«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ * رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْريَ * وَ احْللْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي[1]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
مالِک حَیات و مالِک مُوت ذاتِ ذوالجَلال است
توفیقی است که تابلوی تَرسیمی و تصویری مولی المُوحّدین، امیرالمؤمنین، امام المُتّقین (علیه السلام) را در مورد پارسایان، رَهیافتگان و اَهل نجات به تماشا مینشینیم و اُمید آن را داریم که امیرالمؤمنین (علیه السلام) از آن نگاهها که به این جانِ در حال پرواز و بیتاب داشتند، از آن نگاهها به ما هم عنایتی بکنند که ما را هم راه بیندازند، به پرواز بیاورند. 7 خُصوصیّت از ویژگیهایی که امیرالمؤمنین (علیه السلام) برای مُتّقین برشمردند را در خدمت شما بَهره بُردیم. و اما این جُملهی «لَوْ لَا الْأَجَلُ الَّذِي كَتَبَ اللَّهُ [لَهُمْ] عَلَيْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِي أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَيْنٍ شَوْقاً إِلَى الثَّوَابِ وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ[2]»؛ اَجل خودش مانع مرگ زودرَس است. اَجل دست خداست. «يُحْيِي وَ يُمِيتُ[3]»؛ هم خداوند اِحیاء میکند و هم اِماته میکند. لذا حضرت امیر (علیه السلام) در جنگها خط مُقدّمی بودند و در «جنگ اُحُد» بیشترین جراحات را به جان خریدند و در دو مَرحله فَرق مُقدّس ایشان شکاف عَمیق برداشت. یک بار در «جنگ خیبر» بود و یک بار هم در «جنگ خَندق» بود؛ ولی در جنگ مُقدّر نبود. آن همه شهیدی که در جنگهای مُختلف قُشون اسلام تقدیم دینشان کردند، امیرالمؤمنین (علیه السلام) به آرزویش نرسید که بعد از جنگ اُحُد برای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) گریه کرد که شما وعدهی شهادت به ما داده بود. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: بله، شهادت شما هم واقع خواهد شد. ولی چون اَجل مُقدّر است، به خواست ما نیست که چه زمانی باشد. مالِک حَیات مالِک مُوت است؛ تا او میخواهد ما زندگی کنیم، زندگی میکنیم. لذا هم حَیات ما فرشتگانی داریم که ما را حفاظت میکنند.
قَطعیّت مَسألهی «اَجل»
شاید خدمت شما عرض شده باشد که مؤمنی در همین شهر تهران خیلی مَغموم و مَهموم بوده است. به او گفته بودند: چرا همیشه حَزین هستی؟ گفته بود: دلم برای حضرت عزرائیل (علیه السلام) تنگ است. یک وقتی دیده بودند حالش تغییر کرده است و شاداب است. از ایشان پُرسیده بودند: چه شد؟ شما که همیشه غُصّهی فِراق جناب عزرائیل (علیه السلام) را داشتید. ایشان گفته بود: حضرت عزرائیل (علیه السلام) به من سر زدند و من را نَوازش کردند. من به حضرت عزرائیل (علیه السلام) گفتم: آمدهای جانم را بگیری؟ او گفت: خیر؛ هنوز مأمور رِزق تو پُشت خود را تَرک نکرده است. تا روزیِ تو در اینجاست، ما مأموریتی برای قَبض روح نداریم. بنده از فرزند مرحوم آیت الله العُظمی آقای «سیّد احمد خوانساری[4]» (سلام خداوند بر او باد، درود خداوند بر او باد) فرشته بودند، در حَدّ عصمت بودند. خداوند آقازادهی ایشان آقای «سیّد جعفر» را رَحمت کند. از او پُرسیدم: من شنیدم که پدر شما دیداری قبل از وفات با حضرت عزرائیل (علیه السلام) داشته است. میشود من از خودتان بشنوم؟ ایشان گفتند: بله. پدرم مریض بود و فرمود: من دیدم یک جوان خیلی خوش سیمایی آمد. خیلی دلرُبا بود، وَجیه بود، پُر جاذبه بود. پُرسیدم: شما چه کسی هستید؟ پاسخ داد: عزرائیل. خودش را مُعرّفی کرد و بعد سه قَدم عَقبنشینی کرد. من فَهمیدم سه شب به من مُهلت داده است. این آمادهباش بود. آمد که بگوید خودت را آماده کُن که ما به سُراغت میآییم. و شب سوّم ایشان به عائله و آقازادهشان گفته بودند: امشب میهمان دارید؛ خودتان را آماده کنید. غَرض حضرت عزرائیل (علیه السلام) و گروهی که در خدمت ایشان هست، قُشونی که دارند، از جانب خداوند به اینها زمان خاصّی مأموریت داده شده است. تا مأمورین رِزق این عالَم برای ما در اینجا کار میکنند که ما نَمیریم، هیچ حادثهای ما را تَهدید نمیکند. به همین لَحاظ گفتهاند: «بِالْأَجَلِ حَارِساً[5]»؛ اَجل خودش آدم را حراست میکند. تا وقتی اَجل نیامده است، حادثهای برای انسان خطرآفرین نخواهد بود.
وجود مُبارک وَلینعمت ما، جانِ ما حضرت اباالحسن امامِ رَئوف علیبنموسیالرضا (علیه آلاف التحیّة و الثّناء) بعد از شهادت پدر بزرگوارشان حضرت موسیبنجعفر (علیه السلام) در زندان خیلی بیمَحابا علیه «هارون» حرف میزدند و برای امامت خودشان بیپَرده سُخن میگفتند. بعضیها که نگران بودند، به حضرت عَرض کردند: آقا! از شمشیر هارون خون میچِکد. پدر بزرگوار شما را با آن همه اذیّت در زندان به شهادت رسانده است؛ میتَرسیم به شما هم صدمه بزند. فرمودند: همان جُملهای را که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در مورد «اَبوجَهل» فرمودند؛ فرمودند: اگر اَبوجَهل توانست یک مو از سر من کوتاه کند، من پیامبر نیستم. من هم در مورد هارون همین حرف را میزنم. اگر هارون بتواند یک مو از سر من کم بکند، من امام نیستم. این نشان میدهد که مَسألهی اَجل بهقَدری قَطعیّت دارد…
یکی از دلایل مَرموز بودن مَسألهی «اَجل»
مرحوم «آیت الله حسن زاده آملی» (رضوان الله تعالی علیه)، آن عالِم عارف، ریاضت کِشیده و اَهل باطن در یکی از نوشتههایشان دارند که برای ائمه (سلام الله علیهم اجمعین) تَقیّه اصلاً فَرض ندارد. برای اینکه آنها اَجل خودشان را میدانند و نگران نیستند که کاری بکنند اَجلشان نزدیک بشود. این مَسألهی اَجل جُزء اُمور قَطعی است. ولی چرا خداوند به ما خبر نداده است؟ برای اینکه اگر بدانیم خیلی دور است، با غفلت زندگی میکنیم؛ اصلاً برایمان مهم نیست. و اگر بدانیم اَجل همین روزهاست، آنوقت دیگر برای اُمور دُنیوی دستمان به کار نمیرود. سُست میشویم و زندگیمان را تعطیل میکنیم. برای اینکه هم زندگی کنیم و هم اینکه در جریان مرگ گرفتار غفلت نشویم، این است که خداوند متعال این را برای ما مَستور کرده است تا همیشه احتمال آن را بدهیم. جُزء دستورات سِیر و سُلوکی و جُزء دستورات ایمانی گفتهاند که هرکسی باید هرشب فکر کند آخرین شب اوست، هر روز هم فکر کند آن روز آخرین روز اوست. و فرمودند: «صَلِّ صَلاَةَ مُوَدِّعٍ[6]»؛ هر وقت نماز میخوانید فکر کنید شاید بعد از این دیگر نمازی نداشته باشید. اگر همین یک نماز بَناست آخرین نمازتان باشد، آنوقت فرق میکند، با نمازهای دیگر مُتفاوت میشود. یک نمازی که خداوند بپَسندد تَحویل خداوند میدهید و نماز با سَهو و نماز با غفلت نمیخوانید. «صَلِّ صَلاَةَ مُوَدِّعٍ»؛ نماز کسی که با نماز وداع میکند، آخرین نمازش است. یک چنین نمازی بخوانید. لذا مَسألهی اَجل مَرموز است، مَستور است و آنهایی که اَهل خُوف و رَجاء هستند، خداوند این دو بالِ خُوف و رَجاء را به آنها داده است، اگر مَسألهی اَجل نبود، خُوف و رَجاء که خُوف انسان را از بدیها باز میدارد و رَجاء انسان را به سوی خوبیها حرکت میدهد. و اینها باعث میشود که انسان برای اینکه به گناه مُبتلا نشود و بهشت را از دست ندهد، هرچه زودتر تا آلوده نشده است میخواهد برود و به لِقاء الهی نائل بشود.
یک صلوات مَرحمت بفرمایید.
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
سه مرحلهای که مُتّقین به آن نائل خواهند شد
هشتمین ویژگی و برجستگی و امتیاز مُتّقین این است که فرمودند: «وَ الْجَنَّةُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُنَعَّمُونَ وَ هُمْ وَ النَّارُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُعَذَّبُونَ[7]»؛ اینها نسبت به بهشت و جَهنّم به مرحلهی علمالیقین، عینالیقین و حقّالیقین نائل شدند. گروهی در مرحلهی علمالیقین هستند؛ از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) حدیث آمده است، آیهی قرآن آمده است؛ ولی آن چیزی را که خداوند میفرماید یا پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) از جانب خداوند خبر میدهد برایش از آفتاب روشنتر است. همان ایمانی که آفتاب را میبیند اعتقاد دارد که الآن روز است، وقتی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) خبر از مرگ میدهد، خبر از قَبر میدهد، خبر از آمدن جناب عزرائیل (علیه السلام) میدهد، مانند آفتاب در جانشان روشنایی میآید و باوَر دارند. و چون هم بهشت را با بُرهان، با یَقین، با خبر صادقِ مُصدَّقی که آنها خودشان دیدهاند؛ بهشت الآن موجود است، جَهنّم هم الآن موجود است. لذا مُلاحظه میکنید در قرآن کریم فرمود: «إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكَافِرِينَ[8]»؛ جَهنّم نسبت به کُفّار الآن اِحاطه دارد. اینها در چَنگ جَهنّم هستند. همهی کارهایی که میکنند را دارند در جَهنّم نَفْسشان انجام میدهند. ولی آدمی که مَست است، آدمی که ناقص شد درد را نمیفَهمد. اینهایی که رگهای پایشان در اَثر سکته حساسیّت را از دست میدهد، هر عُضوی سکته بکند و بیحِس بشود، اگر بسوزد مُتوجّه نمیشود. انسانهایی که مَست دنیا هستند، نوعی سکته بر اینها عارض شده است. لذا قرآن کریم در مورد مرگ میگوید: وقتی حضرت عزرائیل (علیه السلام) «وَ جَاءَتْ سَكْرَةُ الْمَوْتِ[9]»، وقتی سَکرات مُوت میآید، میگویند: «لَقَدْ كُنْتَ فِي غَفْلَةٍ مِنْ هَذَا فَكَشَفْنَا عَنْكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ[10]»؛ تو از این غافل بودی. غفلت برای چه زمانی است؟ برای زمانی که آدم در دستش قَلم دارد، ولی دنبال آن میگردد؛ غافل است که در دست خودش است. غفلت در اَمری که نیست غفلت نیست؛ غفلت در چیزی است که الآن نزد من هست، ولی به آن تَوجّه ندارم، حَواسم در جای دیگری است. در موقع مرگ فرشتگان میگویند: تو از این غافل بودی، تو نمیدیدی. الآن چشم تو تیز شد؛ الآن داری با تیزی آنچه را که باید قبل میدیدی و حَواست را جمع میکردی، ندیدی و غافل بودی؛ حالا چشمت تیز شده است و داری میبینی. مَعلوم میشود که انسان همین الآن یا سِیر جَهنّمی میکند، یا سِیر بهشتی میکند. این مسألهی علمالیقین که با بُرهان حاصل میشود، با خبر خدا و پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) حاصل میشود، برای کسی که ایمانِ او ایمان واقعی هست مانند عَیان است. عدّهای اینجور نیستند؛ علاوه بر اینکه بُرهان و دلایل و خبر خدا و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) برایشان اطمینان آورده است، تَردیدی ندارند که این حرفها حقّ است، قَبر حقّ است، مشکلات بَرزخ حقّ است، سؤال نَکیر و مُنکر حقّ است؛ از روی بُرهان و خبر خدا و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) همهی اینها را باوَر دارد. معذلک اینقَدر در بندگی حُضور داشته است، مُراقبه داشته است، گویا میبیند؛ در یک حَدّی که در دنیا میشود اَهل مَعنا ببینند، میبیند. عالَم بَرزخ در دنیا نمیگُنجد؛ لذا یک مراحلی از تَمثُّل را که انسان در خواب میبیند، رؤیاها همان اتّصال به عالَم بَرزخ است؛ به عالَم مثال اتّصال پیدا میکند. بعضیها خواب میبینند، بعضیها اَهل مُکاشفه هستند.
مرحوم «آیت الله بهاءالدینی» (اعلی الله مقامه الشریف) که به مَحلّهی اُزگل هم افتخار دادند و یک شبی ما اینجا خدمتشان بودیم و این وَلی خدا، و این انسانِ مُشرّف به مَحضر حضرت ولیعصر (ارواحنا فداه) قُدوم مُبارکشان را در اینجا قرار دادند، در این مسجد پایین نماز خواندند و ما هم پُشت سر ایشان نماز خواندیم و شب هم ما در خدمتشان بودیم. او میدید، جَهنّمیها را میشناخت و به بنده فرمودند: ما از نُفوس ناریّه اذیّت میشویم. وقتی جَهنّمیها را میدید اذیّت میشد. این چیزی که مُمکن است ما در خواب ببینیم، او در بیداری میدید. چون حَواس ما «این دهان بستی دهانی باز شد[11]». تا این چشم را نبندیم، چشم دیگر باز نمیشود؛ مَگر کسی در دیدِ باطنی، در سِیر مَلَکوتی به جایی رسیده باشد که در دیدنش نیازی به چشم نداشته باشد. مادامی که ما در دیدن مُحتاج چشممان هستیم، آن چشم باطنمان هنوز باز نشده است. هر وقت از چشم بینیاز شدیم، بدون اینکه چشممان را باز کنیم بدانیم چه کسی آمد و چه کسی رفت که مرحوم «آقای بهجت» (اعلی الله مقامه الشریف) اینجور بودند. فرموده بودند: من پُشت سرم را آنگونه میبینیم که جلویم را آنگونه میبینم. این که انسان از حَواس بدنی بینیاز بشود، در اِدراک مَحسوسات و عالَم ظاهر بدون اینکه نیازی به حِسّی داشته باشد، خودش اِدراک میکند. خدا اینها را کم و بیش در این عالَم به عُنوان اِتمام حُجّت به ما نشان داده است.
لطافت روحی که بعضی از بزرگان آن را دارا بودند
ما مرحوم آقای بهاءالدینی (رضوان الله تعالی علیه) را دیده بودیم، ما آقای بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) را دیده بودیم و این جریان را هم به صورت مُکرّر شنیدهاید؛ ولی برای همه به خُصوص برای جوانها همیشه دلانگیز است و کُهنه نمیشود. در جریان «حارثه[12]» وجود نازنین نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) نماز صبح را خواندند و بعد از نماز صبح برای تَفقُّد مأمومین خود برگشتند و یک نگاهی به همه میکردند. یا رسول الله! به ما هم یک نگاهی بکنید. از چشم شما نیُفتیم. حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به این مأمومین که نگاه کردند، دیدند یک جوانی خیلی برافروخته است، حالِ خوشی دارد، با دیگران مُتفاوت است، یک گونهی دیگری است. حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به او روی کردند و گفتند: «كَيْفَ أَصْبَحْتَ[13]»؛ در چه حالی هستی؟ عَرض کرد: «أَصْبَحْتُ يَا رَسُولَ اَللَّهِ مُوقِناً[14]»؛ من در حال یَقین هستم. حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: ادّعایی کردی که دلیل میخواهد. عَرض کرد: دلیلم را همینقَدر به شما عَرض کنم که دیگر شبها خوابم نمیبَرد. «إِلهِى حَلِيفُ الْحُبِّ فِى اللَّيْلِ سَاهِرٌ[15]»؛ حضرت امیر (علیه السلام) میگویند: عاشق شب ندارد. «شب عاشقان بیدل چه شبی دراز باشد[16]». اصلاً شب به صبح نمیرسد، خوابم نمیبَرد. و این قانونی است که حضرت امیر (علیه السلام) فرمودند: «إِلهِى حَلِيفُ الْحُبِّ»؛ کسی که همپیمان با محبّت و عشق است، «فِى اللَّيْلِ سَاهِرٌ»؛ شبها خوابش نمیبَرد. عَرض کرد من خواب ندارم و اَهل جَهنّم را در جَهنّم میبینم، اَهل بهشت را در بهشت میبینم. اگر شما اجازه بدهید و من را مأذون بدارید، من در مَحضر شما جَهنّمیها را انگشتنما میکنم. آقا رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «هَذَا عَبْدٌ نَوَّرَ اَللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ[17]»؛ این بندهای است که خداوند چراغ ایمان را در دلش برافروخته است؛ شُعلهی ایمان در دلش زبانه میکِشد. و حضرت امیر (علیه السلام) میگویند: وقتی رَواست که بگویند این مُتّقی هست که به این دَرجهی از لطافت روح رسیده باشد که حِسّ او مانع ارتباط با عالَم بَرزخ، حالا بَرزخ صغیر یا بَرزخ کبیر نباشد. بَرزخ صغیر در درون خودمان است، مثال کبیر ارتباط ما با عالَمی است که بعداً به آن عالَم خواهیم رسید. هر دو لطافت میخواهد، هر دو پاکی میخواهد، طهارت میخواهد. اگر انسان اَهل تقوا باشد و در طول مُدّت مُجاهداتِ مُتوالی و پیدرپی بدون تَعلُّل مسیر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و امامان (علیهم السلام) را برود، به اینجا میرسد که گویا جَهنّمی را در جَهنّم میبیند، بهشتی را هم میتواند در بهشت تماشا کند.
غفلتی که امیرالمؤمنین (علیه السلام) نسبت به آن هُشدار دادهاند
اگر به اینجا رسید، وجود مُقدّس امیرالمؤمنین (علیه السلام) در یکی از خُطبههای دیگر با تَعجُّب میفرمایند: «لَمْ أَرَ كَالْجَنَّةِ نَامَ طَالِبُهَا وَ لَا كَالنَّارِ نَامَ هَارِبُهَا[18]»؛ من در عَجب هستم جَهنّمگُریزها، اینهایی که ازجَهنّم میتَرسند و میخواهند به جَهنّم نیُفتند، زود فرار میکنند که آتش آنها را نگیرد، چگونه زود به خواب میروند و در گودال جَهنّم میاُفتند؟ و اینهایی که طالب بهشت هستند، آدم بهشت را داشته باشد و با خواب غفلت بهشت را از دست بدهد! نمیبینم کسی جَهنّمگُریز باشد و در اَثر خواب غفلت آتش جَهنّم دامانش را بگیرد؛ یا طالب بهشت باشد، عشق به بهشت داشته باشد، ولی با غفلت حضرت عزرائیل (علیه السلام) بیاید و مَعلوم بشود که بهشت را کَسب نکرده است. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بعد از این جُملهی «لَمْ أَرَ كَالْجَنَّةِ نَامَ طَالِبُهَا وَ لَا كَالنَّارِ نَامَ هَارِبُهَا»، فرمودند: «إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ، فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا[19]»؛ حَواستان جَمع باشد! خداوند این بدنی که به شما داده است، قیمت این بدن شما بهشت است. نکند در غیرِ راه بهشت صَرف کنید و قیمت لازم را به بهشت ندهید و بهشت را به شما ندهند! اگر این بدن را در مسیر بندگی خداوند، پَرهیز از گناه و اطاعت پروردگار متعال مَصرف کردید، خداوند در مُقابل این زَحمات بدنی شما به شما بهشت میدهد؛ وگرنه بهشتی نخواهید داشت.
نکاتی در ارتباط با حضرت زینب کُبری (سلام الله علیها)
امشب شب شام ولادت عقیله العرب، امیرزادهی اَعظم، عصمت صُغری، پیامآور کربلا، پاسدار خون شهدا، نگاهدارندهی جانِ سیّد ساجدین امام زینالعابدین (علیه الصلاة و السلام)، سخنگوی حضرت سیدالشهدا (علیه السلام)، سَفیر سیدالشهدا (علیه السلام)، نایبة الخاصّ امام حسین (علیه السلام)، بِنتُ الامام، بِنتُ الشهید، اُختُ الامامین، اُختُ الشهیدین، اُمُّ الشهیدین حضرت زینب کُبری (سلام الله علیها) است. بَشر موجودِ ضعیفی است؛ چون در عالَم خاک است تعلُّقات کَثیره دارد. لذا به هرچیزی مشغول بشود از چیز دیگری باز میماند. در دعاها ما به خدای خودمان صفات مُتضادّی را عَرضه میداریم و از باب حَمد و ثَنای الهی اینها را به زبان جاری میکنیم و ائمهی ما (سلام الله علیهم اجمعین) به ما تَعلیم فرمودهاند. یکی این است: «يَا مَنْ لاَ يَشْغَلُهُ شَأْنٌ عَنْ شَأْنٍ[20]»؛ ای کسی که اشتغال به هیچ کاری تو را از کار دیگر باز نمیدارد. «يَسْأَلُهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ[21]»؛ تمام موجودات همگی سائل هستند و دست گداییشان را باز کردهاند؛ ولی هیچ گدایی خدا را از گدای دیگر غافل نمیکند. هرکسی دستش باز است، خداوند یک چیزی در دستش قرار میدهد؛ هیچکسی را دستِ خالی برنمیگرداند. «يَا مَنْ لاَ يَشْغَلُهُ سَمْعٌ عَنْ سَمْعٍ[22]»؛ این هم یکی از صفات حضرت باریتعالی است که این همه صداها در شرق و غرب عالَم خدا را نِدا میکنند، با خدا مُناجات میکنند، دعا میکنند؛ دعای هیچ دلشکستهای خداوند را از دلشکستهی دیگری باز نمیدارد. خداوند یک چنین خدایی است. امام از آن جَهت که خلیفهی تامّ خداوند است، امام هم اینگونه است. امام را هیچ کاری از کار دیگر باز نمیدارد. و حضرت زینب کُبری (سلام الله علیها) تالیتِلو امام است. آن ولایتی را که امام معصوم و حُجّت خدا دارد، حضرت زینب کُبری (سلام الله علیها) آن ولایت و اِحاطهی وجودی را به همهی کائنات داشت. لذا هم قدرتش قدرتِ خارق عادت بود، هم علم ایشان علم خارق عادت بود. و هم اینکه حضرت زینب کُبری (سلام الله علیها) را داغهای سنگین، داغی سنگینتر از داغِ شهادت امام حسین (علیه السلام) که نیست؛ مادری که دو پسرش شهیده شدهاند، خواهری است که چندین برادر آن هم مانند امام حسین (علیه السلام) و مانند حضرت اباالفضل (علیه السلام) از دست داده است، پسر برادرهایی مانند «اَشبَهُ النّاس» حضرت علی اکبر (علیه السلام) را از دست داده است؛ خودش قُنداقه را به دست امام حسین (علیه السلام) داد. خیلی عَجیب است! امام حسین (علیه السلام) به حضرت رُباب (سلام الله علیها) نگفتند فرزندم را بده؛ گفتند: یا زینب! «نَاوِلِینِی وَلَدِیَ الصَّغِیرَ[23]»؛ این شیرخواره را به من بده. خودش با دست خودش حضرت علی اصغر (علیه السلام) را به امام حسین (علیه السلام) داد و وقتی هم حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) برگشت به استقبال آمد. آن مَنظره کُشنده بود. فرزند تشنهای را به دست پدر بدهی که او را ببَرد تا به او آب بدهد؛ وقتی برمیگردد با قُنداقهی خونین برگردد، با رَگهای بُریده برگردد. یک چنین مُصیبتهایی کوه را آب میکند. اما حضرت زینب کُبری (سلام الله علیها) در کنار آن آتشسوزیها، آن دَربهدَری بَچّهها و این همه داغ نماز شب خود را فراموش نکرد. و چه نماز شبی! حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) فرمودند: خواهرم! «يا أُختاه لاتَنسيني في نافِلَةِ اللَّيلِ[24]»؛ در نماز شب حُسینت را از یاد نَبر؛ من را یاد کُن. این مقام مقام جَمعالجَمعی است که حضرت زینب کُبری (سلام الله علیها) در سلسلهی نوریانِ خداساختهی دستپَروردهی کُرسی و عَرش الهی بود و در کربلا درخشید و خون حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) را مُهندسی کرد و این خون است که این انقلاب را به پا کرد و این خون شهداست که این مَملکت را حفظ کرده است، دین را حفظ کرده است، ایمان جوانهای ما را حفظ کرده است. از این به بعد هم تا وقتی ما شهید داریم، بدانید تَزریق خون داریم، حَیات داریم و استقلال داریم. آن روزی که غیرتها برود و کسی دنبال شهادت نباشد، همه بخاطر زندگی فرار کنند، آن روز روزِ مرگ ماست.
دعا
«اللّهُمَّ انّا نَسْئَلُکَ وَ نَدْعُوکَ بِاسْمِکَ الْعَظیمِ الْاعْظَمِ، الْاعَزِّ الْاجَلِّ الْاکْرَمِ یَا حَمِیدُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ یَا عَالِی بِحَقِّ عَلِیٍّ یَا فَاطِرُ بِحَقِّ فَاطِمَهَ یَا مُحْسِنُ بِحَقِّ الْحَسَنِ وَ یا قَدیمَ الْإِحْسَان بِحَقِّ الْحُسَیْنِ[25]».
خدایا! امام زمانمان (ارواحنا فداه) را برسان.
الها! پروردگارا!
خدایا! گذشتههای ما را و گذشتگان ما را السّاعه بر سر سُفرهی شفاعت حضرت زینب کُبری (سلام الله علیها) ببخش و بیامُرز.
خدایا! آنچه خیر است در مَسیر ما قرار بده.
خدایا! آنچه شَرّ است از مَسیر ما دور نگاه دار.
بارالها! ما را گرفتار حَسرت در روز قیامت مَگردان.
خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم قلب امام زمانمان (ارواحنا فداه) را همیشه از ما راضی بدار.
خدایا! سلام و عرض ارادت و عرض تبریک و عرض بیچارگی ما را به مَحضر مولایمان حضرت مَهدی (عَجَّل الله تعالی فرجه الشریف) ابلاغ بفرما.
خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم این مَملکت را، شیعیان امیرالمؤمنین (علیه السلام) را در اَقطار عالَم، نظام ما را، رهبر ما را، مردم شریف ما را و مؤمنین ما را از همهی بَلیّات مُحافظت بفرما.
خدایا! مریضهایمان را شِفای کامل دائم عنایت بفرما.
خدایا! عاقبت اَمرمان را به شهادت مَختوم بگردان.
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
[1] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.
[2] نهج البلاغه، بخشی از خطبه 193 (مشهور به خطبه متقین).
«و من خطبة له (علیه السلام) يَصِفُ فيها المتقين: رُوِيَ أَنَّ صَاحِباً لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) يُقَالُ لَهُ هَمَّامٌ كَانَ رَجُلًا عَابِداً فَقَالَ لَهُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ صِفْ لِيَ الْمُتَّقِينَ حَتَّى كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَيْهِمْ فَتَثَاقَلَ (علیه السلام) عَنْ جَوَابِهِ ثُمَّ قَالَ يَا هَمَّامُ اتَّقِ اللَّهَ وَ أَحْسِنْ، «فَإِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْا وَ الَّذِينَ هُمْ مُحْسِنُونَ». فَلَمْ يَقْنَعْ هَمَّامٌ بِهَذَا الْقَوْلِ حَتَّى عَزَمَ عَلَيْهِ. فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ وَ صَلَّى عَلَى النَّبِيِّ (صلی الله علیه وآله) ثُمَّ قَالَ (علیه السلام): أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى خَلَقَ الْخَلْقَ حِينَ خَلَقَهُمْ غَنِيّاً عَنْ طَاعَتِهِمْ آمِناً مِنْ مَعْصِيَتِهِمْ لِأَنَّهُ لَا تَضُرُّهُ مَعْصِيَةُ مَنْ عَصَاهُ وَ لَا تَنْفَعُهُ طَاعَةُ مَنْ أَطَاعَهُ. فَقَسَمَ بَيْنَهُمْ مَعَايِشَهُمْ وَ وَضَعَهُمْ مِنَ الدُّنْيَا مَوَاضِعَهُمْ. فَالْمُتَّقُونَ فِيهَا هُمْ أَهْلُ الْفَضَائِلِ؛ مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ وَ مَلْبَسُهُمُ الِاقْتِصَادُ وَ مَشْيُهُمُ التَّوَاضُعُ، غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ وَقَفُوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَى الْعِلْمِ النَّافِعِ لَهُمْ، نُزِّلَتْ أَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِي الْبَلَاءِ كَالَّتِي نُزِّلَتْ فِي الرَّخَاءِ وَ لَوْ لَا الْأَجَلُ الَّذِي كَتَبَ اللَّهُ [لَهُمْ] عَلَيْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِي أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَيْنٍ شَوْقاً إِلَى الثَّوَابِ وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ، عَظُمَ الْخَالِقُ فِي أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِي أَعْيُنِهِمْ، فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُنَعَّمُونَ وَ هُمْ وَ النَّارُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُعَذَّبُونَ، قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَةٌ وَ شُرُورُهُمْ مَأْمُونَةٌ وَ أَجْسَادُهُمْ نَحِيفَةٌ وَ حَاجَاتُهُمْ خَفِيفَةٌ وَ أَنْفُسُهُمْ عَفِيفَةٌ، صَبَرُوا أَيَّاماً قَصِيرَةً أَعْقَبَتْهُمْ رَاحَةً طَوِيلَةً تِجَارَةٌ مُرْبِحَةٌ يَسَّرَهَا لَهُمْ رَبُّهُمْ، أَرَادَتْهُمُ الدُّنْيَا فَلَمْ يُرِيدُوهَا وَ أَسَرَتْهُمْ فَفَدَوْا أَنْفُسَهُمْ مِنْهَا. أَمَّا اللَّيْلَ فَصَافُّونَ أَقْدَامَهُمْ تَالِينَ لِأَجْزَاءِ الْقُرْآنِ يُرَتِّلُونَهَا تَرْتِيلًا يُحَزِّنُونَ بِهِ أَنْفُسَهُمْ وَ يَسْتَثِيرُونَ بِهِ دَوَاءَ دَائِهِمْ فَإِذَا مَرُّوا بِآيَةٍ فِيهَا تَشْوِيقٌ رَكَنُوا إِلَيْهَا طَمَعاً وَ تَطَلَّعَتْ نُفُوسُهُمْ إِلَيْهَا شَوْقاً وَ ظَنُّوا أَنَّهَا نُصْبَ أَعْيُنِهِمْ وَ إِذَا مَرُّوا بِآيَةٍ فِيهَا تَخْوِيفٌ أَصْغَوْا إِلَيْهَا مَسَامِعَ قُلُوبِهِمْ وَ ظَنُّوا أَنَّ زَفِيرَ جَهَنَّمَ وَ شَهِيقَهَا فِي أُصُولِ آذَانِهِمْ فَهُمْ حَانُونَ عَلَى أَوْسَاطِهِمْ مُفْتَرِشُونَ لِجِبَاهِهِمْ وَ أَكُفِّهِمْ وَ رُكَبِهِمْ وَ أَطْرَافِ أَقْدَامِهِمْ يَطْلُبُونَ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى فِي فَكَاكِ رِقَابِهِمْ…».
[3] سوره مبارکه غافر، آیه 68.
«هُوَ الَّذِي يُحْيِي وَ يُمِيتُ فَإِذَا قَضَى أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ».
[4] سید احمد خوانساری (۱۳۰۹ ق-۱۴۰۵ق) از مراجع تقلید شیعه در قرن چهاردهم قمری. وی از شاگردان آخوند خراسانی، سید محمدکاظم طباطبایی یزدی، میرزای نائینی و آقا ضیاء عراقی، و از معدود مراجعی بود که در دوران مرجعیت خود در حوزههای علمیه معروف نبود و قبل از مرجعیت ساکن تهران شده بود. مرجعیت او بعد از درگذشت آیت الله بروجردی آغاز شد. خوانساری به پارسایی و سادهزیستی معروف بود. سیره سیاسی وی، دارای فراز و نشیبی بود که به تدریج از مخالفت آشکار با سیاستهای رژیم شاه و اعلام صریح مواضع خود، به نوعی احتیاط و میانهروی سوق یافت. نسب خوانساری با سی واسطه به امام کاظم (علیه السلام) میرسد. پدرش میرزایوسف و جدش میرزابابا، عالم دین بودند. سید احمد در محرم ۱۳۰۹ در خوانسار به دنیا آمد. در سه سالگی پدرش را از دست داد و برادرش سید محمدحسن -که وی نیز عالم دین بود- سرپرستی او را بر عهده گرفت. در سال ۱۳۶۹ هجری قمری که سید یحیی سجادی امام جماعت مسجد سید عزیزالله واقع در بازار تهران درگذشت، تاجران و بازاریان از آیت الله بروجردی خواستند که شخص باکفایتی را به عنوان امام جماعت مسجد معرفی کند. بدین ترتیب در ۱۳۷۰ق خوانساری به توصیه بروجردی و به اصرار فراوان مردم به تهران رفت. او از همین سال تا پایان عمر در این مسجد به اقامه نماز، تدریس فقه و اداره امور دینی پرداخت. او در مدت اقامت در تهران، این مسجد را به محلی برای اقدامات سیاسی و اجتماعی تبدیل نمود. اولین اقدام مهم سیاسی ایشان، صدور اعلامیه مشترکی همراه با سید محمد بهبهانی علیه لایحه انجمنهای ایالتی-ولایتی بود. پس از آن، به دنبال عدم توجه حکومت پهلوی به اعتراض علما نسبت به این لایحه، چند نفر از علمای تهران، تصمیم گرفتند در این مسجد تحصن کنند و مردم را نیز به این تحصن و تجمع اعتراضی دعوت کردند. خوانساری تا زمان درگذشت بروجردی در ۱۳۴۰ش/۱۳۸۰ق به تدریس و اداره امور دینی مردم تهران میپرداخت و پس از درگذشت ایشان، هر چند برخی از علمای طراز اول از وی خواستند به نجف یا قم برود و مرجعیت عامه شیعیان را بپذیرد، وی تهران را ترک نکرد. اما مرجعیت را پذیرفت و برخی از شیعیان پاکستان، عراق و ایران وی را به عنوان مرجع تقلید خویش برگزیدند. خوانساری در ۲۹ دی ۱۳۶۳ش برابر با ۲۷ ربیعالثانی ۱۴۰۵ق در تهران درگذشت. امام خمینی به مناسبت وفات او پیام تسلیتی صادر کرد و بازار تهران و حوزههای علمیه تعطیل و از سوی دولت یک هفته عزای عمومی اعلام شد. پیکر وی را پس از تشییع در تهران به قم منتقل و در مسجد بالاسر حرم حضرت معصومه به خاک سپردند.
[5] نهج البلاغه، حکمت 306؛ اجل قطعی، حافظ انسان.
[6] الفقه المنسوب إلی الإمام الرضا علیه السلام، جلد ۱، صفحه ۹۹.
«…يَقُولُ عَنْ وَقْتِهَا يَتَغَافَلُونَ وَ اِعْلَمْ أَنَّ أَفْضَلَ اَلْفَرَائِضِ بَعْدَ مَعْرِفَةِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ اَلصَّلَوَاتُ اَلْخَمْسُ وَ أَوَّلُهَا صَلاَةُ اَلظُّهْرِ وَ أَوَّلُ مَا يُحَاسَبُ اَلْعَبْدُ عَلَيْهِ اَلصَّلاَةُ فَإِنْ صَحَّتْ لَهُ اَلصَّلاَةُ صَحَّ لَهُ مَا سِوَاهَا وَ إِنْ رُدَّتْ رُدَّ مَا سِوَاهَا وَ إِيَّاكَ أَنْ تَكْسَلَ عَنْهَا أَوْ تَتَوَانَى فِيهَا أَوْ تَتَهَاوَنَ بِحَقِّهَا أَوْ تُضَيِّعَ [حَدَّهَا وَ] حُدُودَهَا أَوْ تَنْقُرَهَا نَقْرَ اَلدِّيكِ أَوْ تَسْتَخِفَّ بِهَا أَوْ تَشْتَغِلَ عَنْهَا بِشَيْءٍ مِنْ عَرَضِ اَلدُّنْيَا أَوْ تُصَلِّيَ بِغَيْرِ وَقْتِهَا وَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لَيْسَ مِنِّي مَنِ اِسْتَخَفَّ بِصَلاَتِهِ لاَ يَرِدُ عَلَيَّ اَلْحَوْضَ لاَ وَ اَللَّهِ لَيْسَ مِنِّي مَنْ شَرِبَ مُسْكِراً لاَ يَرِدُ عَلَيَّ اَلْحَوْضَ لاَ وَ اَللَّهِ فَإِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَقُومَ إِلَى اَلصَّلاَةِ فَلاَ تَقُومُ إِلَيْهَا مُتَكَاسِلاً وَ لاَ مُتَنَاعِساً وَ لاَ مُسْتَعْجِلاً وَ لاَ مُتَلاَهِياً وَ لَكِنْ تَأْتِيهَا (عَلَى اَلسُّكُونِ) وَ اَلْوَقَارِ وَ اَلتُّؤَدَةِ وَ عَلَيْكَ اَلْخُشُوعُ وَ اَلْخُضُوعُ مُتَوَاضِعاً لِلَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ مُتَخَاشِعاً عَلَيْكَ خَشْيَةٌ وَ سِيمَاءُ اَلْخَوْفِ رَاجِياً خَائِفاً بِالطُّمَأْنِينَةِ عَلَى اَلْوَجَلِ وَ اَلْحَذَرِ فَقِفْ بَيْنَ يَدَيْهِ كَالْعَبْدِ اَلْآبِقِ اَلْمُذْنِبِ بَيْنَ يَدَيْ مَوْلاَهُ فَصُفَّ قَدَمَيْكَ وَ اِنْصِبْ نَفْسَكَ وَ لاَ تَلْتَفِتْ يَمِيناً وَ شِمَالاً وَ تَحْسَبُ كَأَنَّكَ تَرَاهُ فَإِنْ لَمْ تَكُنْ تَرَاهُ فَإِنَّهُ يَرَاكَ وَ لاَ تَعْبَثْ بِلِحْيَتِكَ وَ لاَ بِشَيْءٍ مِنْ جَوَارِحِكَ وَ لاَ تُفَرْقِعْ أَصَابِعَكَ وَ لاَ تَحُكَّ بَدَنَكَ وَ لاَ تُولَعْ بِأَنْفِكَ وَ لاَ بِثَوْبِكَ وَ لاَ تُصَلِّ وَ أَنْتَ مُتَلَثِّمٌ وَ لاَ يَجُوزُ لِلنِّسَاءِ اَلصَّلاَةُ وَ هُنَّ مُتَنَقِّبَاتٌ وَ يَكُونُ بَصَرُكَ فِي مَوْضِعِ سُجُودِكَ مَا دُمْتَ قَائِماً وَ أَظْهِرْ عَلَيْكَ اَلْجَزَعَ وَ اَلْهَلَعَ وَ اَلْخَوْفَ وَ اِرْغَبْ مَعَ ذَلِكَ إِلَى اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لاَ تَتَّكِئْ مَرَّةً عَلَى إِحْدَى رِجْلَيْكَ وَ مَرَّةً عَلَى اَلْأُخْرَى وَ صَلِّ صَلاَةَ مُوَدِّعٍ تَرَى أَنَّكَ لاَ تُصَلِّي أَبَداً وَ اِعْلَمْ أَنَّكَ بَيْنَ يَدَيِ اَلْجَبَّارِ وَ لاَ تَعْبَثْ بِشَيْءٍ مِنَ اَلْأَشْيَاءِ وَ لاَ تُحَدِّثْ بِنَفْسِكَ وَ أَفْرِغْ قَلْبَكَ وَ لَكِنْ شُغُلُكَ فِي صَلاَتِكَ وَ أَرْسِلْ يَدَيْكَ أَلْصِقْهَا بِفَخِذَيْكَ فَإِذَا اِفْتَتَحْتَ اَلصَّلاَةَ فَكَبِّرْ وَ اِرْفَعْ يَدَيْكَ بِحِذَاءِ أُذُنَيْكَ وَ لاَ تُجَاوِزْ بِإِبْهَامَيْكَ حِذَاءَ أُذُنَيْكَ وَ لاَ تَرْفَعْ يَدَيْكَ فِي اَلْمَكْتُوبَةِ حَتَّى تُجَاوِزَ بِهِمَا رَأْسَكَ وَ لاَ بَأْسَ بِذَلِكَ فِي اَلنَّافِلَةِ وَ اَلْوَتْرِ فَإِذَا رَكَعْتَ فَأَلْقِمْ رُكْبَتَيْكَ رَاحَتَيْكَ وَ تُفَرِّجُ بَيْنَ أَصَابِعِكَ وَ اِقْبِضْ عَلَيْهِمَا وَ إِذَا رَفَعْتَ رَأْسَكَ مِنَ اَلرُّكُوعِ فَانْصِبْ قَائِماً حَتَّى تَرْجِعَ مَفَاصِلُكَ كُلُّهَا إِلَى اَلْمَكَانِ ثُمَّ اُسْجُدْ وَ ضَعْ جَبِينَكَ عَلَى اَلْأَرْضِ وَ أَرْغِمْ عَلَى رَاحَتَيْكَ وَ اُضْمُمْ أَصَابِعَكَ وَ ضَعْهُمَا مُسْتَقْبِلَ اَلْقِبْلَةِ وَ إِذَا جَلَسْتَ فَلاَ تَجْلِسْ عَلَى يَمِينِكَ لَكِنِ اِنْصِبْ يَمِينَكَ وَ اُقْعُدْ عَلَى أَلْيَتَيْكَ وَ لاَ تَضَعْ يَدَكَ بَعْضَهَا عَلَى بَعْضٍ لَكِنْ أَرْسِلْهُمَا إِرْسَالاً فَإِنَّ ذَلِكَ تَكْفِيرُ أَهْلِ اَلْكِتَابِ وَ لاَ تَتَمَطَّى فِي صَلاَتِكَ وَ لاَ تَتَجَشَّأْ وَ اِمْنَعْهُمَا بِجُهْدِكَ وَ طَاقَتِكَ فَإِذَا عَطَسْتَ فَقُلْ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لاَ تَطَأْ مَوْضِعَ سُجُودِكَ وَ لاَ تَتَقَدَّمْهُ مَرَّةً وَ لاَ تَتَأَخَّرْ أُخْرَى وَ لاَ تُصَلِّ وَ بِكَ شَيْءٌ مِنَ اَلْأَخْبَثَيْنِ وَ إِنْ كُنْتَ فِي اَلصَّلاَةِ فَوَجَدْتَ غَمْزاً فَانْصَرِفْ إِلاَّ أَنْ يَكُونَ شَيْئاً تَصْبِرُ عَلَيْهِ مِنْ غَيْرِ إِضْرَارٍ بِالصَّلاَةِ وَ أَقْبِلْ عَلَى اَللَّهِ بِجَمِيعِ اَلْقَلْبِ وَ بِوَجْهِكَ حَتَّى يُقْبِلَ اَللَّهُ عَلَيْكَ وَ أَسْبِغِ اَلْوُضُوءَ وَ عَفِّرْ جَبِينَكَ فِي اَلتُّرَابِ وَ إِذَا أَقْبَلْتَ عَلَى صَلاَتِكَ أَقْبَلَ اَللَّهُ عَلَيْكَ بِوَجْهِهِ فَإِذَا أَعْرَضْتَ أَعْرَضَ اَللَّهُ عَنْكَ وَ أَرْوِي عَنِ اَلْعَالِمِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ أَنَّهُ قَالَ رُبَّمَا لَمْ يُرْفَعْ مِنَ اَلصَّلاَةِ إِلاَّ اَلنِّصْفُ أَوِ اَلثُّلُثُ أَوِ اَلسُّدُسُ عَلَى قَدْرِ إِقْبَالِ اَلْعَبْدِ عَلَى صَلاَتِهِ وَ رُبَّمَا لاَ يُرْفَعُ مِنْهَا شَيْءٌ تُرَدُّ فِي وَجْهِهِ كَمَا يُرَدُّ اَلثَّوْبُ اَلْخَلَقُ وَ تُنَادِي ضَيَّعْتَنِي ضَيَّعَكَ اَللَّهُ كَمَا ضَيَّعْتَنِي وَ لاَ يُعْطِي اَللَّهُ اَلْقَلْبَ اَلْغَافِلَ شَيْئاً وَ رُوِيَ إِذَا دَخَلَ اَلْعَبْدُ فِي اَلصَّلاَةِ لَمْ يَزَلِ اَللَّهُ يَنْظُرُ إِلَيْهِ حَتَّى يَفْرُغَ مِنْهَا…».
[7] نهج البلاغه، بخشی از خطبه 193 (مشهور به خطبه متقین).
[8] سوره مبارکه عنکبوت، آیه 54.
«يَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذَابِ وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكَافِرِينَ».
[9] سوره مبارکه ق، آیه 19.
«وَ جَاءَتْ سَكْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ذَلِكَ مَا كُنْتَ مِنْهُ تَحِيدُ».
[10] سوره مبارکه ق، آیه 22.
[11] مولانا، مثنوی معنوی، دفتر سوم، بخش ۱۷۹.
[12] حارثة بن نُعمان (درگذشت: ۵۰ق) از اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و امام علی (علیه السلام) است. وی غزوات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز جنگهای حکومت امام علی شرکت داشت. حارثه خانههای خود را به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هدیه داد تا با همسرانش در آنها زندگی کند. همچنین خانهای برای سکونت امام علی (علیه السلام) و فاطمه (سلام الله علیها) به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بخشید. او جبرئیل را به شکل دحیه کَلبی مشاهده و به او سلام کرده بود. حارثة از راویان حدیث بوده که گفته شده روایاتش در جوامع روایی، رجالی و تاریخی مانند مُسند احمد بن حنبل، کتاب المَغازی، المؤتلف و المُختَلف آمده است. راویانی همچون عبدالله بن عباس، عبدالله بن عامر بن ربیعه و ثعلبة بن ابیمالک از طریق او روایاتی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل کردهاند. حارث فرزند نعمان بن نفع یا نقع انصاری خزرجی و جَعْدة بنت عبید بن ثعلبة است. کنیهاش اباعبدالله و از طایفه بنینجار و در مدینه ساکن بود. به جهت حضورش در جنگ بدر، در برخی منابع، از او با عنوان حارثة بن نعمان انصاری بدری نیز یاد شده است. گفته شده محمد بن عبدالرحمن بن عبدالله بن حارثه، معروف به ابوالرجال از نوادگان اوست. ابنحِبّان (درگذشت: ۳۵۴ق)، رجالنویس اهلسنت، براساس روایتی گفته است که حارثه در جنگ بَدْر به شهادت رسیده است؛ اما برخی نظر ابنحبان را به دلیل حضور حارثه در جنگهای دیگر زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رد کردهاند. به گزارش ابنسعد (درگذشت: ۲۳۰ق)، تاریخنگاران به بیان اینکه حارثة در عصر خلافت معاویه درگذشت، اکتفا کردهاند. البته ذهبی (درگذشت: ۷۴۸ق)، درگذشت او را سال ۵۰ق دانسته است.
[13] المحاسن، جلد ۱، صفحه ۲۵۰.
«عَنْهُ عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِي مُحَمَّدٍ اَلْوَابِشِيِّ وَ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مِهْزَمٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَقُولُ: إِنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ صَلَّى اَلنَّاسَ اَلصُّبْحَ فَنَظَرَ إِلَى شَابٍّ مِنَ اَلْأَنْصَارِ وَ هُوَ فِي اَلْمَسْجِدِ يَخْفِقُ وَ يَهْوِي بِرَأْسِهِ مُصْفَرٌّ لَوْنُهُ نَحِيفٌ جِسْمُهُ وَ غَارَتْ عَيْنَاهُ فِي رَأْسِهِ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ كَيْفَ أَصْبَحْتَ يَا فُلاَنُ فَقَالَ أَصْبَحْتُ يَا رَسُولَ اَللَّهِ مُوقِناً فَقَالَ فَعَجِبَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مِنْ قَوْلِهِ وَ قَالَ لَهُ إِنَّ لِكُلِّ شَيْءٍ حَقِيقَةً فَمَا حَقِيقَةُ يَقِينِكَ قَالَ إِنَّ يَقِينِي يَا رَسُولَ اَللَّهِ هُوَ أَحْزَنَنِي وَ أَسْهَرَ لَيْلِي وَ أَظْمَأَ هَوَاجِرِي فَعَزَفَتْ نَفْسِي عَنِ اَلدُّنْيَا وَ مَا فِيهَا حَتَّى كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى عَرْشِ رَبِّي وَ قَدْ نُصِبَ لِلْحِسَابِ وَ حُشِرَ اَلْخَلاَئِقُ لِذَلِكَ وَ أَنَا فِيهِمْ وَ كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى أَهْلِ اَلْجَنَّةِ يَتَنَعَّمُونَ فِيهَا وَ يَتَعَارَفُونَ عَلَى اَلْأَرَائِكِ مُتَّكِئِينَ وَ كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى أَهْلِ اَلنَّارِ فِيهَا مُعَذَّبِينَ يَصْطَرِخُونَ وَ كَأَنِّي أَسْمَعُ اَلْآنَ زَفِيرَ اَلنَّارِ يَنْقُرُونَ فِي مَسَامِعِي قَالَ فَقَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لِأَصْحَابِهِ هَذَا عَبْدٌ نَوَّرَ اَللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ ثُمَّ قَالَ اِلْزَمْ مَا أَنْتَ عَلَيْهِ قَالَ فَقَالَ لَهُ اَلشَّابُّ يَا رَسُولَ اَللَّهِ اُدْعُ اَللَّهَ لِي أَنْ أُرْزَقَ اَلشَّهَادَةَ مَعَكَ فَدَعَا لَهُ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بِذَلِكَ فَلَمْ يَلْبَثْ أَنْ خَرَجَ فِي بَعْضِ غَزَوَاتِ اَلنَّبِيِّ فَاسْتُشْهِدَ بَعْدَ تِسْعَةِ نَفَرٍ وَ كَانَ هُوَ اَلْعَاشِرَ».
[14] همان.
[15] مفاتیح الجنان، فرازی از مناجات منظوم منسوب به حضرت امیرالمومنین (علیه السلام).
«…إِلهِى أَنِلْنِى مِنْكَ رَوْحاً وَ رَاحَةً *** فَلَسْتُ سِوىأَبْوَابِ فَضْلِكَ أَقْرَعُ
إِلهِى لَئِنْ أَقْصَيْتَنِى أَوْ أَهَنْتَنِى *** فَمَا حِيلَتِى يَا رَبِّ أَمْ كَيْفَ أَصْنَعُ
إِلهِى حَلِيفُ الْحُبِّ فِى اللَّيْلِ سَاهِرٌ *** يُناجِى وَ يَدْعُو وَ الْمُغَفَّلُ يَهْجَعُ
إِلهِى وَ هَذَا الْخَلْقُ مَا بَيْنَ نَائِمٍ *** وَ مُنْتَبِهٍ فِى لَيْلِهِ يَتَضَرَّعُ
وَ كُلُّهُمُ يَرْجُو نَوَالَكَ رَاجِياً *** لِرَحْمَتِكَ الْعُظْمى وَ فِى الْخُلْدِ يَطْمَعُ…».
[16] سعدی، دیوان اشعار، غزلیات، غزل شماره ۱۹۴.
[17] المحاسن، جلد ۱، صفحه ۲۵۰.
[18] نهج البلاغه، فرازی از خطبه 28.
«و من خطبة له (علیه السلام) و فيه أحد عشر تنبيها: أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ الدُّنْيَا [قَدْ] أَدْبَرَتْ وَ آذَنَتْ بِوَدَاعٍ وَ إِنَّ الْآخِرَةَ قَدْ أَقْبَلَتْ وَ أَشْرَفَتْ بِاطِّلَاعٍ. أَلَا وَ إِنَّ الْيَوْمَ الْمِضْمَارَ وَ غَداً السِّبَاقَ وَ السَّبَقَةُ الْجَنَّةُ وَ الْغَايَةُ النَّارُ. أَفَلَا تَائِبٌ مِنْ خَطِيئَتِهِ قَبْلَ مَنِيَّتِهِ؟ أَلَا عَامِلٌ لِنَفْسِهِ قَبْلَ يَوْمِ بُؤْسِهِ؟ أَلَا وَ إِنَّكُمْ فِي أَيَّامِ أَمَلٍ مِنْ وَرَائِهِ أَجَلٌ فَمَنْ عَمِلَ فِي أَيَّامِ أَمَلِهِ قَبْلَ حُضُورِ أَجَلِهِ فَقَدْ نَفَعَهُ عَمَلُهُ وَ لَمْ يَضْرُرْهُ أَجَلُهُ وَ مَنْ قَصَّرَ فِي أَيَّامِ أَمَلِهِ قَبْلَ حُضُورِ أَجَلِهِ فَقَدْ خَسِرَ عَمَلُهُ وَ ضَرَّهُ أَجَلُهُ. أَلَا فَاعْمَلُوا فِي الرَّغْبَةِ كَمَا تَعْمَلُونَ فِي الرَّهْبَةِ. أَلَا وَ إِنِّي لَمْ أَرَ كَالْجَنَّةِ نَامَ طَالِبُهَا وَ لَا كَالنَّارِ نَامَ هَارِبُهَا. أَلَا وَ إِنَّهُ مَنْ لَا يَنْفَعُهُ الْحَقُّ يَضُرُّهُ الْبَاطِلُ وَ مَنْ لَا يَسْتَقِيمُ بِهِ الْهُدَى يَجُرُّ بِهِ الضَّلَالُ إِلَى الرَّدَى. أَلَا وَ إِنَّكُمْ قَدْ أُمِرْتُمْ بِالظَّعْنِ وَ دُلِلْتُمْ عَلَى الزَّادِ. وَ إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَيْكُمُ اثْنَتَانِ: اتِّبَاعُ الْهَوَى وَ طُولُ الْأَمَلِ. فَتَزَوَّدُوا فِي الدُّنْيَا مِنَ الدُّنْيَا مَا [تُحْرِزُونَ] تَحْرُزُونَ بِهِ أَنْفُسَكُمْ غَداً».
[19] نهج البلاغه، بخشی از حکمت 456؛ ترک دنیا و کسب بهشت.
«وَ قَالَ (عليه السلام): أَلَا حُرٌّ يَدَعُ هَذِهِ اللُّمَاظَةَ لِأَهْلِهَا؟ إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ، فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا».
[20] البلد الأمین، جلد ۱، صفحه ۳۷۴.
«مَرْوِيٌّ عَنِ اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ : بَسْمِلْ وَ قُلْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ ثَلاَثاً بِعَدَدِ كُلِّ تَهْلِيلٍ هَلَّلَهُ اَلْمُهَلِّلُونَ وَ اَللَّهُ أَكْبَرُ ثَلاَثاً بِعَدَدِ كُلِّ تَكْبِيرٍ كَبَّرَهُ اَلْمُكَبِّرُونَ وَ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ ثَلاَثاً بِعَدَدِ كُلِّ تَحْمِيدٍ حَمَّدَهُ اَلْحَامِدُونَ وَ سُبْحَانَ اَللَّهِ ثَلاَثاً بِعَدَدِ كُلِّ تَسْبِيحٍ سَبَّحَهُ اَلْمُسَبِّحُونَ وَ أَسْتَغْفِرُ اَللَّهَ ثَلاَثاً بِعَدَدِ كُلِّ اِسْتِغْفَارٍ اِسْتَغْفَرَهُ اَلْمُسْتَغْفِرُونَ وَ لاَ حَوْلَ وَ لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ اَلْعَلِيِّ اَلْعَظِيمِ ثَلاَثاً بِعَدَدِ مَا قَالَهُ اَلْقَائِلُونَ اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ ثَلاَثاً بِعَدَدِ مَا صَلَّى عَلَيْهِ اَلْمُصَلُّونَ وَ حَسْبُنَا اَللّٰهُ وَ نِعْمَ اَلْوَكِيلُ مَا شَاءَ اَللَّهُ كَانَ وَ مَا لَمْ يَشَأْ لَمْ يَكُنْ أَشْهَدُ أَنَّ اَللّٰهَ عَلىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ وَ أَنَّ اَللّٰهَ قَدْ أَحٰاطَ بِكُلِّ شَيْءٍ عِلْماً وَ أَحْصىٰ كُلَّ شَيْءٍ عَدَداً وَ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى كُلِّ حَالٍ وَ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ عِنْدَ اِنْقِطَاعِ اَلْأَحْوَالِ وَ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ بِعَدَدِ كُلِّ مَنْ حَمِدَهُ وَ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ بِعَدَدِ مَنْ لَمْ يَحْمَدْهُ وَ سُبْحَانَ مَنْ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ سُبْحَانَ مَنْ لاَ يُقَادِرُهُ شَيْءٌ سُبْحَانَ اَللَّهِ اَلْحَكِيمِ اَلْكَبِيرِ اَلْخَالِقِ سُبْحَانَ اَلْحَنَّانِ اَلْمَنَّانِ سُبْحَانَ اَلْحَلِيمِ اَلْكَرِيمِ سُبْحَانَ اَلْخَالِقِ اَلْبَارِئِ سُبْحَانَ اَلصَّادِقِ اَلْبَادِي سُبْحَانَ اَلْمُصَوِّرِ اَلْكَافِي سُبْحَانَ اَلشَّافِي اَلْمُعَافِي سُبْحَانَ مَنْ لاَ يُعَادِلُهُ شَيْءٌ سُبْحَانَ مَنْ لاَ يُحَادُّهُ شَيْءٌ سُبْحَانَ مَنْ لاَ يُعَلِّمُهُ شَيْءٌ سُبْحَانَ مَنْ لاَ يُغَيِّرُهُ شَيْءٌ سُبْحَانَ مَنْ لاَ يَقْهَرُهُ شَيْءٌ فِي مُلْكِهِ سُبْحَانَ مَنْ لاَ يَحُدُّهُ اَلْحَادُّونَ سُبْحَانَ مَنْ لاَ يَصِفُهُ اَلْوَاصِفُونَ سُبْحَانَ مَنْ لاَ يُشْبِهُهُ اَلْمُشْبِهُونَ سُبْحَانَ مَنْ لاَ أَبَ لَهُ سُبْحَانَ مَنْ لاَ قَرِينَ لَهُ سُبْحَانَ مَنْ لاَ شَبِيهَ لَهُ سُبْحَانَ اَلْقَادِرِ اَلْمُقْتَدِرِ سُبْحَانَ اَلْعَلِيِّ اَلْمُتَعَالِ سُبْحَانَ مَنْ لاَ يَفُوتُهُ شَيْءٌ سُبْحَانَ مَنْ لاَ يَخْفَى عَلَيْهِ شَيْءٌ سُبْحَانَ مَنْ لاَ تُدْرِكُهُ اَلْعُيُونُ سُبْحَانَ مَنْ لاَ تُخَالِطُهُ اَلظُّنُونُ سُبْحَانَ مُنْشِئِ اَلْأَشْيَاءِ بِمَشِيَّتِهِ سُبْحَانَ اَلْمُدَبِّرِ بِتَدْبِيرِهِ سُبْحَانَ مَنْ جَلَّ عَنِ اَلْأَشْيَاءِ وَ اَلْعَرْشِ بِإِنْشَائِهِ سُبْحَانَ مَنْ أَنْشَأَ اَللَّيْلَ وَ اَلنَّهَارَ بِقُدْرَتِهِ سُبْحَانَ مَنْ أَنْشَأَ اَلسَّمَاوَاتِ اَلْعُلَى سُبْحَانَ مَنْ قَدَّرَ اَلْحُجُبَ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَسْتَعِينَ بِأَحَدٍ سُبْحَانَ خَالِقِ سُورَةِ اَلنُّورِ سُبْحَانَ مَنْ أَقَامَ اَلسَّمَاوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ وَ لاَ مُعِينٍ سُبْحَانَ مَنْ خَلَقَ اَلْعَرْشَ وَ اِنْفَرَدَ بِتَقْدِيرِ اَلْأَشْيَاءِ سُبْحَانَ مَنْ خَلَقَ عَجَائِبَ خَلْقِهِ مِنْ غَيْرِ شَرِيكٍ مَعَهُ وَ جَلَّ عَنِ اَلْأَشْيَاءِ فَلاَ يُدْرِكُهُ شَيْءٌ سُبْحَانَ اَلْخَالِقِ اَلْمُصَوِّرِ لَهُ اَلْأَسْمٰاءُ اَلْحُسْنىٰ يُسَبِّحُ لَهُ مٰا فِي اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ هُوَ اَلْعَزِيزُ اَلْحَكِيمُ سُبْحَانَ مَنْ أَثْبَتَ اَلْأَرْضَ بِقُدْرَتِهِ سُبْحَانَ مَنْ خَلَقَ اَلْخَلْقَ بِعَظَمَتِهِ سُبْحَانَ مَنْ أَنْشَأَ اَلرِّيَاحَ وَ يُرْسِلُهَا حَيْثُ يَشَاءُ سُبْحَانَ مَنْ لَمْ يَقْطَعْ رِزْقَهُ عَنْ أَحَدٍ مِنْ خَلْقِهِ سُبْحَانَ مَنْ يُسَبِّحُ لَهُ اَلْمَلاَئِكَةُ بِأَنْوَاعِ اَللُّغَاتِ سُبْحَانَ مَنْ تُسَبِّحُ لَهُ اَلْجَنَّةُ بِغَرَائِبِ اَلتَّسْبِيحِ سُبْحَانَ مَنْ تُسَبِّحُ لَهُ اَلنِّيرَانُ بِأَغْلاَلِهَا سُبْحَانَ مَنْ تُسَبِّحُ لَهُ اَلْجِبَالُ بِأَكْنَافِهَا سُبْحَانَ مَنْ تُسَبِّحُ لَهُ اَلْأَشْجَارُ عِنْدَ تَوْرِيدِ أَوْرَاقِهَا سُبْحٰانَهُ وَ تَعٰالىٰ عَمّٰا يُشْرِكُونَ يَا رَبِّ ثَلاَثاً يَا رَبَّ اَلْأَرْبَابِ وَ يَا مُسَبِّبَ اَلْأَسْبَابِ وَ يَا مُعْتِقَ اَلرِّقَابِ مِنَ اَلْعَذَابِ سُبْحَانَ مَنْ تُسَبِّحُ لَهُ اَلْبِحَارُ عِنْدَ تَلاَطُمِ أَمْوَاجِهَا سُبْحَانَ مَنْ تُسَبِّحُ لَهُ اَلذَّرُّ فِي مَسَاكِنِهَا سُبْحَانَ مَنْ تُسَبِّحُ لَهُ اَلرِّيَاحُ عِنْدَ هُبُوبِ جَرَيَانِهَا سُبْحَانَ مَنْ تُسَبِّحُ لَهُ اَلْحِيتَانُ فِي قَرَارِ بِحَارِهَا سُبْحَانَ مَنْ تُسَبِّحُ لَهُ اَلْجِنُّ بِلُغَاتِهَا سُبْحَانَ مَنْ تُسَبِّحُ لَهُ بَنُو آدَمَ عَلَى اِخْتِلاَفِ لُغَاتِهَا سُبْحَانَ اَلْقَائِمِ اَلدَّائِمِ سُبْحَانَ اَلْجَلِيلِ اَلْجَمِيلِ يَا عَلاَّمَ اَلْغُيُوبِ يَا غَفَّارَ اَلذُّنُوبِ يَا سَتَّارَ اَلْعُيُوبِ يَا مَنْ لاَ يَخْفَى عَلَيْهِ مَكَانٌ يَا مَنْ هُوَ كُلَّ يَوْمٍ فِي شَأْنٍ يَا عَظِيمَ اَلشَّأْنِ يَا مَنْ لاَ يَشْغَلُهُ شَأْنٌ عَنْ شَأْنٍ يَا ذَا اَلْجَلاَلِ وَ اَلْإِكْرَامِ يَا دَائِمُ يَا قَائِمُ يَا قَدِيمُ يَا مَلِكُ يَا قُدُّوسُ يَا سَلاَمُ يَا مُؤْمِنُ يَا مُهَيْمِنُ يَا عَزِيزُ يَا جَبَّارُ يَا مُتَكَبِّرُ يَا خَالِقُ يَا بَارِئُ يَا مُصَوِّرُ يَا مَنْ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ وَ هُوَ اَلسَّمِيعُ اَلْبَصِيرُ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ أَنْتَ سُبْحٰانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ اَلظّٰالِمِينَ».
[21] سوره مبارکه الرحمن، آیه 29.
[22] الصحیفة العلویّة، جلد ۱، صفحه ۳۶۶.
«دُعَاؤُهُ فِي تَعْقِيبِ كُلِّ فَرِيضَةٍ: يَا مَنْ لاَ يَشْغَلُهُ سَمْعٌ عَنْ سَمْعٍ يَا مَنْ لاَ يُغَلِّطُهُ اَلسَّائِلُونَ وَ يَا مَنْ لاَ يُبْرِمُهُ إِلْحَاحُ اَلْمُلِحِّينَ أَذِقْنِي بَرْدَ عَفْوِكَ وَ حَلاَوَةَ رَحْمَتِكَ وَ مَغْفِرَتِكَ».
[23] السید ابن طاووس، الحسینی، علی بن موسی متوفای ۶۶۴ ق، اللهوف فی قتلی الطفوف، ص ۶۹، ناشر انوار الهدی، قم، ایران، چاپخانه مهر، چاپ الاولی، سال چاپ ۱۴۱۷.
«وَ لَمَّا رَاَی الْحُسَیْنُ (علیهالسّلام) مَصَارِعَ فِتْیَانِهِ وَ اَحِبَّتِهِ عَزَمَ عَلَی لِقَاءِ الْقَوْمِ بِمُهْجَتِهِ وَ نَادَی هَلْ مِنْ ذَابٍّ یَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وآله؟ هَلْ مِنْ مُوَحِّدٍ یَخَافُ اللَّهَ فِینَا؟ هَلْ مِنْ مُغِیثٍ یَرْجُو اللَّهَ بِاِغَاثَتِنَا؟ هَلْ مِنْ مُعِینٍ یَرْجُو مَا عِنْدَ اللَّهِ فِی اِعَانَتِنَا؟ فَارْتَفَعَتْ اَصْوَاتُ النِّسَاءِ بِالْعَوِیلِ فَتَقَدَّمَ اِلَی الْخَیْمَهِ وَ قَالَ لِزَیْنَبَ نَاوِلِینِی وَلَدِیَ الصَّغِیرَ حَتَّی اُوَدِّعَهُ فَاَخَذَهُ وَ اَوْمَاَ اِلَیْهِ لِیُقَبِّلَهُ فَرَمَاهُ حَرْمَلَهُ بْنُ الْکَاهِلِ الْاَسَدِیُّ لَعَنَهُ اللَّهُ تَعَالَی بِسَهْمٍ فَوَقَعَ فِی نَحْرِهِ فَذَبَحَهُ فَقَالَ لِزَیْنَبَ خُذِیهِ ثُمَّ تَلَقَّی الدَّمَ بِکَفَّیْهِ فَلَمَّا امْتَلَاَتَا رَمَی بِالدَّمِ نَحْوَ السَّمَاءِ ثُمَّ قَالَ هَوَّنَ عَلَیَّ مَا نَزَلَ بِی اَنَّهُ بِعَیْنِ اللَّهِ».
[24] عوالم العلوم و المعارف و الأحوال من الآیات و الأخبار و الأقوال، جلد ۱۱، صفحه ۹۵۴.
«و عن الفاضل المذكور: إنّ الحسين عليه السّلام لمّا ودّع اخته زينب عليها السّلام وداعه الأخير قال لها: يا اختاه، لا تنسيني في نافلة الليل».
[25] مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۲۴۵، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.





