ما در دوره‌ی جبهه یک بار شلمچه را گرفتیم بار دوم آن‌ها از ما پس گرفتند. یکی از فرماندهان جبهه آن‌جا نقل می‌کرد و می‌گفت: من از این شکست بعد از پیروزی خیلی ناراحت بودم. قرآن را باز کردم، تفأل کردم که متوجّه شوم چرا این اتّفاق رخ داد؟ این آیه آمد: «فَإِذا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ يُشْرِكُونَ»[1] فهمیدم بار اوّل توحید ما قوی بود، به خود توجّه نداشتیم، می‌دانستیم خدا باید کمک کند، با نصرت خدا گرفتیم و بعد مغرور شدیم و تصوّر کردیم ما گرفته‌ایم ولی نتوانستیم نگه داریم. انسان باید دست خدا را ببیند، باید نقش خدا را بیابد و الّا نه گرفتن کار ما است و نه نگه داشتن آن. حالا که خدا کمک کرده و پیروز شدید چرا به خود نسبت می‌دهید؟ چرا فکر می‌کنید کار شما بوده است؟ این دست خدا است، چرا آدم او را نشناسد؟

 


پی نوشت

[1]– سوره‌ی عنکبوت، آیه 65.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *