قرآن، روايات، ادعيه و زيارات حكايتگر آن است كه اولين مخلوق خدا، انسان كامل بوده كه بر وجود گرامى حضرت رسول (صلیاللهعلیهوآله) و اهل بيت عصمت و طهارت (علیهمالسلام) منطبق است. در اينجا به مهمترين زواياى اين مسئله اشاره مىشود:

 

يك. رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) و عترت طاهره او اولين مخلوق

تركيب بدنى هر انسانى ـ به مقتضاى اينكه يك تركيب مادى است ـ در مسير زمان بوده و يك موجود زمانى است و در قطعهاى از زمان، تحقق مىيابد. قبل از آن زمان، وجود نداشته و بعد از آفرينش عوالم وجود (آسمان،  زمين و موجودات ديگر) است. همچنين معلول يك سلسله اسباب و علل بوده و داراى تركيب مادى مخصوصى است كه در شرايطى خاص، وجود مىيابد و قابليت و استعداد تجلّى روح خدا و دميده شدن آن را پيدا مىكند. پس به نقطهاى مىرسد كه روح خدا، به آن دميده شده و در آن ظهور مىيابد و به آن تعلّق مىگيرد.

آنچه به اين تركيب مادى نهايى و متأخر تعلق مىگيرد و در آن جلوهگر مىشود؛ قبل از زمان و مكان و پيش از همه عوالم وجود و آفرينش آسمانها و زمين و موجودات ديگر است.

چنان كه «روح خدا»، پيش از همه مخلوقات ديگر وجود داشته است و هر وقت تركيب صالح مادى و مستعد را بيابد، در آن مىتابد.

حال روشن مىشود آن دسته از روايات كه بيانگر صادر نخستين و مخلوق اوّل بودن رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) و ائمه هدى (علیهمالسلام) است، هيچ منافاتى با ظهور «مخلوق اوّل» در بدن و تركيب مادى خاص، در زمان و مكان معيّن ندارد؛ زيرا حقيقت آنان، همان «مثل اعلا» است كه قبل از همه مخلوقات وجود داشته و در زمان معين و مكان خاص، در بدنى مخصوص تجلّى كرده است. در روايات گوناگونى، مخلوق اوّل بودن رسول خدا و ائمه اطهار بيان شده است:

الف. اميرمؤمنان (علیهالسلام) فرمود: «ان اللّه خلق نور محمد (صلیاللهعلیهوآله) قبل المخلوقات…»؛[1] يعنى، اولين مخلوق نور رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) بود.

ب. جابر گويد: به رسول خدا عرض كردم: اولين مخلوق چه بود؟ آن  حضرت فرمود: «نور نبيك يا جابر خلقه الله ثم خلق منه كل خير…»[2]؛ «نور نبى تو است و سپس از او هر خيرى خلق شد».

ج. امام رضا (علیهالسلام) به نقل از پدران خود مىفرمايد: «انّ اول ما خلق الله عزوجل ارواحنا…»[3]؛ «نخستين چيزى كه خداى متعال خلق فرمود، ارواح ما است».

به هر حال رسول اكرم (صلیاللهعلیهوآله) و ائمه اطهار (علیهمالسلام)، هر چند به لحاظ «بدن مادى»، از لحاظ «زمانى» متأخر از مخلوق اولاند؛ ولى از نظر رتبه وجودى و حقيقت روحى، نخستين مخلوقاند.

لا جرم گفت آن رسول ذو فنون

رمز نحن الآخرون السابقون[4]

در اين رابطه توجه به چند نكته بايسته است:

1ـ1 –  نور معصومان از نور خداوند است؛ در زيارت جامعه مىخوانيم: «و  انتجبكم لنوره»؛ «خداى متعال شما را براى نور خود برگزيد»؛ «و نوره و برهانه عندكم»؛ «نور و برهان حق نزد شما است» و «السلام على الائمة الدعاة و… صراطه و نوره و برهانه»؛ «سلام بر امامان بزرگوارى كه دعوت كننده به سوى خدا… و صراط او، نور او و برهان او هستند». در عبارت دوم گفته مىشود: نور حق در نزد شما است و در عبارت سوم خود آنان را نور حق مىگوييم.

1ـ2 – نور معصوم، اولين مخلوق؛ در روايات، اولين مخلوق و نخستين صادر، نور رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) و سيزده معصوم دانسته شده است. آن حضرت مىفرمايد: «اوّل ما خلق الله، نورى»؛ «نخستين چيزى كه خداوند خلق كرد، نور من بود».[5] خداى سبحان به پيغمبرش دستور مىدهد كه: «بگو من اولين مسلمانم».[6]

از امام صادق (علیهالسلام) سؤال شد: شما قبل از آنكه آسمانها و زمين خلق شوند، كجا بوديد؟ حضرت در پاسخ فرمود: «كنّا انوارا حول العرش نسبح الله و نقدسه حتى خلق الله سبحانه الملائكة …»؛ «انوارى بوديم حول عرش و مشغول تسبيح و تقديس خدا بوديم تا اينكه خداى متعال ملائكه را خلق فرمود…».[7]

در روايتى آمده است: «يا جابر! انّ اللّه اول ما خلق خلق محمدا و عترته الهداة المهتدين، فكانوا اشباح نور بين يدى الله، قلت: و ما الاشباح؟ قال: ظل النور، ابدان نورية بلا ارواح، و كان مؤيدا بروح واحد و هى روح القدس …» ؛ «[امام باقر (علیهالسلام) فرمود:] اى جابر! نخستين مخلوقى كه خداوند خلق فرمود، محمد و عترت هدايت شده آن حضرت بودند. پس آنان اشباح نور در برابر خداوند بودند. جابر مىگويد: به حضرت عرض كردم اشباح چيست؟ فرمود: سايه نور، بدنهاى نورى بدون روح كه مؤيد به يك روح يگانه و واحد بودند و آن روحالقدس بود…».

روايت بالا، نشانگر اين حقيقت است كه «مخلوق اول» در عين اينكه يك حقيقت و موجود واحد است، حقيقت همه چهارده معصوم است؛ يعنى، هم  حقيقت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) است و هم حقيقت تك تك عترت آن حضرت. آنان در عين يكى بودن، متعدد هم هستند و همه آنان، ظهورات روح واحد و حقيقت واحد مىباشند. اين روايت با صراحت كامل مىفرمايد: آنان بدنهاى نورى بودند كه ارواح متعدد نداشتند؛ بلكه مؤيد به يك روح بودند و آن عبارت است از: «روحالقدس» و به روشنى به اين نكته اشاره دارد كه حقيقت روح و جان همه، يكى بود و ظهورات (بدنهاى نورى و يا اشباح نورى) متعدد بود.

اينكه در زيارت جامعه مىخوانيم: «و ان ارواحكم و طينتكم واحدة»؛ اشاره به اين حقيقت دارد كه چهارده معصوم، يك نورند و در اين جهت با هم اتحاد دارند. ايشان در عين تعدد صورى و ظاهرى، با همديگر وحدت و اتحاد دارند.[8]

چون مرا ديدى خدا را ديدهاى

گرد كعبه صدق برگرديدهاى

خدمت من طاعت و حمد خداست

تا نپندارى كه حق از من جداست

چشم نيكو باز كن در من نگر

تا نبينى نور حق اندر بشر[9]

1ـ3 – نور معصوم، جسم مستعد مىخواهد؛ «نور معصوم»، نخستين مخلوق و قبل از همه مخلوقات ديگر موجود بوده است و هر وقت ماده ـ با تركيب و استعداد خاص ـ خود را در معرض تابش آن قرار دهد و با آمادگى پذيرش آن، در برابر آن قرار گيرد، در آن تجلّى مىكند.

نور يابد مستعد تيز گوش

كاو نباشد عاشق ظلمت چو موش[10]

از اين رو جسم معصومان (علیهمالسلام)، بدن ويژهاى است كه توان تحمّل و تجلّى آن نور را در خود دارد؛ نورى كه «نخستين و برترين مخلوق» است. اين جسم بايد قابليت و كشش آن همه عبادتها و سيرها را داشته باشد؛ تا اين نور در آن تجلّى كند. بر اين اساس جسم آنها نيز از نور است.

