لَا تَضُرُّهُ مَعْصِيَةُ مَنْ عَصَاهُ وَ لَا تَنْفَعُهُ طَاعَةُ مَنْ أَطَاعَهُ. فَقَسَمَ بَيْنَهُمْ مَعَايِشَهُمْ وَ وَضَعَهُمْ مِنَ الدُّنْيَا مَوَاضِعَهُمْ. فَالْمُتَّقُونَ فِيهَا هُمْ أَهْلُ الْفَضَائِلِ؛ مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ وَ مَلْبَسُهُمُ الِاقْتِصَادُ وَ مَشْيُهُمُ التَّوَاضُعُ، غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ وَقَفُوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَى الْعِلْمِ النَّافِعِ لَهُمْ، نُزِّلَتْ أَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِي الْبَلَاءِ كَالَّتِي نُزِّلَتْ فِي الرَّخَاءِ وَ لَوْ لَا الْأَجَلُ الَّذِي كَتَبَ اللَّهُ [لَهُمْ] عَلَيْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِي أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَيْنٍ شَوْقاً إِلَى الثَّوَابِ وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ، عَظُمَ الْخَالِقُ فِي أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِي أَعْيُنِهِمْ، فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُنَعَّمُونَ وَ هُمْ وَ النَّارُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُعَذَّبُونَ، قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَةٌ وَ شُرُورُهُمْ مَأْمُونَةٌ وَ أَجْسَادُهُمْ نَحِيفَةٌ وَ حَاجَاتُهُمْ خَفِيفَةٌ وَ أَنْفُسُهُمْ عَفِيفَةٌ، صَبَرُوا أَيَّاماً قَصِيرَةً أَعْقَبَتْهُمْ رَاحَةً طَوِيلَةً تِجَارَةٌ مُرْبِحَةٌ يَسَّرَهَا لَهُمْ رَبُّهُمْ، أَرَادَتْهُمُ الدُّنْيَا فَلَمْ يُرِيدُوهَا وَ أَسَرَتْهُمْ فَفَدَوْا أَنْفُسَهُمْ مِنْهَا. أَمَّا اللَّيْلَ فَصَافُّونَ أَقْدَامَهُمْ تَالِينَ لِأَجْزَاءِ الْقُرْآنِ يُرَتِّلُونَهَا تَرْتِيلًا يُحَزِّنُونَ بِهِ أَنْفُسَهُمْ وَ يَسْتَثِيرُونَ بِهِ دَوَاءَ دَائِهِمْ فَإِذَا مَرُّوا بِآيَةٍ فِيهَا تَشْوِيقٌ رَكَنُوا إِلَيْهَا طَمَعاً وَ تَطَلَّعَتْ نُفُوسُهُمْ إِلَيْهَا شَوْقاً وَ ظَنُّوا أَنَّهَا نُصْبَ أَعْيُنِهِمْ وَ إِذَا مَرُّوا بِآيَةٍ فِيهَا تَخْوِيفٌ أَصْغَوْا إِلَيْهَا مَسَامِعَ قُلُوبِهِمْ وَ ظَنُّوا أَنَّ زَفِيرَ جَهَنَّمَ وَ شَهِيقَهَا فِي أُصُولِ آذَانِهِمْ فَهُمْ حَانُونَ عَلَى أَوْسَاطِهِمْ مُفْتَرِشُونَ لِجِبَاهِهِمْ وَ أَكُفِّهِمْ وَ رُكَبِهِمْ وَ أَطْرَافِ أَقْدَامِهِمْ يَطْلُبُونَ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى فِي فَكَاكِ رِقَابِهِمْ…».
[23] ابوجعفر محمد بن علی بن حسین بن موسی بن بابویه قمی، مشهور به شیخ صدوق، از علمای قرن چهارم قمری بوده است. پدر وی علی بن حسین، در زمان خویش، شیخ و ثقه (مورد اعتماد) و فقیه و پیشوای قمیها بود. هرچند بزرگان و محدثان بسیاری در آن زمان در قم حضور داشتند، او با وجود مرجعیت و جایگاه علمی، مغازهای در بازار داشت و زاهدانه و با پاکدامنی و قناعت به تجارت مشغول بود. او در رشتههای مختلف کتابها و رسالههایی داشت که شیخ طوسی و نجاشی آنها را ذکر کردهاند. ابنندیم در الفهرست، به دستخطی از شیخ صدوق اشاره کرده است که حاوی اطلاعاتی درباره آثار خود و پدرش بوده است: «کتابهای پدرم را که دویست کتاب است برای فلانی پسر فلانی اجازه دادم و نیز کتابهای خودم را که هجده کتاب است.» سال ولادت شیخ صدوق به نحو دقیق مشخص نیست، اما آنچه از کتاب وی، کمال الدین، و کتاب غیبت شیخ طوسی و کتاب فهرست نجاشی استفاده میشود این است که وی پس از مرگ محمد بن عثمان عَمْری، دومین سفیر از سفرای چهارگانه امام زمان (عَجّل الله تعالی فرجه الشریف)، در سال ۳۰۵ق و در اوائل سفارت ابوالقاسم حسین بن روح، سومین سفیر، متولد شده است. بنابر نقل شیخ صدوق از ابوجعفر محمد بن علی بن اسود، علی بن حسین بن موسی بن بابویه (پدر شیخ صدوق که صدوق اول نیز خوانده میشود)، پس از مرگ محمد بن عثمان عَمْری از ابوجعفر خواسته است که از حسین بن روح نوبختی (سومین سفیر) بخواهد که او از امام زمان (عَجّل الله تعالی فرجه الشریف) بخواهد که دعا کند تا خدا به او پسری بدهد. ابوجعفر میگوید من نیز از حسین بن روح درخواست کردم و او این درخواست را به امام زمان رساند و پس از سه روز به من گفت که امام برای علی بن حسین دعا کرده است و برایش فرزندی مبارک متولد میشود که خدای عزوجل به سببش او را سود میرساند. وی در سال ۳۸۱ق با بیش از هفتاد سال سن در شهر ری درگذشت. قبر او امروزه در قبرستانی با نام قبرستان ابنبابویه معروف و زیارتگاه مردم است. تجدید عمارت قبر وی در زمان فتحعلی شاه قاجار در سال ۱۲۳۸ق. انجام گرفت. پیش از این تاریخ، قبر او در اثر سیل شکافته شد و آشکار شدن جنازه سالم وی پس از گذشت قرنها مایه حیرت همگان شد. مرحوم آقا علی حکیم از کسانی است که در رساله سبیل الرشاد فی علم المعاد میگوید: خودش بدن سالم شیخ صدوق را در این حادثه دیده است.
[24] اِبْن بابِوَیهْ، حسین بن علی بن حسین بن موسی بن بابویه قمی (زنده در ۳۷۸ق)، فقیه، محدث و متکلم شیعی است. او برادر شیخ صدوق است. از خصوصیات وی، داشتن حافظهای قوی بوده است. وی از پدرش علی بن بابویه که از برجستهترین فقها و محدثان عصر خویش بود، اجازه نقل حدیث داشت. از این رو می توان گفت او از مجلس درس پدر استفاده میکرده است. علمای امامی او را ثقه و روایتش را مقبول دانستهاند. او به کثرت نقل اخبار و روایات مشهور بود. وی همچون برادرش شیخ صدوق از حافظه بسیار خوبی برخوردار بود و کسی جز صدوق با او برابری نمیکرد، چنانکه از شیخ طوسی در کتاب الغیبه درباره او و شیخ صدوق نقل شده است: هیچیک از علما و محدثان قم در حفظ روایات و اخبار همتای آن دو نبودند. دو کتاب التوحید و نفی التشبیه و الرد علی الواقفه، به وی نسبت داده شده که اثری از آنها در دست نیست. نجاشی به نقل از حسین بن عبیدالله گفته است که حسین بن بابویه کتاب دیگری نیز دارد که آن را برای صاحب بن عباد نوشته، اما ابن حجر این کتاب را همان نفی التشبیه دانسته است.
[25] مفاتیح الجنان، فرازی از زیارت شریف ناحیه مُقدسه.
