عصمت پيامبران، همگانى است و حضرت آدم (علیهالسلام) نيز فاقد آن نبوده است؛ ليكن بايد دانست كه اوامر و نواهى الهى، دو قسم است: الف. مولوى يا قانونى؛ ب.  ارشادى.

قسم اول (مولوى) تكليف است و خداوند به طور جدى، خواستار انجام آن مىباشد و براى عمل به آن، پاداش و در ترك آن عذاب قرار داده است.

قسم دوم (ارشادى) در حقيقت تكليفى از ناحيه پروردگار نيست؛ بلكه خداوند بدان وسيله آدمى را به حكم عقل يا واقعيتى تكوينى ـ كه نتيجه آن عمل است ـ ارشاد مىكند؛ مانند طبيبى كه به مريض دستور مىدهد: فلان غذا را نخور. اين دستور يك تكليف قانونى نيست كه اگر خلاف كند، او را به  مجازات رسانند؛ بلكه به اين معنا است كه تخلّف از آن، با بهبود يافتن او ناسازگار است.

بهشتى كه آدم در آن بوده، مرحله قبل از تكليف و تشريع بوده و نهى در آن، جنبه ارشادى داشته است؛ زيرا آن درخت، داراى ويژگى و اثر تكوينى خاصى بوده كه چون از آن خوردند، عورتهايشان آشكار شد: «فَبَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما»؛[1] به عبارت ديگر غرايز حيوانى و شهوانى در آنها پديد آمد. از اين رو شرايط زيستى ديگرى، متناسب با وضعيت پديد آمده براى آنان، ضرورى گرديد. بنابراين حضرت آدم (علیهالسلام) مرتكب گناه تكليفى نشد؛ ولى در عين حال عمل او متناسب با مقام منيع آموزگارى ملائك نيز نبود و به دليل وضعيت پديد آمده، ديگر آن بهشت، جاى مناسبى براى او نبود. از همين جا معناى آياتى مثل: «وَ عَصى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى»[2] و … روشن مىشود كه اين عصيان، به معناى گناه اصطلاحى نيست؛ بلكه سرپيچى در مقابل نهى ارشادى است كه شايسته جايگاه رفيع حضرت آدم (علیهالسلام) نبوده است.

در رابطه با اينكه عصيان حضرت آدم (علیهالسلام)، در برابر نهى مولوى و قانونى خداوند نبود، دلايل چندى وجود دارد؛ از جمله:

يكم. بعد از آيه «وَ عَصى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى»، بلافاصله قرآن مجيد مىفرمايد: «ثُمَّ اجْتَباهُ رَبُّهُ فَتابَ عَلَيْهِ وَ هَدى»؛[3] «سپس پروردگارش او را برگزيد و بر او ببخشود و [ وى را ]هدايت كرد».

برگزيدگى شخصيتى از سوى خداوند، نشانه مقام بلند او است و اگر  خطايى از او سر زده بود، در حد گناه و از بين رفتن عصمت نبوده است. اگر نافرمانى در برابر دستور مولوى و قانونى باشد، از ظلمهايى است كه با مقام پيامبرى سازگار نيست؛ چنان كه درداستان حضرت ابراهيم (علیهالسلام) مىفرمايد: «لا يَنالُ عَهْدِى الظّالِمِينَ»؛[4] «پيمان (امامت و پيامبرى) من به ظالمان نمىرسد».[5]

دوم. هيچگاه خداوند وعده عذاب در برابر آن نداده و تنها به مشقّت و رنج دنيايى اشاره فرموده است: «فَلا يُخْرِجَنَّكُما مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقى»؛[6] «[ شيطان ]شما (آدم و حوا) را از بهشت خارج نسازد كه به رنج و سختى مىافتيد».

سوم. قرآن، نزول شريعت و هدايت را ـ كه در بردارنده احكام مولوى و تكليفى است ـ متأخر از هبوط حضرت آدم معرفى كرده است: «قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَمِيعاً فَإِمّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّى هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدايَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ * وَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا أُولئِكَ أَصْحابُ النّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ»؛[7] «گفتيم همگى از آنجا [ بر زمين] فرود آييد؛ پس آن گاه كه هدايتى از من به سوى شما آيد، كسانى كه از هدايت من پيروى كنند، خوف و اندوهى بر ايشان نباشد و آنان كه كفر ورزيده و آيات ما را تكذيب كردند؛ آن گروه اصحاب آتشاند و در آن جاويدان».

بنابراين زمانى كه حضرت آدم (علیهالسلام) در بهشت بود، هدايت تشريعى و  دستورات واجب از ناحيه الهى صادر نشده بود و اين گونه امور مربوط به حيات زمينى انسان است.

توبه نيز به حسب حال انسانها متفاوت است و همه انبيا و اوليا، پيوسته در درگاه الهى به توبه و استغفار مشغول بودهاند؛ زيرا:

الف. توبه و انابه، از بهترين شيوههاى تواضع دربرابر پروردگار است.

ب. اولياى خدا، حتى كارهاى نيكشان را در مقابل جلالت و عظمت پروردگار ناچيز و مايه شرمندگى دانسته، توبه مىكردند.

ج. توبه مردم عادى از گناه است؛ ولى اوليا و اوصيا از اينكه ذرهاى از خدا غافل شوند، توبه مىكردند.[8]

 


پی نوشت ها

[1]– طه 20، آيه 121.

[2]– همان، آيه 121.

[3]– همان، آيه 122 و 123.

[4]– بقره 2، آيه 24.

[5]– براى آگاهى بيشتر ر.ك:

الف. سيد محمدحسين، طباطبايى، تفسير الميزان، آيه 124 سوره بقره؛

ب. محمد هادى، معرفت، تنزيه انبيا، قم: نبوغ، چاپ اول، 1374، صص 226 ـ 256.

[6]– طه 20، آيه 117.

[7]– بقره 2، آيه 37 و 38.

[8]– براى آگاهى بيشتر ر.ك:

الف. محمد هادى، معرفت، تنزيه انبيا، قم: نبوغ، چاپ اول، 1374، صص 177 ـ 182؛

ب. حسن، يوسفيان و احمد حسين، شريفى، پژوهشى در عصمت معصومان، (تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامى، چاپ اول 1377)، ص 226.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *