«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ * رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْريَ * وَ احْللْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي[1]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
یکی از دلایل امامت ائمه (علیهم السلام) «صبر» بالای آنها در سختیهاست
وجود مبارک حضرت امیر (علیه الصلاة و السلام) خُطبهای در مقابل عطش یک دلشُدهای که خواست جَمال خدا را تماشا کند و جان خود را در برابر این جلوههای الهی به جانان بدهد، حضرت این خُطبهی «هَمّام» را به یادگار گذاشتند. هشت یا نُه صفت از صفات پارسایان، خداجویان، تشنگان وصال در هفتههای گذشته به قلبهای نورانی شما تقدیم شد. یکی از این صفاتی که اَهل تقوا، کسانی که از حال به مَلَکه ارتقاء پیدا کردند، «الَّذِينَ اتَّقَوْا[2]» صفت است؛ ولی «إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ[3]» این دیگر صفت او شده است، مَلَکهاش شده است، جُزء جانش شده است؛ این دیگر همین است. یکی از صفاتی که حضرت امیر (علیه السلام) در مورد اینها یادآوری فرمودند، «صَبَرُوا أَيَّاماً قَصِيرَةً أَعْقَبَتْهُمْ رَاحَةً طَوِيلَةً[4]» است. صبر ریشهی همهی صفات عالیهی انسانی است. تمام صفات خوبی که انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) بَشر را به اتّصاف به آن صفات دعوت کردهاند، نیاز به صبر دارد، تکیهگاه آن صبر است. خداوند مَنّان هم در قرآن کریم صبر را با همهی صفات و با همهی عبادتها متفاوت مطرح فرموده است. این تابلو را خیلی برجسته کرده است و به رُخ کشیده است. خداوند صبر را پَناهگاه مُعرّفی فرموده است؛ صبر را شرط قبولی امامان در امامتشان بیان کرده است؛ صبر را شیوهی همهی انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) مُعرّفی فرموده است. در یک آیهای فرمود: «فَاصْبِرْ كَمَا صَبَرَ أُولُو الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ[5]»؛ پیامبر من! همانگونه که پیامبران اُولیالعزم در این سنگر مُستقرّ بودند، تو هم در سنگر صبر بنشین و همانند پیامبران اُولیالعزم مقاوم باش. صبر یعنی مقاومت؛ صبر یعنی ایستادگی؛ صبر یعنی مقابلهی با طوفانها؛ صبر یعنی از کوره دَرنرفتن؛ صبر یعنی بهم نریختن؛ صبر یعنی دستپاچه نشدن؛ صبر یعنی عَجول نبودن؛ صبر یعنی تسلیم نشدن؛ صبر یعنی از خدا نبُریدن؛ صبر یعنی در فَراز و نَشیبها خود را نباختن؛ صبر یعنی در اُوج خوشیها با خدا بودن، در حَضیض نداریها هم با خدا بودن. شاید نزدیکترین کلمه برای تجربهی صبر همان مقاومت یا ایستادگی باشد. در هر موقعیّت ایستادگی شرایط خودش را دارد، آهنگ خودش را دارد. خداوند متعال به پیامبرش میگوید که پیامبران اُولیالعزم اینکاره بودند. بنابراین اَهل صبر مقامشان خیلی بالاست. آنجایی است که اُولیالعزم پیامبران آنجا بودند و انسان صبور به خاتم انبیاء (صلی الله علیه و آله و سلم) و همهی انبیاء گذشته (سلام الله علیهم اجمعین) پَهلو میزند. در یک آیهای فرمود: «وَ جَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَ كَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ[6]»؛ ما اینها را امام قرار دادیم. برخی از انبیاء (علیهم السلام) را نام بُرده است و بعد میگوید: ما به اینها امامت دادیم، ولی آن چیزی که باعث شد اینها مقام امامت را حیازَت بکنند، «لَمَّا صَبَرُوا» هست. وقتی که صبر کردند، صبرشان را در آزمایشها عملاً نشان دادند، ما دیدیم اینها شایستگی دارند. اگر صبر نمیکردند در کورانها، در سختیها، در فشارها، در ناگُواریها، در نعمتها، اگر یکجا میدیدیم از خط خارج میشوند و مقاومتشان را از دست میدهند، ما اینها را امام نمیکردیم. امامت اینها، مَشعل بودن اینها، مَنار بودن اینها، اُلگو بودن اینها در گِروی صبرشان بود. خیلی از صفات دیگری را هم داشتند؛ ولی خداوند متعال آن چیزی را که شرط لازم است و اگر نباشد امامت نیست، صبر اینهاست. «لَمَّا صَبَرُوا وَ كَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ»؛ آن چیزی که موجب صبر میشود، یقین آدم است. اَهل یقین میتوانند صبر کنند. ولی آنهایی که در ایمانشان تَزلزُل هست، صبرشان نمیآید. «وَ كَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ»؛ اینها که صبر کردند و در اَثر صبر مقام امامت را از خداوند دریافت کردند، چشم دلشان باز بود؛ جَمال الهی را با چشم باطن میدیدند؛ اَهل یقین بودند.
«صبر» مهمترین اَصل زندگی انسان در عالَم است
مرحوم «کُلینی[7]» (اعلی الله مقامه الشریف) در یک حدیثی در اُصول شریف «کافی» که چه کُلینی! چه اَثری! چه نوری از خودش گذاشت! چه چراغی روشن کرد که همیشه روشن است. فرمود: «إِذَا دَخَلَ اَلْمُؤْمِنُ فِي قَبْرِهِ كَانَتِ اَلصَّلاَةُ عَنْ يَمِينِهِ[8]»؛ نمازمان را نماز کنیم. این نمازهای ما نماز نیست، نُمره ندارد. صورت مُلکی نماز را دارد؛ ولی صورت مَلکوتیاش را ندارد. خداوند به خُشوع قلب نمازگزار نظر میکند؛ خداوند به حال نمازگزار نظر میکند. خداوند متعال به آن محبّت نمازگزار که دارد با خدای خودش عشقبازی میکند، به آن عشق قلبی او نگاه میکند. نماز عاشقانه، نماز خاشعانه، نماز خاضعانه، نماز دل. اگر نماز ما نماز بود، روح داشت، زنده بود؛ اگر زنده بود یعنی با اتّصال به ولایت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و ائمهی معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) نماز بوی نماز حضرت علی (علیه السلام) را میداد، بوی نماز حضرات معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) را میداد، انسان در قبر خودش میبیند این نماز او را تنها نگذاشته است؛ آمده و در طرف راست او ایستاده است. «وَ اَلزَّكَاةُ عَنْ يَسَارِهِ[9]»؛ زکات به معنی قرآنیاش، زکات به معنی لُغویاش، زکات به معانی صدر اسلامیاش؛ زکات پرداخت واجبات یا خیرات مالی هست. «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى[10]»؛ در کنار نماز که عبادت بدنی است، زکات عبادت مالی است، عبادت اقتصادی است. اگر کسی در زمینهی اقتصاد سُفرهی عُبودیّتش جمع نشد، علاوه بر اینکه خُمس خود را میدهد، زکات فقهیاش را میدهد، زکات قرآنیاش همیشه هست؛ «وَ الَّذِينَ فِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ * لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ[11]». شما جوانهای عزیز! درآمدی هم ندارید؛ ولی هر هفته به طور مُنظّم یکچیزی در طول هفته ذخیره کنید و روز جُمعه این را به فُقرا برسانید. یا جایی که میدانید خداوند دوست دارد، در آنجا مصرف کنید تا این برای شما به صورت یک نور خدا، یک شخصیّت شَخیصی در قبر خودش را ببینید، تماشا کنید. بنابراین زکات اینجور نیست که یک مالی دادم و تمام شد؛ زکات آن نیّت من بود، آن ایثار من بود، آن نثار بود، آن قطع علاقهی من از مالی که دوست داشتم بود که آن را کنار گذاشتم. از محبوب گذشتن بخاطر رضای محبوب حقیقی که خداوند هست، آن برای ما صورت مَلکوتی پیدا میکند و در قبر عِدل نماز میشود. یک بال انسان نماز میشود و بال دوّم برای پرواز زکات میشود؛ «وَ اَلزَّكَاةُ عَنْ يَسَارِهِ». «وَ اَلْبِرُّ[12]»؛ بِرّ یعنی خوبی کردن. بِرّ به والدین در قرآن کریم آمده است. آدمی که از کار خیر و از کار خوب هیچوقت مُضایقه ندارد. این بِرّ هم بر او اِشراف دارد، در بالا ایستاده است و آدم تماشا میکند. گویا کار خوب او نوراَفکن شده است، در آنجا از بالا به ما میتابد. «وَ يَتَنَحَّى اَلصَّبْرُ نَاحِيَةً[13]»؛ چهارمین چیزی که در قبر رفیق ماست، مُصاحب ماست، یار ماست، یاوَر ماست، اَنیس ماست، ما را از آن غُربت و وحشت نجات میدهد، صبر خودش را کنار کشیده است. این به صورت یک بال، آن به صورت یک بال، دیگری هم به صورت یک چتری بر ما اِشراف دارد؛ ولی صبر در یک ناحیهای، در یک جایی که به نظر با آنها فاصله دارد ایستاده است. حالا این فاصله فاصلهی اُفقی است یا عمودی است؛ امکان هر دو هست؛ «وَ يَتَنَحَّى اَلصَّبْرُ نَاحِيَةً». «فَإِذَا دَخَلَ عَلَيْهِ اَلْمَلَكَانِ[14]»؛ قبل از آنکه این دو مَلَک مُقرّب که خیلی هم برای میّتی که همهکَسِ او تنها گذاشتهاند و همه رفتهاند، آنجا هیچ آشنایی با این خانهی جدید، با این کشور جدید ندارد، یکوقت ببیند دو موجود وحشتناک، خَشن وارد شدند و نام این مَلَک «نَکیر» و «مُنکَر» است. چرا میگویند نَکیر و مُنکَر؟ برای اینکه هیچ نوع ارتباط و آشنایی با اینها نداشتهایم. اِنکار، مُنکَر یعنی ناآشنا، بیگانه. در برابر معروف که برای ما شناخته شده است که معروف است. بله من فُلانی را میشناسم، مَعروف است؛ اما کسی را که نمیشناسم میگویم او برای من مُنکَر است. اینها جدید آمدند، هیچ سابقهای با من ندارند. هم نَکیر و هم مُنکَر اینها هیچ نوع اُنس و آشنایی و ارتباطی با ما ندارند. لذا آدم وحشت میکند. میگوید: قبل از آنکه مَلَکین بیایند، این چهار رفیق، این چهار اَنیس، این چهار نعمت الهی که خودمان قبلاً آنها را پرورش دادهایم، صبر را، زکات را، ایثار و نثار را، بِرّ و نیکی را که آدم باید نیکوکار باشد و اَهل بِرّ باشد؛ این چهارتا در آنجا با ما هستند؛ ولی صبر با اینها فاصله دارد، در یک مرتبهی دیگری است. «فَإِذَا دَخَلَ عَلَيْهِ اَلْمَلَكَانِ اَللَّذَانِ يَلِيَانِ مُسَاءَلَتَهُ»؛ آن دو مَلَکی که برای مُؤاخذه و بازجویی وارد آنجا میشوند و مُتولّی سؤال از میّت هستند، «قَالَ اَلصَّبْرُ لِلصَّلاَةِ وَ اَلزَّكَاةِ وَ اَلْبِرِّ دُونَكُمْ صَاحِبَكُمْ[15]»؛ صبر گویا سِمَت فرماندهی دارد، سِمَت رهبری نسبت به این سه تا دارد. میگوید: «دُونَكُمْ صَاحِبَكُمْ»؛ هوای رفیقتان را داشته باشید. این بیچاره در اینجا هیچکسی را ندارد؛ شما هوای او را داشته باشید. «فَإِنْ عَجَزْتُمْ[16]»؛ اما اگر قدرت شما خیلی بالا نیست، نماز آنچنانی نیست، زکات آنچنانی نیست، بِرّ آنچنانی نیست. «فَإِنْ عَجَزْتُمْ»؛ اگر کم آوردید، صبر به آنها میگوید؛ میگوید اگر کم آوردید، «فَأَنَا دُونَهُ[17]»؛ من از عُهدهی کمک به او برمیآیم که در برابر این بازجو به مشکل برنخورد؛ بتواند حسابش را درست پَس بدهد. بگوید: «الله جَلَّ جَلالُهُ رَبِّی» و سایر معارف دین را به زبان بیاورد. آنجایی که همه کم میآورند، جای کمک صبر است. بنابراین صبر مهمترین اَصل زندگی ما هم در دنیا و در برابر طوفانهاست.
آن چیزی که موجب تسلیم نشدن انسان در برابر گناهان میشود، «صبر» است
این انسانی که «خُلِقَ الْإِنْسَانُ ضَعِيفًا[18]»، این انسانی که «كَانَ الْإِنْسَانُ عَجُولًا[19]»، این انسانی که «إِنَّ الْإِنْسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا * إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا * وَ إِذَا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعًا[20]»؛ انسان زود به هم میریزد، زود اوقاتش تَلخ میشود، زود هیجانی میشود، زود تسلیم میشود، زود خودش را در برابر پول میبازد، زود در برابر شَهوت به زانو درمیآید. آن چیزی که انسان را از این بیچارگی، از این دستپاچگی، از این تسلیم شدن نگاه میدارد صبر است. لذا قرآن کریم نسبت به صبر فرمود: «يُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَيْرِ حِسَابٍ[21]»؛ پاداش هر عملی یک حسابی دارد، حساب و کتابی دارد. دو برابر است، ده برابر است، هزار و چهارصد برابر است؛ یک حَدّی دارد؛ مُضاعف شدن آن هم یک حَدّی دارد. ولی کسانی که زود تسلیم نمیشوند، اَهل صب هستند، مُقاومت میکند، در برابر پول حرام خیلی احتیاج دارد، شرمندهی زن و بَچّه است؛ ولی امکان ندارد رِشوه بگیرد، امکان ندارد زیر بار کارهای حرام برود، جنس حرام بفروشد، سُراغ مواد مُخدر برود؛ امکان ندارد پول بگیرد و به کسی ظُلم کند، آبروی کسی را با پول ببَرد؛ خبرنگار باشد، پول بگیرد که یک خبر دروغی را حذف کند. آن کسی که صبر دارد، زیر بار پولهای حرام نمیرود. جوان است، شَهوت به او فشار میآورد، به قول مَعروف اَمان را از او میگیرد؛ اما صبر دارد. تسلیم نمیشود، کار حرام نمیکند. گاهی بعضی از جوانها که در مَخمصهی حرام قرار گرفتهاند، در حالات مرحوم «میرداماد[22]» (رضوان الله تعالی علیه) اینجور نَقل میکنند که انگشتهایش را سوزاند تا آن دختر جوانی که وارد حُجرهاش شده است، دامن او آلوده نشود. خودش را سوزاند، همهی انگشتهایش را سوزاند، تا صبح با آتش بازی کرد؛ ولی زیر بار آتش شَهوت نرفت. و یکی از رُفقای ما که شاید گفته باشم؛ یکی از رُفقای عزیز ما در شهر قُم در یک جریانی که قرار گرفته بود پاشنهی پای خود را سوزانده بود تا دُچار مَعصیت نشود.
صبری که نجات دهندهی جناب یوسف (علیه السلام) از زندان بود
و در مورد جناب یوسف (علیه السلام) چه صحنهای را قرآن کریم برای ما تَرسیم میکند. عَرضه داشت: «رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِي إِلَيْهِ[23]»؛ زندان یک طرف، تسلیم این زنهای بُوالهَوس اَشرافی مصر شدن در یک طرف. نه تسلیم مَلَکه شد، نه تسلیم آنها شد. یعنی مُشتری جناب یوسف (علیه السلام) یک نفر نبود؛ همهی زنها وقتی دیدند دل دادند، همه هم زمینه درست میکردند که این جوان را آلوده کنند؛ ولی چه گفت؟ گفت: خدایا زندان برای من بهتر است از آنچه که اینها مَرا به آن میخوانند. این زندان نَفْس نَنگ است. زندان بیرون نَنگ نیست؛ یک آدم بیگناه زیاد شده که زندان رفته است، برایش پرونده درست کردهاند، ادامه هم دارد؛ اینها همیشه بوده است. ولی اگر آدم نزد خودش اَسیر نَفْسش نباشد، نزد خداوند مَعذور باشد، این زندان تمام میشود. ولی کسی که اَسیر زندان نَفْس شد، دیگر تمام نمیشود. وقتی به قبر میرود، دارد با این قَفس به قَبر میرود. قَفس نَفْس است، این را اَسیر کرد، دست و پایش را بست. فشار قبر هم فشار آن زندان نَفْس است؛ وگرنه خاک که به آدم فشار نمیآورد. آدم این فشار را با خودش به آن عالَم میبَرد. «رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِي إِلَيْهِ»؛ آنوقت وسیلهی نجات حضرت یوسف (علیه السلام) چه بود؟ وسیلهی نجات او همین صبرش بود. صبر و تقوا حضرت یوسف (علیه السلام) را نجات داد.
خداوند کسانی که دارای صفت «صبر» هستند را تنها نمیگذارد
امیرالمؤمنین (علیه السلام) پاکباختگان را، رَهیافتگان را، سنگرنشینان مقاومت و خویشتنداری و حَبس نَفْس و کنترل نَفْس و فرماندهی غَرایز را میفرماید: «صَبَرُوا أَيَّاماً قَصِيرَةً»؛ عُمر کوتاه است. اگر عُمر حضرت نوح (علیه السلام) را هم داشته باشیم، مُسافر هستیم. عُمر سفر کوتاه است. اینهایی که به مکَّه رفتهاند، دیدهاند که روحانیون کاروان به حاجیها میگویند: عُمر سفر کوتاه است. نکند در اینجا هم حَواستان پَرت باشد؟! ذخیرهای که میتوانید و برای آخرتتان آمدهاید که اینجا بازار خداست، میتوانید چیزهای الهی گیر بیاورید، به بازارهای دیگر بروید و وقتتان را صَرف کنید؟ خداوند مرحوم «آقای توسُّلی» را رَحمت کند که آن لَعن خاصّی که به قَتلهی حضرت زهرا (سلام الله علیها) داشتند که «آقای جاودان» (حفظه الله) میگفتند که ایشان این را از امام زمان (ارواحنا فداه) گرفته است؛ «لَعَنَ اللهُ قاتِليكِ وَ ضارِبيكِ وَ ظالميكِ و غاصِبي حقّك يا فاطمة»؛ ما خودمان هم از این نتیجه دیدیم، از این لَعن کرامت دیدیم و بعضیهای دیگر دَربهایی برایشان باز شده است. مرحوم آقای توسُّلی (رحمت الله علیه) هم به کسانی که گرفتار بودند، استفادهی از این لَعن را خیلی توصیه میکردند. خداوند ایشان را رَحمت کند. آدم خاصّی بود. این صبر برای انسان پَناهگاه است، برای انسان سِپَر است، جلوی آتش را میگیرد. روزه یکی از مَصادیق صبر است. «وَ اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلَاةِ وَ إِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِينَ[24]»؛ این در یک آیه است. در آیهی دیگری هم فرمود: «اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلَاةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ[25]»؛ اینها عِدل هم هستند. هردو چهقَدر زیبا هستند. خداوند متعال در یک جایی نماز را برجسته میکند، تَزیین میکند، دلنشین میکند و در یک آیه صبر را برای ما مَطلوب و محبوب جلوه میدهد. چیزی بالاتر از این نیست که خداوند با آن هست. فرمود: «اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلَاةِ»؛ کمک بگیرید. شما در دریا اُفتادهاید، زندگی دنیا دریاست؛ این دریا پُرموج است، این دریا گردابها دارد، پای شما میرود و دیگر نمیتوانید بالا بیایید؛ این دریا نَهنگ دارد، شما را میبَلعد؛ این دریا خطرناک است؛ نمیتوانید از این دریا نجات پیدا کنید. اگر کسی طالب نجات خودش از این دریای خطرناک زندگی دنیا است که نَفْس او دریای خطرناک است و این غَرایز او اَمواج این دریاست، طوفانهای این دریاست؛ اگر میخواهد نجات پیدا کند، خداوند دو پَناهگاه به ما ارائه میکند. یکی صبر است و دیگر صلاة است. اگر صبر داشتیم چه نتیجهای میگیریم؟ اگر صبر داشتیم، خدا ما را تنها نمیگذارد.
«همه گویند طاهر کَس نداره ***** خدا یار موئه چه حاجت کَس[26]».
خداوند آدم را تنها نمیگذارد؛ خداوند دست بندهاش را میگیرد؛ خداوند از بندهاش حمایت میکند؛ خداوند از بندهاش دفاع میکند؛ خداوند بندهاش را از این چاهها، از این چالهها بیرون میآورد؛ کَما اینکه حضرت یوسف (علیه السلام) را بیرون آورد. ما هم در زندان نَفْس هستیم؛ نَهنگ نَفْس خیلی خطرناکتر از نَهنگ حضرت یونس (علیه السلام) است. حضرت یونس (علیه السلام) در آنجا گیر اُفتاد و گفت: «لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ[27]». خداوند هم نشان داد که با او هست و او را از آنجا نجات داد. ما هم که گرفتار نَهنگ نَفْس شدیم، اگر راه آنها را پیش برویم، یا به نماز و یا به نماز و یا به هر دو، اگر به صبر و صلاة تکیه کردیم، «إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ» ببینید چهقَدر تأکید دارد! «إِنَّ اللَّهَ» هم «إِنَّ» را آورده است، هم لَفظ جَلاله را آورده است. وقتی لَفظ جَلاله را میآورد، یعنی خداوند به هزار و یک اسم دارد تو را حمایت میکند. «الله» یعنی همهی اَسماء حُسنای الهی. همهی مُدبّراتی که در عالَم هست، همه در خدمت تو هستند، همه تو را کمک میکنند. «إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ»؛ خداوند متعال انواع صبر را قرار داده است که در بعضی از روایات صبر به محبوب و صبر به مَکروه عُنوان کُلّی آن است. صبر در برابر چیزهایی که برای انسان خوشایند نیست؛ ولی خودش را نگاه دارد، خلاف رضای خداوند متعال انجام ندهد. یا صبر به چیزهایی که خوشش میآید، باید رضای خدا را در نظر بگیرد و خلاف شرع انجام ندهد. هم در آنجاهایی که برای آدم سختی دارد صبر کند، خودش را نبازد، مُقاومت کند، خودش را نیندازد، تسلیم نشود؛ هم در برابر چیزهایی که جاذبه دارد.
سه جبههای که در اَحادیث برای «صبر» بیان شده است
در احادیثی هم صبر را در 3 جبهه تعریف کردهاند. یکی صبر در برابر مُصیبت است که این قَدم اوّل است. خداوند متعال به کسانی که در داغِ جوانی، در مُصیبت سنگینی اگر خودش را نبازد، البته گریهکردن با صبر مُنافاتی ندارد. خداوند ابراهیم را از نبی مُکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) گرفت، ایشان اَشک میریخت و اَشکهایشان جاری میشد. قُربان اَشکهای شما بروم یا رسول الله! عَرضه داشتند: شما چرا گریه میکنید؟ فرمودند: دل میسوزد، اَشکم جاری میشود؛ اما به زبان نمیگویم چیزی را که خلاف رضای خداوند باشد. کسی مُصیبت ببیند و خدا را از یاد نبَرد؛ اینکه میفرماید: «الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ[28]» قول لَفظی نیست. یعنی در مُصیبت خدا را یاد بکند. بداند این کار، کار خدا بوده است. تا خداوند نخواهد این کار انجام نمیشود. اگر کار خدا بوده است، تسلیم باشد. تسلیم نبودن وَلو «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ» را هم بگوید، ولی اعتراض داشته باشد، چون و چرا داشته باشد؛ این صبر نیست. صبر این است که وقتی انسان مُصیبت دید، بگوید: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ»؛ یعنی من هیچ اعتراضی ندارم؛ تسلیم تسلیم هستم. البته دلم میسوزد، این دل را هم تو دادهای، این اَشک را هم تو دادهای و خیلی هم خوب است. اینهایی که در مُصیبت گریه میکنند بهتر هستند از کسانی که درون خودشان میریزند و دُچار سکته میشوند. گریه خودش دل را آرامش میدهد. مَخصوصاً اگر انسان در مُصیبت مَصائب امام حسین (علیه السلام) را به یاد بیاورد که حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) فرمودند: «أَوْ سَمِعْتُمْ بِغَرِیبٍ[29]»؛ این از باب نمونه است. یعنی در همهی مُصیبتها اگر شما امام حسین (علیه السلام) را یاد بکنید، مُصیبت خودتان برایتان کمرنگ میشود. مُصیبت امام حسین (علیه السلام) همهی مُصیبتها را تَحتالشُعاع قرار داده است. این صبر در مُصیبت، صبر در طاعت و آخرین مورد هم صبر در برابر مَعصیت هست.
روضه و تَوسُّل به حضرت سیدالشهدا (علیه السلام)
«السَّلَامُ عَلَیكُمْ یا أَهْلَ بَیتِ النُّبُوَّةِ وَ مَعدِنَ الرِّسالَةِ»
در این زیارت شریف «ناحیه» که هم حدیث است، نور است؛ «كَلامُكُمْ نُورٌ[30]»؛ وقتی حدیث بود آن نورانیّت خاصّ خودش را دارد. و هم بوی امام زمان (ارواحنا فداه) را میدهد. «الْمَرْءُ مَخْبُوءٌ تَحْتَ لِسَانِهِ[31]»؛ جلوهی ائمه (سلام الله علیهم اجمعین) هستند. اینها که حرف زدهاند، این حرفهایشان آیینهی وجودشان است، جلوهی خودشان است، خودشان را به ما نشان دادهاند. و هم مُصیبت است؛ این زیارت ناحیه مُصیبت است. این 3ـ2 جُمله در روضهخوانی بنده خیلی دلم را سوزانده است و دلها با این جُملات سوخته است. «أَلسَّلامُ عَلَى الْخَدِّ التَّریبِ[32]»؛ حسین جان! ارباب من! سلام به آن صورتی که خاکی شد؛ اما ایکاش در قَبر اینجور میشد. حضرت زینالعابدین (علیه السلام) وارد قبر شد. هر میّتی را درون قبر میگذارند، کَفن او را باز میکنند، صورتش را بر روی خاک میگذارند. اما وقتی امام زینالعابدین (علیه السلام) وارد قبر شد، دیدند بیرون نمیآید. تَعجُّب کردند چه شده است. رفتند، تماشا کردند و دیدند لَب بر روی رَگهای بُریده گذاشته است؛ زیرا سر نبود تا صورتش را بر روی خاک بگذارد. اما کُجا این صورت خاکی شد؟ حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) در روز عاشورا چندجا خاکی شد. شاید اوّلین بار وقتی بود که کنار نَعش جوانِ اَشبَهُ النّاس خود آمد. «سَقَطَ مِنْ الْفَرَسِ»؛ از روی اَسب با صورت بر روی زمین اُفتاد. اینجور نبود که طاقت داشته باشد، پا بر روی رکاب بگذارد، پیاده بشود؛ «سَقَطَ مِنْ الْفَرَسِ». دوّمین باری که صورت حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) خاکی شد وقتی بود که «حَرمله» تیر سهشُعبه به قلب مُبارکش زد. آنجا هم حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) «فَسَقَطَ الْحُسَیْنُ عَلَیهِ السَّلام عَنْ فَرَسِهِ[33]»؛ از روی اَسب با صورت بر روی زمین آمد. اما بار سوّم خیلی رِقّتبار است. این روضه را حضرت زینب (سلام الله علیها) خواندند، برای جَدّشان خواندند. «یَا مُحَمَّدَاهْ صَلَّى عَلَیْکَ مَلاَئِکَهُ اَلسَّمَاءِ هَذَا اَلْحُسَیْنُ مُرَمَّلٌ بِالدِّمَاءِ مُقَطَّعُ اَلْأَعْضَاءِ … مَجْزُوزُ اَلرَّأْسِ مِنَ اَلْقَفَا[34]»؛ نامرد، حرامزاده به خَنجرهایی که به گلو کشیده بود اِکتفا نکرد؛ بدن را به رو انداخت، صورت امام حسین (علیه السلام) بر روی خاک بود. «مَجْزُوزُ اَلرَّأْسِ مِنَ اَلْقَفَا»…
لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم
اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین
دعا
خدایا! لباس فَرج بر قامت امام زمانمان (ارواحنا فداه) در همین ایّام بپوشان.
خدایا! لیاقت دَرک ظُهور به ما مَرحمت بفرما.
خدایا! موقع ظُهور ما را جُزء یاران ثَبتشدهی حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) قرار بده.
خدایا! شهادت در رکاب حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) را نَصیب ما بگردان.
الها! نَفْس اَمّاره را بر ما چیره مَگردان.
خدایا! شیاطین روزگار را از ما دور بفرما.
خدایا! ما را از خطرات شیاطین مَصون و مَحفوظ بفرما.
خدایا! نگرانیها را برطرف بفرما.
خدایا! باران رحمت را به مقدار کافی بر این سرزمین نازل بگردان.
خدایا! مُوالیان شیعیان امیرالمؤمنین (علیه السلام) را در اَقطار عالَم در پَناه امام زمان (ارواحنا فداه) از شَرّ اَشرار مُحافظت بفرما.
خدایا! مریضها عُموماً و مریضهای مورد نظر را شِفای ماندگار روزی بفرما.
خدایا! توفیق دَرک نعمت و شُکر نعمت را به ما مَرحمت بفرما.
خدایا! نعمتهایی که به ما دادهای از ما نگیر.
خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم همیشه اَمنیّت کامل به همهی ما مَرحمت بفرما.
خدایا! هر نوع نااَمنی را از محیط ما دور بگردان.
خدایا! این گرانی، این تَورُّم، این چُماقی که به دست دشمنان است و با این میتوانند مردم را نگران کنند، این را مُرتفع بفرما.
خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم عاقبت اَمرمان را خَتم به خیر بگردان.
خدایا! امام (رضوان الله تعالی علیه)، شهدا، گذشتگان و این عزیز سفرکردهی ما را بخاطر امام حسین (علیه السلام) در جَوار حضرت زهرا (سلام الله علیها) روح و ریحانی بر آنها نَصیب بگردان.
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
[1] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.
[2] سوره مبارکه نحل، آیه 128.
«إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْا وَ الَّذِينَ هُمْ مُحْسِنُونَ».
[3] سوره مبارکه قمر، آیه 54.
[4] نهج البلاغه، بخشی از خطبه 193 (مشهور به خطبه متقین).
«و من خطبة له (علیه السلام) يَصِفُ فيها المتقين: رُوِيَ أَنَّ صَاحِباً لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) يُقَالُ لَهُ هَمَّامٌ كَانَ رَجُلًا عَابِداً فَقَالَ لَهُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ صِفْ لِيَ الْمُتَّقِينَ حَتَّى كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَيْهِمْ فَتَثَاقَلَ (علیه السلام) عَنْ جَوَابِهِ ثُمَّ قَالَ يَا هَمَّامُ اتَّقِ اللَّهَ وَ أَحْسِنْ، «فَإِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْا وَ الَّذِينَ هُمْ مُحْسِنُونَ». فَلَمْ يَقْنَعْ هَمَّامٌ بِهَذَا الْقَوْلِ حَتَّى عَزَمَ عَلَيْهِ. فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ وَ صَلَّى عَلَى النَّبِيِّ (صلی الله علیه وآله) ثُمَّ قَالَ (علیه السلام): أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى خَلَقَ الْخَلْقَ حِينَ خَلَقَهُمْ غَنِيّاً عَنْ طَاعَتِهِمْ آمِناً مِنْ مَعْصِيَتِهِمْ لِأَنَّهُ لَا تَضُرُّهُ مَعْصِيَةُ مَنْ عَصَاهُ وَ لَا تَنْفَعُهُ طَاعَةُ مَنْ أَطَاعَهُ. فَقَسَمَ بَيْنَهُمْ مَعَايِشَهُمْ وَ وَضَعَهُمْ مِنَ الدُّنْيَا مَوَاضِعَهُمْ. فَالْمُتَّقُونَ فِيهَا هُمْ أَهْلُ الْفَضَائِلِ؛ مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ وَ مَلْبَسُهُمُ الِاقْتِصَادُ وَ مَشْيُهُمُ التَّوَاضُعُ، غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ وَقَفُوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَى الْعِلْمِ النَّافِعِ لَهُمْ، نُزِّلَتْ أَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِي الْبَلَاءِ كَالَّتِي نُزِّلَتْ فِي الرَّخَاءِ وَ لَوْ لَا الْأَجَلُ الَّذِي كَتَبَ اللَّهُ [لَهُمْ] عَلَيْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِي أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَيْنٍ شَوْقاً إِلَى الثَّوَابِ وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ، عَظُمَ الْخَالِقُ فِي أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِي أَعْيُنِهِمْ، فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُنَعَّمُونَ وَ هُمْ وَ النَّارُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُعَذَّبُونَ، قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَةٌ وَ شُرُورُهُمْ مَأْمُونَةٌ وَ أَجْسَادُهُمْ نَحِيفَةٌ وَ حَاجَاتُهُمْ خَفِيفَةٌ وَ أَنْفُسُهُمْ عَفِيفَةٌ، صَبَرُوا أَيَّاماً قَصِيرَةً أَعْقَبَتْهُمْ رَاحَةً طَوِيلَةً تِجَارَةٌ مُرْبِحَةٌ يَسَّرَهَا لَهُمْ رَبُّهُمْ، أَرَادَتْهُمُ الدُّنْيَا فَلَمْ يُرِيدُوهَا وَ أَسَرَتْهُمْ فَفَدَوْا أَنْفُسَهُمْ مِنْهَا. أَمَّا اللَّيْلَ فَصَافُّونَ أَقْدَامَهُمْ تَالِينَ لِأَجْزَاءِ الْقُرْآنِ يُرَتِّلُونَهَا تَرْتِيلًا يُحَزِّنُونَ بِهِ أَنْفُسَهُمْ وَ يَسْتَثِيرُونَ بِهِ دَوَاءَ دَائِهِمْ فَإِذَا مَرُّوا بِآيَةٍ فِيهَا تَشْوِيقٌ رَكَنُوا إِلَيْهَا طَمَعاً وَ تَطَلَّعَتْ نُفُوسُهُمْ إِلَيْهَا شَوْقاً وَ ظَنُّوا أَنَّهَا نُصْبَ أَعْيُنِهِمْ وَ إِذَا مَرُّوا بِآيَةٍ فِيهَا تَخْوِيفٌ أَصْغَوْا إِلَيْهَا مَسَامِعَ قُلُوبِهِمْ وَ ظَنُّوا أَنَّ زَفِيرَ جَهَنَّمَ وَ شَهِيقَهَا فِي أُصُولِ آذَانِهِمْ فَهُمْ حَانُونَ عَلَى أَوْسَاطِهِمْ مُفْتَرِشُونَ لِجِبَاهِهِمْ وَ أَكُفِّهِمْ وَ رُكَبِهِمْ وَ أَطْرَافِ أَقْدَامِهِمْ يَطْلُبُونَ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى فِي فَكَاكِ رِقَابِهِمْ…».
[5] سوره مبارکه احقاف، آیه 35.
«فَاصْبِرْ كَمَا صَبَرَ أُولُو الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَ لَا تَسْتَعْجِلْ لَهُمْ كَأَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَ مَا يُوعَدُونَ لَمْ يَلْبَثُوا إِلَّا سَاعَةً مِنْ نَهَارٍ بَلَاغٌ فَهَلْ يُهْلَكُ إِلَّا الْقَوْمُ الْفَاسِقُونَ».
[6] سوره مبارکه سجده، آیه 24.
[7] محمد بن یعقوب کُلینی معروف به ثقةالاسلام کلینی (درگذشت ۳۲۹ ق)، از محدثان مشهور شیعه و نویسنده الکافی، از کتب اربعه. او در زمان غیبت صغرا میزیست و با برخی از محدثان که از امام عسکری (علیه السلام) یا امام هادی (علیه السلام)، حدیث شنیده بودند، ملاقات کرده است. ابن قولویه، محمد بن علی ماجیلویه قمی، احمد بن محمد زراری از شاگردان اویند. محمد بن یعقوب بن اسحاق کلینی رازی در حدود سال ۲۵۵ ق در روستای كُلَین از توابع ری متولد شد. پدرش یعقوب بن اسحاق، از علمای عصر خویش بود و در دوره غیبت صغری زندگی میکرد. ابوالحسن علی بن محمد معروف به «علان رازی» دایی کلینی است و محمد بن عقیل کلینی، احمد بن محمد و محمد بن احمد همگی از خاندان کلینی و از علما و بزرگان شیعه به شمار میروند. محمد بن یعقوب کلینی در ری که مرکز برخورد آرا و اندیشههای فرق اسماعیلی، حنفیه، شافعی و امامیه بود، در کنار تحصیل علم و آشنایی با اندیشههای دیگر مذاهب، تصمیم گرفت که به نوشتن احادیث بپردازد. او در محضر ابوالحسن محمد بن اسدی کوفی حدیث آموخت. وی سپس برای تکمیل علم حدیث راهی قم شد و با محدثانی که از امام عسکری (علیه السلام) یا امام هادی (علیه السلام) بدون واسطه حدیث شنیده بودند ملاقات کرد و از محضر استادان بزرگی بهره برد. کلینی در سال ۳۲۷ ق (دو سال پیش از وفاتش) عازم بغداد شد. بغداد در آن زمان یکی از مراکز بزرگ علمی بود. کلینی در شعبان سال ۳۲۹ ق (سال تَناثُر نجوم) مصادف با شروع غیبت کبری امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) در بغداد از دنیا رفت. محمد بن جعفر حسنی معروف به ابو قیراط بر جنازه کلینی نماز خواند و بدن او در باب کوفه بغداد به خاک سپرده شد.
[8] الکافي، جلد ۲، صفحه ۹۰.
«عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ اِبْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ مَرْحُومٍ عَنْ أَبِي سَيَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: إِذَا دَخَلَ اَلْمُؤْمِنُ فِي قَبْرِهِ كَانَتِ اَلصَّلاَةُ عَنْ يَمِينِهِ وَ اَلزَّكَاةُ عَنْ يَسَارِهِ وَ اَلْبِرُّ مُطِلٌّ عَلَيْهِ وَ يَتَنَحَّى اَلصَّبْرُ نَاحِيَةً فَإِذَا دَخَلَ عَلَيْهِ اَلْمَلَكَانِ اَللَّذَانِ يَلِيَانِ مُسَاءَلَتَهُ قَالَ اَلصَّبْرُ لِلصَّلاَةِ وَ اَلزَّكَاةِ وَ اَلْبِرِّ دُونَكُمْ صَاحِبَكُمْ فَإِنْ عَجَزْتُمْ عَنْهُ فَأَنَا دُونَهُ».
[9] همان.
[10] سوره مبارکه اعلی، آیه 14.
[11] سوره مبارکه معارج، آیات 24 و 25.
[12] الکافي، جلد ۲، صفحه ۹۰.
[13] همان.
[14] همان.
[15] همان.
[16] همان.
[17] همان.
[18] سوره مبارکه نساء، آیه 28.
«يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُخَفِّفَ عَنْكُمْ وَ خُلِقَ الْإِنْسَانُ ضَعِيفًا».
[19] سوره مبارکه اسراء، آیه 11.
«وَ يَدْعُ الْإِنْسَانُ بِالشَّرِّ دُعَاءَهُ بِالْخَيْرِ وَ كَانَ الْإِنْسَانُ عَجُولًا».
[20] سوره مبارکه معارج، آیات 19 الی 21.
[21] سوره مبارکه زمر، آیه 10.
[22] برهانالدین میر محمدباقر میرداماد در ۹۶۹ یا ۹۷۰ق به دنیا آمد. پدرش شمسالدین محمد حسینی استرآبادی داماد محقق کَرَکی بود و ازاینرو به داماد شهرت داشت. بهجهت همین، محمدباقر هم میرداماد شهرت یافت. استادالبشر و معلم ثالث از دیگر القاب او است. میرداماد سالها در مشهد سکونت کرد و علوم عقلی و نقلی را فراگرفت. سپس مدتی در قزوین و کاشان اقامت کرد و سرانجام در اصفهان ساکن شد. او با شیخ بهایی همعصر بود و گفتهاند نزد شاه عباس صفوی جایگاهی ویژه داشت. میرداماد در اواخر عمرش، همراه شاه صفی صفوی برای زیارت عتبات، به عراق سفر کرد به گفته آقا بزرگ تهرانی در سال ۱۰۴۱ق بین کربلا و نجف درگذشت و در نجف به خاک سپرده شد. در کتاب ریحانةالادب، علاوه بر این تاریخ، ۱۰۴۰ و ۱۰۴۲ق هم برای تاریخ وفاتش ذکر شده است. ایزوتسو اسلامشناس و قرآنپژوه ژاپنی، میرداماد را از بزرگترین فیلسوفان مسلمان دانسته است. بهگفته او، وی عالمی جامع بوده و بر تمام دانشهای متداول اسلامی، همچون فلسفه، کلام، طبیعیات، ریاضیات، فقه، اصول، حدیث و تفسیر تسلط کامل داشته است. همچنین نوشته است مشهور بودن میرداماد به معلم ثالث (در کنار ارسطو معلم اول و فارابی معلم ثانی)، حاکی از جایگاه بلند علمی او در دوره زندگیاش است. مرتضی مطهری هم او را فیلسوف، فقیه، ریاضیدان، ادیب، رجالی و «مردی جامع» وصف کرده است. بهنوشته اعیانالشیعه، میرداماد بر علوم غریبه هم مسلط بوده است. ایزوتسو بر این باور است که فلسفه میرداماد بر فلسفه ملاصدرا (حکمت متعالیه) و مکتب فلسفی اصفهان تأثیر بسیار داشته است؛ بهگونهای که فهم درست آنها بدون شناخت فلسفه میرداماد ناممکن است. میرداماد شاعر هم بوده و به فارسی و عربی شعر میسروده و به نام اِشراق تخلص داشته است. بهگفته ایزوتسو، فلسفه میرداماد هم بر برهان عقلی تکیه دارد و هم بر شهود عرفانی. او در روش عقلی، پیرو مکتب مشاء و در عرفان تحتتأثیر سهروردی است. بنابراین در فلسفه وی، بین حکمت مشاء و حکمت اشراق پیوند برقرار میشود.
میرداماد در مسئله اصالت وجود و اصالت ماهیت، بهپیروی از سهروردی، به اصالت ماهیت اعتقاد دارد. مشهورترین و مهمترین نظریه او را «حدوث دَهْری» میدانند. ابنسینا و فیلسوفان پس از ابنسینا، بر این باور بودند که عالم عقول هم مانند خداوند، قدیم یعنی ازلی است و تنها تفاوت عقول با خداوند این است که خدا واجبالوجود است و عقول ممکنالوجود؛ اما بهباور میرداماد، عقول، قدیم نیست؛ بلکه حادث است. به تصور میرداماد، این حدوث در زمان روی نمیدهد. آنطور که ابنسینا میپندارد هم نیست که امری اعتباری و ذهنی باشد؛ بلکه امری واقعی و نفْسالامری است و در مرتبه وجودیِ «دهر» صورت میگیرد. نوشتههای علمی میرداماد، نثری پیچیده و دیریاب دارند. او کلمات، عبارتها و ساختارهای نامأنوسِ بسیار به کار برده، عبارتهای فارسی و عربی را به هم آمیخته و گاه حتی قواعد معمول نگارشی را هم کنار گذاشته است. همچنین گاه لغاتی جدید وضع کرده است. به همین دلیل، بسیاری نمیتوانند سخنان وی را بهدرستی بفهمند. او در پاسخ به یکی از منتقدانش نوشته است: «اینقدر شعور باید داشت که سخن من فهمیدن هنر است، نه با من جدالکردن و بحث نامنهادن.» بهگفته هانری کُربَن، شیوه نگارش میرداماد دلیل ضعف فلسفی یا ناتوانیاش در کاربست ادبیات ساده نبوده است؛ علت این مسئله آن بوده است که از گزند مخالفان فلسفه در امان بماند. درخصوص پیچیدهنویسی میرداماد داستانهایی هم نقل شده است. بهگفته آقابزرگ تهرانی، میرداماد در علوم نقلی از استادانی چون داییاش عبدالعالی کَرکَی (پسر محقق کَرکَی) و حسین بن عبدالصمد حارثی (پدر شیخ بهایی) بهره برده و از ایندو اجازه روایت داشته است. ابوالحسن عاملی و عبدعلى بن محمود خادم جاپلقى از دیگر استادانش در این زمینه هستند. مرتضی مطهری نوشته است استادان میرداماد در علوم عقلی شناخته نیستند. بهگزارش او، تنها در کتاب تاریخ عالمآرای عباسی به فخرالدین استرابادی سماکی اشاره شده است. محدث قمی هم او را استاد میرداماد دانسته است؛ بااینهمه برخی در آن تردید کردهاند.
[23] سوره مبارکه یوسف، آیه 33.
«قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِي إِلَيْهِ وَ إِلَّا تَصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ وَ أَكُنْ مِنَ الْجَاهِلِينَ».
[24] سوره مبارکه بقره، آیه 45.
[25] سوره مبارکه بقره، آیه 153.
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلَاةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ».
[26] باباطاهر، دوبیتیها، دوبیتی شماره ۷۱.
[27] سوره مبارکه انبیاء، آیه 87.
«وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنَادَى فِي الظُّلُمَاتِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ».
[28] سوره مبارکه بقره، آیه 156.
[29] موسوى وادقانى، سید احمد، یاران کوچک امام حسین علیه السلام، ص ۱۳۲؛ به نقل از اسرار الشهاده، فاضل دربندى، ص ۴۶۲؛ دمعه الساکبه، ملا باقر بهبهانى، ص ۳۵۰؛ معالى السبطین، محمد مهدى، مازندرانى، ج ۲، ص ۳1.
«شِیعَتِی مَا إِنْ شَرِبْتُمْ رَی عَذْبٍ فَاذْکُرُونِی *** أَوْ سَمِعْتُمْ بِغَرِیبٍ أَوْ شَهِیدٍ فَانْدُبُونِی
وَ أَنا السِّبْطُ الَّذی مِنْ غَیرِ جُرْمٍ قَتَلُونی *** وَ بِجَرد الخَیلِ بَعْدَ القَتْلِ عَمْداً سَحِقُونی
لَیتَکُم فی یوْمِ عاشُورا جمیعاٌ تَنْظُرونی *** کَیفَ أَسْتَسْقی لِطِفْلی فَاَبَوْا أَن یرْحَمُونی
و سَقَوهُ سَهْمَ بَغْىٍ عِوَضَ الماءِ المَعینِ *** یا لَرُزْءٍ وَ مُصابٍ هَدَّ أرْکانَ الحَجِونِ
وَیلَهُم قَدْ جَرَحُوا قَلْبَ رَسُولِ الثَّقَلَینِ *** فَالْعَنُوهُم مَا اسْتَطَعْتُم شِیعَتِى فِى کُلِّ حِینٍ».
[30] مفاتیح الجنان، فرازی از زیارت شریف جامعه کبیره.
«…آتاكُمُ اللّهُ مَا لَمْ يُؤْتِ أَحَداً مِنَ الْعالَمِينَ، طَأْطَأَ كُلُّ شَرِيفٍ لِشَرَفِكُمْ، وَ بَخَعَ كُلُّ مُتَكَبِّرٍ لِطاعَتِكُمْ، وَ خَضَعَ كُلُّ جَبَّارٍ لِفَضْلِكُمْ، وَ ذَلَّ كُلُّ شَيْءٍ لَكُمْ، وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِكُمْ، وَ فازَ الْفائِزُونَ بِوَلايَتِكُمْ، بِكُمْ يُسْلَكُ إِلَى الرِّضْوانِ، وَ عَلَى مَنْ جَحَدَ وِلايَتَكُمْ غَضَبُ الرَّحْمنِ، بِأَبِي أَنْتُمْ وَ أُمِّي وَ نَفْسِي وَ أَهْلِي وَ مَالِي، ذِكْرُكُمْ فِي الذَّاكِرِينَ، وَ أَسْماؤُكُمْ فِي الْأَسْماءِ، وَ أَجْسادُكُمْ فِي الْأَجْسادِ، وَ أَرْواحُكُمْ فِي الْأَرْواحِ، وَ أَنْفُسُكُمْ فِي النُّفُوسِ، وَ آثارُكُمْ فِي الْآثارِ، وَ قُبُورُكُمْ فِي الْقُبُورِ؛ فَمَا أَحْلَى أَسْماءَكُمْ، وَ أَكْرَمَ أَنْفُسَكُمْ، وَ أَعْظَمَ شَأْنَكُمْ، وَ أَجَلَّ خَطَرَكُمْ، وَ أَوْفَى عَهْدَكُمْ، وَ أَصْدَقَ وَعْدَكُمْ، كَلامُكُمْ نُورٌ، وَ أَمْرُكُمْ رُشْدٌ، وَ وَصِيَّتُكُمُ التَّقْوَى، وَ فِعْلُكُمُ الْخَيْرُ، وَ عادَتُكُمُ الْإِحْسانُ وَ سَجِيَّتُكُمُ الْكَرَمُ، وَ شَأْنُكُمُ الْحَقُّ وَ الصِّدْقُ وَ الرِّفْقُ، وَ قَوْلُكُمْ حُكْمٌ وَ حَتْمٌ، وَ رَأْيُكُمْ عِلْمٌ وَ حِلْمٌ وَ حَزْمٌ، إِنْ ذُكِرَ الْخَيْرُ كُنْتُمْ أَوَّلَهُ وَ أَصْلَهُ وَ فَرْعَهُ وَ مَعْدِنَهُ وَ مَأْواهُ وَ مُنْتَهاهُ بِأَبِي أَنْتُمْ وَ أُمِّي وَ نَفْسِي، كَيْفَ أَصِفُ حُسْنَ ثَنائِكُمْ، وَ أُحْصِي جَمِيلَ بَلائِكُمْ، وَ بِكُمْ أَخْرَجَنَا اللّهُ مِنَ الذُّلِّ، وَ فَرَّجَ عَنَّا غَمَراتِ الْكُرُوبِ، وَ أَنْقَذَنا مِنْ شَفا جُرُفِ الْهَلَكاتِ، وَ مِنَ النَّارِ، بِأَبِي أَنْتُمْ وَ أُمِّي وَ نَفْسِي، بِمُوالاتِكُمْ عَلَّمَنَا اللّهُ مَعالِمَ دِينِنا، وَ أَصْلَحَ مَا كانَ فَسَدَ مِنْ دُنْيانا، وَ بِمُوالاتِكُمْ تَمَّتِ الْكَلِمَةُ، وَ عَظُمَتِ النِّعْمَةُ، وَ ائْتَلَفَتِ الْفُرْقَةُ…».
[31] نهج البلاغه، حکمت 148؛ شناخت افراد از روی گفتار.
[32] مفاتیح الجنان، فرازی از زیارت شریف ناحیه مقدسه.
«…أَلسَّلامُ عَلَیْک َ وَ عَلى ابآئِک َ الطّاهِرینَ، أَلسَّلامُ عَلَیْک َ وَ عَلى أَبْنآئِکَ الْمُسْتَشْهَدینَ، أَلسَّلامُ عَلَیْک َ وَ عَلى ذُرِّیَّتـِک َ النّـاصِرینَ، أَلسَّلامُ عَلَیْک َ وَ عَلَى الْمَلآئِکَهِ الْمُضاجِعینَ، أَلسَّلامُ عَلَى الْقَتیلِ الْمَظْلُومِ، أَلسَّلامُ عَلى أَخیهِ الْمَسْمُومِ ، أَلسَّلامُ عَلى عَلِىّ الْکَبیرِ، أَلسَّلامُ عَلَى الرَّضیـعِ الصَّغیرِ، أَلسَّلامُ عَـلَى الاْبْدانِ السَّلیبَهِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْعِتْرَهِ الْقَریبَهِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْمُجَدَّلینَ فِى الْفَلَواتِ، أَلسَّلامُ عَلَى النّازِحینَ عَنِ الاْوْطانِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْمَدْفُونینَ بِلا أَکْفان ، أَلسَّلامُ عَلَى الرُّؤُوسِ الْمُفَرَّقَهِ عَنِ الاْبْدانِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْمُحْتَسِبِ الصّابِرِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْمَظْلُومِ بِلا ناصِر، أَلسَّلامُ عَلى ساکِنِ التُّرْبَهِ الزّاکِیَهِ، أَلسَّلامُ عَلى صاحِبِ الْقُبَّهِ السّامِیَهِ، أَلسَّلامُ عَلى مَنْ طَهَّرَهُ الْجَلیلُ، أَلسَّلامُ عَلى مَنِ افْتَـخَرَ بِهِ جَبْرَئیلُ، أَلسَّلامُ عَلى مَنْ ناغاهُ فِی الْمَهْدِ میکآئیلُ، أَلسَّلامُ عَلى مَنْ نُکِثَتْ ذِمَّـتُهُ، أَلسَّلامُ عَلى مَنْ هُتِکَتْ حُرْمَتُهُ، أَلسَّلامُ عَلى مَنْ اُریقَ بِالظُّـلْمِ دَمُهُ، أَلسَّلامُ عَلَى الْمُغَسَّلِ بِدَمِ الْجِراحِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْمُجَـرَّعِ بِکَأْساتِ الرِّماحِ أَلسَّلامُ عَلَى الْمُضامِ الْمُسْتَباحِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْمَنْحُورِ فِى الْوَرى، أَلسَّلامُ عَلى مَنْ دَفَنَهُ أَهْـلُ الْقُرى، أَلسَّلامُ عَلَى الْمَقْطُوعِ الْوَتینِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْمُحامی بِلا مُعین، أَلسَّلامُ عَلَى الشَّیْبِ الْخَضیبِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْخَدِّ التَّریبِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْبَدَنِ السَّلیبِ، أَلسَّلامُ عَلَى الثَّغْرِ الْمَقْرُوعِ بِالْقَضیبِ، أَلسَّلامُ عَلَى الرَّأْسِ الْمَرْفُوعِ، أَلسَّلامُ عَلَى الاْجْسامِ الْعارِیَهِ فِى الْفَلَواتِ، تَنْـهَِشُهَا الذِّئابُ الْعادِیاتُ، وَ تَخْتَلِفُ إِلَیْهَا السِّباعُ الضّـارِیاتُ، أَلسَّلامُ عَلَیْک َ یا مَوْلاىَ وَ عَلَى الْمَلآ ئِکَهِ الْمُرَفْرِفینَ حَوْلَ قُبَّتِک َ ، الْحافّینَ بِتُرْبَتِک َ، الطّـآئِفینَ بِعَرْصَتِک َ ، الْوارِدینَ لِزِیارَتِک َ ، أَلسَّلامُ عَلَیْک َ فَإِنّی قَصَدْتُ إِلَیْک َ ، وَ رَجَوْتُ الْفَوْزَ لَدَیْک َ، أَلسَّلامُ عَلَیْک َ سَلامَ الْعارِفِ بِحُرْمَتِک َ ، الْمُخْلِصِ فی وِلایَـتِک َ، الْمُتَقَرِّبِ إِلَى اللهِ بِمَحَبَّـتِک َ ، الْبَرىءِ مِنْ أَعْدآئِـک َ ، سَلامَ مَنْ قَلْبُهُ بِمُصابِک َ مَقْرُوحٌ ، وَ دَمْعُهُ عِنْدَ ذِکْرِک َ مَسْفُوحٌ ، سَلامَ الْمَفْجُوعِ الْحَزینِ ، الْوالِهِ الْمُسْتَکینِ ، سَلامَ مَنْ لَوْ کانَ مَعَکَ بِالطُّفُوفِ ، لَوَقاک َ بِنَفْسِهِ حَدَّ السُّیُوفِ ، وَ بَذَلَ حُشاشَتَهُ دُونَکَ لِلْحُتُوفِ ، وَ جاهَدَ بَیْنَ یَدَیْک َ ، وَ نَصَرَک َ عَلى مَنْ بَغى عَلَیْک َ ، وَ فَداک َ بِرُوحِهِ وَ جَسَدِهِ وَ مالِهِ وَ وَلَدِهِ ، وَ رُوحُهُ لِرُوحِک َ فِدآءٌ ، وَ أَهْلُهُ لاِهْلِک َ وِقآءٌ ، فَلَئِنْ أَخَّرَتْنِى الدُّهُورُ ، وَ عاقَنی عَنْ نَصْرِک َ الْمَقْدُورُ ، وَ لَمْ أَکُنْ لِمَنْ حارَبَک َ مُحارِباً، وَ لِمَنْ نَصَبَ لَک َ الْعَداوَهَ مُناصِباً ، فَلاَ نْدُبَنَّک َ صَباحاً وَ مَسآءً ، وَ لاَبْکِیَنَّ لَک َ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً ، حَسْرَهً عَلَیْک َ ، وَ تَأَسُّفاً عَلى ما دَهاک َ وَ تَلَهُّفاً ، حَتّى أَمُوتَ بِلَوْعَهِ الْمُصابِ ، وَ غُصَّهِ الاِکْتِیابِ ، أَشْهَدُ أَ نَّک َ قَدْ أَقَمْتَ الصَّلوهَ ، وَ اتَیْتَ الزَّکوهَ ، وَ أَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ ، وَ نَهَیْتَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ الْعُدْوانِ، وَ أَطَعْتَ اللهَ وَ ما عَصَیْتَهُ، وَ تَمَسَّکْتَ بِهِ وَ بِحَبْلِهِ فَأَرْضَیْتَهُ، وَ خَشیتَهُ وَ راقَبْتَهُ وَ اسْتَجَبْتَهُ ، وَ سَنَنْتَ السُّنَنَ ، وَ أَطْفَأْتَ الْفِتَنَ ، وَ دَعَوْتَ إِلَى الرَّشادِ ، وَ أَوْضَحْتَ سُبُلَ السَّدادِ ، وَ جاهَدْتَ فِى اللهِ حَقَّ الْجِهادِ ، وَ کُنْتَ للهِ طآئِعاً ، وَ لِجَدِّک َ مُحَمَّد صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ تابِعاً ، وَ لِقَوْلِ أَبـیک َ سامِعاً ، وَ إِلى وَصِیَّهِ أَخیک َ مُسارِعاً ، وَ لِعِمادِ الدّینِ رافِعاً ، وَ لِلطُّغْیانِ قامِعاً ، وَ لِلطُّغاهِ مُقـارِعاً ، وَ لِلاُْ مَّهِ ناصِحاً ، وَ فی غَمَراتِ الْمَوْتِ سابِحاً ، وَ لِلْفُسّاقِ مُکافِحاً ، وَ بِحُجَجِ اللهِ قآئِماً ، وَ لِـلاْسْلامِ وَ الْمُسْلِمینَ راحِماً…».
[33] الملهوف على قتلى الطّفوف، السيد بن طاووس، جلد 1، صفحه 172.
«…قَالَ الرَّاوِی: وَ قَالَ الْحُسَیْنُ عَلَیهِ السَّلام ابْغُوا لِی ثَوْباً لَا یُرْغَبُ فِیهِ أَجْعَلْهُ تَحْتَ ثِیَابِی لِئَلَّا أُجَرَّدَ مِنْهُ فَأُتِیَ بِتُبَّانٍ فَقَالَ لَا ذَاکَ لِبَاسُ مَنْ ضُرِبَتْ عَلَیْهِ الذِّلَّةُ فَأَخَذَ ثَوْباً خَلَقاً فَخَرَقَهُ وَ جَعَلَهُ تَحْتَ ثِیَابِهِ فَلَمَّا قُتِلَ عَلَیهِ السَّلام جَرَّدُوهُ مِنْهُ ثُمَّ اسْتَدْعَى الْحُسَیْنُ عَلَیهِ السَّلام بِسَرَاوِیلَ مِنْ حِبَرَةٍ فَفَرَزَهَا وَ لَبِسَهَا وَ إِنَّمَا فَرَزَهَا لِئَلَّا یُسْلَبَهَا فَلَمَّا قُتِلَ عَلَیهِ السَّلام سَلَبَهَا بَحْرُ بْنُ کَعْبٍ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ تَرَکَ الْحُسَیْنَ عَلَیهِ السَّلام مُجَرَّداً فَکَانَتْ یَدَا بَحْرٍ بَعْدَ ذَلِکَ تَیْبَسَانِ فِی الصَّیْفِ کَأَنَّهُمَا عُودَانِ یَابِسَانِ وَ تَتَرَطَّبَانِ فِی الشِّتَاءِ فَتَنْضَحَانِ دَماً وَ قَیْحاً إِلَى أَنْ أَهْلَکَهُ اللَّهُ تَعَالَى.قَالَ وَ لَمَّا أُثْخِنَ الْحُسَیْنُ عَلَیهِ السَّلام بِالْجِرَاحِ وَ بَقِیَ کَالْقُنْفُذِ طَعَنَهُ صَالِحُ بْنُ وَهْبٍ الْمُرِّیُّ عَلَى خَاصِرَتِهِ طَعْنَةً فَسَقَطَ الْحُسَیْنُ عَلَیهِ السَّلام عَنْ فَرَسِهِ إِلَى الْأَرْضِ عَلَى خَدِّهِ الْأَیْمَنِ وَ هُوَ یَقُولُ بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ عَلَى مِلَّةِ رَسُولِ اللَّهِ ثُمَّ قَامَ صَلّی الله عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم. قَالَ الرَّاوِی: وَ خَرَجَتْ زَیْنَبُ مِنْ بَابِ الْفُسْطَاطِ وَ هِیَ تُنَادِی وَا أَخَاهْ وَا سَیِّدَاهْ وَا أَهْلَ بَیْتَاهْ لَیْتَ السَّمَاءَ أَطْبَقَتْ عَلَى الْأَرْضِ وَ لَیْتَ الْجِبَالَ تَدَکْدَکَتْ عَلَى السَّهْلِ. قَالَ وَ صَاحَ شِمْرٌ بِأَصْحَابِهِ مَا تَنْتَظِرُونَ بِالرَّجُلِ قَالَ وَ حَمَلُوا عَلَیْهِ مِنْ کُلِّ جَانِبٍ فَضَرَبَهُ زُرْعَةُ بْنُ شَرِیکٍ عَلَى کَتِفِهِ الْیُسْرَى وَ ضَرَبَ الْحُسَیْنُ عَلَیهِ السَّلام زُرْعَةَ فَصَرَعَهُ وَ ضَرَبَهُ آخَرٌ عَلَى عَاتِقِهِ الْمُقَدَّسِ بِالسَّیْفِ ضَرْبَةً کَبَا عَلَیهِ السَّلام بِهَا لِوَجْهِهِ وَ کَانَ قَدْ أَعْیَا وَ جَعَلَ یَنُوءُ وَ یُکِبُّ فَطَعَنَهُ سِنَانُ بْنُ أَنَسٍ النَّخَعِیُّ فِی تَرْقُوَتِهِ ثُمَّ انْتَزَعَ الرُّمْحَ فَطَعَنَهُ فِی بَوَانِی صَدْرِهِ ثُمَّ رَمَاهُ سِنَانٌ أَیْضاً بِسَهْمٍ فَوَقَعَ فِی نَحْرِهِ فَسَقَطَ عَلَیهِ السَّلام وَ جَلَسَ قَاعِداً فَنَزَعَ السَّهْمَ مِنْ نَحْرِهِ وَ قَرَنَ کَفَّیْهِ جَمِیعاً فَکُلَّمَا امْتَلَأَتَا مِنْ دِمَائِهِ خَضَّبَ بِهِمَا رَأْسَهُ وَ لِحْیَتَهُ وَ هُوَ یَقُولُ هَکَذَا أَلْقَى اللَّهَ مُخَضَّباً بِدَمِی مَغْصُوباً عَلَیَّ حَقِّی فَقَالَ عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ لِرَجُلٍ عَنْ یَمِینِهِ انْزِلْ وَیْحَکَ إِلَى الْحُسَیْنِ عَلَیهِ السَّلام فَأَرِحْهُ قَالَ فَبَدَرَ إِلَیْهِ خَوَلِیُّ بْنُ یَزِیدَ الْأَصْبَحِیُّ لِیَحْتَزَّ رَأْسَهُ فَأُرْعِدَ فَنَزَلَ إِلَیْهِ سِنَانُ بْنُ أَنَسٍ النَّخَعِیُّ لَعَنَهُ اللَّهُ فَضَرَبَهُ بِالسَّیْفِ فِی حَلْقِهِ الشَّرِیفِ وَ هُوَ یَقُولُ وَ اللَّهِ إِنِّی لَأَجْتَزُّ رَأْسَکَ وَ أَعْلَمُ أَنَّکَ ابْنُ رَسُولِ اللَّهِ صَلّی الله عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم وَ خَیْرُ النَّاسِ أَباً وَ أُمّاً ثُمَّ اجْتَزَّ رَأْسَهُ الْمُقَدَّسَ الْمُعَظَّمَ…».
[34] اللهوف علی قتلی الطفوف، جلد ۱، صفحه ۱۳۲.
«وَ رَوَى حُمَیْدُ بْنُ مُسْلِمٍ قَالَ: رَأَیْتُ اِمْرَأَهً مِنْ بَنِی بَکْرِ بْنِ وَائِلٍ کَانَتْ مَعَ زَوْجِهَا فِی أَصْحَابِ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ فَلَمَّا رَأَتِ اَلْقَوْمَ قَدِ اِقْتَحَمُوا عَلَى نِسَاءِ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ فُسْطَاطِهِنَّ وَ هُمْ یَسْلُبُونَهُنَّ أَخَذَتْ سَیْفاً وَ أَقْبَلَتْ نَحْوَ اَلْفُسْطَاطِ وَ قَالَتْ یَا آلَ بَکْرِ بْنِ وَائِلٍ أَ تُسْلَبُ بَنَاتُ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ لاَ حُکْمَ إِلاَّ لِلَّهِ یَا لَثَارَاتِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَأَخَذَهَا زَوْجُهَا وَ رَدَّهَا إِلَى رَحْلِهِ. قَالَ اَلرَّاوِی ثُمَّ أُخْرِجَ اَلنِّسَاءُ مِنَ اَلْخَیْمَهِ وَ أَشْعَلُوا فِیهَا اَلنَّارَ فَخَرَجْنَ حَوَاسِرَ مُسَلَّبَاتٍ حَافِیَاتٍ بَاکِیَاتٍ یَمْشِینَ سَبَایَا فِی أَسْرِ اَلذِّلَّهِ وَ قُلْنَ بِحَقِّ اَللَّهِ إِلاَّ مَا مَرَرْتُمْ بِنَا عَلَى مَصْرَعِ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَلَمَّا نَظَرَ اَلنِّسْوَهُ إِلَى اَلْقَتْلَى صِحْنَ وَ ضَرَبْنَ وُجُوهَهُنَّ قَالَ فَوَ اَللَّهِ لاَ أَنْسَى زَیْنَبَ بِنْتَ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ تَنْدُبُ اَلْحُسَیْنَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ تُنَادِی بِصَوْتٍ حَزِینٍ وَ قَلْبٍ کَئِیبٍ یَا مُحَمَّدَاهْ صَلَّى عَلَیْکَ مَلاَئِکَهُ اَلسَّمَاءِ هَذَا اَلْحُسَیْنُ مُرَمَّلٌ بِالدِّمَاءِ مُقَطَّعُ اَلْأَعْضَاءِ وَ بَنَاتُکَ سَبَایَا إِلَى اَللَّهِ اَلْمُشْتَکَى وَ إِلَى مُحَمَّدٍ اَلْمُصْطَفَى وَ إِلَى عَلِیٍّ اَلْمُرْتَضَى وَ إِلَى فَاطِمَهَ اَلزَّهْرَاءِ وَ إِلَى حَمْزَهَ سَیِّدِ اَلشُّهَدَاءِ یَا مُحَمَّدَاهْ هَذَا حُسَیْنٌ بِالْعَرَاءِ تَسْفِی عَلَیْهِ اَلصَّبَا قَتِیلُ أَوْلاَدِ اَلْبَغَایَا وَا حُزْنَاهْ وَا کَرْبَاهْ اَلْیَوْمَ مَاتَ جَدِّی رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ یَا أَصْحَابَ مُحَمَّدَاهْ هَؤُلاَءِ ذُرِّیَّهُ اَلْمُصْطَفَى یُسَاقُونَ سَوْقَ اَلسَّبَایَا وَ فِی رِوَایَهٍ : یَا مُحَمَّدَاهْ بَنَاتُکَ سَبَایَا وَ ذُرِّیَّتُکَ مَقْتَلَهً تَسْفِی عَلَیْهِمْ رِیحُ اَلصَّبَا وَ هَذَا حُسَیْنٌ مَجْزُوزُ اَلرَّأْسِ مِنَ اَلْقَفَا مَسْلُوبُ اَلْعِمَامَهِ وَ اَلرِّدَاءِ بِأَبِی مَنْ أَضْحَى عَسْکَرُهُ فِی یَوْمِ اَلْإِثْنَیْنِ نَهْباً بِأَبِی مَنْ فُسْطَاطُهُ مُقَطَّعُ اَلْعُرَى بِأَبِی مَنْ لاَ غَائِبٌ فَیُرْتَجَى وَ لاَ جَرِیحٌ فَیُدَاوَى بِأَبِی مَنْ نَفْسِی لَهُ اَلْفِدَاءُ بِأَبِی اَلْمَهْمُومُ حَتَّى قَضَى بِأَبِی اَلْعَطْشَانُ حَتَّى مَضَى بِأَبِی مَنْ شَیْبَتُهُ تَقْطُرُ بِالدِّمَاءِ بِأَبِی مَنْ جَدُّهُ مُحَمَّدٌ اَلْمُصْطَفَى بِأَبِی مَنْ جَدُّهُ رَسُولُ إِلَهِ اَلسَّمَاءِ بِأَبِی مَنْ هُوَ سِبْطُ نَبِیِّ اَلْهُدَى بِأَبِی مُحَمَّدٌ اَلْمُصْطَفَى بِأَبِی خَدِیجَهُ اَلْکُبْرَى بِأَبِی عَلِیٌّ اَلْمُرْتَضَى عَلَیْهِ السَّلاَمُ بِأَبِی فَاطِمَهُ اَلزَّهْرَاءُ سَیِّدَهُ اَلنِّسَاءِ بِأَبِی مَنْ رُدَّتْ لَهُ اَلشَّمْسُ صَلَّى…».





