بسم الله الرحمن الرحیم
نکاتی درباره وجود مبارک حضرت ابالفضل ع
نکاتی را در مورد حضرت ابوالفضل ع به مناسبت عرض کنیم:
حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ زِيَادِ بْنِ جَعْفَرٍ الْهَمَذَانِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى بْنِ عُبَيْدٍ عَنْ يُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنِ ابْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ ثَابِتِ بْنِ أَبِي صَفِيَّةَ قَالَ قَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع رَحِمَ اللَّهُ الْعَبَّاسَ يَعْنِي ابْنَ عَلِيٍّ فَلَقَدْ آثَرَ وَ أَبْلَى وَ فَدَى أَخَاهُ بِنَفْسِهِ حَتَّى قُطِعَتْ يَدَاهُ فَأَبْدَلَهُ اللَّهُ بِهِمَا جَنَاحَيْنِ يَطِيرُ بِهِمَا مَعَ الْمَلَائِكَةِ فِي الْجَنَّةِ كَمَا جَعَلَ لِجَعْفَرِ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَ إِنَّ لِلْعَبَّاسِ عِنْدَ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَمَنْزِلَةً يَغْبِطُهُ بِهَا جَمِيعُ الشُّهَدَاءِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ.[1]
خداوند دو دستش را تبدیل به دو بال کرد، یعنی همان آنِ شهادت این مقام به ایشان داده شد و يَطِيرُ بِهِمَا مَعَ الْمَلَائِكَةِ فِي الْجَنَّة ، یعنی وارد بهشت خلد شد، كَمَا جَعَلَ لِجَعْفَرِ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَ إِنَّ لِلْعَبَّاسِ عِنْدَ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَمَنْزِلَةً يَغْبِطُهُ بِهَا جَمِيعُ الشُّهَدَاءِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ.
در روز قیمات هیچ اشکالی ندارد که کسی در بهشت باشد و دوباره صحرای قیامت هم حضور پیدا کند.
یعنی این جنة خلد است، نه جنة برزخی که به این عنوان جنة نداریم.
آن قسمتی که مد نظر ما بود همین قسمت فَأَبْدَلَهُ اللَّهُ بِهِمَا جَنَاحَيْنِ يَطِيرُ بِهِمَا مَعَ الْمَلَائِكَةِ فِي الْجَنَّةِ، است که یعنی همین الان دارای این دو بال است.
تعبیراتی که امام صادق ع درباره زیارت حضرت عباس ع دارند:
” َ يَا ابْنَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ أَشْهَدُ لَكَ بِالتَّسْلِيمِ وَ التَّصْدِيقِ وَ الْوَفَاءِ وَ النَّصِيحَةِ لِخَلَفِ النَّبِيِّ الْمُرْسَلِ وَ السِّبْطِ الْمُنْتَجَبِ وَ الدَّلِيلِ الْعَالِمِ وَ الْوَصِيِّ الْمُبَلِّغِ وَ الْمَظْلُومِ الْمُهْتَضَمِ فَجَزَاكَ اللَّهُ عَنْ رَسُولِهِ وَ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ عَنِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ ص أَفْضَلَ الْجَزَاءِ بِمَا صَبَرْتَ وَ احْتَسَبْتَ وَ أَعَنْتَ- فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ قَتَلَكَ وَ لَعَنَ اللَّهُمَنْ جَهِلَ حَقَّكَ وَ اسْتَخَفَّ بِحُرْمَتِكَ وَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ حَالَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ مَاءِ الْفُرَاتِ أَشْهَدُ أَنَّكَ قُتِلْتَ مَظْلُوماً وَ أَنَّ اللَّهَ مُنْجِزٌ لَكُمْ مَا وَعَدَكُمْ جِئْتُكَ يَا ابْنَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَافِداً إِلَيْكُمْ وَ قَلْبِي مُسَلِّمٌ لَكُمْ وَ أَنَا لَكُمْ تَابِعٌ وَ نُصْرَتِي لَكُمْ مُعَدَّةٌ- حَتَّى يَحْكُمَ اللَّهُ وَ هُوَ خَيْرُ الْحاكِمِينَ فَمَعَكُمْ مَعَكُمْ لَا مَعَ عَدُوِّكُمْ إِنِّي بِكُمْ وَ بِإِيَابِكُمْ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ بِمَنْ خَالَفَكُمْ وَ قَتَلَكُمْ مِنَ الْكَافِرِينَ قَتَلَ اللَّهُ أُمَّةً قَتَلَتْكُمْ بِالْأَيْدِي وَ الْأَلْسُنِ- ثُمَّ ادْخُلْ وَ انْكَبَّ عَلَى الْقَبْرِ وَ قُلِ السَّلَامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ- الْمُطِيعُ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ ع السَّلَامُ عَلَيْكَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ وَ رِضْوَانُهُ وَ عَلَى رُوحِكَ وَ بَدَنِكِ أَشْهَدُ وَ أُشْهِدُ اللَّهَ أَنَّكَ مَضَيْتَ عَلَى مَا مَضَى عَلَيْهِ الْبَدْرِيُّونَ- الْمُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ الْمُنَاصِحُونَ لَهُ فِي جِهَادِ أَعْدَائِهِ الْمُبَالِغُونَ فِي نُصْرَةِ أَوْلِيَائِهِ الذَّابُّونَ عَنْ أَحِبَّائِهِ فَجَزَاكَ اللَّهُ أَفْضَلَ الْجَزَاءِ- وَ أَكْثَرَ الْجَزَاءِ وَ أَوْفَرَ الْجَزَاءِ وَ أَوْفَى جَزَاءِ أَحَدٍ مِمَّنْ وَفَى بِبَيْعَتِهِ- وَ اسْتَجَابَ لَهُ دَعْوَتَهُ وَ أَطَاعَ وُلَاةَ أَمْرِه
فقه
مسئله شصت و پنجم
“الخامسة و الستّون: إذا وجب عليه قضاء السجدة المنسيّة أو التشهّد المنسيّ ثمّ أبطل صلاته أو انكشف بطلانها سقط وجوبه، لأنّه إنّما يجب في الصلاة الصحيحة، و أمّا لو أوجد ما يوجب سجود السهو ثمّ أبطل صلاته فالأحوط إتيانه و إن كان الأقوى سقوط وجوبه أيضاً، و كذا إذا انكشف بطلان صلاته، و على هذا فإذا صلّى ثمّ أعادها احتياطاً وجوباً أو ندباً و علم بعد ذلك وجود سبب سجدتي السهو في كلّ منهما يكفيه إتيانهما مرّة واحدة، و كذا إذا كان عليه فائتة مردّدة بين صلاتين أو ثلاث مثلًا فاحتاط بإتيان صلاتين أو ثلاثة صلوات ثمّ علم تحقّق سبب السجود في كلّ منها فإنّه يكفيه الإتيان به مرّة بقصد الفائتة الواقعية، و إن كان الأحوط التكرار[2]“
برای مکلف قضای یک سجده یا یک تشهد فراموش شده، گردنش آمده است، سپس نمازش را باطل کرد. یعنی به عمد نمازش را باطل کرد و معصیت کرد. یا اینکه معلوم شد نمازش باطل بوده است مثلا وضو نداشته است و یا به جهت دیگر واجب شده است.
وجوب قضا ساقط می شود چرا که قضای تشهد و سجده در صلاة صحیحة واجب است، و وقتی نماز باطل است دیگر قضا ندارد.
اما وقتی کلام بیجایی گفت یا سلام بیجایی گفت و سجده سهو واجب شد، و بعد نمازش باطل شد، مرحوم سید می فرماید که احتیاط این است که سجده سهو را به جا بیاورد، اگر چه اقوی این است که وجوبش ساقط می شود.
اینجا یک اشکالی هست که سید اینگونه ابتدا احتیاط کرده است و بعد فرموده است أقوی.
علت این است که قضای تشهد و سجده، حالت مکملیت دارد. یعنی قضای سجده جزئی از نماز است، اما ظرفش بعد از نماز است و تعبداً ظرفش را بعد از نماز قرار دادند، در اینجا کسی حاشیه ای هم نداشت و مرحوم سید هم به ضرس قاطع فرمود.
اما اینجا می فرماید: فالأحوط إتيانه و إن كان الأقوى سقوط وجوبه أيضاً، چون ممکن است سجده سهو یک امر تعبدی باشد و اصلا به نماز هم ربطی نداشته باشد.
و در ادامه می فرماید: و على هذا فإذا صلّى ثمّ أعادها احتياطاً وجوباً أو ندباً و علم بعد ذلك وجود سبب سجدتي السهو في كلّ منهما يكفيه إتيانهما مرّة واحدة.
علت این است که نماز اول که باطل شد، موضوع سجده سهو ندارد و وجوب سجده ندارد.
دو مبنا درباره جزئیت یا عدم جزئیت تشهد منسی
ملخص ما أفاده السید الماتن این است که قضای سجده یا تشهد منسی، چه به نحو جزئیت بگوییم و یا بگوییم عمل مستقلی است که جنبه نظارت دارد و تشریعش برای تدارک نقص است، جایش در نماز صحیحه است. چون می خواهد نقص را تکمیل کند و نقص، در نماز صحیحه معنی دارد، آن نمازی که باطل است دیگر نقصی برای آن معنی ندارد. یعنی چه بگوییم جزء است و چه بگوییم عبادت مستقله است و تشریع شده برای تدارک نقص، که تدارک نقص برای نماز صحیحه تصویر می شود، نه در نماز فاسد.
نظر استاد کاهانی
و المختار عندنا أنّ قضاء السجدة جزء للصلاة.
آیا قضاء جزء است و ظرفش بعد نماز است یا اینکه عمل مستقلی است که برای تدارک آمده است که نظر ما این است که قضای سجده جزئی از نماز است، لکن ظرفش متأخر است.
هذا یستفاد من صحیح اسماعیل بن جابر: عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي رَجُلٍ نَسِيَ أَنْ يَسْجُدَ السَّجْدَةَ الثَّانِيَةَ حَتَّى قَامَ فَذَكَرَ وَ هُوَ قَائِمٌ أَنَّهُ لَمْ يَسْجُدْ قَالَ فَلْيَسْجُدْ مَا لَمْ يَرْكَعْ فَإِذَا رَكَعَ فَذَكَرَ بَعْدَ رُكُوعِهِ أَنَّهُ لَمْ يَسْجُدْ فَلْيَمْضِ عَلَى صَلَاتِهِ حَتَّى يُسَلِّمَ ثُمَّ يَسْجُدُهَا فَإِنَّهَا قَضَاء[3]
ظاهر این است که جزء است و ظرفش بعد نماز است. یعنی به قرینه “يَسْجُدُهَا فَإِنَّهَا قَضَاء “، باید آن سجده صلاتی را بیاورد نه اینکه همینطور یک سجده ای را به جا بیاورد. یعنی امر باقی است و به عنوان یک جزء شرط متأخر باقی است و اگر نیاورد، نماز مشکل پیدا می کند.
اما درباره سجده سهو:
فالمشهور و إن کان وجوبه أیضا لنقصانه و لکن صحیحه ابی بصیر یدل علی عدم الوجوب.
بعضی میگویند اگر کسی سجده ای را ترک کرد و فراموش کرد باید برای سجده فراموش شده یک سجده به جا بیاورد که مشهور این است.
عرض ما این است که صحیحه ابی بصیر می گوید واجب نیست و فقط قضا دارد و سجده سهو لازم نیست.
“عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَمَّنْ نَسِيَ أَنْ يَسْجُدَ سَجْدَةً وَاحِدَةً فَذَكَرَهَا وَ هُوَ قَائِمٌ قَالَ يَسْجُدُهَا إِذَا ذَكَرَهَا مَا لَمْ يَرْكَعْ فَإِنْ كَانَ قَدْ رَكَعَ فَلْيَمْضِ عَلَى صَلَاتِهِ فَإِذَا انْصَرَفَ قَضَاهُ وَ لَيْسَ عَلَيْهِ سَهْوٌ.[4]“
مشهور می گویند سجده فراموش شده هم قضا دارد و هم سجده سهو و ما می خواهیم بگوییم قضا دارد اما سجده سهو ندارد.
از نظر ما : ” فإن کلمة “علیه” تدل علی أن لیس علی عهدته شیء من سجود السهو”
با این روایت ما روایت مرسله ابن سمط را که می فرماید ” لکل زیادة و نقیصة سجدة السهو” تخصیص می زنیم .
در این موارد هم اعراض مشهور، محرز نیست، لذا تخصیص می خورد.
مستشکل: …
اطلاق مقامی و انواع آن
جواب: اطلاق مقامی دارد و در مقام بیان وظیفه است.
اطلاق مقامی چند مدل است، گاهی مثل صحیحه حماد است که فرمود که می خواهی یک نماز کامل بخوانم؟ این نمازی که شما خواندی کامل نبود. حضرت ع شروع به خواندن نماز کردند و آخرش فرمودند “هکذا صلّ یا حمّاد”. از آن طرف یک اطلاق مقامی هم هست که اگر چنانچه غیر از این بود امام ع می فرمود لذا غیر از این حتی مستحب نیست. حالا اگر روایتی آمد در باب استحباب چیزی که در نماز امام صادق ع به حمّاد، نبود، اطلاق مقامی را تقیید می زند.
اطلاق مقامی دیگر هم داریم. هیچ یک از ائمه ع مثلا در نماز جماعت، که در مقام بیان شرایط و موانعش بودند، هیچکدام این مورد را نفرمودند، این می شود اطلاق مقامی.
اگر این را نپذیریم، هیچ اطلاق لفظی و عمومی وجود ندارد، پس یا باید مبنا برائت باشد و یا عدم مشروعیت، یعنی نماز جماعت باطل است.
اما با این بیان که همه ائمه ع در مقام بیان شرایط جماعت بودند و اما این مورد را نگفتند، پس اطلاق مقامی پیدا می شود و مورد نفی می شود و شرط نیست.
قضای تشهد مربوط به رکعت دوم است یا رکعت آخر؟
و أما التشهد فقد دلّ النص الصحیح علی وجوب سجود السهو، و أما قضاء التشهد فمبنی علی أن المستفاد من روایة محمد بن مسلم فِي الرَّجُلِ يَفْرُغُ مِنْ صَلَاتِهِ وَ قَدْ نَسِيَ التَّشَهُّدَ حَتَّى يَنْصَرِف فَقَالَ إِنْ كَانَ قَرِيباً رَجَعَ إِلَى مَكَانِهِ فَتَشَهَّدَ وَ إِلَّا طَلَبَ مَكَاناً نَظِيفاً فَتَشَهَّدَ فِيهِ وَ قَالَ إِنَّمَا التَّشَهُّدُ سُنَّةٌ فِي الصَّلَاة[5]
مشهور فرمودند که این که می گویند قضای تشهد بیاور، موردش أعم است چه در رکعت دوم و چه در تشهد آخر، پس هر تشهدی قضا دارد.
صاحب حدائق فرموده است که روایت به تشهد أخیر نظر دارد، که آقای خویی هم همین را تقویت کردند.
حالا باید ببینیم این روایت مربوط به تشهد أخیر است یا مطلق است.
ما می گوییم ما یحتمل للقرینیة در کلام هست که عبارت ” حَتَّى يَنْصَرِف” می باشد.
اطلاق همیشه به أدنی احتمال، از بین می رود.
نظر استاد کاهانی
لذا صاحب حدائق و آقای خویی استظهار کرده اند که به تشهد أخیر نظر دارد، که ما می گوییم و هو الظاهر و لیس فی غیر الآخر قضاء و إنما علیه سجدة السهو ، اما أخیر هم قضا دارد و هم سجده سهو.
وجهش هم همین عبارت ” قَدْ نَسِيَ التَّشَهُّدَ حَتَّى يَنْصَرِف” می باشد.
مستشکل: …
جواب: عبارت ” حَتَّى يَنْصَرِف” به تشهد اول گفته نمی شود، اگر تشهد اول را می خواست بگوید باید می فرمود ” من نسی التشهد فلیقضها” .
اینجا معلوم است که ینصرف از نماز است، تشهد قبل از رکوع وقتی به رکوع برسد، دیگر می رود و دیگر “ینصرف” نمی خواهد.
این عبارت “ینصرف” یا ظهور در أخیر دارد و یا اینکه “مایحتمل للقرینیة” است و جلوی اطلاق را می گیرد.
مستشکل: …
جواب: این فراموشی ادامه داشت تا اینکه منصرف شد، این برای تشهد أخیر مناسب است، در تشهد قبلی انصراف معنا ندارد، چرا که به محض اینکه به رکوع رسید، انصراف باشد یا نباشد، انصراف نقشی ندارد و اصلا نمی تواند برگردد.
مستشکل: …
جواب: اگر ظهور هم نباشد، لاأقل محتمل است و اطلاق از کار می افتد.
مسئله شصت و ششم
السادسة و الستّون: إذا شكّ في أنّه هل سجد سجدة واحدة أو اثنتين أو ثلاث فإن لم يتجاوز محلّها بنى على واحدة و أتى بأُخرى، و إن تجاوز بنى على الاثنتين و لا شيء عليه عملًا بأصالة عدم الزيادة، و أمّا إن علم أنّه إمّا سجد واحدة أو ثلاثاً وجب عليه اخرى ما لم يدخل في الركوع و إلّا قضاها بعد الصلاة و سجد للسهو.
اگر شک کرد که یک سجده به جا آورد یا دو و یا سه سجده، و اگر از محل عبور نکرده است و وارد جزء بعدی نشده است، بناء را بر سجده اول می گذارد و دیگری را به جا می آورد، و اصل عدم زیاده جاری می کنیم، چون علم ندارد که سه سجده باشد بلکه احتمال می دهد و یک سجده هم محرز است.
اصل این است که سجده زیاد نشده است و کسی هم از پانزده حاشیه در اینجا حاشیه ندارد.
و اگر از محل رد شده است و بنا را بر این کی گذارد که دو سجده به وجود آورده است به وسیله قاعده تجاوز که در محل أذکر بوده است و سید می فرماید چیزی هم به گردن او نیست به دلیل اصالة عدم زیادة، چرا که طبق فتوای سید یزدی لکل زیادة و نقیصة باید سجده سهو به جا بیاوری و در اینجا احتمال زیاده را با اصل، نفیش می کند و اصل این است که سجده سومی در اینجا نیست.
مستشکل: …
جواب: وجه بطلان نماز، زیاده است که اصل این است که زیاده نیست.
نظر مرحوم امام ره در مورد زیاده در نماز و استفاده از قاعده لا تعاد
مرحوم امام ره از حدی “لا تعاد” یک قاعده ای استفاده کردند. در رابطه با زیادة فرمودند سنت است و فرض الله نیست، لذا اگر گفته “أسجدوا” به دلیل نقص نماز است که فرض الله می شود.
اما “زیادة” سنت الله است. و چون سنت شد، قاعده لا تعاد جاری می شود.
نظر مرحوم خویی و آقای سیستانی
امام ره فرقی با آقای خویی و آقای سیستانی دارند، امام ره می فرماید قانون “السنة لا تنقض الفریضة ” در دایره صلاة است و از آن خارج نمی شود، اما آقای خویی و سیستانی و شبیری گفتند که چرا باید اختصاص به صلاة بدهیم؟ که ما هم نظرمان همین است که چرا باید اختصاص به صلاة بدهیم؟
امام ره ممکن است بگوید کدامیک از فقهای متقدمین این حرف را گفته اند که ما می گوییم نگفتن غیر از اتفاق بر عدم است و لذا آقای خویی این را در “رمی جمرات” پیاده کرده اند. کسی که “رمی جمرات” را فراموش می کند، حج او اشکالی بر آن وارد نمی شود به این دلیل که “السنة لا تنقض الفریضة”.
لذا ما اینکه زیاده سنت است را از امام ره گرفتیم و زیاده فرض الله نیست.
مستشکل: …
جواب: حضرت ع مثال زدند که “القرائة سنة و التشهد سنة و…” و عمده این است که ” و لا تنقض السنة الفریضة”، یکی کبرا است و دیگری صغری.اگر سنت در هر جا که مربوط به فریضه بود، فراموش شود، اشکالی پیش نمی آید یعنی مرکباتی که دارای سنت و فریضه است، اگر سنت فراموش شود اشکالی بر مرکب وارد نیست.
طبق این بیان ما فرض الله را همان پنج مورد نمی گیریم، بلکه آن پنج مورد صغرای مسئله بود، یعنی ” لا تعاد الصلاة إلا بخمس” صغرای مسئله است.
در ادامه فرع، علم اجمالی پیش می آید، که حاشیه فراوانی هم دارد.
اگر مکلف شک کند که یا یک سجده به جا آورده یا سه سجده، سید می فرماید که اگر وارد رکوع نشد، یک سجده دیگر به جا بیاور، و الا بعد از صلاة قضای آن را به جا بیاور.
حال باید بررسی شود دلیل اینکه چرا باید یک سجده بیاورد.
علت اینکه می گوید باید قضای آن را به جا بیاوری این است که قاعده تجاوز می گوید سجده ها را درست به جا آوردی.
مستشکل:
جواب: در علم اجمالی اگر دلیل همه اطراف را نفی کند مشکل می شود بلکه باید یا یک طرف را نفی کند و یا یک طرف را اثبات کند.
مستشکل:
جواب: اصالت عدم زیاده باید اثر داشته باشد و برخی گفتند اینجا ار ندارد چرا که قطعا باید سجده سهو به جا بیاورد.
برای دریافت فایل PDF تقریر این جلسه اینجا کلیک نمایید.
[1] – الخصال، ج1، ص 68
[2] – العروة الوثقى (المحشى)؛ ج3، ص: 394
[3] – وسائل الشیعه، ج6، ص 364
[4] – وسائل الشیعه، ج6، ص 366
[5] – وسائل الشیعه، ج2، ص 402