ابن تیمیه حرانی می‌نویسد :
وقد تكلموا مع الصدیق فی ولایة عمر وقالوا ماذا تقول لربك وقد ولیت علینا فظا غلیظا .
صحابه با ابوبكر در باره جانشینی عمر با او صحبت كردند و گفتند : چرا یك فرد خشن و غیر صالح را بر خلافت گزیده اى و بر مردم تحمیل كردى ؟ فردا جواب خدا را چه خواهى داد ؟
منهاج السنة ، ج6 ، ص155 ، الناشر : مؤسسة قرطبة ، الطبعة الأولى ، 1406، تحقیق : د. محمد رشاد سالم عدد الأجزاء : 8 .
و در جای دیگر می‌نویسد :
لما استخلفه أبو بكر كره خلافته طائفة حتى قال طلحة ماذا تقول لربك إذا ولیت علینا فظا غلیظا .
همان ، ج7 ، ص 461 .
زمانی كه ابوبكر عمر را به جانشینی انتخاب كرد ، برخی از این انتخاب ناراحت شدند ، طلحه گفت : جواب خدا را چه خواهى داد هنگامی كه به ملاقات او بروی از بابت این‌كه فردی خشن و بد اخلاق را بر ما مسلط كردی ؟

 


و نیز شاه ولی الله دهلوی ناصبی در مقصد أول از فصل چهارم كتاب ازالة الخفاء می‌نویسد :
وأخرج أبو بكر بن أبی شیبة عن زید بن الحارث ، أن أبا بكر حین حضره الموت أرسل إلى عمر یستخلفه فقال الناس : تستخلف علینا فظا غلیظا ولو قد ولینا كان أفظ وأغلظ فما تقول لربك إذا لقیته .
ابن أبی شیبه از زید بن حارث نقل كرده است كه : وقتی در حال احتضار قرار گرفت ، كسی را به دنبال عمر فرستاد تا او را جانشینی خود كند ، مردم گفتند : كسی را بر ما مسلط می‌كنی كه خشن و بد اخلاق است ، جواب خدا را چه خواهی داد هنگامی كه او را ملاقات كنی از بابت این كه شخص بد اخلاق و خشنی مثل عمر را بر ما مسلط می‌كنی .
تمامی اصحاب رسول خدا ؛ اعم از مهاجرین و انصار به انتخاب عمر اعتراض كردند و عمده دلیل آن‌ها نیز خشونت ذاتی و اخلاق تند عمر بوده است . روایت در این باب آن‌قدر زیاد است كه از حد تواتر نیز گذشته است . ما این دو روایت از زبان ابن تیمیه و شاه ولی الله نقل كردیم به این خاطر بود كه اهل سنت و به خصوص وهابیت ، سخن آن دو را از سخن پیامبر نیز بالاتر می‌دانند و لذا نمی‌توانند از این بابت ایرادی بگیرند .
حتی در زمان خلافت عمر ، بسیاری از صحابه می‌آمدند و به از بابت اخلاق تند و آزار و اذیتی كه نسبت به مردم روا می‌داشت اعتراض می‌كردند . مسلم نیشابوری در صحیحش می‌نویسد كه أبی بن كعب خطاب به عمر گفت :


یَا ابْنَ الْخَطَّابِ فَلَا تَكُونَنَّ عَذَابًا عَلَى أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ .
صحیح مسلم ، ج 6 ، ص179، كتاب الآداب، باب الاستیذان .
ای پسر خطاب ! بر اصحاب رسول خدا عذاب نباش .
این نشان می‌دهد كه صحابه رسول خدا از اخلاق تند عمر و از بد اخلاقی‌های او در امان نبودند و این نوع رفتار عمر ، مردم را به ستوه آورده بوده كه كسانی همچون أبی بن كعب می‌آیند و به عمر این مسأله را متذكر می‌شوند .
از این‌ها كه بگذریم ، مهم اخلاق و رفتار عمر با خانواده اش است كه همین اخلاق ، او را در بسیاری از خواستگاری‌ها با شكست مواجه كرده است . ما به چند نمونه اشاره می‌كنیم .
طبری و ابن أثیر ، دو تاریخ نویس معروف اهل سنت می‌نویسند :
وخطب أم كلثوم ابنة أبی بكر الصدیق إلى عائشة فقالت أم كلثوم : لا حاجة لی فیه إنه خشن العیش شدید على النساء . فأرسلت عائشة إلى عمرو ابن العاص فقال : أنا أكفیك . فأتى عمر فقال : بلغنی خبر أعیذك بالله منه . قال : ما هو ؟ قال : خطبت أم كلثوم بنت أبی بكر . قال : نعم ، أفرغبت بی عنها أم رغبت بها عنی ؟ قال : ولا واحدة ولكنها حدثة نشأت تحت كنف أمیر المؤمنین فی لینی ورفق ، وفیك غلظة ، ونحن نهابك وما نقدر أن نردك عن خلق من أخلاقك فكیف بها .
الكامل فی التاریخ ، ابن الأثیر ، ج 3 ، ص 54 – 55 و تاریخ الطبری ، ج 3 ، ص 270 .
عمر بن خطاب ابتدا به خواستگارى ام كلثوم دختر ابوبكر رفت ، عایشه این پیشنهاد را با خواهرش مطرح كرد . در پاسخ گفت : مرا با او كارى نیست . عایشه گفت : آیا امیرالمؤمنین را نمى خواهى ؟ گفت : آرى نمى خواهم ، او در زندگى سخت و خشن و با زنان تندخو و بد رفتار است .

 


عایشه كسى را نزد عمرو عاص فرستاد و ماجرا را برای او بازگو كرد . عمرو عاص گفت : من ماجرا را درست مى كنم ، آن گاه نزد عمر رفت و گفت : اى امیر مؤمنان خبرى شنیده ام كه خدا كند درست نباشد ، عمر گفت : چیست ؟ گفت : ام كلثوم دختر ابوبكر را خواستگاری كرده‌ای ؟ گفت : بله ، مرا براى او نمى‌پسندى یا او را براى من نمى‌پسندى ؟ گفت : هیچكدام ، ولى او نوسال است و در سایه ام المؤمنین عایشه با ملایمت و مدارا بزرگ شده و تو تندخویى و ما از تو مى ترسیم و نمى توانیم هیچیك از عادات تو را بگردانیم … و من بهتر از او را به تو نشان مى دهم : ام كلثوم دختر على بن ابیطالب را…»
اخلاق بد عمر آن قدر معروف بوده است كه حتی دختران خردسال از آن آگاه بوده اند .


و جالب این است كه عمر سخن عمروعاص را می‌پذیرد تا مبادا با اخلاق بد خود روح ابوبكر را آزرده باشد ؛ اما به خود جرأت می‌دهد كه به پیشنهاد عمروعاص ناصبی به خواستگاری دختر رسول خدا برود . آیا رعایت حق ابوبكر لازم ؛ اما رعایت حق رسول خدا لازم نیست ؟
این نشان می‌دهد كه هدف عمروعاص نیز از این پشنهاد اذیت و‌ آزار ذریه رسول خدا بوده است و گرنه با توجه به علمی كه از اخلاق عمر داشت ، نباید این پشنهاد را می‌كرد .
عمرو عاص تندخویى و درشتى را بر دختر ابوبكر و آزار و اذیت او را روا نمى داند ، امّا تندخویى و اذیت و آزار را بر ذریه رسول الله ( صلى الله علیه وآله وسلم ) روا مى داند و عمر نیز این پشنهاد را می‌پذیرد !
همچنین مقریزی از علمای اهل سنت داستان خواستگاری از دختر ابوبكر را این‌گونه نقل می‌كند كه بعد از خواستگاری ، مغیرة بن شعبه به دیدار عایشه رفت ، او را غمگین و ناراحت دید ، از او علت ناراحتی او را پرسید ، عایشه گفت : عمر از ام كلثوم خواستگاری كرده ، او دختر خردسالی است و من امید زندگی بهتر از زندگی با عمر برای او دارم . مغیره از خانه عایشه بیرون آمد و نزد عمر رفت و به او گفت :
إلا إنك یا أمیر المؤمنین رجل شدید الخلق على أهلك ، وهذه صبیة حدیثة السن، فلا تزال تنكر علیها الشئ فتضربها ، فتصیح ، فیغمك ذلك ، وتتألم له عائشة …
إمتاع الاسماع، المقریزی، جلد: 6، ص207.
تو ای امیر المؤمنین ، مردی سخت‌گیر و بد اخلاق نسبت به خانواده‌ات هستی و ام كثوم دختر خردسالی است ، می‌ترسم به زور چیزی از او بخواهی و او اطاعت نكند و تو او را كتك بزنی و او داد و فریاد و تو را ناراحت كند و عایشه نیز از این عمل غمگین شود …
عمر با شنیدن سخنان مغیره ، سخن او را تأیید و دست از خواستگاری برداشت .
این نشان می دهد كه حتی كسانی همچون عمروعاص و مغیرة بن شعبه كه از مشاورین و معاونین نزدیك عمر به حساب می‌آمدند ، از اخلاق بد و ناسازگار او با خانواده و اطرافیانش آگاه بوده‌اند و عمروعاص با هدف آزار و اذیت خاندان رسول خدا و دشمنی دیرینه‌ای كه با آن حضرت داشتند ، این پشنهاد را مطرح كرده‌ است .
ابن عبد البر نیز می‌نویسد :
خطب عمر بن الخطاب أم كلثوم بنت أبی بكر إلى عائشة فأطمعته وقالت أین المذهب بها عنك فلما ذهبت قالت الجاریة تزوجینی عمر وقد عرفت غیرته وخشونة عیشه والله لئن فعلت لأخرجن إلى قبر رسول الله صلى الله علیه وسلم ولأصیحن به .

 


الاستیعاب ، ابن عبد البر ، ج 4 ، ص 1807 .
عمر ، ام كلثوم دختر ابوبكر را از عایشه خواستگاری كرد ، عایشه او را امیدوار كرد و به ام كلثوم گفت ، رأی تو در این باره چیست ؟ ام كلثوم گفت : تو را مرا به ازدواج عمر در می‌آوری ؛ در حالی كه می‌دانی كه او در زندگی چه قدر سخت‌گیر و خشن است ؛ به خدا اگر این كار را انجام دهی ، من به سوی قبر رسول خدا می روم و در نزد آن حضرت فریاد خواهم زد .
همچنین طبری و ابن أثیر می‌نویسند :
وخطب أم أبان بنت عتبة بن ربیعة فكرهته وقالت یغلق بابه ویمنع خیره ویدخل عابسا ویخرج عابسا .
تاریخ الطبری ، ج 3 ، ص 270 و الكامل فی التاریخ ، ابن الأثیر ، ج 3 ، ص 55 .
عمربن خطاب از «ام ابان بنت عتبه» خواستگارى كرد آن دختر نمى پذیرفت و مى گفت : درش را مى بندد ، خیرش به كسى نمى رسد ، عبوس مى آید و عبوس مى رود .

 

 

 

منبع:پرسمان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *