حریم ملکوت ۲۵۲

درس اخلاق آیت الله صدیقی؛ ۱۴ مهر ۱۴۰۴

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْريَ * وَ احْللْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي[1]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

نهج البلاغه گوینده و شنونده را از کلمات مولا امیرالمؤمنین (علیه السلام) بَهره‌مند می‌کند

خُطبه‌ی مُتّقین یا خُطبه‌ی هَمّام مَشحون از جاذبه‌های عَرشی است. اگر کسی دلی مانند دلِ مُخاطب امیرالمؤمنین (علیه السلام) داشته باشد که با همین کلماتی که از دو لَب مُبارک حضرت امیر (علیه السلام) به گوشش می‌رسید، بالاخره طاقتش تمام شد و پَرواز کرد؛ به جانان رسید. این نشان می‌دهد که این کلمات خیلی جایگاه بالایی دارد. شاید به صورت مُکرّر خدمت شما عَرض شده باشد که مرحوم «آیت الله بهجت» که سلام خداوند بر آقای بهجت (اعلی الله مقامه الشریف)، ان‌شاءالله عنایت‌شان مایه‌ی نورانیّت دل‌ها باشد؛ فرمودند: وقتی به مِنبر می‌روید از کلمات امیرالمؤمنین (علیه السلام) انتخاب کنید تا مُخاطبین از علی (علیه السلام) بشنوند. این هم درس برای من است، هم درس برای شما بزرگان و بزرگواران است. شما گوینده را حذف کنید.  اگر گوینده هم مَعرفتی داشته باشد، خداوند به دادش برسد آدم باشد، خودش را مِنها می‌کند. هم گوینده در مَحضر حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) است و هم شنونده در مَحضر امیرالمؤمنین (علیه السلام) است. همین‌جوری که وقتی ما قرآن می‌خوانیم، ارتباطی به قاری ندارد؛ قرآن کلام خداست. لذا یکی از رُموزی که قاری از قرآن بَهره می‌گیرد این است که وقتی قرآن می‌خواند باور داشته باشد که خداوند دارد حرف می‌زند. این بلندگوی خداست. ما هم اگر افتخاری نَصیب‌مان بشود، زبان امیرالمؤمنین (علیه السلام) هستیم؛ ولی گوینده حضرت علی (علیه السلام) است؛ ما گوینده نیستیم.

مُروری بر خَصائص مُتّقین از نظر حضرت مولی المُوحّدین (علیه السلام)

در این خُطبه‌ی بسیار سازنده و تربیتی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) ابتدائاً فرمودند: «فَالْمُتَّقُونَ فِيهَا هُمْ أَهْلُ الْفَضَائِلِ[2]»؛ اگر کسی واقعاً علاقه دارد که خداوند متعال به او وَصف مُتّقی بدهد، نه این‌که گاهی تقوا داشته باشد و گاهی نداشته باشد؛ مَلَکه‌اش شده باشد، آدم شده باشد. آن کسی که آدم است، آن کسی که رنگ خدا دارد، آن کسی که آیینه‌ی صفات خداست، مُتّقی این است؛ او اَهل فَضائل است، همه‌ی خوبی‌ها را دارد. بعد امیرالمؤمنین (علیه السلام)این فَضائل را تَفصیل داده‌اند. ابتدائاً از کلام شروع کردند. کسانی که صفت تقوا دارند، مَلَکه‌ی تقوا دارند، حرفِ بی‌جا نمی‌زند، حرفِ نادرست از دهان او بیرون نمی‌آید.

دوّم «مَلْبَسُهُمُ الِاقْتِصَادُ[3]» است. آرایش این‌ها در زندگی، آراستگی‌شان، بُروز و ظُهورشان هم در لباس ظاهری و هم در پوشش اجتماعی اَهل افراط و تَفریط نیستند. از یک مِتانت، از یک سنگینی، از یک وقاری برخوردارند که کار غیر مُتعارف نمی‌کنند، انگشت‌نما نمی‌شوند. لباس‌شان نه آنچنان اَشرافی است که وقتی اَشخاص دیدند آه بکِشند، نه آنچنان ساده‌پوش هستند که هرکسی دید به آن‌ها بی‌اعتنایی بکند. خودشان را در یک وضعیّت مَقبولی در جامعه ظاهر می‌کنند.

نکته‌ی سوّم مَشی این‌هاست. «مَشْيُهُمُ التَّوَاضُعُ»؛ رَوش این‌ها، مَشی این‌ها، راهِ این‌ها، مَسیر این‌ها، دیدن و عادتشان تَواضُع است. اصلاً ژستی جُز بَندگی ندارند. با همه خاکی هستند، هیچ‌وقت خودشان را نمی‌گیرند. نگاهشان، سخن‌شان، نشست‌شان، برخاستن‌شان، غذاخوردنشان، در همه‌جا این‌ها مُتواضع هستند. این‌ها زیِ بَندگی دارند؛ زیِ فرماندهی ندارند، زیِ اَربابی ندارند. وقتی فرمانده هم هست، روش و رفتارش با زیرمجموعه مانند سلاطین نیست؛ مانند کسی است که فَرمان خدا را اجرا خواهد کرد. متواضُع هستند، خودشان را بالا نمی‌بینند. وَضع یعنی گذاشتن و رَفع یعنی برداشتن؛ این‌ها همیشه خودشان را زمین می‌گذارند؛ خودشان را زمینی می‌بینند.

چهارمین وَصفی که اَهل تقوا و پارسایان دارند، «غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ[4]»؛ این‌ها مُواظب چشم سَر و چشم سِرّشان هستند. چشم را در اختیار شیطان قرار نمی‌دهند، چشم را بی‌سِپَر در مَعرض تیر شیاطین قرار نمی‌دهند. این چشم خودشان را به قیمت می‌فُروشند. دینشان حق‌بین است، حق‌نِگر استف چشم‌شان خدابین است؛ هرچه می‌بینند آیه‌‌ی خدا، نشانه‌ی خدا برایشان فِلش به سوی پروردگار متعال است. چشم دلشان هم باز است. می‌بینند که عالَم به جُز خدا و کار خدا هیچ‌چیز دیگری نیست. لذا خداوند فرموده است: «فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ وَ اشْكُرُوا لِي وَ لَا تَكْفُرُونِ[5]»؛ یادم بکنید، با خودم باشید؛ یا نه، سر سُفره‌ام خودتان را ببینید. یا با خودم هستید، یا بر سر سُفره‌ی من هستید. عالَم سُفره‌ی خداست. این همه موجودات همگی نعمت‌هایی است که خداوند متعال بر سر سُفره‌ی زندگی شما قرار داده است. هر کُدام دارد به نَحوی شما را تغذیه می‌کند. بنابراین انسانِ مُتّقی عارف است، چشمِ خدابین دارد. چشمش باطل را، دنیا را، زَرق و برق را مورد تَوجّه قرار نمی‌دهد. هیچ‌وقت خیره نشد. یا خدا را دید و یا نعمتِ خدا را دید، احسانِ خدا را دید، هدایتِ خدا را دید، آثار و جلوه‌های خدا را دید.

پنجمین صفتی که اَهل تقوا دارند، خودساختگان دارند، رَه‌یافتگان دارند عبارت است از این‌که: «وَقَفُوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَى الْعِلْمِ النَّافِعِ[6]»؛ گوش این‌ها نه تنها در مَجالس باطل به صداهایی که دل را می‌میراند؛ غِنا، موسیقی دل را از آن روحِ ایمانی خالی می‌کند. این‌ها اَهل باطل نیستند؛ در مجالس لَهو و لَعب نیستند؛ غیبت نمی‌شنوند؛ وقت و گوش‌شان را به اَباطیل، به این شبکه‌های جَهنّمی، به این آواهای شیاطین اِنسی و جِنّی گوش نمی‌دهند. دنبال علم هستند؛ ولی عُمرشان را هم با هر علمی باطل نمی‌کنند. در میان علوم اولویت را با تَحقیق، با مَشورت با اَهل آن کار به دنبال علمی می‌روند که آن علم برای آخرتشان، برای اَبدیّت‌شان، برای آدمیّت‌شان، برای تَقرُّب به خداوند گام‌هایی است. به تَعبیر بعضی از بزرگان مَدارج مَعارج است؛ یعنی مؤمن دائماً در حال بالارفتن است و پله پله بالا می‌رود. هر علمی که یاد می‌گیرد یک پله‌ی جدیدی است که او را بالا می‌کِشد. او دائماً در حال ارتقاء دَرجات نزد پروردگار متعال است. لذا اگر علم برای بُعد اُخروی نداشته باشد، ذخیره‌ساز نباشد، دنبال علم بی‌فایده هم نمی‌رود. مُمکن است علم فایده داشته باشد؛ ولی برای این شخص آن علم مُفید نیست. خیلی‌ها دنبال علومی رفتند که بعد از فارغ التحصیل شدن و مَدارج بالای دانشگاهی گرفتن آن علم به هیچ دردی از اُمور مسلمان‌ها نخورده است، هیچ ارتباطی به کارشان ندارد. این‌ها عُمرشان را تَلف کرده‌اند؛ به چه دردشان می‌خورد؟ روز قیامت اگر بپُرسند عُمرت را چه کردی، این حاصلی برای عُمر خودش ندارد. لذا انسان هر کاری را، هر علمی را که انتخاب می‌کند باید بداند مُسافر است، خانه‌اش قَبر است، خانه‌‌اش در عالَم بَرزخ یا بهشت است که ان‌شاءالله همین‌جور است و اگر مُراعات نکند جَهنّم است. یک کاری بکند که بهشتش بهشتِ پُر جاذبه باشد؛ بهشتش بهشتی باشد که انسان مَظهریّت خدا داشته باشد. «لَهُمْ مَا يَشَاءُونَ[7]»؛ به مقام کُن فَیکون رسیده باشد که هرچه بخواهد خواستن همان و شدن همان باشد. علمی که انسان را مُجرّد کند، علمی که تَعلُّقات را از انسان بگیرد، علمی که زَنجیرهای وابستگی‌های انسان به غیرِ خدا گُسسته شود؛ این علم علمِ نافع می‌شود. علمِ نافع در قَدم اوّل علومی است که انبیاء (علیهم السلام) آحاد بَشر را مُکلّف کردند که همه باید بدانند. علم توحید، علم اَخلاق که تَخلُّق به اخلاق توحیدی است و رنگ خدا گرفتن است و علم به وظیفه‌مان که در هرجایی بدانیم که واجب کُدام است تا واجبی از ما تَرک نشود. واجبِ اجتماعی، واجبِ اقتصادی، واجبِ خانوادگی، واجبِ همسایه‌داری در تمام این‌ها ما تَکلیف داریم. باید جدولی که خداوند برای ما تنظیم کرده است با پدرمان، با فرزندمان، با همسرمان، با همسایه‌مان، با اُستادمان، با جامعه‌مان، با خریدارمان، با فُروشنده‌مان، با جهان خارج از خودمان برای همه‌ی این‌ها ما تَکلیف داریم و یاد گرفتن تَکلیف و آشنا شدن به وظایف برای همه است. هرکسی مُسلمان است، تَکلیف الهی دارد، باید جدول زندگی‌اش، سَبک زندگی‌اش، نوع رفتار و کردارش را خداوند امضاء بکند، خداوند قبول بکند. وَگرنه جاهلانه حرکت کرده است و انسانِ جاهل فَریب خواهد خورد. انسانِ جاهل گرفتار خسارت عُمر می‌شود. بالاترین خسارت خسارتِ عُمر است. همه‌ی سرمایه‌ی ما عُمر ماست. این عُمرمان دارد از دست‌مان می‌رود. باید علم داشته باشیم که چگونه از این عُمر بَهره ببَریم که وقتی روز قیامت سؤال می‌شود، پاسخی دَرخور سربلندی آن‌جا داشته باشیم. شرمنده نشویم؛ بگویند فُلان‌جا رفتی، چه چیزی خوردی، چه چیزی دیدی، چه چیزی شنیدی؛ آن‌جا پاسخ روشنی داشته باشیم که همه‌اش با حُجّت بوده است، با دلیل بوده است، با راهنمایی انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) و صُلحا بوده است و در سؤال و جواب روز قیامت و مَحکمه‌ی عَدل الهی کم نیاوریم؛ «وَقَفُوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَى الْعِلْمِ النَّافِعِ».

مُتّقین در سختی‌ها دُچار دَستپاچگی نمی‌شوند

بعد فرمودند که این‌ها در زندگی گرفتار هَیجانات و طوفان‌زَده نمی‌شوند. این‌ها در طوفان‌ها هم در یک کشتی مُحکمی نشسته‌اند. اگر عالَم را آب بگیرد، کسی که در کشتی نوح (علیه السلام) نشسته است، آرام طِی طَریق می‌کند و مُطمئن است که غَرق نمی‌شود، به ساحل خواهد رسید. «نُزِّلَتْ أَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِي الْبَلَاءِ كَالَّتِي نُزِّلَتْ فِي الرَّخَاءِ[8]»؛ این‌ها در بَلا دَستپاچه نیستند. حالا فردا جنگ بشود؛ عدّه‌ای خیلی دَستپاچه هستند، خودشان را گُم می‌کنند، نمی‌توانند زندگی کنند. در آن جنگ 8 ساله خیلی‌ها شب‌ها می‌رفتند و در کوه‌ها می‌ماندند. و چه عوارضی گاهی با دست خودشان خودشان را به بَلا می‌انداختند. اَشخاصی از یک شهری به شهری دیگری آمده بودند، آن‌جا موشک آمد و از بین رفتند. این‌ها دائماً دَستپاچه هستند و خیال می‌کنند عُمر دست خودشان است، خیال می‌کنند می‌شود از مرگ فرار کرد، خیال می‌کنند می‌شود از بَلا گُریخت. این‌ها خبر ندارند که آنِ مرگ را خداوند آنچنان دقیق تنظیم کرده است که اگر همه‌ی عالَم جَمع بشوند و اَجل من نرسیده باشد، اگر تمام عالَم مُقابل من باشند نمی‌توانند من را از بین ببَرند. اما اگر اَجلم برسد، تمام عالَم طبیب بشود؛ «فَلَوْلَا إِذَا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ * وَ أَنْتُمْ حِينَئِذٍ تَنْظُرُونَ * وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْكُمْ وَ لَكِنْ لَا تُبْصِرُونَ * فَلَوْلَا إِنْ كُنْتُمْ غَيْرَ مَدِينِينَ * تَرْجِعُونَهَا إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ[9]»؛ کنار عزیزت نشسته‌ است، دارد جان می‌دهد، خیلی به او نزدیک هستی؛ خداوند می‌گوید: من از تو نزدیک‌تر هستم. شما که نزدیک بودید می‌توانید این را برگردانید؟ از دست حضرت عزرائیل (علیه السلام) نجاتش بدهید؟ چه کسی تا حالا توانسته است؟ کُدام پادشاه با همه‌ی امکانات پزشکی‌اش توانسته است یک ساعت مرگش را به تأخیر بیندازد؟ جنگ بیاید، جنگ نباشد و آرامش باشد، در اَجل هیچ تأثیری ندارد. اَجل آنِ خودش را دارد؛ «فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لَا يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَ لَا يَسْتَقْدِمُونَ[10]». لذا در شرایط جنگی آن آرامشی را دارد که در شرایط صُلح آن آرامش را دارد. این در بَلا که حَواس آدم پَرت نشود، دَستپاچه نشود، خودش را نبازد؛ این خود باختن اَجل را نزدیک‌تر می‌کند، خود باختن آرامش را از آدم می‌گیرد. اما کسی که امام حسین (علیه السلام) را دارد، کشور امام زمان (ارواحنا فداه) را دارد، صاحب دارد؛ فرمان تَدبیر دست خودِ خداوند است. بدون اِذن خداوند برگ درختی بر روی زمین قرار نمی‌گیرد. بدون اذِن خداوند قطره‌ی بارانی از آسمان بر روی زمین نمی‌اُفتد. همه‌ی این‌ها با دستور خداوند است، با طرحی است که خداوند به ملائکه داده است. «فَالْمُدَبِّرَاتِ أَمْرًا[11]»؛ این‌ها همه حساب‌شده است. عالَم صاحب دارد، عالَم مُدیر دارد، عالَم مُدبّر دارد. بندگان خدا خالق‌شان کَفیل‌شان است. «فَاللَّهُ خَيْرٌ حَافِظًا وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ[12]»؛ لذا نه در مَرض دَستپاچه می‌شوند، نه در جنگ دَستپاچه هستند، نه در فَقر دَستپاچه هستند، نه در غُربت و تنهایی وَحشت‌زده هستند. «يَا مَنْ يَكْفِي مِنْ كُلِّ شَيْءٍ[13]»؛ از جُمله اَذکاری که در نگرانی‌ها توصیه شده است بخوانیم این جُمله است: «يَا مَنْ يَكْفِي مِنْ كُلِّ شَيْءٍ وَ لاَ يَكْفِي مِنْهُ شَيْءٌ اِكْفِنِي مَا أَهَمَّنِي»؛ ای آن کسی که به جای همه‌ی کَس، به جای همه‌چیز تو کفایت می‌کُنی. «يَكْفِي مِنْ كُلِّ شَيْءٍ»؛ به جای طَبیب، به جای دارو، به جای عزیزترین عزیزِ ما، به جای یار ما، هرکسی از هرچه ساخته است همه به دستِ خداوند است. خداوند متعال به همه‌چیز اِحاطه دارد و آنچه از همه ساخته است، از خداوند ساخته است. ولی «وَ لاَ يَكْفِي مِنْهُ شَيْءٌ»؛ هیچ‌کسی جای خدا را نمی‌گیرد. خدا را از دست ندهید. کسی جانشین خداوند برای شما نمی‌شود. «وَ لاَ يَكْفِي مِنْهُ شَيْءٌ»؛ به جای خداوند هیچ‌کسی و هیچ‌چیزی نمی‌تواند برای شما کاری کند. اراده اراده‌ی خداوند است. در عالَم بیشتر از یک اراده نافذ نیست و آن اراده‌ی حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) است. لذا کسانی که مُتوجّه این مَعنا بودند، حَواسشان بود که خداوند را ناراضی نکنند. بندگان خدا وقتی پایشان به سنگ می‌خورد، فوری استغفار می‌کردند. نمی‌گفتند که چرا سر من به سنگ خورد، پایم به سنگ خورد؛ می‌گفتند: شاید یک گناهی کرده‌ایم، خداوند یا می‌خواهد ما را تَنبیه کند و یا می‌خواهد ما را ببخشد. همه‌چیز به دستِ خداوند است. آدم بی‌جَهت که زمین نمی‌خورد، بی‌جَهت که سرش درد نمی‌گیرد، بی‌جَهت که مُبتلا به جنگ نمی‌شود. جنگ هم یکی از کلاس‌های الهی است. وقتی ما ناشُکری بکنیم، به این آیه تَوجّه داشته باشید. فرمود: «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا قَرْيَةً كَانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً يَأْتِيهَا رِزْقُهَا رَغَدًا مِنْ كُلِّ مَكَانٍ فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ[14]»؛ خداوند مثال زده است کشوری را، مَملکتی را، قَریه‌ای را که در اَمنیّت کامل بود، در آرامش بود، پُر نعمت بود؛ ولی مردم کُفران نعمت کردند؛ «فَأَذَاقَهَا اللَّهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ[15]»؛ خداوند هم گرانی را بر آن‌ها مُسلّط کرد، خیلی‌ها دیگر نتوانستند خرید کنند و گرفتار گُرسنگی شدند. و خوف، خداوند نااَمن‌شان کرد، خداوند آتش جنگ را بر آن‌ها مُسلّط کرد. از این آیه استفاده می‌شود که هم مَسأله‌ی گرانی، مَسأله‌ی گُرسنگی، مَسأله‌ی تَنگی مَعیشت و هم مَسأله‌ی جنگ عکس‌العمل عمل خودمان است. اگر ما درست زندگی کنیم، این تقوای ما مشکل جنگ را هم حَل می‌کند. این آیه‌ی کریمه در سوره‌ی مبارکه‌ی طلاق مُطلق است که مرحوم آقای «شیخ حَسنعلی نخودکی» (رحمت الله علیه) به امام راحل (رضوان الله تعالی علیه) این 3 چیز را بعد از نماز هدیه داده بودند: 3 مَرتبه سوره‌ی اخلاص، 3 صلوات و 3 مَرتبه این آیه‌ی کریمه را که می‌فرماید: «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا[16]»؛ هیچ قیدی ندارد. هرکسی در سنگر تقوا زندگی کند، هرکسی در پوشش تقوا شب و روز خودش را بگذراند، لباس تقوا از تَن او بیرون نیاید، «يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا»؛ خداوند خودش برای او مَخرَج قرار می‌دهد. یعنی هیچ‌وقت بُن‌بَست ندارد؛ هیچ‌وقت در هیچ زمینه‌ای بُن‌بَست ندارد. بُن‌بَست‌ها را جهالت ما یا مَعصیت‌های ما درست می‌کند. اگر ما علم نافع داشتیم، با علم راهِ خدا را انتخاب می‌کردیم، در خط بودیم، در این خطّ خداوند هیچ نااَمنی وجود ندارد. هیچ گرفتاری در خط خداوند نیست. این صراط مُستقیم است؛ «اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ[17]»؛ اگر درست زندگی بکنیم، اگر نَفْس اَمّاره را بر خودمان چیره نکنیم، اگر به هم ظُلم نکنیم، ظُلم نمی‌بینیم. «اِرْحَمْ تُرْحَمْ[18]»؛ اگر ما به هم رَحم بکنیم، یک بی‌رَحم به سر ما نمی‌زند. اگر مُبتلا به بی‌رَحم‌‌ها می‌شویم، برای این است که خودمان به همدیگر رَحم نمی‌کنیم. به همین جَهت است که در این فَراز حضرت امیر (علیه الصلاة و السلام) مَسأله‌ی مِتانت، وِزانت، دَستپاچه نشدن، طوفانی نشدن، خود را گُم نکردن، خود را فراموش نکردن این صفت اَهل تقواست. بَلا بیاید یا نعمت بیاید، نعمت را از خدا می‌داند، بَلا را هم امتحان خدا می‌داند. خاطرش جمع است که این باید به وظیفه‌ی خودش عمل بکند. لذا حضرات مَعصومین (علیهم السلام) در هیچ جنگی هیچ نوع نگرانی نداشتند. در مورد امام حسین (علیه السلام) می‌گفتند: نگاه کنید مانند پدرش است و از مرگ نمی‌ترسد. امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: اگر همه‌ی عَرب به جنگ من بیاید، «لَمَا وَلَّيْتُ[19]»؛ پُشت نمی‌کنم. همیشه آرام بودند. حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) شب عاشورا گویا مَحفل است، عدّه‌ای را دعوت کرده است که با هم بنشینند و عبادت کنند. چه آرامشی داشتند! چه نماز شبی در آن شب خواندند! چه تلاوت قرآنی در آن شب انجام دادند! همسر و فرزندانشان هم همین‌جور بودند. حضرت زینب (سلام الله علیها) در شب یازدهم نماز شب خود را خواند. آن همه داغ این‌جور نبود که حضرت زینب (سلام الله علیها) خودش را گُم بکند، اصلاً؛ حَواسش به رضای خداوند بود. یک لحظه از یادِ خداوند غافل نبود. و کسانی می‌توانند در بَلا آنچنان باشند که در نعمت آنچنان هستند، «الَّذِينَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ[20]»؛ با خدا باشیم. وقتی با خدا باشیم، خداوند قدرت مُطلق است، خداوند رَحمت بی‌پایان است، خداوند دست‌مان را می‌گیرد، هوای ما را دارد.

انقلاب اسلامی آغاز راهِ آمدن امام زمان (ارواحنا فداه) است

خداوند «حاج هادی اَبهری» را رَحمت کند. جُزء اُوتاد و اولیاء است که مرحوم «آیت الله خوشوقت» (رضوان الله تعالی علیه) و دیگر بزرگانی که او را دیده بودند مانند «علّامه‌ی طهرانی» (رحمت الله علیه) و دیگران، علّامه‌ی طهرانی (رحمت الله علیه) در کتاب‌هایش به صورت مُکرّر از حاج هادی اَبهری (رضوان الله علیه) یاد کرده است. «علّامه‌ی مصباح» (اعلی الله مقامه الشریف) به این بزرگوار می‌فرمودند: روزی که ساواکی‌ها به مدرسه‌ی فیضیّه ریختند، این آمد و دست من را گرفت، قبل از آن‌که آن‌ها بیایند. دست من را گرفت و به صَحن حضرت فاطمه‌ی مَعصومه (سلام الله علیها) بُرد و فرمود: تمام اسلام با تمام کُفر برابر شدند. بدانید که این انقلاب آغاز آمدنِ حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) است و تمام کُفر در برابر ما قرار می‌گیرد. خدا کند خودمان هم نُفوذی کُفّار نباشیم و عاقبت برای مُتّقین است. «وَ الْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ[21]»؛ یَقین بدانید عاقبت برای مُتّقین است.

انسان‌های باتقوا زندگی عالِمانه و با آرامشی دارند

تقوا را از دست ندهیم، با این شبکه‌ها مُدیریت نشویم. اَکثر مردم حرف کُفّار را بیشتر از حرف ما قبول دارند؛ اگر یک‌چیزی شایعه بشود همه باوَر می‌کنند. این تقوا نیست؛ این دَستپاچه بودن است، این خالی بودن است، این به جایی تکیه نداشتن است. با هر حرفی تکان می‌خورد، با هر نِدایی می‌رَقصد، با هر سازی حرکت می‌کند. این آدم نمی‌تواند آدمِ باتقوایی باشد. آدمِ باتقوا زندگی‌اش عالِمانه است. ابتدا فرمود: «وَقَفُوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَى الْعِلْمِ النَّافِعِ»، بعد فرمود: در سختی‌ها و در طوفان‌ها این‌قَدر آرامش دارند که گویا در نعمت هستند. آن علم با این تَناسُب دارد. «وَ لَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ[22]»؛ وقتی آدم با علم حرکت می‌کند، با رضای خداوند که برایش مُحرز شده است رضای خداوند در این است، با رضای خداوند زندگی می‌کند، این هیچ‌وقت نااَمن نیست، هیچ‌وقت دَستپاچه نیست، هیچ‌وقت نگران نیست. خداوند متعال حافظ است، خداوند رازق است، قدرت و هیمنه‌ی خداوند «يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ[23]» است. این‌ها که نمی‌توانند خداوند را فَریب بدهند، خداوند که مَغلوب نمی‌شود؛ او عزیز حَکیم است، او شکست‌ناپذیر است. لذا این نکته بسیار نکته‌ی دَقیقی است. حالا اگر فردا جنگی شد، فردا گرانی‌ها بیش از این شد، فردا جنسی نایاب شد؛ آن کسی که اَهل تقواست با اعتماد به این‌که همه‌چیز دست خداوند است کاملاً آرام است. می‌داند خداوند بَنده‌اش را فراموش نمی‌کند. این آیه را در قرآن کریم مُلاحظه بفرمایید: «أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ[24]»؛ خداوند دارد از ما می‌پُرسد: «أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ»؛ یعنی خدا بنده‌ی خودش را نمی‌تواند اداره کند؟ کفایت بنده‌اش را ندارد؟ آن‌وقت به پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) وَعده داد: «فَسَيَكْفِيكَهُمُ اللَّهُ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ[25]»؛ مُطمئناً نگران نباش؛ ما از عُهده‌ی همه‌ی این‌ها برمی‌آییم. این‌ها نمی‌توانند با ما بجنگند. تو در پَناه ما هستی؛ «فَسَيَكْفِيكَهُمُ اللَّهُ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ». مرحوم «آقای کشمیری» (اعلی الله مقامه الشریف) ـ حالا این هم یادگار باشد ـ فرمودند: بعد از نماز صُبح 7 مَرتبه این آیه را بخوانید: «فَسَيَكْفِيكَهُمُ اللَّهُ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ». به شما آرامشی هم می‌دهد و اطمینان‌بَخش است. «فَسَيَكْفِيكَهُمُ اللَّهُ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ»؛ خداوند برای شما کافی هست. لذا بزرگانی که در مَکتب قرآن کریم و اَهل‌بیت (سلام الله علیهم اجمعین) تربیت شدند، نه غُصّه‌ی روزی خوردند، دَغدغه‌ی روزی داشتند و نه نگران دشمن بودند. فقط نگران دشمن باطن بودند. همیشه نگرانی‌شان این بود که نکند خداوند از من خوشش نیاید؛ نکند خداوند رَهایم بکند. این مقداری که بعضی‌ها به آمریکا وابسته هستند و نگران هستند اگر با آن‌ها نساختیم چه می‌شود، آدم حسابی این ارتباط را با خدا دارد. لذا همیشه نگران است خدایا نکند یک کاری کرده‌ام و تو گفته‌ای که به درد نمی‌خوری. این نگرانی یک نگرانی جِدّی هست.

نگرانی مرحوم مُحدّق قُمی (رحمت الله علیه) در پایان عُمر شریف‌شان

مرحوم آقای «حاج شیخ عبّاس قُمی» (اعلی الله مقامه الشریف) خاتَم المُحدّثین هم مُحدّث است، هم مُبلّغ بوده است. آقای شیخ عبّاس قُمی (اعلی الله مقامه الشریف) جُژء مِنبری‌هایی بوده است که مَراجع تقلید ایشان را دعوت می‌کرده‌اند، مِنبر می‌رفته است، همه پای مِنبر ایشان می‌نشستند، مُتأثّر می‌شدند؛ ولی مانند بنده نبوده است. ایشان در مسجد گوهرشاد بالای مِنبر بوده است، می‌بیند مرحوم آقای «شیخ عبّاس تُربتی» (رحمت الله علیه) که ایشان هم از عُلمای صالح و صاحب باطن بوده است. پدر مرحوم «آقای راشد» هستند که شما یادتان نمی‌آید. بنده سخنرانی‌های مرحوم آقای راشد (رحمت الله علیه) را به طور فراوان گوش کرده بودم. سخنرانی ایشان در 3 جلد کتاب هم پیاده شده است که مُفید هم هست و تَحت همین عُنوان «سخنرانی‌های راشد» هست. پدر ایشان مرحوم آقای شیخ عبّاس تُربتی (رحمت الله علیه) که به ایشان «حاج آخوند» می‌گفتند. ایشان می‌آید که پای مِنبر مرحوم «مُحدّث قُمی» بنشیند و استفاده کند. تا حاج شیخ ایشان را می‌بیند، می‌گوید: مردم حاج شیخ آمد، حاج آخوند آمد. من هم پایین می‌آیم تا ایشان بالا بروند و موعظه‌مان بکنند. آقای شیخ عبّاس قُمی (اعلی الله مقامه الشریف) هم خَطیب بوده است، هم نویسنده بوده است، هم مُحقّق بوده است، هم مُحدّث بوده است، هم مُورّخ بوده است و همه‌ی کتاب‌های مُحدّث قُمی خوب است. بعضی از کتاب‌های ایشان را باید هر طلبه‌ای یک دور بخواند و حتماً هم بخواند. این کتاب «منازل الآخره» است؛ خیلی کتاب خوبی است. ان‌شاءالله کتاب ‌منازل الآخره را همه‌‌ی ما داشته باشیم و بخوانیم. کتاب «مُنتهی الآمال» است، کتاب «تتمة المُنتهی» است، کتاب «سَفینة البحار» است و کتاب‌های دیگری هستند؛ خُلاصه‌ی «معراج السعادة» هست، خُلاصه‌ی «حلیة المُتّقین» هست. ایشان بیش از 60 جلد کتاب دارند. آقای شیخ عبّاس قُمی (اعلی الله مقامه الشریف) این روزهای آخر که مریض بودند، خیلی گریان بوده‌اند. سخت اَشک می‌ریختند و ناله می‌کردند. گفته بودند: شما چرا این‌گونه هستید؟ ایشان دو نکته گفته بودند. یک نکته که به درد این مَحفل ما می‌خورد، ان‌شاءالله این طلبه‌ی روسیاهِ شرمنده خودش هم خجالت بکِشد و این روزهای آخر با خدا باشد. ایشان گفته بودند: من از شهریه استفاده می‌کنم و زندگی می‌کنم و کارم این بود که برای اهل‌بیت (علیهم السلام) عَملگی می‌کردم، می‌نوشتم. الآن که مریض شدم و قدرت نوشتن ندارم، نگران هستم گُناهی کرده‌ام که امام‌ها فرموده‌اند تو دیگر لیاقت این را نداری که برای ما نوکری کُنی. همه گریه‌‌اش برای این بوده است که نکند امام صادق (علیه السلام) گفته است: بُرو، دیگر کاری برای ما نکُن. در اَثر بی‌لیاقتی از نوشتن مَطلب برای حَضرات مَعصومین (سلام الله علیهم اجمعین) مَحروم شده‌ام. آدم باید همیشه یک نگرانی داشته باشد که نکند کارهایی کرده‌ایم که خداوند متعال رَهایمان کرده است؛ خودمان واگذاشته است.

روضه و تَوسُّل به حضرت سیدالشهدا (علیه السلام)

«صَلَّی اللهُ عَلَیکَ یَا اَبَاعَبدِاللهِ الحُسَین عَلَیهِ السَّلام وَ عَلَى الاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ»

مَصائب حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) همه بی‌نظیر است. «لَا یَوْمَ‏ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ[26]»؛ روز هیچ‌کسی مانند روز امام حسین (علیه السلام) نبود. مُصیبت همه‌جانبه بود. همسر و فرزندان ایشان در بیابان در مُحاصره‌ی یک مُشت گُرگ قرار گرفتند. آن همه داغ، آن همه جراحت، آن تشنگی، انواع مُصیبت‌ها برای ایشان بود. اما حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) به خانواده و ناموس حَسّاس بودند که امروز یکی از نگرانی‌هایی که نکند خداوند رَهایمان کرده است، این بی‌حجابی دیگر به جایی رسیده است که بعضی از افرادی هم که احیاناً سابقه‌ی خوبی هم دارند، آن‌ها هم دیگر تشویق می‌کنند که کاری نداشته باشید؛ دیگر تمام شده است. حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) در گودال قتلگاه مَدهوش بود؛ ولی هیبت و اُبهت ایشان اجازه نمی‌داد؛ این نانَجیب‌ها و حَرامزاده‌ها می‌خواستند بروند و سر ایشان را جُدا کنند، اما جُرأت نمی‌کردند. «شِمر» حرامزاده گفت: من امتحان می‌کنم تا مَعلوم بشود حَیات دارد یا ندارد. رو به سوی لشکر کرد؛ ای لشکر! به خیمه‌ها هُجوم ببَرید. یک‌وقت دیدند امام حسین (علیه السلام) تکان خورد؛ خواست بلند شود، از ناموس خودش دفاع کند؛ اما کَثرت جراحات و شدّت خونریزی مانع شد از این‌که بتواند بلند شود. دستش به قَبضه‌ی شمشیر بود، روی زانو نشست. به این اَراذل و اُوباش خطاب کرد: «یا شیعَهَ آلِ أَبی سُفْیانَ! … أَنَا الَّذی أُقاتِلُکُمْ، وَ تُقاتِلُونی[27]»؛ شما با من جنگ دارید، من هم با شما می‌جنگم؛ «إِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ دینٌ، وَ کُنْتُمْ لا تَخافُونَ الْمَعادَ، فَکُونُوا أَحْراراً فی دُنْیاکُمْ هذِهِ، وَ ارْجِعُوا إِلى أَحْسابِکُمْ إِنْ کُنْتُمْ عَرَبَاً[28]»؛ در عَرب رَسم نیست مردی زنده باشد و به همسر و فرزندانش حمله کنند. تا من زنده‌ام به خیمه‌ها نروید. شِمر با همه‌ی قساوت قلب و حَرامزادگی‌اش گفت: حسین راست می‌گوید؛ او کُفر کَریم است، طاقت نمی‌آورد. برگردید و کار خودش را تمام کنید…

لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم

اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین

دعا

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم ما را ببخش و بیامُرز.

خدایا! امام زمان‌مان (ارواحنا فداه) را برسان.

خدایا! ما را بر نَفْس اَمّاره‌مان پیروز بگردان.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم آن‌هایی که بی‌رَحم هستند را بر ما مُسلّط نَفرما.

خدایا! کشور ما، ناموس ما، دین ما را با دست غیب خودت مُحافظت بفرما.

خدایا! شَرّ آمریکا و اَذنابش مُخصوصاً این مولودِ حَرامزاده یعنی اسرائیل را از بیخ و بُن بَرکَن.

خدایا! آتشی که می‌خواهند برای ما روشن کنند، خودشان را در این آتش بسوزان.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم مُصیبت ما را در دینِ ما قرار مَده.

خدایا! همه‌ی ظُلم‌ها و بی‌دینی‌ها که در کشور هست، همه را رَفع بفرما.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم خیر و بَرکت، باران رَحمت، آب وافی و کافی بر ما اَرزانی بدار.

خدایا! با عمل ما با ما رفتار مَفرما.

خدایا! با کَرَمت با ما رفتار بفرما.

خدایا! پایان عُمرمان را با مُهر شهادت مَمهور بگردان.

خدایا! همه‌ی شیعیان عالَم و این مَملکت و این رهبری و این مُتدیّنین را در پَناه امام زمان (ارواحنا فداه) از همه‌ی بَلیّات حفظ بفرما.

خدایا! آنچه خواستیم و نخواستیم، خیر دین ما و دنیای ما در آن است به ما کَرَم فَرما.

خدایا! همه‌ی مریض‌ها، مریض‌های مورد نظر شِفای عاجل و کامل مَرحمت بفرما.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم


[1] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.

[2] نهج البلاغه، بخشی از خطبه 193 (مشهور به خطبه متقین).

[3] همان.

[4] همان.

[5] سوره مبارکه بقره، آیه 152.

[6] نهج البلاغه، بخشی از خطبه 193 (مشهور به خطبه متقین).

[7] سوره مبارکه زمر، آیه 34.

«لَهُمْ مَا يَشَاءُونَ عِنْدَ رَبِّهِمْ ذَلِكَ جَزَاءُ الْمُحْسِنِينَ».

[8] نهج البلاغه، بخشی از خطبه 193 (مشهور به خطبه متقین).

[9] سوره مبارکه واقعه، آیات 83 الی 87.

[10] سوره مبارکه اعراف، آیه 34.

«وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لَا يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَ لَا يَسْتَقْدِمُونَ».

[11] سوره مبارکه نازعات، آیه 5.

[12] سوره مبارکه یوسف، آیه 64.

«قَالَ هَلْ آمَنُكُمْ عَلَيْهِ إِلَّا كَمَا أَمِنْتُكُمْ عَلَى أَخِيهِ مِنْ قَبْلُ فَاللَّهُ خَيْرٌ حَافِظًا وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ».

[13] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد ۹۲، صفحه ۲۰۸.

[14] سوره مبارکه نحل، آیه 112.

«وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا قَرْيَةً كَانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً يَأْتِيهَا رِزْقُهَا رَغَدًا مِنْ كُلِّ مَكَانٍ فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذَاقَهَا اللَّهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِمَا كَانُوا يَصْنَعُونَ».

[15] همان.

[16] سوره مبارکه طلاق، آیه 2.

«فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فَارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَ أَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُمْ وَ أَقِيمُوا الشَّهَادَةَ لِلَّهِ ذَلِكُمْ يُوعَظُ بِهِ مَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا».

[17] سوره مبارکه فاتحه، آیه 6.

[18] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد ۷۴، صفحه ۳۸۲.

[19] نهج البلاغه، بخشی از نامه 45.

[20] سوره مبارکه رعد، آیه 28.

[21] سوره مبارکه قصص، آیه 83.

[22] سوره مبارکه اسراء، آیه 36.

«وَ لَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤَادَ كُلُّ أُولَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا».

[23] سوره مبارکه فتح، آیه 10.

«إِنَّ الَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّمَا يَنْكُثُ عَلَى نَفْسِهِ وَ مَنْ أَوْفَى بِمَا عَاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتِيهِ أَجْرًا عَظِيمًا».

[24] سوره مبارکه زمر، آیه 36.

«أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ وَ يُخَوِّفُونَكَ بِالَّذِينَ مِنْ دُونِهِ وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ».

[25] سوره مبارکه بقره، آیه 137.

«فَإِنْ آمَنُوا بِمِثْلِ مَا آمَنْتُمْ بِهِ فَقَدِ اهْتَدَوْا وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا هُمْ فِي شِقَاقٍ فَسَيَكْفِيكَهُمُ اللَّهُ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ».

[26] شیخ صدوق، الامالی، ۱۳۶٢ش، ص ۱۱۵.

[27] مقتل الحسین خوارزمى، ج ۲، ص ۳۳ و بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۵۰ – ۵1.

[28] همان.