هر ملت و امتى ممكن است تلفيقى از صفات و خلقيات مثبت و منفى را داشته باشد كه به تناسب زمان و در مقاطع مختلف تاريخ يك يا چند صفت او بروز نموده و صفات ديگر را تحتالشعاع قرار داده و باعث به وجود آمدن حوادثى شود. مردم شهر كوفه نيز هر دو دسته صفات، فضايل و رذايل اخلاقی را داشتند. در ادامه به مهمترین این صفات و ویژگی های اخلاقی که در مردم کوفه بارز بود می پردازیم.
ويژگىهاى مثبت كوفيان:
شجاعت
اين عنصر در جنگهاى سهگانه حضرت على (عليه السلام) ، يعنى جنگ جمل، صفين (تا پيش از جريان بالا بردن قرآن بر سرنيزه توسط سپاهيان معاويه) و نهروان، به يارى آن حضرت (عليه السلام) آمده و باعث پيروزى سپاه ايشان شد. پس از واقع شدن اختلاف در ميان آنان در جنگ صفين، اين عنصر كمكم از دست رفت، بهگونهاى كه ترس از سپاه شام در دل آنها جاى گرفت.
اين عنصر در زمان حكومت عبيدالله بر كوفه، به علت دنياپرستى نيز كارآيى خود را از دست داد و باعث تنها گذاشتن مسلم در مقابل سپاه عبيدالله شد.[1]
ايمان و حميت دينى
ايمان اعراب، نقش عظيمى در پيروزى آنان بر سپاه ايران داشت. اين حميت و تعصب دينى آنان باعث شد تا كوفيان با ديدن خلافكارىهاى عثمان، به صورت يكى از كارگردانان قيام عليه او درآيند و عاقبت، او را از خلافت عزل كنند.[2]
در راستای همین خصوصیت حضرت على (عليه السلام) پيش از شروع جنگ صفين، كوفيان را براى معاويه اينگونه معرفى مىنمايد: «اهل شام نسبت به دنيا حريصتر از اهل كوفه نسبت به آخرت نيستند» .[3]
اما اين ايمان و حميت دينى با مسلط شدن بنىاميه و تبليغات آنان و نيز قبل از آن به وسيله اجتهادات و سستىهاى آنان در دفاع از حضرت على (عليه السلام) و بالاخره بر اثر تمايل آنان به دنيا هر چه كم رنگتر شد. همچنين مىتوان ايمان سخت بدون بينش صحيح را در پيدايش گروهى همانند خوارج كه نقش عظيمى در اضمحلال حكومت حق ايفا كردند، مؤثر دانست.
علم
كوفه بر خلاف شام شهرى بود مملو از عالمان به قرآن و حديث؛ زيرا اين شهر نوبنياد به وسيله سپاهى ساخته شده بود كه بسيارى از آنان دوران پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله) را درك كرده و به وسيله آن حضرت (عليه السلام) با معارف اسلامى آشنا شده بودند.
در باره رشد تذكر همين نكته كافى است كه بدانيم بيشتر گروه دوازدههزار نفرى خوارج را كه بعد از جنگ صفين از حضرت على (عليه السلام) كنار گزيدند، قراء، يعنى قاريان قرآن تشكيل مىدادند.[4]
به نظر مىرسد مجموع صفات و ويژگىهاى سهگانهاى كه گفته شد باعث ورود رواياتى از زبان ائمه اطهار (عليهم السلام) در مدح كوفه شده است؛ رواياتى كه در آنها از كوفه با عنوانهايى، همچون «جُمْجُمَة الاسلام» ، «كَنْزُ الايمان» ، شمشير و نيزه خدا كه آن را هرجا بخواهد قرار مىدهد، ياد شده است. [5]
ويژگىها و صفتهاى منفى كوفيان
قبل از بیان صفات منفی اخلاقی کوفیان لازم است دو نكته را يادآور شویم:
اولاً: اين صفتها و ويژگىها به همه اهل كوفه مربوط نيست.
ثانياً: اين صفات در مرحله خاصى بروز داده شده است و چه بسا در مقاطع ديگر زمانی به ضد اين صفات در ميان كوفيان برخورد نماييم.
اين ويژگىها عبارتاند از:
دنياطلبى
از همان ابتداى شروع جنگهاى ايران و مسلمانان، گروههايى از قبايل مختلف اعراب به طمع گردآورى غنايم به دنبال سپاه راه افتادند.[6] وجود اين خصيصه در كوفيان باعث شده بود تا روحيه «نان به نرخ روز خوردن» را به دست آورند و از هر جريان و حكومتى كه دنياى آنان را تأمين كند، طرفدارى نمايند.
به عنوان مثال در جنگ صفين كه پايههاى حكومت حضرت على (عليه السلام) محكم شده و احتمال پيروزى آن حضرت (عليه السلام) فراوان بود، كوفيان رغبت بيشترى به حضور در جنگ نشان دادند[7]، ولی پس از حضرت على (عليه السلام) تعداد فراوانى از كوفيان به سپاه امام حسن (عليه السلام) پيوستند، اما هنگامى كه ضعف سپاه آن حضرت را مشاهده نمودند، دستهدسته خود را بيرون كشيدند. [8]
نظامناپذيرى
بيشتر ساكنان كوفه را مردمى تشكيل مىدادند كه قبل از شهرنشين شدن، در ميان قبايل خود و در صحراها و بيابانها ساكن بودند و بدويت عربى بر آنها حاكم بود، اين صفت باعث مىشد تا در مقابل قوانين يك نظام منسجم، تحمل كمترى داشته باشند و دائماً با اميران و واليان خود نزاع داشته باشند.
به سبب همين ويژگى بود كه خليفه دوم، عمر بن خطاب را از دست خود به ستوه آوردند، بهطورى كه در مقام گلايه و شكوه از آنان چنين گفت: «چه مصيبتى بالاتر از اينكه با صد هزار جمعيت روبهرو باشى كه نه آنها از اميران خود خشنودند و نه اميران از دست آنان رضايت دارند» . [9]
اجتهادات نابجا
اين خصيصه را در حقيقت مىتوان از نتايج خصيصه قبل دانست كه در آن ویژگی مثبت علم با صفت منفی نظام ناپذيرى مخلوط شده است.
نمونه بارز اين اجتهاد نابجا را مىتوان در جنگ صفين كه باعث مخالفت با حضرت على (عليه السلام) و سپس تشكيل گروه خوارج شد، مشاهده كرد. [10]
تابع احساسات بودن
بررسى بسيارى از جريانها نشان مىدهد كه احساسات كوفيان به وسيله سخنرانى سخنرانان يا هر عامل ديگرى تحريك شده و آنها را وادار به انجام كارى كرده، اما پس از فروكش نمودن احساسات، از عزم خود برگشته و از ادامه آن كار منصرف مىشدند. نمونه بارز آن را مىتوان در بيعت با مسلم و حمله به قصر و تنها گذاشتن او مشاهده كرد.[11]شايد يكى از علل اصلى اين خصيصه، رسوخ نكردن ايمان در قلبهاى آنان بوده است.
غَدَر و فريبكارى
اين خصيصه به قدرى در ميان كوفيان مشهور بود كه عرب، ضربالمثل «اَغْدَرُ مِنَ الكوفى» ؛ «فريبكارتر از كوفى» را از آن ساخت. اين خصيصه را مىتوان معلول دنياطلبى و احساساتى بودن آنان دانست.
بخل
اين صفت از سوى حُذَيفه به كوفيان نسبت داده شده است. [12]
خيانتگرى
اين صفت نيز از سوى حذيفه به كوفيان نسبت داده شده و اكتساب آن را از نَبطيان دانسته است. [13]
منبع: کتاب کوفه از پیدایش تا عاشورا؛ نویسنده: نعمت الله صفری فروشانی؛ نشر مشعر
[1] مروج الذهب، ج ٢، ص ۶٩؛ تجارب الامم، ج ٢، ص ۵٠، الاخبار الطوال، ص ٢٣٩.
[2] الحياة الاجتماعية و الاقتصادية فى الكوفه، ص ٢۶۴.
[3] مروج الذهب، ج ٣، ص ٢٣.
[4] همان، ج ٢، ص ۴٠۵.
[5] فضل الكوفه، ص ٧١.
[6] كوفه پيدايش شهر اسلامى، ص ١٢٩.
[7] تاريخ الطبرى، ج ۴، ص ۵٩؛ مروج الذهب، ج ٢، ص ٣٨۵.
[8] براى اطلاع بيشتر ر. ك: صلح امام حسن (عليه السلام) .
[9] تاريخ الطبرى، ج ٣، ص ٢۴٣.
[10] الامامة و السياسه، ج ١، ص ١٢٧.
[11] تاريخ الطبرى، ج ۴، صص ٢٧۵ و ٢٧۶.
[12] الحياة الاجتماعيه، ص ٢۶٢.
[13] همان.