حریم ملکوت ۲۴۸

درس اخلاق آیت الله صدیقی؛ ۱۰ شهریور ۱۴۰۴

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْريَ * وَ احْللْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي[1]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

مُقدّمه

مُناسبت آغاز امامت امام زمان‌مان (ارواحنا فداه) را تبریک عرض می‌کنم و از قدیم روز نُهم رَبیع برای شیعه روز خوشی بوده است و همه‌ی آنچه که از قدیم شیعه در جَهت تَثبیت ولایت و بَرائت به آن پایبَند بوده است، همه‌ی این‌ها را تبریک عَرض می‌کنیم. اُمیدواریم همیشه دوستان خدا، موالیان اهل‌بیت (سلام الله علیهم اجمعین) شاد باشند و دشمنان دین ان‌شاءالله همیشه سرافکنده باشند و دستشان از سرنوشت بَشریّت کوتاه بشود.

مُروری بر نشانه‌های پارسایان در کلام حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)

قسمت‌هایی از خُطبه‌ی «هَمّام» در جلسات پیش مُرور شد. حضرت امیر (علیه السلام) ابتدائاً مَسأله‌ی گفتار را مورد تَوجّه قرار دادند. آدمِ پارسا، آدمِ خداترس در حرف‌ها شناخته می‌شود. «مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ[2]»؛ وقتی حرف می‌زند، دُرّ می‌ریزد، چراغ اُمید روشن می‌کند، غُبار ظُلمت را برطرف می‌کند و دل‌ها را با مَبدأ متعال مُرتبط می‌سازد. دل‌های عالَمیان را با ائمه‌ی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) مأنوس می‌کند.

دوّم مَسأله‌ی پوشش بود؛ «مَلْبَسُهُمُ الِاقْتِصَادُ[3]»؛ گویش و پوشش بُروز و ظُهور آدم است.

«تا مَرد سُخن نگفته باشد     *****     عیب و هُنرش نهفته باشد[4]».

با گُفتار آدم تشخیص می‌دهند فَضل او چه‌قَدر است، انگیزه‌اش چه چیزی است و نوع تفکّر و گرایش او مَعلوم می‌شود. پوشش هم همین‌جور است؛ آدم با بُروز و ظُهور رفتاری‌اش و پیرایه‌هایی که در زندگی برای خودش تَهذیب می‌کند، می‌تواند سازنده باشد، هدایتگر باشد و می‌تواند موجب ضلالت و گرفتاری دیگران بشود. لذا میانه‌روی در اقتصاد در پوشش که فرمود: «مَلْبَسُهُمُ الِاقْتِصَادُ».

سوّمین نکته‌ای که وجود نازنین مولایمان حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در ارائه‌ی تابلویی از پارسایی ارائه می‌فرمایند، «غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ[5]» است. الحمدلله مُستعمین ما اَهل فَضل و فَضیلت هستند. ما این «غَضُّوا» را در جلسه‌ی گذشته «غُضُّوا» بیان کردیم که به اعتبار آیه‌ی قرآن کریم است که می‌فرماید: «قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ … وَ قُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ[6]»؛ «غُضُّوا» اَمر است و «غَضُّوا» فعل ماضی است. «غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ»؛ شیوه‌ی پارسایان، کُنترل چشم است. این‌ها چشم‌شان را از آنچه که خداوند اجازه نداده است، قُرقگاه خداست و غَضّ می‌کنند، فُرو می‌نشانند. خیره نمی‌شوند، چشم نمی‌دوزند، به زَرق و بَرق دنیا چشم‌شان خیره نمی‌شود تا دلشان برای دنیا موجب حَسرت و ندامت و حَسد و انواع بیماری‌هایی که آدم وقتی توجّه به مال مردم می‌کند، توجّه به سِمَت و مَنصب دیگران می‌کند، یک چیزی می‌شود. ولی این‌هایی که قَطع کردند، تَعلُّقات مادی و زَرق و بَرق دنیا برایشان مهمّ نیست، مُعطّل نمی‌شوند، چشم نمی‌دوزند، تَجسُّس نمی‌کنند؛ «غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ».

چهارمین صفت از صفات کسانی که زندگی ارزشی دارند، به زیوَر تقوا آراسته هستند، «وَقَفُوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَى الْعِلْمِ النَّافِعِ لَهُمْ[7]» است. این‌ها گوش‌شان را، مهم‌ترین مَجرای واردات کشور جانِ انسان گوش و چشم است. آدم از لامسه‌اش هم علم نَصیبش می‌شود؛ نرمی را، سردی را، گرمی را با لامسه مُتوجّه می‌شود. ذائقه هم چه نعمتی است که آدم مَزه‌ی غذاها را مُتوجّه می‌شود و چه‌قَدر در بهداشت و سلامت انسان تَوجّه به مَزه‌ها تأثیر و نَقش دارد. بویایی یکی از نعمت‌های بزرگ الهی است که انسان بوی خوش را می‌فَهمد، انرژی می‌گیرد، نشاط می‌گیرد. بوهای بد را هم مُتوجّه می‌شود و خودش را از کانون میکروب‌ها فاصله می‌دهد. «مَن فَقَدَ حِسّاً فَقَد فَقَدَ عِلماً[8]»؛ هر حِسّی مَجرای یک علمی است و اگر کسی فاقد یک حِسّی بود، علوم مربوط به آن حِسّ برای او پیش نمی‌آید، مَحرومیّت دارد. آن‌هایی که شامّه‌شان مشکل دارد، نسبت به بوها مَعلوماتی ندارند. آن‌هایی که ذائقه‌شان خراب است، آن‌ها هم از غذاها لذّت نمی‌بَرند و هم غذاهایی که مُضرّ است، خراب و تَلخ شده است، این‌ها مُتوجّه نمی‌شوند. و این نعمت‌هایی که خداوند به ما داده است و به آن‌ها توجّه نداریم، یکی همین حَواسّ پنجگانه است که هر حِسّی برای یک علمی است و مَعلومات بَشر از این حَواسّ پنجگانه یا حِسّ ششم یا اِدراکات ماوَرائی برای انسان حاصل می‌شود. ولی در میان این مَجاری کَسب علم یکی چشم است که خیلی مهمّ است، آثار گذشتگان را، علوم اَسلاف را، ما امروز «ابن سینا» را ندیدیم، ما «خواجه نصیرالدین طوسی» را ندیدیم، ما «فارابی» را ندیدیم، ما «شیخ اَعظم» را ندیدیم، ما «علّامه‌ی حِلّی» را ندیدیم؛ ولی کتاب‌هایشان در کتابخانه هست و خداوند متعال به ما چشم داده است و از طریق مُطالعه‌ی آثار آن‌ها ما وارث علم آن‌ها می‌شویم. آنچه آن‌ها داشتند را ما می‌توانیم از طریق مُطالعه در جان خودمان به صورت گَنج ذخیره کنیم. یکی هم گوش است؛ گوش از طریق شنیدن و زانو زدن در برابر اُستاد می‌تواند علوم دیگران را بر علم خودش اضافه کند. و چون این دو مَعلومات بَشر عُمدتاً مربوط به چشم و گوش است، حضرت امیر (علیه السلام) خواسته‌اند به ما بگویند از این دو نعمت هدف‌دار استفاده کنید. چشم‌تان رَها نباشد، گوش‌تان رَها نباشد؛ در هر مجلسی شرکت نکنید، به هر یاوه‌ای گوش ندهید، به هر شایعاتی خودتان را مُعطّل نکنید. در سوره‌ی مبارکه‌ی اسراء فرمود: «وَ لَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤَادَ كُلُّ أُولَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا[9]»؛ قَفا پُشت است؛  «لَا تَقْفُ» یعنی پیگیری نکنید، پُشت چیزی را که نمی‌دانید و برایتان مَجهول است و روشن نیست، در فضای تاریک حرکت نکنید؛ تیر به تاریکی نیندازید. اگر می‌خواهید حرف بزنید، برایتان روشن باشد. دانش‌تان، بینش‌تان، مَطلب برایتان واضح باشد و روز قیامت می‌توانید بگویید من دیدم و گفتم. آنچه را که انسان به آن علم ندارد، دیگران گفته‌اند که این‌جور می‌گویند، این‌که بگویید این‌جور می‌گویند در روز قیامت جوابی نخواهید داشت. چرا شما گفتید؟ چرا قضاوت بی‌جا کردید؟ چرا چیزی را که خبر نداشتید، با شایعات کسی را بدنام کردید، به کسی بدبین شدید؟ این است که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) تابلویی را برای انسان‌هایی که می‌خواهند عُمرشان را ذخیره کنند، نمی‌خواهند عُمرشان ضایع بشود، موجب وِزر و وَبال بشود و به جَهنّم کشیده بشوند، این دو کانون خیلی مهمّ است: یکی دیدن است که عُمده‌ی مَعلومات بَشر با مُطالعه‌ی آثار گذشتگان است و یکی هم گوش است، شنیدن است. آدم هرچیزی را نبیند و همه‌چیز را گوش نکند. اگر انسان این دو را کُنترل کرد، وجودش بیمه می‌شود، از آتش جَهنّم مَصون می‌ماند.

مُفیدترین علم برای انسان علوم الهی و اعتقادی است

اما در مورد علم نافع ما در یک حدیثی داریم: «اَلْعِلْمُ عِلْمَانِ[10]»؛ علم در دو جبهه قابل دیدن هست، قابل استفاده است. یکی «عِلْمُ اَلْأَدْيَانِ[11]» است؛ آدم باید نسبت به دینِ الهی، نسبت به توحید حَسّاس باشد. ضروری‌ترین، لازم‌ترین، مُفیدترین و سرنوشت‌سازترین علم، علوم اعتقادی است، جهان‌بینی است، شناخت هستی است. هستی‌شناسی، مَبدأشناسی، مَعادشناسی، راه‌شناسی، حقّ‌شناسی علومی است که همه باید حقّ را بیابند، با حقّ زندگی کنند. حقّ هم از حقّ مُطلق ناشی می‌شود؛ باید حقّ مُطلق که حضرت باری‌تعالی هست را شناخت. علم به خدا، علم به مَآل و انجام کار خودمان، در آخر چه چیزی است؟ وقتی مُردیم چه می‌شویم؟ آیا کار تمام می‌شود یا تا مرگ مُقدّمه است؟ «وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوَانُ[12]»؛ لذا ما باید خیلی از دعاهای قرآنی بَهره بگیریم. «تَوَفَّنِي مُسْلِمًا[13]»؛ خدایا! نکند بی‌دین بمیرم! خدایا! موقع مُردن به دادم برس که با دین از دنیا بروم. آدم تا دین را نشناسد، نمی‌تواند سرمایه‌ای برای آخرت خودش اَندوخته کند. علوم ضروری واجب به فَتوای عقل و نَقل، علوم اعتقادی است. از همه‌چیز واجب‌تر است. باید خدا را باور کرد، باید نبوّت را یقین کرد، باید به امامت رسید. انسان باید به مَعاد و اَبدیّت یَقین پیدا کند. این‌ها با حدس و گُمان و تقلید حَل نمی‌شود. علومی است که همه باید در آن به یَقین برسند.