«…أَلسَّلامُ عَلى یَعْسُوبِ الدّینِ، أَلسَّلامُ عَلى مَنازِلِ الْبَراهینِ، أَلسَّلامُ عَلَى الاْئِمَّهِ السّاداتِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْجُیُوبِ الْمُضَرَّجاتِ، أَلسَّلامُ عَلَى الشِّفاهِ الذّابِلاتِ، أَلسَّلامُ عَلَى النُّفُوسِ الْمُصْطَلَماتِ، أَلسَّلامُ عَلَى الاْرْواحِ الْمُخْتَلَساتِ، أَلسَّلامُ عَلَى الاْجْسادِ الْعارِیاتِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْجُسُومِ الشّاحِباتِ، أَلسَّلامُ عَلَى الدِّمآءِ السّآئِلاتِ، أَلسَّلامُ عَلَى الاْعْضآءِ الْمُقَطَّعاتِ، أَلسَّلامُ عَلَى الرُّؤُوسِ الْمُشالاتِ، أَلسَّلامُ عَلَى النِّسْوَهِ الْبارِزاتِ، أَلسَّلامُ عَلى حُجَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ، أَلسَّلامُ عَلَیْک َ وَ عَلى ابآئِک َ الطّاهِرینَ، أَلسَّلامُ عَلَیْک َ وَ عَلى أَبْنآئِکَ الْمُسْتَشْهَدینَ، أَلسَّلامُ عَلَیْک َ وَ عَلى ذُرِّیَّتـِک َ النّـاصِرینَ، أَلسَّلامُ عَلَیْک َ وَ عَلَى الْمَلآئِکَهِ الْمُضاجِعینَ، أَلسَّلامُ عَلَى الْقَتیلِ الْمَظْلُومِ، أَلسَّلامُ عَلى أَخیهِ الْمَسْمُومِ، أَلسَّلامُ عَلى عَلِىّ الْکَبیرِ، أَلسَّلامُ عَلَى الرَّضیـعِ الصَّغیرِ، أَلسَّلامُ عَـلَى الاْبْدانِ السَّلیبَهِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْعِتْرَهِ الْقَریبَهِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْمُجَدَّلینَ فِى الْفَلَواتِ، أَلسَّلامُ عَلَى النّازِحینَ عَنِ الاْوْطانِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْمَدْفُونینَ بِلا أَکْفان، أَلسَّلامُ عَلَى الرُّؤُوسِ الْمُفَرَّقَهِ عَنِ الاْبْدانِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْمُحْتَسِبِ الصّابِرِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْمَظْلُومِ بِلا ناصِر، أَلسَّلامُ عَلى ساکِنِ التُّرْبَهِ الزّاکِیَهِ، أَلسَّلامُ عَلى صاحِبِ الْقُبَّهِ السّامِیَهِ، أَلسَّلامُ عَلى مَنْ طَهَّرَهُ الْجَلیلُ، أَلسَّلامُ عَلى مَنِ افْتَـخَرَ بِهِ جَبْرَئیلُ، أَلسَّلامُ عَلى مَنْ ناغاهُ فِی الْمَهْدِ میکآئیلُ، أَلسَّلامُ عَلى مَنْ نُکِثَتْ ذِمَّـتُهُ، أَلسَّلامُ عَلى مَنْ هُتِکَتْ حُرْمَتُهُ، أَلسَّلامُ عَلى مَنْ اُریقَ بِالظُّـلْمِ دَمُهُ، أَلسَّلامُ عَلَى الْمُغَسَّلِ بِدَمِ الْجِراحِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْمُجَـرَّعِ بِکَأْساتِ الرِّماحِ أَلسَّلامُ عَلَى الْمُضامِ الْمُسْتَباحِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْمَنْحُورِ فِى الْوَرى، أَلسَّلامُ عَلى مَنْ دَفَنَهُ أَهْـلُ الْقُرى، أَلسَّلامُ عَلَى الْمَقْطُوعِ الْوَتینِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْمُحامی بِلا مُعین، أَلسَّلامُ عَلَى الشَّیْبِ الْخَضیبِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْخَدِّ التَّریبِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْبَدَنِ السَّلیبِ، أَلسَّلامُ عَلَى الثَّغْرِ الْمَقْرُوعِ بِالْقَضیبِ، أَلسَّلامُ عَلَى الرَّأْسِ الْمَرْفُوعِ، أَلسَّلامُ عَلَى الاْجْسامِ الْعارِیَهِ فِى الْفَلَواتِ، تَنْـهِشُهَا الذِّئابُ الْعادِیاتُ، وَ تَخْتَلِفُ إِلَیْهَا السِّباعُ الضّـارِیاتُ، أَلسَّلامُ عَلَیْک َ یا مَوْلاىَ وَ عَلَى الْمَلآ ئِکَهِ الْمُرَفْرِفینَ حَوْلَ قُبَّتِکَ، الْحافّینَ بِتُرْبَتِک َ، الطّـآئِفینَ بِعَرْصَتِکَ، الْوارِدینَ لِزِیارَتِکَ، أَلسَّلامُ عَلَیْک َ فَإِنّی قَصَدْتُ إِلَیْکَ، وَ رَجَوْتُ الْفَوْزَ لَدَیْکَ، أَلسَّلامُ عَلَیْکَ سَلامَ الْعارِفِ بِحُرْمَتِکَ، الْمُخْلِصِ فی وِلایَـتِکَ، الْمُتَقَرِّبِ إِلَى اللهِ بِمَحَبَّـتِکَ، الْبَرىءِ مِنْ أَعْدآئِـکَ، سَلامَ مَنْ قَلْبُهُ بِمُصابِک َ مَقْرُوحٌ، وَ دَمْعُهُ عِنْدَ ذِکْرِک َ مَسْفُوحٌ، سَلامَ الْمَفْجُوعِ الْحَزینِ، الْوالِهِ الْمُسْتَکینِ، سَلامَ مَنْ لَوْ کانَ مَعَکَ بِالطُّفُوفِ، لَوَقاک َ بِنَفْسِهِ حَدَّ السُّیُوفِ، وَ بَذَلَ حُشاشَتَهُ دُونَکَ لِلْحُتُوفِ، وَ جاهَدَ بَیْنَ یَدَیْکَ، وَ نَصَرَکَ عَلى مَنْ بَغى عَلَیْکَ، وَ فَداک َ بِرُوحِهِ وَ جَسَدِهِ وَ مالِهِ وَ وَلَدِهِ، وَ رُوحُهُ لِرُوحِک َ فِدآءٌ، وَ أَهْلُهُ لاِهْلِکَ وِقآءٌ، فَلَئِنْ أَخَّرَتْنِى الدُّهُورُ، وَ عاقَنی عَنْ نَصْرِک َ الْمَقْدُورُ، وَ لَمْ أَکُنْ لِمَنْ حارَبَک َ مُحارِباً، وَ لِمَنْ نَصَبَ لَک َ الْعَداوَهَ مُناصِباً، فَلاَ نْدُبَنَّکَ صَباحاً وَ مَسآءً، وَ لاَبْکِیَنَّ لَک َ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً، حَسْرَهً عَلَیْکَ، وَ تَأَسُّفاً عَلى ما دَهاک َ وَ تَلَهُّفاً، حَتّى أَمُوتَ بِلَوْعَهِ الْمُصابِ، وَ غُصَّهِ الاِکْتِیابِ، أَشْهَدُ أَ نَّک َ قَدْ أَقَمْتَ الصَّلوهَ، وَ اتَیْتَ الزَّکوهَ، وَ أَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ، وَ نَهَیْتَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ الْعُدْوانِ، وَ أَطَعْتَ اللهَ وَ ما عَصَیْتَهُ، وَ تَمَسَّکْتَ بِهِ وَ بِحَبْلِهِ فَأَرْضَیْتَهُ، وَ خَشیتَهُ وَ راقَبْتَهُ وَ اسْتَجَبْتَهُ، وَ سَنَنْتَ السُّنَنَ، وَ أَطْفَأْتَ الْفِتَنَ، وَ دَعَوْتَ إِلَى الرَّشادِ، وَ أَوْضَحْتَ سُبُلَ السَّدادِ، وَ جاهَدْتَ فِى اللهِ حَقَّ الْجِهادِ، وَ کُنْتَ للهِ طآئِعاً، وَ لِجَدِّک َ مُحَمَّد صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ تابِعاً، وَ لِقَوْلِ أَبـیکَ سامِعاً، وَ إِلى وَصِیَّهِ أَخیک َ مُسارِعاً، وَ لِعِمادِ الدّینِ رافِعاً، وَ لِلطُّغْیانِ قامِعاً، وَ لِلطُّغاهِ مُقـارِعاً، وَ لِلاْمَّهِ ناصِحاً، وَ فی غَمَراتِ الْمَوْتِ سابِحاً، وَ لِلْفُسّاقِ مُکافِحاً، وَ بِحُجَجِ اللهِ قآئِماً، وَ لِـلاْسْلامِ وَ الْمُسْلِمینَ راحِماً…».
[26] الملهوف على قتلى الطّفوف، السید بن طاووس، جلد ۱، صفحه ۱۷۲.
[27] اللهوف في قتلى الطفوف، السيد بن طاووس، جلد 1، صفحات 78 و 79.
«…فقال الراوي: ثم أخرج النساء من الخيمة وأشعلوا فيها النار فخرجن حواسر مسلبات حافيات باكيات يمشين سبايا في أسر الذلة و قلت بحق الله إلاما مررتم بنا على مصرع الحسين عليه السلام فلما نظر النسوة إلى القتلى صحن و ضربن وجوههن قال فوالله لا أنسى زينب بنت علي عليه السلام تندب الحسين عليه السلام و تنادى بصوت حزين و قلت كئيب يا محمداه صلى عليك ملائكة السماء هذا حسين مرمل بالدماء مقطع الأعضاء و بناتك سبايا إلى الله المشتكى و إلى محمد المصطفى و إلى على المرتضى و إلى فاطمة الزهراء و إلى حمزة سيد الشهداء يا محمداه هذا حسين بالعراء تسفى عليه الصبا قتيل أولاد البغايا وا حزناه، وا كرباه، اليوم مات جدي رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم يا أصحاب محمداه هؤلاء ذرية المصطفى يساقون سوق السبايا، و فى رواية: يا محمداه بناتك سبايا و ذريتك مقتلة تسفى عليهم ريح الصبا و هذا حسين محزوز الرأس من القفا مسلوب العمامة و الرداء، بابى من أضحى عسكره في يوم الاثنين نهبا، بأبي من فسطاطه مقطع العرى، بأبي من لا غائب فيرتجى و لا جريح فيداوى، بأبي من نفسي له الفداء، بأبي المهموم حتى قضى، بابى العطشان حتى مضى، بابى من شيبته تقطر بالدماء، بأبي من جده محمد المصطفى، بأبي من جده رسول إله السماء، بأبي من هو سبط نبي الهدى، بأبي محمد المصطفى، بأبي خديجة الكبرى، بأبي على المرتضى عليه السلام، بأبي فاطمة الزهراء سيدة نساء العالمين، بأبي من ردت له الشمس و صلى. قال الراوي: فأبكت و الله كل عدو و صديق ثم إن سكينة اعتنقت جسد أبيها الحسين عليه السلام فاجتمعت عدة من الاعراب حتى جروها عنه. قال الراوي: ثم نادى عمر بن سعد في أصحابه من ينتدب للحسين عليه السلام فيواطئ الخيل ظهره و صدره فانتدب منهم عشرة و هم: إسحاق بن حوبة الذي سلب الحسين عليه السلام قميصه و أخنس بن مرثد، و حكيم بن طفيل السنبسي، و عمر بن صبيح الصيداوي ، و رجاء بن منقذ العبدي وسالم بن خثيمة الجعفي و واحظ بن ناعم، و صالح بن وهب الجعفي، و هاني بن شبث الحضرمي، و أسيد بن مالك (لعنت الله علیهم). فداسوا الحسين عليه السلام بحوافر خيلهم حتى رضوا صدره و ظهره…».





