در سحرگاه شب نيمه ماه رمضان
چهره ماه تمامي ز افق گشت عيان
وه چه ماهي! که چو خورشيد بود نورافشان
کز فروغش متجلي شده آفاق جهان
وه چه ماهي! که به گردش مه کنعان گردد
کافر از رويت اين ماه، مسلمان گردد
يوسف آل محمد، شه لاهوت مقام
نجل شاه مدني، قافله سالار انام
اولين سبط نبي فخر نبيين عظام
دومين حجت بر حق و، امام ابن امام
گوهر بحر جلالت، دُرِ فرخنده صدف
پور زهرا و، نخستين پسر شاه نجف
زيب محراب عبوديت و، عبد معبود
زينت منبر پيغمبر و، سر چشمه جود
آيت نابغه ي حجت ذات ازلي
وارث خواجه لولاک و، وليعهد علي
مظهر جلوه خلاق و، خداوند جمال
مصطفي خلق و علي سيرت و صديقه خصال
سبط پيغمبر و شهزاده پاکيزه سرشت
پسر فاطمه، سلطان جوانان بهشت
صاحب حُسن و جمال حسن و خُلق عظيم
ناظم ملک بقا، قاسم جنات و نعيم
خسرو مُفتَرضُ الطاعه و، غمخوار نفوس
همه جا بر ضعفا يار و معين و مانوس
مي شدي حل به يد قدرت او مشکل خلق
بود لطف و کرم و مرحمتش، شامل خلق
چهره اش قصه ي وَ الشمس، حکايت مي کرد
طره اش سوره والليل، تلاوت مي کرد
اي فروزان قمر طارم فرخنده مقر
که کند کسب ضيا از رخ تو، شمس و قمر
اي که سايد به رهت پيک الهي شهپر
وي که وصاف جمال تو بوَد، پيغمبر
به عبوديت تو، کي رسد عيسي و کليم؟!
به مقام تو کجا پي برد اصحاب رقيم؟!
پدر پير فلک نزد تو، چون طفل فَطيم
مام گيتي بود از زادن مثل تو، عقيم
جز خدا کيست که از خلقت تو با خبراست؟
اي که باب تو به آباي خلايق پدراست
شاعر: عویض بازرگان (فاخر)