حریم ملکوت ۲۵۴

درس اخلاق آیت الله صدیقی؛ ۲۸ مهر ۱۴۰۴

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْريَ * وَ احْللْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي[1]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

انسانِ مؤمن برای عُروج به سوی حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) بیقرار است

وجود مُبارک حضرت امیر مؤمنان (علیه السلام) در خُطبه‌ی مُتّقین فَضائل اَهل تقوا را، کسانی که لباس تقوا به تَن‌شان رَسا آمده است و مُستقرّ در حقیقت تقوا شده‌اند، امیرالمؤمنین (علیه السلام) فَضائل این‌ها را در حَدّی که مُستمع ایشان کِشش داشت بیان فرمودند تا جانِ بَهانه‌گیر آن دلداده‌ی به امیرالمؤمنین (علیه السلام) و سخنان ایشان از قَفَس تَن رَها شد و با بَدرقه‌ی مولایش حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) به جانان واصل شد. هفتمین ویژگی و امتیازی که یک فردِ مُتّصف به صفت تقوا، مُتحلّی به حِلیه‌ی پارسایی دارد، این است که فرمودند: «لَوْ لَا الْأَجَلُ الَّذِي كَتَبَ اللَّهُ [لَهُمْ‏] عَلَيْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِي أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَيْنٍ شَوْقاً إِلَى الثَّوَابِ وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ[2]»؛ اگر مَرموز بودن اَمر اَجل که از اَسرار است، هیچ‌کسی خبر ندارد مرگش چه زمانی فَرا می‌رسد؛ هم از این نظر که کُجا می‌میرد و هم این‌که چه زمانی می‌میرد. «وَ مَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ[3]»؛ اگر اَجل که اَمر الهی است مَحتوم نبود، انسان‌های پارسا، خودساخته، رَه‌یافته، خداترس در قَفَس تَن و در حَبس زندگی عالَم کَثرت و عالَم مَعصیت به اندازه‌ی یک چشم بر هم زدن هم حاضر نبودند این‌جا بمانند. وجود مُقدّس مولا علی (علیه السلام) در یک جُمله‌ای دارند: «مِنْ هَوَانِ الدُّنْيَا عَلَى اللَّهِ أَنَّهُ لَا يُعْصَى إِلَّا فِيهَا[4]»؛ از پَستی زندگی این عالَم این است که خداوند در هیچ عالَمی غیر از عالَم دنیا مَعصیت نمی‌شود. فقط این عالَم است که امکان گناه در آن هست و مَخلوق خدا، مَملوک خدا، سر سُفره‌ی خداوند نشسته است و مَعصیت خدا را می‌کند. در هیچ عالَم دیگری مَعصیت راه ندارد. این عالَم عالَم وُحوش است، عالَم بَهائم است، عالَم میکروب‌ها و ویروس‌هاست، عالَم کُوْن و فساد است، عالَم جنگ و دعواست، عالَم ناسازگاری‌هاست، عالَم جَفاهاست،‌ عالَم خیانت‌هاست. آدم خیلی ذوق ندارد در این عالَم با این همه مُشکلاتی که هست، ظُلماتی که هست در این‌جا نَفَس بکِشد. چون به پَستی عالَم دنیا شناخت دارند، باورشان آمده است که «اَلدُّنْيَا سِجْنُ اَلْمُؤْمِنِ[5]». دنیا برای مؤمن یک زندانی بیش نیست؛ لذا همیشه لحظه‌شُماری می‌کند که دَرب زندان باز بشود و این خودش را از این تَنگنای تاریک شُلوغ پُر دردسر نجات بدهد. یکی این مَعرفت است که مَعرفت به پَستی دنیا و مُقایسه‌ی این‌ عالَم با عَوالم بالاتر، با نَشئات نورانی که پروردگار متعال در دَرجات بالاتر خَلق فرموده است، هیچ‌کسی چیز پَست را انتخاب نمی‌کند که چیز بهتر را از دست بدهد. این می‌داند که عالَم برزخ، بهشت، دَرجات تَجرُّد با مَراتبی که دارد، تَخلُّق به نَشئات مَلائکه با دَرجاتی که دارد قابل مُقایسه‌ی با عالَم حیوانات نیست.‌ این‌جا ما خورد و خوراک‌مان و زندگی جسمانی‌مان را خداوند فرموده است: «مَتَاعًا لَكُمْ وَ لِأَنْعَامِكُمْ[6]»؛ همین‌جور که شما می‌خورید، بیماری دارید، درمان دارید، فَراز و نَشیب دارید، مُشکلات دارید، حیوانات هم همین‌جور هستند؛ «مَتَاعًا لَكُمْ وَ لِأَنْعَامِكُمْ». اما اگر از این عالَم مقداری فَراتر رفتیم که در این بخش دعای بعد از نماز استغاثه‌ی به حضرت حُجّت (روحی فداه) یک جُمله‌ای دارد که عَرضه می‌دارد: «وَ ضَاقَتْ الْأَرْضُ بِمَا وَسِعَت السَّمَاء»؛ زمین برای ما تَنگ است؛ گاهی هم زندگی بر آدم تَنگی می‌کند چون زمینی است. «بِمَا وَسِعَت السَّمَاء»؛ اما اگر آدم در همین نَشئه بتواند زمینی نباشد، تَعلُّقات خودش را قَطع کند، در عالَم بالاتر که اولیاء الهی در آن نَشئه هستند، با ما هستند ولی با ما نیستند. وجود مُقدّس حضرت امیر (علیه السلام) در خُطبه‌ی قاصعه فرمودند: من از کسانی هستم که «قُلُوبُهُمْ فِي الْجِنَانِ وَ أَجْسَادُهُمْ فِي الْعَمَل[7]‏»؛ من بدنم با شماست؛ دلم این‌جا نیست، خودم این‌جا نیستم. جَسدم این‌جاست؛ ولی قلبم در بهشت است. من جُزء کسانی هستم که اصلاً دلم را به این‌جا نیاوردم. حقیقتِ من، روحِ من، جانِ من، قلبِ من در جَنان است؛ در عالَم لِقاء پروردگار متعال است. با آن دل هیچ‌چیزی غیر از خدا نمی‌بینند. با چشم دل اصلاً غیرِ خدا را نمی‌بینند. فقط خدا را می‌بینند. اما بدنم این‌جاست. این بدن در عالَم کَثرت، در عالَم تَزاحُم، در عالَم کُوْن و فساد انواع گرفتاری‌ها را دارد و بهترین تَعبیر هم همین است که مؤمن چون مُقایسه می‌کند، می‌فَهمد که این عالَم یک زندانی بیش نیست؛ از این عالَم که برود، «خُرَّم آن روز کز این منزلِ ویران بروم[8]». آن روز روزِ خَلاصی آدم است، روزِ معراج آدم است. یکی این نکته است که مؤمن برای رفتن بیقراری می‌کند؛ دلِ بهانه‌گیری دارد.

از دیگر نشانه‌های پارسایان خوف از عِقاب الهی و شوق رسیدن به بهشت است

نکته‌ی دیگر این است که «شَوْقاً إِلَى الثَّوَابِ وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ»؛ خوف از عِقاب و شوق به ثَواب پروردگار متعال آنچنان برای این ایجادِ دَغدغه کرده است که همه‌اش به فکر قَبر است، به فکر بَرزخ است، به فکر آخرت است. این‌جا بیشتر از یک قطره نیست. امام (رضوان الله تعالی علیه) در کتاب‌هایشان آورده‌اند که عالَم دنیا نسبت به عالَم بَرزخ مانند کَفش‌کَن ورودی یک سالُنی است که آدم کفش خود را در آن‌جا درمی‌آورد و وارد می‌شود. وقتی وارد می‌شود می‌بیند چه جای وسیع‌تری است! عالَم دنیا نسبت به عالَم بَرزخ اصلاً به حساب نمی‌آید، اصلاً چیزی نیست. بعد عالَم بَرزخ هم نسبت به عالَم قیامت و عالَم بهشت آن هم همین‌جور است؛ اصلاً قابل مُقایسه نیست. لذا این‌جا جای کوچکی است، جای پُر دَردسری است، جای تَنگ و تاریکی است که مؤمن این‌جا را نمی‌پَسندد و می‌خواهد از دنیا برود. از طرفی هم مَسأله‌ی خُوف از عِقاب و شوق به بهشت اصلاً حَواسش را به آن‌جا بُرده است. حالا در عبارات بعدی خواهیم دید. خداوند همه‌ی گذشتگان اَهل مَعنا را، کسانی که هم فقیه بودند، عالِم بودند، هم دلشان با خدا بود، دلشان در بهشت بود، آنات و لحظاتشان دَغدغه‌ی آن‌جا بود، آن‌ها نوع زندگی‌شان با ما فرق می‌کرد. مرحوم «آیت الله خوشوقت[9]» (رحمت الله علیه) در حالات مرحوم «حاج هادی اَبهری[10]» (رضوان خداوند بر او باد) می‌گفتند: اصلاً هیچ‌چیزی را نگاه نمی‌داشت. هرچه داشت برای فردا نمی‌گذاشت. رُفقا جَمع می‌شدند، باز هدایایی می‌آوردند و ایشان را تأمین می‌کردند؛ اصلاً نمی‌توانست نگاه دارد. به‌قَدری جَذب عوالِم بالا بود که گاهی سه ساعت و نیم به صورت مُمتد اَشک می‌ریخت. اصلاً آرام نداشت. مَعمولاً چشم ایشان زَخم بود. این دل‌مَشغولی به این است که ما جَهنّمی در پیش داریم، بهشتی در پیش داریم. مَگر می‌شود آدم نسبت به این‌ها بی‌اعتنا باشد، بی‌تَوجّه باشد؟ خوف جَهنّم و شوق بهشت آنچنان دلِ این‌ها را مَشغول کرده است که اصلاً دلشان گرم نمی‌شود تا در این عالَم بمانند. این «شَوْقاً إِلَى الثَّوَابِ» چون مُشتاق آن‌جا هست، دل در این‌جا قرار نمی‌گیرد. خُوف از جَهنّم هم همین است.

تمام دنیا موهومات است

مرحوم آقای «میرزا حبیب الله خویی[11]» (رحمت الله علیه) که شرح نَهج البلاغه دارد و یک بَخش را که شَرح نکرده بودند، مرحوم «آیت الله حسن زاده» (رضوان الله تعالی علیه) تَکمیل کردند. بعضی از نَواقص گذشتگان را بعضی از عُلمای فعلی ما تَکمیل کرده‌اند. در جلد دوازدهم نهج البلاغه مرحوم آقای میرزا حبیب الله خویی (رحمت الله علیه) دارد که «مَنْ عَرَفَ اَللَّهَ خَافَ اَللَّهَ وَ مَنْ خَافَ اَللَّهَ سَخَتْ نَفْسُهُ عَنِ اَلدُّنْيَا[12]»؛ کسی که مَعرفت خداوند بر دلش غَلبه بکند، خدا را بشناسد، خُوف از خداوند بر او مُستولی می‌شود و کسی که از خداوند حساب می‌بَرد، نَفْس او به دنیا گرم نمی‌شود. به صورت مُرتّب سَخَتْ دارد، از دنیا خوشش نمی‌آید؛ زیرا دنیا حجاب است. آدم را از خداوند مَشغول می‌کند. «أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِينَةٌ وَ تَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَ تَكَاثُرٌ فِي الْأَمْوَالِ وَ الْأَوْلَادِ[13]»؛ این ماهیّت دنیاست. یک چنین دنیایی که لَهو است و لَعب است؛ زینت یک موقعی چیزی خودش زیباست که به آن نمی‌گویند زینت کرده است، تَزیین کرده است؛ ولی کسی که زیبایی آنچنانی را ندارد، او را به مَشاطه و آرایشگاه می‌بَرند و آرایش می‌کنند و می‌گویند این زینت کرده است. دنیا زیبایی ندارد؛ این را مَشاطه‌ی نَفْس زیبا جلوه می‌دهد. شیطان تَزیین می‌کند. لذا «أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِينَةٌ». دنیا هم لَهو است که سرگرمی است، هم لَعِب است که بازی است، بازیچه است. هم مانند لعاب دهان است که قرار نمی‌گیرد. آدم هر لحظه یا فُرو می‌بَرد و یا بیرون می‌ریزد. دنیا مانند لعاب دهان است؛ خیلی چیزِ ناچیزی است و بیقرار هم هست. و هم زینت است؛ خودش زیبایی ندارد. این جاذبه‌های غَریزی که این حقیقتِ تَکوینی خارجی آیات الهی را برای آدم دنیا می‌کند، دنیا این وابستگی‌هاست؛ دنیا این دل‌مَشغولی‌هاست. این زینت است، واقعیّت خارجی خودش زیبایی ندارد، جَمال ندارد. تَفاخُر است؛ این خودش را به رُخ او می‌کِشد؛ لباسش را، خانه‌اش را، ماشینش را، دارایی‌اش را که همه‌ی این‌ها اعتباریّات است. با تَفاخُر و به رُخ‌کشیدن باطن و حقیقت کسی تغییر نمی‌کند. «بَلِ الْإِنْسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ * وَ لَوْ أَلْقَى مَعَاذِيرَهُ[14]»؛ هرکسی خودش خودش را می‌شناسد؛ حالا نزد دیگران تَظاهُر کند، خودش را خوب جلوه بدهد، بزرگ جلوه بدهد؛ این‌که واقعیّت آدم را عوض نمی‌کند. موهومات است؛ دنیا همه‌اش موهومات است. و کسی که خدا را بشناسد، خَلق خدا را هم می‌شناسد. آن‌وقت نمی‌تواند دلگرم این لَهو و لَعِب و زینت و تَفاخُر میانِ یکدیگر بشود.

انسان‌های با تقوا وابستگی به دنیا ندارند

این مَسأله‌ی اَجل که یک حقیقتِ است، مَسأله‌ی خُوف از جَهنّم که مُقدّم شده است بر شوق به بهشت، برای این‌که ترس در ساختن انسان نَقش بیشتری دارد. واقعاً اگر آدم می‌دانست جَهنّم چگونه است، خوابش نمی‌بُرد. مَگر آدم می‌تواند عَذاب جَهنّم را تَحمُّل کند؟ شرایط جَهنّم به گونه‌ای است که اگر ما می‌دانستیم، شب‌ها خواب‌مان نمی‌بُرد؛ سر به کوه‌ها می‌گذاشتیم. همان‌گونه که حضرت یحیی (علیه السلام) این‌جور بود، انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) این‌جور بودند. خودِ امیرالمؤمنین (علیه السلام) در مُناجات‌هایش چه وَحشتی از غُل و زَنجیر جَهنّم دارد! کسی که آن‌جا را شناخته باشد و حقیقتِ جَهنّم و بهشت را مُتوجّه بشود، این از دنیا دل می‌کَند. نمی‌تواند در این‌جا سرگرم باشد و درون جَهنّم بیُفتد. نمی‌تواند سرگرم لَذاید این‌جا باشد و یک‌وقت اَجل او بیاید و ببیند که بهشت از دستش رفته است. بَنا بود عُمر این بهشت را تَحصیل کند، ولی از دستش رفته است. لذا این اهتمامی که به عَذاب اَبدی و سعادت اَبدی برایش پیش می‌آید، این اهتمام باعث می‌شود که به دنیا نمی‌چَسبد. وقتی به دنیا وابسته نشد، می‌خواهد هرچه زودتر به آن عالَم برود. این هشتمین وَصف مُتّقین است.

اَهل تَقوا جایی در دلشان برای غیرِ خدا وجود ندارد

نُهمین وَصفی که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) برای مُتّقین بیان کرده است، «عَظُمَ الْخَالِقُ فِي أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِي أَعْيُنِهِمْ[15]»؛ تَعبیر خیلی زیباست. حضرت امیر (علیه السلام) فرمودند: «إِنَّا لَأُمَرَاءُ الْكَلَامِ[16]»؛ ما اَمیر سُخن هستیم. هیچ‌کسی مانند حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بَلد نیست حرف بزند. حضرت علی (علیه السلام) آیت الله العُظمی است؛ حضرت علی (علیه السلام) کلمه‌ی تامّه است؛ حضرت علی (علیه السلام) مَظهر است؛ حضرت علی (علیه السلام) مُظهر است. «عَظُمَ الْخَالِقُ فِي أَنْفُسِهِمْ»؛ در دعاها از خداوند درخواست می‌کنیم که «تَمْلَأَ قَلْبِى حُبّاً لَكَ[17]»؛ خدایا! در دلم جای خالی نگذار؛ همه‌ی دلم را با محبّت خودت پُر کُن. این ظرف دلم دیگر جای خالی نداشته باشد که محبّت دیگری هم در آن مَملو باشد. یعنی هیچ‌ مقداری خالی نداشته باشد. «عَظُمَ الْخَالِقُ فِي أَنْفُسِهِمْ»؛ این‌ها در جانشان خداوند با عظمت جلوه کرده است. عظمت خداوند متعال، جَلال خداوند متعال، بزرگی خداوند متعال، قدرت خداوند متعال در جانِ این‌ها موج می‌زند. این نوع مَعرفت یک مَعرفتی است که همه‌ی جان را پوشش داده است.

دنیا در نگاه مُتّقین کوچک و خداوند و آثارش در نظرشان بزرگ است

«عَظُمَ الْخَالِقُ فِي أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ»؛ وقتی دل جایی برای غیرِ او ندارد، هرچه می‌بیند در چشمش می‌بیند. «که هر چه دیده بیند، دل کُند یاد[18]»، این‌ها دل را داده‌اند و دیگر دیده هم اَثری برایشان ندارد. دل در هر کُجا هست، دیده هم در همان‌جاست. اصلاً غیرِ او را نمی‌بیند. ما که دلمان خالی است و خودمان پُر می‌کنیم، هرچه می‌بینیم این مَجرای دل که چشم است و گوش است و حَواس پنجگانه است، لذا گُناهانی که از طَریق حَواس انجام می‌شود، خانه‌ی دل را نَجس می‌کند. در این استغفار حضرت امیر (علیه السلام) که خیلی هم مهمّ است و مرحوم «کَفعمی[19]» در کتاب «بلد الاَمین[20]» آورده است، آن‌جا داریم که «نَجَّسْتُ نَفْسِی»؛ این نَفْسم را نَجس کردم، تَنْجیس کردم. دنیا نَجس است. «اَلدُّنْيَا جِيفَةٌ[21]»؛ جیفه نَجس است، مُردار نَجس است. «وَ طَالِبُهَا كِلاَبٌ[22]»؛ چه کسی سُراغ جیفه می‌رود؟ سگ! چه کسی بر سر جیفه به جان هم می‌اُفتد؟ سگ‌ها تَکالُب می‌کنند. البته کَلب اصطلاح وسیع‌تری است. شیر را هم کَلب می‌گویند، دَرنده‌ها را کَلب می‌گویند؛ ولی جیفه‌خوری برای وُحوش است، برای حیوانات دَرنده است. انسانی که به دنیا دل داده است، در واقع علاقه به جیفه دارد، جیفه‌خوری می‌کند. و یک چنین موجودی جان و دل خودش را نَجس کرده است.

این حدیث هم گاهی گفته شده است و خیلی زیباست و همین الآن هم خداوند توفیق بدهد که یک استغفار داشته باشیم، «تَعَطَّرُوا بِالاِسْتِغْفَارِ لاَ تَفْضَحْكُمْ رَوَائِحُ اَلذُّنُوبِ[23]»؛ فرمود: با استغفار فَضای جانتان را عطرآگین کنید. وقتی از خداوند عُذرخواهی می‌کنید، از گذشته‌های خودتان خجالت می‌کِشید و می‌گویید خدایا من را ببخش، این استغفار شما فَضای جان شما را خوشبو می‌کند. و وقتی خوشبو شد، «لاَ تَفْضَحْكُمْ رَوَائِحُ اَلذُّنُوبِ»؛ این رایحه‌ی گناه و بوی عَفِن گناه شما را مُفتضح نمی‌کند. والّا این بو به بیرون سرایت می‌کند و مردم می‌فَهمند چه‌قَدر وَضع شما خراب است. لذا همیشه نزد خداوند عُذرخواهی بکنید تا آن بوی بد و بو عَفِن شما را مُفتضح نکند.

«فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِي أَعْيُنِهِمْ»؛ ما که دلمان خالی است، از مَجرای حَواس پنجگانه‌ی ما یا بیشتر ما ورود و خروج می‌کند، گوشه‌هایی از دل ما لَکّه می‌گیرد، سیاه می‌شود، سخت می‌شود، حجاب پیدا می‌کند. اما حضرات مَعصومین (علیهم السلام) «التَّامِّينَ فِي مَحَبَّةِ اللّهِ[24]» هستند. این‌ها در محبّت خداوند هیچ‌چیزی کم ندارند. تمام دلشان مَملو از شوقِ خداست، محبّت حق‌تعالی است. چون جان مالامالِ حُبّ پروردگار متعال است، هیچ‌وقت ماسوی‌الله از حَواس پنجگانه به دلشان سِرایت نمی‌کند. «فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِي أَعْيُنِهِمْ»؛ ما دونِ حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) در چشمِ این‌ها کوچک است. آنچه در چشم می‌بینند در دلشان نیست. دل بزرگ می‌کند؛ تَوهُّم باطنی است؛ آدم خیال می‌کند چیزهای کوچک خیلی بزرگ هستند و چیزهای مهم را کم اَهمیّت می‌کند. ولی وقتی دل به حقیقتِ حقّ رسید و خودش را نَشئه‌ای از نَشئات اَسماء الهی دید، در این دل که غیرِ خدا راه پیدا نمی‌کند. فرمود: «طَلَّقْتُكِ ثَلَاثاً لَا رَجْعَةَ فِيهَا[25]»؛ دنیا را نامَحرم کردم که هیچ‌وقت نتواند با من ارتباط برقرار کند. لذا ارتباط انسان‌های باتقوا با دنیا ارتباط بدنی است، ارتباط جسمی است؛ ولی مُطلقا ارتباط قلبی ندارند. دلشان را به دل‌آفرین داده‌اند و او دلبَری می‌کند و دلداری هم می‌کند. دلبَری و دلداری برای پروردگار متعال است و در این عالَم دنیا هیچ نوع جاذبه برای «آقای بهجت» (اعلی الله مقامه الشریف) نداشت؛ دنیا برای «آقای بهاءالدینی» (رضوان الله تعالی علیه) به مقدار بسیار ناچیزی جاذبه نداشت. هیچ‌وقت این‌ها نگران دنیایشان نبودند، هیچ‌وقت برای دنیایشان کمترین حسابی باز نکردند. این‌ها راحت بودند، در دلشان خدا بود، خداوند هم با عظمتش تَجلّی کرده بود و ارتباط بدنی‌شان با دنیا بود. لذا دنیا برایشان کوچک بود و خدا و آنچه که خداوند بزرگ کرده است، در دلشان بزرگ بود.

روضه و تَوسُّل به حضرت صدیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها)

«السَّلامُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الصِّدِّیقَةُ الشَّهِیدَةُ»

دیگر دارد فاطمیه‌ی اوّل نزدیک می‌شود و دل‌ها بَهانه‌ی مادر را می‌گیرد. خدا را شُکر می‌کنیم که ما هم مانند شما هستیم. خیلی برای مادر دلم می‌سوزد و مَظلومیّت حضرت زهرا (سلام الله علیها) قابل وَصف نیست. بی‌بی عالَم «صُبَّتْ عَلَیَّ مَصَائِبُ لَوْ أَنَّهَا     *****     صُبَّتْ عَلَى الْأَیَّامِ صِرْنَ لَیَالِیَا[26]»؛ اگر از شما بپُرسند درد حضرت زهرا (سلام الله علیها) چه بود؟ این همه ناله می‌کرد، شب و روز نداشت، خُورد و خوراک نداشت. گریه‌هایش گریه‌های جانکاهی بود. کسی گریه‌های حضرت زهرا (سلام الله علیها) را تَحمُّل نمی‌کرد. لذا نامردها آمدند و جلوی امیرالمؤمنین (علیه السلام) را گرفتند. گفتند: گریه‌های فاطمه (سلام الله علیها) زندگی را بر ما حَرام کرده است. بگو یا شب گریه کند، یا روز گریه کند. وقتی امیرالمؤمنین (علیه السلام) پیام این‌ها را به بی‌بی رساند، دختر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: علی جان! به این‌ها بگو آفتاب عُمر فاطمه (سلام الله علیها) لَب بام است؛ نَفَس‌های آخرم را می‌کِشم. اگر تَحمُّل نمی‌کنند در خانه‌ام گریه کنم، دیگر در خانه‌ام نمی‌مانم. به قَبرستان بَقیع می‌رفت، گاهی هم کنار قَبر جناب حمزه سیدالشهدا (علیه السلام) می‌رفت، آن‌جا ناله می‌کرد. اما کُدام مُصیبت این‌قَدر حضرت زهرا (سلام الله علیها) را شکانده است، دلش را مَجروح کرده است، اشکش را همیشگی کرده است؟ امیرالمؤمنین (علیه السلام) سؤال کرد: «سَیِّدَتِی مَا یُبْکِیکِ؟[27]»؛ بی‌بیِ علی! چراغ خانه‌ی علی! همه‌کَسِ علی! «مَا یُبْکِیکِ؟»؛ علّت این‌جور گریه‌هایت چیست؟ نگفت پَهلویم، نگفت بازویم، نگفت جای سیلی هنوز هم کَبود است، نگفت مُحسنم؛ بلکه گفت: «أَبْکِی لِمَا تَلْقَى بَعْدِی[28]»؛ من به غُربت شما گریه می‌کنم، به مَظلومیّت شما گریه می‌کنم. در خرابه‌ی شام هم آن فاطمه‌ی کوچک همین بود. به مَحض این‌که سر پدرش را دید، دیگر دردهای خودش را نگفت. «مَنْ ذَا الَّذی قَطع وَرِیدَیْکَ؟[29]» ، «مَنْ ذَا الَّذی خَضَبکَ بِدِمائکَ[30]»…

لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم

اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین

دعا

خدایا! فَرج امام زمان‌مان (ارواحنا فداه) را برسان.

خدایا! قلب مُبارکش را همواره از ما راضی بدار.

خدایا! به ما توفیقات بیشتر برای خدمت به حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) عنایت بفرما.

خدایا! در دنیا و آخرت ما را از قرآن و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و امامان‌مان (علیهم السلام) و آل عصمت (سلام الله علیهم اجمعین) جُدا مَینداز.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم عُمر ما را حَسرت قَبر و قیامت قرار مَده.

الها! پروردگارا! این جوان‌های ما را برای آینده مُفید و مُبارک قرار بده.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم هر خطری، هر بَلایی این مَملکت را تَهدید می‌کند، بَلای بیگانگان، قَحطی، بی‌آبی، اختلافات داخلی، بی‌دینی، بی‌حجابی، فَحشا، فقر، هر بَلایی در کَمین این مَملکت است به وِلای امیرالمؤمنین (علیه السلام)، به حقیقت ائمه‌ی مَعصومین (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم از این مَملکت دور بفرما.

الها! پروردگارا! آبرویمان را در دنیا و آخرت به آبروی حضرت زهرا (سلام الله علیها) حفظ بفرما.

خدایا! اخلاص در همه‌ی زندگی‌مان روزی ما بگردان.

خدایا! لذّت مَعرفتت را، لذّت محبّتت را، محبّت بندگی و اطاعتت را به ما بِچشان.

خدایا! عاقبت اَمر خودمان و فرزندانمان و نَسل‌مان را خَتم به خیر بگردان.

خدایا! سایه‌ی پُر بَرکت همه‌ی عُلمای صالح‌مان، همه‌ی سنگرنشینان مَعنویّت و فرهنگ وِلایی‌مان در این کشور خاصّه رهبر عزیزمان را مُستدام بدار.

خدایا! همه‌ی گذشتگان و امام راحل (رضوان الله تعالی علیه) را السّاعه بر سر سُفره‌ی بی‌بی‌مان مُتنعّم بگردان.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم


[1] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.

[2] نهج البلاغه، بخشی از خطبه 193 (مشهور به خطبه متقین).

«و من خطبة له (علیه السلام) يَصِفُ فيها المتقين‏: رُوِيَ أَنَّ صَاحِباً لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) يُقَالُ لَهُ هَمَّامٌ كَانَ رَجُلًا عَابِداً فَقَالَ لَهُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ صِفْ لِيَ الْمُتَّقِينَ حَتَّى كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَيْهِمْ فَتَثَاقَلَ (علیه السلام) عَنْ جَوَابِهِ ثُمَّ قَالَ يَا هَمَّامُ اتَّقِ اللَّهَ وَ أَحْسِنْ، «فَإِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْا وَ الَّذِينَ هُمْ مُحْسِنُونَ». فَلَمْ يَقْنَعْ هَمَّامٌ بِهَذَا الْقَوْلِ حَتَّى عَزَمَ عَلَيْهِ. فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ وَ صَلَّى عَلَى النَّبِيِّ (صلی الله علیه وآله) ثُمَّ قَالَ (علیه السلام): أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى خَلَقَ الْخَلْقَ حِينَ خَلَقَهُمْ غَنِيّاً عَنْ طَاعَتِهِمْ آمِناً مِنْ مَعْصِيَتِهِمْ لِأَنَّهُ لَا تَضُرُّهُ مَعْصِيَةُ مَنْ عَصَاهُ وَ لَا تَنْفَعُهُ طَاعَةُ مَنْ أَطَاعَهُ. فَقَسَمَ بَيْنَهُمْ مَعَايِشَهُمْ وَ وَضَعَهُمْ مِنَ الدُّنْيَا مَوَاضِعَهُمْ. فَالْمُتَّقُونَ فِيهَا هُمْ أَهْلُ الْفَضَائِلِ؛ مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ وَ مَلْبَسُهُمُ الِاقْتِصَادُ وَ مَشْيُهُمُ التَّوَاضُعُ، غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ وَقَفُوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَى الْعِلْمِ النَّافِعِ لَهُمْ، نُزِّلَتْ أَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِي الْبَلَاءِ كَالَّتِي نُزِّلَتْ فِي الرَّخَاءِ وَ لَوْ لَا الْأَجَلُ الَّذِي كَتَبَ اللَّهُ [لَهُمْ‏] عَلَيْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِي أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَيْنٍ شَوْقاً إِلَى الثَّوَابِ وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ، عَظُمَ الْخَالِقُ فِي أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِي أَعْيُنِهِمْ، فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُنَعَّمُونَ وَ هُمْ وَ النَّارُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُعَذَّبُونَ، قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَةٌ وَ شُرُورُهُمْ مَأْمُونَةٌ وَ أَجْسَادُهُمْ نَحِيفَةٌ وَ حَاجَاتُهُمْ‏ خَفِيفَةٌ وَ أَنْفُسُهُمْ عَفِيفَةٌ، صَبَرُوا أَيَّاماً قَصِيرَةً أَعْقَبَتْهُمْ رَاحَةً طَوِيلَةً تِجَارَةٌ مُرْبِحَةٌ يَسَّرَهَا لَهُمْ رَبُّهُمْ، أَرَادَتْهُمُ الدُّنْيَا فَلَمْ يُرِيدُوهَا وَ أَسَرَتْهُمْ فَفَدَوْا أَنْفُسَهُمْ مِنْهَا. أَمَّا اللَّيْلَ فَصَافُّونَ أَقْدَامَهُمْ تَالِينَ لِأَجْزَاءِ الْقُرْآنِ يُرَتِّلُونَهَا تَرْتِيلًا يُحَزِّنُونَ بِهِ أَنْفُسَهُمْ وَ يَسْتَثِيرُونَ بِهِ دَوَاءَ دَائِهِمْ فَإِذَا مَرُّوا بِآيَةٍ فِيهَا تَشْوِيقٌ رَكَنُوا إِلَيْهَا طَمَعاً وَ تَطَلَّعَتْ نُفُوسُهُمْ إِلَيْهَا شَوْقاً وَ ظَنُّوا أَنَّهَا نُصْبَ أَعْيُنِهِمْ وَ إِذَا مَرُّوا بِآيَةٍ فِيهَا تَخْوِيفٌ أَصْغَوْا إِلَيْهَا مَسَامِعَ قُلُوبِهِمْ وَ ظَنُّوا أَنَّ زَفِيرَ جَهَنَّمَ وَ شَهِيقَهَا فِي أُصُولِ آذَانِهِمْ فَهُمْ حَانُونَ عَلَى أَوْسَاطِهِمْ مُفْتَرِشُونَ لِجِبَاهِهِمْ وَ أَكُفِّهِمْ وَ رُكَبِهِمْ وَ أَطْرَافِ أَقْدَامِهِمْ يَطْلُبُونَ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى فِي فَكَاكِ رِقَابِهِمْ…».

[3] سوره مبارکه لقمان، آیه 34.

«إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ يَعْلَمُ مَا فِي الْأَرْحَامِ وَ مَا تَدْرِي نَفْسٌ مَاذَا تَكْسِبُ غَدًا وَ مَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ».

[4] نهج البلاغه، حکمت 385؛ نشانه پستی دنیا.

«وَ قَالَ (عليه السلام): مِنْ هَوَانِ الدُّنْيَا عَلَى اللَّهِ أَنَّهُ لَا يُعْصَى إِلَّا فِيهَا، وَ لَا يُنَالُ مَا عِنْدَهُ إِلَّا بِتَرْكِهَا».

[5] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد ۶۴، صفحه ۲۴۲.

«محص، [التمحيص] ، عَنْ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ: اَلدُّنْيَا سِجْنُ اَلْمُؤْمِنِ وَ جَنَّةُ اَلْكَافِرِ فَأَمَّا اَلْمُؤْمِنُ فَيُرَوَّعُ فِيهَا وَ أَمَّا اَلْكَافِرُ فَيُمَتَّعُ فِيهَا».

[6] سوره مبارکه نازعات، آیه 33.

[7] نهج البلاغه، بخشی از خطبه 192 (مشهور به خطبه قاصعه).

«…فضلُ الوحي‏: وَ قَدْ عَلِمْتُمْ مَوْضِعِي مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) بِالْقَرَابَةِ الْقَرِيبَةِ وَ الْمَنْزِلَةِ الْخَصِيصَةِ وَضَعَنِي فِي [حَجْرِهِ‏] حِجْرِهِ وَ أَنَا وَلَدٌ [وَلِيدٌ] يَضُمُّنِي إِلَى صَدْرِهِ وَ يَكْنُفُنِي فِي فِرَاشِهِ وَ يُمِسُّنِي جَسَدَهُ وَ يُشِمُّنِي عَرْفَهُ وَ كَانَ يَمْضَغُ الشَّيْ‏ءَ ثُمَّ يُلْقِمُنِيهِ وَ مَا وَجَدَ لِي كَذْبَةً فِي قَوْلٍ وَ لَا خَطْلَةً فِي فِعْلٍ وَ لَقَدْ قَرَنَ اللَّهُ بِهِ (صلی الله علیه وآله) مِنْ لَدُنْ أَنْ كَانَ فَطِيماً أَعْظَمَ مَلَكٍ مِنْ مَلَائِكَتِهِ يَسْلُكُ بِهِ طَرِيقَ الْمَكَارِمِ وَ مَحَاسِنَ أَخْلَاقِ الْعَالَمِ لَيْلَهُ وَ نَهَارَهُ وَ لَقَدْ كُنْتُ أَتَّبِعُهُ اتِّبَاعَ الْفَصِيلِ أَثَرَ أُمِّهِ يَرْفَعُ لِي فِي كُلِّ يَوْمٍ مِنْ أَخْلَاقِهِ عَلَماً وَ يَأْمُرُنِي بِالاقْتِدَاءِ بِهِ وَ لَقَدْ كَانَ يُجَاوِرُ فِي كُلِّ سَنَةٍ بِحِرَاءَ فَأَرَاهُ وَ لَا يَرَاهُ غَيْرِي وَ لَمْ يَجْمَعْ بَيْتٌ وَاحِدٌ يَوْمَئِذٍ فِي الْإِسْلَامِ غَيْرَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) وَ خَدِيجَةَ وَ أَنَا ثَالِثُهُمَا أَرَى نُورَ الْوَحْيِ وَ الرِّسَالَةِ وَ أَشُمُّ رِيحَ النُّبُوَّةِ وَ لَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّةَ الشَّيْطَانِ حِينَ نَزَلَ الْوَحْيُ عَلَيْهِ (صلی الله علیه وآله) فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا هَذِهِ الرَّنَّةُ فَقَالَ هَذَا الشَّيْطَانُ قَدْ أَيِسَ مِنْ عِبَادَتِهِ إِنَّكَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَى مَا أَرَى إِلَّا أَنَّكَ لَسْتَ بِنَبِيٍّ وَ لَكِنَّكَ لَوَزِيرٌ وَ إِنَّكَ لَعَلَى خَيْرٍ. وَ لَقَدْ كُنْتُ مَعَهُ (صلی الله علیه وآله) لَمَّا أَتَاهُ الْمَلَأُ مِنْ قُرَيْشٍ فَقَالُوا لَهُ يَا مُحَمَّدُ إِنَّكَ قَدِ ادَّعَيْتَ عَظِيماً لَمْ يَدَّعِهِ آبَاؤُكَ وَ لَا أَحَدٌ مِنْ بَيْتِكَ وَ نَحْنُ نَسْأَلُكَ أَمْراً إِنْ أَنْتَ أَجَبْتَنَا إِلَيْهِ وَ أَرَيْتَنَاهُ عَلِمْنَا أَنَّكَ نَبِيٌّ وَ رَسُولٌ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ عَلِمْنَا أَنَّكَ سَاحِرٌ كَذَّابٌ فَقَالَ (صلی الله علیه وآله) وَ مَا تَسْأَلُونَ قَالُوا تَدْعُو لَنَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ حَتَّى تَنْقَلِعَ بِعُرُوقِهَا وَ تَقِفَ بَيْنَ يَدَيْكَ فَقَالَ (صلی الله علیه وآله) إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ فَإِنْ فَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ ذَلِكَ أَ تُؤْمِنُونَ وَ تَشْهَدُونَ بِالْحَقِّ قَالُوا نَعَمْ قَالَ فَإِنِّي سَأُرِيكُمْ مَا تَطْلُبُونَ وَ إِنِّي لَأَعْلَمُ أَنَّكُمْ لَا تَفِيئُونَ إِلَى خَيْرٍ وَ [أَنَ‏] إِنَّ فِيكُمْ مَنْ يُطْرَحُ فِي الْقَلِيبِ وَ مَنْ يُحَزِّبُ الْأَحْزَابَ ثُمَّ قَالَ (صلی الله علیه وآله) يَا أَيَّتُهَا الشَّجَرَةُ إِنْ كُنْتِ تُؤْمِنِينَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ تَعْلَمِينَ أَنِّي رَسُولُ اللَّهِ فَانْقَلِعِي بِعُرُوقِكِ حَتَّى تَقِفِي بَيْنَ يَدَيَّ بِإِذْنِ اللَّهِ [وَ الَّذِي‏] فَوَالَّذِي بَعَثَهُ بِالْحَقِّ لَانْقَلَعَتْ‏ بِعُرُوقِهَا وَ جَاءَتْ وَ لَهَا دَوِيٌّ شَدِيدٌ وَ قَصْفٌ كَقَصْفِ أَجْنِحَةِ الطَّيْرِ حَتَّى وَقَفَتْ بَيْنَ يَدَيْ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) مُرَفْرِفَةً وَ أَلْقَتْ بِغُصْنِهَا الْأَعْلَى عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) وَ بِبَعْضِ أَغْصَانِهَا عَلَى مَنْكِبِي وَ كُنْتُ عَنْ يَمِينِهِ (صلی الله علیه وآله) فَلَمَّا نَظَرَ الْقَوْمُ إِلَى ذَلِكَ قَالُوا عُلُوّاً وَ اسْتِكْبَاراً فَمُرْهَا فَلْيَأْتِكَ نِصْفُهَا وَ يَبْقَى نِصْفُهَا فَأَمَرَهَا بِذَلِكَ فَأَقْبَلَ إِلَيْهِ نِصْفُهَا كَأَعْجَبِ إِقْبَالٍ وَ أَشَدِّهِ دَوِيّاً فَكَادَتْ تَلْتَفُّ بِرَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) فَقَالُوا كُفْراً وَ عُتُوّاً فَمُرْ هَذَا النِّصْفَ فَلْيَرْجِعْ إِلَى نِصْفِهِ كَمَا كَانَ فَأَمَرَهُ (صلی الله علیه وآله) فَرَجَعَ فَقُلْتُ أَنَا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ إِنِّي أَوَّلُ مُؤْمِنٍ بِكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ أَوَّلُ مَنْ أَقَرَّ بِأَنَّ الشَّجَرَةَ فَعَلَتْ مَا فَعَلَتْ بِأَمْرِ اللَّهِ تَعَالَى تَصْدِيقاً بِنُبُوَّتِكَ وَ إِجْلَالًا لِكَلِمَتِكَ فَقَالَ الْقَوْمُ كُلُّهُمْ بَلْ ساحِرٌ كَذَّابٌ عَجِيبُ السِّحْرِ خَفِيفٌ فِيهِ وَ هَلْ يُصَدِّقُكَ فِي أَمْرِكَ إِلَّا مِثْلُ هَذَا، يَعْنُونَنِي. وَ إِنِّي لَمِنْ قَوْمٍ لَا تَأْخُذُهُمْ فِي اللَّهِ لَوْمَةُ لَائِمٍ، سِيمَاهُمْ سِيمَا الصِّدِّيقِينَ وَ كَلَامُهُمْ كَلَامُ الْأَبْرَارِ، عُمَّارُ اللَّيْلِ وَ مَنَارُ النَّهَارِ مُتَمَسِّكُونَ بِحَبْلِ الْقُرْآنِ، يُحْيُونَ سُنَنَ اللَّهِ وَ سُنَنَ رَسُولِهِ (صلی الله علیه وآله)، لَا يَسْتَكْبِرُونَ وَ لَا يَعْلُونَ وَ لَا يَغُلُّونَ وَ لَا يُفْسِدُونَ، قُلُوبُهُمْ فِي الْجِنَانِ وَ أَجْسَادُهُمْ فِي الْعَمَل‏».

[8] حافظ، غزلیات، غزل شماره ۳۵۹.

[9] عزیزالله خوشوقت (زاده ۱۰ مهر ۱۳۰۵ – درگذشته ۲ اسفند ۱۳۹۱ در شهر مکه) مجتهد، از روحانیون شیعه معاصر بود. او در حکمت و عرفان از شاگردان سید محمدحسین طباطبایی (رضوان الله تعالی علیه) و در فقه از شاگران سید حسین بروجردی (رضوان الله تعالی علیه) و سید روح‌الله خمینی (رضوان الله تعالی علیه) بود. او همچنین سال‌ها امام جماعت مسجد امام حسن مجتبی (علیه السلام) واقع در سه‌راه طالقانی تهران (پیچ شمران) بود. او در اوایل انقلاب ۱۳۵۷ ایران برای مدتی کوتاه نماینده ویژه سید روح‌الله خمینی (رضوان الله تعالی علیه) در شورای عالی انقلاب فرهنگی بود. کتابی با موضوع زندگی‌نامه وی با عنوان (درّ مکنون علامه طباطبایی (رضوان الله تعالی علیه)) وی را متولد تهران و نام دقیقش را عزیز ذکر کرده‌است. وی با روحانیونی چون محمدتقی بهجت (رضوان الله تعالی علیه)، محمدجواد انصاری (رضوان الله تعالی علیه) و هادی ابهری (رضوان الله تعالی علیه) مأنوس بود. عزیزالله خوشوقت (رضوان الله تعالی علیه) در ماه رجب سال ۱۳۰۵ در شهر بادکوبه (باکو) متولد شد. پدر و مادر او اهل زنجان بودند اما مدتی را به سبب ناامنی‌های موجود در منطقه، به باکو مهاجرت نمودند و او (عزیز) به‌عنوان دومین فرزند در آن‌جا متولد شد. این روحانی فعال، بعد از تحصیلات خود در دبیرستان، روی به‌سوی علوم حوزوی آورد و بعد از مدت پنج سال تحصیل در مسجد لرزاده (حوزه علمیه تهران) به شهر قم رفت. وی بعد از به اتمام رساندن دروس حوزه به تهران برگشت و هنگامی که ۳۳ سال داشت ازدواج کرد که در نتیجه این ازدواج، صاحب دو پسر و چهار دختر شد. وی نهایتاً در ۲ اسفند ۱۳۹۱ در شهر مکه به سبب بیماری درگذشت.

[10] مرحوم حاج هادی ابهری روابط عجیبی با ائمه اطهار (علیهم السلام) داشت، مکاشفات و منامات غریبی داشت. مورد توجه مخصوص مرحوم آیت الله العظمی اصفهانی و بعضی از مراجع دیگر بود. مرحوم مبرور سالک صادق و تقی متقی حاج هادی ازمردم با ایمان و پرهیزکار ابهر است و در زمان خود از بکائین شمرده می شد زیرا روزی نبود که از گریه آرام داشته باشد مردی عامی بی سوادی بود ولی روی اخلاص عمل و خلوص نیت و صفا و مودتی که داشت کلمات حکمت آمیزی روی زبانش جاری می شد. گویا مصداق حدیث شریف نبوی صلی الله علیه و آله وسلم  که می فرماید: (من اخلص لله اربعین صباحا جرت ینابیع الحکمه من قلبه الی لسانه) بود گریه بسیار می کرد حسابش با خدا مرتب بود. نگارنده قضایایی از آن مرحوم دارم که اگر بخواهم آن چه را که دیده و شنیده ام از آن مرحوم بنویسم یک کتابی خواهد بود. در سال ۱۳۶۱ قمری که برای تحصیل به نجف اشرف مهاجرت کردم با دست خالی به حضرت امیر علیه السلام عرض کردم اگر اجازه توقف به این عبد خود می دهید وسائل ماندنم را مرحمت فرمائید. بعد از چند روز در صحن مطهر به مرحوم حاج هادی مزبور برخورد کردم و اصلا او را از قبل ندیده و نمی شناختم چون مرا دید گفت: اسمت محمد است؟ گفتم آری گفت اهل شاه عبدالعظیم هستی؟ گفتم آری گفت خدمت حضرت امیر تقاضایی دادی؟ گفتم آری گفت به من حواله کرده اند که ما یحتاج ماندن تورا فراهم کنم و هرچه لازم داشتم خرید و مبلغ هفت دینار عراقی به من داد و مرا از آیت الله اصفهانی و غیره مستغنی نمود. خلاصه آن مرحوم مکاشفات و منامات غریبی داشت. مورد توجه مخصوص مرحوم آیت الله العظمی اصفهانی و بعضی از مراجع دیگر بود با این نگارنده در حرم مطهر امیرالمومنین عقد اخوت و برادری بسته و با بسیاری از علماء معاصر صیغه برادری خوانده بود.

[11] میرزا حبیب‌الله خویی، (۱۲۶۵ ـ ۱۳۲۴ق) فقیه، ملقب به امین الرعایا از فقیهان شیعه و شارحان نهج البلاغه در قرن سیزدهم و چهاردهم قمری. وی از شاگردان میرزا حبیب الله رشتی، میرزای شیرازی و سید حسین کوه کمره‌ای بود. مهم‌ترین اثرش کتاب منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه است. میرزا حبیب‌الله با همین کتاب، در میان اهل علم معروف شده است. خویی بیست سال داشت که برای تحصیل علوم دینی به نجف رفت و از محضر استادانی چون میرزا حبیب الله رشتی، میرزای شیرازی و سید حسین کوه کمره ای معروف به سید حسین ترک (متوفی ۱۲۹۹) بهره‌مند شد. ثقه الاسلام تبریزی همچنین ملاعلی، فرزند حاج میرزا خلیل طهرانی (متوفی ۱۲۹۷)، را در شمار استادان او نام برده است. میرزا حبیب الله در ۱۲۹۱، پس از حدود پنج سال تحصیل در نجف، به زادگاهش بازگشت.

[12] الکافي، جلد ۲، صفحه ۶۸.

[13] سوره مبارکه حدید، آیه 20.

«اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِينَةٌ وَ تَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَ تَكَاثُرٌ فِي الْأَمْوَالِ وَ الْأَوْلَادِ كَمَثَلِ غَيْثٍ أَعْجَبَ الْكُفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ يَهِيجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ يَكُونُ حُطَامًا وَ فِي الْآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَ مَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوَانٌ وَ مَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ».

[14] سوره مبارکه قیامه، آیات 14 و 15.

[15] نهج البلاغه، بخشی از خطبه 193 (مشهور به خطبه متقین).

[16] نهج البلاغه، فرازی از خطبه 233.

«و من كلام له (علیه السلام) بعدَ أن أقدم أحدهم على الكلام فحصر، و هو في فضل أهل البيت، و وصف فساد الزمان: أَلَا وَ إِنَّ اللِّسَانَ بَضْعَةٌ مِنَ الْإِنْسَانِ، فَلَا يُسْعِدُهُ الْقَوْلُ إِذَا امْتَنَعَ وَ لَا يُمْهِلُهُ النُّطْقُ إِذَا اتَّسَعَ؛ وَ إِنَّا لَأُمَرَاءُ الْكَلَامِ وَ فِينَا تَنَشَّبَتْ عُرُوقُهُ وَ عَلَيْنَا تَهَدَّلَتْ غُصُونُهُ. فساد الزمان: وَ اعْلَمُوا رَحِمَكُمُ اللَّهُ أَنَّكُمْ فِي زَمَانٍ الْقَائِلُ فِيهِ بِالْحَقِّ قَلِيلٌ وَ اللِّسَانُ عَنِ الصِّدْقِ كَلِيلٌ وَ اللَّازِمُ لِلْحَقِّ ذَلِيلٌ؛ أَهْلُهُ مُعْتَكِفُونَ عَلَى الْعِصْيَانِ، مُصْطَلِحُونَ عَلَى الْإِدْهَانِ؛ فَتَاهُمْ عَارِمٌ وَ شَائِبُهُمْ آثِمٌ وَ عَالِمُهُمْ مُنَافِقٌ وَ قَارِنُهُمْ مُمَاذِقٌ؛ لَا يُعَظِّمُ صَغِيرُهُمْ كَبِيرَهُمْ وَ لَا يَعُولُ غَنِيُّهُمْ فَقِيرَهُم».

[17] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای ابوحمزه ثمالی.

«…إِلهِى وَ سَيِّدِى إِنْ كُنْتَ لَاتَغْفِرُ إِلّا لِأَوْلِيائِكَ وَ أَهْلِ طاعَتِكَ فَإِلى مَنْ يَفْزَعُ الْمُذْنِبُونَ؟ وَ إِنْ كُنْتَ لَاتُكْرِمُ إِلّا أَهْلَ الْوَفاءِ بِكَ فَبِمَنْ يَسْتَغِيثُ الْمُسِيئُونَ؟ إِلهِى إِنْ أَدْخَلْتَنِى النَّارَ فَفِى ذلِكَ سُرُورُ عَدُوِّكَ، وَ إِنْ أَدْخَلْتَنِى الْجَنَّةَ فَفِى ذلِكَ سُرُورُ نَبِيِّكَ، وَ أَنَا وَ اللّهِ أَعْلَمُ أَنَّ سُرُورَ نَبِيِّكَ أَحَبُّ إِلَيْكَ مِنْ سُرُورِ عَدُوِّكَ؛ اللّهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُكَ أَنْ تَمْلَأَ قَلْبِى حُبّاً لَكَ، وَ خَشْيَةً مِنْكَ، وَ تَصْدِيقاً بِكِتابِكَ، وَ إِيماناً بِكَ، وَ فَرَقاً مِنْكَ، وَ شَوْقاً إِلَيْكَ، يَا ذَا الْجَلالِ وَ الْإِكْرامِ حَبِّبْ إِلَىَّ لِقاءَكَ، وَ أَحْبِبْ لِقائِى، وَ اجْعَلْ لِى فِى لِقائِكَ الرَّاحَةَ وَ الْفَرَجَ وَ الْكَرامَةَ. اللّهُمَّ أَلْحِقْنِى بِصالِحِ مَنْ مَضى، وَ اجْعَلْنِى مِنْ صالِحِ مَنْ بَقِىَ وَ خُذْ بِى سَبِيلَ الصَّالِحِينَ، وَ أَعِنِّى عَلَى نَفْسِى بِما تُعِينُ بِهِ الصَّالِحِينَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ، وَ اخْتِمْ عَمَلِى بِأَحْسَنِهِ، وَ اجْعَلْ ثَوابِى مِنْهُ الْجَنَّةَ بِرَحْمَتِكَ، وَ أَعِنِّى عَلَى صالِحِ مَا أَعْطَيْتَنِى، وَ ثَبِّتْنِى يَا رَبِّ وَ لَا تَرُدَّنِى فِى سُوءٍ اسْتَنْقَذْتَنِى مِنْهُ يَا رَبَّ الْعالَمِينَ…».

[18] باباطاهر، دوبیتی‌ها، دوبیتی شماره ۲۳.

[19] ابراهیم بن علی عاملی کَفعَمی (۸۴۰-۹۰۵ق)، از عالمان شیعه در قرن نهم قمری. وی در جبل‌عامل لبنان می‌زیسته و نسبش به حارث همدانی می‌رسد. وی تألیفات متعددی در علوم مختلف دارد. المصباح کفعمی و البلد الامین از جمله آثار مشهور او در ادعیه و زیارات است. به گفته میرزاعبدالله افندی در ریاض العلما، او در انواع علوم رایج مهارتی تام داشت و در علوم عربی ادبیات سرآمد عصر خویش بود. همچنین علامه امینی او را جامع علم و ادب معرفی کرده است. ابراهیم کفعمی در کربلا سکونت داشت او وصیت کرده بود در همانجا دفن شود اما در اواخر عمر سفری به زادگاهش کرد و در سال ۹۰۵ق در روستای کفرعیما در نزدیکی روستای جِبشیت درگذشت و در همانجا دفن شد. مدتی پس از وفات کفعمی، روستای کفرعیما خراب شد و از قبر کفعمی اثری بر جای نماند. بعد از سال‌ها (بعد از قرن ۱۱ق) سنگ قبری توسط کشاورزی پیدا شد که بر روی آن نوشته شده بود: هذا قبر الشیخ إبراهیم بن علی الکفعمی رحمهُ الله. محل قبر او را بازسازی کردند و بر آن بقعه‌ای ساختند. مرقد او زیارتگاه شیعیان است.

[20] اَلْبَلَدُ الأمین وَ الدَّرْعُ الحَصین مِنَ الْأدْعیَة وَ الْأعْمالِ وَ الأوْراد وَ الأذْکار کتابی است درباره دعا، تعویذ و زیارت که توسط ابراهیم بن علی کفعمی (متوفای ۹۰۵ق) صاحب کتاب مصباح کفعمی نوشته شده است. کفعمی کتاب را مدت‌ها قبل از مصباح تألیف کرده است. این کتاب تمام مطالب مصباح و اضافاتی دیگر را دربردارد. کتاب از زمان تالیف همواره محل توجه عالمان دینی بوده به طوری که یکی از منابع بحار الانوار علامه مجلسی حساب می‌شود. کتاب چند بار در عهد صفوی ترجمه شد و در سال ۱۳۸۳ق توسط علی اکبر غفاری تصحیح و چاپ شد.

[21]  مصباح الشريعة، جلد ۱، صفحه 137.

«قَالَ اَلصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ : اَلزُّهْدُ مِفْتَاحُ بَابِ اَلْآخِرَةِ وَ اَلْبَرَاءَةُ مِنَ اَلنَّارِ وَ هُوَ تَرْكُ كُلِّ شَيْءٍ يَشْغَلُكَ عَنِ اَللَّهِ تَعَالَى مِنْ غَيْرِ تَأَسُّفٍ عَلَى فَوْتِهَا وَ لاَ إِعْجَابٍ فِي تَرْكِهَا وَ لاَ اِنْتِظَارِ فَرَجٍ مِنْهَا وَ لاَ طَلَبِ مَحْمَدَةٍ عَلَيْهَا وَ لاَ غَرَضٍ لَهَا بَلْ تَرَى فَوْتَهَا رَاحَةً وَ كَوْنَهَا آفَةً وَ تَكُونُ أَبَداً هَارِباً مِنَ اَلْآفَةِ مُعْتَصِماً بِالرَّاحَةِ وَ اَلزَّاهِدُ اَلَّذِي يَخْتَارُ اَلْآخِرَةَ عَلَى اَلدُّنْيَا وَ اَلذُّلَّ عَلَى اَلْعِزِّ وَ اَلدُّنْيَا وَ اَلْجُهْدَ عَلَى اَلرَّاحَةِ وَ اَلْجُوعَ عَلَى اَلشِّبَعِ وَ عَافِيَةَ اَلْآجِلِ عَلَى اَلْمِحْنَةِ اَلْعَاجِلِ وَ اَلذِّكْرَ عَلَى اَلْغَفْلَةِ وَ تَكُونُ نَفْسُهُ فِي اَلدُّنْيَا وَ قَلْبُهُ فِي اَلْآخِرَةِ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ حُبُّ اَلدُّنْيَا رَأْسُ كُلِّ خَطِيئَةٍ وَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ اَلدُّنْيَا جِيفَةٌ وَ طَالِبُهَا كِلاَبٌ أَ لاَ تَرَى كَيْفَ أَحَبَّ مَا أَبْغَضَهُ اَللَّهُ وَ أَيُّ خَطِيئَةٍ أَشَدُّ جُرْماً مِنْ هَذَا قَالَ بَعْضُ أَهْلِ اَلْبَيْتِ لَوْ كَانَتِ اَلدُّنْيَا بِأَجْمَعِهَا لُقْمَةً فِي فَمِ طِفْلٍ لَرَحِمْنَاهُ فَكَيْفَ حَالُ مَنْ نَبَذَ حُدُودَ اَللَّهِ تَعَالَى وَرَاءَ ظُهُورِهِ فِي طَلَبِهَا وَ اَلْحِرْصِ عَلَيْهَا وَ اَلدُّنْيَا دَارٌ لَوْ أَحْسَنْتَ إِلَى سَاكِنِهَا لَرَحِمَتْكَ وَ لَأَحَبَّتْكَ وَ أَحْسَنَتْ وَدَاعَكَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لَمَّا خَلَقَ اَللَّهُ تَعَالَى اَلدُّنْيَا أَمَرَهَا بِطَاعَتِهِ فَأَطَاعَتْ رَبَّهَا فَقَالَ لَهَا خَالِفِي مَنْ طَلَبَكِ وَ وَافِقِي مَنْ خَالَفَكِ وَ هِيَ عَلَى مَا عَهِدَ اَللَّهُ إِلَيْهَا وَ طَبَعَهَا عَلَيْهَا».

[22] همان.

[23] الأمالي (للطوسی)، جلد ۱، صفحه ۳۷۲.

«وَ بِهَذَا اَلْإِسْنَادِ، عَنْ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ (عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ) ، أَنَّهُ قَالَ: تَعَطَّرُوا بِالاِسْتِغْفَارِ لاَ تَفْضَحْكُمْ رَوَائِحُ اَلذُّنُوبِ».

[24] مفاتیح الجنان، فرازی از زیارت شریف جامعه کبیره.

«…السَّلامُ عَلَى أَئِمَّةِ الْهُدَى، وَ مَصابِيحِ الدُّجَى، وَ أَعْلامِ التُّقَى، وَ ذَوِي النُّهَى وَ أُولِي الْحِجَى، وَ كَهْفِ الْوَرَى، وَ وَرَثَةِ الْأَنْبِياءِ، وَ الْمَثَلِ الْأَعْلَى، وَ الدَّعْوَةِ الْحُسْنَى، وَ حُجَجِ اللّهِ عَلَى أَهْلِ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ الْأُولَى، وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَكاتُهُ. السَّلامُ عَلَى مَحالِّ مَعْرِفَةِ اللّهِ، وَ مَساكِنِ بَرَكَةِ اللّهِ، وَ مَعَادِنِ حِكْمَةِ اللّهِ، وَ حَفَظَةِ سِرِّ اللّهِ، وَ حَمَلَةِ كِتابِ اللّهِ، وَ أَوْصِياءِ نَبِيِّ اللّهِ وَ ذُرِّيَّةِ رَسُولِ اللّهِ، صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ و آلِهِ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَكاتُهُ؛ السَّلامُ عَلَى الدُّعاةِ إِلَى اللّهِ، وَ الْأَدِلَّاءِ عَلَى مَرْضاةِ اللّهِ، وَ الْمُسْتَقِرِّينَ فِي أَمْرِ اللّهِ، وَ التَّامِّينَ فِي مَحَبَّةِ اللّهِ، وَ الْمُخْلِصِينَ فِي تَوْحِيدِ اللّهِ، وَ الْمُظْهِرِينَ لِأَمْرِ اللّهِ وَ نَهْيِهِ، وَ عِبادِهِ الْمُكْرَمِينَ الَّذِينَ ﴿لَايَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ﴾ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَكاتُهُ، السَّلامُ عَلَى الْأَئِمَّةِ الدُّعاةِ، وَ الْقادَةِ الْهُداةِ، وَ السَّادَةِ الْوُلاةِ، وَ الذَّادَةِ الْحُماةِ، وَ أَهْلِ الذِّكْرِ وَ أُولِي الْأَمْرِ، وَ بَقِيَّةِ اللّهِ وَ خِيَرَتِهِ وَ حِزْبِهِ وَ عَيْبَةِ عِلْمِهِ وَ حُجَّتِهِ وَ صِراطِهِ وَ نُورِهِ وَ بُرْهانِهِ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَكاتُهُ…».

[25] نهج البلاغه، فرازی از حکمت 77؛ بی‌اعتنایی امیرالمؤمنین (علیه السلام) به دنیا.

«وَ مِنْ خَبَرِ ضِرَارِ بْنِ [ضَمْرَةَ الضَّابِيِ] حَمْزَةَ الضَّبَائِيِّ عِنْدَ دُخُولِهِ عَلَى مُعَاوِيَةَ وَ مَسْأَلَتِهِ لَهُ عَنْ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام)، وَ قَالَ فَأَشْهَدُ لَقَدْ رَأَيْتُهُ فِي بَعْضِ مَوَاقِفِهِ وَ قَدْ أَرْخَى اللَّيْلُ سُدُولَهُ وَ هُوَ قَائِمٌ فِي مِحْرَابِهِ، قَابِضٌ عَلَى لِحْيَتِهِ، يَتَمَلْمَلُ تَمَلْمُلَ السَّلِيمِ وَ يَبْكِي بُكَاءَ الْحَزِينِ وَ [هُوَ] يَقُولُ: يَا دُنْيَا يَا دُنْيَا، إِلَيْكِ عَنِّي؛ أَ بِي تَعَرَّضْتِ؟ أَمْ إِلَيَّ [تَشَوَّفْتِ] تَشَوَّقْتِ؟ لَا حَانَ حِينُكِ؛ هَيْهَاتَ، غُرِّي غَيْرِي؛ لَا حَاجَةَ لِي فِيكِ؛ قَدْ طَلَّقْتُكِ ثَلَاثاً لَا رَجْعَةَ فِيهَا؛ فَعَيْشُكِ قَصِيرٌ وَ خَطَرُكِ يَسِيرٌ وَ أَمَلُكِ حَقِيرٌ. آهِ مِنْ قِلَّةِ الزَّادِ وَ طُولِ الطَّرِيقِ وَ بُعْدِ السَّفَرِ وَ عَظِيمِ الْمَوْرِدِ».

[26] شهید ثانی، زین الدین بن علی‏، مسکن الفؤاد عند فقد الأحبّه و الأولاد، ص ۱۱۲، قم، بصیرتی‏، بی‌تا.

«از انس‌بن مالک روایت شده: زمانى که از دفن پیامبر فارغ شدیم، حضرت فاطمه علیها السلام به‌سوى من آمد و گفت: “چگونه جان و روان شما همراهى کرد بر چهره پیامبر خدا خاک فرو ریزید؟!”، سپس گریست و فرمود: «یَا أَبَتَاهْ أَجَابَ رَبّاً دَعَاهُ یَا أَبَتَاهْ مِن رَبِّهِ مَا أَدْنَاهُ»؛

مَا ذَا عَلَى الْمُشْتَمِّ تُرْبَهَ أَحْمَدَ   ***   أَنْ لایَشَمَّ مَدَى الزَّمَانِ غَوَالِیَا

صُبَّتْ عَلَیَّ مَصَائِبُ لَوْ أَنَّهَا   ***   صُبَّتْ عَلَى الْأَیَّامِ صِرْنَ لَیَالِیَا

قُلْ لِلْمُغَیَّبِ تَحْتَ أَطْبَاقِ الثَّرَى   ***   إِنْ کُنْتَ تَسْمَعُ صَرْخَتِی وَ نِدَائِیَا

صُبَّتْ عَلَیَّ مَصَائِبُ لَوْ أَنَّهَا   ***   صُبَّتْ عَلَى الْأَیَّامِ صِرْنَ لَیَالِیَا

قَدْ کُنْتُ ذَاتَ حِمًى بِظِلِّ مُحَمَّدٍ   ***   لاأَخْشَ مِنْ ضَیْمٍ وَ کَانَ حِمَیً لِیَا

فَالْیَوْمَ أَخْضَعُ لِلذَّلِیلِ وَ  أَتَّقِی   ***   ضَیْمِی وَ أَدْفَعُ ظَالِمِی بِرِدَائِیَا

فَإِذَا بَکَتْ قُمْرِیَّهٌ فِی لَیْلِهَا   ***   شَجَنا عَلَى غُصْنٍ بَکَیْتُ صَبَاحِیَا

فَلَأَجْعَلَنَّ الْحُزْنَ بَعْدَکَ مُونِسِی   ***   وَ لَأَجْعَلَنَّ الدَّمْعَ فِیکَ وِشَاحِیَا».

[27] البحار ۴۳: ۲۱۸، ضمن ح ۴۹.؛ البحار ۴۳: ۲۰۰، ح ۳۰.

«روی المجلسیّ: عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ آبَائِهِ (عَلَیهِمُ السَّلام) قَالَ: لَمَّا حَضَرَتْ فَاطِمَهَ الْوَفَاهُ بَکَتْ فَقَالَ لَهَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (عَلَیهِمُ السَّلام) یَا سَیِّدَتِی مَا یُبْکِیکِ؟ قَالَتْ: أَبْکِی لِمَا تَلْقَى بَعْدِی فَقَالَ لَهَا لَا تَبْکِی فَوَ اللَّهِ إِنَّ ذَلِکِ لَصَغِیرٌ عِنْدِی فِی ذَاتِ اللَّهِ.

و روی أیضاً: عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ (عَلَیهِمُ السَّلام) أَنَّ فَاطِمَهَ بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّی الله عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) لَمَّا احْتُضِرَتْ نَظَرَتْ نَظَراً حَادّاً ثُمَّ قَالَتْ: السَّلَامُ عَلَى جَبْرَئِیلَ. السَّلَامُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ. اللَّهُمَّ مَعَ رَسُولِکَ. اللَّهُمَّ فِی رِضْوَانِکَ وَ جِوَارِکَ وَ دَارِکَ دَارِ السَّلَامِ. ثُمَّ قَالَتْ: أَ تَرَوْنَ مَا أَرَى؟ فَقِیلَ لَهَا: مَا تَرَى؟ قَالَتْ: هَذِهِ مَوَاکِبُ أَهْلِ السَّمَاوَاتِ وَ هَذَا جَبْرَئِیلُ وَ هَذَا رَسُولُ اللَّهِ. وَ یَقُولُ: یَا بُنَیَّهِ اقْدَمِی فَمَا أَمَامَکِ خَیْرٌ لَکِ.

و روی أیضاً: عَنْ زَیْدِ بْنِ عَلِیٍّ (عَلَیهِمُ السَّلام) أَنَّ فَاطِمَهَ (سَلامُ الله عَلَیهَا) لَمَّا احْتُضِرَتْ سَلَّمَتْ عَلَى جَبْرَئِیلَ وَ عَلَى النَّبِیِّ (صَلَّی الله عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) وَ سَلَّمَتْ عَلَى مَلَکِ الْمَوْتِ وَ سَمِعُوا حِسَّ الْمَلَائِکَهِ وَ وَجَدُوا رَائِحَهً طَیِّبَهً کَأَطْیَبِ مَا یَکُونُ مِنَ الطِّیبِ».

[28] همان.

[29] نفس المهموم، صفحه ۴۵۶.

«یا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذی خَضَبکَ بِدِمائکَ! یا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذی قَطع وَرِیدَیْکَ! یا أبتاهُ مَنْ ذَا الَّذی أَیتمنی علی صِغَر سِنّی! یا أبَتاهُ، مَنْ بَقی بَعْدَک نَرْجوه؟ یا أبَتاهُ، مَنْ لِلْیتیمه حَتّی تَکْبُر».

[30] همان.