«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ * رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْريَ * وَ احْللْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي[1]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
رُکوع انسان در برابر عظمت حضرت حقّ (سبحانه و تعالی)
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ارْكَعُوا وَ اسْجُدُوا وَ اعْبُدُوا رَبَّكُمْ وَ افْعَلُوا الْخَيْرَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ * وَ جَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاكُمْ وَ مَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِنْ قَبْلُ وَ فِي هَذَا لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيدًا عَلَيْكُمْ وَ تَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ[2]»؛ در این آیهی مبارکهی پایانی سورهی مبارکهی حج، حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) به سبک بَدیعی دلبری میکنند و برای تربیت ما، هدایت ما و راه افتادن ما الفاظ دلنشینی با پیامهای ویژهای را میفرماید که برای اهل دل مایهی نشاط و مایهی نیروگرفتن برای سلوک الیالله میشود. فرمودند: ای مؤمنین! «ارْكَعُوا»؛ نفرمودند: «صَلّوا»، بلکه فرمودند: «ارْكَعُوا». قَدر مُتیقّن منظور از «ارْكَعُوا» رُکوع نماز است. اما «ارْكَعُوا» میتواند سَمبُل باشد. اگر انسان عظمت و کَمال و معنویّت و کَرامت و جَمال و قدرت برتری را در کسی ببیند، یک حالت تواضع و کوچکی در برابر او در وجودش حادث میشود و آن حالت باطنی که انسان در برابر بزرگی، کَمال، جَمال و جَلال در باطن خودش احساس کوچکی و فاصله میکند، بیاختیار خَم میشود. این خَمشدن علامت این است که من بزرگی تو را پذیرفتم. من در برابر کَمال تو خَم شدم، من در برابر جَلال تو حالتی پیدا کردم که روح من مُنحنی شد و جوارح من مَظهر جَوانح من است. لذا میبینید که وقتی رُکوع میکنیم، بزرگان ما در آخرین رُکوع این دعا را میخوانند: «یا حَیّ یا قَیّوم»؛ از خداوند متعال درخواست مینماید که خدایا! ما را پَناه بده. «وَ تَرَّحَّم عَلی عَجزِنا وَ اَغِثنا بِحَقِّهِم»؛ این عاجز خودش را در برابر قادر دیده است. لذا کَمر خَم کرده است و درخواست حقیقی خودش که من عاجز هستم و عاجز محلّ ترحّم است. «وَ تَرَّحَّم عَلی عَجزِنا وَ اَغِثنا بِحَقِّهِم»؛ قدرت تو در حدّی است که همیشه غالب هستی، غیرِ مَغلوب هستی؛ ولی من عاجز و نادار هستم، به من ترحُّم کن. اینکه انسان عزّت عزیز را دَرک میکند و عَجز خودش را عاجز مییابد، این عَجز در برابر آن عزّت خَم میشود. دیگر نمیتواند به صورت راست بایستد و کَمر خود را خَم میکند. گویا خداوند متعال از ما میخواهد که همیشه در برابر قدرت لایَزال عَجر خودتان را بفهمید و حالت شما حالتِ رُکوع باشد. کسی در برابر او قَد برافراشته نیست. او قدرت دارد، او عظمت دارد، او عزّت دارد و شما ناتوان و عاجز هستید؛ «ارْكَعُوا».
سَجده انسان را در هر جایگاهی باشد، به خاک فرود میآورد
«وَ اسْجُدُوا»؛ مصداق بارز و روشن آن سَجدهی نماز است. فرهنگ قرآن کریم فرهنگ تربیتی است. «وَ اسْجُدُوا» میتواند ناظر به این مَعنا باشد که همانگونهای که نماز کلاس تربیت است، آرامآرام شما را از آن حالت خودبینی و احساس استقلالی که میکردید و فکر میکردید که بر روی پای خودتان ایستادهاید، ولی با جَذبهای که از عالَم بالا نصیبتان شد، احساس کردید که بر روی پای خودتان نیستید. در برابر عظمت خَم شدید و حالا که سَجده میکنید، انسان خودش را در سَجده جمع میکند. گویا خداوند متعال میخواهد بگوید که خودت را جمع کن. در این آیهی کریمهی «يَا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ * قُمْ فَأَنْذِرْ * وَ رَبَّكَ فَكَبِّرْ * وَ ثِيَابَكَ فَطَهِّرْ[3]»، در ذیل این آیهی کریمهی «وَ ثِيَابَكَ فَطَهِّرْ» خداوند متعال به پیامبرش دستور داد که به پا خیزد و خدای خودش را تکبیر بگوید و ثیاب خودش را تَطهیر نماید. در بعضی از تفاسیر آوردهاند که این «اِیّاکَ أَعْنِی وَ اسْمَعِی یا جارَة[4]» است. لباس پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) اَشرافی نبود، ولی اَشراف عَرب پیراهنهای بلندی میپوشیدند که بر روی زمین کشیده میشد و برای اینکه جَلال خودشان را نشان بدهند، خَدمهای داشتند که این دامن را بر روی دست خودشان میگرفتند که این دامن بر روی زمین کشیده نشود و کَثیف نشود و در عین حال ببینند که این یک بُتی است و دار و دستهای دارد که او را همراهی میکنند و دامن او را بلند کردهاند تا آلوده نشود. «ثِيَابَكَ فَطَهِّرْ» یعنی دَفع آلودگی را بکن، نه رَفع آلودگی که یعنی لباست را بشور. نگذار تا لباس تو آلوده بشود. در زندگی اَشرافی دامن انسان پَهن است. یا باید بر عِدّهای بندگی و بَردگی را تَحمیل کند که بیایند و دامن او را بر روی دست بگیرند تا آلوده نشود و یا بر روی زمین کشیده میشود و لباس او هیچگاه آن نظافت و طهارت را ندارد. این لباسی که همیشه بر روی زمین کشیده میشود، همیشه آلوده است. این تنها لباس نیست؛ بعضیها زندگی را خیلی پَهن کردهاند و وقتی حضرت عزرائیل (علیه السلام) تشریف میآورند، نمیتوانند آن را جمع کنند. اینکه انسان اینقَدر در زندگی خودش را، تعلّقاتش را، جاه و جَلالش را، امکانات و ثروتش را، وابستگیهایش را توسعه بدهد که وقتی بخواهد راه برود، نمیتواند این بار سنگین را بکِشد، نمیتواند جَمع و جور کند و بار خودش کند و با خود ببَرد. لذا فرمودند: «نَجا المُخِفُّونَ[5]»؛ سبُک باران رَستند. کسانی که بارِ سنگین دارند، کسانی که خیلی زندگی را گُسترده کردهاند، یک خانه را تبدیل به دو خانه کردهاند، یک ماشین را تبدیل به چند ماشین کردهاند و هرچه دلشان خواست، خودشان را به دنیا آلوده کردهاند؛ این همه زندگی که گُسترش پیدا کرده است، مگر نمیخواهید بروید؟ کشیدن این بار برای شما خیلی سخت است. اگر گَردنهی مرگ را در پیش دارید، «اَنَّ اَمامَكَ عَقَبَةً كَؤُوداً[6]»، در مسیرت سربالاییهای مرگ و حساب نَکیر و مُنکر و قَبر و قیامتی که در پیش داری، با این همه وِزر و وَبال و حقوقالنّاس و رَنجیدن دیگران و کمگذاشتن برای حقوق مردم، لازم نبود تا زندگی اینقَدر پَهن بشود که وقتی هم تو میروی، نتوانی بِکشی و در چاهِ جهنّم بیفتی و در گودالها گیر کنی و نتوانی خودت را بیرون بکشی. لذا حقیقت سَجده این است که هم خودت را پایین بکشی؛ بنده خدمت شما به صورت مُکرر عرض کردهام که مرحوم «آیت الله بهجت» (اعلی الله مقامه الشریف و روحی فداه) به بنده فرمودند: وقتی در آن بالا مینشینی، خودت را پایین ببین. خدا کند که همینگونه باشد. هرچند ما پایین هستیم، اما بعضیها با وجود اینکه پایین هستند، خودشان را بالا میبینند. این سَجده اوّلاً میگوید وقتی در آن بالا هستی، خودت را پایین بیاور. سَجده انسان را پایین میآورد. اگر انسان رئیسجمهور باشد، وزیر باشد، رئیس یک وزارتخانه باشد، وکیل باشد، وقتی سَجده میکند احساس میکند که آدم است و باید سَجده کند، باید خاکی باشد، باید آن بزرگبینیِ او از بین برود، باید بر روی خاک بیفتد و سَجده کند.
شش چیزی که موجب مَستی انسان میشود
این برای همهی مسئولین، برای همهی مُتمکّنین، برای همهی صاحبان علم و دانش است. علم بعضیها را بسیار بزرگ میکند. وجود مقدّس حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: 6 چیز است که انسان را مَست میکند. فرمود: سزاوار است برای هر انسانی «أَنْ يَحْتَرِسَ[7]» خودش را حراست نماید، خودش را تحت الحفظ قرار بدهد، «مِنْ سُكْرِ اَلْمَالِ[8]»؛ یکی آلودگی به ثروت است. و ثروت غالب ثروتمندان را بَدمَست میکند، آنها را از آدمیّت خارج میکند و دیگران را آدم حساب نمیکنند. چون پول دارد، همه را با چشم حِقارت میبیند و کسی را خیلی تَحویل نمیگیرد؛ مگر اینکه مانند خودش پولدار باشد. این مَستی است. تعبیر حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) «سُكْرِ اَلْمَالِ» است. دوّمین مورد «سُكْرِ اَلْقُدْرَةِ» است. اینکه انسان با یک تلفن، با چند خط نوشتن میتواند کسی را به مقام برساند، میتواند کسی را از یک مقام عَزل نماید، این یک قدرت است که یک رئیس را برکنار میکند و یک انسانِ بیکارهای که نور چشم اوست و هیچچیزی هم بَلد نیست را برای یک منطقه و یک محلّهای درنظر میگیرد و او را رئیس میکند؛ این قدرت است. یا یک قاضی با نوشتن چند خط میتواند جان کسی را بگیرد، میتواند مال کسی را بگیرد، میتواند مَظلومی را به قدرت برساند و ظالمی را بر زمین بزند؛ این هم قدرت است. این قدرت خیلیها را از اِعتدال خارج میکند و برایشان بَدمَستی میآورد. او آنچنان خودش را میبیند که غیر از خودش هیچکسی را نمیبیند و هیچکسی را قبول ندارد. «وَ سُكْرِ اَلشَّبَابِ»؛ جوانی هم به همین صورت است. برادران عزیز و جوان و نوجوان! جوانی یک خامیهایی دارد. انسان تا وقتی در جوانی است، پذیرش برایش مشکل است. مثلاً پدرش یک نصیحتی میکند، یا یک بزرگتری میخواهد اَندرزی به او بدهد، این یک حالتی دارد که از آن سخن خوشش نمیآید. حال اگر خیلی هُنر داشته باشد، هیچ حرفی نمیزند؛ ولی میگوید که سنّ اینها بالا رفته است و آن چیزی را که من میفَهمم، متوجّه نمیشوند. لذا بسیاری از جوانها خودشان را در جوانی گرفتار میکنند، آلوده میکنند، بدنام میکنند و بعد هم پیشیمان میشوند. ولی پشیمانی چه فایدهای دارد؟ در آن وقت مَست بود، بَدمَستی میکرد و وقتی غَرائض به او فشار میآورد، عقل او تعطیل بود. «رُبَّ شَهْوةِ ساعةٍ تُورِثُ حُزنا طويلاً[9]»؛ گاهی یک لحظه هَوسرانی یک عُمر پشیمانی است. ولی فکر نمیکرد که بعداً دچار مشکل بشود. این فشار غَریزه و فشار جوانی او را مَست کرده بود. همین که انسانِ مَست تعقُّل ندارد، عَربده میکِشد و به هرکاری امکان دارد که اقدام نماید، فشار غَریزه هم بعضیها را گرفتار چنین حالت مَستی میکند و نمیتواند فردا را ببیند، نمیتواند آینده را تصوّر نماید. لذا در آن بَدمَستی جوانی مُرتکب بسیاری از کارها میشود که بعدها به صورت مُرتّب در درون خودش حَسرت میخورد که ایکاش این کار را نکرده بودم، ایکاش آبروی خودم را حفظ کرده بودم، ایکاش جایگاه خودم را حفظ کرده بودم، ایکاش از چشم امام زمانم نیفتاده بودم، ایکاش با این کارها خودم را بیتوفیق نکرده بودم. مَست بود و نمیفَهمید؛ ولی وقتی جوانی میگذرد، میفَهمد؛ اما دیگر فایدهای ندارد.
«در جوانی پاک بودن شیوه پیغمبری است ***** وَرنَه هر گَبری به پیری می شود پرهیزگار»
در پیری دیگر کاری از او ساخته نیست. میگوید: من دیگر خیلی پاک زندگی میکنم. حالا چه کار دیگری میتوانی بکنی؟ آن زمانی که دست تو باز بود، همهی کارها را انجام دادی، حالا میگویی که میخواهم پاک زندگی کنم؟! نمیتوانی پاک زندگی کنی، والّا تو همان هستی. پیری آنچنان را آنچنانتر میکند.
علم، دانش و تَمجید دیگران هم میتواند موجب مَستی انسان بشود
یکی دیگر از مَستیها «سُكْرِ اَلْعِلْمِ[10]» است. اینگونه نیست که ثروت انسان را بَدمَست کند، ولی دانش و علم اینگونه نباشد. شما مُتخصّصین را ببیند! از آنها نام نمیبَرم؛ ولی نزد یک متخصّص بروید و بگویید که پیش از این نزد فُلان متخصّص میرفتم. شروع به بدگفتن در مورد او میکند. در عُلما هم این موارد کم نیست که عالِمی در مورد عالِم دیگری بدگویی کند. میبیند که درس او بهتر است، سخنرانی او بهتر است، دوستان او بیشتر هستند، مُشتریهایش بیشتر هستند. علم انسان را مَست میکند. اگر تربیت همراه علم نباشد، اگر تَعلیم همراه تَزکیه نباشد؛ تکاثُر در این آیهی کریمهی «أَلْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ * حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ[11]»، مرحوم «علّامهی طهرانی[12]» (اعلی الله مقامه الشریف) در این کتاب «نور مَلکوت»شان میگویند: خداوند متعال نامی از مال نبُرده است که بگوییم تکاثُر در مال است؛ بلکه تکاثُر در علم هم شامل میشود. وقتی علم برای خدا نباشد، کوثر نیست و تکاثُر است. همانگونه که مال تکاثُر است و انسانِ مالاندوز مُتکاثر است و گرفتار عذابهای دنیا و آخرت میشود، علمی هم که برای خداوند متعال نیست و برای تفاخُر است، برای جمعکردن مُشتری است، برای فَریب دیگران است، این علم هم تکاثُر است. انسان مَست میشود. بعضی از عُلما وقتی درس میگویند، به قَدری خودشان را بزرگ میکنند و نظریّات دیگران را کوچک میکنند و تَحقیر میشُمارند که حدّی ندارد. این هم نوعی تکاثُر است. انسان باید حَواسش جمع باشد که تکاثُر مخصوص ثروت نیست؛ بلکه علم هم عالِم را متکاثر میکند و او را به تفاخُر و خودنمایی میکشاند. او خودش صَنم و بُت میشود و به جای اینکه مردم را به سوی خداوند متعال دعوت نماید، به خودش دعوت میکند. دعوت به خود پیش میآید. این هم یکی از آن اُموری است که انسان را مَست میکند. مورد دیگر «سُكْرِ اَلْمَدْحِ[13]» است. به خداوند متعال پَناه میبَریم. این چاپلوسها دور بعضیها را میگیرند و از او تعریف میکنند و او نیز باور میکند و خیال میکند که راست میگویند. میگویند که هیچکسی مانند تو نیست، تو خیلی انسان خوبی هستی، تو دست و دلباز هستی، تو مردمی هستی. مُدام شروع به بازی با اَلفاظ میکنند، اما در حال مُعاملهکردن با او هستندُ دین او را میخَرند، میخواهند او را فَریب بدهند. میخواهند با این تَعاریف و چاپلوسیها مقاصد خودشان را برآورده کنند. ولی بدبخت با این مَدحها باورش میآید و بَدمَست میشود و نمیتواند واقعیّات را تشخیص بدهد. خیال میکند که خودش خیلی بزرگ است و تشخیص او بهتر از تشخیص دیگران است. لذا یک حالت مَنیّتی برایش پیش میآید.
حالت سَجده به انسان نشان میدهد که باید توشهی قیامت خود را جمع کرده باشد
اینکه خداوند متعال فرموده است: «صَلّوا»، بلکه فرموده است: «وَ اسْجُدُوا»، یعنی خودت را جمع کن. اگر خودت را جمع نکنی، گرفتار مَستی میشوی و عقل تو کار نمیکند. اگر دین نباشد، عقل انسان مانند عقل «معاویه» میشود که وقتی از حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) پرسیدند: این زرنگیهایی که معاویه داشت، مگر «اَلعَقلُ ما عُبِدَ بِهِ الرَّحمنُ[14]» نیست؟ او خیلی آدم زرنگی بود. خوب تشخیص میداد که چه کسی را جَذب کند و چه کسی را دَفع کند و چه کسی را چگونه بخَرد. میدانست که قیمت هرکسی چقدر است و خیلی خوب اَرزیابی میکرد. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: آن عقل نیست، آن نُکری است. تشخیص و فکری که قوی باشد، ولی انسان را جهنّمی کند، اینکه عِقال نکرده است. آن کسی که خوشفکر است و خوب تشخیص میدهد و تشخیص او برایش عِقال است، پای نَفسش را میبَندد و اجازه نمیدهد تا چَموشی کند و فَرار کند، اجازه نمیدهد که خرابکاری به وجود بیاورد، آن عقل است. عقلی است که برای انسان تُرمُز است، عقلی است که برای انسان کنترل است، عقلی است که انسان را حفاظ میکند و برای انسان تحفّظ پیش میآورد. وگرنه این عقل که نباشد، انسان مانند آدمهای شَرابخوردهی عَربدهکِش بیعقل است. هر سر و صدایی را راه میاندازد و هر کاری را انجام میدهد. لذا فرمود: «اسْجُدُوا»؛ سَجده کنید. یعنی در سَجده هم خودتان را پایین بیاورید و بالا نبینید و هم خودتان را جَمع کنید. سَجده برای انسان تمرین جمعکردن خودش است. زندگیات را مقداری جَمع و جور کن، تعلُّقات خود را جَمع و جور کن، خودت را جَمع و جور کن. در حالات مرحوم «شیخ بهائی[15]» (اعلی الله مقامه الشریف) نَقل شده است که با جَمعی از شاگردان و همراهانش برای زیارت بر سر مزار «بابا رُکن الدّین[16]» (رحمت الله علیه) در تخت فولاد شهر اصفهان حضور پیدا کرده بود. دیدند که رنگ شیخ تغییر کرد و حالت او مُنقلب شد. فرمود: صدا را شنیدید؟ عرض کردند: خیر، ما صدایی نشنیدیم. فرمود: از این قَبر صدا به گوش من رسید و به من خطاب کرد: شیخ! خودت را جمع کن که در حال آمدن هستی. ما نمیخواهیم بمیریم؟ نباید خودمان را جمع کنیم؟ باید مُدام خودمان را پَخش کنیم؟ اگر دلمان را پَخش کردیم، خودمان را پَخش کردیم، وقتی حضرت عزرائیل (علیه السلام) آمد که نمیتوانیم خودمان را جَمع کنیم. به این جهت است که خداوند متعال به ما دستور میدهد که همیشه خودتان را جمع کنید. هر لحظه حضرت عزرائیل (علیه السلام) آمد، آمادگی داشته باشید. ایکاش نگویید، «رَبِّ ارْجِعُونِ[17]» نگویید. همهی وظایفتان را به روز انجام بدهید که حَسرتی برایتان نباشد و جای التماس برایتان باقی نماند.
روضه و توسّل به حضرت امام حسین (علیه السلام)
«صلَّی اللهُ عَلَیکَ یَا اَبَاعَبدِاللهِ (عَلَیهِ اَلسَّلام)»
درست است که از نظر عدد 72 نفر بودند، در کربلا قُشون حضرت امام حسین (علیه السلام) بودند، اُمّت حضرت امام حسین (علیه السلام) بودند، حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) دولت تشکیل دادند، حکومت تشکیل دادند؛ اما اُمّت ایشان بیشتر از 72 نفر نبودند. الآن وقتی شما میشنوید که این یَهودیهای بَد سیرت حدود 10 هزار مردم بیگُناه را طیّ حدود یک ماه همهی آنها را شهید کردند و زیر آوار ماندند، این کودکان را با صورتهای خونین میبینید، پدران را میببینید که جنازههای فرزندان را بر روی دستشان گرفتهاید، مادران را میبینید، بچّهها را میبینید که در کنار برادران و خواهران خود نشستهاند و آنها را نگاه میکنند و یکدیگر را میبوسند، دلتان میسوزد. اما یک تارِ موی حضرت علی اصغر (علیه السلام) با تمام عالَم قابل مقایسه نیست. اینجا همه را نکُشتند، ولی در آنجا همه را کُشتند. به گونهای بود که وقتی حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) برای وداع حضرت امام زینالعابدین (علیه السلام) آمدند، سر امام سجّاد (علیه السلام) را بر روی دامان گرفته بودند. آقازاده چشمشان را باز کردند و دیدند که پدرشان تنها آمده است و هیچکسی در کنار ایشان نیست. تعجّب کرد که حال من اینقَدر وَخیم است که باید عَمویم برای عیادت من بیاید، باید برادرانم بیایند، باید پسرعموهایم بیایند؛ پس چرا هیچکسی سُراغم را نگرفته است؟ لذا شروع کردند و از حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) سُراغ یکایک آنها را گرفتند. «يا أبَتاهُ أَيْنَ عَمِّىَ الْعَبّاسُ[18]» عمویم کجاست؟ برادرم علی کجاست؟ پسر عمویم قاسم کجاست؟ حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) جوابی دادند که عالَم را آتش میزد. فرمودند: همین اندازه به تو بگویم که به جُز من و تو دیگر مَحرمی برای این زنان حَرم باقی نمانده است.
لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم
اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین
«اللّهُمَّ انّا نَسْئَلُکَ وَ نَدْعُوکَ بِاسْمِکَ الْعَظیمِ الْاعْظَمِ، الْاعَزِّ الْاجَلِّ الْاکْرَمِ یَا حَمِیدُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ یَا عَالِی بِحَقِّ عَلِیٍّ یَا فَاطِرُ بِحَقِّ فَاطِمَهَ یَا مُحْسِنُ بِحَقِّ الْحَسَنِ وَ یا قَدیمَ الْإِحْسَان بِحَقِّ الْحُسَیْنِ[19]».
دعا
خدایا! امام زمانمان (ارواحنا فداه) را برسان.
خدایا! چشم ما را به جمال دلآرای امام زمان (ارواحنا فداه) روشن بفرما.
خدایا! قلوب ما را به نور معرفت و عشق امام زمان (ارواحنا فداه) نورانی بدار.
خدایا! توفیق خدمت همیشگی به حضرت امام زمان (ارواحنا فداه) را نصیب ما بگردان.
خدایا! نَسل جوان ما را به ساحل سعادت و نجات برسان.
خدایا! مشکلات این کشور اهلبیت (سلام الله علیهم اجمعین) و کشور شهدا را برطرف بفرما.
خدایا! مملکت ما را از شَرّ نفوذیها، غَربگراها، لیبرالها، خود به بیگانه فروختهها، کسانی که اسلام و انقلاب را باور ندارند و سوء استفادهکننده هستند، انقلاب و مردم ما را از شرّ اینها حفظ بفرما.
خدایا! شَرّشان را به خودشان و اَربابانشان برگردان.
بارالها! پروردگارا! فرعون زمان ما، فرعونهای زمان ما، حُکّام آمریکا، انگلیس، فرانسه، آلمان و کشورهای دیگری که با اینها همراه هستند، خُصوصاً این نُطفهی نامَشروعشان صهیونیستهای در سرزمینهای اشغالی را از صفحهی روزگار بَرانداز.
الها! پروردگارا! مظلومین غَزّه را از شَرّ و آتش و عُدوان اینها نجات عنایت بفرما.
خدایا! رهبر عزیز ما که رهبری مقاومت را بر عُهده دارد و به فَضل الهی هر روز سُفرهی مقاومت را گُستردهتر میکند، این مُقتدای ما، این عَمود خیمهی امنیّت و عزّت کشور ما را در پَناه امام زمان (ارواحنا فداه) از همهی بَلیّات محافظت بفرما.
خدایا! این عزیز را تا ظهور امام زمان (ارواحنا فداه) با کفایت و کرامت مُستدام بدار.
خدایا! فقر و فَحشا را از این مملکت ریشهکَن بفرما.
خدایا! ویروس کَشفحجاب را برای همیشه از این مملکت دور بگردان.
خدایا! به همهی مردان ما غیرت و به همهی دختران و زنان ما عفّت و حَیا مَرحمت بفرما.
الها! پروردگارا! به همهی جوانهای ما که امکان ازدواج برایشان مُیسّر نیست و در فشار جوانی هستند، به جوانی جوانان شهید کربلا قَسمت میدهیم اینها را مورد رَحم خودت قرار بده و مُقدّمات ازدواجشان را فراهم بفرما.
خدایا! ازدواجها را موفّق و سالم و ثابت قرار بده.
الها! دستهای گِدایی ما را در این مجلس نورانی که به دامان حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) وصل شده است، خالی برمگردان.
خدایا! همهی مریضها، عالِم ربّانی مورد نظر، مریضهی مورد نظر، بیماران مورد نظر همهی حاضرین و همهی سفارششدهها را شِفای عاجل و کامل روزی بفرما.
خدایا! امام ما (رضوان الله تعالی علیه)، شهدای ما، ذَویالحقوق و مَشایخ ما را بر سر سُفرهی اربابمان حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) مُتنعّم و ارواحشان را از ما راضی بدار.
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
[1] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.
[2] سوره مبارکه حج، آیات 77 و 78.
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ارْكَعُوا وَ اسْجُدُوا وَ اعْبُدُوا رَبَّكُمْ وَ افْعَلُوا الْخَيْرَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ * وَ جَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ ۚ هُوَ اجْتَبَاكُمْ وَ مَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ ۚ مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ ۚ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِنْ قَبْلُ وَ فِي هَٰذَا لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيدًا عَلَيْكُمْ وَ تَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ ۚ فَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَ آتُوا الزَّكَاةَ وَ اعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلَاكُمْ ۖ فَنِعْمَ الْمَوْلَىٰ وَ نِعْمَ النَّصِيرُ».
[3] سوره مبارکه مدثر، آیات 1 الی 4.
[4] «نور الثقلین»، جلد 4، صفحه 497؛ / گرد آوري از کتاب: تفسیر نمونه، آيت الله العظمي مکارم شيرازي، دار الکتب الإسلامیه، چاپ بیست و ششم، ج 19، ص 549.
[5] بحار الأنوار : 77 / 55 / 3.
«رسول اللّه صلى الله عليه و آله: نَجا المُخِفُّونَ، و هَلَكَ المُثقَلُونَ».
[6] نهج البلاغه، نامه 31؛ نامه امام علی (علیه السلام) به امام حسن مجتبی (علیه السلام).
«وَ مِنْ وَصِيَّة لَهُ عَليه السَّلامُ: لِلْحَسَنِ بْنِ عَلِىٍّ عَلَيْهِمَا السَّلامُ كَتَبَها اِلَيْهِ بِحاضِرينَ مُنْصَرِفاً مِنْ صِفّينَ مِنَ الْوالِدِ الْفانِ، الْمُقِرِّ لِلزَّمانِ، الْمُدْبِرِ الْعُمُرِ، الْمُسْتَسْلِمِ لِلدَّهْرِ، الذّامِّ لِلدُّنْيا، السّاكِنِ مَساكِنَ الْمَوْتى، الظّاعِنِ عَنْها غَداً، اِلَى الْمَوْلُودِ الْمُؤَمِّلِ ما لايُدْرَكُ، السّالِكِ سَبيلَ مَنْ قَدْ هَلَكَ، غَرَضِ الاَْسْقامِ، وَ رَهينَةِ الاَْيّامِ، وَ رَمِيَّةِ الْمَصائِبِ، وَ عَبْدِ الدُّنْيا، وَ تاجِرِ الْغُرُورِ، وَ غَريمِ الْمَنايا، وَ اَسيرِ الْمَوْتِ، وَ حَليفِ الْهُمُومِ، وَ قَرينِ الاَْحْزانِ، وَ نُصْبِ الاْفاتِ، وَ صَريعِ الشَّهَواتِ، وَ خَليفَةِ الاَْمْواتِ. اَمّا بَعْدُ، فَاِنَّ فيما تَبَيَّنْتُ مِنْ اِدْبارِ الدُّنْيا عَنّى، وَ جُمُوحِ الدَّهْرِ عَلَىَّ، وَ اِقْبالِ الاْخِرَةِ اِلَىَّ ما يَزَعُنى عَنْ ذِكْرِ مَنْ سِواىَ وَ الاِْهْتِمامِ بِما وَرائى، غَيْرَ اَنّى حَيْثُ تَفَرَّدَ بى دُونَ هُمُومِ النّاسِ هَمُّ نَفْسى، فَصَدَقَنى رَأْيى، وَ صَرَفَنى عَنْ هَواىَ، وَ صَرَّحَ لى مَحْضُ اَمْرى، فَاَفْضى بِى اِلى جِدٍّ لا يَكُونُ فيهِ لَعِبٌ، وَ صِدْق لايَشُوبُةُ كَذِبٌ. وَ وَجَدْتُكَ بَعْضى، بَلْ وَجَدْتُكَ كُلّى حَتّى كَاَنَّ شَيْئاً لَوْ اَصابَكَ اَصابَنى، وَ كَاَنَّ الْمَوْتَ لَوْ اَتاكَ اَتانى، فَعَنانى مِنْ اَمْرِكَ ما يَعْنينى مِنْ اَمْرِ نَفْسى، فَكَتَبْتُ اِلَيْكَ كِتابى مُسْتَظْهِراً بِهِ اِنْ اَنَا بَقيتُ لَكَ اَوْ فَنـيـتُ. فَاِنّى اُوصيكَ بِتَقْوَى اللّهِ ـ اَىْ بُنَىَّ ـ وَ لُزُومِ اَمْرِهِ، وَ عِمارَةِ قَلْبِكَ بِذِكْرِهِ، وَ الاِْعْتِصامِ بِحَبْلِهِ; وَ اَىُّ سَبَب اَوْثَقُ مِنْ سَبَب بَيْنَكَ وَ بَيْنَ اللّهِ اِنْ اَنْتَ اَخَذْتَ بِهِ؟! اَحْىِ قَلْبَكَ بِالْمَوْعِظَةِ، وَ اَمِتْهُ بِالزَّهادَةِ، وَ قَوِّهِ بِالْيَقينِ، وَ نَوِّرْهُ بِالْحِكْمَةِ، وَ ذَلِّلْهُ بِذِكْرِ الْمَوْتِ، وَ قَرِّرْهُ بِالْفَناءِ، وَ بَصِّرْهُ فَجائِعَ الدُّنْيا، وَ حَذِّرْهُ صَوْلَةَ الدَّهْرِ، وَ فُحْشَ تَقَلُّبِ اللَّيالى وَ الاَْيّامِ، وَ اعْرِضْ عَلَيْهِ اَخْبارَ الْماضينَ، وَ ذَكِّرْهُ بِما اَصابَ مَنْ كانَ قَبْلَكَ مِنَ الاَْوَّلينَ، وَ سِرْ فى دِيارِهِمْ وَ آثارِهِمْ، فَانْظُرْ فيما فَعَلُوا، وَ عَمَّا انْتَقَلُوا، وَ اَيْنَ حَلُّوا وَ نَزَلُوا، فَاِنَّكَ تَجِدُهُمْ قَدِ انْتَقَلُوا عَنِ الاَْحِبَّةِ، وَ حَلُّوا دِيارَ الْغُرْبَةِ، وَ كَاَنَّكَ عَنْ قَليل قَدْ صِرْتَ كَاَحَدِهِمْ. فَاَصْلِحْ مَثْواكَ، وَ لاتَبِعْ آخِرَتَكَ بِدُنْياكَ، وَ دَعِ الْقَوْلَ فيما لاتَعْرِفُ، وَ الْخِطابَ فيما لَمْ تُكَلَّفْ. وَ اَمْسِكَ عَنْ طَريق اِذا خِفْتَ ضَلالَتَهُ، فَاِنَّ الْكَفَّ عِنْدَ حَيْرَةِ الضَّلالِ خَيْرٌ مِنْ رُكُوبِ الاَْهْوالِ. وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ تَكُنْ مِنْ اَهْلِهِ، وَ اَنْكِرِ الْمُنْكَرَ بِيَدِكَ وَ لِسانِكَ، وَ بايِنْ مَنْ فَعَلَهُ بِجُهْدِكَ. وَ جاهِدْ فِى اللّهِ حَقَّ جِهادِهِ، وَ لا تَأْخُذْكَ فِى اللّهِ لَوْمَةُ لائِم. وَخُضِ الْغَمَراتِ لِلْحَقِّ حَيْثُ كانَ، وَ تَفَقَّهْ فِى الدّينِ، وَ عَوِّدْ نَفْسَكَ التَّصَبُّرَ عَلَى الْمَكْرُوهِ، وَ نِعْمَ الْخُلُقُ التَّصَبُّرُ فِى الْحَقِّ. وَ اَلْجِئْ نَفْسَكَ فِى اْلاُمُورِ كُلِّها اِلى اِلهِكَ، فَاِنَّكَ تُلْجِئُها اِلى كَهْف حَريز، وَ مانِع عَزيز. وَ اَخْلِصْ فِى الْمَسْأَلَةِ لِرَبِّكَ، فَاِنَّ بِيَدِهِ الْعَطاءَ وَ الْحِرْمانَ، وَ اَكْثِرِ الاِْسْتِخارَةَ، وَ تَفَهَّمْ وَصِيَّتى، وَ لاتَذْهَبَنَّ عَنْها صَفْحاً، فَاِنَّ خَيْرَ الْقَوْلِ ما نَفَعَ. وَاعْلَمْ اَنَّهُ لا خَيْرَ فى عِلْم لايَنْفَعُ، وَ لا يُنْتَفَعُ بِعِلْم لايَحِقُّ تَعَلُّمُهُ. اَىْ بُنَىَّ اِنّى لَمّا رَأَيْتُنى قَدْ بَلَغْتُ سِنّاً، وَ رَاَيْتُنى اَزْدادُ وَهْناً، بادَرْتُ بِوَصِيَّتى اِلَيْكَ، وَ اَوْرَدْتُ خِصالاً مِنْها قَبْلَ اَنْ يَعْجَلَ بى اَجَلى دُونَ اَنْ اُفْضِىَ اِلَيْكَ بِما فى نَفْسى، اَوْ اَنْ اُنْقَصَ فى رَأْيى كَما نُقِصْتُ فى جِسْمى، اَوْ يَسْبِقَنى اِلَيْكَ بَعْضُ قَلَباتِ الْهَوى اَوْ فِتَنِ الدُّنيا، فَتَكُونَ كَالصَّعْبِ النَّفُورِ. وَ اِنَّما قَلْبُ الْحَدَثِ كَالاَْرْضِ الْخالِيَةِ، ما اُلْقِىَ فيها مِنْ شَىْء قَبِلَتْهُ. فَبادَرْتُكَ بِالاَْدَبِ قَبْلَ اَنْ يَقْسُوَ قَلْبُكَ، وَ يَشْتَغِلَ لُبُّكَ، لِتَسْتَقْبِلَ بِجِدِّ رَأْيِكَ مِنَ الاَْمْرِ ما قَدْ كَفاكَ اَهْلُ التَّجارِبِ بُغْيَتَهُ وَ تَجْرِبَتَهُ، فَتَكُونَ قَدْ كُفيتَ مَؤُونَةَ الطَّلَبِ، وَ عُوفيتَ مِنْ عِلاجِ التَّجْرِبَةِ، فَاَتاكَ مِنْ ذلِكَ ما قَدْ كُنّا نَأْتيهِ، وَ اسْتَبانَ لَكَ ما رُبَّما اَظْلَمَ عَلَيْنا مِنْهُ. اَىْ بُنَىَّ، اِنّى وَ اِنْ لَمْ اَكُنْ عُمِّرْتُ عُمُرَ مَنْ كانَ قَبْلى فَقَدْ نَظَرْتُ فى اَعْمالِهِمْ، وَ فَكَّرْتُ فى اَخْبارِهِمْ، وَ سِرْتُ فى آثارِهِمْ حَتّى عُدْتُ كَاَحَدِهِمْ، بَلْ كَاَنّى بِمَا انْتَهى اِلَىَّ مِنْ اُمُورِهِمْ قَدْ عُمِّرْتُ مَعَ اَوَّلِهِمْ اِلى آخِرِهِمْ، فَعَرَفْتُ صَفْوَ ذلِكَ مِنْ كَدَرِهِ، وَ نَفْعَهُ مِنْ ضَرَرِهِ، فَاسْتَخْلَصْتُ لَكَ مِنْ كُلِّ اَمْر نَخيلَهُ، وَ تَوَخَّيْتُ لَكَ جَميلَهُ، وَ صَرَفْتُ عَنْكَ مَجْهُولَهُ، وَ رَاَيْتُ حَيْثُ عَنانى مِنْ اَمْرِكَ ما يَعْنِى الْوالِدَ الشَّفيقَ، وَ اَجْمَعْتُ عَلَيْهِ مِنْ اَدَبِكَ اَنْ يَكُونَ ذلِكَ، وَ اَنْتَ مُقْبِلُ الْعُمُرِ، وَ مُقْتَبِلُ الدَّهْرِ، ذُو نِيَّة سَليمَة، وَ نَفْس صافِيَة، وَ اَنْ اَبْتَدِئَكَ بِتَعْليمِ كِتابِ اللّهِ وَ تَأْويلِهِ، وَ شَرائِعِ الاِْسْلامِ وَ اَحْكامِهِ، وَ حَلالِهِ وَ حَرامِهِ، لا اُجاوِزُ ذلِكَ بِكَ اِلى غَيْرِهِ. ثُمَّ اَشْفَقْتُ اَنْ يَلْتَبِسَ عَلَيْكَ مَا اخْتَلَفَ النّاسُ فيهِ مِنْ اَهْوائِهِمْ وَ آرائِهِمْ مِثْلَ الَّذِى الْتَبَسَ عَلَيْهِمْ، فَكانَ اِحْكامُ ذلِكَ عَلى ما كَرِهْتُ مِنْ تَنْبيهِكَ لَهُ اَحَبَّ اِلَىَّ مِنْ اِسْلامِكَ اِلى اَمْر لاآمَنُ عَلَيْكَ بِهِ الْهَلَكَةَ، وَ رَجَوْتُ اَنْ يُوَفِّقَكَ اللّهُ فيهِ لِرُشْدِكَ، وَ اَنْ يَهْدِيَكَ لِقَصْدِكَ، فَعَهِدْتُ اِلَيْكَ وَصِيَّتى هذِهِ. وَاعْلَمْ يا بُنَىَّ، اَنَّ اَحَبَّ ما اَنْتَ آخِذٌ بِهِ اِلَىَّ مِنْ وَصِيَّتى تَقْوَى اللّهِ، وَ الاِْقْتِصارُ عَلى ما فَرَضَهُ اللّهُ عَلَيْكَ، وَ الاَْخْذُ بِما مَضى عَلَيْهِ الاَْوَّلُونَ مِنْ آبائِكَ، وَ الصّالِحُونَ مِنْ اَهْلِ بَيْتِكَ، فَاِنَّهُمْ لَمْ يَدَعُوا اَنْ نَظَرُوا لاَِنْفُسِهِمْ كَما اَنْتَ ناظِرٌ، وَ فَكَّرُوا كَما اَنْتَ مُفَكِّرٌ، ثُمَّ رَدَّهُمْ آخِرُ ذلِكَ اِلَى الاَْخْذِ بِما عَرَفُوا، وَ الاِْمْساكِ عَمّا لَمْ يُكَلَّفُوا. فَاِنْ اَبَتْ نَفْسُكَ اَنْ تَقْبَلَ ذلِكَ دُونَ اَنْ تَعْلَمَ كَما عَلِمُوا فَلْيَكُنْ طَلَبُكَ ذلِكَ بِتَفَهُّم وَ تَعَلُّم، لا بِتَوَرُّطِ الشُّبُهاتِ، وَ غُلُوِّ الْخُصُوماتِ. وَ ابْدَأْ قبَْلَ نَظَرِكَ فى ذلِكَ بِالاِْسْتِعانَةِ بِاِلهِكَ، وَ الرَّغْبَةِ اِلَيْهِ فى تَوْفيقِكَ، وَ تَرْكِ كُلِّ شائِبَة اَوْلَجَتْكَ فى شَبْهَة، اَوْ اَسْلَمَتْكَ اِلى ضَلالَة. فَاِذا اَيْقَنْتَ اَنْ قَدْ صَفا قَلْبُكَ فَخَشَعَ، وَ تَمَّ رَأْيُكَ فَاجْتَمَعَ، وَ كانَ هَمُّكَ فى ذلِكَ هَمّاً واحِداً، فَانْظُرْ فيما فَسَّرْتُ لَكَ. وَ اِنْ اَنْتَ لَمْ يَجْتَمِعْ لَكَ ما تُحِبُّ مِنْ نَفْسِكَ، وَ فَراغِ نَظَرِكَ وَ فِكْرِكَ، فَاعْلَمْ اَنَّكَ اِنَّما تَخْبِطُ الْعَشْواءَ، وَ تَتَوَرَّطُ الظَّلْماءَ; وَ لَيْسَ طالِبُ الدّينِ مَنْ خَبَطَ اَوْ خَلَـطَ ، وَ الاِْمْسـاكُ عَـنْ ذلِـكَ اَمْثَـلُ. فَتَفَهَّمْ يا بُنَىَّ وَصِيَّتى، وَاعْلَمْ اَنَّ مالِكَ الْمَوْتِ هُوَ مالِكُ الْحَياةِ، وَ اَنَّ الْخالِقَ هُوَ الْمُميتُ، وَ اَنَّ الْمُفْنِىَ هُوَ الْمُعيدُ، وَ اَنَّ الْمُبْتَلِىَ هُوَ الْمُعافى، وَ اَنَّ الدُّنْيا لَمْ تَكُنْ لِتَسْتَقِرَّ اِلاّ عَلى ما جَعَلَهَا اللّهُ عَلَيْهِ مِنَ النـَّعْماءِ وَ الاِْبْتِلاءِ، وَ الْجَزاءِ فِى الْمَعادِ، وَ ما شاءَ مِمّا لا نَعْلَمُ. فَاِنْ اَشْكَلَ عَلَيْكَ شَىْءٌ مِنْ ذلِكَ فَاحْمِلْهُ عَلى جَهالَتِكَ بِهِ، فَاِنَّكَ اَوَّلَ ما خُلِقْتَ جاهِلاً ثُمَّ عَلِّمْتَ، وَ ما اَكْثَرَ ما تَجْهَلُ مِنَ الاَْمْرِ، وَ يَتَحَيَّرُ فيهِ رَأْيُكَ، وَ يَضِلُّ فيهِ بَصَرُكَ، ثُمَّ تُبْصِرُهُ بَعْدَ ذلِكَ. فَاعْتَصِمْ بِالَّذى خَلَقَكَ وَ رَزَقَكَ وَ سَوّاكَ، وَلْيَكُنْ لَهُ تَعَبُّدُكَ، وَ اِلَيْهِ رَغْبَتُكَ، وَ مِنْهُ شَفَقَتُكَ. وَ اعْلَمْ يا بُنَىَّ، اَنَّ اَحَداً لَمْ يُنْبِئْ عَنِ اللّهِ كَما اَنْبَاَ عَنْهُ الرَّسُولُ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، فَارْضَ بِهِ رائِداً، وَ اِلَى النَّجاةِ قائِداً، فَاِنّى لَمْ آلُكَ نَصيحَةً، وَ اِنَّكَ لَنْ تَبْلُغَ فِى النَّظَرِ لِنَفْسِكَ ـ وَ اِنِ اجْتَهَدْتَ ـ مَـبْـلَـغَ نَـظَـرى لَـكَ. وَ اعْلَمْ يا بُنَىَّ، اَنَّهُ لَوْ كانَ لِرَبِّكَ شَريكٌ لاََتَتْكَ رُسُلُهُ، وَ لَرَاَيْتَ آثارَ مُلْكِهِ وَ سُلْطانِهِ، وَ لَعَرَفْتَ اَفْعالَهُ وَ صِفاتِهِ، وَلكِنَّهُ اِلهٌ واحِدٌ كَما وَصَفَ نَفْسَهُ، لايُضادُّهُ فى مُلْكِهِ اَحَدٌ، وَ لايَزُولُ اَبَداً، وَ لَمْ يَزَلْ، اَوَّلٌ قَبْلَ الاَْشْياءِ بِلا اَوَّلِيَّة، وَ آخِرٌ بَعْدَ الاَْشْياءِ بِلا نِهايَة، عَظُمَ عَنْ اَنْ تَثْبُتَ رُبُوبِيَّتُهُ بِاِحاطَةِ قَلْب اَوْ بَصَر. فَاِذا عَرَفْتَ ذلِكَ فَافْعَلْ كَما يَنْبَغى لِمِثْلِكَ اَنْ يَفْعَلَهُ فى صِغَرِ خَطَرِهِ، وَ قِلَّةِ مَقْدُرَتِهِ، وَ كَثْرَةِ عَجْزِهِ، وَ عَظيمِ حاجَتِهِ اِلى رَبِّهِ، فى طَلَبِ طاعَتِهِ، وَالْخَشْيَةِ مِنْ عُقُوبَتِهِ، وَ الشَّفَقَةِ مِنْ سُخْطِهِ، فَاِنَّهُ لَمْ يَأْمُرْكَ اِلاّ بِحَسَن، وَ لَمْ يَنْهَكَ اِلاّ عَنْ قَبيح. يا بُنَىَّ، اِنّى قَدْ اَنْبَأْتُكَ عَنِ الدُّنْيا وَ حالِها وَ زَوالِها وَ انْتِقالِها، وَ اَنْبَأْتُكَ عَنِ الاْخِرَةِ وَ ما اُعِدَّ لاَِهْلِها فيها، وَ ضَرَبْتُ لَكَ فيهِمَا الاَْمْثالَ لِتَعْتَبِرَ بِها وَ تَحْذُوَ عَلَيْها. اِنَّما مَثَلُ مَنْ خَبَرَ الدُّنْيا كَمَثَلِ قَوْم سَفْر نَبا بِهِمْ مَنْزِلٌ جَديبٌ فَاَمُّوا مَنْزِلاً خَصيباً وَ جَناباً مَريعاً، فَاحْتَمَلُوا وَعْثاءَ الطَّريقِ، وَ فِراقَ الصَّديقِ، وَ خُشُونَةَ السَّفَرِ، وَ جُشُوبَةَ الْمَطْعَمِ لِيَأْتُوا سَعَةَ دارِهِمْ، وَ مَنْزِلَ قَرارِهِمْ، فَلَيْسَ يَجِدُونَ لِشَىْء مِنْ ذلِكَ اَلَماً، وَ لايَرَوْنَ نَفَقَةً فيهِ مَغْرَماً، وَ لا شَىْءَ اَحَبُّ اِلَيْهِمْ مِمّا قَرَّبَهُمْ مِنْ مَنْزِلِهِمْ، وَ اَدْناهُمْ مِنْ مَحَلِّهِمْ. وَ مَثَلُ مَنِ اغْتَرَّ بِها كَمَثَلِ قَوْم كانُوا بِمَنْزِل خَصيب فَنَبا بِهِمْ اِلى مَنْزِل جَديب، فَلَيْسَ شَىْءٌ اَكْرَهَ اِلَيْهِمْ وَ لا اَفْظَعَ عِنْدَهُمْ مِنْ مُفارَقَةِ ما كانُوا فيهِ اِلى ما يَهْجُمُونَ عَلَيْهِ، وَ يَصيرُونَ اِلَيْهِ. يا بُنَىَّ، اجْعَلْ نَفْسَكَ ميزاناً فيما بَيْنَكَ وَ بَيْنَ غَيْرِكَ، فَاَحْبِبْ لِغَيْرِكَ ما تُحِبُّ لِنَفْسِكَ، وَ اكْرَهْ لَهُ ما تَكْرَهُ لَها، وَ لاتَظْلِمْ كَما لاتُحِبُّ اَنْ تُظْلَمَ، وَ اَحْسِنْ كَما تُحِبُّ اَنْ يُحْسَنَ اِلَيْكَ، وَ اسْتَقْبِحْ مِنْ نَفْسِكَ ما تَسْتَقْبِحُ مِنْ غَيْرِكَ، وَارْضَ مِنَ النّاسِ بِما تَرْضاهُ لَهُمْ مِنْ نَفْسِكَ، وَ لاتَقُلْ ما لاتَعْلَمُ وَ اِنْ قَلَّ ما تَعْلَمُ، وَ لا تَقُـلْ ما لا تُحِـبُّ اَنْ يُقـالَ لَـكَ. وَ اعْلَمْ اَنَّ الاِْعْجابَ ضِدُّ الصَّوابِ وَ آفَةُ الاَْلْبابِ. فَاسْعَ فى كَدْحِكَ، وَ لاتَكُنْ خازِناً لِغَيْرِكَ. وَ اِذا اَنْتَ هُديتَ لِقَصْدِكَ فَكُنْ اَخْشَعَ ما تَكُونُ لِرَبِّكَ. وَ اعْلَمْ اَنَّ اَمامَكَ طَريقاً ذا مَسافَة بَعيدَة وَ مُشَقَّة شَديدَة، وَ اَنَّهُ لاغِنى بِكَ فيهِ عَنْ حُسْنِ اْلاِرْتِيادِ، وَ قَدْرِ بَلاغِكَ مِنَ الزّادِ مَعَ خِفَّةِ الظَّهْرِ، فَلاتَحْمِلَنَّ عَلى ظَهْرِكَ فَوْقَ طاقَتِكَ فَيَكُونَ ثِقْلُ ذلِكَ وَ بالاً عَلَيْكَ. وَ اِذا وَجَدْتَ مِنْ اَهْلِ الْفاقَةِ مَنْ يَحْمِلُ لَكَ زادَكَ اِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ فَيُوافيكَ بِهِ غَداً حَيْثُ تَحْتاجُ اِلَيْهِ فَاغْتَنِمْهُ وَ حَمِّلْهُ اِيّاهُ، وَ اَكْثِرْ مِنْ تَزْويدِهِ وَ اَنْتَ قادِرٌ عَلَيْهِ، فَلَعَلَّكَ تَطْلُبُهُ فَلاتَجِدُهُ. وَاغْتَنِمْ مَنِ اسْتَقْرَضَكَ فى حالِ غِناكَ لِيَجْعَلَ قَضاءَهُ لَكَ فى يَوْمِ عُسْرَتِكَ. وَ اعْلَمْ اَنَّ اَمامَكَ عَقَبَةً كَؤُوداً، الْمُخِفُّ فيها اَحْسَنُ حالاً مِنَ الْمُثْقِلِ، وَالْمُبْطِئُ عَلَيْها اَقْبَحُ حالاً مِنَ الْمُسْرِعِ، وَ اَنَّ مَهْبِطَكَ بِها لامَحالَةَ عَلى جَنَّة اَوْ عَلى نار، فَارْتَدْ لِنَفْسِكَ قَبْلَ نُزُولِكَ، وَ وَطِّىءِ الْمَنْزِلَ قَبْلَ حُلُولِكَ، فَلَيْسَ بَعْدَ الْمَوْتِ مُسْتَعْتَبٌ، وَ لا اِلَى الـدُّنْيا مُنْصَـرَفٌ. وَ اعْلَمْ اَنَّ الَّذى بِيَدِهِ خَزائِنُ السَّمواتِ وَ الاَْرْضِ قَدْ اَذِنَ لَكَ فِى الدُّعاءِ، وَ تَكَفَّلَ لَكَ بِالاِْجابَةِ، وَ اَمَرَكَ اَنْ تَسْاَلَهُ لِيُعْطِيَكَ، وَ تَسْتَرْحِمَهُ لِيَرْحَمَكَ، وَ لَمْ يَجْعَلْ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ مَنْ يَحْجُبُهُ عَنْكَ وَ لَمْ يُلْجِئْكَ اِلى مَنْ يَشْفَعُ لَكَ اِلَيْهِ، وَ لَمْ يَمْنَعْكَ اِنْ اَسَأْتَ مِنَ التَّوْبَةِ، وَ لَمْ يُعاجِلْكَ بِالنِّقْمَةِ، وَ لَمْ يُعَيِّرْكَ بِالاِْنابَةِ، وَ لَمْ يَفْضَحْكَ حَيْثُ الْفَضيحَةُ بِكَ اَوْلى، وَ لَمْ يُشَدِّدْ عَلَيْكَ فى قَبُولِ الاِْنابَةِ، وَ لَمْ يُناقِشْكَ بِالْجَريمَةِ، وَ لَمْ يُؤْيِسْكَ مِنَ الرَّحْمَةِ بَلْ جَعَلَ نُزُوعَكَ عَنِ الذَّنْبِ حَسَنَةً، وَ حَسَبَ سَيِّئَتَكَ واحِدَةً، وَ حَسَبَ حَسَنَتَكَ عَشْراً، وَ فَتَحَ لَكَ بابَ الْمَتابِ وَ بابَ الاِْسْتيعابِ، فَاِذا نادَيْتَهُ سَمِعَ نِداءَكَ، وَ اِذا ناجَيْتَهُ عَلِمَ نَجْواكَ، فَاَفْضَيْتَ اِلَيْهِ بِحاجَتِكَ، وَ اَبْثَثْتَهُ ذاتَ نَفْسِكَ، وَ شَكَوْتَ اِلَيْهِ هُمُومَكَ، وَاسْتَكْشَفْتَهُ كُرُوبَكَ، وَاسْتَعَنْتَهُ عَلى اُمُورِكَ، وَ سَاَلْتَهُ مِنْ خَزائِنِ رَحْمَتِهِ ما لايَقْدِرُ عَلى اِعْطائِهِ غَيْرُهُ، مِنْ زِيادَةِ الاَْعْمارِ، وَ صِحَّةِ الاَْبْدانِ، وَ سَعَةِ الاَْرْزاقِ. ثُمَّ جَعَلَ فى يَدَيْكَ مَفاتيحَ خَزائِنِهِ بِما اَذِنَ لَكَ فيهِ مِنْ مَسْاَلَتِهِ، فَمَتى شِئْتَ اسْتَفْتَحْتَ بِالدُّعاءِ اَبْوابَ نِعْمَتِهِ، و اسْتَمْطَرْتَ شَـآبيبَ رَحْمَتِهِ، فَلايُقْنِطَنَّكَ اِبْطاءُ اِجابَتِهِ، فَاِنَّ الْعَطِيَّةَ عَلى قَدْرِ النِّيَّةِ، وَ رُبَّما اُخِّرَتْ عَنْكَ الاِْجابَةُ لِيَكُونَ ذلِكَ اَعْظَمَ لاَِجْر السَّائِلِ، وَ اَجْزَلَ لِعَطاءِ الاْمِلِ. وَ رُبَّما سَاَلْتَ الشَّىْءَ فَلاتُؤْتاهُ وَ اُوتيتَ خَيْراً مِنْهُ عاجِلاً اَوْ آجِلاً، اَوْ صُرِفَ عَنْكَ لِما هُوَ خَيْرٌ لَكَ. فَلَرُبَّ اَمْر قَدْ طَلَبْتَهُ فيه هَلاكُ دينِكَ لَوْ اُوتيتَهُ. فَلْتَكُنْ مَسْاَلَتُكَ فيما يَبْقى لَكَ جَمالُهُ، و يُنْفى عَنْكَ وَبالُهُ، فَالْمالُ لايَبْقى لَكَ وَ لا تَـبْقـى لَــهُ. وَ اعْلَمْ يا بُنَىَّ، اَنَّكَ اِنَّما خُلِقْتَ لِلاْخِرَةِ لا لِلدُّنْيا، وَ لِلْفَناءِ لا لِلْبَقاءِ، وَ لِلْمَوْتِ لا لِلْحَياةِ، وَ اَنَّكَ فى مَنْزِلِ قُلْعَة، وَ دارِ بُلْغَة، وَ طَريق اِلَى الاْخِرَةِ، وَ اَنَّكَ طَريدُ الْمَوْتِ الَّذى لايَنْجُو مِنْهُ هارِبُهُ، وَ لايَفُوتُهُ طالِبُهُ، و لابُدَّ اَنَّهُ مُدْرِكُهُ، فَكُنْ مِنْهُ عَلى حَذَر اَنْ يُدْرِكَكَ وَ اَنْتَ عَلى حال سَيِّئَة قَدْ كُنْتَ تُحَدِّثُ نَفْسَكَ مِنْها بِالتَّوْبَةِ، فَيَحُولَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ ذلِكَ، فَاِذا اَنْتَ قَدْ اَهْلَكْتَ نَفْسَكَ. يا بُنَىَّ، اَكْثِرْ مِنْ ذِكْرِ الْمَوْتِ، وَ ذِكْرِ ما تَهْجُمُ عَلَيْهِ، وَ تُفْضى بَعْدَ الْمَوْتِ اِلَيْهِ، حَتّى يَأْتِيَكَ وَ قَدْ اَخَذْتَ مِنْهُ حِذْرَكَ ، وَ شَدَدْتَ لَهُ اَزْرَكَ، وَ لا يَأْتِيَكَ بَغْتَةً فَيَبْهَرَكَ. وَ اِيّاكَ اَنْ تَغْتَرَّ بِما تَرى مِنْ اِخْلادِ اَهْلِ الدُّنْيا اِلَيْها، وَ تَكالُبِهِمْ عَلَيْها، فَقَدْ نَبَّاَكَ اللّهُ عَنْها، وَ نَعَتْ هِىَ لَكَ نَفْسَها، وَ تَكَشَّفَتْ لَكَ عَنْ مَساويها، فَاِنَّما اَهْلُها كِلابٌ عاوِيَةٌ، وَ سِباغٌ ضارِيَةٌ، يَهِرُّ بَعْضُها بَعْضاً، وَ يَأْكُلُ عَزيزُها ذَليلَها، وَ يَقْهَرُ كَبيرُها صَغيرَها. نَعَمٌ مُعَقَّلَةٌ، وَ اُخْرى مُهْمَلَةٌ، قَدْ اَضَلَّتْ عُقُولَها، وَ رَكِبَتْ مَجْهُولَها، سُرُوحُ عاهَة بِواد وَعْث، لَيْسَ لَها راع يُقيمُها، وَ لا مُسيمٌ يُسيمُها، سَلَكَتْ بِهِمُ الدُّنْيا طَريقَ الْعَمى، وَ اَخَذَتْ بِاَبْصارِهِمْ عَنْ مَنارِ الْهُدى، فَتاهُوا فى حَيْرَتِها، وَ غَرِقُوا فى نِعْمَتِها، وَ اتَّخَذُوها رَبّاً، فَلَعِبَتْ بِهِمْ وَ لَعِبُوا بِها، وَ نَسُــوا مـا وَراءَهــا . رُوَيْداً يُسْفِرُ الظَّلامُ، كَاَنْ قَدْ وَ رَدَتِ الاَْظْعانُ، يُوشِكُ مَنْ اَسْرَعَ اَنْ يَلْحَقَ. وَاعْلَمْ يا بُنَىَّ، اَنَّ مَنْ كانَتْ مَطِيَّتُهُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ فَاِنَّهُ يُسارُ بِهِ وَ اِنْ كانَ واقِفاً، وَ يَقْطَعُ الْمَسافَةَ وَ اِنْ كانَ مُقيماً وادِعاً. وَ اعْلَمْ يَقيناً اَنَّكَ لَنْ تَبْلُغَ اَمَلَكَ وَ لَنْ تَعْدُوَ اَجَلَكَ، وَ اَنَّكَ فى سَبيلِ مَنْ كانَ قَبْلَكَ. فَخَفِّصْ فِى الطَّلَبِ، وَ اَجْمِلْ فِى الْمُكْتَسَبِ، فَاِنَّهُ رُبَّ طَلَب قَدْ جَرَّ اِلى حَرَب. فَلَيْسَ كُلُّ طالِب بِمَرْزُوق، وَ لاكُلُّ مُجْمِل بِمَحْرُوم. وَ اَكْرِمْ نَفْسَكَ عَنْ كُلِّ دَنِيَّة وَ اِنْ ساقَتْكَ اِلَى الرَّغائِبِ، فَاِنَّكَ لَنْ تَعْتاضَ بِما تَبْذُلُ مِنْ نَفْسِكَ عِوَضاً. وَ لاتَكُنْ عَبْدَ غَيْرِكَ وَ قَدْ جَعَلَكَ اللّهُ حُرّاً. وَ ما خَيْرُ خَيْر لايُنالُ اِلاّ بِشَرٍّ، وَ يُسْر لا يُنالُ اِلاّ بِعُسْر؟! وَ اِيّاكَ اَنْ تُوجِفَ بِكَ مَطايا الطَّمَعِ فَتُورِدَكَ مَناهِلَ الْهَلَكَةِ. وَ اِنِ اسْتَطَعْتَ اَنْ لايَكُونَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ اللّهِ ذُو نِعْمَة فَافْعَلْ، فَاِنَّكَ مُدْرِكٌ قِسْمَكَ، وَ آخِذٌ سَهْمَكَ. وَ اِنَّ الْيَسيرَ مِنَ اللّهِ سُبْحانَهُ اَعْظَمُ وَ اَكْرَمُ مِنَ الْكَثيرِ مِنْ خَلْقِهِ وَ اِنْ كانَ كُـلٌّ مِنْهُ . وَ تلافيكَ ما فَرَطَ مِنْ صَمْتِكَ اَيْسَرُ مِنْ اِدْراكِكَ ما فاتَ مِنْ مَنْطِقِكَ، وَ حِفْظُ ما فِى الْوِعاءِ بِشَدِّ الْوِكاءِ، وَ حِفْظُ ما فى يَدَيْكَ اَحَبُّ اِلَىَّ مِنْ طَلَبِ ما فى يَدِ غَيْرِكَ. وَ مَرارَةُ الْيَأْسِ خَيْرٌ مِنَ الطَّلَبِ اِلَى النّاسِ. وَ الْحُرْفَةُ مَعَ الْعِفَّةِ خَيْرٌ مِنَ الْغِنى مَعَ الْفُجُورِ. وَ الْمَرْءُ اَحْفَظُ لِسِرِّهِ. وَ رُبَّ ساع فيما يَضُرُّهُ. مَنْ اَكْثَرَ اَهْجَرَ، وَ مَنْ تَفَكَّرَ اَبْصَرَ. قارِنْ اَهْلَ الْخَيْرِ تَكُنْ مِنْهُمْ، وَ بايِنْ اَهْلَ الشَّرِّ تَبِنْ عَنْهُمْ. بِئْسَ الطَّعامُ الْحَرامُ، وَ ظُلْمُ الضَّعيفِ اَفْحَشَ الظُّلْمِ. اِذا كانَ الرِّفْقُ خُرْقاً كانَ الْخُرْقُ رِفْقاً، رُبَّما كانَ الدَّواءُ دَاءً وَ الدّاءُ دَواءً. وَ رُبَّما نَصَحَ غَيْرُ النّاصِحِ، وَ غَشَّ الْمُسْـتَـنْصَـحُ. وَ اِيّاكَ وَ الاِْتِّكالَ عَلَى الْمُنى فَاِنَّها بَضائِعُ النَّوْكى. وَ الْعَقْلُ حِفْظُ التَّجارِبِ، وَ خَيْرُ ما جَرَّبْتَ ما وَعَظَكَ. بادِرِ الْفُرْصَةَ قَبْلَ اَنْ تَكُونَ غُصَّةً. لَيْسَ كُلُّ طالِب يُصيبُ، وَ لا كُلُّ غائِب يَؤُوبُ. وَ مِنَ الْفَسادِ اِضاعَةُ الزّادِ وَ مَفْسَدَةُ الْمَعادِ. وَ لِكُلِّ اَمْر عاقِبَةٌ، سَوْفَ يَأْتيكَ ما قُدِّرَ لَكَ. التّاجِرُ مُخاطِرٌ. وَ رُبَّ يَسير اَنْمى مِنْ كَثير. وَلا خَيْرَ فى مُعين مَهين، وَ لا فى صَديق ظَنين. ساهِلِ الدَّهْرَ ما ذَلَّ لَكَ قَعودُهُ. وَ لا تُخاطِرْ بِشَىْء رَجاءَ اَكْثَرَ مِنْهُ. وَ اِيّاكَ اَنْ تَجْمَحَ بِـكَ مَطِيَّةُ اللَّجاجِ. اِحْمِلْ نَفْسَكَ مِنْ اَخيكَ عِنْدَ صَرْمِهِ عَلَى الصِّلَةِ، وَ عِنْدَ صُدُودِهِ عَلَى اللَّطَفِ وَ الْمُقارَبَةِ، وَ عِنْدَ جُمُودِهِ عَلَى الْبَذْلِ، وَ عِنْدَ تَباعُدِهِ عَلَى الدُّنُوِّ، وَ عِنْدَ شِدَّتِهِ عَلَى اللّينِ، وَ عِنْدَ جُرْمِهِ عَلَى الْعُذْرِ، حَتّى كَاَنَّكَ لَهُ عَبْدٌ، وَ كَاَنَّهُ ذُو نِعْمَة عَلَيْكَ. وَ اِيّاكَ اَنْ تَضَعَ ذلِكَ فى غَيْرِ مَوْضِعِهِ، اَوْ اَنْ تَفْعَلَهُ بِغَيْرِ اَهْلِهِ. لاتَتَّخِذَنَّ عَدُوَّ صَديقِكَ صَديقاً فَتُعادِىَ صَديقَكَ. وَ امْحَضْ اَخاكَ النَّصيحَةَ حَسَنَةً كانَتْ اَوْ قَبيحَةً. وَ تَجَرَّعِ الْغَيْظَ فَاِنّى لَمْ اَرَجُرْعَةً اَحْلى مِنْها عاقِبَةً، وَ لا اَلَذَّ مَغَبَّةً. وَ لِنْ لِمَنْ غالَظَكَ، فَاِنَّهُ يُوشِكُ اَنْ يَلينَ لَكَ. وَ خُذْ عَلى عَدُوِّكَ بِالْفَضْلِ، فَاِنَّهُ اَحْلَى الظَّفَرَيْنِ. وَ اِنْ اَرَدْتَ قَطيعَةَ اَخيكَ فَاسْتَبْقِ لَهُ مِنْ نَفْسِكَ بَقِيَّةً يَرْجِعُ اِلَيْها اِنْ بَدا لَهُ ذلِكَ يَوْماً مّا. وَ مَنْ ظَنَّ بِكَ خَيْراً فَصَدِّقْ ظَنَّهُ. وَ لاتُضيعَنَّ حَقَّ اَخيكَ اتِّكالاً عَلى ما بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ، فَاِنَّهُ لَيْسَ لَكَ بِاَخ مَنْ اَضَعْتَ حَقَّهُ. وَ لايَكُنْ اَهْلُكَ اَشْقَى الْخَلْقِ بِكَ. وَ لاتَرْغَبَنَّ فيمَنْ زَهِدَ عَنْكَ. وَ لايَكُونَنَّ اَخُوكَ عَلى مُقاطَعَتِكَ اَقْوى مِنْكَ عَلى صِلَتِهِ، و لايَكُونَنَّ عَلَى الاِْساءَةِ اَقْوى مِنْكَ عَلَى الاِْحْسانِ. وَ لايَكْبُرَنَّ عَلَيْكَ ظُلْمُ مَنْ ظَلَمَكَ، فَاِنَّهُ يَسْعى فى مَضَرَّتِهِ وَ نَفْعِكَ، وَ لَيْسَ جَزاءُ مَنْ سَرَّكَ اَنْ تَسُوءَهُ. وَ اعْلَمْ يا بُنَىَّ، اَنَّ الرِّزْقَ رِزْقانِ: رِزْقٌ تَطْلُبُهُ، وَ رِزْقٌ يَطْلُبُكَ، فَاِنْ اَنْتَ لَمْ تَأْتِهِ اَتاكَ. ما اَقْبَحَ الْخُضُوعَ عِنْدَ الْحاجَةِ، وَ الْجَفاءَ عِنْدَ الْغِنى. اِنَّما لَكَ مِنْ دُنياكَ ما اَصْلَحْتَ بِهِ مَثْواكَ. وَ اِنْ جَزِعْتَ عَلى ما تَفَلَّتَ مِنْ يَدَيْكَ فَاجْزَعْ عَلى كُلِّ ما لَمْ يَصِلْ اِلَيْكَ. اِسْتَدِلَّ عَلى ما لَمْ يَكُنْ بِما قَدْ كانَ، فَاِنَّ الاُْمُورَ اَشْباهٌ. وَ لاتَكُونَنَّ مِمَّن لاتَنْفَعُهُ الْعِظَةُ اِلاّ اِذا بالَغْتَ فى ايلامِهِ، فَاِنَّ الْعاقِلَ يَتَّعِظُ بِالاَْدَبِ، وَ الْبَهائِمُ لاتَتَّعِظُ اِلاّ بِالضَّرْبِ. اِطْرَحْ عَنْكَ وارِداتِ الْهُمُومِ بِعَزائِمِ الصَّبْرِ وَ حُسْنِ الْيَقينِ. مَنْ تَرَكَ الْقَصْدَ جارَ. وَ الصّاحِبُ مُناسِبٌ. وَ الصَّديقُ مَنْ صَدَقَ غَيْبُهُ. وَ الْهَوى شَريكُ الْعَمى. رُبَّ بَعيد اَقْرَبُ مِنْ قَريب، و قَريب اَبْعَدُ مِنْ بَعيد، والْغَريبُ مَنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ حَبيبٌ. مَنْ تَعَدَّى الْحَقَّ ضاقَ مَذْهَبُهُ. وَ مَنِ اقْتَصَرَ عَلى قَدْرِهِ كانَ اَبْقى لَهُ. وَ اَوْثَقُ سَبَب اَخَذْتَ بِهِ سَبَبٌ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ اللّهِ. وَ مَنْ لَمْ يُبالِكَ فَهُوَ عَدُوُّكَ. قَدْ يَكُونُ الْيَأْسُ اِدْراكاً اِذا كانَ الطَّمَعُ هَلاكاً. لَيْسَ كُلُّ عَوْرَة تَظْهَرُ، وَ لا كُلُّ فُرْصَة تُصابُ. وَ رُبَّما اَخْطَاَ الْبَصيرُ قَصْدَهُ، وَ اَصابَ الاَْعْمى رُشْدَهُ. اَخِّرِ الشَّرَّ فَاِنَّكَ اِذا شِئْتَ تَعَجَّلْتَهُ. وَ قَطيعَةُ الْجاهِلِ تَعْدِلُ صِلَةَ الْعاقِلِ. مَنْ اَمِنَ الزَّمانَ خانَهُ، وَ مَنْ اَعْظَمَهُ اَهانَهُ. لَيْسَ كُلُّ مَنْ رَمى اَصابَ. اِذا تَغَيَّرَ السُّلْطانُ تَغَيَّرَ الزَّمانُ. سَلْ عَنِ الرَّفيقِ قَبْلَ الطَّريقِ، وَ عَنِ الْجارِ قَبلَ الدّارِ. اِيّاكَ اَنْ تَذْكُرَ مِنَ الْكَلامِ ما يَكُونُ مُضْحِكاً وَ اِنْ حَكَيْتَ ذلِكَ عَنْ غَيْرِكَ. وَ اِيّاكَ وَ مُشاوَرَةَ النِّساءِ فَاِنَّ رَأْيَهُنَّ اِلى اَفْن، وَ عَزْمَهُنَّ اِلى وَهْن. وَاكْفُفْ عَلَيْهِنَّ مِنْ اَبْصارِهِنَّ بِحِجابِكَ اِيّاهُنَّ، فَاِنَّ شِدَّةَ الْحِجابِ اَبْقى عَلَيْهِنَّ، وَ لَيْسَ خُرُوجُهُنَّ بِاَشَدَّ مِنْ اِدْخالِكَ مَنْ لايُوثَقُ بِهِ عَلَيْهِنَّ، وَ اِنِ اسْتَطَعْتَ اَنْ لايَعْرِفْنَ غَيْرَكَ فَافْعَلْ. وَ لاتُمَلِّكِ الْمَرْاَةَ مِنْ اَمْرِها ما جاوَزَ نَفْسَها، فَاِنَّ الْمَرْاَةَ رَيْحانَةٌ وَ لَيْسَتْ بِقَهْرَمانَة. وَ لاتَعْدُ بِكَرامَتِها نَفْسَها، وَ لاتُطْمِعْها فى اَنْ تَشْفَعَ لِغَيْرِها. وَ اِيّاكَ وَ التَّغايُرَ فى غَيْرِ مَوْضِعِ غَيْرَة، فَاِنَّ ذلِكَ يَدْعُو الصَّحيحَةَ اِلَى السَّقَمِ، وَ الْبَريئَةَ اِلَى الرَّيْبِ. وَاجْعَلْ لِكُلِّ اِنْسان مِنْ خَدَمِكَ عَمَلاً تَأْخُذُهُ بِهِ، فَاِنَّهُ اَحْرى اَنْ لايَتَواكَلُوا فى خِدْمَتِكَ. وَ اَكْرِمْ عَشيرَتَكَ، فَاِنَّهُمْ جَناحُكَ الَّذى بِهِ تَطيرُ، وَ اَصْلُكَ الَّذى اِلَيْهِ تَصيرُ، وَ يَدُكَ الَّتى بِها تَصُولُ. اَسْتَوْدِعُ اللّهَ دينَكَ وَ دُنياكَ، وَ اَسْاَلُهُ خَيْرَ الْقَضاءِ لَكَ فِى الْعاجِلَةِ وَ الاْجِلَةِ، وَ الدُّنْيا وَ الاْخِرَةِ. وَالسَّلامُ».
[7] غرر الحکم و درر الکلم، جلد ۱، صفحه ۷۹۷.
«يَنْبَغِي لِلْعَاقِلِ أَنْ يَحْتَرِسَ مِنْ سُكْرِ اَلْمَالِ وَ سُكْرِ اَلْقُدْرَةِ وَ سُكْرِ اَلْعِلْمِ وَ سُكْرِ اَلْمَدْحِ وَ سُكْرِ اَلشَّبَابِ فَإِنَّ لِكُلِّ ذَلِكَ رِيَاحٌ خَبِيثَةٌ تَسْلُبُ اَلْعَقْلَ وَ تَسْتَخِفُّ اَلْوَقَارَ».
[8] همان.
[9] الأمالي للطوسي : 533/1162.
[10] غرر الحکم و درر الکلم، جلد ۱، صفحه ۷۹۷.
[11] سوره مبارکه تکاثر، آیات 1 و 2.
[12] سید محمدحسین حسینی طهرانی (۱۳۴۵-۱۴۱۶ق) معروف به علامه طهرانی از شاگردان علامه طباطبایی و از عالمان شیعه در قرن چهاردهم و پانزدهم هجری قمری است. در عرفان خود را شاگرد سید هاشم حداد میخواند و کتاب روح مجرد را برای معرفی و پاسداشت او نگاشت و حداد را «انسان کامل» میدانست. حسینی طهرانی بیش از ۵۵ جلد کتاب نگاشته که بیشتر آن در سه مجموعه اللهشناسی، امامشناسی و معادشناسی جمعآوری شده است. وی همچنین کتابهایی درباره فاطمه دختر پیامبر اسلام، احیای حکومت اسلامی، تفسیر مواعظ اخلاقی و تفسیر پارهای از آیات و احادیث، همچون آیه نور و حدیث عنوان بصری دارد. برخی نظریات خاص او عبارتند از: وجوب عینی و تعیینی نماز جمعه در دوره غیبت امام مهدی (عَجّل الله تعالی فرجه الشریف)، شیعه دانستن محییالدین عربی، حرام بودن اقامت مسلمانان در بلاد کفر و مخالفت با استفاده از تاریخ شمسی بهجای قمری. طهرانی در شکلگیری انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷ از امام خمینی حمایت میکرد. سید محمدحسین لالهزاری معروف به علامه طهرانی، روحانی مجتهد، الاهیدان، عالم به فلسفه، کلام و تفسیر و اهل سیر و سلوک بود. آثار پرتعداد او با موضوع خداشناسی، معاد، امامت، عرفان و برخی موضوعات سیاسی و اجتماعی بارها منتشر شده است. او به مدت ۲۳ سال نیز در تهران در مسجد قائم به اقامه نماز جماعت و سخنرانیهای مذهبی اشتغال داشت.
سید محمدحسین طهرانی متولد ۲۴ محرم سال ۱۳۴۵ق در تهران فرزند سید محمدصادق است که از شاگردان محمدتقی شیرازی بوده است. تحصیلات حوزوی را در سال ۱۳۶۴ق قم آغاز کرد و هفت سال بعد به نجف رفت. در سال ۱۳۷۷ق به تهران بازگشت و در مسجد قائم در خیابان سعدی، به تبلیغ دینی مشغول شد. در سال ۱۴۰۰ق بنابر خواست استادش سید هاشم حداد به مشهد رفت و تا پایان عمر در آنجا ساکن شد. طهرانی ۱۷ تیر ۱۳۷۴ش برابر ۹ صفر سال ۱۴۱۶ق در مشهد درگذشت. محمدتقی بهجت، از مراجع تقلید شیعه، بر او نماز خواند، و در صحن انقلاب (عتیق) حرم امام رضا (علیه السلام) به خاک سپرده شد. به مناسبت درگذشت وی پیام تسلیتی از سوی سید علی خامنهای خامنهای صادر شد و وی را بهرهمند از مراتب بالای علمی و فقه فنی و اجتهادی و «فقه الله الاکبر» معرفی کرده است. حسینی طهرانی تحصیلات کلاسیک خود را در تهران در هنرستان صنعتی تهران به پایان برد. پس از اتمام تحصیلات متوسطه، در سفری به مشهد در سال ۱۳۶۴ق به دست میرزا محمد تهرانی، نویسنده مستدرک البحار، در مشهد، عمامه بر سر گذاشت و پس از آن در مدرسه حجتیه در قم مشغول تحصیل حوزوی گردید. پس از مدتی با سید محمدحسین طباطبائی آشنا شد و در جمع شاگردان او در دروس حکمت، تفسیر و عرفان قرار گرفت. طهرانی در قم به جز علامه طباطبائی از درس عبدالجواد سدهی، سید رضا بهاءالدینی، مرتضی حائری یزدی، سید محمد داماد، سید محمد حجت کوهکمری و سید حسین طباطبایی بروجردی بهره برد. او در سال ۱۳۷۱ق به نجف رفت و در دروس فقه و اصول حسین حلی، سید ابوالقاسم خویی، سید محمود حسینی شاهرودی و آقابزرگ تهرانی حاضر میشد.
[13] غرر الحکم و درر الکلم، جلد ۱، صفحه ۷۹۷.
[14] الكافي، ثقة الإسلام كلينى، ج ۱، ص ۱۱.
«قُلْتُ لَهُ مَا الْعَقْلُ قَالَ مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اكْتُسِبَ بِهِ الْجِنَانُ قَالَ قُلْتُ فَالَّذِي كَانَ فِي مُعَاوِيَةَ فَقَالَ تِلْكَ النَّكْرَاءُ تِلْكَ الشَّيْطَنَةُ وَ هِيَ شَبِيهَةٌ بِالْعَقْلِ وَ لَيْسَتْ بِالْعَقْلِ».
[15] محمد بن عزّالدین حسین (۹۵۳ق ـ۱۰۳۱ق) متخلص به بهائی و معروف به شیخ بهائی و بهاءالدین عاملی، فقیه، محدث، حکیم و ریاضیدان شیعه عصر صفوی بود. شیخ بهائی بیش از ۱۰۰ کتاب در زمینههای مختلف تالیف کرده است. جامع عباسی و اربعین از جمله آثار اوست. آثاری نیز در معماری بر جای گذاشته که منارجنبان اصفهان، تقسیم زایندهرود اصفهان، گنبد مسجد امام اصفهان و نقشه حصار نجف، از آن جمله است. وی سفرهای بسیاری به نقاط مختلف دنیا کرد و سفر مشهوری نیز همراه شاه عباس صفوی با پای پیاده به مشهد داشته است. او مقام شیخ الاسلامی بالاترین منصب رسمی دینی در حکومت صفویه را بر عهده داشت. بیشتر تحصیلات بهائی، در قزوین بود که آن زمان حوزه علمی فعّالی داشت. پس از قزوین، در اصفهان به تحصیل خود ادامه داد. اولین و مهمترین استاد بهائی، پدرش بود که نزد وی تفسیر و حدیث و ادبیات عرب و مقداری معقول خواند واز او اجازه روایت دریافت کرد. شهرت علمی و موقعیت اجتماعی بهائی موجب شد شاگردان بسیاری داشته باشد. امینی، سید محسن امین در اعیان الشیعه از سید نعمتالله جزایری نقل می کند که شاگردان شیخ بهایی درایام تعطیل از شیخ بیشتر بهره میبردند زیرا در این ایام شیخ برایشان از علوم مختلف، اخبار نادر، اشعار و حکایات برایشان نقل میکرد.
بهائی پس از مدتی برای سفر حج، از شیخ الاسلامی کناره گرفت و مسافرت طولانی خود را آغاز کرد و در ۱۰۲۵ق به اصفهان بازگشت و از آن پس تا آخر عمر همراه شاه عباس بود. وی در این سفر، به عراق و حلب، شام و مصر و سَراَندیب (سِیلان)، حجاز و بیت المقدس رفته و در سفر خود، توانست بسیاری از علما و بزرگان صوفیه را ببیند. بهائی در سفرهای خود، ناشناس و در کسوت فقر و درویشی سیر کرده و با ارباب ادیان و مذاهب اسلامی به بحث و احتجاج پرداخته و در بعضی موارد تقیه میکرده است. او در راه بازگشت از حج به تبریز رفت و حدود یک سال در آنجا ماند. وی سفری نیز به کَرْک نوح در جبل عامل داشته و در آنجا با شیخ حسن صاحب معالم (متوفی ۱۰۱۱ق) دیدار کرده است. از آثار وی چنین برمی آید که وی به شهرهای دیگری چون کاظمین، هرات، آذربایجان و قم و شیروان مسافرت کرده است. از سفرهای تاریخی شیخ بهائی، سفر پیاده او به مشهد است. بار اول، در ۲۵ ذیالحجه ۱۰۰۸ق بود. در این زمان، شاه عباس به شکرانه فتح خراسان، از طوس تا حرم امام رضا (علیه السلام) را پیاده رفت و شیخ بهایی نیز او را همراهی کرد. سه سال بعد، شاه عباس به سبب نذری كه داشت دوباره با پای پياده از اصفهان به مشهد رفت و ۳ ماه در اين شهر ماند كه در اين سفر نيز شيخ بهائی همراه او بود.
بهاءالدین عاملی چند روز قبل از مرگ با جمعی از همراهان و شاگردان خود به زیارت قبر بابا رکن الدین شیرازی رفت و مکاشفهای برایش روی داد که از آن نزدیک بودن مرگش را استنباط کرد. محمدتقی مجلسی، که خود از همراهان شیخ بوده، این مکاشفه را گزارش کرده است. بهائی از آن پس خلوت گزید و بعد از ۷ روز بیماری از دنیا رفت و طبق وصیتش او را به مشهد انتقال دادند و در مَدْرس سابق خودِ او در پایین پای امام رضا (علیه السلام) به خاک سپردند. اسکندر منشی، وقایعنگار روزانه شاه عباس، و نیز مظفر بن محمدقاسم گنابادی، منجم معروف آن عصر، در تنبیهات المنجمین که چند ماه پس از مرگ بهائی نوشته، سال وفات شیخ بهایی را ۱۰۳۰ق ذکر کردهاند. اما نظام الدین ساوجی، شاگرد بهائی و تمامکننده جامع عباسی، وفات وی را در ۱۰۳۱ق ذکر کرده است و بسیاری از تذکرهنویسان از وی پیروی نمودهاند.
[16] مسعود بن عبدالله بیضاوی، معروف به بابا رکنالدین شیرازی، عالم و عارف قرن هشت هجری قمری است. تاریخ دقیق ولادت او معلوم نیست، ولی اهل بیضای استان فارس بوده و مؤلفِ تاریخ اصفهان و ری، او را از خاندان جابری انصاری برشمرده است. در مذهب بابارکنالدین، اختلاف وجود دارد. برخی او را شیعه دانسته و عدهای دیگر او را از اهل سنت شمردهاند.اما سنگ نوشته قبرش حاکی از شیعه بودن او است. از جهت مسلک عرفانی، او را از پیروان ابنعربی دانستهاند. مهمترین اثر تألیف شده وی، نصوص الخصوص فیترجمة الفصوص است، که شرحی بر فصوصالحکم ابن عربی است. بابارکن الدین در سال ۷۶۹ق در اصفهان درگذشت و در تخت فولاد اصفهان به خاک سپرده شد. درباره مذهب بابارکنالدین اختلاف است. برخی او را شیعه دانسته و عدهای دیگر او را از اهل سنت شمردهاند. اما سنگ نوشته قبرش حاکی از شیعه بودن اوست. از جهت مسلک عرفانی، از جمله در باور به وحدت وجود، او را از پیروان ابنعربی دانستهاند. بابارکن الدین در اصفهان درگذشت و در تخت فولاد اصفهان دفن شد. وفات او بر پایه سنگ نوشته سردر آرامگاهش، در ۷۶۹ق/۱۳۶۸م روی داده است. آرامگاه او که اکنون در تخت فولاد اصفهان باقی است، همواره محل ذکر و عبادت دراویش و صوفیه بوده است. مقبره و آرامگاه این عارف نامدار که از آثار دوره ایلخانی است، در تکیهای در تخت فولاد اصفهان قرار دارد. آرامگاه او در ساحل جنوبی زایندهرود، در گورستان «تخت فولاد» واقع شده که با توجه به دیگر قبرهای تاریخدار آن، مزار وی از قدمت بیشتری برخوردار است. در گذشته، حتی پس از دوره صفویه با توجه به شهرت بابا رکنالدین این گورستان را «بابا رکنالدین» مینامیدند. دامنه این شهرت تا آنجاست که پل خواجو را نیز که در معبر آن مقبره واقع شده، با همین نام میخواندند.
[17] سوره مبارکه مؤمنون، آیه 99.
«حَتَّىٰ إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ».
[18] معالى السبطين، ج 2، ص 20 – 21.
[19] مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۲۴۵، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.