جسمشان را هم ز نور اسرشتهاند

تا ز روح و از ملك بگذشتهاند[11]

 

دو. نامهاى متعدد مخلوق اول

در متون اسلامى و روايات، اولين مخلوق يك چيز مشخص و معيّن بيان نشده است و حقايق ـ به ظاهر مختلف و موجودات متعدد ـ به صورت اولين مخلوق مطرح گشتهاند؛ براى مثال گاهى اولين مخلوق «عقل» معرفى شده و گاهى «قلم» و گاه نيز «نور محمد (صلیاللهعلیهوآله)» و «انوار معصومين (علیهمالسلام)». امّا بايد توجه داشت كه اين از باب اختلاف در كلام و در بيان حقيقت نيست؛ بلكه به جهت ظهور و جلوههاى مختلف «مخلوق اول» و بر اساس لحاظها و اعتبارهاى مختلف است؛ مثلاً به لحاظ اينكه مخلوق اول، صورت جمعى و واجد كمالات و صفات كمالى مبدأ متعال است، «ن»[12]ناميده مىشود و به اعتبار اينكه همين مخلوق اول، واجد همه كمالات وجودى مبدأ متعال است و به امر و اراده حضرت حق، منشأ وجودات و عوالم وجود و صورتها و حقايق وجود است، «قلم» گفته مىشود. همچنين صورت تفصيلى اين مخلوق ـ كه همه كمالات را واجد است و به امر و اراده حق و به اذن او، منشأ وجودات و  عوالم وجود است ـ «لوح» ناميده مىشود.

همچنين به لحاظ اينكه مخلوق اول، در صورت اصلى خود و قبل از تعيّنها و جلوهها، از هر رنگ و تعيّن پاك است و تجلّيات او، در هر كدام از تعيّنات و مراتب، وجود دارد و اصل و باطن هر تعيّن و جلوهاى است، «روح» مىباشد. به لحاظ اينكه مخلوق اول، با اين صورت و در رتبه اصلى خود، همه كمالات وجودى مبدأ را واجد است و در اين مرتبه از مبدأ متعال، بدون واسطه سرچشمه مىگيرد و جمال و جلال او را نشان مىدهد، «روح خدا» ناميده مىشود. به لحاظ قدس و طهارت از نقايص وجودى، «روح القدس» گفته مىشود و به جهت اينكه در وجود رسول اكرم (صلیاللهعلیهوآله) و معصومين (علیهمالسلام) ظاهر گشته و تجلى نموده است و عين حقيقت آنان مىباشد، «نور محمدى» و و «انوار معصومين» است.

بنابراين، نامهاى مختلف براى مخلوق اول، بر اساس لحاظها و اعتبارهاى مختلف وجود دارد و نبايد تصور كرد كه مخلوق اول، چند چيز «مختلف الحقيقة» است.[13]

 

سه. انحصار مخلوق اول در پيامبر و امامان (علیهمالسلام)

بر اساس آيات قرآن و روايات، مصداق حقيقى مخلوق اول و روح خدايى، تنها حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآله) و عترت طاهره آن حضرت است. ازاينرو هر چند پيامبران ديگر، انسان كاملاند؛ ولى اين كامل بودن، با واسطه و ميانجىگرى رسول خدا و نور عترت طاهره بوده است. از اين جهت نبىخاتم  و خاندان آن حضرت، از پيامبران ديگر كاملتراند؛ زيرا آنان بدون واسطه مشمول اين عنايت الهى و مخلوق اوّل بودهاند و انبياى ديگر با وساطت آنان، از مرتبه كمال انسانى برخوردار شدهاند.

براى اثبات اين امر، شواهد گوناگونى وجود دارد كه به دو مورد از آنها اشاره مىشود:

1 – خداى سبحان به پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) دستور مىدهد كه: «بگو من اولين مسلمانم»[14] و حال آنكه به هيچ پيامبرى چنين دستورى داده نشده است. مقصود از «اول المسلمين»، اوّليت ذاتى يا رتبى است، نه زمانى و تاريخى؛ زيرا اگر اوليت زمانى بود، هر پيغمبرى نسبت به قوم خويش «اول المسلمين» بود. پيامبران پيشين نيز به طريق اولى مىتوانستند مصداق اين اوليت باشند. حال آنكه خداوند مىفرمايد: «بگو من اولين مسلمانم». اين امر نشان مىدهد كه حضرت رسول (صلیاللهعلیهوآله)، اولين صادر يا اولين ظاهر و يا اولين مخلوق است؛ يعنى، در رتبه وجودى آن حضرت، هيچكس قرار ندارد.[15]

2 – اين مطلب در جاى خود به اثباترسيده كه هر فيضى كه از جانب خداى سبحان نازلمىشود، با حفظ ترتيب درجات است؛ چنان كه هر فيضى هم كه به سوى خداى سبحان رجوع مىكند، به ترتيب درجات است. از اين رو، نخستين فيض در «قوس نزول»، آخرين فيض نيز در «قوس صعود» خواهد بود. بر اين اساس از آنجا كه قرآن كريم، رسول خدا را  خاتم پيامبران دانسته است[16] و روايات، وجود مقدس نبى اكرم (صلیاللهعلیهوآله) را نخستين كسى مىداند كه در قوس صعود به لقاى خداوند بار مىيابد. «انا اول وافد على ربّى»،[17] مىتوان چنين نتيجه گرفت كه مخلوق اول، رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله)است و او واجد همه مزاياى مشترك و مزاياى فرد فرد پيامبران و بعضى از خصايص ويژه است كه آنان فاقد آن بودهاند. اين نوع آيات و روايات، همچنين بيانگر اين حقيقت است كه تا روز قيامت، احدى بهتر از پيغمبر اسلام نخواهد آمد؛ زيرا آن حضرت انسان كاملى است كه اگر ميليونها سال نيز بگذرد، كاملتر از او نخواهد آمد و اگر كاملتر از ايشان يافت مىشد، حتما او به مقام خاتميّت مىرسيد؛ نه رسول اكرم (صلیاللهعلیهوآله). چون تالى باطل است، مقدّم هم باطل خواهد بود؛ يعنى، چون كسى جز رسول خدا به خاتميت نرسيده است، مشخص مىشود كه كاملتر از آن حضرت نيز وجود ندارد. به همين جهت از معصومان (علیهمالسلام)، نقل شده است: «ما حالاتى داريم كه نبى مرسل و ملك مقرب هم به آن راه ندارند»[18] و اين كلامى متين است؛ زيرا كسى كه در «قوس نزول»، اولين فيض و در «قوس صعود» آخرين و كاملترين آن است؛ نه نبى مرسل و نه ملك مقرب به مرحله او راه مىيابد.[19]

منتهى در عشق چون او بود فرد

پس مر او را زانبيا تخصيص كرد

گر نبودى بهر عشق پاك را

كى وجودى دادمى افلاك را[20]

با اثبات اين نكته كه نور حضرت رسول (صلیاللهعلیهوآله) و عترت طاهره، مخلوق اول و مثل اعلا و روح خدايىاند، ويژگىهاى انسان كامل، براى وجود اين عزيزان نيز به اثبات مىرسد؛ از جمله اينكه:

1 – رسول اكرم (صلیاللهعلیهوآله) و ائمه (علیهمالسلام)، جانشين خداوند متعالاند؛[21]

2 – آنان مجارى فيض و اركان عالم هستىاند؛[22]

3 – آنان مظهر اراده خداوند متعال و ولىّ او هستند: «قلوبنا اوعية لمشية الله»؛[23]

4 – آنان اسماى حسناى الهىاند: «نحن و الله الاسماء الحسنى»؛[24]

5 – آنان صراط مستقيماند: «إِنَّكَ عَلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ»؛[25] «نحن الصراط المستقيم»[26] و «انا صراط الله»؛[27]

6 –  ميزان اعمال و قسطاند: «نحن الموازين القسط»[28] و «ميزان الاعمال»؛[29]

7 – كلمات تامه الهىاند: «نحن الكلمات التامات»؛[30]

8 – مظهر و نشان خدايند: «ما لله آية اكبر منّى»؛[31]

9 – بر تمام كائنات، حاكميت تكوينى و احاطه وجودى دارند. رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) شاهد كل است[32] و ائمه (علیهمالسلام) نيز اين چنين هستند.

