«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ * رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْريَ * وَ احْللْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي[1]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
مُروری بر مَطالب جلسات گذشته شَرح نهج البلاغه
«غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ وَقَفُوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَى الْعِلْمِ النَّافِعِ لَهُمْ[2]»؛ خداوند را شُکر میکنیم که بر سر سُفرهی حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) در ماه مُحرّم و صفر مُجدداً خداوند عنایت کرد، توفیق داد در جَمع صاحبدلان، عُلما، فُضلا، مردم مُتدیّن در ادامهی خُطبهی «هَمّام» حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) جُرعههایی نَصیبمان بشود. انشاءالله قَبَسی از نور کلام حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در جان و دلمان مُستقرّ و باقی بماند. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: «فَالْمُتَّقُونَ فِيهَا هُمْ أَهْلُ الْفَضَائِلِ[3]»؛ مُتّقون در یک جُمله انسانهای اَرزشی هستند. فَضائل جَمع فَضیلت است؛ «الْفَضَائِلِ» یعنی هیچچیزی کم ندارند. هرچه خوبی هست، هر کار خوبی، هر صفت خوبی، هر برخورد خوبی، هر علم خوبی اینها اَهل فَضائل هستند. وقتی آدم مؤمن را میبیند، «مَنْ يُذَكِّرُكُمُ اَللَّهَ رُؤْيَتُهُ[4]»؛ آیینهی خداست، بوی خدا میدهد، خوی خدا را دارد. صفات حقتعالی در وجود او یکی و دو مورد نیست؛ وقتی آدم نگاه میکند احساس میکند این وَجهالله است.
بعد آمدند و این فَضائل را مُشخّصاً برای توجّه و تَنبُّه ما نام بُردند که تعدادی را قبلاً عَرض کردیم. مَسألهی لباس، مَسألهی برخورد، مَسألهی تَواضُع که مَنطق اینها صَواب است، مَلْبسشان اقتصاد است و مَشیشان تَواضُع است. این سه کلمه را در جلسات قبل از مُحرّم با عنایت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) نوشِ جان کردیم.
یکی از ویژگیهای مُتّقین داشتن حَیا و عفّت چشم است
امشب هم دو جُمله به مَحضر مُبارکتان با عنایت مولا توضیح داده میشود. یکی این است که فرمودند: «غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ»؛ اینها چشم را از آنچه که خداوند حَرام کرده است، «غَضّ» به مَعنای کم کردن است؛ آدمی که سرش را پایین میاندازد، از تمام ظرفیّت چشم خود استفاده نمیکند، نمیخواهد ببیند، هم سرش را پایین میاندازد و هم پلکهایش را خیلی بالا نمیآورد، این فُرو کردن و پایین آوردن چشم را «غَضِّ بَصَر» میگویند. اینها از آنچه که خداوند حرام کرده است، چشم فُرو میپوشند و رُک نگاه نمیکنند. یکی از ویژگیهایی که اَهل حَیا دارند، این است که نمیتوانند به صورت رُک به کسی نگاه کنند. حضرت رسول اعظم محمّد مُصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) «يُغْضِي حَياءً، وَ يُغضَى من مَهابَتِه[5]»؛ به مَحض اینکه نگاه میکرد، گویا خجالت میکِشید. میگویند حَیای پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از حَیای دختری که ازدواج نکرده است یعنی دوشیزهها که آن هم دوشیزههای سابق، الآن که دیگر این دانشگاهها و دبیرستانها حَیاها را از بین بُردهاند و اَخیراً هم که دیگر این ماهوارهها و شبکهها و فیلمهایی که ارائه میشود، دختران و دوشیزگان را ضایع کرده است. ولی در زمان قدیم دوشیزهای که هنوز به خانهی شوهر نرفته است، کانون حَیا بود. خیلی خجالتی بودند. حَیای پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از دختران دوشیزه هم بیشتر بود و نمیتوانست به صورت رُک و مُمتد به کسی نگاه کند. نگاه میکرد، فوری از روی حَیا چشم ایشان پایین میآمد. در زمان ما مرحوم «علّامه طباطبایی» (اعلی الله مقامه الشریف) را اینگونه دیده بودیم. سلام خداوند بر آقای طباطبایی که ایشان کتاب «سُنَن النّبی[6]» را نوشتند. انشاءالله طلبههایمان بخوانند که ایشان به دستور اُستادشان آیت الحقّ آقای «میرزا علی آقای قاضی» (اعلی الله مقامه الشریف) این کتاب را نوشتند. البته آنچه که در سُنَن النّبی آوردهاند، در «المیزان» هم همان مَباحث در قسمتهای مُختلف ذکر شده است. اِجمالاً حَیا ریشه در بهشت دارد. انسانی که حَیا دارد و از مردم خجالت میکِشد، از خداوند بیشتر خجالت میکِشد، از خودش هم خجالت میکِشد. حَیا اَرزش است، حَیا فَضیلت است. دَریدگی، بیمُلاحظگی، حُرمت شِکنی خیلی بد است. آدم را بیاَرزش میکند. آدمی که حَیا دارد، وَلو خیلی هم سواد نداشته باشد، حوزه نرفته باشد، حَیا او را از آلودگی نگاه میدارد، از هَرزگی نگاه میدارد، از مخلوط شدن با اَراذل نگاه میدارد. هیچوقت نمیتواند بیگُدار به آب بزند، دهان باز کند و هرچه به دهانش آمد بگوید. یا هرجایی بخواهد نگاه کند، بتواند نگاه کند؛ «غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ». مرحوم علّامه طباطبایی (رضوان خداوند بر او باد) یکوقتی سر درسشان در ارتباط با کوری صحبت کرده بودند. نگاه کرده بودند و دیده بودند یک نابینا در مجلسشان هست. بهقَدری سُرخ و مُنفعل شده بود که در آخر نتوانسته بود جلسه را ادامه بدهد. یک فرد نابینا در مجلس ایشان بوده است و ایشان فکر کردهاند این حرفی که زدهاند به او برخورده است، به شخصیّت او برخورده است. بالاخره نتوانسته بود ادامه بدهد. ولی در نگاهش که ما هم مُکرّر در مَحضر ایشان بودیم، نمیتوانستند به صورت رُک به کسی نگاه کند. حضرت امیر (علیه السلام) میخواهند بفرمایند اَهل تقوا، مُتّقین که اَهل فَضائل هستند، یکی از فَضائل حَیاست و آن چیزی که ابتدا حَیا را نشان میدهد، چشم است. آدمی که حَیا دارد، نمیتواند به هرچیزی نگاه کند. خداوند نیاورد که یک جوانی به پدرش نگاه تُند بکند، به مادرش چشم غُرّه برود، به یک مؤمنی نگاه تُند بکند؛ او نمیتواند؛ زیرا حَیا مانع است.
نگاه حَرام تیر شیطان است که موجب نابینایی چشمِ دل انسان میشود
«غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ»؛ همهی آن چیزهایی که نگاه کردن به آنها حَرام است، انسانهای پارسا، انسانهای باتقوا از آنها چشم را میپوشند؛ نمیتوانند به آنها نظر کنند. تنها نگاه به وَجه و کَفین نامَحرم یا بدن نامَحرم نیست که حَرام است؛ مرحوم آقای «میرزا جواد آقای ملکی» (اعلی الله مقامه الشریف) هفت حَرام برای چشم مَطرح فرمودهاند. اینها را ببینید؛ از نظر فقهی نگاه به اُموری حَرام است که یکی از آنها نگاهکردن به نامَحرم است. ولی برای اَهل آخرت دنیا حَرام است؛ اینها به مالِ مردم خیره نمیشوند، به یک خودروی زَرق و بَرق دار خیره نمیشوند، نگاه نمیکنند. چشمشان دنبال لباس کسی، جاه و جَلال کسی، قَصر کسی، گُلخانهی کسی و امکانات کسی نیست. اصلاً برایشان مهمّ نیست، نگاه هم نمیکنند؛ زیرا نگاه و چشم سگ شکاری دل است. چشم شکار میکند و دل خوراک میکند. گاهی یک نگاه تیرِ شیطان است. دقیقاً به چشم دل میخورد. وقتی چشم دل کور بشود، «مَنْ كَانَ فِي هَذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمَى[7]»؛ وقتی چشم باطن و چشم دل آدم نابینا شد، این دیگر حقّ را نمیبیند، دیگر نور را نمیبیند، مَعنویّت را نمیبیند،. امکان دیدنِ امام زمان (ارواحنا فداه) از او گرفته میشود. توفیق پیدا نمیکند که مؤمنین را ببیند، توفیق پیدا نمیکند که قرآن را ببیند. نظر به چیزهایی که برای انسان ذخیرهی آخرت میشود؛ «اَلنَّظَرُ إِلَى ذُرِّيَّتِنَا عِبَادَةٌ[8]»؛ نگاه به ذُریّهی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، به سادات جَلیلالقَدر عبادت است؛ خُصوصاً وقتی آدم سیّدی را دید و یک نگاهی به آنها بکند، یک صلوات هم بفرستد.
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
خداوند مرحوم «آقای سیبویه» را رَحمت کند. از مِنبریهای بیهَوا و بیحَسد بود. یک پارچه نور بود، صَفا بود. پیرمَرد در 90 سالگی عَمامهی خود را برمیداشت، با میکروفون راه میرفت، جلوی بعضی از آقایان مینشست و روضه میخواند. گاهی هم اینقَدر روضه برای ایشان سنگین بود که میگفت: اینجور که من روضه میخوانم میترسم امام زمان (ارواحنا فداه) بمیرد، طاقت شنیدن آن را نداشته باشد. خیلی با صَفا بود، با اعتقاد بود. ایشان حدیثی را نَقل میکرد که فرمودهاند: اگر کسی هنگام دیدن سیّدی صلوات بر زبانش جاری بشود، این مُشکل چشم پیدا نمیکند. بعد میگفتند: من این را تجربه کردم. من هروقت سیّدی را میبینم یک صلواتی میفرستم. این است که تا آخر عُمر احتیاجی به عینک پیدا نکردند؛ چشم ایشان ضعیف نشد. این نگاه به سیّد هم عبادت است و هم خاصیّت دارد، بَرکت دارد.
نگاه به سیمای عالِم عبادت است
«اَلنَّظَرَ إِلَى وَجْهِ اَلْعَالِمِ عِبَادَةٌ[9]»؛ نگاه به سیمای عالِم عبادت است. مرحوم «آیت الله بهجت» (اعلی الله مقامه الشریف) برای عیادت مرحوم «آیت الله بهاءالدینی» (اعلی الله مقامه الشریف) رفته بودند. وقتی از منزل خداحافظی کرده بودند و بیرون آمده بودند، ایستاده بودند و دَرب خانهی آقای بهاءالدینی (اعلی الله مقامه الشریف) را به قَصد تَقرُّب که به خدا نزدیک بشود، تماشا میکرد. این دَرب و دیوار را نگاه میکرد. دَرب و دیوار عالِم هم آدم را به دین دعوت میکند. عالِم فِلش است، عالِم خط است، عالِم آدرس است، عالِم دلیل است؛ لذا همهچیز او همینطور است. رفتارش، کردارش، زندگیاش و دَرب خانهاش بوی خدا میدهد. افرادی که چشم خودشان را از حرام و گناه نگاه دارند، مُدام برایشان نگاههای عبادت پیش میآید. با عُلمای صالح، با سادات جَلیلالقَدر، با مؤمنینی که نور دارند و وقتی آدم به اینها نگاه میکند، سیمایشان یادآور سیمای رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمهی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) است، اینها برایشان پیش میآید. و اینهایی که چشمشان را خراب کردند، آلوده کردند، گَرد گناه به چشمشان نشسته است، گناه گناه میآورد. همانگونه که ثواب ثواب میآورد، گناه هم گناه میآورد. به صورت مُرتّب بر سر راهشان چیزهایی میآید که گناهشان را اضافه میکند.
انسان اگر چشم از گناه بپوشاند، عَجایب عالَم برایش پدیدار میشود
کسانی هستند که فقط حرامهای فقهی چشم را یاد گرفتهاند و مُواظب هستند چشمشان حرام نبیند، با چشم گناه نکند و کُنترل چشم از نظر سِیر و سُلوک و رسیدن به مقام شُهود خاصیّت بسیار زیادی دارد. فرمودند: «غُضُّوا أَبْصَارَكُمْ تَرَوْنَ اَلْعَجَائِبَ[10]»؛ اگر چشمتان را از گناه نگاه دارید، خداوند متعال عَجایب عالَم را به شما ارائه میکند. قرآن کریم در مورد حضرت ابراهیم (علیه السلام) فرمود: «وَ كَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ[11]»؛ ما اینچنین مَلَکوت را به ابراهیم (علیه السلام) ارائه کردیم. چشم دلش را باز کردیم، باطن عالَم را و مَلَکوت آسمان و زمین را به او نشان دادیم. نه برایش گفتیم؛ چشمش باز بود، چشم باطنش باز بود و مَلَکوت را میدید. و در یک آیه از همهی مُوحّدین گویا گِله میکند. میفرماید: «أَوَلَمْ يَنْظُرُوا فِي مَلَكُوتِ السَّمَاوَاتِ[12]»؛ شما نمیخواهید مَلَکوت آسمانها را ببینید؟ باطن موجودات را ببینید؟
«ما سَمیعیم و بَصیریم و خُوشیم ***** با شما نامَحرمان ما خامُشیم[13]».
چشم دل آدم باز بشود، گوش دلش باز بشود، عَجایب زیادی در عالَم وجود دارد. مَحرم میشود، خداوند پَرده را کنار میزند و آنچه را که نامَحرم نمیتواند ببیند، خداوند به اینها نشان میدهد. و اینهایی که کُلّ دنیا را برای خودشان حَرام کردند، اینها اصلاً دنیا را نمیبینند و همهاش آخرت را میبینند. هرکاری میخواهد بکند مرگش را میبیند، بعدِ مرگش را میبیند، آمدن نَکیر و مُنکر را میبیند، سؤال و جواب سخت آن بازجوها به نظرش میآید. همهی فکرش به آخرت مَعطوف است و اصلاً تَوجّه به دنیا ندارد.
اَهلالله نه اَهل دنیا و نه اَهل آخرت هستند
«مُلّا فَرجی» بوده است که از سلسله مَشایخ مرحوم آقای قاضی و پدرشان آقای «سیّد حسن قاضی» (رضوان الله تعالی علیهما) که به او گفته بودند: سِنّی از تو گذشته است، دنیادیده هستی؛ در عُرف هم میگویند فُلانی دنیادیده است. یعنی آدمِ با تَجربهای است، گرم و سرد دنیا، فَراز و نَشیب زندگی را زیاد دیده است؛ بروید و از او استفاده کنید. به او گفته بودند: تو دنیادیده هستی، بگو دنیا را چگونه دیدی؟ گفته بود: از روزی که خودم را شناختم، مُطلقا دنیا را ندیدم. حضرت امیر (علیه السلام) فرمودند: «غُرِّي غَيْرِي؛ لَا حَاجَةَ لِي فِيكِ؛ قَدْ طَلَّقْتُكِ ثَلَاثاً لَا رَجْعَةَ فِيهَا[14]»؛ خطاب به دنیا فرمودند: من تو را سه طلاقه کردم. اگر کسی همسرش را طلاق بدهد، در دوران عدّه میتواند رُجوع کند و دیگر عَقد مُجدد لازم نیست. اما اگر سه بار طلاق داد و مُجدداً همسرش را اختیار کرد، بعد از سه بار طلاق دیگر این حَرام میشود و نمیتواند با او ازدواج کند و او را عَقد بکند. حضرت امیر (علیه السلام) فرمودند: من دنیا را سه طلاقه کردم؛ وقتی سه طلاقه شد، دیگر نامَحرم شده است و علیِ غیرتمَند، علیِ مَشمول آیهی تَطهیر به نامَحرم نگاه نمیکند. دنیا برای عدّهای نامَحرم است، مَنصب دنیا نامَحرم است، میزهای ریاست نامَحرم است، حتی پولهای حَلال آن هم که «فِی حَلاَلِهَا حِسَابٌ، وَ فِی حَرَامِهَا عِقَابٌ[15]»؛ اصلاً نگاهی به اینها ندارند. همهی نگاهشان مَعطوف به بهشت و نعمتهای آخرت است. اینها نه تنها به مُحرّمات فقهی نگاه نمیکنند، بلکه به مُحرّمات که دنیا را برای خودشان نامَحرم کردهاند تا اصلاً چشم به دنیا ندوزند، خیره نشوند که دنیا در دلشان جای بگیرد و علاقهی به دنیا اینها را دنیاپَرست بکند. عدّهای آخرت را هم بر خودشان حرام کردهاند؛ «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِينًا وَ يَتِيمًا وَ أَسِيرًا * إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزَاءً وَ لَا شُكُورًا[16]»؛ این اهلبیت (سلام الله علیهم اجمعین) نه دنیا و نه آخرت را که یک پا بر روی دنیا گذاشتهاند و یک پا هم بر روی آخرت گذاشتهاند. هم از دنیا گذشتهاند و هم از آخرت گذشتهاند. اینها اهلالله بود؛ نه اَهل دنیا بودند و نه اَهل آخرت بودند. یک عدّهای اَهل دنیا هستند، بیچارهها نگاه به دنیا میکنند، عاشق دنیا میشوند و دنیا هم دیگر آنها را رَها نمیکند؛ آنها را بدبَخت میکند. یک عدّهای هم اَهل آخرت هستند؛ به بهشت آخرت، به زندگی اَبد اِهتمام دارند. خوشا به حالشان! خداوند اینها را نجات میدهد. «وَ أَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى * فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوَى[17]»؛ دنیا را هیچ گرفتهاند، خیره نمیشوند. دنیا در دلشان جای نمیگیرد؛ ولی آخرت برایشان مهمّ است. «خَوْفاً مِنَ النَّارِ» هستند، «شُوْقَاً مِنَ الجَنَّة» هستند؛ اینها هم خوب هستند، ولی قُلّه نیستند، اینها نُمره اوّل نیستند. نُمره اوّل علی (علیه السلام) است که ماسویالله را بر خودش حَرام کرده است. حضرت فاطمه (سلام الله علیها) است، امام حسن مجتبی و امام حسین (علیهما السلام) هستند. اینها عاشق خداوند بودند و غیرِ عاشق را نمیدیدند. عاشق فقط یکچیز میبیند و آن هم مَعشوقش هست. «به هرجا بنگرم آنجا تو بینُم». نگاه به کوه میکند، نگاه به دشت میکند، به هرچه نگاه میکند خدا را میبیند. بیشتر از یکچیز برایش مَطرح نیست و آن هم دلبَرش است. همهجا عکس دلبَر را میبیند. اینهایی که اَهلالله هستند، به آخرت هم نگاه نمیکنند. «إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزَاءً وَ لَا شُكُورًا»؛ ما اصلاً دنبال پاداش نیستیم. نه پاداش دُنیوی میخواهیم و نه پاداش اُخروی میخواهیم. ما عاشق وَجه هستیم، میخواهیم صورت او را ببینیم؛ می خواهیم وَجهالله را ببینیم؛ «إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ».
گاهی یک نگاه به اولیاء الهی موجب نجات انسان میشود
بنابراین این غَضِّ بَصَر آدم چشم خودش را کُنترل بکند. چیزهایی که برای چشم حَرام است، آدم چشمش را نَجس نکند. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) وَعده دادهاند و فرمودهاند: «تَرَوْنَ اَلْعَجَائِبَ»؛ حالا یا عَجایب را در مَنام میبیند، در خوابها و رؤیاهای صادقهای که برایش پیش میآید، سِیرهای سُلوکی در عالَم رؤیا به او تَعلیم داده میشود، یا پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را در خواب میبیند، حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را در خواب میبیند. خوابِ اینها خواب نیست؛ بهتر از بیداری شکار خواب دارند. چه شکارهایی که در دنیا نمیگُنجد، در خواب به اینها القاء میشود. «غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ»؛ اَهل تقوا خیلی هوای چشمشان را دارند که این چشمی که خداوند داده است، جُز خالق را نبیند. خداوند و مَحبوبهای خدا را ببیند. خداوند نماز را دوست دارد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «قُرَّةَ عَيْنِي فِي اَلصَّلاَةِ[18]»؛ نور چشم من در نماز است. نماز چشم پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را روشن میکرد، نور میداد، اِستضائه میکرد و از نور نماز بَهره میگرفت. و هر آنچه که خداوند خوشش میآید؛ قرآن کریم مَحبوب خداست، وقتی به قرآن نگاه میکند نمیخواهد چشم از قرآن بردارد. اینها عَجایبی است. حالا عدّهای هستند که هروقت خواستند امام زمان (ارواحنا فداه) را ببینند، میبینند؛ با ارادهی خودشان هروقت خواستند میبینند. این کُنترل چشم، اینکه خداوند متعال کرکرهی چشم را تَحت ارادهی من و شما قرار داده است که هروقت خواستیم کرکره را پایین میکِشیم؛ این اراده است. «إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ[19]»؛ روح ما نسبت به جسم ما یک حاکمیّتی به این صورت دارد. اگر نخواهد ببیند، فوراً چشمش را میبَندد؛ مُعطّلی ندارد. آدم اینجور باشد. جاهایی که وَسوسه بشود، به چیزی نگاه نکند که وَسوسه میشود. حالا چه جنس مُخالف باشد و چه جنس غیر مُخالف باشد و موجب وَسوسه بشود. با چشم خانهی دلش را ویران نکند. واردات چشم خیلی در دل اَثر دارد. هم در آباد کردن دل و هم در خراب کردن دل اَثر دارد. بعضیها به یک کسی نگاه میکنند و با یک نگاه برای همیشه هدایت میشوند.
خداوند «آقای شیخ حسین طهرانی» را رَحمت کند. از لاتهای خالدار تهران بوده است. خیلی هم اَهل غفلت بوده است؛ با این چاقوکِشها و لاتها همدَم بوده است، همپیاله بوده است. وقتی جنازهی آقای «شیخ مرتضی زاهد» (رضوان الله علیه) را میبیند، یکمَرتبه حالش عَوض میشود؛ خداوند به او حالت توبه میدهد. تا آخر عُمر خطّ او عوض شد. آمد و آخوند شد؛ خوب روضه میخواند، هم خوب میگریاند و هم خوب میخَنداند. فقط هم یک پسر شد و آن یک پسر هم در جبهه شهید شد. خودش در روضههایی که برای ما میخواند، میگفت: خدمت امام (رضوان الله تعالی علیه) که در جَماران رسیدم، گفتم: امام! از وقتی که (ظاهراً نام پسر ایشان محمدرضا بوده است) محمدرضا شهید شده است، دلم آتش گرفته است. در یَخبندان زمستان یَخ حوض را میشکنم، داخل آن میشوم، ولی دلم خُنک نمیشود. همینجور میسوزد. یک دستی بر روی دل من بگذارید که دلم آرام بگیرد. امام (رضوان الله تعالی علیه) هم دست گذاشته بود و آرامشی هم خداوند به ایشان داده بود. یک نگاه به جنازهی یکی از اولیاء الهی گاهی این خاصیّت را دارد. آدم با یک نگاه تغییر میکند، آدم عوض میشود.
«آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند ***** آیا بُوَد که گوشهی چشمی به ما کنند[20]».
اهمیّت مُراقبت از گوش در کلام مولا امیرالمؤمنین (علیه السلام)
«وَ وَقَفُوا أَسْمَاعَهُمْ»؛ چشم یکی از کانالهای مَعلومات بَشر است. قلب محلّ بایگانی کردن صُوَر، مَفاهیم و ماهیّات است. وقتی قلب پُر نباشد و هیچ چیزی در ذهن آدم نباشد، نمیتواند حرف بزند. آدم ابتدا یاد میگیرد و بعد حرف میزند. اینهایی که هم کَر هستند و هم کور هستند، لال هم هستند. زبانشان مُشکل ندارد؛ ولی اَنبارشان خالی است، چیزی ندارد که هزینه و مَصرف کند. ما که حرف میزنیم، هزینه میکنیم؛ در اَنبار ذهنمان داریم و خرج میکنیم. الآن که ما در اینجا حرف میزنیم، چیزهایی است که شما هم بَلد هستید. داریم که مَشغول حرفزدن هستیم؛ اگر نداشتیم حرفمان نمیآمد. حرف وقتی میآید که آدم در بایگانیاش دارد. یکی از کانالهایی که بایگانی ذهن را غَنی میکند چشم است. بَصَر کانال دل هست، کانال ذهن است. دوّمین مورد چه چیزی است؟ گوش است. لذا حضرت علی (علیه السلام) این دو را برجسته کرده است. «غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ»؛ چشمشان را مُراقبت میکنند؛ «وَ وَقَفُوا أَسْمَاعَهُمْ»؛ اینجور نیست که در هر مجلسی بروند، هر یاوهای را بشنوند، یا مَعاذالله ثُم مَعاذالله در مجلسی بنشینند که در آنجا غیبت کسی میشود، بدگویی کسی میشود. آنجا کسی را اذیّت میکنند و این هم میشنود. اینها مُطلقا در مجالس غیبت حُضور پیدا نمیکنند. به مرحوم «آیت الله العُظمی اراکی[21]» (رضوان الله تعالی علیه) گفتند: آقا! چرا شما دعوت کسی را قبول نمیکنید؟ ایشان مُطلقا به میهمانی نمیرفتند. میگفتند: من مجالس را اَمن نمیبینم. به مجلسی میروم و پیشبینی نکردهام و میبینم غیبت کسی را کردند و من آلوده میشوم. برای اینکه آلوده نشوم، به این مجالس نمیروم. اینهایی که ایمانشان قَوی هست، غیبت برایشان وَحشتناک است؛ از اژدها و میکروب سرطان خطرناکتر است. نمیتوانند غیبت را بشنوند، نمیتوانند گناه را بشنوند. بعد از مُراقبت چشم، مُراقبت گوش است.
انسان نباید به هرچیزی گوش کند
گوش را چگونه مُراقبت بکنیم؟ جَنبهی ایجابی را میگوید. در چشم جَنبهی سَلبی را فرمودند؛ «غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ». ولی در گوش جَنبهی ایجابی را گفتهاند. یعنی برنامهریزی کرده است. جُز در مَحضر عالِم، جُز در مجلس روضه، جُز در مجلسی که شعرهایی عبرتآموز خوانده میشود، به جای دیگری نمیرود که گوش او چیزهای بد بشنود. در حالات مرحوم آیت الحقّ «آقای شیخ جواد انصاری همدانی[22]» (رضوان خدا و سلام خدا بر او باد)، مرحوم آیت الله آقای «شیخ حسن پَهلوانی» (رحمت الله علیه) که از اُوتاد بود، اَهل سِیر و سُلوک بود و زیر آسمان هم در زمان غیبت امام زمان (ارواحنا فداه) هیچکسی را مانند آقای انصاری همدانی (رضوان الله علیه) قبول نداشت. میگفت: او تربیتشدهی خودِ خداوند است. او اُستاد نداشت، با نَفَس کسی راه نیُفتاده است؛ دَم خداوند در وجودش هست، نَفَسُ الرَّحمن است. خداوند در او دَمیده است. جَذبههای الهی او را با عوالِم بالا آشنا کرده بود. مانند حضرت زینب کُبری (سلام الله علیها) که عالِمهی غیر مُعلّمه است، حتی نزد پدرش هم درس نخوانده است، نزد مادرش هم درس نخوانده است؛ حضرت زینب کُبری (سلام الله علیها) نزد خداوند درس خوانده است. علم ایشان هم علم وجودی است، علم ذهنی نیست؛ وجودش جامِ جهاننَماست. سلولهای بدنش از آسمان و زمین خبر دارد. او یک چنین وجودی است. مرحوم آقای شیخ جواد (رضوان الله تعالی علیه) همینجور بودند. میگفتند: در جلساتی که در مَحضر ایشان بودیم، یک کسی میآمد، دو خط شعر حافظ میخواند یا بخشی از دعای جوشن کبیر خوانده میشد و شیخ خودش در سَجده بود؛ ساعتها در سَجده بود؛ ولی همان دو شعری که از حافظ خوانده میشد یا یک فَرازی که از دعای جوشن کَبیر خوانده میشد، این مجلس چند ساعت در حال بود، اَشک بود، خلوت بود، هیچکسی به دیگری کار نداشت؛ همه سیمهایشان وَصل بود؛ معراجی میشدند، آسمانی میشدند. آدم باید برای گوش اَرزش قائل باشد و به همهچیز گوش ندهد، به همهکَس گوش ندهد.
انسانهای پارسا گوشهای خود را وَقف علم نافع کردهاند
این حدیث از حضرت موسیبنجعفر (علیه السلام) است که قاعدتاً همهی شما بَلد هستید، ولی از باب تذکّر به خودم عَرض میکنم که فرمودند: «مَنْ أَصْغَى إِلَى نَاطِقٍ فَقَدْ عَبَدَهُ فَإِنْ كَانَ اَلنَّاطِقُ عَنِ اَللَّهِ فَقَدْ عَبَدَ اَللَّهَ وَ إِنْ كَانَ اَلنَّاطِقُ عَنْ إِبْلِيسَ، فَقَدْ عَبَدَ إِبْلِيسَ[23]»؛ آقا موسیبنجعفر (علیه السلام) بابالحَوائج ما میفرمایند: کسی پای سخن کسی مینشیند، تا حرف او را میشنود دارد او را عبادت میکند. مُستمع گوینده را عبادت میکند. حالا اگر گُفتار گوینده گُفتار الهی باشد، خدا را عبادت میکند. آیهی قرآن میخواند، کلمات امیرالمؤمنین (علیه السلام) را میگوید، حدیث ائمه (سلام الله علیهم اجمعین) را میگوید؛ این از خدا حرف میزند و مُستمع هم دارد خدا را عبادت میکند. اما اگر پای ماهوارههای خارجی نشسته است، اسرائیلیها دارند تبلیغ علیه این میکنند، انگلیس دارد به صورت مُرتّب بُمباران ضدّ انقلاب و ضدّ دین میکند و این 300 کانالی که با ماهوارهها دارند به صورت مُرتّب میکروب پَخش میکنند، سَم را در دلها میریزند، اعتقادات را خراب میکنند، حَواس جوانها را پَرت میکنند؛ اینها نه تنها گوششان دارد فاسد میشود، روحشان دارد غُبار میگیرد، عبادت کافرِ مُعاند اسلام را دارند انجام میدهند و روز قیامت جُزء بُتپَرستهایی که بدترین بُت را دارند پَرستش میکنند، به حساب میآیند. بنابراین طبق درسی که مولایمان، پدرمان حضرت علی امیرالمؤمنین (علیه الصلاة و السلام) میدهند، ما باید چشممان را خیلی مُراقبت کنیم و گوشمان را هم وَقف کنیم. وقتی مسجد وَقف است، شما دیگر نمیتوانید استفادهی خُصوصی از آن داشته باشید. این گوشتان را وَقف اُمور خدایی بکنید. «وَقَفُوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَى الْعِلْمِ النَّافِعِ»؛ اینها گوششان را وَقف کردند به علم ناف(علیه السلام) علم نافع هم ابتدا توحید است، مَعارف حَقّه است؛ دوّم اخلاقیّات است و سوّم مَسائل فقهی هست، نظام زندگی هست. آدم حدیث بشنود، آدم نهج البلاغه بشنود، آیات قرآن کریم تفسیر بشود و آدم بنشیند و گوش کند. «وَقَفُوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَى الْعِلْمِ النَّافِعِ»؛ حالا در مورد اینکه چه علمهایی نافع هستند، چند جُملهای هم در جلسهی آینده اگر عُمری داشتیم و خداوند متعال اَسیر شیطانمان نکرده بود و با شما بودیم که انشاءالله هم در دنیا و هم در آخرت شما و ما با اهلبیت (سلام الله علیهم اجمعین) باشیم، با امام حسین (علیه السلام) باشیم، انشاءالله در مَجال دیگری چند جُملهای هم میشود بیان کرد.
روضه و تَوسُّل به حضرت رقیّه (سلام الله علیها)
«صَلَّیَ اللهُ عَلَیكُمْ یا أَهْلَ بَیتِ النُّبُوَّةِ»
ایّام ایّام شهادت حضرت رقیّه (سلام الله علیها) است. در شهر شام خیلی اذیّت شدند. دختران فاطمه (سلام الله علیها) چه کشیدند! بَچّههای امیرالمؤمنین (علیه السلام)، ناموس امام حسین (علیه السلام)، بیبی رُباب (سلام الله علیها)، بیبی زینب (سلام الله علیها)، اُمّ کُلثوم (سلام الله علیها)، فِضّه، سکینه (سلام الله علیها)، عاتکه، رقیّه (سلام الله علیها) چه کشیدند! همهی اینها اذیّت شدند. همه میزدند. سنگباران میکردند. جَلّادها که نیزه به دستشان بود، با کَعب نِی بیبی حضرت زینب کُبری و اُمّ کُلثوم (سلام الله علیهما) را میزدند. این سهساله را اینقَدر زده بودند، وقتی در خرابهی شام بَهانهی پدر را گرفت نالهی همه را بلند کرد. با اینکه عَمّهاش کوه صبر بود، ولی آتش به جان شد. دیگر بیبی هم فریاد میکرد، ناله میکرد. دَرب و دیوار گریه میکردند. خبر به قَصر رسید؛ مأمور فرستاد تا ببیند چه اتّفاقی اُفتاده است که در دلِ شب همهی اُسرا دارند شیوَن میکنند. خبر دادند که دختر سهسالهای بَهانهی پدرش را گرفته است، نمیتوانند او را ساکت کنند؛ همه را به گریه درآورده است. نامَرد دستور داد و گفت: بَچّه است و مُتوجّه نمیشود. سر پدرش را ببَرید و او را آرام کنید. وقتی سر را وارد خرابه کردند، برحَسب نَقل رو به سوی عَمّهجانش کرد و گفت: عَمّه! من که غذا نخواسته بودم؛ من پدرم را میخواهم. روپوش را کنار زدند و دید که گُمشدهاش همینجاست؛ پدرش آمده است. اینقَدر برای پدرش خوشزبانی کرد، مُدام میگفت: «اَبَتَاه!»؛ بابا جانم! ایکاش کور بودم و تو را اینگونه نمیدیدم. بابا! چه کسی رَگ گَردنت را بُریده است؟ بابا! چه کسی پیشانیات را شکانده است؟ بابا! چه کسی مَحاسنت را با خونت رَنگین کرد؟ مُدام پدر را صدا زد، تا دیدند سری که بر روی دستش نگاه داشته بود، سر اُفتاد؛ سهساله خودش هم اُفتاد. آمدند و دیدند جان داده است. به قَبرستان نبُردند؛ زیرا اینها را مسلمان نمیدانستند. در همان خرابه برحَسب نَقل زن غَسّالهای آمد و بَچّه را غُسل میداد. در اواسط غُسلدادن دست از کار کشید. سُراغ بیبی حضرت زینب (سلام الله علیها) آمد و عَرض کرد: یک سؤالی دارم. فرمودند: چه چیزی میخواهی بپُرسی؟ گفت: به من بگویید ببینم این بَچّه چه نوع مریضی داشت؟ بیبی فرمودند: یادگار برادر من مریض نبود. گفت: اگر مریض نبود پس چرا همهی بدنش کَبود است؟! مَعلوم میشود مانند بدن حضرت زهرا (سلام الله علیها) خیلی تازیانه خورده بود. جای تازیانهها بر روی بدن بود…
لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم
اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین
دعا
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ * أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ[24]».
«اللّهُمَّ انّا نَسْئَلُکَ وَ نَدْعُوکَ بِاسْمِکَ الْعَظیمِ الْاعْظَمِ، الْاعَزِّ الْاجَلِّ الْاکْرَمِ یَا حَمِیدُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ یَا عَالِی بِحَقِّ عَلِیٍّ یَا فَاطِرُ بِحَقِّ فَاطِمَهَ یَا مُحْسِنُ بِحَقِّ الْحَسَنِ وَ یا قَدیمَ الْإِحْسَان بِحَقِّ الْحُسَیْنِ[25]».
خدایا! امام زمانمان (ارواحنا فداه) را برسان.
خدایا! قلب مبارکش را همواره از ما راضی بدار.
خدایا! چشم ما را به جَمال دلآرایش روشن بفرما.
خدایا! دل ما را همیشه با چراغ محبّت ایشان روشن نگاه دار.
خدایا! دست ما را به دامان ایشان برسان.
خدایا! دستهای ما را از دامان کَرَم او خالی برمَگردان.
خدایا! گِرههای ما را باز کُن.
خدایا! مُشکلات ما را آسان کُن.
خدایا! مُشکلات آب مَملکت را برطرف بفرما.
پروردگارا! با رَحمت واسعهی خودت مُشکل اشتغال جوانها را برطرف بفرما.
خدایا! مُشکل ازدواج جوانها را با لُطف و کَرَم خودت سامان عنایت بفرما.
خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم مریضهایمان را شفا بده.
خدایا! آبروهایمان را در دنیا و آخرت در پَناه این بابالحَوائج امام حسین (علیه السلام) حفظ بفرما.
خدایا! ما را دشمنشاد نکُن.
خدایا! دشمن را بر ما مُسلّط نکُن.
خدایا! سایهی پُر بَرکت همهی عُلمای صالح، مَراجع عظام تَقلید، خاصّه مقام مُعظم رهبری (اَطال الله عُمره الشریف) را با اقتدار و عزّت تا ظُهور مولایمان حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) مُستدام بدار.
خدایا! حَوائج همهی حاجتمَندان، مُلتمسین، جَمع حاضر و حاجت مورد نظر را برآورده بفرما.
خدایا! امام (رضوان الله تعالی علیه) و شهدا را بر سر سُفرهی اربابمان امام حسین (علیه السلام) مُتنعّم و روحشان را همواره از ما راضی بدار.
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
[1] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.
[2] نهج البلاغه، بخشی از خطبه 193 (مشهور به خطبه متقین).
«و من خطبة له (علیه السلام) يَصِفُ فيها المتقين: رُوِيَ أَنَّ صَاحِباً لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) يُقَالُ لَهُ هَمَّامٌ كَانَ رَجُلًا عَابِداً فَقَالَ لَهُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ صِفْ لِيَ الْمُتَّقِينَ حَتَّى كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَيْهِمْ فَتَثَاقَلَ (علیه السلام) عَنْ جَوَابِهِ ثُمَّ قَالَ يَا هَمَّامُ اتَّقِ اللَّهَ وَ أَحْسِنْ، «فَإِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْا وَ الَّذِينَ هُمْ مُحْسِنُونَ». فَلَمْ يَقْنَعْ هَمَّامٌ بِهَذَا الْقَوْلِ حَتَّى عَزَمَ عَلَيْهِ. فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ وَ صَلَّى عَلَى النَّبِيِّ (صلی الله علیه وآله) ثُمَّ قَالَ (علیه السلام): أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى خَلَقَ الْخَلْقَ حِينَ خَلَقَهُمْ غَنِيّاً عَنْ طَاعَتِهِمْ آمِناً مِنْ مَعْصِيَتِهِمْ لِأَنَّهُ لَا تَضُرُّهُ مَعْصِيَةُ مَنْ عَصَاهُ وَ لَا تَنْفَعُهُ طَاعَةُ مَنْ أَطَاعَهُ. فَقَسَمَ بَيْنَهُمْ مَعَايِشَهُمْ وَ وَضَعَهُمْ مِنَ الدُّنْيَا مَوَاضِعَهُمْ. فَالْمُتَّقُونَ فِيهَا هُمْ أَهْلُ الْفَضَائِلِ؛ مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ وَ مَلْبَسُهُمُ الِاقْتِصَادُ وَ مَشْيُهُمُ التَّوَاضُعُ، غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ وَقَفُوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَى الْعِلْمِ النَّافِعِ لَهُمْ، نُزِّلَتْ أَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِي الْبَلَاءِ كَالَّتِي نُزِّلَتْ فِي الرَّخَاءِ وَ لَوْ لَا الْأَجَلُ الَّذِي كَتَبَ اللَّهُ [لَهُمْ] عَلَيْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِي أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَيْنٍ شَوْقاً إِلَى الثَّوَابِ وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ، عَظُمَ الْخَالِقُ فِي أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِي أَعْيُنِهِمْ، فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُنَعَّمُونَ وَ هُمْ وَ النَّارُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُعَذَّبُونَ، قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَةٌ وَ شُرُورُهُمْ مَأْمُونَةٌ وَ أَجْسَادُهُمْ نَحِيفَةٌ وَ حَاجَاتُهُمْ خَفِيفَةٌ وَ أَنْفُسُهُمْ عَفِيفَةٌ، صَبَرُوا أَيَّاماً قَصِيرَةً أَعْقَبَتْهُمْ رَاحَةً طَوِيلَةً تِجَارَةٌ مُرْبِحَةٌ يَسَّرَهَا لَهُمْ رَبُّهُمْ، أَرَادَتْهُمُ الدُّنْيَا فَلَمْ يُرِيدُوهَا وَ أَسَرَتْهُمْ فَفَدَوْا أَنْفُسَهُمْ مِنْهَا. أَمَّا اللَّيْلَ فَصَافُّونَ أَقْدَامَهُمْ تَالِينَ لِأَجْزَاءِ الْقُرْآنِ يُرَتِّلُونَهَا تَرْتِيلًا يُحَزِّنُونَ بِهِ أَنْفُسَهُمْ وَ يَسْتَثِيرُونَ بِهِ دَوَاءَ دَائِهِمْ فَإِذَا مَرُّوا بِآيَةٍ فِيهَا تَشْوِيقٌ رَكَنُوا إِلَيْهَا طَمَعاً وَ تَطَلَّعَتْ نُفُوسُهُمْ إِلَيْهَا شَوْقاً وَ ظَنُّوا أَنَّهَا نُصْبَ أَعْيُنِهِمْ وَ إِذَا مَرُّوا بِآيَةٍ فِيهَا تَخْوِيفٌ أَصْغَوْا إِلَيْهَا مَسَامِعَ قُلُوبِهِمْ وَ ظَنُّوا أَنَّ زَفِيرَ جَهَنَّمَ وَ شَهِيقَهَا فِي أُصُولِ آذَانِهِمْ فَهُمْ حَانُونَ عَلَى أَوْسَاطِهِمْ مُفْتَرِشُونَ لِجِبَاهِهِمْ وَ أَكُفِّهِمْ وَ رُكَبِهِمْ وَ أَطْرَافِ أَقْدَامِهِمْ يَطْلُبُونَ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى فِي فَكَاكِ رِقَابِهِمْ…».
[3] همان.
[4] الکافي، جلد ۱، صفحه 39.
«عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ اَلْبَرْقِيِّ عَنْ شَرِيفِ بْنِ سَابِقٍ عَنِ اَلْفَضْلِ بْنِ أَبِي قُرَّةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ : قَالَتِ اَلْحَوَارِيُّونَ لِعِيسَى يَا رُوحَ اَللَّهِ مَنْ نُجَالِسُ قَالَ مَنْ يُذَكِّرُكُمُ اَللَّهَ رُؤْيَتُهُ وَ يَزِيدُ فِي عِلْمِكُمْ مَنْطِقُهُ وَ يُرَغِّبُكُمْ فِي اَلْآخِرَةِ عَمَلُهُ».
[5] بحارالانوار ج 46، ص 121، ح 12 (به نقل از ارشاد) و ص 124، ح 17 (به نقل از حلیة الاولیاء اغانی و دیگر کتابها) و ص 130، ح 20 (به نقل از اختصاص)؛ دانشنامه امام سجاد علیه السلام، جمعی از نویسندگان، جلد 1، صفحه 793. (اشعار فرزدق در تمجید امام سجاد علیه السلام).
«…سَهْلُ الخَلِيقَةِ، لا تُخشى بَوَادِرُهُ *** يَزِينُهُ اثنانِ: حُسنُ الخَلقِ وَ الشّيمُ
حَمّالُ أثقالِ أقوَامٍ، إذا افتُدِحُوا *** حُلوُ الشّمائلِ، تَحلُو عندَهُ نَعَمُ
ما قال: لا قطُّ، إلاّ في تَشَهُّدِهِ *** لَوْلا التّشَهّدُ كانَتْ لاءَهُ نَعَمُ
عَمَّ البَرِيّةَ بالإحسانِ، فانْقَشَعَتْ *** عَنْها الغَياهِبُ و الإمْلاقُ و العَدَمُ
إذ رَأتْهُ قُرَيْشٌ قال قائِلُها: *** إلى مَكَارِمِ هذا يَنْتَهِي الكَرَمُ
يُغْضِي حَياءً، وَ يُغضَى من مَهابَتِه *** فَمَا يُكَلَّمُ إلاّ حِينَ يَبْتَسِمُ
بِكَفّهِ خَيْزُرَانٌ رِيحُهُ عَبِقٌ *** من كَفّ أرْوَعَ، في عِرْنِينِهِ شمَمُ
يَكادُ يُمْسِكُهُ عِرْفانَ رَاحَتِهِ *** رُكْنُ الحَطِيمِ إذا ما جَاءَ يَستَلِمُ
الله شَرّفَهُ قِدْماً، وَ عَظّمَهُ *** جَرَى بِذاكَ لَهُ في لَوْحِهِ القَلَمُ
أيُّ الخَلائِقِ لَيْسَتْ في رِقَابِهِمُ، *** لأوّلِيّةِ هَذا، أوْ لَهُ نِعمُ…».
[6] سُنَنُ النّبی، کتابی درباره آداب و سنّت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نوشته سید محمدحسین طباطبایی. اصل کتاب به زبان عربی و دارای ۲۱ باب است که به زبانهای فارسی، انگلیسی و اردو ترجمه شده است. مؤلف از ذکر وقایعِ جزئی پرهیز و تنها به کلیات و اخلاق آن حضرت اکتفا کرده است. علامه طباطبایی با الهام از آیه تأسی «لَقَد کانَ لَکُم فی رَسولِ اللهِ أُسوَةٌ حَسَنَةٌ؛ همانا در رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) اسوه ای نیکو برای شما است» کوشید کلیاتی از اخلاق، سیر و سلوک، رفتار پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و آنچه «سنّت پیامبر» نامیده میشود، به بیان آورد. همچنین نویسنده در مقدمه به روایت نبوی خطاب به امام علی (علیه السلام) اشاره کرده است که او را به مطالبی توصیه کرده است که ششمین آنها این است (وَ السَّادِسَةُ الْأَخْذُ بِسُنَّتِي فِي صَلَاتِي وَ صِيَامِي وَ صَدَقَتِي أَمَّا الصَّلَاةُ فَالْخَمْسُونَ رَكْعَةً وَ أَمَّا الصِّيَامُ فَثَلَاثَةُ أَيَّامٍ فِي كُلِّ شَهْرٍ- خَمِيسٌ فِي أَوَّلِهِ وَ أَرْبِعَاءُ فِي وَسَطِهِ وَ خَمِيسٌ فِي آخِرِهِ…) ششم این که به سنتم من در نماز و روزه پایبند باشی. اما نماز همان پنجاه رکعت است (تعداد رکعت نمازهای واجب و نافله در شبانه روز) و روزه مستحب هم در هر ماه سه روز است نخستین پنج شنبه و چهارشنبه وسط ماه و آخرین پنج شنبه. کتاب شامل ملحقاتی در خصوص شمایل آن حضرت است که به گفته خود علامه طباطبایی این بخش به جهت تبرک افزوده شده و نیز بدین سبب که به خلق و خوی آن حضرت در خلال این مطالب اشاراتی رفته است. نخستین باب کتاب درباره خصلتها و اخلاق پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و نخستین روایتش(که روایت مفصلی است) درباره ویژگیهای ظاهری حضرت است. و آخرین باب کتاب در باره دعا و آداب دعاست و روایت پایانی کتاب دعایی است از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برای محفوظ ماندن از شر دشمنان که در فرازی از آن پیامبر اینگونه دعا کرده است: اى خدايى كه امر و فرمانت را ردكنندهاى، و حكم و قضاوتت را برگشت دهندهاى نيست، بين من و دشمنانم حجاب خودت را قرار ده، حجابى كه بادهاى تند توانايى متفرق ساختن، و شمشيرهاى تيز قدرت قطعه قطعه كردن، و سر نيزههاى كارى نيروى نفوذ كردن در آن را نداشته باشند.
[7] سوره مبارکه اسراء، آیه 72.
«وَ مَنْ كَانَ فِي هَذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمَى وَ أَضَلُّ سَبِيلًا».
[8] روضة الواعظین، جلد ۲، صفحه ۲۷۳.
«وَ قَالَ اَلرِّضَا عَلَيْهِ السَّلاَمُ: اَلنَّظَرُ إِلَى ذُرِّيَّتِنَا عِبَادَةٌ فَقِيلَ لَهُ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ إِلَى اَلْأَئِمَّةِ مِنْكُمْ عِبَادَةٌ أَمِ اَلنَّظَرُ إِلَى جَمِيعِ ذُرِّيَّةِ اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَقَالَ بَلِ اَلنَّظَرُ إِلَى جَمِيعِ ذُرِّيَّةِ اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مَا لَمْ يُفَارِقُوا مِنْهَا وَ لَمْ يَتَلَوَّثُوا بِالْمَعَاصِي».
[9] من لا يحضره الفقيه، جلد ۲، صفحه ۲۰۵.
«وَ رُوِيَ: أَنَّ اَلنَّظَرَ إِلَى اَلْكَعْبَةِ عِبَادَةٌ وَ اَلنَّظَرَ إِلَى اَلْوَالِدَيْنِ عِبَادَةٌ وَ اَلنَّظَرَ فِي اَلْمُصْحَفِ مِنْ غَيْرِ قِرَاءَةٍ عِبَادَةٌ وَ اَلنَّظَرَ إِلَى وَجْهِ اَلْعَالِمِ عِبَادَةٌ وَ اَلنَّظَرَ إِلَى آلِ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِمُ اَلسَّلاَمُ عِبَادَةٌ».
[10] مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، جلد ۱۴، صفحه ۲۶۹.
«مِصْبَاحُ اَلشَّرِيعَةِ ، قَالَ اَلصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ : مَا اِغْتَنَمَ أَحَدٌ بِمِثْلِ مَا اِغْتَنَمَ بِغَضِّ اَلْبَصَرِ فَإِنَّ اَلْبَصَرَ لاَ يُغَضُّ عَنْ مَحَارِمِ اَللَّهِ إِلاَّ وَ قَدْ سَبَقَ إِلَى قَلْبِهِ مُشَاهَدَةُ اَلْعَظَمَةِ وَ اَلْجَلاَلِ وَ سُئِلَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ بِمَا ذَا يُسْتَعَانُ عَلَى غَضِّ اَلْبَصَرِ فَقَالَ بِالْخُمُودِ تَحْتَ سُلْطَانِ اَلْمُطَّلِعِ عَلَى سِرِّكَ وَ اَلْعَيْنُ جَاسُوسُ اَلْقَلْبِ وَ بَرِيدُ اَلْعَقْلِ فَغُضَّ بَصَرَكَ عَمَّا لاَ يَلِيقُ بِدِينِكَ وَ يَكْرَهُهُ قَلْبُكَ وَ يُنْكِرُهُ عَقْلُكَ قَالَ اَلنَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ غُضُّوا أَبْصَارَكُمْ تَرَوْنَ اَلْعَجَائِبَ وَ قَالَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصٰارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ وَ قَالَ عِيسَى اِبْنُ مَرْيَمَ لِلْحَوَارِيِّينَ إِيَّاكُمْ وَ اَلنَّظَرَ إِلَى اَلْمَحْذُورَاتِ فَإِنَّهُ بَذْرُ اَلشَّهَوَاتِ وَ نَبَاتُ اَلْفِسْقِ وَ قَالَ يَحْيَى بْنُ زَكَرِيَّا اَلْمَوْتُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ نَظْرَةٍ لِغَيْرِ وَاجِبٍ وَ قَالَ عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ مَسْعُودٍ لِرَجُلٍ نَظَرَ إِلَى اِمْرَأَةٍ قَدْ عَادَهَا فِي مَرَضِهَا لَوْ ذَهَبَتْ عَيْنَاكَ لَكَانَ خَيْراً لَكَ مِنْ عِيَادَةِ مَرِيضِكَ وَ لاَ تَتَوَفَّرُ عَيْنٌ نَصِيبَهَا مِنْ نَظَرٍ إِلَى مَحْذُورٍ إِلاَّ وَ قَدِ اِنْعَقَدَ عُقْدَةٌ فِي قَلْبِهِ مِنَ اَلْمُنْيَةِ وَ لاَ تَنْحَلُّ إِلاَّ بِإِحْدَى اَلْحَالَتَيْنِ إِمَّا بِبُكَاءِ اَلْحَسْرَةِ وَ اَلنَّدَامَةِ بِتَوْبَةٍ صَادِقَةٍ وَ إِمَّا بِأَخْذِ حَظِّهِ مِمَّا تَمَنَّى وَ نَظَرَ إِلَيْهِ فَأَخَذَ اَلْحَظَّ مِنْ غَيْرِ تَوْبَةٍ فَمَصِيرُهُ إِلَى اَلنَّارِ وَ أَمَّا اَلتَّائِبُ اَلْبَاكِي بِالْحَسْرَةِ وَ اَلنَّدَامَةِ عَنْ ذَلِكَ فَمَأْوَاهُ اَلْجَنَّةُ وَ مُنْقَلَبُهُ اَلرِّضْوَانُ».
[11] سوره مبارکه انعام، آیه 75.
[12] سوره مبارکه اعراف، آیه 185.
«أَوَلَمْ يَنْظُرُوا فِي مَلَكُوتِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ مَا خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَيْءٍ وَ أَنْ عَسَى أَنْ يَكُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُمْ فَبِأَيِّ حَدِيثٍ بَعْدَهُ يُؤْمِنُونَ».
[13] مولانا، مثنوی معنوی، دفتر سوم، بخش ۳۷.
[14] نهج البلاغه، بخشی از خطبه 77؛ بیاعتنایی امیرالمؤمنین علیه السلام به دنیا.
«وَ مِنْ خَبَرِ ضِرَارِ بْنِ [ضَمْرَةَ الضَّابِيِ] حَمْزَةَ الضَّبَائِيِّ عِنْدَ دُخُولِهِ عَلَى مُعَاوِيَةَ وَ مَسْأَلَتِهِ لَهُ عَنْ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام)، وَ قَالَ فَأَشْهَدُ لَقَدْ رَأَيْتُهُ فِي بَعْضِ مَوَاقِفِهِ وَ قَدْ أَرْخَى اللَّيْلُ سُدُولَهُ وَ هُوَ قَائِمٌ فِي مِحْرَابِهِ، قَابِضٌ عَلَى لِحْيَتِهِ، يَتَمَلْمَلُ تَمَلْمُلَ السَّلِيمِ وَ يَبْكِي بُكَاءَ الْحَزِينِ وَ [هُوَ] يَقُولُ: يَا دُنْيَا يَا دُنْيَا، إِلَيْكِ عَنِّي؛ أَ بِي تَعَرَّضْتِ؟ أَمْ إِلَيَّ [تَشَوَّفْتِ] تَشَوَّقْتِ؟ لَا حَانَ حِينُكِ؛ هَيْهَاتَ، غُرِّي غَيْرِي؛ لَا حَاجَةَ لِي فِيكِ؛ قَدْ طَلَّقْتُكِ ثَلَاثاً لَا رَجْعَةَ فِيهَا؛ فَعَيْشُكِ قَصِيرٌ وَ خَطَرُكِ يَسِيرٌ وَ أَمَلُكِ حَقِيرٌ. آهِ مِنْ قِلَّةِ الزَّادِ وَ طُولِ الطَّرِيقِ وَ بُعْدِ السَّفَرِ وَ عَظِيمِ الْمَوْرِدِ».
[15] نهج البلاغه، بخشی از خطبه82؛ وصف دنیا.
«و من كلام له (علیه السلام) في ذم صفة الدنيا: مَا أَصِفُ مِنْ دَار أَوَّلُهَا عَنَاءٌ، وَآخِرُهَا فَنَاءٌ! فِی حَلاَلِهَا حِسَابٌ، وَ فِی حَرَامِهَا عِقَابٌ. مَنِ اسْتَغْنَى فِیهَا فُتِنَ، وَ مَنِ افْتَقَرَ فِیهَا حَزِنَ، وَ مَنْ سَاعَاهَا فَاتَتْهُ، وَ مَنْ قَعَدَ عَنْهَا وَاتَتْهُ، وَ مَنْ أَبْصَرَ بِهَا بَصَّرَتْهُ، وَ مَنْ أَبْصَرَ إِلَیْهَا أَعْمَتْهُ. [قال الشريف أقول و إذا تأمل المتأمل قوله (علیه السلام) «و من أبصر بها بصرته» وجد تحته من المعنى العجيب و الغرض البعيد ما لا تبلغ غايته و لا يدرك غوره لا سيما إذا قرن إليه قوله «و من أبصر إليها أعمته» فإنه يجد الفرق بين أبصر بها و أبصر إليها واضحا نيّرا و عجيبا باهرا]».
[16] سوره مبارکه انسان، آیات 8 و 9.
[17] سوره مبارکه نازعات، آیات 40 و 41.
[18] الأمالي (للطوسی)، جلد ۱، صفحه ۵۲۵.
«…يَا أَبَاذَرٍّ، إِنَّ اَللَّهَ (جَلَّ ثَنَاؤُهُ) لَيُدْخِلُ قَوْماً اَلْجَنَّةَ فَيُعْطِيهِمْ حَتَّى تَنْتَهِيَ أَمَانِيُّهُمْ، وَ فَوْقَهُمْ قَوْمٌ فِي اَلدَّرَجَاتِ اَلْعُلَى، فَإِذَا نَظَرُوا إِلَيْهِمْ عَرَفُوهُمْ فَيَقُولُونَ: رَبَّنَا إِخْوَانُنَا كُنَّا مَعَهُمْ فِي اَلدُّنْيَا، فَبِمَ فَضَّلْتَهُمْ عَلَيْنَا فَيُقَالُ: هَيْهَاتَ، إِنَّهُمْ كَانُوا يَجُوعُونَ حِينَ تَشْبَعُونَ، وَ يَظْمَئُونَ حِينَ تَرْوَوْنَ، وَ يَقُومُونَ حِينَ تَنَامُونَ، وَ يَشْخَصُونَ حِينَ تَخْفَضُونَ. يَا أَبَاذَرٍّ، إِنَّ اَللَّهَ (تَعَالَى) جَعَلَ قُرَّةَ عَيْنِي فِي اَلصَّلاَةِ وَ حَبَّبَهَا إِلَيَّ كَمَا حَبَّبَ إِلَى اَلْجَائِعِ اَلطَّعَامَ، وَ إِلَى اَلظَّمْآنِ اَلْمَاءَ، فَإِنَّ اَلْجَائِعَ إِذَا أَكَلَ اَلطَّعَامَ شَبِعَ، وَ إِذَا شَرِبَ اَلْمَاءَ رَوِيَ، وَ أَنَا لاَ أَشْبَعُ مِنَ اَلصَّلاَةِ. يَا أَبَاذَرٍّ، إِنَّ اَللَّهَ (تَعَالَى) بَعَثَ عِيسَى اِبْنَ مَرْيَمَ بِالرَّهْبَانِيَّةِ، وَ بُعِثْتُ بِالْحَنِيفِيَّةِ اَلسَّمْحَةِ، وَ حُبِّبَتْ إِلَيَّ اَلنِّسَاءُ وَ اَلطِّيبُ، وَ جُعِلَتْ فِي اَلصَّلاَةِ قُرَّةُ عَيْنِي. يَا أَبَاذَرٍّ، أَيُّمَا رَجُلٍ تَطَوَّعَ فِي يَوْمٍ اِثْنَتَيْ عَشْرَةَ رَكْعَةً سِوَى اَلْمَكْتُوبَةِ، كَانَ لَهُ حَقّاً وَاجِباً بَيْتٌ فِي اَلْجَنَّةِ . يَا أَبَاذَرٍّ، صَلاَةٌ فِي مَسْجِدِي هَذَا تَعْدِلُ مِائَةَ أَلْفِ صَلاَةٍ فِي غَيْرِهِ مِنَ اَلْمَسَاجِدِ إِلاَّ اَلْمَسْجِدَ اَلْحَرَامَ، وَ صَلاَةٌ فِي اَلْمَسْجِدِ اَلْحَرَامِ تَعْدِلُ مِائَةَ أَلْفِ صَلاَةٍ فِي غَيْرِهِ، وَ أَفْضَلُ مِنْ هَذَا كُلِّهِ صَلاَةٌ يُصَلِّيهَا اَلرَّجُلُ فِي بَيْتِهِ حَيْثُ لاَ يَرَاهُ إِلاَّ اَللَّهُ (عَزَّ وَ جَلَّ) يَطْلُبُ بِهَا وَجْهَ اَللَّهِ (تَعَالَى). يَا أَبَاذَرٍّ، إِنَّكَ مَا دُمْتَ فِي اَلصَّلاَةِ فَإِنَّكَ تَقْرَعُ بَابَ اَلْمَلِكِ، وَ مَنْ يُكْثِرْ قَرْعَ بَابِ اَلْمَلِكِ يُفْتَحْ. يَا أَبَاذَرٍّ، مَا مِنْ مُؤْمِنٍ يَقُومُ إِلَى اَلصَّلاَةِ إِلاَّ تَنَاثَرَ عَلَيْهِ اَلْبِرُّ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اَلْعَرْشِ، وَ وُكِّلَ بِهِ مَلَكٌ يُنَادِي: يَا اِبْنَ آدَمَ، لَوْ تَعْلَمُ مَا لَكَ فِي صَلاَتِكَ وَ مَنْ تُنَاجِي مَا سَئِمْتَ وَ لاَ اِلْتَفَتَّ. يَا أَبَاذَرٍّ، طُوبَى لِأَصْحَابِ اَلْأَلْوِيَةِ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ، يَحْمِلُونَهَا فَيَسْبِقُونَ اَلنَّاسَ إِلَى اَلْجَنَّةِ، أَلاَ وَ هُمُ اَلسَّابِقُونَ إِلَى اَلْمَسَاجِدِ بِالْأَسْحَارِ وَ غَيْرِهَا. يَا أَبَاذَرٍّ، لاَ تَجْعَلْ بَيْتَكَ قَبْراً، وَ اِجْعَلْ فِيهِ مِنْ صَلاَتِكَ يُضِيءُ بِهَا قَبْرُكَ. يَا أَبَاذَرٍّ، اَلصَّلاَةُ عَمُودُ اَلدِّينِ وَ اَللِّسَانُ أَكْبَرُ، وَ اَلصَّدَقَةُ تَمْحُو اَلْخَطِيئَةَ وَ اَللِّسَانُ أَكْبَرُ…».
[19] سوره مبارکه یس، آیه 82.
[20] حافظ، غزلیات، غزل شماره ۱۹۶.
[21] محمد علی اراکی (۱۳۱۲-۱۴۱۵ق) از مراجع تقلید شیعه مدفون در قم. او حدود ۳۰ سال امام جماعت مسجد امام حسن عسکری (علیه السلام) قم بود. وی همچنین نماز جمعه را واجب میدانست و در همین مسجد نماز جمعه اقامه میکرد. وی در تأسیس حوزه علمیه قم نقش مهمی داشت. گفتهاند با اینکه بیش از ۴۰ سال از اجتهاد او میگذشت، از روی تواضع، مرجعیت را به دیگران واگذار میکرد. وی آخرین حلقه از مراجعی بود که از نسل شاگردان شیخ عبدالکریم حائری بودند و بعد از وفات او مرجعیت به شاگردان آیتالله خویی، آیتالله گلپایگانی و امام خمینی منتقل شد. شیخ عبدالکریم حائری مؤسس حوزه علمیه قم، باجناق و سید محمدتقی خوانساری داماد او بوده است. اراکی در ۱ آبان سال ۱۳۷۳ش بر اثر ضایعه عروقی در بیمارستان بستری شد و در نیمهشب سهشنبه، ۸ آذر ۱۳۷۳ش (۲۵ جمادیالثانی ۱۴۱۵ق) درگذشت. محمدتقی بهجت بر پیکرش نماز خواند و در جوار حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) در کنار قبور عبدالکریم حائری و سید محمدتقی خوانساری دفن شد. اراکی در ۱۱ یا ۱۲ سالگی، خواندن و نوشتن را توسط آقاعماد، شوهر خواهر خود، فراگرفت. سپس در درس آقا شیخ جعفر حاضر شد، قسمتی از سطح را نزد وی آموخت و بقیۀ کتابهای درسی را نزد شیخ عباس ادریسآبادی فراگرفت. او نزد محمدباقر اراکی سلطانآبادی، مشهور به سلطانالعلمای اراکی (۱۳۸۲ق)، شرح منظومه ملاهادی سبزواری را فراگرفت. از دیگر اساتید او آقا نورالدین اراکی (۱۳۴۰ق) بود. اراکی از ۲۰ سالگی در درس عبدالکریم حائری یزدی شرکت نموده و به مدت ۸ سال در اراک از او بهره برد. اراکی مباحث طهارت و نکاح را نزد سید محمدتقی خوانساری (۱۳۷۱ق) فراگرفت.
با وجود اینکه وی مجتهد بزرگی بود و تعلیقهاش بر عروة الوثقی، بیش از ۴۰ سال پیش تدوین شده بود، اما بهخاطر تواضعی که داشت، مرجعیت را به دیگران واگذار میکرد. اما پس از درگذشت امام خمینی، علمای بسیاری از شهرها، به ویژه جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، مقلدان امام خمینی را به آیتالله گلپایگانی و آیتالله اراکی ارجاع دادند و پس از درگذشت آیتالله خویی و آیتالله گلپایگانی، مرجعیت تقلید در آیتالله اراکی متعین شد. آیتالله اراکی آخرین حلقه از مراجعی بود که از نسل شاگردان آیتالله شیخ عبدالکریم حائری بودند و بعد از وفات وی مرجعیت به شاگردان آیتالله خویی، آیتالله گلپایگانی و امام خمینی منتقل شد. بعد از درگذشت آیتالله اراکی مرجعیت از حالت تکمرجعی خارج گشت.
[22] محمدجواد انصاری همدانی (۱۲۸۰-۱۳۳۹ش) روحانی، عارف و عالم شیعی. وی در ۲۴ سالگی به درجه اجتهاد رسید.علاوه بر فقه، اصول با طبابت نیز آشنا بود. در اثر حادثهای مسیر زندگیاش تغییر یافت و به سلوک و عرفان روی آورد. او مسیر عرفانی خود را بدون استاد طی نمود. از شاگردان عرفان وی میتوان به حسنعلی نجابت شیرازی، سید عبدالحسین دستغیب، سید محمدحسین حسینی طهرانی، محمداسماعیل دولابی اشاره کرد. برخی از ویژگیهای اخلاقی وی، پایبندی به شرع، دوری از شهرت و خدمت به دیگران بود. وی اولین مرحله سلوک را انجام واجبات و ترک محرمات میدانست. افرادی مانند سید علی قاضی و علامه طهرانی از انصاری همدانی به بزرگی یاد کردهاند. بخشی از مستند حدیث سرو زندگی وی را بازسازی کرده است. انصاری همدانی از ۸ سالگی تحصیلات حوزوی را آغاز کرد. علم صرف، نحو و منطق را نزد پدرش آموخت. سپس فقه، اصول و فلسفه را نزد علمایی چون میرزا علی خلخالی و سید علی عرب فراگرفت. درس طب خمسه یونانی را نزد میرزا حسین کوثر همدانی گذراند. در ۲۴ سالگی در همدان صاحب کرسی تدریس شد و علمای آن دیار اجتهادش را تایید کردند. پس از آن به قم مهاجرت کرد و بیش از پنج سال در درس خارج عبدالکریم حائری شرکت نمود. علمایی چون عبدالکریم حائری، سید ابوالحسن اصفهانی، سید محمدتقی خوانساری، قمی بروجردی اجتهاد او را تایید کردند. وی علاوه بر اجتهاد در فقه و اصول، با طبابت نیز آشنا بود و برای درمان بیماران به خانه آنها میرفت. اولین توصیه او برای کسی که میخواست وارد مسیر سلوک شود، انجام واجبات و ترک محرمات بود. بعد از آن اگر تشخیص میداد که طرف واقعا اینها را رعایت میکند، کمکم ابواب معرفتی را برایش باز میکرد. دستورات عبادی وی به شاگردانش، بهاندازهای بود که خسته نشوند. معتقد بود که ذکر بدون توجه قساوت قلب میآورد، از این رو با شاگردان در حد استعدادشان کار میکرد. سفارشش به شاگردان بیاعتنایی به کرامات و مکاشفات بود، مگر در جایی که دستور داشته باشند. روش عرفانی او در تربیت شاگردان مبتنی بر دنیاگریزی نبود بلکه شاگردان را به حضور در اجتماع و شغل مناسب ترغیب مینمود. هنگام برخورد با مشکلات اخلاقی شاگردان، در جلسات عمومی مشکلات شاگردان را با ایما و اشاره عنوان میکرد و گاهی اوقات به بعضیها به صورت خصوصی تذکر میداد.
[23] تفصیل وسائل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعة، جلد ۲۷، صفحه ۱۲۸.
«مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ فِي عُيُونِ اَلْأَخْبَارِ عَنْ أَبِيهِ عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ اَلْمَالِكِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَبِي مَحْمُودٍ عَنِ اَلرِّضَا عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فِي حَدِيثٍ طَوِيلٍ قَالَ أَخْبَرَنِي أَبِي عَنْ آبَائِهِ عَنْ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَالَ: مَنْ أَصْغَى إِلَى نَاطِقٍ فَقَدْ عَبَدَهُ فَإِنْ كَانَ اَلنَّاطِقُ عَنِ اَللَّهِ فَقَدْ عَبَدَ اَللَّهَ وَ إِنْ كَانَ اَلنَّاطِقُ عَنْ إِبْلِيسَ، فَقَدْ عَبَدَ إِبْلِيسَ إِلَى أَنْ قَالَ: يَا اِبْنَ أَبِي مَحْمُودٍ، إِذَا أَخَذَ اَلنَّاسُ يَمِيناً وَ شِمَالاً فَالْزَمْ طَرِيقَتَنَا فَإِنَّهُ مَنْ لَزِمَنَا لَزِمْنَاهُ وَ مَنْ فَارَقَنَا فَارَقْنَاهُ فَإِنَّ أَدْنَى مَا يَخْرُجُ بِهِ اَلرَّجُلُ مِنَ اَلْإِيمَانِ أَنْ يَقُولَ لِلْحَصَاةِ هَذِهِ نَوَاةٌ ثُمَّ يَدِينَ بِذَلِكَ وَ يَبْرَأَ مِمَّنْ خَالَفَهُ يَا اِبْنَ أَبِي مَحْمُودٍ اِحْفَظْ مَا حَدَّثْتُكَ بِهِ فَقَدْ جَمَعْتُ لَكَ فِيهِ خَيْرَ اَلدُّنْيَا وَ اَلْآخِرَةِ».
[24] سوره مبارکه نمل، آیه 62.
«أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ وَ يَجْعَلُكُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ أَإِلَهٌ مَعَ اللَّهِ قَلِيلًا مَا تَذَكَّرُونَ».
[25] مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۲۴۵، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.





