حریم ملکوت ۲۳۹

درس اخلاق آیت الله صدیقی؛ ۸ اردیبهشت ۱۴۰۴

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْريَ * وَ احْللْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي[1]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

شیعیان باید بلندگوی کلمات حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) باشند

نهج البلاغه خودش اِعجاز است. مَظهر عَجایب وجودی حضرت مولا امیرالمؤمنین (علیه السلام) است. لذا هم «سیّد رَضی» (اعلی الله مقامه الشریف) و هم «محمّد عَبدو» شاگرد «سیّد جمال الدین اَسدآبادی» (رحمت الله علیه) هر دو به این اِذعان می‌کنند که ایجاد تَحوُّل در کلمات حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فوق‌العاده است. آدم در یک فَرازی از سخن حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) احساس می‌کند که در یک خلوتی خودش و خدای خودش هست. در وادی محبّت و احساس، آدم احساس می‌کند شُعله‌های محبّت از زَوایای قلبش مُشتعل شده است، دارد روح و رَوانش را آب می‌کند. در مقام حکمت همه‌ی حُکمای عالَم را که جمع کنید، «اَفلاطون»، «اَرسطو»، «فارابی»، «ابن سینا»، آدم احساس می‌کند یک حکیمی است که همه‌ی این‌ها پای سخن او نشسته‌اند و دُرّهای نابی را از دریای حکمت او دارند ازدیاد می‌کنند، شکار می‌کنند. در بیانات موعظه‌ای و سخن‌های پَندآموزشان آدم احساس می‌کند که یک دل‌آگاهی که بَلد است چگونه در دل‌ها اَثر بگذارد، گویا اِکسیری است که مِس دل را طلا می‌کند؛ گویا بارانی است که خانه‌ی دل را از طلاها تمیز می‌کند. به وادیِ جهاد، رَزم ودفاع حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در نهج البلاغه که می‌رسد، صحنه‌ای برای آدم مُجسّم می‌شود که یک قَهرمانی که پُشت پا به همه‌چیز زده است و گویا در دلش رَحمی وجود ندارد، از شمشیر و سِلاحش خون می‌چِکد و همچون شیر ژیانی که به گله‌ای از روباهان حَمله بُرده است، همه در برابرش ضعیف و زَبون هستند؛ نَفَس‌کِشی در برابرش وجود ندارد. و در مقام عُبودیّت و بَندگی، سخنان در مسیر بَندگی خدا را که آدم در نهج البلاغه می‌بیند، احساس می‌کند یک فقیر، یک دَرمانده، یک بیچاره، یک آواره، یک بیقرار، یک مُضطربی است که به کانون رَحم و اقتدار و عزّت و حکمت مُتّصل شده است. با همه‌ی وجودش فقر و بیچارگی خودش را در مَحضر او بیان می‌کند. لذا نهج البلاغه در قدرت ایجاد صحنه‌های متضادّ مُتنوّع در ذهن گوینده بی‌نظیر است. این قدرت بیان حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) است و تفاوت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) با دیگران این است که همان‌گونه که قرآن الآن هم کلام‌الله است؛ وقتی قرآن می‌خوانیم گوینده از کَلامش جُدا نیست. اگر خداوند متعال مُوفّق‌مان بدارد به یک توبه‌ی نَصوحی و خودمان را از حجاب‌ها مُنزّه کنیم و دلمان را تَزکیه کنیم، نَوای خداوند متعال در گوش جانِ ما بسان نَوای یک گوینده‌ای که داریم از خودش می‌شنویم، این‌جور ما مُستمع خواهیم بود و خداوند گوینده است. قرآن کریم همیشه کَلام خداست؛ یعنی مُتکلّم خداست. لذا عُرفای ما، سالکین ما می‌گویند وقتی قرآن می‌خوانید، با این باوَر و با این توجّه و با این حُضور قرآن بخوانید که خداوند متعال دارد برای شما حرف می‌زند. این کلمات خدا را با گوشِ جانتان اِستماع کنید. خودتان را گوینده نبینید؛ خودتان را کَلیم او ببینید. مُتکّلم اوست و کَلیم شما هستید. خداوند متعال «آیت الله بهجت» ما (اعلی الله مقامه الشریف) را با اولیائش مَحشور بدارد. بنده چند شب قبل مرحوم آیت الله بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) را در خواب دیدم. دیدم گرفته هستند. آمدند من را برداشتند و به عیادت آقازاده‌شان آوردند. بنده دیروز به آقازاده‌ی ایشان زنگ زدم. به مَحض این‌که زنگ زدم، ایشان گفت: حالم بهتر شده است. بنده هیچ خبر نداشتم؛ ولی آقای بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) ما را برداشتند و به عیادت فرزندشان آقای «شیخ علی آقای بهجت» آوردند. و وقتی ایشان گفتند که رو به بهبودی هستم و امروز اوّلین روزی بود که داشتند وضو می‌گرفتند، احساس غَم می‌کردم که چرا آن شبی که آقا به ما گوشزَد کردند که پسرشان مَریض است و باید به عیادتشان برویم، غَرض این است که خودِ آقای بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) هم الآن زنده هستند. گاهی به بعضی از ما نَهیب می‌زنند، گاهی نَوید می‌دهند، گاهی راه برایمان باز می‌کنند. آقای بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) به بَنده فرمودند: در مِنبر از کلمات حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) انتخاب کُن تا مُستمعین پای سخنِ حضرت علی (علیه السلام) بنشینند. دعا کنید خداوند متعال در گُفتن ما را مِنها کند. گوینده حضرت علی (علیه السلام) باشد و ما هم بلندگوی حضرت علی (علیه السلام) باشیم. شما به مَنزله‌ی همین بلندگویی که دارد حرف ما را در این فَضا مُنعکس می‌کند، ما نَقش بلندگو داشته باشیم. ما حاجب نباشیم. گوینده حضرت علی (علیه السلام) باشد و شنونده یکایکِ دل‌های عاشق حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) باشد. با وجود نازنین حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) صَفا کنیم.

مؤمن انعکاس‌کُننده‌ی صفات باری‌تعالی است

در این خُطبه‌ی 193 نهج البلاغه که در این کتاب «فی ظِلال[2]» مرحوم آقای «محمّد جواد مُغنیه[3]» پدر «شهید حاج رضوان» که دودمان علم و فَضیلت و مَعرفت و عشق به اهل‌بیت (سلام الله علیهم اجمعین) و شهیدپَرور است و این دودمان چندین شهید تقدیم کرده است، در آن‌جا خُطبه‌ی 191 بوده است. این تَنظیم خُطبه‌ها خیلی مهم نیست؛ ولی در این نَهج البلاغه‌ی «صُبحی صالح» و در این پیام امام «آیت الله مکارم شیرازی» (حفظه الله) خُطبه‌ی 193 هست. بعد از اِصرار «هَمّام» حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: خداوند خَلق را آفرید، در حالی‌که «غَنِيّاً» این تَنوین تَنوینِ حال است؛ «غَنِيّاً عَنْ طَاعَتِهِمْ آمِناً مِنْ مَعْصِيَتِهِمْ[4]».

بین پَرانتز عَرض می‌کنم که برای حضرت زهرا (سلام الله علیها) نمازهای مَتعددی آمده است. یکی از نمازها به نام نماز اِستغاثه سَهل ‌الوُصول است و دعای زیبایی هم دارد. دو رکعت نماز است که بعد از دو رکعت نماز، 4 بار سَجده می‌کنید. یک بار با پیشانی، یک بار با سمت راست صورت، یک بار با سمت چپ صورت و یک بار هم باز با پیشانی که 4 بار می‌شود. مُنتها در بار آخر 110 مَرتبه صدا می‌زنید: «یا فاطِمَهُ». در هر سَجده‌ای 100 مَرتبه «یا فاطِمَهُ» می‌گویید؛ اما در سَجده‌ی آخر که با پیشانی انجام می‌دهید، 110 مَرتبه می‌گویید. در مجموع 410 مَرتبه حضرت زهرا (سلام الله علیها) را در حال سَجده صدا می‌زنید. این هم جای تَأمُّل است. سَجده برای خداست؛ ولی این چه حکمتی است که در سَجده جایز است ما حضرت زهرا (سلام الله علیها) را صدا بزنیم؛ آن هم نه یک بار و دو بار. بعدش این دعاست: «يَا آمِناً مِنْ كُلِّ شَيْءٍ، وَ كُلُّ شَيْءٍ مِنْكَ خائِفٌ حَذِرٌ، أَسْأَلُكَ بِأَمْنِكَ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ وَ خَوْفِ كُلِّ شَيْءٍ مِنْكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تُعْطِيَنِي أَماناً لِنَفْسِي وَ أَهْلِي وَ مالِي وَ وَلَدِي حَتَّى لَاأَخَافَ أَحَداً وَ لَا أَحْذَرَ مِنْ شَيْءٍ أَبَداً إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ[5]»؛ ای کسی که از همه‌چیز در اَمان هستی؛ یعنی هیچ شَرّی، هیچ بَلایی و هیچ آفَتی دامان تو را مُتضرّر نمی‌کند؛ تو در اَمان هستی. یکی از اَسامی خداوند «مؤمن» است؛ این «المؤمنُ مِرآةُ المؤمنِ[6]» را چند جور مَعنی کرده‌اند؛ ولی مَعنی عرفانی و دَقیق آن این است که مؤمن کامل کسی است که آیینه‌ی خداست. صفات خداوند در وجودِ او قابل شُهود است. او رنگِ خدا دارد. «المؤمنُ مِرآةُ المؤمنِ»؛ مؤمن آیینه و انعکاس‌کُننده‌ی صفات حضرت باری (سبحانه و تعالی) هست. چون مؤمن است، خودش در اَمان است. هیچ قدرتی، هیچ گَردن‌کُلُفتی، هیچ مَرضی او را تَهدید نمی‌کند. او وجودِ بَحتِ مَحض است، قدرت مَحض است. او هم در وجودش و هم در صفات ذاتی‌اش واجب الوجود است. بنابراین هیچ‌چیزی خارج از او وجود ندارد که از خارج به او حمله کند، هیچ شکافی هم از داخل وجود ندارد که رخنه‌ای برایش پیش بیاورد.

برای هیچ‌کس راهِ فرار از حُکومت خداوند متعال وجود ندارد

وقتی خداوند متعال آفرید آمِن از مَعصیت بَندگانی است که همه‌ی بَندگان، فرعون‌ها، نمرودها، ترامپ‌ها، این نتانیاهوی وَحشی بدبَخت بیچاره‌ای ظرفیّت این همه قَساوت را دارد، همه‌ی این‌ها در قَبضه‌ی قدرت خداوند، خداوند همین‌جور آن‌ها را گرفته است، میدان داده است تا چاه جَهنّم خودشان را تا عُمق پیش ببَرند. مُدام مُهلت می‌دهد که می‌خواهد به حسابشان برسد. هرکسی گناه می‌کند و خداوند او را نمی‌گیرد، باید خیلی بترسد. مَعلوم می‌شود خداوند یک نَقشه‌ای برایش دارد. لذا از اِستدراج و از اِملاء بترسیم. این دو کار خداست؛ یکی اِستدراج است و دیگر اِملاء است. اِستدراج این است که خداوند یک‌مَرتبه نمی‌گیرد؛ خداوند آرام آرام می‌گیرد. همین‌جور می‌گذارد ادامه بدهی و آرام آرام به قَعر چاه می‌اُفتی. یکی اِملاء است؛ خداوند متعال برای تَکمیل سُنّت امتحان، بَنا دارد مُهلت بدهد تا هرکسی خیلی بد است بتواند تمام بَدی‌هایش را ظاهر کند، آن کسی هم که خیلی خوب است بتواند تمام خوبی‌هایش را نشان بدهد.‌ لذا خداوند آمن است از مَعصیت خَلق خودش، زیرا خَلق در کَف قُدرتش است. در چَنگش است، مومِ دستش است؛ چیزی خارج از قدرت خدا وجود ندارد. هیچ ظالمی هم نمی‌تواند از مَملکت خداوند متعال فرار کند. «وَ لَا يُمْكِنُ الْفِرارُ مِنْ حُكُومَتِكَ[7]»؛ کسی نمی‌تواند از حُکومت او فرار بکند. لذا خاطرش جمع است، هیچ عَجله‌ای ندارد. می‌گذارد تا این‌ها این‌جور جنایت‌ها را انجام بدهند و بعد هم می‌گیرد و به موقع عذابشان می‌کند.

طاعت بَندگان خدا هم چون کم ندارد تا کسی چیزی اضافه کند، واجب الوجود است. واجب الوجود یعنی آن کسی که همه وجود است، همه قدرت است، همه علم است. هیچ‌چیزی کم ندارد. طاعت ما، گریه‌های ما، حالات خوش ما چیزی به او اضافه نمی‌کند؛ اصلاً چیزی به او اضافه نمی‌کند. این یک نکته است که انسان همیشه بداند که خداوند آمِن است؛ هیچ خوفی، هیچ جنگی و هیچ مَرضی او را تَهدید نمی‌کند، ما هم اگر گناه بکنیم به او صدمه‌ای نزده‌ایم. شاه‌بیتِ این موضوع این‌جاست. بعضی‌ها با خداوند لَجبازی می‌کنند. خدایا حالا که تو حاجت ما را برآورده نکردی، من هم این گناهان را می‌کنم. این‌ها خیلی بدبَخت هستند. وقتی گناه می‌کنی خودت را بدبَخت‌تر می‌کُنی. خداوند که ضَرر نمی‌کند، با خداوند که نمی‌شود لَجبازی کرد، با امام زمان (ارواحنا فداه) که نمی‌شود لَجبازی کرد. «هرچه کُنی به خود کُنی، گر همه نیک و بد کُنی».

خداوند روزی عالَمیان را تقسیم کرده است

نکته‌ی بعدی این است که فرمودند: «فَقَسَمَ بَيْنَهُمْ مَعَايِشَهُمْ[8]»؛ خداوند متعال در اُمور دنیا روزی‌ها را تَضمینی تقسیم کرده است. یا باواسطه و یا بی‌واسطه مَعیشت این عالَم برنامه‌ریزی شده است، مُهندسی شده است، برای ما هم تَکلیفی هست. باید اِجمال در طَلب داشته باشیم، باید به دنبال روزی برویم. ولی روزی این‌جور نیست که ما با رفتن و تلاشمان بتوانیم به مَقاصدمان برسیم. آن چیزی که خداوند متعال پیش‌بینی کرده است، بیشتر از او نَصیب‌مان نمی‌شود. تمام اقتصاددان‌ها جمع بشوند و کمک کنند که ما کمی اضافه کنیم، اصلاً امکان ندارد. آن کسی هم که خداوند برای او مُقدّر کرده است و مَصلحتش را در فقر دیده است، همه هم بخواهند به او کمک کنند که فقیر نباشد، این هم شُدنی نیست. روزی و اَجل یک حُکم دارند. هر دو چیزی است که خداوند خودش مُقدّر کرده است و نمی‌شود کم و زیاد کرد. خداوند یک سُنّت‌هایی دارد؛ اگر آدم گناه کند، قَطع رَحم عُمر را کم می‌کند؛ ولی سُنّت‌ خداست. خداوند می‌داند که چه کسی صِله‌ی رَحم می‌کند و عُمر طولانی دارد و چه کسی قَطع رَحم می‌کند و عُمرش کوتاه می‌شود. روزی هم مانند اَجل است؛ اَعمال ما تأثیر دارد، ولی سُنّت‌ خداست، در چَنگ خودش است. باواسطه یا بی‌واسطه خداوند متعال تقسیم کرده است و این تقسیم خداوند متعال هم قطعاً انجام خواهد شد، عملی خواهد شد. بنابراین دنیا خیلی مهم نیست. شما در حَدّ دنیا که این کَف است، به اندازه‌ی کَف به او اعتنا بکنید.

«مُتّقین» دارای فَضائل الهی هستند

اما آن‌هایی که اهل تَقوا هستند، آن‌هایی که پارسا هستند، آن‌هایی که از دنیا برتر هستند، آ‌ن‌هایی که عُمر خودشان را با دنیا مُعامله نمی‌کنند، قَدر ساعاتشان را بالاتر از همه‌ی دنیا می‌دانند، «فَالْمُتَّقُونَ فِيهَا هُمْ أَهْلُ الْفَضَائِلِ[9]»؛ مَسأله‌ی دنیا با این صراحتی که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) از قرآن کریم گرفته است: «نَحْنُ قَسَمْنَا بَيْنَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ رَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ[10]»، این را باوَر کنید. لذا با آرامش زندگی کنید، برای دنیا حِرص نخورید، برای دنیا نگرانی نداشته باشید، خودتان را اذیّت نکنید. آرام کارتان را بکنید؛ روزی تقسیم ‌شده است. اما کسانی که اهل دنیا نیستند، این دنیاپَرستی و مَعیشت دنیا جُزء فَضائل نیست. «فَالْمُتَّقُونَ فِيهَا هُمْ أَهْلُ الْفَضَائِلِ»؛ پارسایان اَهل فَضائل هستند. این‌ها اَهلیّت دارند، این‌ها استعداد دارند، این‌ها زمینه دارند، ذات و طینت این‌ها خوب است. آدمِ بَد ذات مانند شیطان می‌شود؛ 10 هزار سال در میان مَلَک‌هاست، هیچ فاسدی ندیده است، هیچ فسادی هم نکرده است؛ اما جنس خراب است. اَهلیّت ندارد، نااَهل است، ناجنس است. اگر ناجنس تمام عُمرش را شب و روز در مسجد جَمکران باشد، در بهترین بِقاع عالَم زیر بهترین قُبّه‌ها باشد، در آخر باطنش را ظاهر می‌کند. اما پارسایان این رویه را نبینید، این پیرایه را نبینید، این گریه و سجده را نبینید، این ایثار و نِثار را نبینید، این تَواضُع را نبینید، این سِعه‌ی صدر را نبینید. این قَطره‌ای در برابر دریاست. ذات، ذاتی است که ذوب در خداوند متعال است، مَحدودیّت ندارد. اصلاً او مَظهر همه‌ی صفات خداست. «فَالْمُتَّقُونَ»؛ آن‌هایی که صفت مُتّقین نَصیب‌شان شده است، «هُمْ أَهْلُ الْفَضَائِلِ»؛ این‌ها اَهلیّت دارند تا اَرزش‌های مُتعالی، اَرزش‌های فوق دنیا و ما فیها نَصیب‌شان بشود؛ «هُمْ أَهْلُ الْفَضَائِلِ». این تابلوی کُلّی است که مُتّقون اَهلیّت دارند، زمینه دارند. ذاتشان ذاتِ پَذیرش فُیوضات الهی است. بین ذاتشان و خدای فَیّاض مانعی وجود ندارد. این‌ها مانند سنگ صخره نیستند؛ این‌ها مانند زمین نَرم می‌مانند. وقتی باران می‌بارد، همه‌ی باران را به خودشان می‌گیرند، شیره‌ی جانشان می‌کنند و حاصلش این همه درخت‌ها، میوه‌ها و خوراکی‌هاست که این برای آن نَرمشی است که این ذات دارد. سنگ سخت است؛ لذا باران در او نُفوذ ندارد. فیض خداوند در دلِ نَرم که اَهلیّت دارد. «فَالْمُتَّقُونَ فِيهَا هُمْ أَهْلُ الْفَضَائِلِ»؛ خوشا به حال بَندگانی که اَهل هستند، خداوند متعال هم این را که اَهل می‌بیند، به آن‌ها می‌دهد. دلِ نَرمی دارند، آدم‌های مُتواضعی هستند، آدم‌های بزرگواری هستند.

یکی از نشانه‌های مُتّقین در کلام امیرالمؤمنین (علیه السلام) داشتن مَنطق صَواب است

حالا شروع به گفتن نشانه‌ها می‌کنند. مُدام به ما علامت می‌دهند، نشانی می‌دهند که ما هم خودمان را مَحَک بزنیم. آیا ما هم جُزء اَهل فَضائل اَهلیّت داریم؟ ما می‌توانیم در برابر خداوند متعال نور بگیریم؟ دلِ ما آیینه است؟ جَمال خداوند در این‌جا هم مُنعکس می‌شود که ما هم زیبا بشویم؟ ما هم حُسن خداوند و زیبایی خداوند را در زندگی‌مان ارائه کنیم؟ شروع به ارائه‌ی نشانه‌های مُتّقین می‌کنند. ابتدا «مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ[11]»؛ می‌گویند که انسان حیوان ناطق است؛ ولی نُطق را فقط سخن گفتن نبینید. آدم تا درونش مایه نداشته باشد، زبان مَصرف‌کننده است، هزینه می‌کند. اگر سرمایه نباشد، زبان نمی‌تواند حرف بزند. این‌هایی که کَر و کور هستند، لال هم هستند. تا چیزی در بایگانی‌شان نیست که مَصرف کنند. آدم می‌بیند، به داخل می‌فرستد؛ می‌شنود، به داخل می‌فرستد. این مَجموعه‌ی شنیده‌ها و دیده‌ها برای ما سرمایه می‌‌شود. عقل می‌آید این‌ها را ترکیب می‌کند، صُغری و کُبری می‌چیند، اِستنتاج می‌کند و بعد زبان ما آن چیزی را که عقل می‌پَزد، از رَهاوردهای چشم و گوش و اَعضاء و جَوارح ماست که در آن‌جا جمع شده است، عقل برای ما انتخاب می‌کند و زبان مَصرف می‌کند. زبان هرچه در درون شما هست، ما فی‌الضّمیر شما را به شما می‌گوید. لذا با گُفتاردرمانی هم می‌شود بیماری‌ها را دَرمان کرد و هم با گُفتار می‌شود رَوانکاوی کرد که چه کسی چه اعتقادی دارد، دیدگاه‌هایش چگونه است؟ این‌ها را می‌شود تَشخیص داد. نُطق مهم‌ترین مَظهر حَقایق باطنی انسان است. چون آن‌ها اَهل فَضائل هستند، وقتی حرف می‌زنند مَنطق‌شان صَواب است. صَواب در برابر خطا هست. «مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ»؛ مَنطق این‌ها حق‌گویی هست. حقّ واقعیّت است، باطل رویه است، باطل پیرایه است، باطل ماسک است. مقام مُعظم رهبری (اَطال الله عُمره الشریف) در مورد آمریکا فرمودند: این مُشت که این‌ها دارند، مُشت چُدَنی است، اما پوشش مَخملی دارند. شما این رویه را نبینید؛ باطن‌شان خَشن است. آدم‌کُش هستند، خونخوار هستند، بی‌رَحم هستند، فَریبکار هستند، دروغگو هستند، اِستعمار می‌کنند، سواری می‌گیرند و به وَعده‌هایشان وَفا نمی‌کنند. این مُشت آهنین با پوشش مَخملی است. این باطل می‌شود. باطل ریشه ندارد، باطل مُحتوا ندارد؛ ولی رویه دارد، پیرایه دارد، اَفراد فَریبش را می‌خورند. انسان‌هایی که پارسا هستند، «مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ»؛ گُفتار این‌ها مُطابق رفتارشان است. رفتار انسان حقیقتِ وجودی انسان است. اگر گُفتار و رفتار هَمگون بودند، آدم آدمِ حسابی است، آدمِ حقیقی است، آدمِ مُتّقی است. ولی وقتی گُفتارش یک‌جور است و رفتارش یک‌جور دیگری است، این صَواب ندارد، مُنطبق با واقعیّت خودش حرف نزده است. قولِ صَواب هم واقع‌گویی است، حق‌گویی است؛ حق‌گویی و واقع‌گویی یک تفاوت‌هایی باهم دارند. هم آنچه می‌گوید مُطابق خارج است و هم حقّ است. و هم قولِ سَدید است. «جَاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْبَاطِلُ[12]»؛ باطل مُتزلزل است، باطل از بین‌رفتنی است. قولِ حقّ، قولِ سَدید هم هست، مُحکم است.

همراهی تقوا و قول سَدید باعث یاری حق‌تعالی در خودسازی انسان می‌شود

و این آیه‌ی کریمه در قرآن کریم که می‌فرماید: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلًا سَدِيدًا * يُصْلِحْ لَكُمْ أَعْمَالَكُمْ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ[13]»؛ عَجب آیه‌ای است! «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ»؛ مؤمنین! بیان امیرالمؤمنین (علیه السلام) است. «مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ»، حضرت علی (علیه السلام) فرزند قرآن است، حضرت علی (علیه السلام) تَرجُمان قرآن است، حضرت علی (علیه السلام) خودِ قرآن است. قرآن آن بیان را دارد، حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) با جلوه‌ی دیگری دارند نَهال این را در دلِ ما می‌کارند. «مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ»؛ اگر دیدید کسی حرف لَغو ندارد، حرف کذب ندارد، حرف مَعصیت ندارد؛ 24 نوع گناهی که با زبان انجام می‌شود، همگی خلاف صَواب است. حقّ نیست، مُنطبق با واقع هم نیست. غیبت مُنطبق با واقع است، ولی باطل است. کسی صفتی دارد، کار بدی کرده است و شما فَهمیدید، آمدید در این‌جا و آن‌جا بیان کردید؛ خودت را جَهنّمی کرده‌ای، یک مؤمنی را بی‌آبرو کرده‌ای. خداوند هم قول داده است آبروی خودت را ببَرد. هرکسی آبروی بَندگان خدا را ببَرد، خداوند متعال تَضمین کرده است که آبرویش را ببَرد، وَلو در جُوف خانه‌اش کار زشت کرده باشد. این غیبت مُنطبق با واقع هست، ولی صَواب نیست؛ خطاست، گناه است، باطل است. هر گُناهی باطل است. مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ»؛ «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلًا سَدِيدًا»؛ تقوا و قولِ سَدید با هم مُلازم هستند. نمی‌شود آدم مُتّقی باشد و قولش قولِ مُحکم نباشد، حرفش مُستند نباشد، حرفش حقّ نباشد، حرفش واقع‌گرا نباشد. «قُولُوا قَوْلًا سَدِيدًا»؛ اگر شما این دو چیز را با هم دارا شدید، تقوا و قولِ صَواب و قولِ سَدید، نتیجه و میوه‌اش چیست؟ «يُصْلِحْ لَكُمْ أَعْمَالَكُمْ»؛ اگر بخواهید خودسازی بکنید این دو چیز ریشه است، پایه است، شالوده است. باید این پایه را مُحکم کنید؛ یکی تقواست و دیگری قولِ سَدید است. که اگر توانستید در زندگی‌تان به فَضل الهی این دو چیز را با هم دارا بشوید، خداوند دو قول داده است. یک: «يُصْلِحْ لَكُمْ أَعْمَالَكُمْ»؛ خداوند متعال شما را در خودسازی کمک می‌کند، اَعمالتان را اِصلاح می‌کند. دیگر کِردار و رفتار شما موجب غَضب خداوند نمی‌شود، موجب ظُلم به بَندگان خدا نمی‌شود، موجب خسارت خودتان نمی‌شود.‌ کارهایتان همگی کارهای خداپَسند می‌شود، همه بَذر می‌شود، دلتان مَزرعه می‌شود و برای آخرت می‌توانید باغ و بوستان‌های زیادی بکارید. «يُصْلِحْ لَكُمْ أَعْمَالَكُمْ»؛ زبانت را درست کُن، ما چشمت را درست می‌کنیم، ما دستت را در مسیر درست قرار می‌دهیم، ما حرکت گام‌هایتان را اُستوار می‌کنیم و در مسیر حقّ قرار می‌دهیم. خیلی مهمّ است. رعایت زبان رَمز خودسازی است که اگر کسی زبان خودش را کُنترل کرد و توانست صَواب بگوی، قولِ سَدید بگوید، خداوند متعال سایر جَوارح را به تَبع صلاح زبان، این‌ها را هم اِصلاح می‌کند. با زبان شما هماهنگ می‌کند؛ «يُصْلِحْ لَكُمْ أَعْمَالَكُمْ». دیگر چه چیزی است؟ «وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ»؛ در گذشته هر کاری کرده‌اید، از حالا شروع کنید زبان را کُنترل کنید، به صَواب‌گویی عادت بدهید. «وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ»؛ خداوند گذشته‌ی شما را درست می‌کند. خداوند پَرونده‌ی جَرایم‌تان را می‌بَندد. خداوند یک قَلمی دارد که آن قَلم عَفو او «وَ مَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ[14]»؛ این امیرالمؤمنین (علیه السلام) است، این حَضرات مَعصومین (سلام الله علیهم اجمعین) قَلم خدا هستند. پَرونده‌ی شما را درست می‌کنند، آبروی شما را حفظ می‌کنند، پَرونده را در قیامت باز نمی‌کنند، نزد مردم آبرویتان را نمی‌بَرند. «يَغْفِرْ لَكُمْ»؛ خداوند متعال شما را می‌بَخشد.

نکاتی پیرامون چلّه‌ی کَلیمیه و نماز یکشنبه‌های ماه ذی‌القعده

امشب شب اوّل ذی‌القعده است، شب میلادِ بانوی باکرامت، ولیة‌ النعمه‌ی ما، دختر حضرت موسی‌بن‌جعفر (علیه السلام)، خواهر امام رضا (علیه السلام) و عَمّه‌ی امامان ما (سلام الله علیهم اجمعین)، بی‌بی ما، همه‌کاره‌ی ما حضرت فاطمه‌ی مَعصومه (سلام الله علیها) است. روز دختر است؛ به بانوان و دختران تبریک عَرض می‌کنم. به شما هم عَرض می‌کنیم تبریک ما را به مادران و خواهران و همسرانتان اِبلاغ بفرمایید و آغاز چِلّه‌ی کَلیم خداست. شما هم ان‌شاءالله از امشب یک چِلّه‌ای را تصمیم بگیرید و دعا کنید که بنده هم خلاف نگوییم و خودم هم مانند شما باشم. یکی این است که این چِلّه، ‌‌چِلّه‌ی مُراقبت باشد، قولِ سدید باشد، «مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ» باشد. ان‌شاءالله ما این را یک چِلّه داشته باشیم. اگر دیدیم مُوفّق هستیم چِلّه‌ی بعدی را شروع کنیم. اگر دیدیم مُوفّق هستیم باز چِلّه‌ی بعدی را شروع کنیم. همین‌جور سلسله‌وار به حضرت عزرائیل (علیه السلام) برسانیم و حضرت عزرائیل (علیه السلام) ما را در آغوش بگیرد و از ما خوشش بیاید ان‌شاءالله. نکته‌ی دیگر این‌که توصیه‌ی مرحوم آیت الحقّ، بُرهان المُوحّدین، آقای «میرزا علی آقای قاضی» (رضوان الله تعالی علیه)، اِکسیر نُفوس مُستعده، کسی که در دامانش آفتابی مانند «آقای بهجت» (اعلی الله مقامه الشریف) طُلوع کرده است، کوکَبی مانند «علّامه طباطبایی» (سلام الله علیه) درخشیده است. ایشان توصیه کرده است که از اوّلین روز ماهِ ذی‌القعده الحرام تا روز عید قُربان، روزی هزار مرتبه «لا اِله الّا الله» بگویید. «لا اِله الّا الله» بَحر الجَنّه است. کابین بهشت «لا اِله الّا الله» است، قیمت بهشت «لا اِله الّا الله» است. حِصار مُحافظ ما از همه‌ی آفات مَعنوی و ظاهری کلمه‌ی طیّبه‌ی «لا اِله الّا الله» است. هزار بگوییم؛ ولی حتی‌الامکان حُضور قلب را رعایت بکنیم. «لا اِله الّا الله» را با حُضور قلب بگوییم. ان‌شاءالله این نماز روز یکشنبه را هم فراموش نکنید. در مَفاتیح ببینید. اگر فُرصتی داشتیم در یک جلسه‌ای حدیثی را که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در ارتباط با آثار و بَرکات این نماز یکشنبه‌های ذی‌القعده فرموده‌اند، دلِ آدم پَر می‌کِشد. خیلی مهمّ است. چون شب میلاد است، ما هم روضه نمی‌خوانیم.

دعا

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم ما را ببخش و بیامُرز.

خدایا! توفیق مُراقبه‌ی چِلّه‌ی کلیمیه را به ما روزی عنایت بفرما.

الها! پروردگارا! این جوان‌های ما را پَرچمداران جبهه‌ی حقّ قرار بده.

خدایا! سنگرنشینان تَحت فرماندهی امام زمان (ارواحنا فداه) قرار بده.

الها! پروردگارا! سایه‌ی مَرجع عالیقدرمان، رهبر انقلاب‌مان را مُستدام بدار.

الها! پروردگارا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم این جُرثومه‌ی قَساوت، پَلیدی، زشتی، این صهیونیست‌ها و سَران استکبار و همراهانشان را در مَنطقه نابود بگردان.

خدایا! مَظلومین را از چَنگ این‌ها خَلاصی عنایت بفرما.

خدایا! به آسیب‌دیدگان حادثه‌ی دلخَراش غَم‌بار بندر شهید رَجایی صبر عنایت بفرما.

خدایا! مَجروحین را شِفای عاجل مَرحمت بفرما.

خدایا! خسارت آسیب‌دیده‌ها را از خَزائن کَرَم خودت جُبران بفرما.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم


[1] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.

[2] فی ظِلالِ نَهْج البَلاغَه کتابی عربی در شرح‌ نهج البلاغه، نوشته محمدجواد مغنیه (درگذشته ۱۴۰۰ق) روحانی و اندیشمند لبنانی است. این شرح ناظر به مباحث مورد نیاز جامعه و از مهم‌ترین شرح‌های نهج البلاغه دانسته شده‌ است. ساده‌نویسی، اختصار و سخنان ناظر به حوادث اجتماعی عصر نویسنده از ویژگی‌های این شرح است. نویسنده در چینش مطالب، اول به لغت‌شناسی و اِعراب جملات و سپس به شرح و تفسیر سخنان امام علی (علیه السلام) پرداخته است. این کتاب برای اولین بار در سال ۱۹۷۲م، در چهار جلد منتشر شد. کتاب فی ظلال نهج البلاغه به زبان عربی را از مهم‌ترین شرح‌های نهج البلاغه دانسته‌اند. این شرح دارای رویکردی اجتماعی معرفی شده که به مباحث مورد نیاز جامعه و حل مشکلات آن می‌پردازد. ساده‌نویسی، اختصار و سخنان ناظر به حوادث اجتماعی عصر نویسنده را از ویژگی‌های بارز این کتاب شمرده‌اند. گفته شده تاثیر روحیه ظلم‌ستیزانه نویسنده، این کتاب را از دیگر شرح‌های نهج‌البلاغه متفاوت می‌کند. این اثر را شرحی معتبر و دارای نظرات تازه‌ دانسته‌اند. فقدان شرح قسمت‌هایی از متن نهج البلاغه و طولانی‌شدن بعضی مباحث را از نقاط ضعف این شرح دانسته‌اند. کتاب فی ظلال نهج البلاغه در بیروت به کوشش مؤسسه انتشاراتی «دار‌العِلم لِلمَلايين» در چهار جلد در سال ۱۹۷۲م چاپ و منتشر شد و در ۱۹۹۹م به چاپ چهارم رسید. گروهی از مترجمان کتاب را با عنوان «در سایه‌سار نهج البلاغه» در سال ۱۳۸۷ش و در ۶ جلد به فارسی ترجمه و منتشر کردند.

[3] محمدجواد مَغنیّه (۱۳۲۲-۱۴۰۰ق) مفسر و روحانی شیعه اهل لبنان در قرن چهاردهم هجری قمری بود. او تحصیلاتش را در موطن خویش آغاز کرد و سپس به نجف رفت و از استادانی چون سید ابوالقاسم خویی درس آموخت. او پس از بازگشت به لبنان، منصب قضاوت و ریاست دادگستری را عهده‌دار شد. مغنیه صاحب تألیفاتی در علوم اسلامی بوده و صاحب دو تفسیر الکاشف و المبین است. اندیشه‌های دینی و سیاسی مغنیه شخصیت او را متمایز ساخته است. نوگرایی در فقه و اجتهاد، تقریب مذاهب اسلامی و وحدت اسلامی از جمله دیدگاه‌های اوست. او همچنین از انقلاب اسلامی ایران و رهبر آن تجلیل کرده است. وی پس از مرگ مادر همراه پدر به عراق رفت و در آنجا خط و حساب و زبان فارسی را آموخت. پدرش شیخ محمود بعد از ۴ سال اقامت در نجف، به دعوت مردم منطقه عبّاسیه، به جبل‌عامل بازگشت. محمد جواد پس از مرگ پدر در سال ۱۳۳۴ق همراه برادر کوچک خود به «طیردبا» بازگشت و برادر بزرگش، شیخ عبدالکریم سرپرستی آنان را بر عهده گرفت. با کوچ شیخ عبدالکریم به نجف، روزهای سختِ محمّد جواد آغاز گردید، روزهایی که فقط نخود و فندق غذای او را تشکیل می‌داد. گاه ۳ روز می‌گذشت و چیزی برای خوردن پیدا نمی‌کرد.

شیخ محمدجواد، سال‌های اولیه عمر خود را در همان روستا سپری کرد و سپس دروس مقدماتی را نزد شیوخ آن دیار فرا گرفت. از آنجا که حوزه علمیه نجف را مأمن مناسبی برای بحث و تحقیقات علمی خود یافت بدان جا مهاجرت کرد و از محضر اساتید و دانشمندان بزرگی از جمله سید حسین الحمامی که در عصر خود از علمای برجسته نجف به شمار می‌رفت، کسب فیض کرد. از دیدگاه مغنیه، انقلاب اسلامی ایران، نظامی است که پا جای پای نظام اسلامی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گذاشته است. او بعد از ذکر حدیثی از امام کاظم (علیه السلام) «رجل من اهل قم، یدعو النّاس الی الحقّ یجتمع معه قوم کزبر الحدید لاتزلّهم الریاح العواصف، و لایملّون من الحرب و لایجبنون، و علی الله یتوکلون، و العاقبة للمتقین» (ترجمه: مردی از اهل قم مردم را به سوی حق دعوت می‌کند و قومی گرداگرد او جمع می‌شوند به صلابت پاره‌های فولاد، تند بادها آنان را به‌ لرزه درنمی‌آورد و از جنگ خسته نمی‌شوند و ترس به خود راه نمی‌دهند و بر خدا توکل می کنند و سرانجام، پیروزی از آن متقین است.) می‌نویسد: این توصیف، صادق‌ترین وصف نسبت به امام خمینی و یارانش می‌باشد. او درباره انقلاب اسلامی گفت: انقلاب اسلامی ایران، ضربه‌ای کوبنده بر دشمنان اسلام و انسانیت وارد آورده است.

[4] نهج البلاغه، بخشی از خطبه 193 (مشهور به خطبه متقین).

«و من خطبة له (علیه السلام) يَصِفُ فيها المتقين‏: رُوِيَ أَنَّ صَاحِباً لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) يُقَالُ لَهُ هَمَّامٌ كَانَ رَجُلًا عَابِداً فَقَالَ لَهُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ صِفْ لِيَ الْمُتَّقِينَ حَتَّى كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَيْهِمْ فَتَثَاقَلَ (علیه السلام) عَنْ جَوَابِهِ ثُمَّ قَالَ يَا هَمَّامُ اتَّقِ اللَّهَ وَ أَحْسِنْ، «فَإِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْا وَ الَّذِينَ هُمْ مُحْسِنُونَ». فَلَمْ يَقْنَعْ هَمَّامٌ بِهَذَا الْقَوْلِ حَتَّى عَزَمَ عَلَيْهِ. فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ وَ صَلَّى عَلَى النَّبِيِّ (صلی الله علیه وآله) ثُمَّ قَالَ (علیه السلام): أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى خَلَقَ الْخَلْقَ حِينَ خَلَقَهُمْ غَنِيّاً عَنْ طَاعَتِهِمْ آمِناً مِنْ مَعْصِيَتِهِمْ لِأَنَّهُ لَا تَضُرُّهُ مَعْصِيَةُ مَنْ عَصَاهُ وَ لَا تَنْفَعُهُ طَاعَةُ مَنْ أَطَاعَهُ. فَقَسَمَ بَيْنَهُمْ مَعَايِشَهُمْ وَ وَضَعَهُمْ مِنَ الدُّنْيَا مَوَاضِعَهُمْ. فَالْمُتَّقُونَ فِيهَا هُمْ أَهْلُ الْفَضَائِلِ؛ مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ وَ مَلْبَسُهُمُ الِاقْتِصَادُ وَ مَشْيُهُمُ التَّوَاضُعُ، غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ وَقَفُوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَى الْعِلْمِ النَّافِعِ لَهُمْ، نُزِّلَتْ أَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِي الْبَلَاءِ كَالَّتِي نُزِّلَتْ فِي الرَّخَاءِ وَ لَوْ لَا الْأَجَلُ الَّذِي كَتَبَ اللَّهُ [لَهُمْ‏] عَلَيْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِي أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَيْنٍ شَوْقاً إِلَى الثَّوَابِ وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ، عَظُمَ الْخَالِقُ فِي أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِي أَعْيُنِهِمْ، فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُنَعَّمُونَ وَ هُمْ وَ النَّارُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُعَذَّبُونَ، قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَةٌ وَ شُرُورُهُمْ مَأْمُونَةٌ وَ أَجْسَادُهُمْ نَحِيفَةٌ وَ حَاجَاتُهُمْ‏ خَفِيفَةٌ وَ أَنْفُسُهُمْ عَفِيفَةٌ، صَبَرُوا أَيَّاماً قَصِيرَةً أَعْقَبَتْهُمْ رَاحَةً طَوِيلَةً تِجَارَةٌ مُرْبِحَةٌ يَسَّرَهَا لَهُمْ رَبُّهُمْ، أَرَادَتْهُمُ الدُّنْيَا فَلَمْ يُرِيدُوهَا وَ أَسَرَتْهُمْ فَفَدَوْا أَنْفُسَهُمْ مِنْهَا. أَمَّا اللَّيْلَ فَصَافُّونَ أَقْدَامَهُمْ تَالِينَ لِأَجْزَاءِ الْقُرْآنِ يُرَتِّلُونَهَا تَرْتِيلًا يُحَزِّنُونَ بِهِ أَنْفُسَهُمْ وَ يَسْتَثِيرُونَ بِهِ دَوَاءَ دَائِهِمْ فَإِذَا مَرُّوا بِآيَةٍ فِيهَا تَشْوِيقٌ رَكَنُوا إِلَيْهَا طَمَعاً وَ تَطَلَّعَتْ نُفُوسُهُمْ إِلَيْهَا شَوْقاً وَ ظَنُّوا أَنَّهَا نُصْبَ أَعْيُنِهِمْ وَ إِذَا مَرُّوا بِآيَةٍ فِيهَا تَخْوِيفٌ أَصْغَوْا إِلَيْهَا مَسَامِعَ قُلُوبِهِمْ وَ ظَنُّوا أَنَّ زَفِيرَ جَهَنَّمَ وَ شَهِيقَهَا فِي أُصُولِ آذَانِهِمْ فَهُمْ حَانُونَ عَلَى أَوْسَاطِهِمْ مُفْتَرِشُونَ لِجِبَاهِهِمْ وَ أَكُفِّهِمْ وَ رُكَبِهِمْ وَ أَطْرَافِ أَقْدَامِهِمْ يَطْلُبُونَ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى فِي فَكَاكِ رِقَابِهِمْ…».

[5] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای بعد از نماز استغاثه به حضرت فاطمه (سلام ‌الله‌ علیها).

[6] كنز العمّال: (672ـ673).

[7] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای شریف کمیل.

«…اللّٰهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتِى تَهْتِكُ الْعِصَمَ. اللّٰهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتِى تُنْزِلُ النِّقَمَ. اللّٰهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتِى تُغَيِّرُ النِّعَمَ. اللّٰهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتِى تَحْبِسُ الدُّعَاءَ. اللّٰهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتِى تُنْزِلُ الْبَلَاءَ؛ اللّٰهُمَّ اغْفِرْ لِى كُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتُهُ، وَ كُلَّ خَطِيئَةٍ أَخْطَأْتُها. اللّٰهُمَّ إِنِّى أَتَقَرَّبُ إِلَيْكَ بِذِكْرِكَ، وَ أَسْتَشْفِعُ بِكَ إِلَىٰ نَفْسِكَ، وَ أَسْأَلُكَ بِجُودِكَ أَنْ تُدْنِيَنِى مِنْ قُرْبِكَ، وَ أَنْ تُوزِعَنِى شُكْرَكَ، وَ أَنْ تُلْهِمَنِى ذِكْرَكَ. اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُكَ سُؤَالَ خَاضِعٍ مُتَذَلِّلٍ خَاشِعٍ، أَنْ تُسامِحَنِى وَ تَرْحَمَنِى، وَ تَجْعَلَنِى بِقَسْمِكَ رَاضِياً قانِعاً، وَ فِى جَمِيعِ الْأَحْوَالِ مُتَواضِعاً؛ اللّٰهُمَّ وَ أَسْأَلُكَ سُؤَالَ مَنِ اشْتَدَّتْ فَاقَتُهُ، وَ أَنْزَلَ بِكَ عِنْدَ الشَّدائِدِ حَاجَتَهُ، وَ عَظُمَ فِيَما عِنْدَكَ رَغْبَتُهُ. اللّٰهُمَّ عَظُمَ سُلْطَانُكَ، وَ عَلَا مَكَانُكَ، وَ خَفِىَ مَكْرُكَ، وَ ظَهَرَ أَمْرُكَ، وَ غَلَبَ قَهْرُكَ، وَ جَرَتْ قُدْرَتُكَ، وَ لَا يُمْكِنُ الْفِرارُ مِنْ حُكُومَتِكَ؛ اللّٰهُمَّ لَاأَجِدُ لِذُنُوبِى غَافِراً، وَ لَا لِقَبائِحِى سَاتِراً، وَ لَا لِشَىْءٍ مِنْ عَمَلِىَ الْقَبِيحِ بِالْحَسَنِ مُبَدِّلاً غَيْرَكَ، لَاإِلٰهَ إِلّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ وَ بِحَمْدِكَ، ظَلَمْتُ نَفْسِى، وَ تَجَرَّأْتُ بِجَهْلِى، وَ سَكَنْتُ إِلَىٰ قَدِيمِ ذِكْرِكَ لِى وَ مَنِّكَ عَلَىَّ. اللّٰهُمَّ مَوْلَاىَ كَمْ مِنْ قَبِيحٍ سَتَرْتَهُ، وَ كَمْ مِنْ فَادِحٍ مِنَ الْبَلَاءِ أَقَلْتَهُ، وَ كَمْ مِنْ عِثَارٍ وَقَيْتَهُ، وَ كَمْ مِنْ مَكْرُوهٍ دَفَعْتَهُ، وَ كَمْ مِنْ ثَنَاءٍ جَمِيلٍ لَسْتُ أَهْلاً لَهُ نَشَرْتَهُ…».

[8] نهج البلاغه، بخشی از خطبه 193 (مشهور به خطبه متقین).

[9] همان.

[10] سوره مبارکه زخرف، آیه 32.

«أَهُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّكَ ۚ نَحْنُ قَسَمْنَا بَيْنَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ۚ وَ رَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضًا سُخْرِيًّا ۗ وَ رَحْمَتُ رَبِّكَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ».

[11] نهج البلاغه، بخشی از خطبه 193 (مشهور به خطبه متقین).

[12] سوره مبارکه اسراء، آیه 81.

«وَ قُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْبَاطِلُ ۚ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا».

[13] سوره مبارکه احزاب، آیات 70 و 71.

«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلًا سَدِيدًا * يُصْلِحْ لَكُمْ أَعْمَالَكُمْ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ ۗ وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ فَازَ فَوْزًا عَظِيمًا».

[14] سوره مبارکه انبیاء، آیه 107.