در ابتدا عرض مي كنيم كه : جسارتهايي كه به حضرت زهرا سلام الله عليها بعد از رحلت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله شد از قطعيات تاريخ است ولي متاسفانه علماي اهل سنت كه در وارونه كردن و كتمان حقايق يد طولائي داشته و براي آن بسيار تلاش و كوشش كرده اند در مورد اين موضوع نيز از هيچ تلاشي كوتاهي نكردند تا آنجا كه مرحوم سيد مرتضي از بزرگترين علماي متقدم شيعه در اين باره مي فرمايد: در آغاز كار محدثان و تاريخ‏نويسان از نقل جسارت‏هايي كه به ساخت مقدس دخت پيامبر اكرم‏صلي الله وعليه وآله وارد شد، امتناع نمي كردند و اين مطلب ميان آنها مشهور بود كه مأمور خليفه با فشار، در خانه را بر فاطمه زد و او فرزندي را كه در رحم داشت، سقط كرد و قنفذ به امر عمر، زهرا را زير تازيانه گرفت تا دست از علي بردارد، ولي بعدها ديدند كه اين مطلب با مقام و موقعيت خلفا سازگار نيست و از نقل آن خودداري كردند.( تلخيص الشافي، ج 3، ص 76 )

 


با اين حساب روشن مي شود كه نمي توان چندان انتظار داشت كه بتوانيم از اهل سنت در اين باره مطلبي را نقل كنيم ولي با اين حال مي بينيم كه بعضي از علماي منصف تر آنان نتوانسته اند ازاين قضايا به راحتي عبوركنند مثلا جويني از همه صريحتر به اين مطلب اشاره كرده و مي نويسد: از پيامبر اكرم ( ص ) نقل شده كه فرمود : « چون به دخترم فاطمه مى‏نگرم بياد مى‏آورم آنچه را كه بعد از من بر سر او خواهد آمد و حال آنكه در خانه‏اش ذلّت وارد گرديده ، از وى هتك حرمت شده ، حقش غضب ، و ارثش منع شده ، پهلويش شكسته و جنينش سقط گرديده و او فرياد برمى‏آورد « يا محمداه » …پس او اولين كسى از اهل‏بيتم مى‏باشد كه به من ملحق مى‏گردد ، پس بر من وارد مى‏شود ، محزون ، مكروب ، مغموم ، مقتول . . . » . ( فرائد السمطين ، ج 2 ، ص‏34 ، 35 طبع بيروت). ‏

 


حال بعد از نقل اين مطالب به اصل سوال شما بر مي گرديم و آن سيلي زدن عمر به حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها است. در اين رابطه بايد بگوييم كه اين مطلب با روايات كاملا موثق در كتب مهم ما آمده است كه به بعضي از آنها اشاره مي كنيم:
منابع شيعه:

 

علامه مجلسي مي نويسد: هنگامي كه خواستند علي عليه‏السلام را به مسجد ببرند با مقاومت فاطمه عليهاالسلام روبرو شدند و فاطمه عليهاالسلام براي جلوگيري از بردن همسر گرامي‏اش صدمه‏هاي روحي و جسمي فراواني ديدكه بيان همه آنها از توان زبان و قلم خارج است؛فقط به گوشه‏اي از آن در يك نقل تاريخي اشاره مي‏كنيم؛ وگرنه در اين موضوع، نقل هاي تاريخي فراوان است.


خلاصه ماجرا همان است كه در نامه خود عمر به معاويه آمده است. در بخشي از آن چنين مي‏نويسد:
«…
وقتي درب خانه را آتش زدم (آن گاه داخل خانه شدم) ولي فاطمه درب خانه راحجاب خود قرار داد و مانع از داخل شدن من و اصحابم شد. با تازيانه آن چنان بر بازوي او زدم كه مانند دملج (بازوبند) اثر آن بر بازوي او ماند؛ آن گاه صداي ناله او بلند شد؛ چنان كه نزديك بود به حال او رقت كنم و دلم نرم شود؛ ولي به ياد كشته‏هاي بدر واُحد كه به دست علي كشته شده بودند… افتادم، آتش غضبم افروخته‏تر شد و چنان لگدي بر درب زدم كه از صدمه آن جنين او (به نام محسن) سقط شد. فَعِنْدَ ذلك صَرَخَتْ فاطِمَةُ صَرْخةً… فَقالَتْ يا اَبَتاهُيا رَسُولَ الله‏ِ هكَذا كانَ يُفْعَلَ بِحَبيبَتِكَ وَ اِبْنَتِكَ… ؛ در اين هنگام، فاطمه چنان ناله زد…، پس فرياد زد: اي پدر بزرگوار! اي رسول خدا! اين چنين با عزيز دلت و دخترت رفتار كردند. سپس فرياد كشيد: فضه به فريادم برس كه فرزندم را كشتند. سپس به ديوار تكيه داد و من او را به كنار زده، داخل خانه شدم.

 

فاطمه در آن حال مي‏خواست مانع (بردن علي) شود، من از روي روسري چنان سيلي به صورت او زدم كه گوشواره از گوشش به زمين افتاد…»( بحار الانوار، ج30، ص293، (چاپ جديد)؛ ج8، ص230، (چاپ قديم) و رياحين الشريعه، ج1، ص267)

 

 

 

منبع:پرسمان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *