در محضر استاد ۲۶۲

درس اخلاق آیت الله صدیقی؛ ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۴

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْريَ * وَ احْللْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي[1]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

جایگاه رَفیع حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها)

به رَسم اَدب چند جُمله‌ای در ارتباط با مادر حوزه‌ها، پَرورش‌دَهنده‌ی امام (رضوان الله تعالی علیه) و مَراجع بزرگ و عُرفای واصل، حضرت فاطمه‌ی مَعصومه (سلام الله علیها) عَرض خواهیم کرد. و اگر عنایت کنند، نگاهشان شامل حال این ضعیف و شما خوبان بشود، یک تَوجُّهی هم به عظمت حضرت ثامن‌الحُجج علی‌بن‌موسی‌الرضا (علیه السلام) و رَأفت خاصّ‌شان نسبت به این مَملکت تقدیم مَحضر می‌کنیم و بعد راجع به ریاضتی که امام جعفر صادق (علیه السلام) اوّلین برنامه‌ی اجرایی و عملی را به یک طلبه‌ی سالخورده ارائه می‌کنند و اعلان هم می‌کنند که اختصاص به ایشان ندارد؛ همه‌ی کسانی که قدرت اراده دارند و می‌خواهند به قُلّه‌ی کَمال که قُرب خداست برسند، از این نُسخه بَهره بگیرند. بعد هم در حقّ «عُنوان بَصری» دعا کردند و ما را تَطمیع کردند. شما هم بیایید مَشمول دعای امام زمانتان (ارواحنا فداه) بشوید ان‌شاءالله. حضرت مَعصومه (سلام الله علیها) در جَلالت، در عظمت، در سِعه‌ی وجودی، در بَسط هدایت و شفاعت آیینه‌ی تمام‌نَمای نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و ذَوات مُقدّسه، امامان مَعصوم ما (سلام الله علیهم اجمعین) می‌باشند. از این جَهت واقعاً کُمیت عقل ما لَنگ است از این‌که بگوییم حضرت فاطمه‌ی مَعصومه (سلام الله علیها) چه کسی است و جایگاهش کُجاست. ولی بزرگان ما مانند امام راحل (رضوان الله تعالی علیه) که هم حکیم بودند، هم فقیه بودند، هم اَهل وِلاء بودند، تَواضُع این‌ها در برابر حضرت فاطمه‌ی مَعصومه (سلام الله علیها) تَواضُع ویژه‌ای بود. بنده زیارت حضرت امام راحل (رضوان الله تعالی علیه) که ضَریح حضرت فاطمه‌ی مَعصومه (سلام الله علیها) را با چه عالَمی و چه حالی می‌بوسیدند و چنگ در این شبکه‌ها انداخته بودند. خودم در دوران طلبگی دیده بودم. «آقای بهجت» (اعلی الله مقامه الشریف) در این جَهت پیشتاز بودند. آقای بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) در ایّام عُمرشان جُز در این اَواخر که دیگر رَمق نداشتند، این جُزء عادت‌های خوب و امتیازات خاصّ آقای بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) بود که بعد از نماز صبح در مسجد فاطمیه، به حرم مُطهّر بی‌بی حضرت فاطمه‌ی مَعصومه (سلام الله علیها) می‌آمدند و آن‌جا دل مُرتبط بود و زیارت جامعه می‌خواندند. خواندن این زیارت جامعه هم در حَرم حضرت فاطمه‌ی مَعصومه (سلام الله علیها) پیام دارد. و شاید ناظر به حدیث امام جعفر صادق (علیه السلام) باشد که حَرم خداوند در مَکّه است، حَرم پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در مدینه است، حَرم امیرالمؤمنین (علیه السلام) کوفه و نَجف است و حَرم اهل‌بیت (سلام الله علیهم اجمعین) در قُم است. و در آن‌جا بانویی مَدفون است که به شفاعت او شیعیان به اَجمَعِهِم وارد بهشت می‌شوند. زمان را برداشته است، شرایط را برداشته است و هرکسی را که شیعه است را مَدّ نظر آورده است. در اَقطار عالَم «وَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْرَاهِيمَ[2]»؛ هرکسی شیعه‌ی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) است وَلو از انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) باشد، فِیض حضرت فاطمه‌ی مَعصومه (سلام الله علیها) همه را می‌گیرد. نشان می‌دهد که این وجود مَظهر همه‌ی اَسماء جَمالیه‌ی حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) است. ایشان احتیاجی به زائر ندارند؛ ولی مثلِ پدر بزرگوارشان، برادر باعظمت‌شان، آباءشان، امامان بعد از خودشان که این‌ها سُفره‌ی کَرَم خداوند هستند؛ حیف‌شان بیاید که کسی از این سُفره استفاده نکند، بَهره‌ی لازم را نبَرد.

ماجرای دلخوری فرزند مرحوم علّامه اَمینی (رحمت الله علیه) از حضرت مَعصومه (سلام الله علیها)

مرحوم «علّامه اَمینی» (اعلی الله مقامه الشریف) در مَراتب اخلاص به حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)، خدمت عاشقانه، دفاع جانانه جُزء نُجوم پُر نور آسمان محبّت و ولایت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) است. درخشش آقای اَمینی (اعلی الله مقامه الشریف) فوق‌العاده است. و کمک‌های مَلموس و مَحسوسی که در نوشتن «الغدیر» از حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) دریافت می‌کردند، یکی دو مورد نبود. مرحوم علّامه اَمینی (اعلی الله مقامه الشریف) در دَستیابی به کتاب‌هایی که کمیاب بودند یا به بُن‌بَست رسیده بود، به حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) حاجت خودش را عَرضه می‌داشت؛ یا خواب می‌دید و یا به نَحوی آدرس به ایشان داده می‌شد و می‌رفت و کتاب را به دست می‌آورد. و به صورت مُکرّر این اتّفاق برای علّامه‌ی اَمینی (اعلی الله مقامه الشریف) اُفتاده بود و خودِ امیرالمؤمنین (علیه السلام) را به صورت مُکرّر در عالَم رؤیا دیده بودند و اِجابت دَعواتشان را از دو لَب مُبارک حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) دریافت کرده بودند. ایشان فرزندی داشتند که آن هم از نَظر ارادت به حضرات مَعصومین (سلام الله علیهم اجمعین) وارث پدرشان بودند. مشکلی داشتند، مُکرّر به حضرت فاطمه‌ی مَعصومه (سلام الله علیها) پَناه بُرده بودند و مشکل‌شان برطرف نشده بود. در عالَم خودش قَهر کرده بود و گفته بود: شاید نمی‌خواهند من به زیارت ایشان بروم. یک سیّدی در مشهد مُقدّس بود که قوم و خویش «شهید رئیسی» ما (رضوان الله تعالی علیه) بودند که به نام آقای «دُراَفشان» بودند. با این‌که روحانی بود، دوچرخه سوار می‌شد. هیچ تَعیُّنی نداشت؛ ولی اَهل مَعنا بود، اَهل دل بود. «آقای ری‌شَهری» (رضوان الله تعالی علیه) گفتند: آقای دُراَفشان به من گفتند: به اندازه‌ی موهای سرت دشمن داری. ایشان وزیر اطّلاعات بود، در جریان «مهدی هاشمی» خط‌شِکَن بود. خیلی کارهای بزرگی کرده بودند؛ خداوند ایشان را رَحمت کند. علاوه بر آثار علمی و دارالحدیث‌شان، انصافاً آقای ری‌شَهری آقای ری‌شَهری (اعلی الله مقامه الشریف) آدم مُوفّقی بودند. می‌گفتند: این آقای دُراَفشان به من گفتند: به عدد موهای سرت دشمن داری. از این جَهت هر روز ـ این را می‌گوییم که ان‌شاءالله برای حفاظت شما هم راهی است ـ چهارده صلوات بفرست و بعد آیه‌ی کریمه‌ی پایان سوره‌ی توبه را بخوانید؛ «حَسْبِيَ اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ[3]». که مرحوم «سیّد علی خان مَدنی شیرازی[4]» (اعلی الله مقامه الشریف) در کتاب نورانی و سراسر نور «الكلم الطيب» شان هم این را می‌گویند که صبح‌ها 10 مَرتبه بگویید و هم در کنار آن «حَسْبِيَ اللَّهُ بِمَا أهَمَّنِی، حَسبِیَ اللهُ لِمَن بَغی عَلَیَّ، حَسبِیَ اللهُ لِمَن اَرادَنی بِسُوءٍ» را بیان کرده‌اند. این را هم 10 بار در کنار آن 10 بار توصیه می‌کنند. اِجمالاً این آقای دُراَفشان برای مقام مُعظم رهبری (اَطال الله عُمره الشریف) هم حِرزی و سفارشاتی داشته‌اند و رهبر انقلاب هم به ایشان مُعتقد بودند و گفته می‌شود اَهل تَشرُّف بوده است. ایشان در یک مجلسی در شاه ‌عبدالعظیم به این پسر مرحوم علّامه اَمینی (اعلی الله مقامه الشریف) گفته بودند: «آقا جعفر مُجتهدی[5]» با شما کار دارد. و این بزرگوار فرزند علّامه اَمینی (اعلی الله مقامه الشریف) سابقه‌ای با آقا جعفر مُجتهدی (رضوان الله تعالی علیه) نداشته است و خیلی هم جِدّی و مهمّ نگرفته بود. گفته بود: ما که با ایشان کاری نداریم. آقای دُراَفشان گفته بودند: من مأمور بودم که به شما بگویم. بالاخره یک‌وقتی که ایشان به قُم می‌روند، سُراغ آقا جعفر مُجتهدی (رضوان الله تعالی علیه) را می‌گیرد و می‌رود دَرب می‌زند. آقا جعفر (رضوان الله تعالی علیه) وقتی جلوی دَرب می‌آیند و می‌بینند پسر علّامه اَمینی (اعلی الله مقامه الشریف) هست، به ایشان می‌گوید: من وقت ندارم. خیلی جِدّی برخورد می‌کند. او خیلی تَعجُّب می‌کند؛ من از ناحیه‌ی ایشان دعوت شدم؛ چطور وقت ندارند؟! اِصرار می‌کند و بالاخره راه پیدا می‌کند و داخل می‌رود. آقا جعفر (رضوان الله تعالی علیه) به او می‌گوید: چون پدرت با شما بود، تو را راه دادم. ـ علّامه‌ی اَمینی (اعلی الله مقامه الشریف) را دیده بود ـ شما با حضرت مَعصومه (سلام الله علیها) قَهر هستید؟! این کار را نُکن؛ به زیارت حضرت فاطمه‌ی مَعصومه (سلام الله علیها) بُرو. می‌گوید: من شُوکه شدم، به کسی هم نگفته بودم که مُدّتی است به زیارت بی‌بی نمی‌روم. به منزل مرحوم «آیت الله نجفی مَرعشی» (رحمت الله علیه) آمدم. آن هم برای خودش یکی از کانون‌های نور بود. کسی که توفیق داشته باشد در عُمرش یک شب از ابتدا تا انتهای شب در مَحضر امام حسین (علیه السلام) باشد و با امام حسین (علیه السلام) حرف زند، هم حُضورش را دَرک کند و هم عَرایضش را تقدیم بدارد. این کتاب‌هایی را که در مورد آقای نجفی مَرعشی (رحمت الله علیه) نوشته شده است را بخوانید. ایشان حُدود 10 حاجت به امام حسین (علیه السلام) تقدیم داشته بودند. آقا امام حسین (علیه السلام) فرموده بودند: 9 مورد برآورده شد، ولی یکی که تَشرُّف به حَجّ است، بَنا نیست قسمت شما بشود. آقای نجفی مَرعشی (رحمت الله علیه) با این‌که مَرجع تقلید بود، علاوه بر مَرجعیّت مَرجع دلبَری بود، اهل باطن بود، مُریدان زیادی داشت؛ ولی قسمت ایشان نشد و به مَکّه نرفت. می‌گوید: خدمت ایشان رفتم. آقای نجفی (رحمت الله علیه) هم به من یک نگاهی کردند و گفتند: شما با حضرت مَعصومه (سلام الله علیها) قَهر هستید؛ این کار را نکُن. گفتم: آقا جعفر (رضوان الله تعالی علیه) هم به من این‌جور گفتند. ایشان فرمودند: او روشن‌تر از من است؛ این را جِدّی بگیرید. می‌گوید: به زیارت حضرت فاطمه‌ی مَعصومه (سلام الله علیها) رفتم، اِظهار شرمندگی کردم. برای مَرتبه‌ی دوّم که نزد آقا جعفر (رضوان الله تعالی علیه) رفتم، ایشان گفت: حالا که به دامان بی‌بی برگشتی، کتابی را در ارتباط با حضرت مَعصومه (سلام الله علیها) بنوی(سلام الله علیها) می‌گوید: من هم نوشتم و خدمت آقا جعفر (رضوان الله تعالی علیه) آوردم و به ایشان دادم. حالا اگر اسم کتاب را در این مَرجعی که نزد من هست پیدا کردم، خدمت‌تان عَرض می‌کنم.

قدرت وِلایی حضرت فاطمه مَعصومه (سلام الله علیها)

این مرحوم «آقای توسُّلی» (رضوان الله علیه) که بعضی از دوستان دیده بودند که در این مدرسه هم می‌آمدند، ایشان جُزء کَشفیّات ما بودند. در یکی از سفرهای حَجّ‌مان ایشان یک ذکر لَعنی را کنار حُجره‌ی حضرت زهرا (سلام الله علیها) توصیه کرده بودند که حالا این آقای «سیّد احمد طباطبایی» عزیزمان هم با این ذکر مأنوس هستند و خودِ ایشان هم به صورت تلفنی می‌گویند که من در آن گرفتاری مَشغول این لَعن بودم که با ایشان تماس گرفتم و با وجود این‌که به ایشان نگفته بودم، ایشان گفتند: همان لَعن را ادامه بدهید. ایشان به تَخلیه بیش از تَحلیه می‌پرداختند؛ کَما این‌که در زیارت عاشورا هم همین‌جور است؛ ابتدا لَعن است و بعد سلام به امام حسین (علیه السلام) است. «دیو چو بیرون رَود فرشته درآید». در مشهد ایشان به من گفتند: زیاد بگویید: «اَللّهُمَّ الْعَنْ هارُونَ الرَّشید، اَللّهُمَّ الْعَنْ مَأمونَ الرَّشید». بعد هم علی ما نُقِل این را از خودِ امام رضا (علیه السلام) گرفته بودند. آن‌جا نُسخه‌ای بود که به ما دادند. بنده در مجلسی که در شهر قُم برای مرحوم آقای توسُّلی (رضوان الله علیه) گرفته بودند، روضه‌خوان آن مجلس بنده بودم. وقتی از منبر پایین آمدم، «آیت الله بوشهری» گفتند که من هم قِصّه‌ای با مرحوم آقای توسُّلی (رضوان الله علیه) داشتم. بنده این جریان مدینه و پیشگویی آقای توسُّلی (رضوان الله علیه) را در آن‌جا گفته بودم، آقای بوشهری به من فرمودند: من نَظیر این را دارم. گفتند: من عمل قلب باز کرده بودم، ولی دَرد همچنان ادامه داشت. بیچاره شدم؛ نزد عَمّه آمد، به حَرم بی‌بی آمدم. گِله کردم که ما نوکر شما هستیم، برای شما داریم خدمت می‌کنیم. نباید من این‌جور درد بکِشم. گفتند ما در آن‌جا خودمان را تَخلیه کردیم و سُفره‌ی دلمان را با حضرت مَعصومه (سلام الله علیها) باز کردیم و گفتیم. آمدیم و فردا آقای توسُّلی (رضوان الله علیه) به دفتر ما آمدند. گفتند: شما از حضرت فاطمه‌ی مَعصومه (سلام الله علیها) گِله کردید؟ گفتم: مَگر چطور شده است؟ گفتند: بی‌بی به من فرمودند: به او بگو هرچه داری ما به تو داده‌ایم؛ تو به ما منّت می‌گذاری که برای ما نوکری می‌کُنی؟! اَصل این سنگری که در اختیارت قرار گرفته است و این توفیقاتی که داری را ما به تو داده‌ایم؛ حالا آمده‌ای و طلبکار هستی؟! این اشراف اشرافِ وِلایی است. مَعلوم می‌شود حضرت فاطمه‌ی مَعصومه (سلام الله علیها) یک ولایت شاملی دارند و برای اَهل علم هم حساب ویژه دارند. این‌که شهر قُم کوفه‌ی ثانی هست، کوفه‌ی صَغیر هست و علم از آن‌جا به سایر بُلدان مُنتشر می‌شود و در پیشگویی‌های امام جعفر صادق (علیه السلام) هست، به درس‌خواندن و کتاب و تَحقیق نیست؛ این یک چشمه‌ای است که خداوند اراده کرده است از دختر حضرت موسی‌بن‌جعفر (علیه السلام) این فیض شامل حوزه بشود و امام (رضوان الله تعالی علیه) در آن‌جا به این موقعیّت زمینه‌سازی ظُهور و اقدام به یک مُعجزه‌ی عینی و عملی برسد. انقلاب امام (رضوان الله تعالی علیه) هیچ با مَسائل علمی و تَجربی قابل مقیاس‌گیری نیست. تنها قیام کرد، توانست در برابر قدرت‌های بزرگ دنیا یک پَدیده‌ی جدیدی به نام «جُمهوری اسلامی» را صورت بدهد. هم بیرون‌کردن شاه عادی نبود، والله قَسم عادی نبود. در طول تاریخ پادشاهان در این‌جا با وجود مَراجع بزرگ در ایران و نَجف نتوانستند کاری بکنند؛ ولی امام (رضوان الله تعالی علیه) بدون قیام مُسلّحانه شاه را بیرون کرد. آمریکا را در این میدان سراَفکنده کرد، مَنافع او را گرفت. این کار امام (رضوان الله تعالی علیه) نبود؛ تکیه‌گاهش حضرت فاطمه‌ی مَعصومه (سلام الله علیها) بود. هم فقاهتش، هم مَعنویّتش، هم مُجاهدتش زیر خیمه‌ی بی‌بی بود. لذا گاهی از همین‌جا هم زیارت حضرت فاطمه‌ی مَعصومه (سلام الله علیها) را بخوانید. ایشان حُضور دارند؛ حُضور وِلایی دارند.

اهمیّت زیارت حضرت مَعصومه (سلام الله علیها) در بیان حضرت رضا (علیه السلام)

اما در مورد حضرت رضا (سلام الله علیه) که خودشان هم لَقب «مَعصومه» را به خواهرشان عنایت فرمودند، و هم برای دَفن خواهرشان خودشان حُضور پیدا کردند. و هم این زیارت‌نامه جُزء زیارت‌نامه‌های مأثور است. در میان امامزاده‌ها به جُز حضرت اباالفضل (سلام الله علیه) شما امامزاده‌‌ای را سُراغ ندارید که امام برایش زیارت‌نامه ارائه کرده باشد. به جُز این بی‌بی که خودِ امام رضا (علیه السلام) زیارت‌نامه‌ی ایشان را ارائه فرموده‌اند. زیارت‌نامه‌ هم زیارت‌نامه‌ی عَجیبی است! خیلی لَطائف در این زیارت‌نامه‌ی بی‌بی حضرت فاطمه‌ی مَعصومه (سلام الله علیها) هست. لذا حضرت رضا (علیه السلام) دوست دارند سیم‌ها با این بی‌بی وَصل باشد. فرمودند: «مَن زارَ المَعصُومَهَ بِقُمّ کَمَنْ زارَنی[6]»؛ این هم از آن جلوه‌های وِلایی حضرت فاطمه‌ی مَعصومه (سلام الله علیها) است که امام رضا (علیه السلام) مَصلحت دیدند شیعیانشان از این گَنج سرمایه بگیرند. هم در علم‌شان، هم در مَعنویّت‌شان، هم برای آخرت‌شان خیلی ارتباط و اتّصال‌تان را با بی‌بی داشته باشید.

سه نکته در بابِ زیارت حضرت ثامن الحُجج (علیه السلام)

اما خودِ امام رضا (علیه الصلاة و السلام) موقعیّت‌شان در میان حضرات مَعصومین (سلام الله علیهم اجمعین) آن‌گونه‌ای که ما از زیارت‌نامه‌ی امام رضا (علیه السلام) استفاده می‌کنیم که شاید به خدمت شما عَرض شده باشد که آقای بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) داستانی را نَقل کردند که ایشان تَشرُّف حضرت عیسی (علیه السلام) و حضرت مریم (سلام الله علیها) را به زیارت امام رضا (علیه السلام) دیده بودند. می‌گفتند که حضرت مَسیح (علیه السلام) هم همین زیارت‌نامه را خواندند که مُقابل حضرت رضا (علیه السلام) می‌خوانیم: «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلهَ إِلّا اللّهُ»؛ بعد بالای سر آن هم زیارت است، هم دعاست، هم اگر گفته باشم پَشیمان نیستم که دوباره هم عَرض می‌کنم. در آن قسمت زیارت بالای سر به امام رضا (علیه السلام) عَرضه می‌داریم: «بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي يَا مَوْلايَ أَتَيْتُكَ زائِراً وافِداً عائِذاً مِمَّا جَنَيْتُ عَلَى نَفْسِي، وَ احْتَطَبْتُ عَلَى ظَهْرِي[7]»؛ فلسفه‌ی زیارت امام رضا (علیه السلام) در این سه کلمه خودش را نشان می‌دهد. یکی اَصل زیارت موضوعیّت دارد. بهشت بروم یا نروم، پاک بشوم یا نشوم. من برای زیارت آمده‌ام، دوستت دارم. بعد هم خوب یا بد زائر شما هستم؛ برای زیارت آمده‌ام. زیارت خودش موضوعیّت دارد. زیارت امام رضا (علیه السلام) زیارت خداست. این هم باز از این خودِ این زیارت‌نامه استفاده می‌شود. «اللّهُمَّ إِلَيْكَ صَمَدْتُ مِنْ أَرْضِي[8]»؛ این را در آن قسمت بالای سر به خداوند عَرضه می‌داریم: «إِلَيْكَ صَمَدْتُ». به حَرم امام رضا (علیه السلام) آمده‌ایم، برای زیارت امام رضا (علیه السلام) آمده‌ایم؛ ولی می‌گوید که مَقصود من از این زیارت خود تو هستی. زیارت امام رضا (علیه السلام) زیارت خداست؛ «اللّهُمَّ إِلَيْكَ صَمَدْتُ مِنْ أَرْضِي». این همین‌جوری نیست؛ دقّت بفرمایید، بعد هم غلط‌های من را به من بگویید. امام رضا (علیه السلام) آیینه‌ی تمام‌نَماست. امام رضا (علیه السلام) حجاب نیست؛ امام رضا (علیه السلام) نُقطه‌ی وَصل است. کما این‌که در این «قُلْ» هایی که خداوند متعال در قرآن کریم به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده است: «قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ[9]» ؛ « قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ[10]»؛ به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) «قُلْ» را هم گفته است. نشان داده است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در وساطت واسطه را حَذف می‌کند. اگر کسی به پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مُراجعه کند، به خودِ خداوند مُراجعه کرده است. لذا پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هرچه خداوند گفته است، همان را می‌گوید. خودش را به عُنوان واسطه نمی‌بیند. خودی نیست؛ تَجلّی خداست، اسم خداست. لذا در مَحضر امام رضا (علیه السلام) به خداوند خطاب می‌کنیم: «اللّهُمَّ إِلَيْكَ صَمَدْتُ مِنْ أَرْضِي، وَ قَطَعْتُ الْبِلادَ رَجاءَ رَحْمَتِكَ»؛ این همه راه آمده‌ام! به اُمید آمده‌ام. به اُمید خدا به حَرم امام رضا (علیه السلام) می‌آیم. امام رضا (علیه السلام) جلوه‌ی کامل خداست. «أَتَيْتُكَ زائِراً»؛ یکی از وظایف ما بیعت با امام رضا (علیه السلام) است و زیارت بیعت است. «أَتَيْتُكَ زائِراً»؛ آمده‌ام بیعت کُنم. بیعت هم سَرسِپُردگی است. «خواجه با بی‌خِرَدی می‌خَرَدم[11]». با این‌که کسی نیستم، لیاقتی هم ندارم؛ ولی به جُز امام رضا (علیه السلام) کُجا بروم بیعت کُنم؟ او من را می‌خَرد. «أَتَيْتُكَ زائِراً»؛ خریدار من بودی. که بعضی از مَراجع حالا هم به «آقای سیّد عبدالهادی» نسبت داده می‌شود و هم به مرحوم «آیت الله میلانی» نسبت داده می‌شود؛ شاید از هر دو بزرگوار باشد که زیارت نه قسمت است و نه همّت است؛ بلکه دعوت است. هر زائری باوَرش بیاید امام رضا (علیه السلام) دعوتش کرده است. «خواجه با بی‌خِرَدی می‌خَرَدم». ما را هم خریده است؛ «أَتَيْتُكَ زائِراً». دوّم «وافِداً»؛ زیارت جُزء مقامات سِیر و سُلوک است. ولی اگر این لیاقت در من نیست و به عُنوان زائر به حساب نمی‌آیم، میهمان شرطی ندارد. «وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ[12]»؛ وُفُود لیاقت نمی‌خواهد؛ میهمانی لیاقت نمی‌خواهد. مُشرکین هم بر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) میهمان می‌شدند و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هم این‌ها را پَذیرایی می‌کردند. من هم وافِد هستم، بر شما وارد هستم. وُفُود است. فلسفه‌ی دوّم ورود بر ساحَت مُقدّس حضرت ثامن‌الحُجج علی‌بن‌موسی‌الرضا (علیه السلام) است. فلسفه‌ی سوّم تَزکیه است. «عائِذاً مِمَّا جَنَيْتُ عَلَى نَفْسِي»؛ یا امام رضا! من از درست‌شدن نااُمیدم. از خودم کاری ساخته نبود که خودم را اِصلاح کُنم. حالا بدی‌هایم را برای شما آورده‌ام؛ شما می‌توانید من را از دست بدی‌های خودم نجات بدهید. «عائِذاً مِمَّا جَنَيْتُ عَلَى نَفْسِي، وَ احْتَطَبْتُ عَلَى ظَهْرِي»؛ این هَوا و هَوس اُستخوان‌های کَمرم را خُرد کرده است. کَمرم شکسته است. «عائِذاً»؛ امام رضا! می‌شنوی؟ امام رضایی که در خُراسان باشد و این‌جا نباشد، آن امام رضای ما نیست. امام جلوه‌ی خداست، همه‌جا امامت دارد. یا علی‌بن‌موسی‌الرضا! «أَتَيْتُكَ زائِراً».

روضه و تَوسُّل به حضرت امام سجّاد (علیه السلام)

«صَلَّى اللّهُ عَلَيْكَ يَا أَبَا الْحَسَنِ، صَلَّى اللّهُ عَلَى رُوحِكَ وَ بَدَنِكَ، صَبَرْتَ وَ أَنْتَ الصَّادِقُ المُصَدَّقُ، قَتَلَ اللّهُ مَنْ قَتَلَكَ بِالْأَيْدِي وَ الْأَلْسُنِ[13]»؛ امام رضا (علیه السلام) را با زبان هم کُشتند. خیلی علیه امام رضا (علیه السلام) حرف زدند. خیلی نسبت‌ها دادند، خیلی زَخم‌ها با زبان بر قلب حضرت امام رضا (علیه السلام) وارد کردند. «قَتَلَ اللّهُ مَنْ قَتَلَكَ بِالْأَيْدِي وَ الْأَلْسُنِ».

«جِراحاتُ السّنانِ لها التِیامٌ     *****     وَ لا یَلتامُ ما جَرَح اللِّسانُ[14]»؛

زَخم‌هایی که بر دل وارد می‌کنند، حرف‌ها و شِماتت‌هایی که می‌کنند، این‌ها زَخم‌هایی است که دیگر مَرهم آن‌ها را خوب نمی‌کند. خیلی سخت بود. لذا وقتی از امام زین‌العابدین (علیه السلام) پُرسیدند: آقا! کجا به شما خیلی سخت گذشت؟ نفرمودند وقتی در آتش‌ها مانده بودم، عَمّه‌ام آمد گفت خیمه‌ها آتش گرفته است؛ تو حُجّت خداوند هستی، تَکلیف ما چیست؟ فرمودند: «عَلَیکُنَّ بِالفرار[15]». نفرمودند وقتی صیحه‌ی ذوالجناح بلند شد. بانوان از خیمه‌ بیرون زدند، اما به صورتشان می‌زدند. موهایشان پَریشان بود. نفرمودند در آن‌جا خیلی سخت بود. نفرمودند وقتی از کنار قَتلگاه عُبور کردم، در آن‌جا نزدیک بود جان بدهم. نفرمودند در مجلس شَراب «ابن زیاد»؛ بلکه فرمودند: «الشّام، الشّام، الشّام». علّتش هم این بود که شامیان با عِناد زَخم زبان می‌زدند. به هر مَحلّه‌ای که می‌گذشت چه‌قَدر جراحت دل به این‌ها می‌زدند. این است که یکی از مَصائب امام رضا (علیه السلام) این است که با زبان امام رضا (علیه السلام) را کُشتند. «قَتَلَ اللّهُ مَنْ قَتَلَكَ بِالْأَيْدِي وَ الْأَلْسُنِ». یا علی‌بن‌موسی‌الرضا! «أَتَيْتُكَ زائِراً وافِداً»؛ هرجا هستیم سر سُفره‌ی شما هستیم. ایران سُفره‌ی شماست؛ شما صاحب این کشور هستید، شما میزبان این کشور هستید و ما هم همه‌جا میهمان شما هستیم، بر شما وارد شدیم. «عائِذاً مِمَّا جَنَيْتُ عَلَى نَفْسِي»؛ در نجات از نَفْس اَمّاره جُز یک تَصرُّف از امام رضا (علیه السلام) هُنر ما نیست؛ هُنر هیچ‌کسی نیست. «وَ مَا أُبَرِّئُ نَفْسِي إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّي[16]». که این حضرت یوسف (علیه السلام) با همه‌ی اصالتی که دارد، نورانیّت ذاتی که دارد، پیامبرزادگی که دارد، ولایتی که خداوند متعال بر وجود او قرار داده است، اِعلان می‌کند: «وَ مَا أُبَرِّئُ نَفْسِي إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّي». در رَحم خداوند هم شما مَظهر و جَذبه‌ای بالاتر از جَذبه‌ی امام رضا (علیه السلام) پیدا نمی‌کنید. در میان همه‌ی ائمه (سلام الله علیهم اجمعین) لَقب «رَئوف» به شخص ایشان اختصاص داده شده است. لذا «عائِذاً مِمَّا جَنَيْتُ عَلَى نَفْسِي، وَ احْتَطَبْتُ عَلَى ظَهْرِي»؛ آدم یک فکری برای پَرونده‌اش بکند، می‌بیند که گُناه کَمرش را خَم کرده است. دیگر رویی ندارد که بلند شود و به امام زمانش یک سلامی بدهد؛ «وَ احْتَطَبْتُ عَلَى ظَهْرِي».

دعا

خدایا! دهه‌ی کرامت است؛ دل‌های همه‌ی ایرانیان در این ایّام دور حَرم امام رضا (علیه السلام) و حَریم امام رضا (علیه السلام) طواف می‌کند. حرم امام رضا (علیه السلام) دلِ ماست و ما طَواف حرم دل می‌کنیم. به حقّ امام رضا (علیه السلام) قَسمت می‌دهیم ما را ببخش و بیامُرز.

خدایا! ما را از خودمان خَلاص کُن.

خدایا! ما را از اسارت غَرایزمان بِرَهان.

خدایا! ما را عَتیق‌الرّضا قرار بده.

الها! همه‌ی جوان‌های کشور را از این مَنجلاب‌ها، از این گودال‌های خطرناک غَرایز و آتشی که دشمنان مَرئی و نامَرئی برای این همه جوان درست کرده‌اند، این آتش را بر جوان‌های کشور ما و بر این مَجموعه بَرد و سلام قرار بده.

خدایا! ما را از این آتش‌ها خَلاص بفرما.

خدایا! رهبرمان را حفظ کُن.

خدایا! نظام‌مان را حفظ کُن.

خدایا! این پَدیده‌ی کَشف حجاب که «رضاخان» (لعنت الله علیه) با سرنیزه نتوانست، ولی به همین راحتی از زمان «زن، زندگی، آزادی» الآن برای ما با این عمامه‌ها خجالت‌آور است. واقعاً باید از شهدا خجالت بکِشیم و این دلِ شکسته‌ی شما را می‌طَلبد. از ابتدا هم ما نبودیم که انقلاب کردیم. «خُرمشهر را خدا آزاد کرد». فعلاً این‌ها خُرمشهر‌های ما را گرفته‌اند. یک همّتی، یک مُجاهدتی، یک هَجمه‌ی عاشقانه که از آبرو و همه‌چیز بگذریم لازم است تا این لَکّه‌ی نَنگین پاک بشود. و بتوانیم این خاکریزهایی که دشمن از ما گرفته است را پَس بگیریم. فعلاً این خُرمشهر حجاب از ما گرفته است. خدایا! به جَلالت حضرت فاطمه‌ی مَعصومه (سلام الله علیها)، به عصمتش، به شَرفش، به تَقرُّب حضرت رضا (علیه السلام) قَسمت می‌دهیم این فَتح را نَصیب ما بگردان.

خدایا! و این پَدیده و سایر پَدیده‌های شومی که دشمن دارد بر ما تَحمیل می‌کند، یکی هم ریزش از وادیِ انقلاب و بی‌اعتقادی خیلی‌هاست. خدایا! آنچه را از ما گرفتند به ما برگردان.

خدایا! آنچه نداریم را به ما بده.

خدایا! عزّت و اقتدار نظام را زَوال نَیاور.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم ما را سراَفکنده نکُن.

الها! پروردگارا! این جُرثومه‌ی سَفّاکی و خونخواری و بی‌رَحمی و قَساوت یعنی رژیم ناپاکِ اسرائیل و حامیانش، سَران استکبار جَهانی و این سَلاطین مَنطقه، وابستگان و جوجه‌شیطان‌هایی که زیر پَرچم شیطان بزرگ با این کنار می‌آیند، قَطع رابطه نمی‌کنند، از نظر اقتصادی به او کمک می‌کنند، همه را ریشه‌کَن بفرما.

خدایا! دلِ مَجروح غیرتمَندان عالَم را با نابودی این وادیِ خونریزی شاد بگردان.

خدایا! اَموات‌مان و مَشایخ‌مان را ببخش و بیامُرز.

خدایا! هر روز ما را یک‌ قَدم به امام زمان‌مان (ارواحنا فداه) نزدیک‌تر بفرما.

خدایا! دل‌های ما را از دنیا مُستخلَص بگردان.

خدایا! حُبّ دنیا را از خانه‌ی خودت که دل‌های ماست اخراج بفرما.

خدایا! رهبرمان را با اقتدار و عزّت، با نُفوذ کلمه مُستدام بدار.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم


[1] سوره مبارکه طه، آیات 25 الی 28.

[2] سوره مبارکه صافات، آیه 83.

[3] سوره مبارکه توبه، آیه 129.

«فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۖ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ ۖ وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ».

[4] سید صَدرالدین عَلی بن احمد بن محمد مَعصوم حسینی دَشتَکی شیرازی (۱۰۵۲ – ۱۱۱۸ق یا ۱۱۲۰ق)، معروف به سید علی خان مدنی و سید علیخان کبیر و در نزد عرب به ابن معصوم مدنی از علمای شیعه قرن دوازدهم هجری. ریاض السالکین در شرح صحیفه سجادیه از آثار مهم اوست. دوران عمرش را در شهرهای مختلف سپری کرد. پس از سفر به هند، در حیدرآباد، وزیر دربار سلطان‌عبدالله قطب شاه و پس از آن در برهانپور لاهور، رئیس دیوان حکومت سلطان محمد اورنگ‌زیپ شد. آخر عمر خود را در شیراز به تدریس گذراند. او در ذیقعده سال ۱۱۱۸ق یا ۱۱۹ق و یا ۱۱۲۰ق در شیراز از دنیا رفت. پیکر سید علی خان کبیر، در حرم سید احمد بن موسی الکاظم (علیه السلام) معروف به حرم شاه‌چراغ در جوار سید ماجد بحرانی مدفون است. چون زادگاه وی در مدینه بوده، به «مدنی» معروف شده‌ است. این لقب از مشهورترین القابش می‌باشد. خودش به این لقب بسیار علاقه داشته و در کتاب ریاض السالکین مکرراً خود را به این لقب نامیده است. چون ۱۶ جد از اجداد او در شیراز زندگی می‌کرده‌اند بعد از لقب مدنی به «شیرازی» مشهور شده‌است. او در حوزه‌های علمیه ایران به «سید علی خان کبیر» یا «شارح صحیفه» نیز مشهور است. بنا به گفته محقق کتاب در مقدمه ریاض السالکین، شیخ حر عاملی در امل الآمل، خوانساری در روضات، شیخ عباس قمی در سفینة البحار، علامه امینی در الغدیر، مدرس تبریزی در ریحانة الادب، افندی در ریاض العلما، محدث نوری در مستدرک و بسیاری از عالمان دیگر شیعه از مقام علمی و شخصیتی سید علی خان مدنی تجلیل و تمجید کرده‌اند. علامه امینی در الغدیر پس از نقل شعری از او، وی را ذخاير روزگار و حسنات جهان و نوابغ دنیا شمرده است. سید علیخان کبیر در علوم مختلف آثاری دارد و یکی از مشهورترین آثار او، ریاض السالکین فی شرح صحیفة سید الساجدین است و در آن به شرح ادعیه صحیفه سجادیه پرداخته است. این شرح آکنده از مباحث مختلف ادبی، قرآنی، فقهی، کلامی و تاریخی بوده، به گونه‌ای که این کتاب را به دایرة المعارفی از معارف اسلامی تبدیل کرده است.

[5] جناب شیخ جعفر مجتهدی در اول بهمن ماه ۱۳۰۳ هـ.ش در خانوادهای متدین و مرفه در شهر تبریز دیده به جهان گشودند.خانوادهای که از نظر نجابت و اصالت جزء خانواده های مشهور آن سامان به شمار می آمد. پدر ایشان جناب حاج میرزا یوسف از دلباختگان آستان ولایتمدار قبله العشاق ، حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) بودند، تا جایی که مکرر قافله سالاری زائرین کربلای معلی را از تبریز به عهده میگرفته و خرج زوار تهیدست دل شکسته را خود عهده دار میشدند و در طول مسیر حراست این قافله با دو شیر تربیت شده بود که در ابتدا و انتهای آن حرکت می کردند و زوار امام حسین (علیه السلام) را سلامت به مقصد می رساندند.ایشان بعد از فقدان پدرشان جناب حاج میرزا یوسف، تحت کفالت و سرپرستی مادر بزرگوارشان، آن بانوی علویه قرار گرفتند. از همان اوان خردسالی به خاطر فطرت پاک و زلالی که داشتند بارها در عالم رویا مورد عنایات حضرت صدیقه طاهره و سایر حضرات معصومین (علیهم السلام ) قرار می گیرند. ایشان می فرمودند: از همان سنین نوجوانی علاقه عجیبی به تزکیه نفس داشتم و شروع به تهذیب نفس و خودسازی و تقویت اراده نمودم و در قبرستان متروکه شهر تبریز که یکی از قبرستانهای بسیار مخوف ایران به شمار میرود و رعب و وحشت عجیبی بعد از استیلای شب به خود می گیرد، قبری حفر نموده و در آن شب را تا صبح به ذکر حضرت باری می پرداختم چون بسیار دوست داشتم به بینوایان و مستمندان کمک کرده و زندگی آنها را از فقر و تنگدستی نجات بخشم، سعی و تلاش بسیاری مینمودم تا معمای لاینحل کیمیا به دست من حل گردد، لذا قسمتی از سرمایه پدری را در این راه صرف نمودم ولی به نتیجهای نرسیدم، اما چون این کوشش من همراه با توسلات شدید بود، یک روز ناگهان هاتف غیبی به من ندا در داد:جعفر؛ کیمیا، محبت ما اهل بیت عصمت و طهارت است، اگر کیمیای واقعی می خواهی بسم الله این راه و این شما. با شنیدن آن ندای غیبی هدف و مسیر زندگیم بکلی دگرگون شده و بر آن شدم تا به جای تسخیر جن و انس و ملک و اکتساب کیمیا به دنبال حقیقت همیشه جاوید و پاینده، یعنی محبت و دوستی ائمه اطهار (علیهم السلام) بروم. آقای مجتهدی پس از حدود چهار سال اقامت در جوار حضرت ثامن الحجج (علیه السلام) در تاریخ ششم ماه مبارک رمضان ۱۴۱۶ هـ . ق مطابق با ۶/۱۱/۱۳۷۴ هـ . ش هنگام ظهر روز جمعه دار فانی را وداع و روح ملکوتیشان عروج می نماید. ایشان سه ماه قبل از فوت به چند نفر از دوستانشان که با ایشان حشر و نشر داشتند می فرمایند: خدا برای آخرین سلاله آل محمد (علیه السلام)، حضرت مهدی (علیه السلام) یک قربانی خواسته و از ما قبول نموده که قربانی ایشان شویم، و گلوی ما در این راه پاره می شود.

[6] بحارالانوار، ج 102، ص 265؛ عوالم، ج 21، ص 331.

[7] مفاتیح الجنان، فرازی از کیفیت زیارت امام هشتم، حضرت امام رضا (علیه السلام).

«…اللّٰهُمَّ إِلَيْكَ صَمَدْتُ مِنْ أَرْضِي، وَ قَطَعْتُ الْبِلادَ رَجاءَ رَحْمَتِكَ فَلَا تُخَيِّبْنِي وَ لَا تَرُدَّنِي بِغَيْرِ قَضاءِ حاجَتِي، وَ ارْحَمْ تَقَلُّبِي عَلَىٰ قَبْرِ ابْنِ أَخِي رَسُولِكَ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي يَا مَوْلايَ أَتَيْتُكَ زائِراً وافِداً عائِذاً مِمَّا جَنَيْتُ عَلَىٰ نَفْسِي، وَ احْتَطَبْتُ عَلَىٰ ظَهْرِي فَكُنْ لِي شافِعاً إِلَى اللّٰهِ يَوْمَ فَقْرِي وَ فاقَتِي، فَلَكَ عِنْدَ اللّٰهِ مَقامٌ مَحْمُودٌ، وَ أَنْتَ عِنْدَهُ وَجِيهٌ. اللّٰهُمَّ إِنِّي أَتَقَرَّبُ إِلَيْكَ بِحُبِّهِمْ وَ بِوِلايَتِهِمْ، أَتَوَلَّىٰ آخِرَهُمْ بِمَا تَوَلَّيْتُ بِهِ أَوَّلَهُمْ، وَ أَبْرَأُ مِنْ كُلِّ وَلِيجَةٍ دُونَهُمْ. اللّٰهُمَّ الْعَنِ الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَكَ، وَ اتَّهَمُوا نَبِيَّكَ، وَ جَحَدُوا بِآياتِكَ، وَ سَخِرُوا بِإِمامِكَ، وَ حَمَلُوا النَّاسَ عَلَىٰ أَكْتافِ آلِ مُحَمَّدٍ. اللّٰهُمَّ إِنِّي أَتَقَرَّبُ إِلَيْكَ بِاللَّعْنَةِ عَلَيْهِمْ وَ الْبَراءَةِ مِنْهُمْ فِي الدُّنْيا وَ الآخِرَةِ يَا رَحْمنُ. صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْكَ يَا أَبَا الْحَسَنِ، صَلَّى اللّٰهُ عَلَىٰ رُوحِكَ وَ بَدَنِكَ، صَبَرْتَ وَ أَنْتَ الصَّادِقُ المُصَدَّقُ، قَتَلَ اللّٰهُ مَنْ قَتَلَكَ بِالْأَيْدِي وَ الْأَلْسُنِ. اللّٰهُمَّ الْعَنْ قَتَلَةَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ، وَ قَتَلَةَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِمُ السَّلامُ، وَ قَتَلَةَ أَهْلِ بَيْتِ نَبِيِّكَ، اللّٰهُمَّ الْعَنْ أَعْداءَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ قَتَلَتَهُمْ، وَ زِدْهُمْ عَذاباً فَوْقَ الْعَذَابِ، وَ هَوَاناً فَوْقَ هَوَانٍ، وَ ذُلّاً فَوْقَ ذُلٍّ، وَ خِزْياً فَوْقَ خِزْيٍ. اللّٰهُمَّ دُعَّهُمْ إِلَى النَّارِ دَعّاً، وَ أَرْكِسْهُمْ فِي أَلِيمِ عَذابِكَ رَكْساً، وَ احْشُرْهمْ وَ أَتْباعَهُمْ إِلى جَهَنَّمَ زُمَراً».

[8] همان.

[9] سوره مبارکه آل عمران، آیه 64.

«قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَىٰ كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَ بَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَ لَا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَ لَا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ ۚ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ».

[10] سوره مبارکه ناس، آیه 1.

[11] میرزا حبیب خراسانی، دیوان اشعار، بخش دو، غزلیات، شماره ۲۳۱.

[12] سوره مبارکه توبه، آیه 6.

«وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّىٰ يَسْمَعَ كَلَامَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ۚ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا يَعْلَمُونَ».

[13] مفاتیح الجنان، فرازی از کیفیت زیارت امام هشتم، حضرت امام رضا (علیه السلام).

[14] تفسير نمونه‌ ط-دار الكتب الاسلاميه، ناصر مكارم شيرازى، جلد 17، صفحه 424.

[15] معالی السبطین، ج 2، ص 83.

«…إن زینب الکبری علیهاسلام أقبلت علی زین العابدین علیه السلام و قالت: یا بقیّة الماضین و ثمال الباقین قد أضرموا الناس فی مضاربنا فما رأیک فینا؟ فقال علیه السلام : علیکن بالفرار. ففررن بنات رسول الله علیهم السلام صائحات باکیات نادبات…».

[16] سوره مبارکه یوسف، آیه 53.

«وَ مَا أُبَرِّئُ نَفْسِي ۚ إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّي ۚ إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَحِيمٌ».