«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ * رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْريَ * وَ احْللْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي[1]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
مُعرّفی شُروح مُختلف نَهج البلاغه
خُطبهی 193 نهج البلاغه برحَسب نَهج البلاغهی «شیخ محمّد عَبدو» که در «مِنهاج البراعه[2]» مرحوم «خویی[3]» (رضوان الله تعالی علیه) خُطبهی 192 هست. برای نهج البلاغه شُروح فراوانی به رَقم درآمده است و در طول تاریخ مُحقّقینی، صاحبنظرانی روی نهج البلاغه کار کردهاند؛ ولی عُمدتاً این چند شَرح مهمّ است که ما گاهی در صحبتها هم به اینها اِستناد خواهیم کرد. یکی شرح نهج البلاغهی «عبدالحمید ابن ابیالحدید مُعتزلی» است. شرح نهج البلاغهی او مُفصّلترین شرح است و از نظر تاریخی و بعضی از دقایق مُنحصر به فرد است. مِنهاج البراعه برای مرحوم آقای میزرا حبیبالله خویی (رضوان الله تعالی علیه) هست که ناقص بوده است و مرحوم علّامه «آیت الله حسن زاده آملی» (رحمت الله علیه) چند جلد بعدی را اضافه کردند. چند جلد نهج البلاغه «آیت الله جوادی آملی» (اَطال الله عُمره الشریف) تَحت عُنوان «سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی» ایشان هم بعضی از خُطَب نهج البلاغه را با آن سطح دانش و مَعرفتشان به رشتهی تَحریر درآوردند که مُفید و قابل اِستناد هست. ولی رَوانتر و قابل دسترستر از همهی اینها شَرح نهج البلاغهی «آیت الله مکارم شیرازی» (حفظه الله) است که تَحت عُنوان «پیام امام» ایشان به فارسی نوشته است و مانند «تفسیر نمونه» است. تفسیر نمونه هم برای شخص ایشان نیست؛ گروهی از شاگردان ایشان کار کردند، تَحت راهنمایی ایشان تَحقیق کردند و با راهنمایی ایشان این تفسیر نوشته شده است. چون کار جَمعی هست، کارِ خیلی خوبی هم هست. پیام امام هم همینجور است؛ گروهی از مُحقّقین با آیت الله مکارم شیرازی (اَطال الله عُمره الشریف) همکاری کردند و نتیجهاش این مُجلّدات خوبِ شَرح نهج البلاغه شده است.
موعظهی خوب برای کسی که اَهلیّت داشته باشد، راهِ میانبُر است
در جلسهی گذشته یک شِمّهای از دلبریهای نهج البلاغه برای مسلمان و غیر مسلمان مَطالبی را خدمتتان عَرض کردیم که عُمدتاً شیداییِ «جورج جُرداق» بود که «رَوائِعُ نهج البلاغه» را نوشته است و با اینکه مَسیحی بوده است، بیش از 200 مَرتبه این مَتن را مُطالعه کرده است. بعد واردِ خُطبهی مُتّقین شدیم. در این کتاب مِنهاج البراعه مرحوم آقای میزرا حبیبالله خویی (رضوان الله تعالی علیه) دارد بر اینکه این «هَمّام» پسر برادر «رَبیع بن خُثَیم[4]» است. همین «خواجه رَبیع» ما که در مشهد هست، جُزء عُرفاست. این هم مَسلک عرفانی داشته است و مَجذوب حضرت امیرالمؤمنین (علیه الصلاة و السلام) بوده است. لذا آمده چنین درخواستی کرده است و حضرت امیر (علیه السلام) هم با آن مقام عَرشی خودشان خواستند که این را به خانهی اَبدی بَدرقه کنند. بهترین نوعِ مرگ، مرگ در مَحضر حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بود و انفجار نوری بود که در کَلام حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) برای این آدم شیدا پیش آمد و حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بَدرقهاش کرد. بعد هم در آخر یک نکتهای گفتند که خواستند به ما آمادگی بدهند. گفتند: نه تنها جای مَذمّت نیست که آدم با جلوهی خدا آسیب ببیند، این قرآن کریم تَجلّی حقتعالی است، خودِ حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) جلوهی حقّ است و کلمات حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) هم «كَلامُكُمْ نُورٌ[5]»، کلمات حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) نور است و چون نور است، اگر روحی لَطیف باشد در فَضایی که جلوهی الهی در او مُحقّق میشود، دیگر ذوب میشود. ظرفیّت تَکمیل میشود و به جانان واصل میشود. باید یک بَلدچی مانند حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) آدمِ عاشق را با خودش ببَرد و به جانان بسپارد و بعد هم تعریف بکند: «أَهَكَذَا تَصْنَعُ الْمَوَاعِظُ الْبَالِغَةُ بِأَهْلِهَا[6]»؛ فرمودند: موعظهی خوب برای کسی که دلی دارد، اَهلیّتی دارد، اینجور راه را میانبُر میکند. از مِحنتکدهی این عالَم اینجور به سرعت به پَرواز درمیآورد و راحت و شیرین به پروردگار متعال جان میدهد.
سفارش حضرت علی (علیه السلام) به «هَمّام» در مورد تقوای همراه با احسان
«رُوِيَ أَنَّ صَاحِباً لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) يُقَالُ لَهُ هَمَّامٌ كَانَ رَجُلًا عَابِداً[7]»؛ این اَهل عبادت بوده است، وقتش را تَلَف نمیکرده است، عُمرش به بَندگی سِپَری میشده است. نمیگوید: «كَانَ رَجُلًا یَعْبُد»، بلکه میگوید: اصلاً وَصف او این بود. در عبادت آنچنان راسخ بود که میشد گفت این آدمِ عابدی است. مانند عُلما که میگویند «علّامه طباطبایی» (اعلی الله مقامه الشریف) عالِم بود. این عالِم وَصف ایشان است، علم جُزء حقیقتِ اوست. این هم در مَسألهی عُبودیّت به جایی رسیده بوده است که صفت او «عابد» شده بود. «فَقَالَ لَهُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ صِفْ لِيَ الْمُتَّقِينَ حَتَّى كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَيْهِمْ[8]»؛ عَرضه داشت: یا امیرالمؤمنین! مُتّقین را، نه کارِ تقوایی را، کسانی را که تقوا جُزء جانشان شده است، هُویّتشان آراستگی و وارَستگی شده است، اینها را برای ما بیان کنید. گویا دارد آن کسی که صفت تقوا در وجودش ریشهدار شده است و به این حقیقت رسیده است، تقوا گوهر جانش شده است، میخواهم شما یک سیمایی، یک چهرهای از او تَرسیم کنید و چشم جانِ من او را تماشا کند. حضرت امیر (علیه السلام) «فَتَثَاقَلَ[9]»، سنگین بود. میدانست که این اَهل پَرواز است. «فَتَثَاقَلَ»؛ سنگینی بر وجود نازنینشان عارض شد و این آیه را خواندند: «اتَّقِ اللَّهَ وَ أَحْسِنْ[10]» ، «إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْا وَ الَّذِينَ هُمْ مُحْسِنُونَ[11]»؛ تقوا پیشه کُن و تقوا پیشگی تو هم با احسان همراه باشد. احسان را فرمودند: «التَّجَافِیَ عَنْ دَارِ الْغُرُورِ وَ الْإِنَابَهَ إِلَى دَارِ الْخُلُودِ[12]»؛ تقوای تو تقوای جَوارحی نباشد. خودت را از بِستر دنیا به بِستر آخرت مُنتقل کُن. گویا فرزند آخرت هستی، گویا داری در فَضای آخرت نَفَس میکِشی. این روح خود را از این فَضای تَعلُّقات قَطع رابطه کُن و دل را به فَضای دیگر بفرست؛ : «اتَّقِ اللَّهَ وَ أَحْسِنْ». مرحوم «آیت الله بهجت» (اعلی الله مقامه الشریف) اَشخاصی که میآمدند و از ایشان درخواست میکردند یک بَلدچی به ما نشان بدهید که ما با راهنماییِ او و تَحت تَربیت او مَسیر سِیر و سُلوک را طِی کنیم. ایشان میفرمودند: به جای اینکه شما دنبال اُستاد بگردید، راه بروید. راهرفتن این است که حَلال و حَرام الهی را رعایت بکنید و از خطّ شَریعت خارج نشوید. میفرمودند: این مَعلومات شما در فقه، در حَلال و حَرام و در اَخلاق اُستاد شماست. عمل کنید. اگر عمل کنید، هرجایی به مشکل برخوردید خداوند یک بَلدچی بر سر راهِ شما قرار میدهد، دست شما را میگیرد و میبَرد. اوّلین نکتهای که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) از این تشنهی وصال جانان که این قَواعد عرفانی و سُلوکی در بیان مَعصومین و رَهیافتگان (سلام الله علیهم اجمعین) این مسیر راه است. مقصد این است که انسان یک کاری بکند راهِ طولانی این زندگی پُرمِحنت پُرفسادِ دنیا را پُشت سر بگذارد و زود به «دَارِ الْخُلُودِ» که فرمود: «الْإِنَابَهَ إِلَى دَارِ الْخُلُودِ»؛ در آغوش رَحمت خداوند متعال قرار بگیرد و برای همیشه در فَضای نور الهی زندگی کند. لذا حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: به جای اینکه وَصف مُتّقین را بشنوی، خودت راه بُرو. در خط باشد، در مسیر مُستقر باش، استقامت کُن و از خط خارج نشو. «اتَّقِ اللَّهَ»؛ تقوای الهی را رعایت کُن. اما تقوا مُلازم با احسان باشد که تَجافی داشته باشید. از یک فَضایی به فَضای دیگری دلت را مُنتقل کُنی و واقعاً کبوتر دل تو لانه و آشیانهاش را تغییر بدهد. تا حال در بِستر فساد دنیا بودی، حالا گویا دلت در اینجا نیست. مُحسن باش، اَهل احسان باش.
حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) در همهی آنات همراه انسان خواهد بود
بعد این آیه را تلاوت فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْا وَ الَّذِينَ هُمْ مُحْسِنُونَ»؛ اگر خواستی، مَگر نمیخواهی به خدا برسی؟ خداوند با تو هست. «إِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ[13]»؛ حَبیب من! این تشنگان وصال دنبال این هستند که راه را بشناسند تا در خط بیایند و به من برسند. اینها نزد تو میآیند و سُراغ من را میگیرند و آدرس میخواهند، به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نمیفرماید که تو به آنها آدرس بده؛ خداوند خودش مُستقیماً با رَهپویان وصال حقّ مُستقیماً صحبت میکند. میفرماید: «فَإِنِّي قَرِيبٌ»؛ با کلمهی «إنَّ» و ضَمیر مُتکلم وَحده میفرماید. نفرمود: «إنَّ الله، إنَّ الرَّحمن، إنَّ الرَّحیم، إنَّ الغَفّار، إنَّ السَتّار»؛ خیر؛ «فَإِنِّي» خودم. ذات مُقدّس بدون پیرایه با دل بَندهاش اُنس دارد. در این دعای شریف «مَشلول» که گاهی بر سر سُفره بنشینید و صَفا کنید. «يَا جَارِىَ اللَّصِيقَ، يَا رُكْنِىَ الْوَثِيقَ، يَا إِلهِى بِالتَّحْقِيقِ، يَا رَبَّ الْبَيْتِ الْعَتِيقِ، يَا شَفِيقُ يا رَفِيقُ[14]»؛ جار یعنی پَناه. همسایه در سایهی همدیگر هستند که عَرب به آن «جار» میگوید. «يَا جَارِىَ اللَّصِيقَ»؛ همسایهی چهلم نیستی؛ همسایهای هستی که هیچ فاصلهای با تو ندارم. «يَا جَارِىَ اللَّصِيقَ»؛ ای پَناهی که من به تو مُلصق هستم، وابسته هستم، نزد تو هستم، مُلاصق هستم. «يَا رُكْنِىَ الْوَثِيقَ»؛ تکیهگاه من هستی. ولی همهی تکیهگاهها میاُفتند، آن کسی هم که تکیه کرده است میاُفتد؛ ولی تو نمیاُفتی؛ «يَا رُكْنِىَ الْوَثِيقَ». «يَا إِلهِى بِالتَّحْقِيقِ»؛ ای دلبَر من که حَقّاً تو دلبَر هستی. دیگران ادّعای دلبَری دارند. اینها وَفای به دل نمیکنند، اینها از این دل میکَنند و به دیگری دل میدهند. ولی تو در دلبَریات صادق هستی. «يَا إِلهِى بِالتَّحْقِيقِ»؛ ای دلبَر حقیقی من! «يَا شَفِيقُ يا رَفِيقُ»؛ در سفر با ما هست، در خانه با ما هست، در مسجد با ما هست، در گفتاریها با ما هست، در بُنبَستها همراه ما هست، به دادِ ما میرسد. او رفیق است. او رفیق نیمهراه نیست؛ از ابتدا تا انتها جُز او کسی نداریم. او رفیق توست. ولی در رفاقتش شَفیق است، مهربان است. بعضی از رفیقها میرَنجانند، رفیق خودشان را رَها میکنند؛ ولی خدا شَفیق است. مهربانیاش اجازه نمیدهد رفیقش را تنها بگذارد. «إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْا»؛ اگر انسان در مَسیر و خطّ تقوا مُستقر باشد، رفیق غیر قابل فِراقش خداوند خواهد بود؛ «مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْا وَ الَّذِينَ هُمْ مُحْسِنُونَ». ابتدا فرمودند: «اتَّقِ اللَّهَ وَ أَحْسِنْ» و بعد سَندش را از قرآن کریم نَقل کردند.
هیچیک از اَعمال انسان بر ذاتِ اَحدیّت چیزی اضافه نمیکند
«فَلَمْ يَقْنَعْ هَمَّامٌ بِهَذَا[15]»؛ این مردِ هوایی، این مردِ بیقرار، این دلِ بَهانهگیر قانع نشد. اصرار کرد و به حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) قَسم داد. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: «أَمَّا بَعْدُ[16]»؛ حالا که اصرار داری، پس بسم الله. بیا بَدرقهات کنم و تو را بفرستم بروی. تو را از این غَمکده نزد جانان میفرستم. «فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى خَلَقَ الْخَلْقَ حِينَ خَلَقَهُمْ غَنِيّاً عَنْ طَاعَتِهِمْ آمِناً مِنْ مَعْصِيَتِهِمْ لِأَنَّهُ لَا تَضُرُّهُ مَعْصِيَةُ مَنْ عَصَاهُ وَ لَا تَنْفَعُهُ طَاعَةُ مَنْ أَطَاعَهُ[17]»؛ با این مَعرفت ابتدایی که به جان همهی ما ریخت، شروع کرد. اگر میخواهی باتقوا باشی، فکر نکُنی اگر اهل تقوا شدی طلبکار خداوند میشوی؛ خداوند احتیاج دارد و تو خداوند را دوست داری و میخواهی یک کاری برای او بکُنی؛ به مُلک او اضافه کُنی؛ به حِشمت او اضافه کُنی؛ به ثروت او اضافه کُنی؛ به جَلال او چیزی بیفزایی. و یا یک ضَرری را از او دَفع کُنی. دشمن زیاد دارد و جلوی ضَرر دشمن را برای او بگیری. فرمود: خداوند متعال عالَم آفرینش را خَلق کرد، انسانها مَخلوق او شدند، در حالیکه «غَنِيّاً عَنْ طَاعَتِهِمْ»؛ هم به طاعت ما احتیاج ندارد، کَمبودی ندارد که با نماز و روزه و جبههرفتن ما این کَمبودش جُبران بشود. او بینیاز است و چیزی کم ندارد. لذا عبادت ما هیچ خلائی در ساحَت خداوند نیست که عبادت ما، عشق ما، نماز شب ما، اَشک ما، سوز ما و خلوت ما چیزی بر خدای ما اضافه کند. کم ندارد تا ما به او اضافه کنیم. و اگر همهی خَلایق مَعصیت کردند، خداوند اِنفعال ندارد. ما در جنگها «إِنْ يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ[18]»، وَلو با پَروندهی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هم باشد. «إِنْ يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ»؛ بله، دارِ دنیا همین است. دنیا دو روز است؛ «اَلدَّهْرُ يَوْمَانِ يَوْمٌ لَكَ وَ يَوْمٌ عَلَيْكَ[19]»؛ یک روز به نَفع توست و یک روز هم فَراز و فُرود است. آدم بالا میرود و پایین میآید. دنیا همهاش این فَراز و نَشیب است، این فَراز و فُرود است. اما اگر شما در جنگها شکست خوردید و ضَرر و آسیب به جبهه وارد میشود، در ساحَت خداوند هیچچیزی موجب اِنفعال خداوند که چیزی از او کم بشود، تیری به او اِصابت بکند، چیزی را از دست بدهد، خداوند وجودِ مُطلق است، قدرت لایتناهی است و هیچچیزی خارج از وجودِ او در او اِنفعال ایجاد نمیکند. این شناخت خداوند متعال به وَحدانیّت که وجودِ بَحت بَحیت لایتناهی است؛ «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ[20]» است، لازمهی لایتناهیبودن این است که هم چیزی کم ندارد تا کسی کمک کند او کَمبودش را جُبران کند و هم قدرتش نُفوذناپذیر است. اگر همهی عالَم کافر بشوند، مُرتد بشوند، این فسادهایی که الآن این رژیم جَعلی خونخوار میکند، به خداوند آسیبی وارد نمیکند؛ خداوند نه دلش میسوزد، نه غُصّه میخورد، نه مشکل پیدا میکند. مَعصیت بَندگان خداوند را مُنفعل نمیکند، طاعت بَندگان هم بر خداوند چیزی را اضافه نمیکند. اگر آدم این را بداند، وقتی عبادت میکند، وقتی جبههای است و رَزمنده میشود، در ذهنش هم نمیآید که ما یکچیزی از او طَلب داریم. به او چه چیزی دادهاید؟ چه چیزی کم داشت؟ جبههرفتن شما چه چیزی به او اضافه کرد؟ نمازخواندن شما، درسخواندن شما، گریههای سَحَر شما چه چیزی به او اضافه کرد؟ مَگر خداوند چیزی کم دارد که شما به او بدهید و او کَمبودش را با شما جُبران کند تا بدهکار شما بشود؟ اصلاً اینجور نیست. هرکسی هرچه میکند، برای خودش میکند. «مَنْ عَمِلَ صَالِحًا فَلِنَفْسِهِ[21]»؛ «هر چه کُنی به خود کُنی گر همه نیک و بَد کُنی». ابتدائاً خداوند متعال این مَعرفت را داد که اگر صفاتی از خداپَروایان، از پارسایان، از وارستگان دل تو را نورانی کرد، مُزیّن کرد، فکر نکُن اگر کسی دارای این فَضائل و امتیازات بود، این از خداوند یک طلبی داشته است یا یک کاری برای خداوند کرده است؛ اینجور نیست. این چیزی که میخواهم از صفات مُتّقین بگویم، کَمال خودت است. برای خداوند نمیتوانی چیزی اضافه کُنی. هیچوقت نمیتوانی طلبکار خداوند بشوی.
کار کردن بابِ رسیدن به روزی مُقدّر الهی است
«لِأَنَّهُ لَا تَضُرُّهُ مَعْصِيَةُ مَنْ عَصَاهُ»؛ هرکسی مَعصیتی بکند، نمیتواند به خدا ضَرری بزند. «وَ لَا تَنْفَعُهُ طَاعَةُ مَنْ أَطَاعَهُ. فَقَسَمَ بَيْنَهُمْ مَعَايِشَهُمْ[22]»؛ ابتدائاً بینیازی خداست، غَنی عَلیالاطلاق است. حَواست جمع باشد که تو نمیتوانی به خداوند چیزی بدهی که او نداشته باشد. اگر این برایت حَل شد، حالا میگوییم که دنیا هم خیلی مهمّ نیست. برای دنیا خیلی دَغدغه نداشته باش. خداوند خَلق را خَلق کرد و با بینیازی هم خَلق کرد. نه اینکه احتیاج داشت این را خَلق بکند، جَلالش اضافه بشود، قدرتش اضافه بشود. خیر، بینیاز بود. «من نکردم خَلق تا سودی کنم». من برای نَفعبُردن که خَلق نکردم؛ من خَلق کردم تا جودی کنم. خواستم به شما چیزی بدهم؛ نه اینکه این خَلق برای من چیزی باشد. برای من چیزی نیست؛ برای خودت است. این ذاتِ فَیّاض عَلیالاطلاق فیض ذاتیِ اوست و آفرینش شما مُقتضای ذاتِ مُقدّس رُبوبی بوده است. از روی بینیازی شما را آفریده است. حالا که آفریده است، رَهایتان نکرده است. خداوند برای زندگی دنیایتان برنامه دارد. «فَقَسَمَ بَيْنَهُمْ مَعَايِشَهُمْ»؛ خداوند در مَعیشت و زندگی دُنیوی شما پیشبینی کرده است، تَقدیر کرده است، اندازهگیری کرده است. برای بعضیها غِنا نوشته است، برای بعضیها فقر نوشته است. «نَحْنُ قَسَمْنَا بَيْنَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ[23]»؛ در سورهی مبارکهی زُخرف خداوند متعال به صَراحت فرموده است: تقسیم روزی به دستِ ماست، مَعیشت را ما تقسیم کردیم. ولی برای تَکمیل امتحان سَهم بعضیها را در مالِ بعضی دیگر قرار دادیم. برای آنها اَمانت و برای اینها هم صَبر خواستیم که اینها در مَکتب صَبر بسازند، آنها هم در اَمانتداریشان حُقوق ضُعفا را بپردازند و غاصب حُقوق ضُعفا که خُمس و زَکات و سَهم امام است، اینها برای فُقراست، برای امام و سادات است. خداوند اینجور قرار داده است که به دستِ شما بدهد. میخواهد ببیند اَمین هستید یا خائن هستید. لذا به دستِ شما داده است تا شما به آن برسانید. آن فقیر هم که کم آورده است، در مَجموع کَمبود نداریم؛ اما به بعضیها اضافه دادیم تا این کسی که کم دارد، در اضافهی او سَهیم است. «نَحْنُ قَسَمْنَا بَيْنَهُمْ»؛ ما ظُلم نکردیم. ما کلاس امتحان تشکیل دادیم و مَعیشت را خودمان برنامهریزی کردیم که هرکسی چهقَدر داشته باشد، هرکسی چه مقدار نَصیبش بشود. این نَصیبها را ما پیشبینی کردیم. ولی این تقدیر الهی و قَضای الهی مانع تَکلیف نیست. اِجمال در طلب جُزء وظایف ماست. تو باید کار خودت را بکُنی. «از تو حرکت». اگر کار نکردی، آن روزی که خداوند برایت مُقدّر کرده است، به آن نمیرسی. خداوند گفته است: روزی تو در خَزانهی من است، نزد من است، سر سُفرهی من هستی؛ ولی باید حرکت کُنی و بیایی تا به تو بدهم. اگر تو کار نکُنی، تو حرکتی نداشته باشی، سَهم خودت به تو نمیرسد. کلید خَزائن من کار شماست. ما مُقدّر کردیم، ما تقسیم کردیم؛ ولی شما را مَسئول کار قرار دادیم. همه باید کار کنند. لذا در روایات ما دو گروه مورد غَضب و ناخُشنودی خداوند هستند. یکی «إنَّ اللهَ یُبغِضُ الشّابَ الفارِغ[24]»؛ خداوند متعال جوانی که کار نمیکند، مَبغوض خداست. بیکاری موجب نارضایتی خداوند میشود. در هر جامعهای هر اندازهای بیکاری وُسعت داشته باشد، نارضایتی خداوند متعال وُسعت پیدا میکند، آنگاه از گوشه و کنار بَلا میبارد. بَدبختیها یکی بعد از دیگری از راه میرسد. امام جعفر صادق (علیه السلام) که در ایّام شهادت ایشان هستیم، فرمودند: «أبسِط بِساطَک»؛ تو بساطت را پَهن کُن، روزیات را خداوند میدهد. ولی نرو در خانه بنشین؛ بیرون بیا، یک بَساطی پَهن کُن، یک کاری انجام بده. تو یک حرکتی داشته باش، بَناست آن روزی مُقدّر با این حرکت به او برسد. بنابراین هم مَعیشت تقسیمشده است، هم غنا و فقر بر روی مُحاسبات دَقیق ریاضی فُرمول شده است و هم برای رسیدن به آن قِسم و نَصیب خودمان کار راه است، کار کلید است، کار بابِ رسیدن به روزی ماست. انشاءالله بقیهی مَطالب را در فُرصت دیگری عَرض خواهیم کرد.
روضه و تَوسُّل به حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام)
در آستانهی شهادت حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) هستیم که انشاءالله از شب شهادت که چهارشنبه شب هست، به مُدّت سه شب در همین مسجد برای حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) مجلس عزا به پاست و انشاءالله کسانی که خداوند توفیق به آنها داده است، بیایند و رونَق بدهند. به رئیس مَکتبشان اِکرام کنند، عَرض اَدب کنند. ما نسبت به امامانمان بدهکار هستیم و در اَدای دِینمان هم خیلی کوتاهی داریم. خُصوصاً حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) مُستقیماً حقّ ویژهای به همهی دانشگاهها و حوزههای علمیّه دارند و مردمی که بر سر سُفرهی حوزه و دانشگاه زندگی میکنند، مَعنویّت دارند، عبادت میکنند، حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) نسبت به آنها هم حقّ فراوانی دارند. وجودِ نازنین حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) در میان ائمه (علیهم السلام) «شیخ الائمه» هستند. سِنّ مبارک ایشان نسبت به امامان دیگر بیشتر بوده است و 65 سال عُمر کردهاند. خیلی از امامان ما در سنین کمتر که بعضی از آنها مانند امام جواد (علیه السلام) و امام هادی (علیه السلام) و امام حسن عسکری (علیه السلام) خیلی جوان بودهاند و در سِنین جوانی به شهادت رسیدند؛ ولی امام صادق (علیه السلام) شیخ الائمه هستند. «مُتوکّل عباسی» (لعنت الله علیه) خیلی به حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) ظُلم کرد. گاهی دستور داد مأمورین سَفّاک ریختند و خانهی امام صادق (علیه السلام) را به آتش کشیدند. امام در میان این آتشها قَدم میزد و میگفت: «أَنَا اِبْنُ أَعْرَاقِ اَلثَّرَى[25]»؛ گویا در مدینه این آتشزدن خانه سابقه دارد. اوّلین خانهای که آتش گرفته است، خانهی حضرت فاطمه (سلام الله علیها) بود. خانهی حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) آتش گرفت، ایشان در آتش قَدم میزدند؛ ولی سینهای نسوخت، مِسمار داغی کسی را آزُرده نکرد.
«وایِ من و وایِ من و وایِ من ***** میخ دَر و سینهی زهرای من»
در فُرصت دیگری شبانه به خانهی حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) ریختند و اجازهی گذاشتن عَمامه و پوشیدن لباس رَسمی را به ایشان ندادند. با لباس خانگی او را بیرون کشیدند. حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) پیاده بود، مأمورین سواره بودند. امام در سِنین پیری بود؛ اما رَحم نمیکردند، احترام نمیکردند. گویا اینجور امام را اَسیر میبُردند. عَرضه میدارم: یابن رسول الله! شما را اَسیر بُردند؛ اما دیگر همسر و فرزندانت را با زَنجیر اَسارت نبَستند، اما دیگر در مُقابل شما سر بُریده نیاوردند. «لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ[26]»؛ این مُصیبتها برای اهلبیت حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) بود. امام زینالعابدین (علیه السلام) را با غُل و زَنجیر مَغلول کرده بودند. راوی میگوید: دیدم از ساقِ پاهای مُبارک ایشان خون میریزد؛ اما به این اِکتفا نکردند. جلوی چشم امام عَمّهاش را میزدند، بَچّههای خُردسال را کُتک میزدند. انواع فشارها و مُصیبتها را بر اینها رَوا میدیدند. جلوی کَجاوهی حضرت زینب کُبری (سلام الله علیها) سر بُریده بالای نیزه…
لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم
اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین
دعا
خدایا! امام زمانمان (ارواحنا فداه) را برسان.
خدایا! سلام ما را به مَحضر ایشان اِبلاغ بفرما.
خدایا! قلب نازنینش را همواره از ما راضی بدار.
خدایا! سایهی پُر بَرکت نایبشان، رهبر عزیزمان را مُستدام بدار.
خدایا! کشور ایران که کشور امام زمان (ارواحنا فداه) است، هر بَلایی، فتنهای، آشوبی، قَحطی، فقری، فسادی این کشور را تَهدید میکند دَفع بفرما.
خدایا! آنچه در این کشور موجب آزار مؤمنین هست، گناهان، فسادها، جَفاها و کشفحجاب، به مقام امام صادق (علیه السلام) قَسمت میدهیم این گرفتاریها را از این مَملکت شهیدان دور بفرما.
خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم خیر و بَرکت، باران رَحمت و آب فراوان نَصیب مردم ما بگردان.
الها! پروردگارا! این رژیم جَعلی کودککُشِ خونخوار را به همین زودی ریشهکَن بفرما.
خدایا! استکبار عالَمی، سَران دشمن خدا، دشمن دین، دشمن بَشریّت، رئیسجُمهور آمریکا و سایر کشوهای غَربی را از صفحهی روزگار مَحو بفرما.
خدایا! این بیغیرتهای مَنطقه که تماشا میکنند و این جنایتها را میبینند، با این رژیم خونخوار قَطعرابطه نمیکنند و گاهی هم به آنها کمک میکنند، این حُکومتها را واژگون بفرما.
الها! پروردگارا! ما را مُحتاج لئام خَلقت خود مَگردان.
خدایا! آدمهای بیرَحم را بر ما مُسلّط مَفرما.
خدایا! رَحم، عاطفه، اخلاق و فَضائل را در جامعهی ما مُنتشر بفرما.
خدایا! عاقبت اَمرمان را خَتم به خیر بگردان.
خدایا! مریضهایمان را شِفا بده.
الها! پروردگارا! به اضطرار حضرت زینب کُبری (سلام الله علیها) همهی نگرانیهایمان را برطرف بفرما.
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
[1] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.
[2] مِنْهاجُ البَراعَة فی شَرْح نَهجُ البَلاغَة، اثری به زبان عربی در شرح نهج البلاغه که میرزا حبیبالله خویی آن را با انگیزه آسان ساختن دشواریهای نهجالبلاغه نگاشته است. از ویژگیهای این کتاب، ذکر سند خطبه، نامه و حکمتهای نهج البلاغه و اشاره به برخی حوادث تاریخی است. میرزا حبیبالله تا خطبه ۲۲۹ از نهجالبلاغه را شرح کرد و پیش از اتمام آن درگذشت. حسن حسنزاده آملی و محمدباقر کمرهای شرح او را تکمیل کردند.
[3] میرزا حبیبالله خویی، (۱۲۶۵ ـ ۱۳۲۴ق) فقیه، ملقب به امین الرعایا از فقیهان شیعه و شارحان نهج البلاغه در قرن سیزدهم و چهاردهم قمری. وی از شاگردان میرزا حبیب الله رشتی، میرزای شیرازی و سید حسین کوه کمرهای بود. مهمترین اثرش کتاب منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه است. میرزا حبیبالله با همین کتاب، در میان اهل علم معروف شده است. خویی بیست سال داشت که برای تحصیل علوم دینی به نجف رفت و از محضر استادانی چون میرزا حبیب الله رشتی، میرزای شیرازی و سید حسین کوه کمره ای معروف به سید حسین ترک (متوفی ۱۲۹۹) بهرهمند شد. ثقه الاسلام تبریزی همچنین ملاعلی، فرزند حاج میرزا خلیل طهرانی (متوفی ۱۲۹۷)، را در شمار استادان او نام برده است. میرزا حبیب الله در ۱۲۹۱، پس از حدود پنج سال تحصیل در نجف، به زادگاهش بازگشت.
[4] ربیع بن خُثَیم کوفی مشهور به خواجه ربیع (درگذشت ۶۱ق یا ۶۳ق) از جمله فرمانداران امام علی (علیه السلام) از زهاد ثمانیه. وی از یاران و دوستان نزدیک عبدالله بن مسعود به شمار میآمد. خودداری او در جنگ صفین از رویارویی با معاویه و همچنین یارینکردن امام حسین (علیه السلام) در کربلا، شیعهبودن وی را نزد برخی از پژوهشگران مثل آیت الله خوئی مورد تردید قرار داده است. مقبرهای در مشهد منسوب به وی است. درباره شخصیت وی نظرات مختلفی وجود دارد. کشّی نقل میکند که فضل بن شاذان، ربیع را از جمله اصحاب نزدیک امام علی (علیه السلام) و زهاد ثمانیه میداند. از شیخ بهائی نیز منقول است که ربیع با توجه به یک روایت منسوب به امام رضا (علیه السلام) و همچنین مشارکت وی در شورش علیه عثمان، از نزدیکان امام علی (علیه السلام) بوده است. اما افرادی همچون آیت الله خوئی خواجه ربیع را با وجود زهد بسیار انسان با تقوایی نمیدانند. این عده با استناد به تردید وی در جنگ صفین و همچنین یارینکردن امام حسین (علیه السلام) در کربلا وی را مورد تخطئه قرار دادهاند. در زمینه حدیث از وی روایات فراوانی نقل نشده از اینرو مورد بررسی علما رجال واقع نگردیده است. اما از وی روایتی نقل شده که حکایت از نگرش عمیق وی در زمینه حدیث دارد. با توجه به وجود اختلاف درباره محل زندگی و مرگ ربیع، به طور دقیق نمیتوان برای آن محلی را مشخص کرد. برپایه برخی گزارشها وی با درخواست از حضرت علی (علیه السلام) به ری رفته اما بر اساس نقلی دیگر در زمان ابن زیاد در کوفه بوده و همانجا درگذشته است. از نظر بعضی قبر او همان مقبره خواجه ربیع در مشهد است اما بعضی این قبر را منتسب به یکی از یاران امام صادق (علیه السلام) با همین نام میدانند.
[5] مفاتیح الجنان، فرازی از زیارت شریف جامعه کبیره.
«…آتاكُمُ اللّٰهُ مَا لَمْ يُؤْتِ أَحَداً مِنَ الْعالَمِينَ، طَأْطَأَ كُلُّ شَرِيفٍ لِشَرَفِكُمْ، وَ بَخَعَ كُلُّ مُتَكَبِّرٍ لِطاعَتِكُمْ، وَ خَضَعَ كُلُّ جَبَّارٍ لِفَضْلِكُمْ، وَ ذَلَّ كُلُّ شَيْءٍ لَكُمْ، وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِكُمْ، وَ فازَ الْفائِزُونَ بِوَلايَتِكُمْ، بِكُمْ يُسْلَكُ إِلَى الرِّضْوانِ، وَ عَلَىٰ مَنْ جَحَدَ وِلايَتَكُمْ غَضَبُ الرَّحْمٰنِ، بِأَبِي أَنْتُمْ وَ أُمِّي وَ نَفْسِي وَ أَهْلِي وَ مَالِي، ذِكْرُكُمْ فِي الذَّاكِرِينَ، وَ أَسْماؤُكُمْ فِي الْأَسْماءِ، وَ أَجْسادُكُمْ فِي الْأَجْسادِ، وَ أَرْواحُكُمْ فِي الْأَرْواحِ، وَ أَنْفُسُكُمْ فِي النُّفُوسِ، وَ آثارُكُمْ فِي الْآثارِ، وَ قُبُورُكُمْ فِي الْقُبُورِ؛ فَمَا أَحْلَىٰ أَسْماءَكُمْ، وَ أَكْرَمَ أَنْفُسَكُمْ، وَ أَعْظَمَ شَأْنَكُمْ، وَ أَجَلَّ خَطَرَكُمْ، وَ أَوْفَىٰ عَهْدَكُمْ، وَ أَصْدَقَ وَعْدَكُمْ، كَلامُكُمْ نُورٌ، وَ أَمْرُكُمْ رُشْدٌ، وَ وَصِيَّتُكُمُ التَّقْوَىٰ، وَ فِعْلُكُمُ الْخَيْرُ، وَ عادَتُكُمُ الْإِحْسانُ وَ سَجِيَّتُكُمُ الْكَرَمُ، وَ شَأْنُكُمُ الْحَقُّ وَ الصِّدْقُ وَ الرِّفْقُ، وَ قَوْلُكُمْ حُكْمٌ وَ حَتْمٌ، وَ رَأْيُكُمْ عِلْمٌ وَ حِلْمٌ وَ حَزْمٌ، إِنْ ذُكِرَ الْخَيْرُ كُنْتُمْ أَوَّلَهُ وَ أَصْلَهُ وَ فَرْعَهُ وَ مَعْدِنَهُ وَ مَأْواهُ وَ مُنْتَهاهُ بِأَبِي أَنْتُمْ وَ أُمِّي وَ نَفْسِي، كَيْفَ أَصِفُ حُسْنَ ثَنائِكُمْ، وَ أُحْصِي جَمِيلَ بَلائِكُمْ، وَ بِكُمْ أَخْرَجَنَا اللّٰهُ مِنَ الذُّلِّ، وَ فَرَّجَ عَنَّا غَمَراتِ الْكُرُوبِ، وَ أَنْقَذَنا مِنْ شَفا جُرُفِ الْهَلَكاتِ، وَ مِنَ النَّارِ، بِأَبِي أَنْتُمْ وَ أُمِّي وَ نَفْسِي، بِمُوالاتِكُمْ عَلَّمَنَا اللّٰهُ مَعالِمَ دِينِنا، وَ أَصْلَحَ مَا كانَ فَسَدَ مِنْ دُنْيانا، وَ بِمُوالاتِكُمْ تَمَّتِ الْكَلِمَةُ، وَ عَظُمَتِ النِّعْمَةُ، وَ ائْتَلَفَتِ الْفُرْقَةُ…».
[6] نهج البلاغه، بخشی از خطبه 193 (مشهور به خطبه متقین).
«…يَعْفُو عَمَّنْ ظَلَمَهُ وَ يُعْطِي مَنْ حَرَمَهُ وَ يَصِلُ مَنْ قَطَعَهُ؛ بَعِيداً فُحْشُهُ، لَيِّناً قَوْلُهُ، غَائِباً مُنْكَرُهُ، حَاضِراً مَعْرُوفُهُ، مُقْبِلًا خَيْرُهُ، مُدْبِراً شَرُّهُ؛ فِي الزَّلَازِلِ وَقُورٌ وَ فِي الْمَكَارِهِ صَبُورٌ وَ فِي الرَّخَاءِ شَكُورٌ؛ لَا يَحِيفُ عَلَى مَنْ يُبْغِضُ وَ لَا يَأْثَمُ فِيمَنْ يُحِبُّ؛ يَعْتَرِفُ بِالْحَقِّ قَبْلَ أَنْ يُشْهَدَ عَلَيْهِ؛ لَا يُضِيعُ مَا اسْتُحْفِظَ وَ لَا يَنْسَى مَا ذُكِّرَ وَ لَا يُنَابِزُ بِالْأَلْقَابِ وَ لَا يُضَارُّ بِالْجَارِ وَ لَا يَشْمَتُ بِالْمَصَائِبِ وَ لَا يَدْخُلُ فِي الْبَاطِلِ وَ لَا يَخْرُجُ مِنَ الْحَقِّ؛ إِنْ صَمَتَ لَمْ يَغُمَّهُ صَمْتُهُ وَ إِنْ ضَحِكَ لَمْ يَعْلُ صَوْتُهُ وَ إِنْ بُغِيَ عَلَيْهِ صَبَرَ حَتَّى يَكُونَ اللَّهُ هُوَ الَّذِي يَنْتَقِمُ لَهُ؛ نَفْسُهُ مِنْهُ فِي عَنَاءٍ وَ النَّاسُ مِنْهُ فِي رَاحَةٍ؛ أَتْعَبَ نَفْسَهُ لِآخِرَتِهِ وَ أَرَاحَ النَّاسَ مِنْ نَفْسِهِ؛ بُعْدُهُ عَمَّنْ تَبَاعَدَ عَنْهُ زُهْدٌ وَ نَزَاهَةٌ، وَ دُنُوُّهُ مِمَّنْ دَنَا مِنْهُ لِينٌ وَ رَحْمَةٌ، لَيْسَ تَبَاعُدُهُ بِكِبْرٍ وَ عَظَمَةٍ، وَ لَا دُنُوُّهُ بِمَكْرٍ وَ خَدِيعَةٍ. قَالَ: فَصَعِقَ هَمَّامٌ صَعْقَةً كَانَتْ نَفْسُهُ فِيهَا. فَقَالَ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ كُنْتُ أَخَافُهَا عَلَيْهِ. ثُمَّ قَالَ أَهَكَذَا تَصْنَعُ الْمَوَاعِظُ الْبَالِغَةُ بِأَهْلِهَا! فَقَالَ لَهُ قَائِلٌ: فَمَا بَالُكَ يَا أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ؟ فَقَالَ (علیه السلام) وَيْحَكَ، إِنَّ لِكُلِّ أَجَلٍ وَقْتاً لَا يَعْدُوهُ وَ سَبَباً لَا يَتَجَاوَزُهُ؛ فَمَهْلًا لَا تَعُدْ لِمِثْلِهَا، فَإِنَّمَا نَفَثَ الشَّيْطَانُ عَلَى لِسَانِك».
[7] همان.
«و من خطبة له (علیه السلام) يَصِفُ فيها المتقين: رُوِيَ أَنَّ صَاحِباً لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) يُقَالُ لَهُ هَمَّامٌ كَانَ رَجُلًا عَابِداً فَقَالَ لَهُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ صِفْ لِيَ الْمُتَّقِينَ حَتَّى كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَيْهِمْ فَتَثَاقَلَ (علیه السلام) عَنْ جَوَابِهِ ثُمَّ قَالَ يَا هَمَّامُ اتَّقِ اللَّهَ وَ أَحْسِنْ، «فَإِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْا وَ الَّذِينَ هُمْ مُحْسِنُونَ». فَلَمْ يَقْنَعْ هَمَّامٌ بِهَذَا الْقَوْلِ حَتَّى عَزَمَ عَلَيْهِ. فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ وَ صَلَّى عَلَى النَّبِيِّ (صلی الله علیه وآله) ثُمَّ قَالَ (علیه السلام): أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى خَلَقَ الْخَلْقَ حِينَ خَلَقَهُمْ غَنِيّاً عَنْ طَاعَتِهِمْ آمِناً مِنْ مَعْصِيَتِهِمْ لِأَنَّهُ لَا تَضُرُّهُ مَعْصِيَةُ مَنْ عَصَاهُ وَ لَا تَنْفَعُهُ طَاعَةُ مَنْ أَطَاعَهُ. فَقَسَمَ بَيْنَهُمْ مَعَايِشَهُمْ وَ وَضَعَهُمْ مِنَ الدُّنْيَا مَوَاضِعَهُمْ. فَالْمُتَّقُونَ فِيهَا هُمْ أَهْلُ الْفَضَائِلِ؛ مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ وَ مَلْبَسُهُمُ الِاقْتِصَادُ وَ مَشْيُهُمُ التَّوَاضُعُ، غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ وَقَفُوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَى الْعِلْمِ النَّافِعِ لَهُمْ، نُزِّلَتْ أَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِي الْبَلَاءِ كَالَّتِي نُزِّلَتْ فِي الرَّخَاءِ وَ لَوْ لَا الْأَجَلُ الَّذِي كَتَبَ اللَّهُ [لَهُمْ] عَلَيْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِي أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَيْنٍ شَوْقاً إِلَى الثَّوَابِ وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ، عَظُمَ الْخَالِقُ فِي أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِي أَعْيُنِهِمْ، فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُنَعَّمُونَ وَ هُمْ وَ النَّارُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُعَذَّبُونَ، قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَةٌ وَ شُرُورُهُمْ مَأْمُونَةٌ وَ أَجْسَادُهُمْ نَحِيفَةٌ وَ حَاجَاتُهُمْ خَفِيفَةٌ وَ أَنْفُسُهُمْ عَفِيفَةٌ، صَبَرُوا أَيَّاماً قَصِيرَةً أَعْقَبَتْهُمْ رَاحَةً طَوِيلَةً تِجَارَةٌ مُرْبِحَةٌ يَسَّرَهَا لَهُمْ رَبُّهُمْ، أَرَادَتْهُمُ الدُّنْيَا فَلَمْ يُرِيدُوهَا وَ أَسَرَتْهُمْ فَفَدَوْا أَنْفُسَهُمْ مِنْهَا. أَمَّا اللَّيْلَ فَصَافُّونَ أَقْدَامَهُمْ تَالِينَ لِأَجْزَاءِ الْقُرْآنِ يُرَتِّلُونَهَا تَرْتِيلًا يُحَزِّنُونَ بِهِ أَنْفُسَهُمْ وَ يَسْتَثِيرُونَ بِهِ دَوَاءَ دَائِهِمْ فَإِذَا مَرُّوا بِآيَةٍ فِيهَا تَشْوِيقٌ رَكَنُوا إِلَيْهَا طَمَعاً وَ تَطَلَّعَتْ نُفُوسُهُمْ إِلَيْهَا شَوْقاً وَ ظَنُّوا أَنَّهَا نُصْبَ أَعْيُنِهِمْ وَ إِذَا مَرُّوا بِآيَةٍ فِيهَا تَخْوِيفٌ أَصْغَوْا إِلَيْهَا مَسَامِعَ قُلُوبِهِمْ وَ ظَنُّوا أَنَّ زَفِيرَ جَهَنَّمَ وَ شَهِيقَهَا فِي أُصُولِ آذَانِهِمْ فَهُمْ حَانُونَ عَلَى أَوْسَاطِهِمْ مُفْتَرِشُونَ لِجِبَاهِهِمْ وَ أَكُفِّهِمْ وَ رُكَبِهِمْ وَ أَطْرَافِ أَقْدَامِهِمْ يَطْلُبُونَ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى فِي فَكَاكِ رِقَابِهِمْ…».
[8] همان.
[9] همان.
[10] همان.
[11] سوره مبارکه نحل، آیه 128.
[12] مفاتیح الجنان، دعای امام سجاد (علیه السلام) در شب بیست و هفتم رمضان.
«اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی التَّجَافِیَ عَنْ دَارِ الْغُرُورِ وَ الْإِنَابَهَ إِلَى دَارِ الْخُلُودِ وَ الاِسْتِعْدَادَ لِلْمَوْتِ قَبْلَ حُلُولِ الْفَوْتِ».
[13] سوره مبارکه بقره، آیه 186.
«وَ إِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ ۖ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ ۖ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي وَ لْيُؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ».
[14] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای شریف مشلول.
«…يَا مَنْ هُوَ عَلَىٰ كُلِّ شَىْءٍ قدِيرٌ، يَا مَنْ هُوَ بِكُلِّ شَىْءٍ خَبِيرٌ، يَا مَنْ هُوَ بِكُلِّ شَىْءٍ بَصِيرٌ، يَا مُرْسِلَ الرِّياحِ، يَا فَالِقَ الْإِصْباحِ، يَا بَاعِثَ الْأَرْواحِ، يَا ذَاالْجُودِ وَ السَّماحِ، يَا مَنْ بِيَدِهِ كُلُّ مِفْتاحٍ، يَا سَامِعَ كُلِّ صَوْتٍ، يَا سَابِقَ كُلِّ فَوْتٍ، يَا مُحْيِىَ كُلِّ نَفْسٍ بَعْدَ الْمَوْتِ، يَا عُدَّتِى فِى شِدَّتِى، يَا حافِظِى فِى غُرْبَتِى، يَا مُونِسِى فِى وَحْدَتِى، يَا وَلِيِّى فِى نِعْمَتِى، يَا كَهْفِى حِينَ تُعْيِينِى الْمَذَاهِبُ، وَ تُسَلِّمُنِى الْأَقارِبُ، وَ يَخْذُلُنِى كُلُّ صَاحِبٍ، يَا عِمَادَ مَنْ لَا عِمادَ لَهُ؛ يَا سَنَدَ مَنْ لَا سَنَدَ لَهُ، يَا ذُخْرَ مَنْ لَا ذُخْرَ لَهُ، يَا حِرْزَ مَنْ لَا حِرْزَ لَهُ، يَا كَهْفَ مَنْ لَا كَهْفَ لَهُ، يَا كَنْزَ مَنْ لَا كَنْزَ لَهُ، يَا رُكْنَ مَنْ لَا رُكْنَ لَهُ، يَا غِياثَ مَنْ لَا غِياثَ لَهُ، يَا جَارَ مَنْ لَا جَارَ لَهُ، يَا جَارِىَ اللَّصِيقَ، يَا رُكْنِىَ الْوَثِيقَ، يَا إِلٰهِى بِالتَّحْقِيقِ، يَا رَبَّ الْبَيْتِ الْعَتِيقِ، يَا شَفِيقُ يا رَفِيقُ، فُكَّنِى مِنْ حَلَقِ الْمَضِيقِ، وَ اصْرِفْ عَنِّى كُلَّ هَمٍّ وَ غَمٍّ وَ ضِيقٍ، وَ اكْفِنِى شَرَّ مَا لَا أُطِيقُ، وَ أَعِنِّى عَلَىٰ ما أُطِيقُ، يَا رَادَّ يُوسُفَ عَلَىٰ يَعْقُوبَ، يَا كاشِفَ ضُرِّ أَيُّوبَ، يَا غافِرَ ذَنْبِ داوُدَ، يَا رافِعَ عِيسَىٰ بْنِ مَرْيَمَ وَ مُنْجِيَهُ مِنْ أَيْدِى الْيَهُودِ، يَا مُجِيبَ نِداءِ يُونُسَ فِى الظُّلُماتِ، يَا مُصْطَفِىَ مُوسىٰ بِالْكَلِماتِ؛ يَا مَنْ غَفَرَ لاِدَمَ خَطِيئَتَهُ، وَ رَفَعَ إِدْرِيسَ مَكَاناً عَلِيّاً بِرَحْمَتِهِ، يَا مَنْ نَجَّىٰ نُوحاً مِنَ الْغَرَقِ، يَا مَنْ أَهْلَكَ عاداً الْأُولىٰ وَ ثَمُودَ فَما أَبْقَىٰ، وَ قَوْمَ نُوحٍ مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ كَانُوا هُمْ أَظْلَمَ وَ أَطْغَىٰ، وَ الْمُؤْتَفِكَةَ أَهْوَىٰ، يَا مَنْ دَمَّرَ عَلىٰ قَوْمِ لُوطٍ، وَ دَمْدَمَ عَلىٰ قَوْمِ شُعَيْبٍ…».
[15] نهج البلاغه، بخشی از خطبه 193 (مشهور به خطبه متقین).
[16] همان.
[17] همان.
[18] سوره مبارکه آل عمران، آیه 140.
«إِنْ يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ ۚ وَ تِلْكَ الْأَيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَيْنَ النَّاسِ وَ لِيَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ يَتَّخِذَ مِنْكُمْ شُهَدَاءَ ۗ وَ اللَّهُ لَا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ».
[19] کنز الفوائد، جلد ۱، صفحه ۶۱.
«وَ قَالَ: اَلدَّهْرُ يَوْمَانِ يَوْمٌ لَكَ وَ يَوْمٌ عَلَيْكَ فَإِنْ كَانَ لَكَ فَلاَ تَبْطَرْ وَ إِنْ كَانَ عَلَيْكَ فَاصْبِرْ فَكِلاَهُمَا عَنْكَ يَمْضِى».
[20] سوره مبارکه حدید، آیه 3.
«هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ ۖ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ».
[21] سوره مبارکه فصلت، آیه 46.
«مَنْ عَمِلَ صَالِحًا فَلِنَفْسِهِ ۖ وَ مَنْ أَسَاءَ فَعَلَيْهَا ۗ وَ مَا رَبُّكَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ».
[22] نهج البلاغه، بخشی از خطبه 193 (مشهور به خطبه متقین).
[23] سوره مبارکه زخرف، آیه 32.
«أَهُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّكَ ۚ نَحْنُ قَسَمْنَا بَيْنَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ۚ وَ رَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضًا سُخْرِيًّا ۗ وَ رَحْمَتُ رَبِّكَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ».
[24] شرح نهج البلاغة، ابن أبی الحديد، ج 17، ص 146؛ هداية الأمة إلى أحكام الأئمة عليهم السلام، شیخ حرّ عاملی، ج 6، ص 20، نحوه.
«و قد روی عن النبی صَلَّیَ الله علیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم إنَّ اللّهَ يُبغِضُ الصَّحيحَ الفارِغَ، لا فی شُغلِ الدنيا ولا فی شُغلِ الآخِرَةِ».
[25] الکافي، جلد ۱، صفحه ۴۷۳.
«بَعْضُ أَصْحَابِنَا عَنِ اِبْنِ جُمْهُورٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ اَلْقَاسِمِ عَنِ اَلْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ: وَجَّهَ أَبُو جَعْفَرٍ اَلْمَنْصُورُ إِلَى اَلْحَسَنِ بْنِ زَيْدٍ وَ هُوَ وَالِيهِ عَلَى اَلْحَرَمَيْنِ أَنْ أَحْرِقْ عَلَى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ دَارَهُ فَأَلْقَى اَلنَّارَ فِي دَارِ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ فَأَخَذَتِ اَلنَّارُ فِي اَلْبَابِ وَ اَلدِّهْلِيزِ فَخَرَجَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ يَتَخَطَّى اَلنَّارَ وَ يَمْشِي فِيهَا وَ يَقُولُ أَنَا اِبْنُ أَعْرَاقِ اَلثَّرَى أَنَا اِبْنُ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ».
[26] شیخ صدوق، الامالی، ۱۳۶٢ش، ص ۱۱۵.
لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ به معنای روزی چون روز تو نیست ای اباعبدالله از سخنان امام حسن مجتبی (علیه السلام) درباره امام حسین (علیه السلام) است. این سخن، واقعه کربلا، چگونگی حادثه، شمار و وضعیت اعتقادی دشمنان اهل بیت را پیشگویی و بزرگی مصیبت و عظمت آن را بیان کرده است. راوی اصلی حدیث امام صادق (علیه السلام) است و شیخ صدوق آن را در کتاب امالی به نقل از مفضل بن عمر از وکلای امام صادق (علیه السلام)، آورده است.
متن حدیث به این صورت است: «انَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ (عَلَیهِ السَّلام) دَخَلَ یَوْماً إِلَى الْحَسَنِ (عَلَیهِ السَّلام) فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیْهِ بَکَى، فَقَالَ لَهُ مَا یُبْکِیکَ یَا أَبَاعَبْدِ اللهِ؟ قَالَ: أَبْکِی لِمَا یُصْنَعُ بِکَ. فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ (عَلَیهِ السَّلام): إِنَّ الَّذِی یُؤْتَى إِلَیَّ سَمٌّ یُدَسُّ إِلَیَّ فَأُقْتَلُ بِهِ وَ لَکِنْ لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللهِ یَزْدَلِفُ إِلَیْکَ ثَلَاثُونَ أَلْفَ رَجُلٍ یَدَّعُونَ أَنَّهُمْ مِنْ أُمَّهِ جَدِّنَا مُحَمَّدٍ (صَلَّیَ الله عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) وَ یَنْتَحِلُونَ دِینَ الْإِسْلَامِ فَیَجْتَمِعُونَ عَلَى قَتْلِکَ وَ سَفْکِ دَمِکَ وَ انْتِهَاکِ حُرْمَتِکَ وَ سَبْیِ ذَرَارِیکَ وَ نِسَائِکَ وَ انْتِهَابِ ثِقْلِکَ فَعِنْدَهَا تَحِلُّ بِبَنِی أُمَیَّهَ اللَّعْنَهُ وَ تُمْطِرُ السَّمَاءُ رَمَاداً وَ دَماً وَ یَبْکِی عَلَیْکَ کُلُّ شَیْءٍ حَتَّى الْوُحُوشِ فِی الْفَلَوَاتِ وَ الْحِیتَانِ فِی الْبِحَارِ».