اخلاقیّات انسان می‌تواند چراغ راه انسان در عالَم بَرزخ و قیامت باشد

بعد هم مَسأله‌ی اخلاق است که انسان با اخلاقش مَحشور بشود. انسان با سَجایا و مَلکاتش مَحشور می‌شود و این‌هایی که به اخلاق توجّه نکردند، مرحوم «شیخ بهائی[14]» (اعلی الله مقامه الشریف) نَقل می‌فرماید: در قَبرستانی کسی را آوردند و دَفن کردند. من با چشم بَرزخی که خداوند باز کرده بود، شُهود و کَشف برایم پیش آمد، دیدم یک جوان رَعنای وَجیه دل‌انگیزی به سوی این قَبر حرکت کرد. رفت و وقتی به آن‌جا رسید ناپدید شد. فَهمیدم داخل آن قَبر شد. طولی نکِشید که دیدم یک سگ سیاهِ خطرناکِ بسیار مَهیب در آن مَسیری که آن جوان رَعنا می‌رفت، همان مَسیر را طِی کرد و آن هم به سر همین قَبر رفت و دیدم که ناپدید شد. طولی نکِشید من مات شده بودم که این چه بود؟ آن جوان به آن زیبایی و دل‌آرایی و این سگ به این نفرت‌انگیزی چه مُناسبتی دارد؟ خداوند متعال دو فَضای مُتضاد را ارائه کرد. طولی نکِشید که دیدیم آن جوان رَعنا از قَبر بیرون آمد، اما با صورتی که خونین و شکست خورده بود. بسیار وَضع وَخیمی داشت. من جلو رفتم؛ خداوند به من اجازه داد که با او صحبت کنم. گفتم: قَضیه چه بود؟ تو هنگام رفتن خیلی شاداب بودی، خیلی دل‌انگیز بودی؛ آدم از نگاه به تو سیر نمی‌شد. چرا به این روز اُفتادی؟ گفت: من صفات حَمیده‌ی این فردی بودم که مُرد و او را دَفن کردند. خداوند متعال من را فرستاد که با او باشم، ولی طولی نکِشید که صفات بد او، مَلکات رَذیله‌ی او به صورت یک سگ خطرناک وارد فَضای بَرزخ شد و بین من و او درگیری شد. یا من یا تو؛ ولی زور او بیشتر بود. ما را به این صورت انداخت و از فَضای قَبر و بَرزخ بیرون کرد. حالا آن مُرده با آن سگ بدبَخت مانده است. این حالت است. تا آدم به این‌ها تَوجّه نکند و علم به آن پیدا نکند، علم نافع علمی است که برای آدم آینده می‌سازد، بهشت می‌سازد، دَرب‌های جَهنّم را می‌بَندد، ورود سگ‌های به آن صورت را در زندگی اَبدی جلوگیری می‌کند. علم به اخلاق اهمیّت بسیار زیادی دارد. ماه، ماهِ ربیع است؛ «بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَكَارِمَ اَلْأَخْلاَقِ[15]»؛ بعثت نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) برای تَکامُل اخلاقی اُمّت ایشان است و تَکامُل اخلاقی مُبتنی بر شناخت است. پس ابتدا شناخت و جَهان‌بینی و اعتقادات است که اعتقادات ایجادِ انگیزه می‌کند و انسان اخلاقیّاتی را که در مَکتب شناسایی می‌کند، انگیزه پیدا می‌کند که آدم خوبی بشود، صالح بشود و در عالَم بَرزخ و بعد هم در عالَم قیامت تمام پیرایه‌هایی که داشته است برایش دل‌انگیز بشود. اَعمالش در آن‌جا سُفره‌ی زندگی‌اش باشد، چراغ عالَم بَرزخش باشد. بعد هم شَریعت است. این اَعمال ما وقتی تکرار می‌شود، مَلَکه می‌شود.

تکرار صفات خوب و بد برای انسان مَلکه خواهد شد

مَلکات آدم دو قِسم است: یک قسمت آن ژنتیکی و موروثی است و قسمت عُمده‌اش اِکتسابی است. سخاوت همیشه برای همه موروثی نیست؛ ولی خیلی‌ها بودند که صفت سخاوت نداشتند، ولی تمرین کردند. ابتدایش ایثار و نثار خیلی سخت بود؛ ولی با تمرین و تکرار برایشان عادی شد. خیلی‌ها در دوران دفاع مُقدّس وحشت داشتند که به جبهه بروند؛ ولی یکی ‌دوبار که می‌رفتند، دیگر همیشه دلشان در آن‌جا بود؛ می‌خواستند بروند. لذا تمرین و تکرار هم در خوبی‌ها و هم در بدی‌ها نَقش اَساسی دارد. وقتی کارهای خوب را تکرار کنیم، یک مَلکه‌ای در باطن ما، یک صفتی، یک طبیعت ثانوی ایجاد می‌شود و ما دیگر اینکاره می‌شویم. در مورد کارهای بد هم همین‌جور است. وقتی بچّه برای بار اوّل می‌خواهد دروغ بگوید وحشت دارد، نمی‌تواند، نگران است؛ اما دو سه بار که دروغ بگوید، دروغ برایش یک عادت می‌شود، طبیعت ثانوی می‌شود و بیچاره‌اش می‌کند. بنابراین علم نافع علمی است که انسان را در اَبدیّتش، در بی‌کرانگی‌اش، در نیل به لایتناهی که خداوند متعال است، لازم است آدم این‌ها را بداند، آدرس بَلد باشد تا به سوی خوبی‌ها برود. این علم «عِلْمُ اَلْأَدْيَانِ» است.

اگر کَسب علم در مَسیر خدا باشد، همه‌ی علوم علم نافع می‌شوند

اما «عِلْمُ اَلْأَبْدَانِ»؛ این علوم دانشگاهی همه «عِلْمُ اَلْأَبْدَانِ» است. یعنی آنچه که به بُعد فیزیکی ما، به بُعد زندگی مادی و غَریزی ما مربوط است، طِب یکی از آن‌هاست، مُهندسی هست، فیزیک هست، شیمی هست؛ این‌ها همه «عِلْمُ اَلْأَبْدَانِ» به حساب می‌آیند، مربوط به بَعد فیزیکی و مادی ما هستند. آیا این تقسیم تقسیمی است که اَرزش و ضدّ اَرزش را مُشخّص می‌کند؟ خیر. خداوند «آیت الله جوادی آملی» (اَطال الله عمره الشریف) را سلامت بدارد که در تأسیس فرهنگ و جَعل اصطلاحات جُزء کسانی است که نوآوری دارد. ایشان تَحلیلی دارند که اصلاً ما علم غیری دینی نداریم. رُجوع «عِلْمُ اَلْأَبْدَانِ» هم به «عِلْمُ اَلْأَدْيَانِ» است. چرا؟ برای این‌که عالَم دو عالَم است: یک عالَم تَکوین است، عالَم عین است و یک عالَم تدوین است، عالَم تألیف است، عالَم ذهن است. در دین آن چیزی که در حوزه‌ها مَطرح می‌شود اَقوال خداوند است. قرآن کریم قول‌الله است، سُنّت قول النّبی (صلی الله علیه و آله و سلم) است، قول الوَلی است، قول الامام است، قول الحجه است. علمِ دینی که در حوزه‌ها مَطرح می‌شود برخورد با قول خداست. حرف خداوند را که قرآن است یا با واسطه حرف‌های پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و امام هم همگی قول‌الله است؛ «مَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى[16]». اما کسی که در جهان مُطالعه می‌کند، جاذبه را کَشف کرده است، میکروب را کَشف کرده است، دارو را کَشف کرده است؛ این‌هایی که در طبیعت یا در بدن یا در زمین یا در دریا یا در آسمان و نُجوم مُطالعه می‌کنند، علم کَسب می‌کنند و این علوم توسعه پیدا می‌کند، این‌ها در واقع دارند در فعل‌الله مُطالعه می‌کنند. یک بخش از عالَم فعل خداست و یک بخش قول خداست. عُلمای حوزه‌ها در قول خدا مُطالعه می‌کنند و عُلمای دانشگاه در فعل خدا مُطالعه می‌کنند. مُنتها دنیای مادی‌گر است، شیاطین آمده‌اند و علوم دانشگاهی را با حجاب تَحویل دانشمندان دانشگاه‌ها داده‌اند. توجّهی به این ندارند که این عالَم کار خداست، این عالَم فعل خداست، این عالَم هندسه‌ی خداست، این عالَم نَقشه‌ی خداست. آن‌ها روی نقشه‌ای که خداوند متعال تَرسیم و پیاده کرده است، دارند مُطالعه می‌کنند که فعل‌الله است. آنچه که در عالم فعل هست در عالم علم دین می‌شود؛ دین راهِ شناخت عالَم هست. عُلمای دین قول‌الله را و عُلمای دانشگاه فعل‌الله را بررسی می‌کنند. پس می‌شود گفت همه‌ی این‌ها علوم دینی هستند. مُنتها شرط آن این است که «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ[17]»؛ اگر انسان با اسم فَهمید، تمام عالَم اَسماءالله است؛ به عُنوان آیه، به عُنوان نشانه‌ی قدرت خداوند، حکمت خداوند، رَأفت خداوند و صفات جلاله‌ و جمَاله‌ی خداوند که همه‌ی عالَم مَظاهر آن است، به این عُنوان فیزیک، شیمی، ریاضیات و نُجوم مَطرح بشود، این در کنار فَهم قرآن کریم می‌تواند به فَهم قرآن هم کمک کند، به فَهم حدیث هم کمک کند. هرچه علوم دانشگاهی پیش رفته است، ظرفیّت علوم حوزوی بیشتر شده است، مُتعلّقات آن بیشتر شده است. بنابراین همه‌چیز می‌تواند علم نافع باشد، همه‌چیز هم می‌تواند علم ضارّ باشد. کسی که در حوزه درس می‌خواند، اما هدفش این است که مَشهور بشود، هدفش این است که به پول برسد، هدفش این است که به قدرت برسد؛ این هم گرفتار حجاب است. این علم دینی می‌خواند، ولی هدف دینی ندارد. آن چیزی که به علم اَرزش می‌دهد و با آن معیار می‌شود نُمره‌گذاری کرد، آن هدف است. هدف از رفتن به دانشگاه اگر این باشد که جهان اسلام خودکفا بشود، دست نیازش از این مُستکبرین و غارتگرها و آدم‌کُش‌ها بی‌نیاز بشود؛ ما هسته‌ای را برای زندگی به کار می‌بَریم و زندگی را برای رسیدن به دین به کار می‌بَریم. خودِ این مُقدّمه‌ی دینداری می‌شود. این‌که ایران قوی بشود، این‌که امروز در تمام دنیا توجّهات به اسلام، به مَسأله‌ی مُقابله‌ی با ظُلم کَشف شده است، اگر ما این قدرت را نداشتیم، نمی‌توانستیم در برابر این‌ها بایستیم؛ این موشک علم اَبدان است. ظاهراً علم دُنیوی است؛ اما اگر هدف این باشد که مَوانع را از سر راه بَشر برداریم، این گُرگ‌های خونخوار را از پیش پای بَشریّت برداریم، این یک اَمر مُقدّس می‌شود. مرحوم آقای «حاج حسن طهرانی مُقدّم» که رضوان خدا بر او باد، او در تمام بیمه‌گری‌هایی که ما نسبت به حزب‌الله داریم، نسبت به کشور خودمان داریم، نسبت به جبهه‌ی مُقاومت داریم، در یکایک نمازهای ما سَهیم است. زیرا اگر اَمنیّت نداشته باشیم، این جمع را نداریم. اَمنیّت ما مَعلول داشتن تَجهیزات ماست. تَجهیزات ما با علوم دانشگاهی پیش آمده است؛ ولی چه‌قَدر حوزه‌ها در کنار این رُشد می‌کنند. بنابراین «وَقَفُوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَى الْعِلْمِ النَّافِعِ لَهُمْ» یعنی نباید انسان بیاید و علوم را مَرزبندی بکند و بگوید این‌جای علم اَرزش است و آن‌جای آن ضدّ اَرزش است. خیر؛ اَرزش‌ها دَرجه‌بندی شده است. علم توحید با هیچ علمی قابل مُقایسه نیست، علم تفسیر با هیچ علمی قابل مُقایسه نیست؛ ولی علوم دانشگاهی می‌توانند آنچنان اِنسجامی با علوم حوزوی پیدا کنند که مَجموعاً یک پیکر بشوند. پیکر بدن و روحی دارد؛ اگر بدن نباشد، روح کار خودش را با چه چیزی می‌خواهد انجام بدهد؟ علوم دانشگاهی بدنه‌ی علم هستند و علوم قرآنی و حوزوی روح و جان علم به حساب می‌آیند و همه علم نافع می‌شوند. و اگر حوزه‌ها هم با غفلت همراه باشد، با هوا و هوس همراه باشد، طلبگی هم اَرزش خودش را از دست می‌دهد. «قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِي خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ[18]»؛ اگر هدف خدا بود، هر کاری برای خدا کردید اَرزش دارد؛ هر کاری برای خدا نبود ضدّ اَرزش است و برای انسان نمی‌ماند و از بین می‌رود.

حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) کانون اُمید در عالَم هستند

فردا روز شادی هست، روز آغاز پَرچمداری آقاجانمان حضرت حُجّت (روحی فداه) است. ان‌شاءالله شاد باشید و ایجاد شادی بکنید. خودِ امام زمان (ارواحنا فداه) اُمید است. خداوند متعال این ذخیره‌الله را برای ما اُمید قرار داده است. توبه اُمید است، شفاعت اُمید است. اَعمالی که ما نماز می‌خوانیم اگر اُمید به خدا نداشته باشیم، چرا نماز می‌خوانیم؟ آنچه که انسان را در زندگی به کار می‌کِشد اُمید است؛ آنچه که انسان را از کار بی‌کار می‌کند نااُمیدی و یأس است. نااُمیدی جُزء اَکبر کَبائر است؛ در گناهان اَکبر کَبائر نااُمیدی است و اُمید از اَفضل فَضائل است. و آن کسی که کانون محوری اُمید است، وجود نازنین حضرت ولی‌ الله الاعظم امام مَهدی (عَجَّل الله تعالی فرجه الشریف) است. این است که ان‌شاءالله تعالی با امام زمان (ارواحنا فداه) تَجدید بیعت می‌کنیم و امروز خدا می‌داند که بیعت با ولی‌فقیه، بیعت با امام زمان (ارواحنا فداه) است. این مُقدّمه‌ی ظُهور است. سعی کنیم نظام‌مان اسلامی بشود. اسم را هیچ‌جا نمی‌خَرند. مسلمان شناسنامه‌ای در قَبر مَعلوم نیست که به عُنوان مسلمان شناخته بشود. خیلی‌ها مُنافق هستند، ولی شناسنامه‌‌شان اسلامی است؛ این فایده ندارد. نظام اسلامی یعنی تَضمین اجرای دستورات اسلام، اخلاقیّات اسلام، ایثار اسلام، نثار اسلام. از عبادت‌های برتر اِدخال السُرور در قلب مؤمنین است؛ «إِنَّ أَحَبَّ اَلْأَعْمَالِ إِلَى اَللَّهِ تَعَالَى إِدْخَالُ اَلسُّرُورِ عَلَى اَلْمُؤْمِنِ[19]». لذا با یاد آقا، با نام آقا ان‌شاءالله هم شاد باشید، هم ایجاد شادی بکنید. امشب هم فقط یک سلامی به آقا امام حسن عسکری (علیه الصلاة و السلام) تقدیم می‌داریم و اُمیدواریم ان‌شاءالله آقازاده‌شان یک توجّه ویژه‌ای به این کشور و این جمع داشته باشند و ما هم یادِ حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) را بیش از یاد رُفقایمان، یادِ دلبرهایمان، بالاترین دلبَری برای امام زمان‌مان (ارواحنا فداه) است.

«السَّلامُ عَلَیکَ يَا أَبا مُحَمَّدٍ، يَا حَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ أَيُّهَا الزَّكِىُّ الْعَسْكَرِىُّ ، يَا ابْنَ رَسُولِ اللّهِ، يَا حُجَّةَ اللّهِ عَلى خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَ مَوْلانا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَ اسْتَشْفَعْنا وَ تَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّهِ وَ قَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّهِ[20]».

دعا

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین)، به اسم اَعظمت، به اسم مُستأثرت قَسمت می‌دهیم فَرج امام زمان‌مان (ارواحنا فداه) را در همین نزدیکی‌ها قرار بده.

خدایا! توفیق دَرک ظُهور توأم با رضایت امام زمان‌مان (ارواحنا فداه) روزی ما بگردان.

خدایا! ما را از یادِ آقایمان غافل مَگردان.

خدایا! باران رَحمتت و آب لازم را به سرزمین‌های تَفتیده و نیازمند اَرزانی بفرما.

خدایا! با عَدل خود با ما رفتار نکُن.

خدایا! با فَضل خود با ما رفتار بفرما.

خدایا! دل‌های ما را نسبت به هم خوشبین کُن.

خدایا! توفیق تَعاوُن به همه‌ی ما روزی بفرما.

خدایا! ما را از طَعنه‌زدن و نیش‌زدن و کم‌کاری و بی‌خدمتی دور بدار.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم خدمتگزاران صادق را یاری بفرما.

خدایا! خائنین را رُسوا بفرما.

خدایا! سایه‌ی پُر بَرکت رهبرمان را با عزّت و کرامت مُستدام بدار.

خدایا! جبهه‌ی مُقاومت را پیروز بفرما.

خدایا! صهیون‌ها را نابود بفرما.

خدایا! رئیس‌جُمهور پَست پَلید را که همه‌ی بدی‌ها فعلاً به او مربوط می‌شود، در همین ایّام نابودش بفرما.

خدایا! این نخست‌وزیر رَذل بدتر از هر وحشی که این همه خون ریخته و سیر نمی‌شود، امشب سُفره‌ی عُمرش را جَمع بفرما.

بارالها! پروردگارا! مردم مَظلوم غَزّه را به قدرت برسان.

خدایا! انتقام‌شان را از این ظالمین بگیر.

خدایا! مُصیبت وارده‌ی بر مردم قَهرمان، مؤمن، مُجاهد و اُلگوی یَمن را جُبران بفرما.

خدایا! شهدای اَخیرشان و همه‌ی شهیدانشان را میهمان سُفره‌ی امام حسین (علیه السلام) بگردان.

خدایا! رهبر اَنصارالله یَمن را از خطر صهیون‌ها مُحافظت بفرما.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم اقتدار لازم را به حزب الله لُبنان عنایت بفرما.

خدایا! توطئه‌ها علیه حزب الله را خُنثی بگردان.

خدایا! این دست‌های نیاز و احتیاج ما را از بارگاه کَرَم خودت خالی برمَگردان.

برای شفای بیماران صلوات مَرحمت بفرمایید.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم


[1] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.

[2] نهج البلاغه، بخشی از خطبه 193 (مشهور به خطبه متقین).

«و من خطبة له (علیه السلام) يَصِفُ فيها المتقين‏: رُوِيَ أَنَّ صَاحِباً لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) يُقَالُ لَهُ هَمَّامٌ كَانَ رَجُلًا عَابِداً فَقَالَ لَهُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ صِفْ لِيَ الْمُتَّقِينَ حَتَّى كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَيْهِمْ فَتَثَاقَلَ (علیه السلام) عَنْ جَوَابِهِ ثُمَّ قَالَ يَا هَمَّامُ اتَّقِ اللَّهَ وَ أَحْسِنْ، «فَإِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْا وَ الَّذِينَ هُمْ مُحْسِنُونَ». فَلَمْ يَقْنَعْ هَمَّامٌ بِهَذَا الْقَوْلِ حَتَّى عَزَمَ عَلَيْهِ. فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ وَ صَلَّى عَلَى النَّبِيِّ (صلی الله علیه وآله) ثُمَّ قَالَ (علیه السلام): أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى خَلَقَ الْخَلْقَ حِينَ خَلَقَهُمْ غَنِيّاً عَنْ طَاعَتِهِمْ آمِناً مِنْ مَعْصِيَتِهِمْ لِأَنَّهُ لَا تَضُرُّهُ مَعْصِيَةُ مَنْ عَصَاهُ وَ لَا تَنْفَعُهُ طَاعَةُ مَنْ أَطَاعَهُ. فَقَسَمَ بَيْنَهُمْ مَعَايِشَهُمْ وَ وَضَعَهُمْ مِنَ الدُّنْيَا مَوَاضِعَهُمْ. فَالْمُتَّقُونَ فِيهَا هُمْ أَهْلُ الْفَضَائِلِ؛ مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ وَ مَلْبَسُهُمُ الِاقْتِصَادُ وَ مَشْيُهُمُ التَّوَاضُعُ، غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ وَقَفُوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَى الْعِلْمِ النَّافِعِ لَهُمْ، نُزِّلَتْ أَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِي الْبَلَاءِ كَالَّتِي نُزِّلَتْ فِي الرَّخَاءِ وَ لَوْ لَا الْأَجَلُ الَّذِي كَتَبَ اللَّهُ [لَهُمْ‏] عَلَيْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِي أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَيْنٍ شَوْقاً إِلَى الثَّوَابِ وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ، عَظُمَ الْخَالِقُ فِي أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِي أَعْيُنِهِمْ، فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُنَعَّمُونَ وَ هُمْ وَ النَّارُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُعَذَّبُونَ، قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَةٌ وَ شُرُورُهُمْ مَأْمُونَةٌ وَ أَجْسَادُهُمْ نَحِيفَةٌ وَ حَاجَاتُهُمْ‏ خَفِيفَةٌ وَ أَنْفُسُهُمْ عَفِيفَةٌ، صَبَرُوا أَيَّاماً قَصِيرَةً أَعْقَبَتْهُمْ رَاحَةً طَوِيلَةً تِجَارَةٌ مُرْبِحَةٌ يَسَّرَهَا لَهُمْ رَبُّهُمْ، أَرَادَتْهُمُ الدُّنْيَا فَلَمْ يُرِيدُوهَا وَ أَسَرَتْهُمْ فَفَدَوْا أَنْفُسَهُمْ مِنْهَا. أَمَّا اللَّيْلَ فَصَافُّونَ أَقْدَامَهُمْ تَالِينَ لِأَجْزَاءِ الْقُرْآنِ يُرَتِّلُونَهَا تَرْتِيلًا يُحَزِّنُونَ بِهِ أَنْفُسَهُمْ وَ يَسْتَثِيرُونَ بِهِ دَوَاءَ دَائِهِمْ فَإِذَا مَرُّوا بِآيَةٍ فِيهَا تَشْوِيقٌ رَكَنُوا إِلَيْهَا طَمَعاً وَ تَطَلَّعَتْ نُفُوسُهُمْ إِلَيْهَا شَوْقاً وَ ظَنُّوا أَنَّهَا نُصْبَ أَعْيُنِهِمْ وَ إِذَا مَرُّوا بِآيَةٍ فِيهَا تَخْوِيفٌ أَصْغَوْا إِلَيْهَا مَسَامِعَ قُلُوبِهِمْ وَ ظَنُّوا أَنَّ زَفِيرَ جَهَنَّمَ وَ شَهِيقَهَا فِي أُصُولِ آذَانِهِمْ فَهُمْ حَانُونَ عَلَى أَوْسَاطِهِمْ مُفْتَرِشُونَ لِجِبَاهِهِمْ وَ أَكُفِّهِمْ وَ رُكَبِهِمْ وَ أَطْرَافِ أَقْدَامِهِمْ يَطْلُبُونَ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى فِي فَكَاكِ رِقَابِهِمْ…».

[3] همان.

[4] سعدی، گلستان،  باب اول در سیرت پادشاهان، حکایت شماره 3.

[5] نهج البلاغه، بخشی از خطبه 193 (مشهور به خطبه متقین).

[6] سوره مبارکه نور، آیات 30 و 31.

«قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذَلِكَ أَزْكَى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا يَصْنَعُونَ * وَ قُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَ يَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَ لْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُيُوبِهِنَّ وَ لَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبَائِهِنَّ أَوْ آبَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائِهِنَّ أَوْ أَبْنَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِي إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِي أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ نِسَائِهِنَّ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِينَ غَيْرِ أُولِي الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِينَ لَمْ يَظْهَرُوا عَلَى عَوْرَاتِ النِّسَاءِ وَ لَا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ مَا يُخْفِينَ مِنْ زِينَتِهِنَّ وَ تُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِيعًا أَيُّهَ الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ».

[7] نهج البلاغه، بخشی از خطبه 193 (مشهور به خطبه متقین).

[8] اساس الاقتباس، الخواجة نصير الدين الطوسي، جلد 1، صفحه 375.

[9] سوره مبارکه اسراء، آیه 36.

[10] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد ۱، صفحه ۲۲۰.

«وَ مِنْهُ عَنِ اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ : اَلْعِلْمُ عِلْمَانِ عِلْمُ اَلْأَدْيَانِ وَ عِلْمُ اَلْأَبْدَانِ».

[11] همان.

[12] سوره مبارکه عنکبوت، آیه 64.

«وَ مَا هَذِهِ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوَانُ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ».

[13] سوره مبارکه یوسف، آیه 101.

«رَبِّ قَدْ آتَيْتَنِي مِنَ الْمُلْكِ وَ عَلَّمْتَنِي مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ أَنْتَ وَلِيِّي فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ تَوَفَّنِي مُسْلِمًا وَ أَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ».

[14] محمد بن عزّالدین حسین (۹۵۳ق ـ۱۰۳۱ق) متخلص به بهائی و معروف به شیخ بهائی و بهاءالدین عاملی، فقیه، محدث، حکیم و ریاضیدان شیعه عصر صفوی بود. شیخ بهائی بیش از ۱۰۰ کتاب در زمینه‌های مختلف تالیف کرده است. جامع عباسی و اربعین از جمله آثار اوست. آثاری نیز در معماری بر جای گذاشته که منارجنبان اصفهان، تقسیم زاینده‌رود اصفهان، گنبد مسجد امام اصفهان و نقشه حصار نجف، از آن جمله است. وی سفرهای بسیاری به نقاط مختلف دنیا کرد و سفر مشهوری نیز همراه شاه عباس صفوی با پای پیاده به مشهد داشته است. او مقام شیخ الاسلامی بالاترین منصب رسمی دینی در حکومت صفویه را بر عهده داشت. بیشتر تحصیلات بهائی، در قزوین بود که آن زمان حوزه علمی فعّالی داشت. پس از قزوین، در اصفهان به تحصیل خود ادامه داد. اولین و مهمترین استاد بهائی، پدرش بود که نزد وی تفسیر و حدیث و ادبیات عرب و مقداری معقول خواند واز او اجازه روایت دریافت کرد. شهرت علمی و موقعیت اجتماعی بهائی موجب شد شاگردان بسیاری داشته باشد. امینی،  سید محسن امین در اعیان الشیعه از سید نعمت‌الله جزایری نقل می کند که شاگردان شیخ بهایی درایام تعطیل از شیخ بیشتر بهره می‌بردند زیرا در این ایام شیخ برایشان از علوم مختلف، اخبار نادر، اشعار و حکایات برایشان نقل می‌کرد. بهاءالدین عاملی چند روز قبل از مرگ با جمعی از همراهان و شاگردان خود به زیارت قبر بابا رکن الدین شیرازی رفت و مکاشفه‌ای برایش روی داد که از آن نزدیک بودن مرگش را استنباط کرد. محمدتقی مجلسی، که خود از همراهان شیخ بوده، این مکاشفه را گزارش کرده است. بهائی از آن پس خلوت گزید و بعد از ۷ روز بیماری از دنیا رفت و طبق وصیتش او را به مشهد انتقال دادند و در مَدْرس سابق خودِ او در پایین پای امام رضا (علیه السلام) به خاک سپردند. اسکندر منشی، وقایع‌نگار روزانه شاه عباس، و نیز مظفر بن محمدقاسم گنابادی، منجم معروف آن عصر، در تنبیهات المنجمین که چند ماه پس از مرگ بهائی نوشته، سال وفات شیخ بهایی را ۱۰۳۰ق ذکر کرده‌اند. اما نظام الدین ساوجی، شاگرد بهائی و تمام‌کننده جامع عباسی، وفات وی را در ۱۰۳۱ق ذکر کرده است و بسیاری از تذکره‌نویسان از وی پیروی نموده‌اند.

[15] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد ۶۸، صفحه ۳۸۲؛  مکارم الأخلاق، جلد ۱، صفحه ۸ ؛ مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، جلد ۱۱، صفحه ۱۸۷.

[16] سوره مبارکه نجم، آیات 3 و 4.

[17] سوره مبارکه علق، آیه 1.

[18] سوره مبارکه انعام، آیه 91.

«وَ مَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قَالُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَى بَشَرٍ مِنْ شَيْءٍ قُلْ مَنْ أَنْزَلَ الْكِتَابَ الَّذِي جَاءَ بِهِ مُوسَى نُورًا وَ هُدًى لِلنَّاسِ تَجْعَلُونَهُ قَرَاطِيسَ تُبْدُونَهَا وَ تُخْفُونَ كَثِيرًا وَ عُلِّمْتُمْ مَا لَمْ تَعْلَمُوا أَنْتُمْ وَ لَا آبَاؤُكُمْ قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِي خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ».

[19] الوافي، جلد ۵، صفحه ۶۵۵.

«اَلْخَمْسَةُ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عَبْدِ الْحَمِيدِ عَنْ أَبِي اَلْجَارُودِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ: إِنَّ أَحَبَّ اَلْأَعْمَالِ إِلَى اَللَّهِ تَعَالَى إِدْخَالُ اَلسُّرُورِ عَلَى اَلْمُؤْمِنِ [مِنْ] شَبْعَةِ مُسْلِمٍ أَوْ قَضَاءِ دَيْنِهِ».

[20] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای شریف توسل.