خوارزمی گوید:
سپس به نبرد پرداخت تا آنکه هفتاد دو زخم بر پیکرش نشست. ایستاد تا بیاساید، در حالی که از پیکار، ناتوان شده بود. در حالی که ایستاده بود، سنگی آمد و به پیشانی او خورد و خونها از پیشانیاش جاری گشت. جامه برگرفت تا خون از پیشانیاش پاک کند که تیر سه شعبهی زهرآگینی آمد و در قلب آن حضرت نشست. حسین فرمود: بسم الله و بالله و علی ملة رسول الله. سر به آسمان گرفت و گفت: خداوندا! تو میدانی که اینان کسی را میکشند که در روی زمین، جز او پسر پیغمبری نیست. سپس تیر را گرفت و از پشت بیرون کشید و خون همچون ناودان جاری شد. دست خود را روی زخم گذاشت. چون مشتش پر از خون شد، به طرف آسمان پاشید و از آن خون یک قطره هم به زمین برنگشت. سرخی آسمان پیش از آن نبود تا آنکه حسین (ع) خون خویش را به آسمان پاشید. سپس دوباره دست روی زخم گذاشت. چون پر از خون شد، آن را به سر و صورت خود کشید و گفت: به خدا سوگند اینگونه خون آلود خواهم بود تا جدّم محمّد (ص) را دیدار کنم و بگویم: یا رسول الله! فلانی و فلانی مرا کشتند.
قال الخوارزمیّ:
ثمّ جعل یقاتل حَتَّى أَصَابَهُ اثْنَتَانِ وَ سَبْعُونَ جِرَاحَةً، فَوَقَفَ يَسْتَرِيحُ سَاعَةً وَ قَدْ ضَعُفَ عَنِ الْقِتَالِ فَبَيْنَا هُوَ وَاقِفٌ إِذْ أَتَاهُ حَجَرٌ فَوَقَعَ عَلَى جَبْهَتِهِ فَأَخَذَ الثَّوْبَ لِيَمْسَحَ الدَّمَ عَنْ جَبْهَتِهِ فَأَتَاهُ سَهْمٌ محدّد مَسْمُومٌ لَهُ ثَلَاثُ شُعَبٍ، فَوَقَعَ فِی قَلْبِهِ: فَقَالَ الحسین (ع):
بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ عَلَى مِلَّةِ رَسُولِ اللَّهِ. و ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَى السَّمَاءِ وَ قَالَ: إِلَهِي أَنْتَ تَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقْتُلُونَ رَجُلًا لَيْسَ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ ابْنُ نَبِيٍّ غَيْرُهُ، ثُمَّ أَخَذَ السَّهْمَ و أخرجه من وراء ظهره فَانْبَعَثَ الدَّمُ كالميزاب، فوضع يده على الجرح، فلمّا امتلأت دما رمى بها إلى السّماء فما رجع من ذلك قطرة و ما عرفت الحمرة في السّماء حتّى رمى الحسين (ع) بدمه إلى السّماء، ثمّ وضع يده علی الجرح ثانيا فلمّا امتلأت لطَخ بها رأسه و لحيته و قال: هَكَذَا و الله أَكُونُ حَتَّى أَلْقَى جَدِّي رَسُولَ اللَّهِ وَ أَنَا مَخْضُوبٌ بِدَمِي، وَ أَقُولُ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَتَلَنِي فُلَانٌ وَ فُلَانٌ.[1]
[1]– مقتل الحسین (ع) 2: 34، اللهوف: 172 مختصراً، البحار 45: 53، العوالم 17: 295.