امام صادق (علیهالسلام)مىفرمايد: «فلم يفتنى ما سبقنى و لم يعزب عنى ما غاب عنى ابشّر باذن الله و اودى عنه، كل ذلك من الله مكنى فيه بعلمه»؛ «گذشته را از دست نداده، آينده هم بر من پوشيده نيست. به اذن خداوند مژده خوشىها را مىدهم و از طرف خداوند به انجام دادن آنها مىپردازم. همه اينها از خداوند است كه مرا با علم خود به آن كارها توانا ساخته است».[33]

10 – اشراف به ارواح انسانها: «و ارواحكم فى الارواح و نفوسكم فى النفوس»[34] و «فخلق الله من انفاسها ارواح الاولياء و الشهداء و الصالحين».[35]

11 – قرآن كريم در معيت ايشان است: «وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ».[36] نور كه همان قرآن است، با رسول خدا نازل شده است؛ نه اينكه آن حضرت با قرآن نازل شده باشد.

با توجه به حقيقت انسان كامل و ويژگىهاى حضرت رسول (صلیاللهعلیهوآله) و عترت طاهره آن حضرت، اذعان خواهيم كرد كه تنها مصداق حقيقى «انسان كامل»، وجود مطهّر و نورانى آن انسانهاى متعالى است.

هست اشارات محمد المراد

كل گشاد اندر گشاد اندر گشاد

صد هزاران آفرين، بر جان او

بر قدوم و دور فرزندان او

آن خليفه زادگان مقبلش

زادهاند از عنصر جان و دلش

گر ز بغداد و هرى و يا از رىاند

بى مزاج آب و گل، نسل وىاند

شاخ گل هر جا كه رويد، هم گل است

خم مل هر جا كه جوشد، هم مل است

گر ز مغرب بر زند خورشيد سر

عين خورشيد است، نه چيز دگر[37]

چند تذكر براى راهيابى به حقيقت محمدى (صلیاللهعلیهوآله):

يكم. از آنجا كه روح انسانها از روح خداوند است؛ ولى به دليل عبور از عوالم گوناگون و دميده شدن در بدن مادى، تيرگىها، ظلمتها و رنگها را مىپذيرد «لَقَدْ خَلَقْنَا الاْءِنْسانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلِينَ»[38] مىتوان با رياضت شرعى و تهذيب نفس، در برگشت به سوى اصل خود، اين حجابها، ظلمتها و تيرگىها را كنار زند و با نزديك ساختن روح انسانى خود، به اصل خويش، كاملتر شود. امّا بايد توجه كرد كه اين كمال، در مراتب پايينترى قابل تحقّق است؛ يعنى،  هر چند از نظر امكان عقلى و وقوعى، در رسيدن به مبدأ اصلى و مثل اعلا شدن، مشكلى وجود ندارد؛ امّا تحقّق نخواهد يافت. زيرا، مخلوق اول و فيض نخستين بودن در نور و حقيقت محمدى و عترت طاهره منحصر است و ديگران ـ هر چند به اين مقام بار يابند ـ باز به مرتبه وجودى آنان نمىرسند؛ انسان كاملى كه بالاصالة خليفه  خداوند است، حقيقت نور محمدى (صلیاللهعلیهوآله) و انوار خاندان آن حضرت است. امّا انسانهاى كامل ديگر، بالعرض و به واسطه كمال و خلافت پيامبر (صلیاللهعلیهوآله)، كامل و خليفه شدهاند. از آنجا كه ايشان صادر نخستيناند و همه به واسطه آنان، قدم به هستى مىگذارند؛ انسانهاى كامل ـ بالواسطه و بالعرض ـ اساسا از بركت وجود ايشان هستى يافته و از عدم تا به وجود اين همه راه آمدهاند.

گرچه آهن سرخ شد او سرخ نيست

پرتو عاريت آتشزنى است

گر شود پر نور روزن يا سرا

تو مدان روشن مگر خورشيد را

هر در و ديوار گويد روشنم

پرتو غيرى ندارم اين منم

پس بگويد آفتاب اى نارشيد

چونكه من غارب شوم آيد پديد؟!!![39]

دوّم. تحصيل كمالات انسانى، راهى جز برقرار كردن ارتباط معنوى با پيامبر اكرم (صلیاللهعلیهوآله) ندارد؛ زيرا قرآن، پس از تشريح اين كمالات، مىفرمايد: «لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»؛[40] يعنى، ما آنها را به پيغمبر داديم و رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) اسوه و الگويى براى اين ويژگىها است. به هر حال، براى رسيدن به اين مقام منيع، انسان بايد به كسانى كه به آن منزلت راه يافتهاند، نزديك شود؛ ولايت آنان را در جان و دل بپروراند؛ به سنت و سيرت آنان معتقد باشد و عمل كند. آنان، حقيقت محمدى (صلیاللهعلیهوآله) و اهل بيت عصمت و طهارت و شاگردان ايشان هستند؛ زيرا انسانهاى بزرگ، انسانهاى كوچك را مطابق خود مىسازند.

خوى شاهان در رعيت جا كند

چرخ اخضر خاك را خضرا كند[41]

سوّم. براى طى كردن اين راه پر خطر و آزمون، نياز به استادى مجرب و راه طى كرده است؛ استادى كه توانايىها، استعدادها، علايق، موانع و روحيات شخصى فرد را بداند تا راهى درست و صحيح در پيش روى او قرار دهد. بايد توجه داشت براى هر انسان، نردبانى خاص به سوى آسمان نصب شده است.

نردبانهايى است پنهان در جهان

پايه پايه تا عنان آسمان

هم گره را نردبانى ديگرست

هر روش را آسمانى ديگر است[42]

 


پی نوشت ها

[1]– بحارالانوار، ج 57، ص 170.

[2]– بحارالانوار، ج 57، ص 170.

[3]– بحارالانوار، ج 57، ص 58.

[4]– مثنوى، دفتر چهارم، بيت 3764.

[5]– بحارالانوار، ج 1، ص 97، ح 7.

[6]– انعام6، ص 163. ر.ك: تفسير موضوعى قرآن كريم، ج 8، ص 30 و 31.

[7]– بحارالانوار، ج 57، ص 170.

[8]– ر.ك: انسان و خلافت الهى، صص 139 ـ 142.

[9]– مثنوى، دفتر دوم، ابيات 2247 – 2249.

[10]– مثنوى، دفتر پنجم، بيت 25.

[11]– مثنوى، دفتر سوم، بيت 8.

[12]– «ن والقلم و ما يسطرون» ؛ قلم 68، آيه 1.

[13]– انسان و خلافت الهى، ص 125 و 126.

[14]– انعام 6، آيه 163.

[15]– ر.ك: تفسير موضوعى قرآن كريم، ج 8، ص 30.

[16]– احزاب 33، آيه 40.

[17]– بحارالانوار، ج 25، ص 1 و ج 36، ص 280.

[18]– همان، 79، ص 343.

[19]– تفسير موضوعى قرآن كريم، ج 8، ص 53 و 24؛ ج 9، ص 233.

[20]– مثنوى، دفتر پنجم، ابيات 2738 و 2739.

[21]– ر.ك: نهج البلاغه، حكمت 147؛ محمدى رى شهرى، اهل البيت فى الكتاب و السنة، دارالحديث، قم: چاپ اوّل، 1375 ش، ص 130، ح 186 و 188.

[22]– اهل البيت فى الكتاب و السنة، ص 152، ح 258.

[23]– بحار الانوار، ج 25، ص 337.

[24]– همان، ج 91، ص 6.

[25]– زخرف 43، آيه 43.

[26]– الغدير، ج 2، ص 312.

[27]– بحارالانوار، ج 8، ص 70.

[28]– همان، ج 68، ص 226.

[29]– مفاتيح الجنان، زيارت اميرالمؤمنين (علیهالسلام).

[30]– بحارالانوار، ج 5، ص 9.

[31]– همان، ج 23، ص 206.

[32]– نساء 4، آيه 41.

[33]– به نقل از: سيديحيى يثربى، فلسفه امامت، وثوق، قم: چاپ اوّل، تابستان 1378 ش ص 85 و 86 ؛ كلينى، كافى، ج 1، ص 197، تحقيق على اكبر آخوندى، تهران، دارالكتب الاسلاميه، چ 1382.

[34]– فرمايش امام هادى (علیهالسلام) در زيارت «جامعه كبيره».

[35]– الميزان، ج 1، ص 121.

[36]– اعراف 7، آيه 157.

[37]– مثنوى، دفتر ششم، ابيات 174 ـ 179.

[38]– تين 95، آيات 2 ـ 4 و 5.

[39]– مثنوى، دفتر اول، ابيات 3261 ـ 3264.

[40]– احزاب 33، آيه 21.

[41]– مثنوى، دفتر دهم، بيت 2820.

[42]– همان، دفتر پنجم، ابيات 2556 و 2557.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *