برای دانلود فایل PDF این نوشتار، اینجا کلیک نمایید.


 

بنام خدا

حکم سبّ کنندۀ پیامبر اکرم و سایر معصومین علیهم السلام

عناوین شش گانه بحث

 سب چیست؟ آیا سب همان شتم و فحش و بکار بردن الفاظ زشت و وقیح خطاب به کسی است و یا این که هر گونه توهین و تحقیر و پائین آوردن شخص از منزلت و مکانت وی و انکار  شرافت و مرتبت واقعی هم مصداق سب خواهد بود؟

نظریات درباره حکم سب و چگونگی برخورد با ساب؟

مجری حکمی که باید در مورد ساب اجرا شود کیست آیا حکومت است یا هر فردی می تواند اقدام کند؟

آیا توبه ساب پذیرفته است یا خیر؟

آیا سب نوعی ارتداد  است و حکمش به جهت ارتداد ساب است؟

آیا حکم سب به مسلمان اختصاص دارد یا شامل پیروان همه ادیان می شود

 

 


موضوع شناسی سب

معنای سب

Tuesday, June 08, 2010

10:12 PM

 

در لغت سب مرادف شتم ذکر شده است: «السب: الشتم»(لسان)و راغب گفته است: «السب: الشتم الوجیع»(مفردات)

در کلمات فقها چنین آمده است:

سبحانی: «السبُّ هو النيل من كرامة الشخص بكلمات مبتذلة ولسان بذي‌ء، لغاية التشفّي و هدم كرامة المسبوب. حقيقة السبّ هو الإهانة بالتنقيص، سواء كان بالقذف أو بالتوصيف بمثل الحمار و الكلب، و أما مجرّد الإهانة بغير التنقيص كأن يخاطبه على وجه يُعد إهانة و لم يكن فيه تنقيص، فالظاهر أنّه ليس بسبّ. و أمّا قصد الهتك فلا ينفك عن الإهانة بالتنقيص.ان الشيخ قدس سره قال: المرجع فى السبّ هو العرف و نقل عن المحقق الثانى قدس سره بانّه اسناد ما يقتضي نقصه إليه مثل الوضيع و الناقص و نقل عن بعض، ان السبّ و الشتم واحد و لا يخفى ان كلام بعض، ان كان من اهل اللغة المطّلع على اصوات اللّغات، و فروقها فهو، و الّا فليس بوجيه و لكنّهما فى اللغة مترادفان و ان لم نذهب بالترادف كما بيّنا فى كتابنا (المحاورات الاصوليّة) المطبوع، و نقل عن ثالث بما ملخّصه، كلّما يوجب الاذى كالقذف و الكلب و الكفر و نحوه كالابرص ممّا هو من بلاء اللّه تعالى شأنه. فالسبّ هو اللعن، و الشتم هو الفحش و الكلام البذي‌ء»

روایات:

از برخی روایات استفاده می شود که سب اختصاص به شتم و سخن زشت ندارد بلکه هر توهینی سب است. در روایت کشی از علی بن حدید انکار امامت موسی بن جعفر ع از مصادیق سب دانسته شده است. ولی این روایت اولا بخاطر مسمعی ضعف سند دارد. درباره وی گفته شده است:«إمامي لم تثبت وثاقته و قد ضعفه ابن الوليد»(نور الدرایه)

و ثانیا ممکن است این سخت گیری فقط به شخص محمد بن شبیر که طبق برخی گزارش ها ادعای امامت هم کرده است اختصاص داشته باشد و شامل هر منکر امامتی نشود حتی اگر وی سابقه اعتقاد به امامت هم داشته باشد.

در روایت مطربن ارقم نیز آمده است که امام صادق ع به والی مدینه فرمودند «کسی که حسب پیامبر اکرم را از حسب بنی امیه پائین تر دانسته محکوم به قتل است» و او هم این حکم را اجرا کرد. دلالت این روایت بر مدعای وجوب قتل هر توهین کننده به پیامبر اکرم ص به هر صورتی تام است ولی سند آن بخاطر توثیق نداشتن مطر معتبر نیست.

 جمعبندی:

سب نسبت به افراد مختلف متفاوت است ممکن است سخنی که در مورد شخص عادی سب به حساب نیاید مانند دروغگو ولی در مورد شخص بزرگی سب و شتم به حساب بیاید

اطلاق سب عرفا بر صرف انکار یک مرتبه ای برای کسی که ممکن است از روی جهالت انکار کننده باشد مشکل است و ثابت نیست و همین تردید کافی است که نتوان احکام سب را بر آن مترتب کرد. در روایت ابن حدید هم سائل از امام می پرسد که ولیس هذا بالسب یعنی او هم طبق همین ارتکاز عرفی انکار را سب به حساب نیاورده است. (قابل ذکر است که او لیس غلط است و الف زاید است زیرا امام ع به او پاسخ می دهند که چه سبی بالاتر از این است!)

انکار مرتبه ای از مراتب معصومین از کسی اگر در شرایطی و به گونه ای باشد که لازم بین آن تکذیب و دروغگو شمردن امام ع باشد باتوجه به بند اول سب به حساب می آید. ولی اگر مثل انکار یک مسیحی نسبت به مقام عصمت علی ع باشد چنین لازمه بینی ندارد.

 

حکم سب کننده

حکم ساب النبی ص

حکم قتل ساب النبی از متفردات امامیه است و اهل سنت به آن قائل نیستند. روایات صحیح و متضافر بر این حکم دلالت دارد و حکم مورد اجماع همۀ فقهای امامیه است. اگر سب به انکار رسالت و ارتداد ساب بینجامد اهل سنت نیز به قتل وی معتقدند.

اما آیا اگر ساب هیچ قصد ارتداد یا انکار نداشته باشد بلکه از روی غیظ و غضب باشد آیا باز قتل وی واجب است؟ اطلاق روایات شامل آن می شود و نمی توان این مورد را خارج کرد. مگر این که از این مورد ادعای انصراف شود.

 ساب علی ع

1- آیا ساب امام معصوم ع مرتد است یا مرتکب کبیره ؟ جواهر در ارتداد مناقشه کرده است. و این را به قواعد و دیگران نسبت داده است.

2- برای عدم جواز قتل ساب علی ع می توان به این فرمایش علی ع در مورد یک خارجی که ایشان را سب کرد استناد کرده بود که : «انما هو سب به سب او عفو عن ذنب» تصریح به ذنب بودن است.

ولی می توان پاسخ داد که اولا، در آن زمان کمتر کسی مقام معنوی امام ع را می شناخته و ساب را به این دلیل مستحق قتل می دانسته است بلکه آنها سب امیر مسلمین و والی مسلمین را مجوز قتل می دانستند و امام ع در این برخورد قتل ساب خود را از حیث این که امام المسلمین و رهبر سیاسی متعارف است نفی کرده است. پس این جمله ناظر به شرایط موجود بوده است.

3- در صحیفه رضوی هم آمده است که :

وَ بِإِسْنَادِهِ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ سَبَّ نَبِيّاً قُتِلَ وَ مَنْ سَبَّ صَاحِبَ نَبِيٍّ جُلِدَ

این حکم کلی در مورد اصحاب نمی تواند نفی حکم در مورد ساب علی ع کند

بنابر این وجوب قتل ساب علی ع مورد قبول است و برای جواز یا وجوب قتل ساب علی ع روایات مختلفی دلالت دارد که به برخی نیز اشاره می شود:

دعائم الإسلام، ج‌2، ص: 460‌ وَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع أَنَّهُ سُئِلَ عَنْ رَجُلٍ تَنَاوَلَ عَلِيّاً فَقَالَ إِنَّهُ لَحَقِيقٌ أَنْ لَا يُقِيمَ يَوْماً وَ يُقْتَلُ مَنْ سَبَّ الْإِمَامَ كَمَا يُقْتَلُ مَنْ سَبَّ النَّبِيَّ ص

الأمالي (للشيخ الطوسي)، ص: 365 769- 20- وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ، عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (عَلَيْهِ السَّلَامُ)، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ): مَنْ سَبَّ نَبِيّاً مِنَ الْأَنْبِيَاءِ فَاقْتُلُوهُ، وَ مَنْ سَبَّ وَصِيّاً فَقَدْ سَبَّ نَبِيّاً.

 

مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع مَا تَقُولُ فِي رَجُلٍ سَبَّابَةٍ لِعَلِيٍّ ع- قَالَ فَقَالَ لِي حَلَالُ الدَّمِ وَ اللَّهِ لَوْ لَا أَنْ تَعُمَّ «3» بَرِيئاً- قَالَ قُلْتُ: فَمَا تَقُولُ فِي رَجُلٍ مُوذٍ لَنَا- قَالَ فِي مَا ذَا قُلْتُ فِيكَ يَذْكُرُكَ- قَالَ فَقَالَ لِي لَهُ فِي عَلِيٍّ ع نَصِيبٌ- قُلْتُ إِنَّهُ لَيَقُولُ ذَاكَ وَ يُظْهِرُهُ- قَالَ لَا تَعَرَّضْ لَهُ.

وَ عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ رَبِيعِ بْنِ مُحَمَّدٍ «6» عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سُلَيْمَانَ الْعَامِرِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَيَّ شَيْ‌ءٍ تَقُولُ- فِي رَجُلٍ سَمِعْتُهُ يَشْتِمُ عَلِيّاً ع وَ يَبْرَأُ مِنْهُ- قَالَ فَقَالَ لِي وَ اللَّهِ هُوَ حَلَالُ الدَّمِ- وَ مَا أَلْفٌ مِنْهُمْ بِرَجُلٍ مِنْكُمْ دَعْهُ.

 

17 عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ رَفَعَهُ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَظُنُّهُ أَبَا عَاصِمٍ السِّجِسْتَانِيَّ قَالَ زَامَلْتُ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ النَّجَاشِيِّ وَ كَانَ يَرَى رَأْيَ الزَّيْدِيَّةِ فَلَمَّا كُنَّا بِالْمَدِينَةِ ذَهَبَ إِلَى عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ وَ ذَهَبْتُ إِلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَلَمَّا انْصَرَفَ رَأَيْتُهُ مُغْتَمّاً فَلَمَّا أَصْبَحَ قَالَ لِي اسْتَأْذِنْ لِي عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَدَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع وَ قُلْتُ إِنَّ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ النَّجَاشِيِّ يَرَى رَأْيَ الزَّيْدِيَّةِ وَ إِنَّهُ ذَهَبَ إِلَى عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ وَ قَدْ سَأَلَنِي أَنْ أَسْتَأْذِنَ لَهُ عَلَيْكَ فَقَالَ ائْذَنْ لَهُ فَدَخَلَ عَلَيْهِ فَسَلَّمَ فَقَالَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنِّي رَجُلٌ أَتَوَلَّاكُمْ وَ أَقُولُ إِنَّ الْحَقَّ فِيكُمْ وَ قَدْ قَتَلْتُ سَبْعَةً مِمَّنْ سَمِعْتُهُ يَشْتِمُ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع فَسَأَلْتُ عَنْ ذَلِكَ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ الْحَسَنِ فَقَالَ لِي أَنْتَ مَأْخُوذٌ بِدِمَائِهِمْ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ فَقُلْتُ فَعَلَامَ نُعَادِي النَّاسَ إِذَا كُنْتُ مَأْخُوذاً بِدِمَاءِ مَنْ سَمِعْتُهُ يَشْتِمُ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ ع فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع فَكَيْفَ قَتَلْتَهُمْ قَالَ مِنْهُمْ مَنْ جَمَعَ بَيْنِي وَ بَيْنَهُ الطَّرِيقُ فَقَتَلْتُهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ دَخَلْتُ عَلَيْهِ بَيْتَهُ فَقَتَلْتُهُ وَ قَدْ خَفِيَ ذَلِكَ عَلَيَّ كُلُّهُ قَالَ فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع يَا أَبَا خِدَاشٍ عَلَيْكَ بِكُلِّ رَجُلٍ مِنْهُمْ قَتَلْتَهُ كَبْشٌ تَذْبَحُهُ بِمِنًى لِأَنَّكَ قَتَلْتَهُمْ بِغَيْرِ إِذْنِ الْإِمَامِ وَ لَوْ أَنَّكَ قَتَلْتَهُمْ بِإِذْنِ الْإِمَامِ لَمْ يَكُنْ عَلَيْكَ شَيْ‌ءٌ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ

________________________________________

عاملى، حرّ، محمد بن حسن، وسائل الشيعة، 29 جلد، مؤسسه آل البيت عليهم السلام، قم – ايران، اول، 1409 ه‍ ق

 

 


ساب سایر المعصومین

Sunday, June 06, 2010

5:31 AM

 

اما ساب سایر امامان و پیامبران و حضرت زهرا سلام الله علیهم هم واجب القتل است یا خیر؟

ادله وجوب قتل ساب الامام ع

1- اجماع فقهای شیعه بر این حکم دلالت دارد.

این استدلال تام نیست زیرا اجماع مدرکی است و مستند آن اعتقاد به مراتب معنوی معصومین و اهل بیت ع است چنان که  مرحوم اردبیلی استدلال کرده است:

و امّا أمير المؤمنين عليه السّلام، فهو ملحق به، لانّه نفسه كما تدلّ عليه الآية و الاخبار».

2- طهارت و مراتب معنوی و عصمت انبیاء و ائمه ع و اهل بیت س اقتضای تساوی آنان با پیامبر اکرم ص در این حکم دارد. زیرا سر و علت این حکم جز این مرتبه معنوی نیست. همان طور که مثلا کسی که عمدا کعبه را آلوده کند حکمش مرگ است.

این دلیل هم تام نیست زیرا ما نمی دانیم علت این حکم آیا مراتب معنوی صرف است یا چیز دیگر هم ضمیمه است. ما ناچاریم دلیل را ملاک قرار دهیم اگر دلیل نداشتیم در مورد پیامبر اکرم ص هم نمی توانستیم چنین حکمی را ثابت کنیم. و احتمال فرق وجود دارد زیرا ممکن است این حکم در مورد پیامبر اکرم ص به این علت که محور اسلام است تشریع شده باشد نه بخاطر منزلت معنوی صرف ایشان. در مورد علی ع هم چون سب به صورت یک سنت خبیثه در آمد و بنی امیه با تمام وجود به اشاعه آن همت کردند چنین عکس العمل شدیدی را موجب گردید اما در مورد سایر امامان در طول تاریخ چنین جوی ایجاد نشده است و اگر به طور شاذ و موردی کسی سبی کند لازم نیست چنین برخوردی با وی صورت گیرد. پس لازم است ادله نقلی در این مورد بررسی شود.

 روایات:

مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ الْكَشِّيُّ فِي كِتَابِ الرِّجَالِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ قُولَوَيْهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْمِسْمَعِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَدِيدٍ قَالَ: سَمِعْتُ مَنْ سَأَلَ أَبَا الْحَسَنِ الْأَوَّلَ ع- فَقَالَ إِنِّي سَمِعْتُ مُحَمَّدَ بْنَ بَشِيرٍ يَقُولُ- إِنَّكَ لَسْتَ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ الَّذِي أَنْتَ إِمَامُنَا- وَ حُجَّتُنَا فِيمَا بَيْنَنَا وَ بَيْنَ اللَّهِ- قَالَ فَقَالَ لَعَنَهُ اللَّهُ ثَلَاثاً أَذَاقَهُ اللَّهُ حَرَّ الْحَدِيدِ- قَتَلَهُ اللَّهُ أَخْبَثَ مَا يَكُونُ مِنْ قِتْلَةٍ- فَقُلْتُ لَهُ إِذَا سَمِعْتُ ذَلِكَ مِنْهُ أَ وَ لَيْسَ حَلَالٌ لِي دَمُهُ- مُبَاحٌ كَمَا أُبِيحَ دَمُ السَّبَّابِ لِرَسُولِ اللَّهِ ص وَ الْإِمَامِ- قَالَ نَعَمْ حِلٌّ وَ اللَّهِ حِلٌّ وَ اللَّهِ دَمُهُ- وَ أَبَاحَهُ لَكَ وَ لِمَنْ سَمِعَ ذَلِكَ مِنْهُ- قُلْتُ أَ وَ لَيْسَ ذَلِكَ بِسَابٍّ لَكَ- قَالَ هَذَا سَبَّابٌ لِلَّهِ وَ سَبَّابٌ لِرَسُولِ اللَّهِ ص- وَ سَبَّابٌ لآِبَائِي وَ سَبَّابِي- وَ أَيُّ سَبٍّ لَيْسَ يَقْصُرُ عَنْ هَذَا وَ لَا يَفُوقُهُ هَذَا الْقَوْلُ- فَقُلْتُ أَ رَأَيْتَ إِذَا أَنَا لَمْ أَخَفْ أَنْ أُغَمِّرَ بِذَلِكَ بَرِيئاً- ثُمَّ لَمْ أَفْعَلْ وَ لَمْ أَقْتُلْهُ مَا عَلَيَّ مِنَ الْوِزْرِ- فَقَالَ يَكُونُ عَلَيْكَ وِزْرُهُ أَضْعَافاً مُضَاعَفَةً- مِنْ غَيْرِ أَنْ يَنْقُصَ مِنْ وِزْرِهِ شَيْ‌ءٌ- أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ أَفْضَلَ الشُّهَدَاءِ دَرَجَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ- مَنْ نَصَرَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ بِظَهْرِ الْغَيْبِ- وَ رَدَّ عَنِ اللَّهِ وَ عَنْ رَسُولِهِ ص.

این روایت که بخاطر مسمعی ضعیف است بر جواز قتل منکر امامت دلالت دارد و در آن سخنی از سب نیست و ظاهرا با توجه به پاسخ امام ع عبارت «اَوَ لیس ذلک بساب لک» اشتباه است و صحیح آن «و لیس بساب لک» بوده است یعنی سائل به صورت انکاری پرسیده «او که سب نکرده است؟» ولی امام پاسخ می دهند سبی از این بالاتر نیست. مقصود امام می تواند این باشد که وی با این جمله اتهام دروغ گویی و دروغ بستن به خدا و پیامبر و امامان پیشین را به امام کاظم ع داده است. و یا این که در حقیقت انکار امامت همه امامان و انکار رسالت کرده است. محتمل است که این حکم سخت در مورد شخص محمد بن شبیر و انکار اوست که در شرایط خاصی صورت گرفته است.

از سوی دیگر این روایت مورد اعراض و شاذ است زیرا مطابق این روایت هر منکر امامتی باید کشته شود در حالی که انکار امامت حتی از سوی یک امامی از نظر فقهای شیعه موجب ارتداد نمی شود.

4- روایاتی که قتل ناصب را مجاز شمرده است این حکم را هم ثابت می کند. زیرا ناصب برکسی که سب کند هم اطلاق می شود. شاهد این مدعا روایات متعددی است که به زنی که  سب ائمه می کرده ناصبیه اطلاق کرده است. بنابر این روایت زیر بر حکم ساب هم دلالت دارد:

 

22202- 1 دَعَائِمُ الْإِسْلَامِ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ سُئِلَ عَنْ رَجُلٍ تَنَاوَلَ عَلِيّاً ع فَقَالَ إِنَّهُ لَحَقِيقٌ أَنْ لَا يُقِيمَ يَوْماً وَ يُقْتَلُ مَنْ سَبَّ الْإِمَامَ كَمَا يُقْتَلُ مَنْ سَبَّ النَّبِيَّ ص

دلالت این روایت بر قتل ساب الامام تام است ولی چون دعائم فاقد سند است اعتبار ندارد. نمی توان عمل مشهور را جابر ضعف سندش دانست زیرا عمل قدما که جابرضعف سند است به این روایت که در قرون بعد نوشته شده نمی تواند باشد.

5-جمله «من سب علیا فقد سبنی» از پیامبر اکرم وارد شده ولی در مورد حضرت زهرا و سایر ائمه وارد نشده است.

6-آیا از «من آذاها فقد آذانی» می توان نتیجه گرفته که پس من سبها فقد سبنی؟ خیر! زیرا این جمله بر عموم تنزیل و این که تمام آثار اذیت پیامبر بر تمام انواع اذیت حضرت بار است دلالت ندارد زیرا ممکن است سب که حصه ای خاص از اذیت است تمام آثارش  بر این مورد تنزیل شده بار نشود. 

 

  1. سَعْدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ سَيْف بْنِ عَمِيرَةَ عَنْ دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع مَا تَقُولُ فِي قَتْلِ النَّاصِبِ- فَقَالَ حَلَالُ الدَّمِ وَ لَكِنِّي أَتَّقِي عَلَيْكَ- فَإِنْ قَدَرْتَ أَنْ تَقْلِبَ عَلَيْهِ حَائِطاً- أَوْ تُغْرِقَهُ فِي مَاءٍ لِكَيْلَا يُشْهَدَ بِهِ عَلَيْكَ فَافْعَلْ- قُلْتُ فَمَا تَرَى فِي مَالِهِ قَالَ تَوِّهْ مَا قَدَرْتَ عَلَيْهِ.

استدلال به این روایت هم که در آن به قتل ناصبی دستور داده شده تمام نیست زیرا ممکن است ناصبی کسی باشد که عدو علی ع است و اطاق آن بر کسی که با سایر امامان دشمنی می کند ثابت نیست و اصولا سایر امامان ع به پدیده نصب در مقابل خود گرفتار نبوده اند[1].

موید این نظر کلام صدوق ره در فقیه است که فرموده است:

وَ مَنِ اسْتَحَلَّ لَعْنَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع وَ الْخُرُوجَ عَلَى الْمُسْلِمِينَ وَ قَتْلَهُمْ حُرِّمَتْ مُنَاكَحَتُهُ لِأَنَّ فِيهَا الْإِلْقَاءَ بِالْأَيْدِي إِلَى التَّهْلُكَةِ وَ الْجُهَّالُ يَتَوَهَّمُونَ أَنَّ كُلَّ مُخَالِفٍ نَاصِبٌ.

این کلام بر این مطلب اشعار دارد که ناصب کسی است که لعن امیر المومنین می کند.

5- روایتی که می گوید کسی که در مجلسی که امام ع سب می شود بنشیند و بتواند انتصاف کند و نکند ..

این روایت بر قتل دلالت ندارد زیرا انتصاف به معنای قتل نیست بلکه دفاع است. شاهد بر این نکته آن است که روایت به انتصاف در همان مجلس تاکید کرده است در حالی که قتل ساب همیشه در همان مجلس سب ممکن نیست.

6- روایت فقه الرضا که کسی که سب اهل بیت طاهرین کند واجب القتل است. دلالت این روایت تام است ولی فقه الرضا به گفته محققین رساله علی بن بابویه است و متن روایی نیست و در هر صورت فاقد سند می باشد.

 ادله عدم قتل ساب الامام ع

اصل عدم جواز قتل مسلم در مورد ساب امام ع جاری است و با شک نمی توان اقدام به قتل کرد.

د.-صحيحة هشام بن سالم، قال: قلت لأبي عبد اللّه عليه السّلام: ما تقول في رجل سبّابة لعليّ عليه السّلام؟ قال: فقال لي حلال الدم و اللّه لو لا ان تعمّ به بريئا، قال: قلت: فما تقول في رجل موذ لنا؟ قال: فيما ذا؟ قلت: فيك يذكرك، قال: فقال لي: له في عليّ عليه السّلام نصيب؟ قلت: إنّه ليقول ذاك و يظهره؟قال: لا تعرّض له «5».

در این روایت امام ع به هشام نسبت به کسی که متعرض اهانت به ایشان شده ولی سب علی ع نکرده است اجازه تعرض نداده است. جملۀ: «قلت ان لیقول ذاک» یعنی فقط درباره شما حرف می زند و اظهار می کند.

صاحب جواهر از کشف اللثام نقل کرده است که این تعبیر بر عدم حرمت دم دلالت ندارد. ولی تاکید حضرت بر این که آیا علی ع را سب کرده نشان می دهد که سب علی ع موضوعیت دارد. و ثانیا، اگر سب امام ع وجوب قتل بیاورد نباید امام ع مانع اجرای آن شود و لااقل باید حکم اوّلی را به وی تعلیم دهد ولی از اجرای آن در آن شرایط ممانعت فرماید.

نمی توان دستور عدم تعرض را بر تقیه حمل کرد زیرا سوال امام ع که آیا متعرض علی ع می شود یا خیر به این معنی است که در صورت تعرض به آن حضرت باید برای قتل وی اقدام شود.

و چون مخاطب هشام بن سالم است عدم دستور بخاطر نبودن ظرفیت در مخاطب هم منتفی است پس دلالتش بر عدم وجوب تام است.

جمعبندی

قتل ساب پیامبر اکرم ع و امیر المومنین ع طبق روایات ثابت است ولی برای قتل سایر معصومین دلیلی وجود ندارد و نمی توان به قتل ساب آنان حکم کرد.  این حکم در مورد سایر انبیاء هم وجود دارد. 

اشاره ای به متولی اجرای حکم قتل ساب النبی

برخی روایات بر اجرای آن توسط مردم دلالت دارد هم در مورد مرتد که روایت عمار ساباطی دلالت داشت و هم در مورد ساب که روایات متعددی دلالت دارد. در این روایات امام ع به بعضی اصحاب می فرمایند اگر خطری برایت ندارد می توانی حکم را اجرا کنی.

اما در مقابل عده ای که این حکم را مصداق حد دانسته اند در آن اشکال کرده اند مثل شیخ مفید زیرا اجرای حد با امام است. 

طبق برخی روایات ساب را در همان مجلس سب بدون مراجعه به امام می توان کشت.

اما روایاتی هم بر عدم جواز آن دلالت دارد. در روایتی آمده است که کسی که ده ساب علی ع را کشته بود به دلیل گناه عدم اجازه از امام به ده قربانی موظف شد.

روایت دعائم

روایتی در دعائم مشکل را حل کرده است در این روایت آمده است که در حکومت جور که حاکم اجرای این حکم را نمی کند حکم را مردم باید اجرا کنند ولی در حکومت عدل کسی حق اقدام ندارد و باید امام عدل آن را  اجرا نماید. از آنجاکه روایات دسته اول جملگی در زمان حکام جور صادر شده و ناظر به آن شرایط  اند مشکل تنافی میان این دو دسته حل می شود.

 

 


روایات باب سب

 جامع أحاديث الشيعة، ج‌30، ص: 844

1412- 46660- (1) تهذيب 10/ 85: محمد بن يعقوب عن كافى 7/ 266: الحسين بن محمد عن علىّ «1» بن محمد عن الحسن بن علىّ الوشّاء قال سمعت أبا الحسن عليه السلام يقول شتم رجل على عهد جعفر بن محمد عليهما السلام رسول اللّه صلى الله عليه و آله فاتى به (إلى- يب) عامل المدينة فجمع النّاس فدخل عليه أبوعبداللّه عليه السلام وهو قريب العهد بالعلّة وعليه رداء له (مورّد- كا «2») فأجلسه فى صدر المجلس واستأذنه فى الإتّكاء وقال لهم ماترون فقال له عبداللّه بن الحسن والحسن بن زيد وغيرهما نرى أن يقطع لسانه فالتفت العامل إلى ربيعة الرّأى وأصحابه فقال ما ترون فقال «3» يؤدّب فقال له أبوعبداللّه عليه السلام سبحان اللّه فليس بين رسول اللّه صلى الله عليه و آله وبين أصحابه فرق.

1413- 46661- (2) كافى 7/ 266: عدّة من أصحابنا عن تهذيب 10/ 84: سهل بن زياد عن علىّ بن أسباط عن علىّ بن جعفر قال أخبرنى أخى موسى عليه السلام قال كنت واقفاً على رأس أبى حين أتاه رسول زياد بن عبيداللّه الحارثىّ عامل المدينة قال «4» يقول لك الأمير انهض إلىّ فاعتلّ (عليه- يب) بعلّة فعاد إليه الرّسول فقال له قد أمرت أن يفتح لك باب المقصورة فهو أقرب لخطوتك قال فنهض أبى واعتمد علىّ ودخل «5» على الوالى وقد جمع فقهاء (أهل- يب) المدينة كلّهم وبين يديه كتاب فيه شهادة على رجل من أهل وادى القرى فذكر «6» النّبىّ صلى الله عليه و آله فنال منه.

فقال له الوالى يا أبا عبداللّه انظر فى (هذا- يب) الكتاب قال حتّى أنظر ما قالوا (قال- يب) فالتفت إليهم فقال ما قلتم قالوا قلنا يؤدّب ويضرب ويعزّر «7» ويحبس قال فقال لهم أرأيتم لو ذكر رجلًا من أصحاب النّبىّ صلى الله عليه و آله (بمثل ما ذكر به النّبىّ صلى الله عليه و آله- كا) ما كان الحكم فيه قالوا مثل هذا قال (سبحان اللّه فقال- كا) فليس بين النّبىّ صلى الله عليه و آله وبين رجل من أصحابه فرق قال فقال الوالى دَع هؤلاء يا أبا عبداللّه لو أردنا هؤلاء لم نرسل إليك (قال- يب) فقالأبوعبداللّه عليه السلام أخبرنى أبى عليه السلام أنّ رسول اللّه صلى الله عليه و آله قال (إنّ- كا) النّاس فىّ اسْوةٌ سواء من سمع أحداً يذكرنى فالواجب عليه أن يقتل من شتمنى ولا يرفع إلى السّلطان والواجب على السّلطان إذا رفع إليه أن يقتل من نال منّى (قال- يب) فقال زياد بن عبيداللّه أخرجوا (هذا- يب) الرّجل فاقتلوه بحكم أبى عبداللّه عليه السلام.

1414- 46662- (3) كافى 7/ 267: تهذيب 10/ 85: علىّ بن ابراهيم عن أبيه عن حمّاد بن عيسى عن ربعىّ عن محمد بن مسلم عن أبى جعفر عليه السلام قال إنّ رجلًا من هذيل كان يسبّ رسول اللّه صلى الله عليه و آله فبلغ ذلك النّبىّ صلى الله عليه و آله فقال من لهذا فقام رجلان من الأنصار فقالا نحن يا رسول اللّه فانطلقا حتّى أتيا عرَبَةً «1» فسألا عنه فإذا هو يتلقّىٰ غنمه فلحقاه بين أهله وغنمه فلم يسلّما عليه فقال من أنتما وما اسمكما فقالا «2» له أنت فلان بن فلان فقال نعم فنزلا فضربا عنقه قال محمد بن مسلم فقلت لأبى جعفر عليه السلام أرأيت لو أنّ رجلًا الآن سبّ النّبىّ صلى الله عليه و آله أيقتل قال إن لم تخف على نفسك فاقتله. دعائم الإسلام 2/ 459: وعن أبى جعفر محمد بن علىّ عليهما السلام أنّه قال (وذكر نحوه الى قوله فضربا عنقه).

1415- 46663- (4) صحيفة الرّضا عليه السلام 87: الشّيخ الإمام الأجلّ أبوعلىّ الفضل بن الحسن الطّبرسىّ بإسناده قال قال رسول اللّه صلى الله عليه و آله من سبّ نبيّاً قتل ومن سبّ صاحب نبىّ «3» جلد.

1416- 46664- (5) دعائم الإسلام 2/ 459: عن أبى جعفر محمد بن علىّ عليهما السلام أنّه قال من سبّ النّبىّ صلى الله عليه و آله فليقتل «4» ولم يستتب.

1417- 46665- (6) وفيه وقال أبوعبداللّه جعفر بن محمد عليهما السلام من تناول النّبىّ صلى الله عليه و آله فليقتله الأدنى فالأدنى قيل له قبل أنْ يُرْفَع إلى الوالى قال نعم يفعل ذلك المسلمون إن أمِنُوا الولاة على أنفسهم.

1418- 46666- (7) دعائم الإسلام 2/ 459: وعن علىّ عليه السلام أنّه كتب إلى رفاعة من تنقّص نبيّاً فلا تناظره.

1419- 46667- (8) فقه الرّضا عليه السلام 285: وروى أنّه من ذكر السيّد محمّداً صلى الله عليه و آله أو واحداً من أهل بيته الطّاهرين عليهم السلام بالسّوء وبما لا يليق بهم أو الطّعن فيهم وجب عليه القتل.

جامع أحاديث الشيعة، ج‌30، ص: 848‌

1420- 46668- (9) كافى 7/ 269: محمد بن يحيى عن تهذيب 10/ 85: أحمد بن محمد بن عيسى عن ابن محبوب عن يونس بن يعقوب عن مطر بن أرقم قال سمعت أبا عبداللّه عليه السلام يقول إنّ عبدالعزيز بن عمر الوالى بعث إلىّ فأتيته وبين يديه رجلان قد تناول أحدهما صاحبه فمرش «1» وجهه فقال ما تقول يا أبا عبداللّه فى هذين الرّجلين قلت وما قالا قال قال أحدهما ليس «2» لرسول اللّه صلى الله عليه و آله فضل على (أحد من- كا) بنى اميّة فى الحسب وقال الآخر له الفضل على النّاس كلّهم فى كلّ حين «3» وغضب الّذى نصر رسول اللّه صلى الله عليه و آله فصنع بوجهه ماترى فهل عليه شى‌ء فقلت له إنّى أظنّك «4» قد سألت من حولك فأخبروك «5» فقال أقسمت عليك لمّا قلت فقلت له كان ينبغى للّذى زعم أنّ أحداً مثل رسول اللّه صلى الله عليه و آله فى الفضل «6» أن يقتل ولا يستحيى قال فقال أَوَما الحسب بواحد فقلت إنّ الحسب ليس النّسب ألاترى لونزلتَ برجل من بعض هذه الأجناس «7» فقراك فقلت (له- يب) إنّ هذا الحسب «8» [لجاز ذلك- كا] فقال «9» أَوَما النّسب بواحد قلت إذا اجتمعا إلى آدم عليه السلام فانّ النّسب واحد إنّ رسول اللّه صلى الله عليه و آله لم يخلطه شرك ولا بغى فأمر به (الوالى- كا) فقتل.

1421- 46669- (10) كافى 7/ 269: محمد بن يحيى عن تهذيب 10/ 86: أحمد بن محمد عن علىّ بن الحكم عن هشام بن سالم قال قلت لأبى عبداللّه عليه السلام ما تقول فى رجل سبّابة لعلىّ عليه السلام قال فقال لى حلال الدّم واللّه لولا أن تعمّ «10» به بريئاً قال فقلت فما تقول فى رجل مؤذٍ لنا قال فقال فيما ذا (قال- يب) فقلت (مؤذينا- كا) فيك بذكرك «11» قال فقال (لى- كا) له فى علىّ عليه السلام نصيب قلت (له- يب) إنّه ليقول ذاك «12» ويظهره قال لا تعرّض له.

جامع أحاديث الشيعة، ج‌30، ص: 850‌

1422- 46670- (11) علل الشّرائع 601: أبى رحمه الله قال حدّثنا أحمد بن إدريس قال حدّثنا أحمد بن محمد عن علىّ بن الحكم عن هشام بن سالم قال قلت لأبى عبداللّه عليه السلام ماترى فى رجل سبّاب لعلىٍّ عليه السلام قال هو واللّه حلال الدّم لو لا أن يعمّ به بريّاً قلت أىّ شى‌ء يعمّ به بريّاً قال يقتل مؤمن بكافر.

1423- 46671- (12) كافى 7/ 269: محمد بن يحيى عن تهذيب 10/ 86: أحمد بن محمد عن علىّ بن الحكم عن ربيع بن محمد «1» عن عبداللّه بن سليمان العامرىّ قال قلت لأبى عبداللّه عليه السلام أىّ شى‌ء تقول فى رجل سمعته يشتم عليّاً عليه السلام ويتبرّأ «2» منه (قال- كا) فقال لى (هو- يب) واللّه حلال الدّم وما ألف (رجل- يب) منهم برجل منكم دعه (لا تعرّض له إلّاأن تأمن على نفسك- كا).

1424- 46672- (13) رجال الكشّىّ 482: حدّثنى محمد بن قولويه قال حدّثنى سعد بن عبداللّه القمّىّ قال حدّثنى محمد بن عبداللّه المسمعىّ قال حدّثنى علىّ بن حديد المداينىّ قال سمعت من سأل أبا الحسن الأوّل عليه السلام فقال إنّى سمعت محمد بن بشير يقول إنّك لست موسى بن جعفر الّذى أنت إمامنا وحجّتنا فيما بيننا وبين اللّه تعالى قال فقال لعنه اللّه ثلاثاً أذاقه اللّه حرّ الحديد قتله اللّه أخبث ما يكون من قتلة فقلت له جعلت فداك إذا أنا سمعت ذلك منه أَوَليس حلال لى دمه مباح كما أبيح دم السّابّ «3» لرسول اللّه صلى الله عليه و آله وللإمام عليه السلام «4» فقال نعم حلّ واللّه دمه وأباحه لك ولمن سمع ذلك منه قلت أَوَليس هذا «5» بسابّ لك قال هذا سابّ «6» للّه وسابّ لرسول اللّه وسابّ لآبائى وسابّ لى (وسابّى- خ) وأىّ سبّ ليس يقصر عن هذا ولا يفوقه هذا القول فقلت أرأيت إذا أنا (أتانى- خ) لم أخف أن أغمز «7» بذلك بريئاً ثمّ لم أفعل ولم أقتله ما علىّ من الوزر فقال يكون عليك وزره أضعافاً مضاعفة من غير أن ينتقص «8» من وزره شى‌ء أما علمت أنّ أفضل الشّهداء درجة يوم القيامة من نصر اللّه ورسوله بظهر الغيب وردّ عن اللّه وعن رسوله صلى الله عليه و آله.

جامع أحاديث الشيعة، ج‌30، ص: 852‌

1425- 46673- (14) علل الشّرائع 601: أبى رحمه الله قال حدّثنا سعد بن عبداللّه عن أحمد بن محمد عن علىّ بن الحكم عن سيف بن عميرة عن داود بن فرقد قال قلت لأبى عبداللّه عليه السلام ما تقول فى قتل النّاصب قال حلال الدّم لكنّى أتّقى عليك فان قدرت أن تقلّب عليه حائطاً أو تغرقه فى ماء لكيلا يشهد به عليك فافعل قلت فماترى فى ماله قال توّه «1» ما قدرت عليه.

1426- 46674- (15) دعائم الإسلام 2/ 459: وعن جعفر بن محمد عليهما السلام أنّه سئل عن رجل تناول عليّاً عليه السلام فقال إنّه لحقيق أن لا يقيم يوماً (واحداً- خ) ويقتل من سبّ الإمام كما يقتل من سبّ النّبىّ صلى الله عليه و آله.

1427- 46675- (16) كافى 8/ 235: (الحسين بن محمد الأشعرىّ عن علىّ بن محمد بن سعيد «2» عن محمد بن سالم ابن أبى سلمة عن- معلّق) محمد بن سعيد قال حدّثنى القاسم بن عروة عن عبيد بن زرارة عن أبيه عن أبى جعفر عليه السلام قال من قعد فى مجلس يسبّ فيه إمام من الأئمّة يقدر على الانتصاف «3» فلم يفعل ألبسه اللّهعزّ وجلّ الذّلّ فى الدّنيا وعذّبه فى الآخرة وسلبه صالح ما منّ به عليه من معرفتنا.

1428- 46676- (17) كافى 8/ 87: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمد عن محمد بن مرازم عن أبيه قال‌خرجنا مع أبى عبداللّه عليه السلام حيث خرج من عند أبى جعفر المنصور من الحيرة فخرج ساعة أذن له وانتهى إلى السّالحين «4» فى أوّل اللّيل فعرض له عاشر كان يكون فى السّالحين فى أوّل اللّيل فقال له لا أَدَعك أن تجوز فألحّ عليه وطلب إليه فأبىٰ إباءً وأنا ومصادف معه فقال له مصادف جعلت فداك إنّما هذا كلب قد آذاك وأخاف أن يردّك وما أدرى ما يكون من أمر أبى جعفر وأنا ومرازم أتأذن لنا أن نضرب عنقه ثمّ نطرحه فى النّهر فقال كفّ «5» يا مصادف فلم يزل يطلب إليه حتّى ذهب من اللّيل أكثره فأذن له فمضى فقال يا مرازم هذا خير أم الّذى قلتماه قلت هذا جعلت فداك فقال إنّ الرّجل يخرج من الذّلّ الصّغير فيدخله ذلك فى الذّلّ الكبير.

 [الإرجاعات]

ويأتى فى أحاديث باب (1) ما ورد فى بيان المحارب وحدّه ونفيه من أبواب حدّ المحارب ج 31 ما يناسب ذلك. وفى رواية العيون (11) من باب (8) حكم الزّنديق والمنافق قوله عليه السلام ولايجوز قتل أحد من النّصّاب والكفّار فى دار التّقيّة إلّاقاتل أو ساعٍ (باغٍ- خ ل) فى فساد وذلك إذا لم تخف على نفسك وعلى أصحابك. وفى أحاديث باب (10) حكم من شتم النّبىّ صلى الله عليه و آله ما يناسب ذلك.

وفى رواية ابن مسلم (1) من باب (4) أنّ من اطّلع على قوم لينظر الى عوراتهم ففقؤا عينه فلادية له من أبواب قصاص الطرف قوله عليه السلام من جحد إماماً برئ من اللّه وبرئ منه ومن دينه فهو كافر مرتدّ عن الإسلام لأنّ الإمام من اللّه ودينه دين اللّه ومن برئ من دين اللّه فهو كافر ودمه مباح فى تلك الحال الّا أن يرجع ويتوب الى اللّه عز و جل ممّا قال.

________________________________________
بروجردى، آقا حسين طباطبايى، جامع أحاديث الشيعة، 31 جلد، انتشارات فرهنگ سبز، تهران – ايران، اول، 1429 ه‍ ق


کلمات فقها در سب النبی ص

الانتصار في انفرادات الإمامية، ص: 480

مسألة [270] [سب النبي]

و مما كان الإمامية منفردة به: القول بأن من سب النبي (صلى الله عليه و آله) مسلما كان أو ذميا قتل في الحال.و خالف باقي الفقهاء في ذلك، فقال أبو حنيفة و أصحابه: من سب النبي (صلى الله عليه و آله) أو عابه و كان مسلما فقد صار مرتدا، و إن كان ذميا عزر و لم يقتل «2».

________________________________________
شريف مرتضى، على بن حسين موسوى، الانتصار في انفرادات الإمامية، در يك جلد، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، قم – ايران، اول، 1415 ه‍ ق

 

الخلاف، ج‌5، ص: 340

مسألة 5: من سب الامام العادل وجب قتله. و قال الشافعي يجب تعزيره. و به قال جميع الفقهاء «4».دليلنا: إجماع الفرقة و أخبارهم «5»، و أيضا قول النبي عليه السلام: من سب عليا فقد سبني و من سبني فقد سب الله «6» و من سب الله و سب نبيه فقد كفر، و يجب قتله.

________________________________________
طوسى، ابو جعفر، محمد بن حسن، الخلاف، 6 جلد، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، قم – ايران، اول، 1407 ه‍ ق

شرائع الإسلام في مسائل الحلال و الحرام، ج‌4، ص: 154

الأولى من سب النبي ص جاز لسامعه قتلهما لم يخف الضرر على نفسه أو ماله أو غيره من أهل الإيمان و كذا من سب أحد الأئمة ع.

الثانية من ادعى النبوة وجب قتله

و كذا من قال لا أدري محمد بن عبد الله ص صادق أو لا و كان على ظاهر الإسلام.

الثالثة من عمل بالسحر يقتل إن كان مسلما

و يؤدب إن كان كافرا.

________________________________________
حلّى، محقق، نجم الدين، جعفر بن حسن، شرائع الإسلام في مسائل الحلال و الحرام، 4 جلد، مؤسسه اسماعيليان، قم – ايران، دوم، 1408 ه‍ ق

 

تحرير الأحكام الشرعية على مذهب الإمامية (ط – الحديثة)، ج‌2، ص: 237

  1. الثلاثون: من سبّ النبيّ صلّى اللّه عليه و آله و سلّم أو أحد الأئمة عليهم السّلام وجب قتله،

و لو عرض بالسبّ عزّر، و كذا لو عرض بالشتم.

________________________________________
حلّى، علامه، حسن بن يوسف بن مطهر اسدى، تحرير الأحكام الشرعية على مذهب الإمامية (ط – الحديثة)، 6 جلد، مؤسسه امام صادق عليه السلام، قم – ايران، اول، 1420 ه‍ ق

 

مختلف الشيعة في أحكام الشريعة، ج‌9، ص: 460

مسألة 141: قال المفيد في (المقنعة): و من سبّ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله، أو واحدا من الأئمّة عليهم السلام، فهو مرتدّ عن الإسلام، و دمه هدر، يتولّى ذلك منه الإمام، فإن سمعه منه غير الإمام فبدر إلى قتله، عصى اللّه، و لم يكن عليه قود و لا دية، لاستحقاقه القتل على ما ذكرناه، لكنه يكون مخطئا بتقدّمه على السلطان «3».

و قال الشيخ في (النهاية): و من سبّ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله أو واحدا من الأئمّة عليهم السلام، كان دمه هدرا، و حلّ لمن سمع ذلك منه قتله ما لم يخف في قتله على نفسه أو على غيره «4».

و الوجه: ما قاله المفيد، لأنّه حدّ، و المستوفي للحدود هو الإمام، و رواية أبي عاصم السجستاني «5» دالّة عليه.

________________________________________
حلّى، علامه، حسن بن يوسف بن مطهر اسدى، مختلف الشيعة في أحكام الشريعة، 9 جلد، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، قم – ايران، دوم، 1413 ه‍ ق

 

التنقيح الرائع لمختصر الشرائع، ج‌4، ص: 364

[الأولى يقتل من سب النبي صلى الله عليه و آله و سلم]

(الأولى) يقتل من سب النبي صلى الله عليه و آله و سلم، و كذا من سب أحد الأئمة عليهم السلام، و يحل دمه لكل سامع إذا أمن.

________________________________________
حلّى، مقداد بن عبد الله السّيورى، التنقيح الرائع لمختصر الشرائع، 4 جلد، كتابخانه آية الله مرعشى نجفى – ره، قم – ايران، اول، 1404 ه‍ ق

 

الروضة البهية في شرح اللمعة الدمشقية (ط – القديمة، المحشى)، ج‌2، ص: 370

و ساب النبي ص أو أحد الأئمة ع يقتل

و يجوز قتله لكل من اطلع عليه- و لو من غير إذن الإمام أو الحاكم- ما لم يخف القاتل على نفسه أو ماله أو على مؤمن نفسا أو مالا فينتفي الجواز للضرر «قال الصادق ع: أخبرني أبي أن رسول الله ص قال الناس في أسوة سواء من سمع أحدا يذكرني بسوء فالواجب عليه أن يقتل من شتمني و لا يرفع إلى السلطان- و الواجب على السلطان إذا رفع إليه أن يقتل من نال مني» «و سئل ع: عن من سمع يشتم عليا ع و بري‌ء منه قال فقال لي هو و الله حلال الدم و ما ألف رجل منهم برجل منكم دعه»- و هو إشارة إلى خوف الضرر على بعض المؤمنين- و في إلحاق الأنبياء ع بذلك وجه قوي لأن تعظيمهم و كمالهم قد علم من دين الإسلام ضرورة فسبهم ارتداد- و ألحق في التحرير بالنبي ص أمه و بنته من غير تخصيص بفاطمة ع و يمكن اختصاص الحكم بها ع للإجماع على طهارتها (ج 9/ ص 195) بآية التطهير و ينبغي تقييد الخوف على المال بالكثير المضر فواته فلا يمنع القليل الجواز و إن أمكن منعه الوجوب و ينبغي إلحاق الخوف على العرض بالشتم و نحوه على وجه لا يتحمل عادة بالمال بل هو أولى بالحفظ.

________________________________________
عاملى، شهيد ثانى، زين الدين بن على، الروضة البهية في شرح اللمعة الدمشقية (ط – القديمة، المحشّ
ٰى)، 2 جلد، انتشارات دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم، قم – ايران، اول، ه‍ ق

 

مفاتيح الشرائع، ج‌2، ص: 105

558- مفتاح [ساب النبي و الأئمة عليهم السلام]

من سب النبي صلى اللّه عليه و آله، أو أحدا من الأئمة عليهم السلام، جاز لكل أحد قتله ما لم يخف على نفسه أو ماله أو أحد من المسلمين بالنصوص و الإجماع، و كذا من ادعى النبوة أو شك فيه و كان على ظاهر الإسلام.

________________________________________
كاشانى، فيض، محمد محسن ابن شاه مرتضى، مفاتيح الشرائع، 3 جلد، كتابخانه آية الله مرعشى نجفى – ره، قم – ايران، اول، ه‍ ق

 

رياض المسائل (ط – القديمة)، ج‌2، ص: 481

[الأولى يقتل من سب النبي ص]

الأولى يقتل من سب النبي ص و كذا من سب أحد الأئمة ع بلا خلاف بل عليه الإجماع في كلام جماعة و هو الحجة مضافا إلى النصوص المستفيضة منها النبوي

________________________________________
حائرى، سيد على بن محمد طباطبايى، رياض المسائل (ط – القديمة)، 2 جلد، مؤسسه آل البيت عليهم السلام، قم – ايران، اول، ه‍ ق

 

رياض المسائل (ط – القديمة)، ج‌2، ص: 481

يستفاد من الرواية الأولى أنه يحل دمه لكل سامع من غير توقف على إذن الإمام كما هو المشهور بل عليه في الغنية الإجماع خلافا للمحكي عن المفيد و المختلف فلم يجوزا قتله بغير إذنه للخبر أن أبا نجر عبد الله بن النجاشي سأل

________________________________________
حائرى، سيد على بن محمد طباطبايى، رياض المسائل (ط – القديمة)، 2 جلد، مؤسسه آل البيت عليهم السلام، قم – ايران، اول، ه‍ ق

 

رياض المسائل (ط – القديمة)، ج‌2، ص: 482

و في إلحاق باقي الأنبياء بهم ع وجه قوي لأن تعظيمهم و كمالهم قد علم من دين الإسلام ضرورة فسبهم ارتداد فتأمل مع أن في الغنية ادعى عليه إجماع الإمامية لكن عن المبسوط أنه روي عن علي ع أنه قال لا أوتي برجل يذكر أن داود ع صادف المرأة إلا جلدته مائة و ستين سوطا فإن جلد الناس ثمانون و جلد الأنبياء مائة و ستون فتأمل و هو ضعيف و ألحق في التحرير و غيره بالنبي ص أمه و بنته من غير تخصيص بفاطمة ع قيل و يمكن اختصاص الحكم بها ع للإجماع على طهارتها بآية التطهير و هو حسن

________________________________________
حائرى، سيد على بن محمد طباطبايى، رياض المسائل (ط – القديمة)، 2 جلد، مؤسسه آل البيت عليهم السلام، قم – ايران، اول، ه‍ ق

 

جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج‌41، ص: 434

إلى غير ذلك من النصوص المؤيدة بما قيل من أنه تجاهر بالكفر و استخفاف بالدين و قوامه و إن كان فيه أن ذلك يقتضي جريان حكم المرتد عليه لا قتله على كل حال.

________________________________________
نجفى، صاحب الجواهر، محمد حسن، جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، 43 جلد، دار إحياء التراث العربي، بيروت – لبنان، هفتم، ه‍ ق

 

صراط النجاة (محشى، شيخ انصارى)، ص: 263

مسأله 1040- هر كه سبّ جناب رسول خدا صلّى الله عليه و آله و سلّم يا ائمه هدى عليهم السّلام يا حضرت فاطمه- سلام الله عليها- كند

مرتد است و قتلش به هر قسمى بى اذن مجتهد، جايز است.

________________________________________
دزفولى، مرتضى بن محمد امين انصارى، صراط النجاة (محشّ
ٰى، شيخ انصارى)، در يك جلد، كنگره جهانى بزرگداشت شيخ اعظم انصارى، قم – ايران، اول، 1415 ه‍

 

[1] الثاني: في تفسير الناصب‌

و قد حكى المقداد رحمه اللّه في شرح المختصر في تفسيره وجوها:

الأول: انه الخارجي الذي يقول في علي عليه السلام.

الثاني: انه الذي ينسب الى احد المعصومين ما يسقط العدالة.

الثالث: من إذا سمع فضيلة لعلي عليه السلام أو لغيره من المعصومين أنكرها.

الرابع: من اعتقد أفضلية غير علي عليه السلام.

الخامس: من سمع النص على علي عليه السلام من النبي، أو سمعه متواترا بطريق يعتقد صحته، فأنكر.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *