حریم ملکوت ۲۴۷

درس اخلاق آیت الله صدیقی؛ ۳ شهریور ۱۴۰۴

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْريَ * وَ احْللْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي[1]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

انسان‌های با تقوا به زَرق و بَرق‌های دنیا چشم نمی‌دوزند

در مَحضر شما بزرگواران توفیق داشتیم سر سُفره‌ی امیرالمؤمنین (علیه السلام) مولی المُوحّدین که در تصویر سیمای دلرُبای پارسایان، باتقوایان، حضرت فَرازی از مَکنونات وجودی خودشان که حقیقت تقوا بود، به زبان آوردند، تابلو کردند و مُستمع‌شان را به تماشا نشاندند و روحش را به پرواز درآوردند، عرایضی به سَمع مبارکتان رسید. به این فَراز رسیدیم که فرمودند: «غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ وَقَفُوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَى الْعِلْمِ النَّافِعِ لَهُمْ[2]»؛ چشم یکی از نعمت‌های بزرگ پروردگار متعال است و از عَجایب خلقت است. خداوند متعال با این عدسی چشم همه‌ی عوالِم در یک نقطه‌ی کوچکی مُنعکس می‌شود. خورشید با این عظمت، ستارگان، دریاها، آدم این‌ها را می‌بیند. چشم نعمت است، چشم از آیات الهی است. یک دعایی هست که وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ظاهراً به «اُویس قَرنی[3]» تَعلیم فرمودند. قبل از خواب خوانده می‌شود و خیلی روی آن تأکید شده است. آن‌جا یکی از آیاتی که خداوند متعال این‌ها را برای پیامبران (سلام الله علیهم اجمعین) و برای مُقرّبین آیه قرار داده است، مَسأله‌ی بَصَر و دید است. خداوند این چشم را به ما داده است که خودش آیه‌ی خداست. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) می‌فرمایند: از آیات خداوند این است که انسان با روغنی که در نَمک خوابیده شده است، می‌بیند و با اُستخوان می‌شنود. چشم روغن است، اَشک چشم هم شور است؛ خداوند متعال برای این‌که خراب نشود، این را در آب نمک سازماندهی کرده است و با مُحاسبه چشم همیشه سالم می‌ماند و می‌بیند.‌ و سُماخ گوش اُستخوان است و می‌شنود. زبان یک تکه گوشت است، ولی حرف می‌زند. این‌ها از عَجایب آفرینش خداوند عظیم‌الشأن است. حالا این چشم را خداوند برای مُطالعه‌ی کتاب آفرینش که کتاب اَنفُس و کتاب آفاق هر دو دیدنی است، تماشایی است. مُنتها کتاب آفاق با چشم سَر قابل رؤیت است و کتاب اَنفُس با چشم سِرّ دیده می‌شود. کسانی که اهل سِیر باطنی هستند، دائماً شُهود دارند. چیزهایی در عالَم بَرزخ خودشان می‌بینند و خداوند متعال دَرب‌هایی برایشان باز می‌کند و بهشت‌هایی را می‌بینند که ما از آن مَحروم هستیم. از این جَهت مُراقبت بر چشم بالاترین بَرکات را برای انسان دارد. «غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ»؛ این «حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ» اَعمّ از حرام فقهی است. چشم باید آیه ببیند، باید دلبَر واقعی را ببیند، باید چشم را از اَغیار فُرو ببندد تا یار را ببیند و کسانی که دلِ عاشق دارند، عکس یار را در همه‌چیز می‌بینند.

«به هرجا بنگرم کوه و در و دشت     *****     نشان روی زیبای ته وینم[4]».

غیر از مَعبود چیزی را ندیدند و نمی‌بینند. لذا خیره‌شدن به زَرق و برق دنیا برای انسان‌های مُوحّد، برای انسان‌هایی که دَغدغه‌ی زندگی اَبدی و بهشت دارند، این‌های یک خودروی زیبایی، یک خانه‌ی زیبایی، یک لباس زیبایی و جلوه‌هایی از این دست چشم‌شان را خیره نمی‌کند. در دیدن این‌جور چیزها مُتمرکز نمی‌شوند.

سه گروهی که در روز قیامت چشم‌های گریان ندارند

و کسانی که چشم خودشان را از آنچه که برای اَهل دل، برای اَ‌هل‌ الله، برای اَهل الآخره، برای اَهل دین حَرام است نگاه می‌دارند، روز قیامت گریان نیستند. «كُلُّ عَيْنٍ بَاكِيَةٌ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ[5]»؛ همه‌ی چشم‌ها در روز قیامت گریان هستند، مَگر 3 گروه که چشم‌های این‌ها گریان نیست. «عَيْنٌ سَهِرَتْ فِي طَاعَةِ اَللَّهِ[6]»؛ یکی چشمی که در طاعت خداوند بیداری می‌کِشد، این‌هایی که شب زنده‌دار هستند. وجود مُقدّس حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در مُناجات مَنظوم‌شان دارند بر این‌که چشمی که بیدار هست، دلی که بیدار هست نمی‌خوابد. «وَ الْمُغَفَّلُ يَهْجَعُ[7]»؛ اَهل غفلت می‌خوابند، ولی اَهل دل به خواب نمی‌روند. این‌هایی که شب تا صبح طاعت خداوند دارند، لَیلةُ الرُّکوع دارند، لَیلةُ السُّجود دارند، «سَهِرَتْ فِي طَاعَةِ اَللَّهِ». دوّم چشمی که‌ «عَيْنٌ بَكَتْ فِي جَوْفِ اَللَّيْلِ مِنْ خَشْيَةِ اَللَّهِ[8]»؛ خوشا به حال کسانی که خلوت می‌کنند و به یاد گناهانشان می‌اُفتند و اَشک ندامت، اَشک خجالت تقدیم بارگاه خداوند می‌کنند. این‌هایی که از خوف خداوند گریه می‌کنند، از خَشیّت حق‌تعالی اَشک نثار می‌کنند، این‌ها هم در روز قیامت گریه ندارند، نیازی به گریه ندارند. سوّم همین چیزی است که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در این کلمه‌ی خُطبه‌ی مُتّقین دارند. «عَيْنٌ غُضَّتْ عَنْ مَحَارِمِ اَللَّهِ[9]»؛ چشمی که حرام نمی‌بیند. حرام برای چشم فقط نامَحرم نیست؛ یکی از مُحرّمات نامَحرم است. ولی مُحرّمات دیگر هم چشم را تَهدید می‌کنند که باید این‌ها را در کتاب‌های فقهی پیدا کرد و نباید به اَسرار مردم چشم دوخت، نباید به کسی نگاه تَهدید‌آمیز کرد، نباید به کسی نگاه تَحقیرآمیز کرد. باید مُراقب بود که چشم وسیله‌ی ارتکاب حَرام نشود.

انسان‌های پارسا چشم و گوش‌شان را بر روی گناه می‌بَندند

«غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ»؛ انسان‌های خودساخته، انسان‌های پارسا چشم خودشان را مُحافظت می‌کنند و وقتی حَرام پیش می‌آید، چشم را فُرو می‌بَندند، سوی چشم را کم می‌کنند، خیره نمی‌شوند و با چشم برای دل شکار پیدا نمی‌کنند. چشم شکار می‌بیند و دل شکار می‌شود یا شکار می‌کند. لذا حَواسشان به چشم‌شان هست که چشم این‌ها را بیچاره نکند، اَعصابشان را خراب نکند، حَواسشان را پَرت نکند. گاهی یک نگاه یک جوان را بیچاره می‌کند. می‌رود و دیگر نمی‌تواند مُطالعه کند، دیگر نمی‌تواند یک نماز خوبی بخواند، لذّت عبادت از آن‌ها گرفته می‌شود.

«وَقَفُوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَى الْعِلْمِ النَّافِعِ لَهُمْ»؛ این‌ها گوش‌شان را وَقف کرده‌اند در علم ناف(علیه السلام) علم نافع در قَدم اوّل علومی است که انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) مأمور بودند به بَشر تَعلیم کنند. «يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ[10]»؛ پیامبر ما مُعلّم است، کتاب آورده است، کتاب را تَعلیم می‌کند. «الرَّحْمَنُ * عَلَّمَ الْقُرْآنَ * خَلَقَ الْإِنْسَانَ * عَلَّمَهُ الْبَيَانَ[11]»؛ قرآن کتاب الله است، خداوند مُعلّم است، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شاگرد خداست و این شاگرد مُعلّم ماست. «يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ»؛ آنچه را که به صورت کتاب آمده است، حالا کتاب یعنی آنچه که در قرآن مَکتوب است؛ هم مَعارف اعتقادی، هم فَضائل اخلاقی و هم شَرایع عَملی در قرآن کریم نوشته شده است و انسانی که مأموریت به کار بُردن چشم را در علم دارد، بیشترین سِیر او سِیر قرآنی است. آنچه را که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مأمور به تَعلیم بوده است، هم قرآن را می‌خواند و هم روایاتی را که توضیح قرآن کریم است، تَرجُمان قرآن کریم است، تَفسیر قرآن کریم است. این‌ها در قَدم اوّل عُلومی است که به انسان بینش می‌دهد، گرایش‌های انسان را تَصحیح می‌کند و کُنش و واکنش انسان را در مَسیر گرایش‌های پاک تَنظیم می‌کند. این 3 بَخش که اعتقادات، اخلاقیّات و شَریعت یا اَحکام دین است، این‌ها در اُولویّت اوّل علم نافع هستند. هر مسلمانی باید نُسخه‌ی زندگی را از خدا بگیرد و این قرآن نُسخه است؛ «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ[12]». لذا بعضی از عُلمای ما آن‌قَدر در مُطالعه‌ی قرآن کریم و اَحادیثی که لازم است در فَهم قرآن کریم ببینند، این‌قَدر عاشق بودند که گاهی در اَثر شدّت علاقه‌ی به مُطالعه غذا خوردن هم یادشان می‌رفته است. این موضوع باید برای طلبه‌ها جالب باشد. پیشکار مرحوم «آیت الله العُظمی بروجردی» (اعلی الله مقامه الشریف) نَقل می‌کند که من برای آقا شام آوردم و رفتم. سَحَرها بیدار می‌شدم و برای ایشان ظرف آب می‌آوردم که قَضای حاجت بکنند و وضو بگیرند. سَحَر که بیدار شدم دیدم غذا به همان‌ صورت هست و آقا هم همین‌جور مَشغول مُطالعه هستند. اصلاً یادش نیامده است که غذایی هم وجود دارد. با این‌که گُرسنه بوده است، ولی علاقه‌ی به مُطالعه او را از پَرداختن به غذا باز داشته است. وقتی چشم آدم از چیزی لذّت می‌بَرد، لذّت غذا هم مانند لذّت چشم نیست. لذا قرآن کریم بهشت را که تَرسیم می‌کند، دیدنی‌های بهشت را هم برای انسان می‌گوید که این‌ها جَنّات هستند، «تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ[13]» هستند و چشم از این‌ها لذّت می‌بَرد. و کسانی که از علم لذّت می‌بَرند، «وَقَفُوا أَسْمَاعَهُمْ»، این‌ها گوش‌شان را وَقف کرده‌اند. هم چشم‌شان در مُطالعه‌ی آیات قرآن کریم، روایات اَهل‌بیت عصمت و طَهارت (سلام الله علیهم اجمعین) و اَخلاقیّات لذّت می‌بَرد. همیشه چشمش به کتاب است. و هم گوش‌شان در شنیدن حکمت آنچنان آمادگی دارد که به هیچ مجلس مُفتی نمی‌رود، به هیچ مَجلس هَرزه‌ای نمی‌رود. به جایی می‌رود که در آن‌جا حرف‌های مُفید زده شود.

ندایی که شیخ بهائی (رحمت الله علیه) را از مرگ خود آگاه کرد

این هم برای کسانی که گوش ظاهرشان و چشم ظاهرشان را در مَسیر شُکوفایی کمالات درونی‌شان به کار می‌بَرند، درس است و هم آن‌هایی که گوش جانشان و چشم جانشان باز شده است. در حالات مرحوم «شیخ بهائی[14]» (اعلی الله مقامه الشریف) نوشته‌اند با شاگردانشان بر سر قَبر مرحوم «بابا رُکن‌الدین[15]» (رحمت الله علیه) آمده بودند. یک‌مَرتبه دیدند رنگ شیخ تغییر کرد. شیخ یک نگاهی به اطرافیان کرد و فرمودند: آیا شنیدید؟ پاسخ دادند: خیر. پُرسیدند: چه بود؟ ایشان گفت: صدا از قَبر آمد: شیخ خودت را جَمع و جور کُن که داری می‌آیی. آن‌ها نشنیدند، ولی شیبخ بهائی (اعلی الله مقامه الشریف) این را شنید. و در این اِدراکات باطنی خداوند متعال برای عدّه‌ای روزَنه‌هایی باز کرده است.

نمونه‌هایی از اِدراکات باطنی برخی بزرگان

یکی از عُلمای صالح از مرحوم آیت الله آقای «حاج آقا مرتضی حائری» که رضوان خداوند بر او باد، که ما هم در اَواخر تَوقّف‌مان در شهر قُم توفیقی داشتیم که دروس ایشان فی‌الجُمله نامی نوشتیم که ان‌شاءالله شَفیع ما هم بشوند. ایشان با مرحوم آقای «سیّد حسین قاضی» (رضوان الله تعالی علیه) که از اُوتاد و خِصیصین اَهل مَعنا بود و اصلاً ظاهر ایشان نشان نمی‌داد. معمولاً یا در کفاشی تبریزی و یا در کتاب‌فروشی مولانا در خیابان اِرم می‌آمدند و آن‌جا می‌نشست. آدم فکر می‌کند یک آخوند بیکاری است و آمده و آن‌جا نشسته است؛ در حالی‌که اَهل مَعنا بود، اَهل تَشرُّف بود و اَهل تَصرُّف تَکوینی بود، جُزء مردان بزرگ بود. امام (رضوان خداوند بر او باد) دختر اوّل‌شان که عروس شده بود، مُبتلا به بیماری صَرع بوده است. وقتی پاگُشایی می‌کنند و اوّلین میهمانی با داماد به خانه‌ی ایشان می‌آیند، آن حالت برایش پیش می‌آید. خیلی به امام (رضوان الله تعالی علیه) سخت می‌گذرد. مرحوم آقای «شیخ حسن صانعی» می‌گفت: امام (رضوان الله تعالی علیه) به من گفتند: سُراغ آقای سیّد حسین قاضی (رحمت الله علیه) بروید. من رفتم و گفتم که آقا چنین حادثه‌ای پیش آمده است و خُلق امام (رضوان الله تعالی علیه) خیای تنگ است؛ می‌خواهند شما بیایید و دعا کنید. ایشان گفتند که آقای سیّد حسین قاضی (رحمت الله علیه) به منزل حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) آمدند و خَتم صلوات گرفتند. در مورد خَتم صلوات 3 گونه خَتم داریم: خَتم کبیر داریم، خَتم مُتوسط داریم و خَتم صغیر داریم. این خَتم مُتوسط 12 هزار صلوات برای دوازده امام (سلام الله علیهم اجمعین) است. که گفت: ایشان خودشان به تَنهایی 11 هزار صلوت برای یازده مَعصوم (علیهم السلام) خَتم کردند و هزار صلوات که برای امام زمان‌مان (ارواحنا فداه) بود را گِرو نگاه داشتند و این بیماری صَرع از دختر حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) دور شد. مرحوم حاج آقا مرتضی حائری (اعلی الله مقامه الشریف) می‌گویند: من به همراه آقای سیّد حسین قاضی (رحمت الله علیه) به مسجد مُقدّس جمکران رفتیم. من در آن‌جا یک بویی احساس کردم که در عطرهای دنیا چنین بویی احساس نشده است. دیدم این عطر برای این عالَم نیست، عطر عَجیبی است. به آقای سیّد حسین قاضی (رحمت الله علیه) گفتم: من یک بویی احساس می‌کنم، آیا شما هم احساس می‌کنید؟ ایشان گفتند: خیر، من احساس نمی‌کنم. بعد از نماز مسجد مُقدّس جمکران به شهر قُم آمدیم و در مقابل مسجد امام یک عطاری بود. بنده از جلوی او که رد می‌شدم، دیدم آن بو از این‌جا هم می‌آید. رفتم به آن آقای عطار گفتم: آقا امام زمان (ارواحنا فداه) این‌جا بودند؟ ایشان گفت: خیر، امام زمان (ارواحنا فداه) این‌جا نبودند؛ ولی یکی از رِجال‌الغیب حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) در این‌جا بودند. فَهمیدم این بو مُتعلّق به آن رِجال‌الغیب حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) است. یک شخصیّتی مانند آقای سیّد حسین قاضی (رحمت الله علیه) که صاحب نَفَس است، می‌تواند با یک خَتم صلوات بیماری صَرع را برای همیشه از بین ببَرد، آن بو را مُتوجّه نمی‌شود؛ ولی حالا حاج آقا مرتضی حائری (اعلی الله مقامه الشریف) چه کرده بود که خداوند متعال در آن سفر این حالت را به او داده بود، در مورد گوش هم همین‌جور است؛ بعضی‌ها گوش جانشان باز است.

مرحوم آقای «میرزا جواد آقای ملکی تبریزی» (اعلی الله مقامه الشریف) سه کتاب دارند. هر سه کتاب ایشان سُفره‌ی دل هست و غذاهای عَرشی را نَصیب اَهل دل می‌کند. یکی کتاب «المُراقبات» ایشان هست که برای طلبه‌ لازم است. حتماً در کتابخانه‌اش کتاب المُراقبات آقای میرزا جواد آقای ملکی (اعلی الله مقامه الشریف) را داشته باشد. چون طلبه دنبال آخرت است. باید همیشه بازار آخرتش را پُر رونَق نگاه دارد. لذا مُراقبه‌ی ایّام، اُسبوع‌ها و سَنه را دارد. نُسخه‌ی هر روز را در این کتاب به تَناسُب مَطرح فرموده است، برای روزهای خاصّ تکالیف خاصّ را مُشخّص فرموده است و بعد موعظه‌ها دارد، روایت‌ها دارد. خیلی مُفید است؛ کتاب المُراقبات مرحوم آقای میرزا جواد آقای ملکی (اعلی الله مقامه الشریف) خیلی مُفید است. اَثر دوّم ایشان «اَسرار الصلاة» است. خیلی‌ها اَسرار الصلاة نوشته‌اند و بزرگان نوشته‌اند، امام (رضوان الله تعالی علیه) هم نوشته‌اند؛ هم «اَسرار الصلاة» دارند و هم «آداب الصلاة» دارند. اَسرار الصلاة مرحوم آقای میرزا جواد آقای ملکی (اعلی الله مقامه الشریف) آهنگ خاصّ خودش را دارد. یک کتاب دیگری هم به نام «لقاءالله» دارند. این کتاب لقاءالله کتابِ سِیر و سُلوک است، کتاب عرفانی هست. ایشان در این کتاب نوشته‌اند: سَحَرها من صدا می‌شنیدم: جواد! برخیز. گاهی که تَعلُّل می‌کردم، تأکید می‌کرد: برخیز دیر می‌شود. و اگر در تَذکّر دوّم بلند نمی‌شدم، نماز شبم از دستم می‌رفت. می‌گوید: صدا را می‌شنیدم، ولی آن کسی که می‌گفت را نمی‌دیدم. مُشخّص است که مَلَک می‌آمده و ایشان را صدا می‌زده است.

قرار گرفتن چشم و گوش انسان در مَسیر صحیح او را صاحب علوم باطنی می‌کند

اگر ما به این علوم ظاهری که با چشم‌مان می‌بینیم و کتاب مُطالعه می‌کنیم یا پای صحبت اُستاد می‌نشینیم و گوش می‌کنیم؛ اگر عمل بکنیم پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) تَضمین کرده است که آن باطن‌مان چیزهایی را از جانب خداوند متعال دریافت می‌کند. «مَنْ عَمِلَ بِمَا يَعْلَمُ، عَلَّمَهُ اَللَّهُ[16]»؛ اگر کسی به آنچه که از علوم حوزوی، از علوم رَسمی مانند رساله‌ی عَملیه، مانند کتاب‌های فقهی فُقهای‌مان مُطالعه می‌کند یا از اُستاد می‌شنود، به این‌ها عمل کند. اگر در ظاهر ما این گوش و چشم‌مان را در مَسیر درست به کار بُردیم و اَهل عمل بودیم، پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) تَضمین کرده است خداوند یک علوم باطنی به او می‌دهد. علوم باطنی هم چشم باطن باز می‌شود؛ «چشمِ دل باز کن که جان بینی[17]». آدم با چشم باطنش دیدنی‌های غیر جسمی را یا در مَنام می‌بیند، یا در مُکاشفه می‌بیند و یا در خواب می‌بیند. و از این دیده‌ها علومی به دست او می‌آید که در هیچ کتابی یا در هیچ صحبتی این علم نَصیبش نشده است. و همین‌طور در مورد شنیدنی‌ها گوش جانش باز می‌شود و گاهی هم شامّه‌ی جانش باز می‌شود. از یک‌جایی که امام زمان (ارواحنا فداه) عُبور می‌کند، این بوی امام زمان (ارواحنا فداه) را دریافت می‌کند.

اَهمیّت مُراقبت دائمی از گوش و چشمِ ظاهری

بنابراین مُراقبت چشم و مُراقبت گوش آن هم به طور جِدّی که «غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ» باشد. در مَسأله‌ی چشم حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) به آن جَنبه‌ی سَلبی تَوجّه می‌دهند که چشم را وارد قُرقگاه نکنید، مُواظب باشید تیر شیطان به چشم اصابت نکند. نگاه حَرام «اَلنَّظَرُ سَهْمٌ مِنْ سِهَامِ إِبْلِيسَ[18]»؛ نگاه حَرام تیر شیطان است. وقتی این‌ تیر شیطان به چشم انسان خورد، از چشم عبور می‌کند و چشم دل را کور می‌کند. «مَنْ كَانَ فِي هَذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمَى وَ أَضَلُّ سَبِيلًا[19]»؛ خیلی خطرناک می‌شود. در مورد گوش هم همین‌جور است؛ گاهی یک غیبت آدم را یک‌ سال از توفیقاتی باز می‌دارد. گاهی مُدّت‌ها عمل انسان قبول نمی‌شود. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در مَسأله‌ی چشم «غَضُّوا» می‌گویند، یعنی مُراقب است که تیر نخورد، قُرقگاه را خوب حفاظت می‌کند. در مَسأله‌ی گوش مَسأله‌ی ایجابی را مورد تَوجّه قرار می‌دهند و می‌فرمایند: «وَقَفُوا»؛ یعنی وقتش را پُر می‌کند که گوش او علم نافع دریافت کند. دائماً یا مُعلّم است و یا شاگرد است که دستور دین این است که فرمود: «كُنْ عَالِماً نَاطِقاً[20]»؛ سعی کُن در دو حال یکی از دو حال را داشته باشی؛ یا عالِم باش، اَهل سُخن باش، سخنان حَکیمانه بگو؛ و یا مُستمع و شاگرد باش. در تمام عُمرش یا یاد بدهد و یا یاد بگیرد. «وَقَفُوا»؛ این همیشه در یک مجالسی با یک اَشخاصی مُعاشرت دارد که یا خوب می‌شنود و یا خوب می‌گوید؛ «وَقَفُوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَى الْعِلْمِ النَّافِعِ لَهُمْ». حالا علم نافع در دَرجه‌ی اوّل علوم رَسمی هست و در دَرجه‌ی دوّم علوم موهبتی است. این‌هایی که مانند «علّامه طباطبایی» (رضوان الله تعالی علیه)، مانند مرحوم «آقای بهجت» (اعلی الله مقامه الشریف)، مانند مرحوم «آقای حسن زاده» (رحمت الله علیه) این‌ها در خواب بیش از بیداری علوم باطنی را می‌گرفتند. مرحوم آقای طباطبایی (رضوان الله تعالی علیه) می‌فرمودند: اُستاد ما آقای «میرزا علی آقای قاضی» (اعلی الله مقامه الشریف) می‌آید و هنوز هم به ما چیزهایی می‌گوید. در خواب این‌ها به صورت مُرتّب با آن اُستادشان در ارتباط هستند و رادارِ عَرشی‌شان اَمواج عَرش الهی را می‌گیرد. بنابراین مُراقبت چشم ظاهری و مُراقبت بر تَعلُّم بر علوم رَسمی و علوم مُفید باعث می‌شود که چشم باطن انسان هم باز بشود، آن هم وقتی چشم باطن باز شد فقط نور الهی عایدش می‌شود که خداوند متعال علم را نور قرار داده است. فرمود: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ نُورًا[21]»؛ خداوند یک نوری در شما قرار می‌دهد. آن‌وقت همیشه نور هستید، هرکسی شما را می‌بیند به صورت نور می‌بیند و خودتان هم غیر نور را نمی‌بینید. وقتی سِنخیّت پیدا کردید آدم‌هایی که اَهل‌الله هستند به غیرِ خدا تَوجّه نمی‌کنند تا ببینند. هرجایی دل هست، حَواس آن‌جاست. وقتی دل‌ آدم به جَمال الهی، به جَلال الهی، به صفات الهی مَعطوف شد، همیشه حَواسش هم در آن‌جاست؛ لذا نمی‌بیند. شاید به صورت مُکرّر خدمت‌تان عرض شده باشد. مرحوم «حاج آقا رحیم اَرباب» (رحمت الله علیه) که از فُقهای عارف هست و صفات عالیه دارند. ایشان دو چیز را گفته بودند که در عُمرم برایم پیش نیامد. یکی این‌که در عُمرم نامَحرم ندیدم. این شدنی است. چون هیچ‌وقت حَواسش به نامَحرم نیست، هیچ‌وقت نظر نمی‌کند، تماشا نمی‌کند؛ لذا نامَحرم ندیده است. در عُمرم نامَحرم ندیدم. دوّم در عُمرم غیبت نکردم و غیبت نشنیدم. این دو مرکز را، این دو کانون که یکی کانون دید و یکی کانون شنیداری است، اگر این دو کانون را پاک نگاه داشتیم، ما خدای پاک را با چشم دلمان خواهیم دید.

روضه و تَوسُّل به حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام)

«صلَّی اللهُ عَلَیکَ یَا اَبَاعَبدِاللهِ عَلَیهِ السَّلام»

امروز اوّل ماه رَبیع الاوّل است. ولی مرحوم آقای بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) که سلام خداوند بر آقای بهجت ما سالیان سال این دهه‌ی صفر را مِنبری ایشان بودیم. دهه‌ی آخر ماه صفر اگر به مشهد مُقدّس هم می‌رفتند، بنده به مشهد می‌رفتم. ولی ایشان هم دهه‌ی صفر و هم روز اوّل ماه رَبیع را روضه می‌گرفتند. می‌گفتند: روز اوّل رَبیع احتمال شهادت امام حسن عسکری (علیه السلام) است. دو قول هست که مرحوم «کَفعمی[22]» هم در «مصباح[23]» نَقل می‌کند. بعضی‌ها مُعتقد هستند روز اوّل ماه رَبیع شهادت امام حسن عسکری (علیه السلام) پدر امام زمان‌مان (ارواحنا فداه) است. لذا آقای ما عزادار هستند و باید به حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) تسلیت گفت. بعضی‌ها هم می‌گویند روز هشتم ماه رَبیع روز شهادت است که مَشهور همین است؛ هشتم ماه رَبیع شهادت امام حسن عسکری (علیه السلام) است که ما نُهم رَبیع را جشن می‌گیریم؛ آغاز ولایت حضرت مهدی (عَجَّل الله تعالی فرجه الشریف) یکی از جهات خوشحالی ماست. جَمع آن هم به این است که امام حسن عسکری (علیه السلام) روز اوّل ماه رَبیع مَسموم شدند. عُمرشان بعد از مَسمومیّت بیش از 8 روز وفا نکرد. در این 8 روز سَم کار خودش را کرد و اَطبّایی که در ظاهر به صورت طبیب بودند، ولی در واقع جاسوس بودند؛ این‌ها مُترصد بودند که امام عسکری (علیه السلام) از دنیا برود و خیال حکومت راحت بشود. همه‌ی امامان ما (سلام الله علیهم اجمعین) مَسموم از دنیا رفتند؛ حتی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و حتی حضرت سیدالشهدا (علیه السلام). شمشیری که «ابن مُلجم» به فَرق مُقدّس مولا زد، این را با سَم آب‌دیده کرده بود. هم فرق شکافته شد و هم سَم در وجود نازنین امیرالمؤمنین (علیه السلام) وارد شد. شمشیر «شِمر» هم مَسموم بود؛ لذا بدن نازنین حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) مَجروح بود و هم سَم در رگ‌ها اَثر گذاشت. همه‌ی امامان ما مَسموم شدند؛ ولی سَم دو امام خیلی سریع عمل کرد. یکی امام حسن مجتبی (علیه السلام) بود که افطاری برای ایشان آوردند؛ به مَحض این‌که آب را خورد، سَم خیلی خطرناک بود. فوراً به هم ریخت و فرمود: بروید خبر کنید حُسینم بیاید، زینبم بیاید، برادرهایم بیایند. همه آمدند و دور بِستر نشستند و زمانی طول نکشید. خونابه‌ها خیلی زود به تَشت ریخت. امام دوّم امام رضا (علیه السلام) بود که سَمی که به ایشان هم دادند، هم مُعاویه با یک تَمهیداتی یک سَم خیلی خطرناکی برای امام حسن مجتبی (علیه السلام) تهیه کرده بود و هم سَمی که مأمون تهیه کرده بود، سَمی بود که مُهلت نداد امام رضا (علیه السلام) چند روز زندگی کند. همین‌که از منزل مأمون به منزل خودش رسید، کار امام رضا (علیه السلام) زود تمام شد. اما امام حسن عسکری (علیه السلام) طی این 8 روز بدنش آب شده بود. به گونه‌ای که وقتی آب خواست و تشنه بود، آدمی که مَسموم می‌شود آب بدنش تمام می‌شود، جگر می‌سوزد. اگر کسی باشد از او تَقاضای آب می‌کند؛ لذا امام جواد (علیه السلام) می‌خواست آب طلب کند، اما دَرب به رویش بسته بود. امام رضا (علیه السلام) هم این فرش را که کنار زدند، گویا بدن مبارکشان خیلی می‌سوخت، جگر می‌سوخت. امام حسن عسکری (علیه السلام) هم در این 8 روز سَم بدنش را آب کرده بود، بدن لاغر شده بود. آب خواستند، برای ایشان آب آوردند؛ اما دست مبارکشان می‌لَرزید، دیگر بدن طاقت نداشت. فرمودند: بگویید پسرم بیاید. پَرده را کنار زدند، حضرت مهدی (عَجَّل الله تعالی فرجه الشریف) آمدند، پدر را در آغوش گرفتند، به ایشان کمک کردند تا آب بنوشد. دندان‌ها می‌لَرزید و برای امام زمان (ارواحنا فداه) خیلی گران بود که پدر جوانش در سنّ جوانی چه سَمی بوده است که این‌جور بدن را ناتوان کرد که حتی در حَدّ یک آب خوردن نمی‌تواند انجام بدهد. اما «لَا یَوْمَ‏ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ[24]»؛ امام رضا (علیه السلام) فرمودند: ابن شَبیب! به هرکسی خواستی گریه کُنی «فَابْكِ لِلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ[25]»؛ برای حسین (علیه السلام) گریه کُن. «فَإِنَّهُ ذُبِحَ[26]»؛ زیرا امام حسین (علیه السلام) را سر بُریدند، امام حسین (علیه السلام) را ذبح کردند. اما وقتی گوسفند را ذبح می‌کنند به او آب می‌دهند؛ امام حسین (علیه السلام) را ذبح کردند ولی به او آب ندادند…

لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم

اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین

دعا

خدایا! امام زمان‌مان (ارواحنا فداه) را برسان.

خدایا! چشم ما را به جَمال آقایمان روشن بگردان.

خدایا! دست ما را از دامان کَرَمش کوتاه مَفرما.

خدایا! نگرانی‌ها برطرف بفرما.

خدایا! کسانی که عامل نگرانی هستند، از مَسیر برطرف بفرما.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم باران رَحمت، آب کافی بر مردم عزیز ما اَرزانی بدار.

خدایا! دشمن را بر ما مُسلّط نکُن.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم کشور ما را از خطر قَحطی، گُرسنگی، خُشکسالی، هُجوم دشمن، هَرج و مَرج داخلی، نفاق و اختلاف و هر بَلایی که از آن نگران هستیم در اَمان بدار.

خدایا! سایه‌ی پُر بَرکت خوبان‌مان را، عُلمای خوب‌مان، مَراجع خوب‌مان، مردم خوب‌مان، رهبر خوب‌مان را مُستدام بدار.

الها! پروردگارا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم مریض‌ها عُموماً، مریض‌های خاصّ شِفای عاجل و کامل روزی بفرما.

خدایا! توفیق شُکر نعمت‌ها، نعمت اَمنیّت، نعمت سلامت، نعمت دیانت، نعمت حُبّ آل‌بیت (سلام الله علیهم اجمعین)، نعمت رهبری، توفیق شُکر این نعمت‌ها را به ما مَرحمت بفرما.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم گذشته‌هایمان و گذشتگان‌مان را ببخش و بیامُرز.

خدایا! امام (رضوان الله تعالی علیه) و شهدا را از ما راضی بدار.

خدایا! عاقبت اَمرمان را خَتم به خیر بگردان.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم


[1] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.

[2] نهج البلاغه، بخشی از خطبه 193 (مشهور به خطبه متقین).

«و من خطبة له (علیه السلام) يَصِفُ فيها المتقين‏: رُوِيَ أَنَّ صَاحِباً لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) يُقَالُ لَهُ هَمَّامٌ كَانَ رَجُلًا عَابِداً فَقَالَ لَهُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ صِفْ لِيَ الْمُتَّقِينَ حَتَّى كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَيْهِمْ فَتَثَاقَلَ (علیه السلام) عَنْ جَوَابِهِ ثُمَّ قَالَ يَا هَمَّامُ اتَّقِ اللَّهَ وَ أَحْسِنْ، «فَإِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْا وَ الَّذِينَ هُمْ مُحْسِنُونَ». فَلَمْ يَقْنَعْ هَمَّامٌ بِهَذَا الْقَوْلِ حَتَّى عَزَمَ عَلَيْهِ. فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ وَ صَلَّى عَلَى النَّبِيِّ (صلی الله علیه وآله) ثُمَّ قَالَ (علیه السلام): أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى خَلَقَ الْخَلْقَ حِينَ خَلَقَهُمْ غَنِيّاً عَنْ طَاعَتِهِمْ آمِناً مِنْ مَعْصِيَتِهِمْ لِأَنَّهُ لَا تَضُرُّهُ مَعْصِيَةُ مَنْ عَصَاهُ وَ لَا تَنْفَعُهُ طَاعَةُ مَنْ أَطَاعَهُ. فَقَسَمَ بَيْنَهُمْ مَعَايِشَهُمْ وَ وَضَعَهُمْ مِنَ الدُّنْيَا مَوَاضِعَهُمْ. فَالْمُتَّقُونَ فِيهَا هُمْ أَهْلُ الْفَضَائِلِ؛ مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ وَ مَلْبَسُهُمُ الِاقْتِصَادُ وَ مَشْيُهُمُ التَّوَاضُعُ، غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ وَقَفُوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَى الْعِلْمِ النَّافِعِ لَهُمْ، نُزِّلَتْ أَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِي الْبَلَاءِ كَالَّتِي نُزِّلَتْ فِي الرَّخَاءِ وَ لَوْ لَا الْأَجَلُ الَّذِي كَتَبَ اللَّهُ [لَهُمْ‏] عَلَيْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِي أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَيْنٍ شَوْقاً إِلَى الثَّوَابِ وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ، عَظُمَ الْخَالِقُ فِي أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِي أَعْيُنِهِمْ، فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُنَعَّمُونَ وَ هُمْ وَ النَّارُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُعَذَّبُونَ، قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَةٌ وَ شُرُورُهُمْ مَأْمُونَةٌ وَ أَجْسَادُهُمْ نَحِيفَةٌ وَ حَاجَاتُهُمْ‏ خَفِيفَةٌ وَ أَنْفُسُهُمْ عَفِيفَةٌ، صَبَرُوا أَيَّاماً قَصِيرَةً أَعْقَبَتْهُمْ رَاحَةً طَوِيلَةً تِجَارَةٌ مُرْبِحَةٌ يَسَّرَهَا لَهُمْ رَبُّهُمْ، أَرَادَتْهُمُ الدُّنْيَا فَلَمْ يُرِيدُوهَا وَ أَسَرَتْهُمْ فَفَدَوْا أَنْفُسَهُمْ مِنْهَا. أَمَّا اللَّيْلَ فَصَافُّونَ أَقْدَامَهُمْ تَالِينَ لِأَجْزَاءِ الْقُرْآنِ يُرَتِّلُونَهَا تَرْتِيلًا يُحَزِّنُونَ بِهِ أَنْفُسَهُمْ وَ يَسْتَثِيرُونَ بِهِ دَوَاءَ دَائِهِمْ فَإِذَا مَرُّوا بِآيَةٍ فِيهَا تَشْوِيقٌ رَكَنُوا إِلَيْهَا طَمَعاً وَ تَطَلَّعَتْ نُفُوسُهُمْ إِلَيْهَا شَوْقاً وَ ظَنُّوا أَنَّهَا نُصْبَ أَعْيُنِهِمْ وَ إِذَا مَرُّوا بِآيَةٍ فِيهَا تَخْوِيفٌ أَصْغَوْا إِلَيْهَا مَسَامِعَ قُلُوبِهِمْ وَ ظَنُّوا أَنَّ زَفِيرَ جَهَنَّمَ وَ شَهِيقَهَا فِي أُصُولِ آذَانِهِمْ فَهُمْ حَانُونَ عَلَى أَوْسَاطِهِمْ مُفْتَرِشُونَ لِجِبَاهِهِمْ وَ أَكُفِّهِمْ وَ رُكَبِهِمْ وَ أَطْرَافِ أَقْدَامِهِمْ يَطْلُبُونَ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى فِي فَكَاكِ رِقَابِهِمْ…».

[3] ابوعمرو اُوَیس بن عامر قَرَنی (شهادت ۳۷ق)، از تابعین و شهدای صفین. او در زمان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) برای دیدار حضرت به مدینه آمد، اما موفق به دیدار او نشد. اویس با حضرت علی (علیه السلام) بیعت کرد و در جنگ صفّین در رکاب آن‌حضرت به شهادت رسید. اویس به زهد و پارسایی شناخته شده و او را یکی از زاهدان هشتگانه در میان تابعین خوانده‌اند. ابوعمرو اویس بن عامر بن جزء قرنی مرادی یمنی از تیره قَرَن، شاخه‌ای از قبیله یمانی بنی مراد بود. نام پدر او عامر و در برخی منابع انیس، خلیص یا عمرو هم آمده است.  اویس یکبار به مدینه آمد تا پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را ببیند ولی نتوانست و همان‌روز به یمن بازگشت. او در خلافت عمر بن خطاب و برپایی کوفه (۱۷ق) به این شهر آمد. و در ۳۷ق/۶۵۷م، سن ۶۷ سالگی، در جنگ صفین به‌همراه امام علی (علیه السلام) شرکت کرد و بدست نیروهای معاویه کشته شد. قبری در ناحیه رقه در سوریه و نیز در جاهای دیگری همچون قبرستان باب‌الصغیر دمشق، اسکندریه و دیار بکر به قبر وی منسوب است. مزار منسوب به اویس در رقه، سمت چپ قبر عمار یاسر قرار دارد. و گنبد، بارگاه و صحن دارد. روی سنگی که نصف روی قبر را گرفته به خط کوفی نام اویس نوشته شده است. اویس در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، در یمن می‌زیست و هرگز موفق به دیدار آن حضرت نشد. او از راه شتربانی روزگار را با مادر پیر، نابینا و ناتوان خود سپری می‏‌کرد. زمانی که آوازه دعوت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را شنید، از مادرش درخواست کرد برای دیدن رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به مدینه برود. مادرش به او اجازه داد ولی شرط کرد که بیش از نصف روز در آنجا نماند. اویس به مدینه سفر کرد ولی زمانی که به خانۀ پیامبر رسید، وی در خانه نبود. به خاطر قولی که مادر از او گرفته بود مدینه را به قصد یمن ترک کرد. زمانی که پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) به خانه بازگشت، فرمود: این نور کیست که در این خانه می‏‌نگرم؟ گفتند: شتربانی که اویس نام داشت به اینجا آمد و زود رفت. فرمود: این نور را در خانه ما هدیه گذاشت و رفت.

در ادبیات صوفیانه اشارۀ زیادی به احوال اویس شده است و در این میان حدیثی مشهور شده که به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) منسوب است بدین مضمون: «بوی بهشت از جانب یمن به مشام من می‌رسد». طبق روایتی، اویس در حالی که از حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) بسیار دور بوده، از احوال آن حضرت آگاهی می‌یافته است. امام علی(علیه السلام) در روایتی از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل می‌کند که ایشان در مورد اویس فرموده: او از حزب خدا و رسول اوست. مرگش به شهادت در راه دین خواهد بود، و گروه بسیاری به واسطه شفاعت او از آتش جهنم رهایی می‌یابند. بر اساس نقلی که عطار نیشابوری در تذکره الاولیاء آورده، حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) به اصحاب خود سفارش کرد سلام حضرت را به او برسانند، لباسش را به او داده و از او بخواهند تا در حق امت پیامبر دعا کند. بعد از وفات پیامبر، خلیفه دوم وی را در سرزمین عرفات دید و سفارش پیامبر را انجام داد. در قندهار، شهری در جنوب افغانستان، مکانی به‌نام زیارت خرقه شریف وجود دارد که گفته شده محل نگهداری همین لباس اهدایی پیامبر به اویس قرنی است. نزد شیعه امامیه، اویس قرنی به عنوان یکی از یاران امام علی (علیه السلام) مقامی ویژه دارد. شیخ مفید نام اویس را از جمله کسانی آورده است که با علی (علیه السلام) بیعت کرد. در ۲۱ رمضان سال ۱۴۳۴ق / ۶ مرداد ۱۳۹۲ش، همزمان با شب‌های قدر، گروه‌های تکفیری در سوریه که کنترل استان رقه را به دست گرفته بودند، با حمله خمپاره‌ای به حرم عمار یاسر و اویس قرنی، صحن آن را تخریب و با شلیک پیاپی موشک به دیوارهای حرم، بخش‌هایی از آن را منهدم کردند. در ۶ فروردین ۱۳۹۳ش/ ۲۴ جمادی‌الاول ۱۴۳۵ق گروه تروریستی تکفیری داعش با کارگذاشتن مواد منفجره، دو مناره مقبره عمار یاسر و اویس قرنی را تخریب کردند. داعش در مرحله بعد در ۲۵ اردیبهشت همان سال/ ۱۵ رجب ۱۴۳۵ق این زیارتگاه را به طور کامل تخریب کرد.

[4] باباطاهر، دوبیتی‌ها، دوبیتی شماره ۱۶۲.

[5] الزهد، جلد ۱، صفحه ۷۷.

«مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ يُونُسَ عَنْ صَالِحِ بْنِ رَزِينٍ وَ غَيْرِهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ: كُلُّ عَيْنٍ بَاكِيَةٌ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ إِلاَّ ثَلاَثَةَ أَعْيُنٍ عَيْنٌ غُضَّتْ عَنْ مَحَارِمِ اَللَّهِ أَوْ عَيْنٌ سَهِرَتْ فِي طَاعَةِ اَللَّهِ أَوْ عَيْنٌ بَكَتْ فِي جَوْفِ اَللَّيْلِ مِنْ خَشْيَةِ اَللَّهِ».

[6] همان.

[7] مفاتیح الجنان، فرازی از مناجات منظوم منسوب به حضرت امیرالمومنین (علیه السلام).

«…إِلهِى أَنِلْنِى مِنْكَ رَوْحاً وَ رَاحَةً   ***   فَلَسْتُ سِوىأَبْوَابِ فَضْلِكَ أَقْرَعُ

إِلهِى لَئِنْ أَقْصَيْتَنِى أَوْ أَهَنْتَنِى‌   ***   فَمَا حِيلَتِى يَا رَبِّ أَمْ كَيْفَ أَصْنَعُ

إِلهِى حَلِيفُ الْحُبِّ فِى اللَّيْلِ سَاهِرٌ   ***   يُناجِى وَ يَدْعُو وَ الْمُغَفَّلُ يَهْجَعُ

إِلهِى وَ هَذَا الْخَلْقُ مَا بَيْنَ نَائِمٍ‌   ***   وَ مُنْتَبِهٍ فِى لَيْلِهِ يَتَضَرَّعُ

وَ كُلُّهُمُ يَرْجُو نَوَالَكَ رَاجِياً   ***   لِرَحْمَتِكَ الْعُظْمى وَ فِى الْخُلْدِ يَطْمَعُ…».

[8] الزهد، جلد ۱، صفحه ۷۷.

[9] همان.

[10] سوره مبارکه جمعه، آیه 2.

«هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ».

[11] سوره مبارکه الرحمن، آیات 1 الی 4.

[12] سوره مبارکه اسراء، آیه 82.

«وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ لَا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَسَارًا».

[13] سوره مبارکه ابراهیم، آیه 23.

«وَ أُدْخِلَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ تَحِيَّتُهُمْ فِيهَا سَلَامٌ».

[14] محمد بن عزّالدین حسین (۹۵۳ق ـ۱۰۳۱ق) متخلص به بهائی و معروف به شیخ بهائی و بهاءالدین عاملی، فقیه، محدث، حکیم و ریاضیدان شیعه عصر صفوی بود. شیخ بهائی بیش از ۱۰۰ کتاب در زمینه‌های مختلف تالیف کرده است. جامع عباسی و اربعین از جمله آثار اوست. آثاری نیز در معماری بر جای گذاشته که منارجنبان اصفهان، تقسیم زاینده‌رود اصفهان، گنبد مسجد امام اصفهان و نقشه حصار نجف، از آن جمله است. وی سفرهای بسیاری به نقاط مختلف دنیا کرد و سفر مشهوری نیز همراه شاه عباس صفوی با پای پیاده به مشهد داشته است. او مقام شیخ الاسلامی بالاترین منصب رسمی دینی در حکومت صفویه را بر عهده داشت. بیشتر تحصیلات بهائی، در قزوین بود که آن زمان حوزه علمی فعّالی داشت. پس از قزوین، در اصفهان به تحصیل خود ادامه داد. اولین و مهمترین استاد بهائی، پدرش بود که نزد وی تفسیر و حدیث و ادبیات عرب و مقداری معقول خواند واز او اجازه روایت دریافت کرد. شهرت علمی و موقعیت اجتماعی بهائی موجب شد شاگردان بسیاری داشته باشد. امینی،  سید محسن امین در اعیان الشیعه از سید نعمت‌الله جزایری نقل می کند که شاگردان شیخ بهایی درایام تعطیل از شیخ بیشتر بهره می‌بردند زیرا در این ایام شیخ برایشان از علوم مختلف، اخبار نادر، اشعار و حکایات برایشان نقل می‌کرد. بهاءالدین عاملی چند روز قبل از مرگ با جمعی از همراهان و شاگردان خود به زیارت قبر بابا رکن الدین شیرازی رفت و مکاشفه‌ای برایش روی داد که از آن نزدیک بودن مرگش را استنباط کرد. محمدتقی مجلسی، که خود از همراهان شیخ بوده، این مکاشفه را گزارش کرده است. بهائی از آن پس خلوت گزید و بعد از ۷ روز بیماری از دنیا رفت و طبق وصیتش او را به مشهد انتقال دادند و در مَدْرس سابق خودِ او در پایین پای امام رضا (علیه السلام) به خاک سپردند. اسکندر منشی، وقایع‌نگار روزانه شاه عباس، و نیز مظفر بن محمدقاسم گنابادی، منجم معروف آن عصر، در تنبیهات المنجمین که چند ماه پس از مرگ بهائی نوشته، سال وفات شیخ بهایی را ۱۰۳۰ق ذکر کرده‌اند. اما نظام الدین ساوجی، شاگرد بهائی و تمام‌کننده جامع عباسی، وفات وی را در ۱۰۳۱ق ذکر کرده است و بسیاری از تذکره‌نویسان از وی پیروی نموده‌اند.

[15] مسعود بن عبدالله بیضاوی‌، معروف به بابا رکن‌الدین شیرازی‌، عالم و عارف قرن هشت هجری قمری است‌. تاریخ دقیق ولادت او معلوم نیست‌، ولی اهل بیضای استان فارس بوده و مؤلفِ تاریخ اصفهان و ری، او را از خاندان جابری انصاری برشمرده است. در مذهب بابارکن‌الدین‌، اختلاف وجود دارد. برخی او را شیعه دانسته و عده‌ای دیگر او را از اهل سنت شمرده‌اند.اما سنگ نوشته قبرش حاکی از شیعه بودن او است‌. از جهت مسلک عرفانی‌، او را از پیروان ابن‌عربی دانسته‌اند. مهم‌ترین اثر تألیف شده وی، نصوص الخصوص فی‌ترجمة الفصوص است‌، که شرحی بر فصوص‌الحکم ابن عربی است‌. بابارکن الدین در سال ۷۶۹ق در اصفهان درگذشت و در تخت فولاد اصفهان به خاک سپرده شد. درباره مذهب بابارکن‌الدین اختلاف است. برخی او را شیعه دانسته‌ و عده‌ای دیگر او را از اهل سنت شمرده‌اند. اما سنگ نوشته قبرش حاکی از شیعه بودن اوست‌. از جهت مسلک عرفانی‌، از جمله در باور به وحدت وجود، او را از پیروان ابن‌عربی دانسته‌اند. بابارکن الدین در اصفهان درگذشت و در تخت فولاد اصفهان دفن شد. وفات او بر پایه سنگ نوشته سردر آرامگاهش، در ۷۶۹ق‌/۱۳۶۸م روی داده است. آرامگاه او که اکنون در تخت فولاد اصفهان باقی است‌، همواره محل ذکر و عبادت دراویش و صوفیه‌ بوده است‌. مقبره و آرامگاه این عارف نامدار که از آثار دوره ایلخانی است، در تکیه‌ای در تخت فولاد اصفهان قرار دارد‌. آرامگاه او در ساحل جنوبی زاینده‌رود، در گورستان «تخت فولاد» واقع شده که با توجه به دیگر قبرهای تاریخ‌دار آن‌، مزار وی از قدمت بیشتری برخوردار است‌. در گذشته، حتی پس از دوره صفویه با توجه به شهرت بابا رکن‌الدین این گورستان را «بابا رکن‌الدین‌» می‌نامیدند. دامنه این شهرت تا آنجاست که پل خواجو را نیز که در معبر آن مقبره واقع شده‌، با همین نام می‌خواندند.

[16] نزهة الناظر و تنبیه الخاطر، جلد ۱، صفحه ۱۰۲.

«مَنْ عَمِلَ بِمَا يَعْلَمُ، عَلَّمَهُ اَللَّهُ تَعَالَى مَا لَمْ يَعْلَمْ».

[17] هاتف اصفهانی، دیوان اشعار، ترجیع بند، بند 3.

[18] المحاسن، جلد ۱، صفحه ۱۰۹.

«عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنِ اِبْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ عُقْبَةَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ: اَلنَّظَرُ سَهْمٌ مِنْ سِهَامِ إِبْلِيسَ مَسْمُومٌ وَ كَمْ مِنْ نَظْرَةٍ أَوْرَثَتْ حَسْرَةً طَوِيلَةً».

[19] سوره مبارکه اسراء، آیه 72.

[20] غرر الحکم و درر الکلم، جلد ۱، صفحه ۵۲۹.

«كُنْ عَالِماً نَاطِقاً أَوْ مُسْتَمِعاً وَاعِياً وَ إِيَّاكَ أَنْ تَكُونَ اَلثَّالِثُ».

[21] سوره مبارکه حدید، آیه 28.

«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ».

[22] ابراهیم بن علی عاملی کَفعَمی (۸۴۰-۹۰۵ق)، از عالمان شیعه در قرن نهم قمری. وی در جبل‌عامل لبنان می‌زیسته و نسبش به حارث همدانی می‌رسد. وی تألیفات متعددی در علوم مختلف دارد. المصباح کفعمی و البلد الامین از جمله آثار مشهور او در ادعیه و زیارات است. به گفته میرزاعبدالله افندی در ریاض العلما، او در انواع علوم رایج مهارتی تام داشت و در علوم عربی ادبیات سرآمد عصر خویش بود. همچنین علامه امینی او را جامع علم و ادب معرفی کرده است. ابراهیم کفعمی در کربلا سکونت داشت او وصیت کرده بود در همانجا دفن شود اما در اواخر عمر سفری به زادگاهش کرد و در سال ۹۰۵ق در روستای کفرعیما در نزدیکی روستای جِبشیت درگذشت و در همانجا دفن شد. مدتی پس از وفات کفعمی، روستای کفرعیما خراب شد و از قبر کفعمی اثری بر جای نماند. بعد از سال‌ها (بعد از قرن ۱۱ق) سنگ قبری توسط کشاورزی پیدا شد که بر روی آن نوشته شده بود: هذا قبر الشیخ إبراهیم بن علی الکفعمی رحمهُ الله. محل قبر او را بازسازی کردند و بر آن بقعه‌ای ساختند. مرقد او زیارتگاه شیعیان است.

[23] جُنَّةُ الأمانِ الْواقیَة وَ جَنَّةُ الإیمان الباقیَة مشهور به مصباح کفعمی عنوان یکی از مهم‌ترین منابع شیعی در ادعیه و زیارات تألیف عالم، محدث و ادیب شیعی، ابراهیم بن علی کفعمی (متوفای ۹۰۵ق.). کتاب مصباح بعد از البلد الأمین نوشته شده و در واقع منتخب و خلاصه‌ای از آن است. این کتاب به دلیل آنکه شباهت بسیاری به « مصباح المتهجد» شیخ طوسی دارد، به «المصباح» شهرت یافته است. مؤلف در این کتاب به اعمال برخی ماههای قمری، کیفیت و آداب دعا و برخی نکات ادبی و تاریخی در ۵۰ فصل پرداخته است.

[24] شیخ صدوق، الامالی، ۱۳۶٢ش، ص ۱۱۵.

لَا یَوْمَ‏ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ به معنای روزی چون روز تو نیست ای اباعبدالله از سخنان امام حسن مجتبی (علیه السلام) درباره امام حسین (علیه السلام) است. این سخن، واقعه کربلا، چگونگی حادثه، شمار و وضعیت اعتقادی دشمنان اهل بیت را پیشگویی و بزرگی مصیبت و عظمت آن را بیان کرده است. راوی اصلی حدیث امام صادق (علیه السلام) است و شیخ صدوق آن را در کتاب امالی به نقل از مفضل بن عمر از وکلای امام صادق (علیه السلام)، آورده است.

متن حدیث به این صورت است: «انَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ (عَلَیهِ السَّلام) دَخَلَ یَوْماً إِلَى الْحَسَنِ (عَلَیهِ السَّلام) فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیْهِ بَکَى، فَقَالَ لَهُ مَا یُبْکِیکَ یَا أَبَاعَبْدِ اللهِ؟ قَالَ: أَبْکِی لِمَا یُصْنَعُ بِکَ. فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ (عَلَیهِ السَّلام): إِنَّ الَّذِی یُؤْتَى إِلَیَّ سَمٌّ یُدَسُّ إِلَیَّ فَأُقْتَلُ بِهِ وَ لَکِنْ لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللهِ یَزْدَلِفُ إِلَیْکَ ثَلَاثُونَ أَلْفَ رَجُلٍ یَدَّعُونَ أَنَّهُمْ مِنْ أُمَّهِ جَدِّنَا مُحَمَّدٍ (صَلَّیَ الله عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) وَ یَنْتَحِلُونَ دِینَ الْإِسْلَامِ فَیَجْتَمِعُونَ عَلَى قَتْلِکَ وَ سَفْکِ دَمِکَ وَ انْتِهَاکِ حُرْمَتِکَ وَ سَبْیِ ذَرَارِیکَ وَ نِسَائِکَ وَ انْتِهَابِ ثِقْلِکَ فَعِنْدَهَا تَحِلُّ بِبَنِی أُمَیَّهَ اللَّعْنَهُ وَ تُمْطِرُ السَّمَاءُ رَمَاداً وَ دَماً وَ یَبْکِی عَلَیْکَ کُلُّ شَیْ‏ءٍ حَتَّى الْوُحُوشِ فِی الْفَلَوَاتِ وَ الْحِیتَانِ فِی الْبِحَارِ».

[25] عيون أخبار الرضا عليه السلام، جلد ۱، صفحه ۲۹۹.

«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ مَاجِيلَوَيْهِ رَضِيَ اَللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِيهِ عَنِ اَلرَّيَّانِ بْنِ شَبِيبٍ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى اَلرِّضَا عَلَيْهِ السَّلاَمُ فِي أَوَّلِ يَوْمٍ مِنَ اَلْمُحَرَّمِ فَقَالَ يَا اِبْنَ شَبِيبٍ أَ صَائِمٌ أَنْتَ قُلْتُ لاَ فَقَالَ إِنَّ هَذَا اَلْيَوْمَ هُوَ اَلْيَوْمُ اَلَّذِي دَعَا فِيهِ زَكَرِيَّا عَلَيْهِ السَّلاَمُ رَبَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَالَ رَبِّ هَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً إِنَّكَ سَمِيعُ اَلدُّعٰاءِ  فَاسْتَجَابَ اَللَّهُ لَهُ وَ أَمَرَ اَلْمَلاَئِكَةَ فَنَادَتْ زَكَرِيَّا وَ هُوَ قٰائِمٌ يُصَلِّي فِي اَلْمِحْرٰابِ أَنَّ اَللّٰهَ يُبَشِّرُكَ بِيَحْيىٰ  فَمَنْ صَامَ هَذَا اَلْيَوْمَ ثُمَّ دَعَا اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ اِسْتَجَابَ اَللَّهُ لَهُ كَمَا اِسْتَجَابَ اَللَّهُ لِزَكَرِيَّا ثُمَّ قَالَ يَا اِبْنَ شَبِيبٍ إِنَّ اَلْمُحَرَّمَ هُوَ اَلشَّهْرُ اَلَّذِي كَانَ أَهْلُ اَلْجَاهِلِيَّةِ يُحَرِّمُونَ فِيهِ اَلظُّلْمَ وَ اَلْقِتَالَ لِحُرْمَتِهِ فَمَا عَرَفَتْ هَذِهِ اَلْأُمَّةُ حُرْمَةَ شَهْرِهَا وَ لاَ حُرْمَةَ نَبِيِّهَا لَقَدْ قَتَلُوا فِي هَذَا اَلشَّهْرِ ذُرِّيَّتَهُ وَ سَبَوْا نِسَاءَهُ وَ اِنْتَهَبُوا ثَقَلَهُ فَلاَ غَفَرَ اَللَّهُ لَهُمْ ذَلِكَ أَبَداً يَا اِبْنَ شَبِيبٍ إِنْ كُنْتَ بَاكِياً لِشَيْءٍ فَابْكِ لِلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَإِنَّهُ ذُبِحَ كَمَا يُذْبَحُ اَلْكَبْشُ وَ قُتِلَ مَعَهُ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ ثَمَانِيَةَ عَشَرَ رَجُلاً مَا لَهُمْ فِي اَلْأَرْضِ شَبِيهُونَ وَ لَقَدْ بَكَتِ اَلسَّمَاوَاتُ اَلسَّبْعُ وَ اَلْأَرَضُونَ لِقَتْلِهِ وَ لَقَدْ نَزَلَ إِلَى اَلْأَرْضِ مِنَ اَلْمَلاَئِكَةِ أَرْبَعَةُ آلاَفٍ لِنَصْرِهِ فَلَمْ يُؤْذَنْ لَهُمْ فَهُمْ عِنْدَ قَبْرِهِ شُعْثٌ غُبْرٌ إِلَى أَنْ يَقُومَ اَلْقَائِمُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَيَكُونُونَ مِنْ أَنْصَارِهِ وَ شِعَارُهُمْ يَا لَثَارَاتِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَا اِبْنَ شَبِيبٍ لَقَدْ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَلَيْهِمُ اَلسَّلاَمُ أَنَّهُ لَمَّا قُتِلَ جَدِّيَ اَلْحُسَيْنُ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهِ أَمْطَرَتِ اَلسَّمَاءُ دَماً وَ تُرَاباً أَحْمَرَ يَا اِبْنَ شَبِيبٍ إِنْ بَكَيْتَ عَلَى اَلْحُسَيْنِ حَتَّى تَصِيرَ دُمُوعُكَ عَلَى خَدَّيْكَ غَفَرَ اَللَّهُ لَكَ كُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتَهُ صَغِيراً كَانَ أَوْ كَبِيراً قَلِيلاً كَانَ أَوْ كَثِيراً يَا اِبْنَ شَبِيبٍ إِنْ سَرَّكَ أَنْ تَلْقَى اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لاَ ذَنْبَ عَلَيْكَ فَزُرِ اَلْحُسَيْنَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ يَا اِبْنَ شَبِيبٍ إِنْ سَرَّكَ أَنْ تَسْكُنَ اَلْغُرَفَ اَلْمَبْنِيَّةَ فِي اَلْجَنَّةِ مَعَ اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَالْعَنْ قَتَلَةَ اَلْحُسَيْنِ يَا اِبْنَ شَبِيبٍ إِنْ سَرَّكَ أَنْ يَكُونَ لَكَ مِنَ اَلثَّوَابِ مِثْلَ مَا لِمَنِ اُسْتُشْهِدَ مَعَ اَلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَقُلْ مَتَى ذَكَرْتَهُ يٰا لَيْتَنِي كُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِيماً  يَا اِبْنَ شَبِيبٍ إِنْ سَرَّكَ أَنْ تَكُونَ مَعَنَا فِي اَلدَّرَجَاتِ اَلْعُلَى مِنَ اَلْجِنَانِ فَاحْزَنْ لِحُزْنِنَا وَ اِفْرَحْ لِفَرَحِنَا وَ عَلَيْكَ بِوَلاَيَتِنَا فَلَوْ أَنَّ رَجُلاً أَحَبَّ حَجَراً لَحَشَرَهُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مَعَهُ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ».

[26] همان.