جانى كه طعم تلخ گناه را نچشيده، از صفا و نورانيت فطرى برخودار است؛ آماده انجام هر نوع نيكى و خير است و خود به خود به سوى كمال و صلاح جذب مىشود. قلبى كه مورد هجوم لشكريان شيطان قرار نگرفته و به تسخير اهريمن زشتى و آلودگى در نيامده به راحتى از گناه و پلشتى كناره مىگيرد و حريم بندگى حق را حفظ مىكند. عبور از خط قرمز عصيان و مزه مزه كردن گناه و راه دادن شيطان به حرم الهى، موجب مىشود كه ترك گناه و فاصله گرفتن از آلودگىها، سخت و دشوار گردد. همه سعى شيطان اين است كه ارتكاب گناه را كوچك و بىاهميت جلوه دهد تا راه نفوذ خود را به حريم پاك قلب بيابد و سراسر قلب را به تصرف خود در آورند.
اميرمؤمنان عليهالسلام مىفرمايد: «تَركُ الخَطيئة اَيسَر مِن طَلَب التُّوبة و كَم مِن شَهوة ساعَة اُرثت حُزنا طَويلاً…»؛[1] «گناه نكردن از درخواست توبه آسانتر است، چه بسا لحظهاى شهوت، اندوهى طولانى به دنبال آورد…».
ترك يكباره گناهان
ابوبصير كه از ياران حضرت صادق عليهالسلام است مىگويد:
«يكى از كارگزاران و عمال سلطان در كوفه، همسايه من بود، دارايى و ثروت فراوانى را از راه حرام گردآورده بود و خانهاش كانون هرگونه آلودگى و فساد بود. تحمل چنين همسايهاى براى من عذابآور بود. بارها زبان به نصيحت او گشودم و از سر صدق و دلسوزى او را اندرز دادم ولى دم گرم من در آهن سرد او اثرى نداشت. با همه نااميدى يك روز در اين باره زياد اصرار كردم و خواهش را از حد گذراندم. او به من گفت: مىدانم در چنگال نفس اسيرم و در دام شيطان افتادهام ولى عصيان و گناه عادت من شده و نمىتوانم آن را ترك كنم. مىدانم بيمارم ولى راه درمان و نجات را نمىدانم. از تو مىخواهم كه اگر به محضر پرفيض طبيب روح و امام نور، حضرت صادق عليهالسلامرسيدى، احوال زار مرا بر او عرضه بدارى، شايد در كار من فرجى شود».
ابوبصير مىگويد: «سخنان آن مرد مرا متأثر كرد و پيوسته به ياد حرفهاى او بودم. زمانى در مدينه، آفتاب جمال امام صادق عليهالسلام را زيارت كردم و قصه غصه همسايهام را شرح دادم».
حضرت عليهالسلام فرمود: «وقتى به كوفه برگشتى آن مرد به ديدنت مىآيد، به او بگو كه جعفربن محمد عليهالسلام مىگويد: «اُخرُج ممَّا أَنتَ فِيه و أنَا أَضمَنُ لك الجنَّة»؛ «از ذلت گناه بيرون آى تا من بهشت را برايت ضامن شوم».
ابوبصير مىگويد: «به كوفه برگشتم، مردم به ديدنم آمدند و در بين آنها همسايهام نيز بود. وقتى خواست برود با اشاره به او فهماندم كه با او كار دارم. هنگامى كه منزل خلوت شد به او گفتم: من احوال تو را به حضرت صادق عليهالسلام گفتم و آن حضرت عليهالسلام به تو سلام رساند و در مقابل رهايى از بند گناه، بهشت را براى تو ضمانت كرد».
اين جمله كوتاه طوفانى در دل آن مرد بر پا كرد و چون تيرى بر قلب او نشست با صداى بلند شروع به گريستن كرد و پرسيد: «تو را به خدا سوگند آيا جعفربن محمد عليهالسلام چنين گفت؟ قسم خوردم كه اين، عين سخن آن امام همام است. گفت: همين سخن مرا كافى است. اين جمله را گفت و رفت. چند روزى از او بىخبر بودم. يك روز پيغام فرستاد كه با تو كارى دارم. به منزلش رفتم. از پشت در مرا صدا زد و گفت: اى ابوبصير! من به سفارش حضرت صادق عليهالسلام عمل كردم و به يكباره از ورطه گناه بيرون آمدم از همه گناهان دست شستم. همه اموال حرام و حتّى لباسهايم را به صاحبانش برگرداندم و الآن لباسى بر تن ندارم و لخت و برهنه پشت در ايستادهام».
ابوبصير مىگويد: «از توبه و انقلاب روحى آن مرد خوشحال شدم و از نفوذ سخن امامصادق عليهالسلام غرق شگفتى شدم. به منزل رفتم و مقدارى لباس و غذا براى او تهيه كردم و برايش بردم. پس از مدتى دوباره مرا خواست. به منزلش رفتم ديدم بيمار است. تا مدتى بيمار بود و من پيوسته از او پرستارى و مراقبت مىكردم ولى بىفايده بود يك روز حالش وخيم شد و در آستانه مرگ قرار گرفت. بر بالينش نشستم و او در حال جان دادن بود، ناگهان به هوش آمد و گفت: اى ابوبصير! حضرت صادق عليهالسلام به وعدهاش وفا كرد. اين را گفت و جان سپرد. ابوبصير مىگويد: مدتى گذشت و من عازم سفر حج شدم و به محضرت امام عليهالسلام شرفياب گشتم. يك قدمم در دالان منزل آن حضرت عليهالسلامو قدم ديگرم در صحن خانه بود كه حضرت عليهالسلام فرمود: اى ابوبصير! ما به وعده ضمانت خود در مورد همسايهات وفا كرديم».[2]
اين نمونه و موارد فراوان ديگر ثابت مىكند كه پيمودن اين راه و مغلوب ساختن نفس وسوسهگر و انقلاب درونى براى پاكسازى دل از همه بدىها و زشتىها براى ما نيز امكان پذير است. دعوت مردان الهى به اين برنامه و سفارش مؤکد آنها دليل بر عملى بودن و امكان پذير بودن آن است.
اميرمؤمنان عليهالسلام بزرگ اسوه تهذيب و خودسازى مىفرمايد: «غَالِبوا أنفُسَكُم عَلى تَرك العَادَات و جَاهِدوا أهوَائَكُم تَملِكُوهَا»؛[3] «براى رهايى از عادتها بر نفس خود چيره شويد و با خواستهها و ميلها مبارزه كنيد تا مهار نفس را به دست گيريد».
ترك عادتهاى زشت و ناروا از منظر بزرگان دين و پيشوايان معصوم عليهمالسلام شاخهاى از عبادت و زمينه قرب به بارگاه ربوبى است.
اميرمؤمنان عليهالسلام در سخنى زرين، ترك عادت را برترين عبادت شمرده است: «أفضلُ العِبَادَة تَرك العَادة».[4]
سنگينى ترك يكباره گناه و گران بودن كناره گرفتن ناگهانى از عادتهاى زشت نبايد انسان را به هراس اندازد و در عزم و اراده او سستى و خلل وارد سازد، چون در اين پيكار بىامان و نبرد سخت، امدادهاى الهى و نصرت پروردگار، يار و پشتيبان ما است و خداوند به مجاهدان جبهه مبارزه با نفس و رزمندگان صحنه ستيز با آلودگىها وعده نصرت و هدايت داده است:
«وَ الَّذِينَ جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ».
ترك تدريجى گناه
هر چند ترك ناگهانى و دفعى گناه و عادات مذموم موفقيت بزرگى در راه خودسازى است ولى نيازمند ارادهاى پولادين و شرايط و زمينههاى مناسب است و به همين دليل عده كمىموفق به انجام آن مىشوند. راهى كه براى همگان امكانپذير است و درصد پيروزى و موفقيت آن بالا است، ترك تدريجى و آهسته گناهان است. نفسى كه سالها به گناه عادت كرده و روزگارى با آن انس داشته، از ترك ناگهانى آن دچار ترس و اضطراب مىگردد و اين كار براى او بس سخت و دشوار است. ولى اگر از برخى گناهان شروع كنيم و به تدريج و با رفق و مدارا ميزان ارتكاب آن را كاهش دهيم تا به كلى آن را كنار بگذاريم و همين عمل را نسبت به گناهان ديگر تكرار كنيم درمىيابيم كه با ترك هر گناهى دريچهاى از نور و صفا به شبستان قلب ما گشوده شده و به همان ميزان از سركشى نفس و وسوسه شيطان كاسته شده است. با رفتن هر شيطانى، فرشتهاى جاى آن را مىگيرد و با زدودن هر نقطه سياهى از صفحه دل، روشنايى و نورانيت جايگزين مىگردد. البته در طول اين مدت بايد مراقب بود كه گناهان ترك شده دوباره تكرار نشود و دشمن رانده شده از در دوباره از پنجره وارد نشود. جهادگر جبهه مبارزه با نفس بايد پيوسته گوش به زنگ و هوشيار باشد و لحظهاى از دشمن غافل نشود. بايد نيروى خود را با امكانات دشمن بسنجد، به تقويت نيروى خويش بپردازد و از همه نيروها و فرصتها براى غلبه و پيروزى بر دشمن استفاده كند.[5]
براى موفقيت در اين مسير دورى از دو زمينه بسيار كارساز است؛
1 – دورى از دوستى ناباب!
بدون شك انسان موجودى اثرپذير است و ارتباط و رفاقت و دوستى، خواسته يا ناخواسته در او تأثير مىكند. دوستان خوب و شايسته، انسان را به سوى زيبايىها و كمال و رشد سوق مىدهند و انسان را با كردار خوب و مكارم اخلاق مأنوس مىسازند. دوست خوب از نعمتهاى بزرگ خداوند است ولى دوست بد، عامل انحطاط و سقوط و بدبختى است و موجب دور شدن از هر نوع فضيلت و رشد است. اگر همنشين انسان آلوده و گناهكار باشد، نه تنها زشتى و قبح گناه را در نزد انسان مىشكند بلكه آن را زيبا و موجّه جلوه مىدهد.
از ديدگاه قرآن ثمره دوستى با نااهلان و آلودگان، تأسف و حسرت شديد در قيامت و دورى ياد خداوند است:
«وَ يَوْمَ يَعَضُّ الظّالِمُ عَلى يَدَيْهِ يَقُولُ يا لَيْتَنِى اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلاً. يا وَيْلَتى لَيْتَنِى لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلِيلاً. لَقَدْ أَضَلَّنِى عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جاءَنِى وَ كانَ الشَّيْطانُ لِلاْءِنْسانِ خَذُولاً»؛[6] «به يادآور روزى كه ستمكار دست به دندان مىگزد و مىگويد: اى كاش! با رسول راهى برگزيده بودم. واى بر من كاش فلان شخص را دوست خود انتخاب نكرده بودم. او مرا از ياد حق گمراه ساخت بعد از آن كه ياد حق به سراغ من آمده بود و شيطان همواره خواركننده انسان بوده است».
دوستان ناباب و گمراه طناب رفتن به جهنم و سقوط در منجلاب هر گونه آلودگى و فساد مىباشند. اهميت رفاقت و دوستى تا بدانجا است كه انسان حتّى در عقيده و دين با دوستش هماهنگ و هم مسلك مىگردد: «ألمَرءُ على دِين خَليلِه، فَليَنظُر أحَدُكُم من يخَالِل»؛[7] «انسان بر دين دوستش مىباشد، پس هر كس بايد بنگرد با چه كسى دوست است».
اميرمؤمنان عليهالسلام كه دلسوز بشريت و آشناى به فراز و نشيب تهذيب و خودسازى است، اينگونه به ما اعلام خطر كرده است: «إيَّاكَ و مَعَاشَرة الاشرَار فَانَّهُم كالنَّارِ مُباشرتهَا تحرق»؛[8] «از دوستى با بدان و اشرار بپرهيز، زيرا آنان همانند آتشند و هر كس به آنها نزديك شود خواهد سوخت».
2 – فاصله گرفتن از لغزشگاهها
حواس انسان به منزله دريچههاى ورودى قلب انسان مىباشد و هر چه از اين دريچهها وارد شود، در درون دل براى خود جايى مىيابد و در آنجا منزل مىكند. پاك كردن چيزى كه بر قلب انسان نقش بسته و بيرون راندن چنين مهمان ناخواندهاى كارى بس سخت و دشوار است. پس بهتر است از اول فيلترى بر دريچه قلب و حواس خود نصب كنيم و بر در دل نگهبانى بگماريم تا هيچ چيز بدون اجازه و خودسر وارد حريم كبريايى قلب نگردد.
امام صادق عليهالسلام مىفرمايد: «أَلقَلبُ حرمُ اللَّه فَلاتَسكُن حَرَم اللَّه غَير اللَّه»؛[9] «دل حرم خداست، پس غيرخدا را در آن راه مده».
نگهدارى چشم و گوش از مناظر شهوت انگيز و شركت نكردن در مراسم و مجالسى كه شهوت را به هيجان مىآورد و ارتباط نداشتن با افرادى كه ترويج كننده اين گونه مفاسد مىباشند از ضروريات تهذيب نفس و خودسازى است. حرام بودن شركت در مجالس گناه مثل مجلس قمار و شراب و نگاه به نامحرم و خلوت كردن با او و نگاه به فيلمهاى مبتذل و ديدن صحنههاى غيراخلاقى همگى در راستاى دور كردن انسان از لغزشها و جلوگيرى از در غلطيدن او به دام اميال افسار گسيخته و خواهشهاى فضيلت سوز است و تشريع حجاب و منع نگاه به نامحرم دقيقا در همين راستا است. خواسته اسلام فراهم شدن محيط و اجتماع براى تهذيب نفس و رشد و تعالى روحى است و چنين زمينهاى جز با دورى و بركنار بودن از عوامل انحراف و گناه و آلودگى مهيا نمىگردد.[10]
طبيب جان، اميرمؤمنان عليهالسلام در سخنى جانبخش مىفرمايد: «إِذَا أَبصَرَت العَين الشَّهوَة عُمى القَلبُ عَن العَاقِبَة»؛[11] «هنگامى كه چشم شهوت را ببيند، قلب از عاقبتانديشى كور مىگردد».
مسئله اجتناب از امورى كه انسان را به لغزش و سقوط مىكشاند به اندازهاى حياتى و حساس است كه اميرمؤمنان عليهالسلام در سخنى دلنواز مىفرمايد: «مَن كَثُرَ فِكره فِى المَعَاصِى دَعَتهُ إِلَيهَا»؛[12] «فكر زياد در گناه، انسان را به آن ترغيب مىكند».
منبع:نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها / مؤلف:گروه اخلاق و عرفان/پرسش وپاسخ دانشجویی
[1] – كلينى، اصول كافى، ج 2، ص 451.
[2] – برگرفته از: شيخ عباس قمى، منتهى الآمال، قم: هجرت، چاپ 14، تابستان 80، ج 2، ص 247.
[3] – تصنيف غررالحكم، انتشارات دفتر تبليغات اسلامى، چاپ دوم، 1378، ص 243، ح 4934.
[4] – همان، ص 199، ح 3947.
[5] – نگاه كنيد: ابراهيم امينى، خودسازى، ص 93.
[6] – فرقان 25، آيات 29-27.
[7] – محمد محمدى رى شهرى، ميزان الحكمه، انتشارات دفتر تبليغات اسلامى، چاپ اول، 1362، ج 5، ص 297، ح 10221.
[8] – تصنيف غررالحكم، ص 431، ح 9821.
[9] – محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 70، ص 25، ح 27.
[10] – نگاه كنيد: ابراهيم امينى، خودسازى، ص 101.
[11] – تصنيف غررالحكم، ص 305، ح 6978.
[12] – تصنيف غررالحكم، ص 186، ح 3543.