مقدمه

یکی از موضوعات مورد مناقشه بین فریقین، موضوع «اصل انگاری» یا «فرع فقهی دانستن» مسئلۀ امامت است. در نگاه اهل سنت، امامت با رویکرد مدیریت جامع اسلامی، یک مسئلۀ فقهی است که انتخاب آن از تکالیف مردم محسوب می شود؛[2] درحالی که در کلام امامیه، مسئلۀ امامت با رویکرد حجت الله و خلیفۀ رسول الله صلی الله علیه وآله  بودن امام، از مهم ترین اصول دین و نزد برخی، از ضروریات مذهب[3] شمرده می شود که نصب آن بر عهدۀ خداوند و اعلام آن وظیفۀ پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله  و اطاعت از امام تکلیف مردم بیان شده است.[4]

در میان دلایل رواییِ «اصل انگاری امامت»، یکی از احادیث مطرح، حدیث «مرگ جاهلی»[5] است. این حدیث با الفاظ مختلف و در موضوعات گوناگونی از زبان نبی مکرم اسلام صلی الله علیه وآله  در منابع فریقین نقل شده است؛ به گونه ای که تفتازانی آن را حدیث مسلّم دانسته و حتی برخی از مباحث کتاب شرح المقاصد را بر اساس آن پایه ریزی کرده است.[6] در منابع امامیه هم این حدیث جزء احادیث قطعیه و نزد برخی، متواتر دانسته شده است.[7] این حدیث در موضوعات زیر بیان شده است:

1 – «عدم اطاعت از امام موجب مرگ جاهلی است». با 4 تعبیر، از طریق 7 صحابی و با 12 سند و 12 لفظ.[8]

2 – «انشقاق در جماعت مسلمانان، موجب مرگ جاهلی است». با 3 تعبیر، از طریق 4 صحابی و با 6 سند و 24 لفظ.

3 – «وجود بغض امیرالمؤمنین علیه السلام  در قلب انسان، موجب مرگ جاهلی است». از طریق 3 صحابی و با 3 سند و 3 لفظ.

4 – «اصرار بر شرب خمر موجب مرگ جاهلی است». از طریق 3 صحابی و با 5 سند و 3 لفظ.

5 – «ترک عمدی حج موجب مرگ جاهلی است». این حدیث فقط به یک لفظ و یک سند و منحصراً در یک منبع نقل شده است.

6 – «ترک جهاد موجب مرگ جاهلی است». این لفظ در هیچ روایتی در منابع نخستین اهل سنت یافت نشده و امروزه بیشتر توسط گروه های تکفیری برای تشویق برخی به جهاد علیه سایر مسلمین استفاده می شود.

هرچند برخی از تألیفات مانند راه رهایی از مرگ جاهلی اثر مهدی فقیه ایمانی و بررسی حدیث معرفت امام از منظر فریقین اثر عبدالمجید زهادت، و مقالاتی مانند بررسی و معناشناسی تطبیقی حدیث من مات نگاشتۀ محمد عارف کاشی، به صورت مستقل در تبیین این حدیث و اعتبار سنجی آن به رشتۀ تحریر درآمده است، ولی به دلیل عدم بررسی تمام گونه های این حدیث به ویژه از منظر منابع اهل سنت، و عدم پاسخگویی به تعارض دلالی برخی از موضوعات فقهی این حدیث با «اصل انگاری امامت»، ضروری به نظر می رسید تا پژوهشی نو با گستره ای بیشتر و دسته بندی کامل تر که دربردارندۀ کاوش رجالی سندها هم باشد، صورت پذیرد. این تحقیق درصدد آن است تا بر اساس روش کتابخانه ای و با استفاده از منابع موجود در نرم افزارهای اسلامی مانند الجامع الکبیر و مکتبة الشامله، متن های مختلف حدیث را در منابع چهار قرن نخستین اهل سنت از حیث رجالی و دلالی موردبررسی قرار داده و اشکالات و ابهامات پیرامون دلالت آن را مورد کنکاش قرار دهد.

 

1 – مفهوم شناسی «میتة جاهلیة» در منابع اهل سنت

مهم ترین موضوع در بحث دلالت حدیث «مرگ جاهلی»، معنای «میتة جاهلیة» است؛ به گونه ای که می توان گفت محور اساسی اختلاف اندیشمندان امامیه و اهل سنت در دلالت این حدیث، به اختلاف در معنای «میتة جاهلیة» برمی گردد. برخی از اندیشمندان اهل سنت، «میتة جاهلیة» را به «مرگ همراه با جهل و تفرقه»[9] و برخی دیگر به «مرگ در محیط هرج ومرج و بی امامی»[10] معنا می کنند. این دو گروه، مفهوم «کافر شدن و خارج از دین بودن» را در معنای مرگ جاهلی در نظر نگرفته و حتی برخی از آن ها تصریح می کنند که «میتة جاهلیة» هیچ دلالتی بر مفهوم کفر ندارد. این گروه، مخالف امام را کافر ندانسته و او را تنها فردی عاصی قلمداد می کنند.[11]

در صورت پذیرفتن این معانی، تمام موضوعاتی که تعبیر «میتة جاهلیة» در مورد آن ها به کاررفته است، به ویژه موضوع امامت، جزء مسائل فرعی و از مباحث فقهی محسوب می شوند[12]؛ این در حالی است که با مراجعه به منابع اهل سنت به راحتی می توان دریافت که محدود کردن «میتة جاهلیة» به این دو معنا و خارج نمودن معنای کفر از دایرۀ مفهومی آن، مقبول تمام اندیشمندان اهل سنت نبوده و با موارد زیر تناسب نداشته و گاهی در تضاد قرار دارد.

 

1_ وعیدها و تهدیدهایی که در ابتدا یا در ادامۀ این روایات آمده است: «لقی الله یوم القیامه لاحجة له»،[13] «قد خلع ربقة الاسلام عن عنقه»،[14] «فلیمُت یهودیا او نصرانیا»،[15] «من خرج علی امتی … فلیس منی و لستُ منه»،[16] «وحشر یوم القیامة مع عبدة الأوثان والأصنام إلی النار».[17]

2_ مفهوم واژۀ «جاهلیة» در برخی آیات قرآن کریم که به داشتن باورهای کفر آلود،[18] انکار عدالت الهی و قضاوت عادلانۀ پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله [19] و گمراهی و انحراف در عقیده و فکر[20] معنا شده است.[21]

3_ فرمان پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله  مبنی بر وجوب قتل فارقِ جماعت.[22]

4_ فتوای شافعی مبنی بر وجوب جنگ با مخالفین بیعت.[23]

5_ فتوای حنابله مبنی بر اهل بدعت[24] و بغی[25] بودن مخالف امام و وجوب قتال با آن ها.

6_ کردار عبدالله بن عمر در اصرار به بیعت شبانه با حجاج، حتی با تحقیرش توسط او، با استناد به روایت «من مات ولم یبایع إمام عصره وزمانه مات میتةً جاهلیةً».[26]

6_ برداشت محمد بن عبدالوهاب از جاهلیت.[27]

7_ حکم علمای اهل سنت مبنی بر کافر دانستن منکر خلافت ابوبکر به دلیل مخالفتش با جماعت مسلمانان.[28]

 

2 – موضوعات پنج گانه ای که به «مرگ جاهلی» موصوف شده اند

2_ 1_ لزوم تبعیت از امام

این دسته از روایات بیشترین توجه علمای امامیه را به خود اختصاص داده است. برخی از علمای امامیه از این  روایات به «حدیث معرفت امام» تعبیر نموده[29] و با توجه به وجود حدیث نبوی «من لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة» در منابع امامیه، آن ها را به عنوان شاهد و مؤید روایت معرفت امام محسوب کرده اند.[30] این روایات در منابع نخستین اهل سنت با 4 تعبیر و 12 لفظ مشابه، از طریق 7 صحابی نقل شده است.

2_ 1_ 1_ «من مات ولیس علیه إمام مات میتة جاهلیة»[31]

این حدیث از طریق معاویه، ابوهریره و ابن عباس نقل شده است. هرچند دو طریق اول دارای سند صحیح هستند ولی به دلیل وجود خلید بن دعلج[32] در طریق ابن عباس، این سند تضعیف شده است. این حدیث در منابع نخستین اهل سنت به دو لفظ دیگر هم یافت می شود: «من مات لیس علیه إمام فمیتته جاهلیة»[33] و «من مات ولیس له إمام مات میتة جاهلیة».[34]

2_ 1_2_ «من مات بغیر امام مات میتة جاهلیة»[35]

این حدیث در منابع نخستین اهل سنت به دو طریق عبدالله بن عمر  و  معاویه نقل شده است. طریق معاویه دارای دو سند متفاوت است؛ یکی به ذَکوان بن عبدالله[36] و دیگری به شریح بن عبید[37] ختم می شود که هر دو دارای توثیق هستند. ولی در طریق عبدالله بن عمر، خارجة بن مصعب[38] حضور دارد که تضعیف شده است. برای این حدیث یک لفظ مشابه وجود دارد: «من مات من غیر  امام جماعة مات میتة جاهلیة»[39] که از طریق عبدالله بن عمر نقل شده ولی به دلیل حضور حسین بن قیس ملقب به حَنَش[40] در سند آن، تضعیف شده است.

2_ 1_3_ «من مات لا طاعة علیه مات میتة جاهلیة»[41]

این حدیث به دو طریق عبدالله بن عُمَرو عامر بن ربیعه نقل شده است. در طریق دوم، عاصم بن عبیدالله[42] حضور دارد که تضعیف شده است. چهار لفظ مشابه برای این حدیث وجود دارد: «من مات فی غیر طاعة مات میتة جاهلیة»[43] از طریق عبدالله بن عمر، «من مات لیس لإمامِ جماعةٍ علیه طاعة مات میتة جاهلیة»[44] از طریق معاذ بن جبل، «من مات لیس له إمام جماعة علیه طاعة بعثه الله یوم القیامة بعث من مات میتة جاهلیة»[45] و «من أصبح لیس علیه أمیر جماعة ولا لأمیر جماعة علیه طاعة بعثه الله یوم القیامة میتة جاهلیة»[46] از طریق ابوالدرداء. از میان این چهار لفظ، فقط حدیث اول دارای سند صحیح است و حدیث دوم به دلیل حضور عمرو بن واقد[47] و دو حدیث آخر  به دلیل حضور عبدالحمید بن ابراهیم[48] تضعیف شده اند.

 2_ 1_4_ «من مات و لیس فی عنقه بیعة مات میتة جاهلیة»[49]

این حدیث به دو طریق عبدالله بن عُمَر  و  معاویه نقل شده است که هر دو دارای سند صحیح هستند. برای این حدیث در منابع نخستین اهل سنت یک لفظ مشابه وجود دارد که به طریق عبدالله بن عمر آمده ولی به دلیل وجود أحمد بن محمد المهری معروف به ابن رشدین[50] تضعیف شده است: «من مات ولا بیعة علیه مات میتة جاهلیة»[51].

2 _ 1 _ 5_ بررسی دلالت

هرچند برخی از سندهای این احادیث دارای ضعف هستند ولی با توجه به صحت برخی از سندها و هم چنین با عنایت به وجود تواتر معنوی حاصل شده از مجموع این روایات، می توان به صحت صدور آن از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله  اطمینان پیدا نمود.[52]

 این احادیث بر سه نکته دلالت می کنند: یکم: لزوم وجود امام و ضرورت شناخت او؛ دوم: وجوب اطاعت و تبعیت از امام؛ سوم: مقید نبودن این شناخت و اطاعت به زمانی خاص؛

از مجموع این نکات چنین به دست می آید که وجود امام در همۀ زمان ها ضرورت داشته و شناخت و اطاعت از او در همه زمان ها و بر همه مردم واجب است.

با توجه به معنای «میتة جاهلیة» که بر «کفر و خروج از دین» دلالت دارد، لزوم شناخت امام و وجوب تبعیت از او جزء ضروریات دین محسوب شده و مخالف آن در حکم کافر و غیرمسلمان قلمداد می شود؛ به گونه ای که اکثر علمای اهل سنت بر پایۀ همین برداشت، به وجوب جنگ با مخالفین بیعت[53] فتوا داده و دشمنان امام را اهل بدعت و بغی و خارج از دین می دانند[54] که قتال با آن ها واجب است.[55]

از طرفی با توجه به برخی عبارات علمای اهل سنت، همچون ابن عبدالبرّ در الاستیعاب[56] و قرطبی در الجامع لاحکام القرآن، [57] قطعاً این خلافت و امامت از اصول دین اسلام و عامل قوام نظام مسلمین محسوب شده و مخالف آن بی گمان از اسلام خارج شده و مرتد و کافر خواهد بود.

اکنون باید پرسید که چگونه بر کفر منکر خلیفه و خلافت او حکم می شود، ولی اصل و ضروری بودن امامت پذیرفته نمی شود؟! چگونه ممکن است لازمۀ عدم اعتقاد به امری، خروج از دین باشد ولی خود آن امر از ضروریات و اصول آن دین نباشد؟!

2_ 2_ لزوم عدم افتراق و جدایی در جماعت مسلمانان

این دسته از روایات مورد استناد بسیاری از علمای اهل سنت مبنی بر حرمت قیام ضد حاکم جامعه حتی حاکم فاسق و جائر قرارگرفته است.[58] این روایات با 3 تعبیر و 24 لفظ مشابه، از طریق4 صحابی نقل شده است.

2_2_ 1_ «من مات مفارقا للجماعة فقد مات میتة جاهلیة»[59]

این حدیث از طریق عبدالله بن عمر و با سند صحیح نقل شده است. از این طریق الفاظ دیگری هم با سندهای صحیح در منابع اهل سنت آمده است:

• «من مات وهو مفارق للجماعة فانه یموت میتة جاهلیة»[60]

• «من مات مفارقا للجماعة فمیتة جاهلیة»[61]

• «من مات مفارقا للجماعة فإنه یموت میتة جاهلیة»[62]

• «من مات مفارقا للجماعة فإنه یموت موت الجاهلیة»[63]

• «من مات مفارقا للجماعة مات میتة جاهلیة»[64]

• «من فارق الجماعة فإنه یموت میتة جاهلیة».[65]

• «من مات و هو مفارق للجماعة فموته میتة جاهلیة».[66]

• «من مات مفارقا للجماعة مات میتة جاهلیة».[67]

این حدیث با لفظ «من فارق الجماعة مات میتة جاهلیة»[68] به طریق عامر بن ربیعه هم نقل شده که به دلیل حضور عاصم بن عبیدالله در سند آن تضعیف شده است.[69]

2 2_2_ «من خرج من الطَّاعة و فارق الجماعة فمات میتة جاهلیة»[70]

این حدیث از طریق ابوهریره و با سند صحیح نقل شده است. از این طریق الفاظ دیگری هم در منابع اهل سنت با سند صحیح آمده است:

• «من ترک الطَّاعة و فارق الجماعة فمات مات میتة جاهلیة»[71]

• «من خرج من الطاعة و فارق الجماعة فمات فمیتة جاهلیة»[72]

• «من خرج من الطاعة أو فارق الجماعة فمات فمیتته جاهلیة»[73]

• «من خرج من الطاعة و فارق الجماعة ثم مات فقد مات میتة جاهلیة»[74]

«من فارق الجماعة و خالف الطاعة مات میتة جاهلیة»[75]

• «من خرج عن الجماعة و فارق الجماعة مات میتة جاهلیة»[76]

در اکثر منابع به دنبال این حدیث، عبارت «و من قاتل تحت رایة عمیة یدعو الی عصبیة او یغضب لعصبیة فقتل فقتلة جاهلیة» آمده است که هم می توان آن را گونه ای مستقل از حدیث «مرگ جاهلی» دانست و هم می توان تفسیری برای فراز اول و نمونه ای از افتراق جماعت قلمداد نمود.

برخی از علمای اهل سنت با توجه به اینکه این عبارت در برخی منابع به صورت مستقل[77] و از طرق دیگری غیر از طریق ابوهریره نقل شده،[78] باب مستقلی برای آن در نظر گرفته و آن را گونه ای مستقل از حدیث «مرگ جاهلی» قلمداد کرده اند.[79] ولی اکثر محققین این قسمت را تفسیر فراز اول دانسته و از توجه مستقل به آن خودداری نموده اند.[80]

2_2_3_ «من رأَی من أَمیره شیئا یکرهه فلیصبر فإنه لیس أَحد یفارق الجماعة شِبْرًا فیموت الا مات میتة جاهلیة»[81]

این حدیث از طریق ابن عباس و با سند صحیح نقل شده است. از این طریق الفاظ دیگری هم در منابع نخستین اهل سنت با سند صحیح آمده است:

• «… فإنه ما أَحد یفارق الجماعة شبراً فیموت إلاَّ مات میتة جاهِلیة»[82]

• «… فإنه لیس احد یفارق الجماعه الا مات میتة جاهلیة»[83]

• «… فإنه من خالف الجماعه شبرا فمات فمیتته جاهلیة»[84]

• «… فإنه من فارق الجماعة شبرًا فمات إلا مات میتة جاهلِیة»[85]

• «… فإنه من یفارق الجماعة شبرا فیموت مات میتة جاهلیة»[86]

• «… فإنه لیس أَحد من الناس یخرج من السلطان شبراً فمات إلاَّ مات میتة جاهلیة»[87]

2_ 2_ 4_ بررسی دلالت

اکثر این روایات در منابع اهل سنت، به ویژه صحاح سته، با سند صحیح ذکر شده اند و صدور آن ها ازنظر علمای اهل سنت قطعی قلمداد می شود. این دسته از روایات بر سه نکته دلالت می کنند: یکم: ضرورت تبعیت از جماعت؛ دوم: لزوم اطاعت از امام حتی در کار مکروه؛ سوم: حجت بودن اجماع مسلمانان.

به واسطۀ صحت اکثر سندها، مدلول این روایات از اعتبار بسیار بالایی برخوردار است و با عنایت به معنای «میتة جاهلیة» و ضرورت در نظر گرفتن مفهوم «کفر و خروج از دین» در معنای آن، به راحتی می توان اثبات نمود که اطاعت از امامی که مسلمانان به امامت او معترف باشند از ضروریات دین محسوب می شود و مخالف آن منکر اصل دین و خارج از اسلام قلمداد شده تا آنجا که حتی اگر حاکم اسلامی فردی جایر و ظالم باشد و مردم را مجبور به اعمال منکر و مکروه نماید، باز اطاعت از او واجب و مخالفت با او حرام است.[88]

با توجه به اهتمامی که مؤلفین صحاح سته به این گروه از حدیث «مرگ جاهلی» داشته[89] و با توجه به فتوای اکثر قریب به اتفاق علمای اهل سنت مبنی بر وجوب اطاعت از حاکم و حرمت قیام علیه او _ هرچند اگر حاکم فاسق و ظالم بوده و به غیراز فرمان های دین اسلام حکم کرده و عمل نماید _،[90] و با توجه به فتوای برخی از علمای اهل سنت با استناد به این روایات مبنی بر کفر شیعیان و مخالفین خلافت ابوبکر و عمر،[91] کاملاً واضح است که برداشت مؤلفین صحاح سته و علمای اهل سنت ازاین روایت، بر ضروری یا اصل دین بودن این امر دلالت داشته و با گفتار برخی دیگر از ایشان که «مرگ جاهلی» را به «جهالت و عصیان» معنا کرده و امامت را موضوعی فرعی دانسته اند، سازگار نخواهد بود.

چگونه است که انتخاب امام و معرفت به او و اطاعت از فرمان های وی، مسئله ای فرعی و فقهی باشد، ولی مخالفت با آن موجب ارتداد و کفر شود؟ چگونه ممکن است موضوعی جزء فروعات فقهی باشد ولی لوازم آن از اصول دین محسوب شود؟ آیا می توان ادعا کرد که عدم التزام به لوازم یک موضوع، موجب خروج از دین شود، ولی خود آن موضوع جزء اصول و ضروریات دین نباشد؟

2_ 3_ نتیجۀ وجود بغض امیرالمؤمنین علیه السلام  در قلب مسلمان

این دسته از روایات از سه طریق امیرالمؤمنین علیه السلام ، عبدالله بن عمر  و  ابن عباس و با سه لفظ مختلف به مناسبت دو ماجرای استفادۀ مردم از کنیۀ «ابو تراب» برای امیرالمؤمنین علیه السلام  و دلداری پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله  به آن حضرت و هم چنین ماجرای برقراری پیمان اخوت بین مهاجرین و انصار ذکر شده است.

برابر با این دسته از روایات، پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله ، خطاب به امیرالمؤمنین علیه السلام  می فرمایند:

«من مات یبغضک مات میتة جاهلیة وحوسب بما عمل فی الإسلام».[92]

«من مات وهو یبغضک یا علی! مات میتة جاهلیة یحاسبه اللَّه بما عمل فی الإسلام».[93]

«أَلا من أَحبَّک حفَّ بالأمن والإیمان و من أَبغضک أَماته اللَّه میتة جاهلیة وحوسب بعمله فی الإسلام».[94]

دو حدیث اول مربوط به ماجرای استفاده از کنیۀ «ابو تراب» توسط مردم برای امیرالمؤمنین علیه السلام  و ناراحتی آن حضرت است. پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله  در مقام دلداری به آن حضرت فرمودند: «ای علی! هر کس با بغض تو بمیرد به مرگ کفر و جهالت مرده است [ولی بااین حال] اعمال یک مسلمان از او خواسته می شود».

یعنی هرچند به حکم مردن به مرگ جاهلی، تمام اعمال او محکوم به حبط و نابودی است ولی بااین حال از او تمام تکالیف یک مسلمان هم خواسته می شود و عذاب انجام ندادن آن اعمال بر او بار می شود؛ برخلاف افرادی که در جهالت مرده اند که فقط محکوم به مرگ کفر هستند و مأمور به انجام تکالیف اسلام نبوده اند. و این بدان معنا است که مبغض امیرالمؤمنین علیه السلام درعین حال که محکوم به مرگ کفر و حبط اعمال است، عذابی دوچندان هم خواهد داشت.

حدیث سوم نیز مربوط به ماجرای عقد اخوت بین مهاجرین و انصار است که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله  محبت امیرالمؤمنین علیه السلام  را نشانۀ مؤمن و زمینه ساز امنیت در قیامت معرفی کرده و بغض نسبت به آن حضرت را مایۀ نابودی اعمال و زمینه ساز مرگ کفر می داند.

در این احادیث تصریح شده است که دشمن امیرالمؤمنین علیه السلام  هرچند به مرگ جاهلی مرده و تمام اعمال او محکوم به حبط و نابودی است، ولی بااین حال تمام تکالیف یک مسلمان از او خواسته می شود.

2_ 3_ 1_ بررسی سند

حدیث اول را سوید بن سعید از زکریا بن عبدالله از عبدالمؤمن از أبی المغیرة از امیرالمؤمنین علیه السلام  و حدیث دوم را محمد بن عثمان از محمد بن یزید الرفاعی از عبد اللَّه بن محمد از لیث بن أبی سلیم از مجاهد بن جبر از عبدالله بن عمر نقل کرده است که با توجه به قواعد رجال می توان «حسن» بودن سند و صحت صدور آن را ثابت نمود.[95]

حدیث سوم را محمود بن محمد از حامد بن آدم از جریر بن عبد الحمید از لیث بن أبی سلیم از مجاهد بن جبر از ابن عباس نقل کرده که همانند دو روایت بالا می توان به «حسن» بودن سند و صحت صدور آن حکم کرد.[96]

بنا بر صحت هر سه روایت، این حدیث جزء احادیث «مستفیض یا مشهور»[97] محسوب می شود؛ و بنا بر ضعف راویان، با توجه به قاعدۀ «یقوی بعض ها بعضاً» صدور آن قطعی خواهد بود و قطعاً برخلاف برداشت برخی از محدثین و شارحین اهل سنت، جزو احادیث ضعیف شمرده نخواهد شد.

2_ 3_ 2_ بررسی دلالت

با توجه به معنای «میتة جاهلیة» در منابع اهل سنت و به دلیل آنکه در این روایات هیچ قرینه ای مبنی بر ارادۀ معنای دیگری از «میتة جاهلیة» وجود ندارد، پس قطعاً بغض امیرالمؤمنین صلی الله علیه وآله  موجب خروج از دین اسلام خواهد شد. این مفهوم در روایات متعددی در منابع اهل سنت با سندهای صحیح از زبان پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله  بارها مورد تأکید قرارگرفته است.[98] مانند احادیث زیر:

قال النبی صلی الله علیه وآله  لعلی بن أبی طالب علیه السلام : «یا علی! کذب من زعم انه یحبنی ویبغضک، یا علی! من احبک فقد احبنی، ومن احبنی أحبه اللَّه ومن أحبه اللَّه أدخله الجنة، ومن أبغضک فقد ابغضنی ومن أبغضنی أبغضه اللَّه ومن أبغضه اللَّه ادخله النّار».[99]

قال النبی صلی الله علیه وآله  لعلی بن أبی طالب علیه السلام : «یا علّی! لو أن أمتّی صاموا حتّی یکونوا کالحنایا و صلوا حتّی یکونوا کالأوتار، ثم أبغضوک لأکبهم اللَّه تعالی فی النّار».[100]

رسول الله صلی الله علیه وآله  یقول لعلّی علیه السلام : «یا علّی! لا یبالی من مات و هو یبغضک، مات یهودّیاً أو نصرانیاً».[101]

ازآنجاکه عدم پایبندی به موضوعی موجب از بین رفتن اصل دین شود، پس قطعاً خود آن موضوع باید از ضروریات و اصول دین باشد، پس بغض امیرالمؤمنین علیه السلام  موجب خروج از دین شده[102] و ازاین رو شناخت امیرالمؤمنین علیه السلام  و محبت داشتن به ایشان از ضروریات و اصول دین خواهد بود. از سوی دیگر پرواضح است که نشانۀ محبت، اطاعت از محبوب و عدم نارضایتی او است؛ بنابراین عدم اطاعت از دستورات امیرالمؤمنین علیه السلام ، موجب غضب آن حضرت و مرگ با جهالت و کفر و درنتیجه نابودی تمامی اعمال می شود؛ و ازآنجاکه این اطاعت به صورت مطلق بوده و مقید به زمان خاص و دستور خاصی نشده است، پس امیرالمؤمنین علیه السلام  به حکم عقل باید منزّه از خطا و هوای نفس بوده و معصوم باشد؛ چراکه امر به اطاعت مطلق از فرد خطاکار، با حکمت خداوند متعال در هدایت بشر و سعادت او همخوانی نخواهد داشت.

از سوی دیگر ازآنجاکه این ویژگی برای هیچ یک از اصحاب با سند صحیح در منابع اهل سنت برشمرده نشده است، دلیلی واضح بربرتری دستورات امیرالمؤمنین علیه السلام  بر گفته های دیگران و عدم صحت خلافت آن ها است.

2_ 4_  نتیجۀ اصرار بر شرب خمر

این حدیث به دو طریق محمد بن منکدر[103] و عبدالله بن عمرو بن العاص نقل شده است. ابن منکدر این حدیث را با لفظ:

من شرب الخمر صباحا کان کالمشرک بالله حتی یمسی وکذلک إن شربها لیلا حتی یصبح و من شربها حتی یسکر لم یقبل الله له صلاة أربعین صباحا ومن مات وفی عروقه منها شیء مات میتة جاهلیة.[104]

 نقل کرده است که به دلیل حضور ابن ابی یحیی[105] در سند آن، این حدیث تضعیف شده است.

مهم ترین طریق این حدیث، طریق عبدالله بن عمرو بن العاص است که با دو لفظ آمده است: «الخمر أمّ الخبائث ومن شربها لم یقبل الله منه صلاة أربعین یوما فإن مات وهی فی بطنه مات میتة جاهلیة».[106] و «ما من أحد یشربها فیقبل الله له صلاةًأربعین لیلة ولا یموت وفی مثانته منها شیء إلا حرّم الله عزوجل علیه الجنة فإن مات فی الأربعین لیلة مات میتة جاهلیة».[107]

لفظ اول با یک سند نقل شده و تمام راویان آن توثیق شده اند.[108] لفظ دوم با سه سند ذکر شده که فقط سند سوم آن صحیح است.[109] سند اول به واسطۀ احمد بن رشدین[110] و سند دوم به واسطۀ حاتم بن منصور[111] تضعیف شده است.

2_ 4_ 1_ بررسی دلالت

با توجه به اینکه در سورۀ مائده، حکم شرب خمر صریح و شفاف بیان شده[112] و با توجه به اینکه حاضرین در این جلسه همگی از اصحاب پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله  بودند و زمان زیادی هم از درگذشت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله  سپری نشده، [113] پس این مذاکره و پرسشگری قطعاً برای دانستن حکم یک مسئلۀ فقهی نبوده، بلکه آنچه موجب این گفتگو و پرسشگری شده چیزی فراتر از آن بوده است؛ یعنی شناختن بزرگ ترین گناه کبیره که ارتکاب آن موجب از بین رفتن اصل دین و نابودی تمام اعمال می شود.[114]

به بیان دیگر صحابه و خلفا در آن شرایط استثنایی و خطرناک آغازین سال های خلافت تازه پاگرفتۀ سقیفه و خطر هجوم دشمنان و قیام مرتدین که اصل و اساس دین را تهدید می کرد، به دنبال این بودند که بدانند آنچه بالاترین گناه و نابخشودنی ترین عصیان یک مسلمان است و موجب از بین بردن تمام اعمال او می شود، نزد خدا و رسولش چیست؟ این مسئله آن قدر اهمیت داشته که فکر بسیاری از اصحاب به ویژه ابوبکر و عمر را به خود مشغول داشته و تا آنجا پیش رفته که به مذاکره و استفسار می رسد. پس یقیناً مسئله از پی جویی حکم یک مسئلۀ فقهی که در قرآن هم تفصیلاً بیان شده، فراتر بوده است. از سوی دیگر عکس العملی که اصحاب نسبت به پاسخ عبدالله بن عمرو بن العاص نشان می دهند نشان از اهمیت موضوع و ارزش بالای آن دارد. به طوری که خلیفه و اصحاب باآنکه پاسخ عبدالله بن عمرو بن العاص را از طریق عبدالله بن عمر می شنوند ولی خود برای شنیدن پاسخ از زبان عبدالله بن عمرو بن العاص به خانۀ او می روند و وقتی حدیث را از زبان او می شنوند، می پذیرند.

مجموع این موارد به همراه محتوای تهدید آمیز  روایت، گویای تنفر زیاد شارع مقدس از اصرار بر شرب خمر است؛ تا آنجا که آن را مساوی با انکار تمام دین قرار داده است؛ یعنی اصرار بر شرب خمر یک مسئلۀ صرفاً فقهی و فرعی نبوده بلکه موضوعی اصلی و اساسی در دین است تا جایی که موجب از بین رفتن اصل دین و مردن به مرگ جاهلی برای شارب خمر می شود.

هم چنین بر اساس روایاتی که در مورد شارب خمر در منابع نخستین اهل سنت از طریق عبدالله بن عمرو بن العاص آمده است این معنا تأیید می شود که حکم مرگ جاهلی برای شارب خمر، نه به واسطۀ ارتکاب یک حرام فقهی و نه برای بیان حکم یک مسئلۀ فقهی، بلکه به خاطر اصرار او بر این عمل شنیع است که شارب خمر به واسطۀ تکرار این عمل از دین خارج شده و مانند کافری است که به عبادت اوثان پرداخته و به مرگ جاهلی مرده باشد.

_ سمعت رسول الله صلی الله علیه وآله : «من شرب الخمر فسکر، سخط اللَّه تعالی علیه أربعین یوما، ثم انتظر به التّوبة، فإن تاب تاب اللَّه علیه، و إن سکر الرّابعة لم یرض اللَّه عنه حتَّی یلْقَاه، و هو فی ردْغة الخبال یوم القیامة؛ أی: صدید أَهل النَّار».[115]

_ سمعت رسول الله صلی الله علیه وآله یقول: «من شرب جرعة خمر لم یقبل اللَّه له صلاة جمعتین، فإن تاب تاب اللَّه علیه، فإن مات وهو یشربها، مات کافرًا».[116]

_ قال النَّبِی صلی الله علیه وآله : «من شرب الخمر فجعلها فی بطنه لم تقبل له صلاة سبعا، إن مات فیها مات کافرًا، فإن أذهبتْ عقله عن شیء من الفرائض لم تقبل له صلاة أربعین یوما، فإن مات فیها مات کافرًا».[117]

_ قال رسول الله صلی الله علیه وآله : «من سکر من الخمر لم تقبل له صلاة أربعین یوما، فإن مات فیها، مات کعابد وثنٍ».[118]

2_ 5_ نتیجۀ ترک عمدی حج

این حدیث فقط در کتاب الایمان عدنی، آمده است:

من کان عنده زاد وراحلة فلم یحج ولم یحبسه مرض حابس أو سلطان جائر أو حاجة ظاهرة فلیمت یهودیا أو نصرانیا أو میتة جاهلیة.[119]

در سند این حدیث[120] دو اشکال اساسی وجود دارد؛ یکی اینکه عبدالرحمن بن عبدالله از تابعین بوده و هرگز پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله  را درک نکرده است، پس این روایت مرسل خواهد بود. دیگر آنکه هشام بن سلیمان المخزومی نزد برخی از رجالیان مانند ابو حاتم رازی «مضطرب الحدیث» بوده و تضعیف شده است.[121]

همچنین در سایر احادیث مشابه که صحیح السند هم هستند، عبارت «میتة جاهلیة» نیامده است؛ مانند:

 من قدر علی أن یحج فلم یحج فلیمت یهودیا أو نصرانیا.[122]

 من ملک زادا و راحلة تبلغه فلم یحج بیت الله فلا یضره یهودیا مات أو نصرانیا.[123]

من ملک زادا و راحلة تبلغه إلی بیت الله فلم یحج فلا علیه أن یموت یهودیا أو نصرانیا.[124]

پس به دلیل مرسل و خبر واحد بودن حدیث و تضعیف هشام بن سلیمان المخزومی، می توان گفت عبارت «میتة جاهلیة» در این حدیث نوعی نقل به معنا و یا تفسیری از مؤلف کتاب است نه جزئی از حدیث، تا گونه ای مستقل از حدیث «مرگ جاهلی» به حساب آمده و با دلالت سایر روایات در تعارض قرار گیرد.

2_ 6_ ترک جهاد و ترک وصیت دو موضوع ادعایی در کلام گروهی از اندیشمندان سنی

گاهی در برخی از منابع، احادیثی با موضوع وصیت و جهاد، تحت عنوان «مرگ جاهلی» بازگو شده اند. درحالی که در منابع روایی چهار قرن نخستین اهل سنت که عصر طلایی تألیف مجامع روایی و تدوین صحاح سته است، هیچ اثری از این  روایات یافت نمی شود.

 مثلاً روایت «من مات ولم یغز ولم یحدث نفسه بغزو مات میتة جاهلیة»[125] که امروزه تحت عنوان «حدیث جهاد»، مستمسکی در دست وهابیت جهت تشویق برخی برای جهاد با سایر مسلمانان، به ویژه شیعیان، مورداستفاده قرارمی گیرد، در هیچ منبعی از منابع چهار قرن نخستین یافت نمی شود.[126]

و یا حدیث «من مات بغیر وصیة مات میتة جاهلیة» که به عنوان «حدیث وصیت» شناخته می شود، اولین بار در کتاب الحاوی الکبیر فی فقه مذهب الإمام الشافعی تألیف علی بن محمد بن حبیب ماوردی (متوفای 450 ق) با لفظ «من مات من غیر وصیة مات میتة جاهلیة»[127] بدون ارائۀ سند، از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله  آمده است.

 

نتیجه

بر اساس آنچه در این تحقیق بیان شد، مجموعه ای از احادیث تحت عنوان «مرگ جاهلی»، در موضوعات: لزوم اطاعت از امام، پرهیز از افتراق در جماعت مسلمانان و شاخصۀ ایمان بودن محبت امیرالمؤمنین علیه السلام  معتبر بوده و در برخی از موارد دارای اسناد صحیح است و با توجه به معنای «میتة جاهلیة» و قرائن ذکر شده، کاملاً واضح است که هر سه موضوع از ضروریات و حتی از اصول دین محسوب می شوند و هر کس آن ها را انکار کند، از دین خارج شده و به مرگ کفر و جاهلی مرده است.

در حدیث شارب خمر، بر اساس قرائن بیان شده قطعاً مراد از این حدیث بیان حکم یک مسئلۀ فقهی نبوده، بلکه اصرار بر شرب خمر ازنظر شارع در حدّ انکار دین و خروج از اسلام قلمداد شده و موجب از بین رفتن اصل دین می شود و این نشان از اصولی بودن موضوع ترک شرب خمر نزد شارع مقدس دارد؛ حدیث ترک عمدی حج نیز دچار ضعف سند بوده و خبر واحد محسوب می شود؛ از این رو قابلیت تزاحم با سایر احادیث مرگ جاهلی را ندارد. درنتیجه هیچ گونه تضاد یا تزاحمی بین موضوعات حدیث «مرگ جاهلی» نبوده و همگی، به ویژه موضوع معرفت امام و تبعیت از او، از ضروریات و اصول دین هستند.

ابن ابی زمنین، ابوعبدالله محمد بن عبدالله، ریاض الجنه بتخریج اصول السنة، تحقیق عبدالله بن محمد البخاری، المدینه المنوره، مکتبه الغرباء الاثریه، 1415 ق

ابن أبی شیبة الکوفی، أبو بکر عبد الله بن محمد، الکتاب المصنف فی الأحادیث والآثار، تحقیق: کمال یوسف الحوت، الریاض، مکتبة الرشد، 1409 م

ابن البختری، محمد بن عمرو، مجموع فیه مصنفات ابی جعفرابن البختری، تحقیق: نبیل سعدالدین جرار، بیروت، دار البشائر الاسلامیة، 1422 ق

ابن الملقن، عمربن علی، البدرالمنیرفی تخریج الأحادیث والأثار الواقعة فی الشرح الکبیر، تحقیق مصطفی ابوالغیط، الریاض، دارالهجره، 1425 ق

ابن المنذر، ابوبکرمحمد بن ابراهیم، تفسیر القران تحقیق سعد بن محمد السعد، المدینه المنوره، دارالمآثر 1423 ق

ابن تیمیة الحرانی، أحمد بن عبد الحلیم، منهاج السنة النبویة، تحقیق: د. محمد رشاد سالم، مؤسسة قرطبة، 1406 م

ابن حبان، ابو حاتم محمد بن حبان، الصحیح، تحقیق: شعیب الأرنؤوط، بیروت، مؤسسة الرسالة 1414 ق

ابن حبان، ابو حاتم محمد بن حبان، المجروحین من المحدثین والضعفاء والمتروکین، تحقیق: محمود ابراهیم زاید، حلب، دارالوعی 1396 ق

ابن حبان، الثقات، تحقیق سید شرف الدین احمد، بیروت، دارالفکر، 1395 ق

ابن حنبل، مسندالامام احمد بن حنبل، مصر، موسسه قرطبة، بی تا،

ابن راهویه، إسحاق بن ابراهیم بن مخلد، مسندابن راهویه، تحقیق: د.عبدالغفوربن عبدالحق البلوشی، المدینة المنورة، مکتبة الإیمان 1412 ق،

ابن زنجویه، ابواحمد حمید بن مخلد الخرسانی، الاموال، تحقیق شاکرذیب فیاض، الریاض، مرکزالملک فیصل 1406 ق

ابن عابدین، محمدامین بن عمر، حاشیه ردّ المحتارعلی الدر المختار، بیروت، دارالکفر 1412 ق

ابن عبد البر یوسف بن عبد الله بن محمد، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، تحقیق: علی محمد البجاوی، بیروت، دار الجیل، 1412 ق،

ابن عبدالوهاب، محمد، مسائل الجاهلیة التی خالف فیها رسول الله أهل الجاهلیة، تحقیق: محمود شکری الألوسی، المدینة المنورة، الجامعة الإسلامیة، 1396 ق،

ابن عبدالوهاب، محمد، مؤلفات محمد بن عبد الوهاب، تحقیق: عبد العزیز زید الرومی، د. محمد بلتاجی، د. سید حجاب، الریاض، جامعة الإمام محمد بن سعود، بی تا

ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة والنهایة، بیروت، مکتبة المعارف، بی تا

ابوعوانة، یعقوب بن إسحاق الاسفرائنی، مسند ابی عوانه، بیروت، دارالمعرفة، بی تا

ابن ابی یعلی، محمد بن محمد، طبقات الحنابلة، تحقیق: محمد حامد الفقی، بیروت، دار المعرفة، بی تا

الأزدی، محمد بن ابی نصر، تفسیر غریب ما فی الصحیحین، تحقیق زبیده محمد سعید، قاهره، مکتبه السنه 1415 ق

الأنصاری، أبومحمد عبدالله بن محمد بن جعفر بن حیان، طبقات المحدثین باصبهان والواردین علیها، تحقیق: عبدالغفور عبدالحق حسین البلوشی، بیروت، مؤسسة الرسالة 1412 ق

الآبی، أبو سعد منصور بن الحسین، نثر الدر فی المحاضرات، تحقیق: خالد عبد الغنی محفوط، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1424 هـ

الآجری، أبوبکر محمد بن الحسین، الشریعة، تحقیق: الدکتور عبد الله بن عمر بن سلیمان الدمیجی، الریاض، دارالوطن 1420 ق

الآمدی علی بن أبی علی، غایة المرام فی علم الکلام، تحقیق: حسن محمود عبد اللطیف، القاهره، المجلس الأعلی للشئون الإسلامیة، 1391 م،

البخاری، محمد بن إسماعیل، التاریخ الکبیر، تحقیق: السید هاشم الندوی بیروت، دار الفکر، بی تا

البخاری، محمد بن اسماعیل، التاریخ الکبیر، تحقیق سید هاشم الندوی، بیروت، دارالفکر، بی تا

البخاری، أبوعبدالله محمد بن إسماعیل، الجامع الصحیح، تحقیق: د. مصطفی دیب البغا، یمامه، دارابن کثیر 1407 ق

البربهاری، الحسن بن علی بن خلف، شرح السنة، تحقیق: د. محمد سعید سالم القحطانی، الدمام، دارابن القیم 1408 ق،

البزار، أبو بکر أحمد بن عمرو بن عبد الخالق، البحر الزخار، تحقیق: د. محفوظ الرحمن زین الله، بیروت، مؤسسة علوم القرآن، مکتبة العلوم والحکم، 1409 م،

ترمذی، محمد بن عیسی، الجامع الصحیح سنن ترمذی، تحقیق: أحمد محمد شاکر، بیروت، دارإحیاء التراث العربی، بی تا

التفتازانی، سعد الدین مسعود بن عمر، شرح المقاصد فی علم الکلام، باکستان، دارالمعارف النعمانیة 1401 ق

التوحیدی، ابوحیان علی بن محمد، البصائروالذخائر، تحقیق ودادالقاضی، لبنان، دارصادر 1419 ق

الجوهری البغدادی، علی بن الجعد، مسند ابن الجعد، تحقیق: عامر أحمد حیدر، بیروت، موسسه نادر 1410 ق

الحاکم النیسابوری، محمد بن عبدالله أبو عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1990 م

الخطابی البستی، أبو سلیمان حمد بن محمد بن ابراهیم، العزلة، القاهره، المطبعة السلفیة، 1399 هـ

الخطیب البغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، بیروت، دارالکتب العلمیه، بی تا

الخطیب البغدادی، أحمد بن علی، الفقیه و المتفقه، تحقیق: أبو عبد الرحمن عادل بن یوسف الغرازی، الریاض، دار ابن الجوزی، 1421 هـ

الدارقطنی، أبوالحسن علی بن عمر، السنن، تحقیق: السید عبد الله هاشم یمانی المدنی، بیروت، دار المعرفة 1386 ق

الدارمی، أبومحمد عبدالله بن عبدالرحمن، السنن، تحقیق: فواز أحمد زمرلی، خالد السبع العلمی، بیروت، دارالکتاب العربی 1407 ق

الذهبی، شمس الدین محمد بن احمد، تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، تحقیق عمرعبدالسلام ندمری، لبنان، دارالکتاب العربی 1407 ق

الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد، سیرأعلام النبلاء، تحقیق: شعیب الأرناؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، بیروت، مؤسسة الرسالة 1413 ق،

الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد، میزان الاعتدال فی نقد الرجال، تحقیق: الشیخ علی محمد معوض والشیخ عادل أحمد عبدالموجود بیروت، دار الکتب العلمیة، 1995 م

الرازی، عبدالرحمن بن محمد بن ادریس، تفسیر ابن ابی حاتم، تحقیق اسعد محمد الطیب، لبنان، مکتبه العصریه، بی تا

الرامهرمزی الحسن بن عبد الرحمن، المحدث الفاصل بین الراوی والواعی، تحقیق: د. محمد عجاج الخطیب، بیروت، دار الفکر، 1404 ق

الرقیق الندیم أبو اسحاق ابراهیم بن القاسم، قطب السرور فی اوصاف الخمور، بی جا، بی تا

الرویانی، محمد بن هارون، مسند الرویانی، تحقیق: أیمن علی أبو یمانی، القاهرة، موسسه قرطبة 1416 ق

الزبیری، مصعب بن عبدالله، حدیث مصعب الزیبری، تحقیق صالح عثمان اللحام، اردن، دارالعثمانیه 1424 ق،

الزرکشی، بدرالدین محمد بن بهادر، البحرالمحیط فی أصول الفقه، تحقیق محمد محمد تامر، لبنان، دارالکتب العلمیه 1421 ق

الزهری، عبیدالله بن عبدالرحمن، حدیث ابی الفضل الزهری، تحقیق الدکتورحسن بن محمد، الریاض، اضواءالسلف 1418 ق

الزهری، أبوعبدالله محمد بن سعد بن منیع، الطبقات الکبری، بیروت، دارصادر، بی تا

السبتی المالکی عیاض بن موسی بن عیاض، مشارق الأنوار علی صحاح الآثار، بیروت، المکتبة العتیقة ودار التراث، بی تا

السجستانی، أبو داود سلیمان بن الأشعث، سنن أبی داود، تحقیق: محمد محیی الدین عبد الحمید، بیروت، دارالفکر، بی تا،

السندی، محمد بن عبدالهادی، حاشیه السندی علی سنن النسایی، تحقیق عبدالفتاح ابوغدة، حلب، مکتب المطبوعات الاسلامیه 1406 ق،

سیوطی، عبدالرحمن بن ابی بکر، الدیباج علی مسلم، تحقیق ابواسحاق الحوینی، السعودیه، دارابن عفان 1416 ق

سیوطی، عبدالرحمن بن ابی بکر، تدریب الراوی فی شرح تقریب النواوی، تحقیق عبدالوهاب عبداللطیف، الریاض، مکتبه الریاض الحدیثه، بی تا

السیوطی جلال الدین عبد الرحمن بن أبی بکر، اللآلیء المصنوعة فی الأحادیث الموضوعة، تحقیق: أبو عبد الرحمن صلاح بن محمد بن عویضة، بیروت، دار الکتب العلمیة 1996 م،

الشافعی، أبی القاسم علی بن الحسن إبن هبة الله، تاریخ مدینة دمشق وذکر فضلها وتسمیة من حلها من الأماثل، تحقیق: محب الدین أبی سعید عمر بن غرامة العمری، بیروت، دار الفکر، 1995 م

الشوکانی، محمد بن علی بن محمد، نیل الأوطار من أحادیث سید الأخیار شرح منتقی الأخبار، بیروت، دار الجیل، 1973 م

الشیبانی، أبوبکرأحمد بن عمرو بن الضحاک، الاحادوالمثانی، تحقیق باسم فیصل أحمد، الریاض، دارالرایة 1991 م

الشیبانی، عمرو بن الضحاک، السنة، تحقیق: محمد ناصر الدین الألبانی، بیروت، المکتب الإسلامی 1400 ق

الشیرازی، ابراهیم بن علی بن یوسف، المهذب فی فقه الإمام الشافعی، بیروت، دار الفکر، بی تا

الصنعانی، أبو بکر عبد الرزاق بن همام، مصنف عبدالرزاق، تحقیق: حبیب الرحمن الأعظمی، بیروت، المکتب الاسلامی 1403 ق

الصنعانی، محمد بن إسماعیل، سبل السلام شرح بلوغ المرام من أدلة الأحکام، تحقیق: محمد عبد العزیز الخولی، بیروت، دارإحیاء التراث العربی 1379 ق

الطبرانی، سلیمان بن أحمد بن أیوب، مسند الشامیین، تحقیق: حمدی بن عبدالمجید السلفی، بیروت، موسسه الرسالة 1405 ق

الطبرانی، سلیمان بن أحمد، معجم الاوسط، تحقیق: طارق بن عوض الله بن محمد، عبد المحسن بن ابراهیم الحسینی، القاهرة، دارالحرمین 1415 ق

الطبرانی، سلیمان بن أحمد، معجم الکبیر، تحقیق: حمدی بن عبدالمجید السلفی، الموصل، مکتبةالزهراء 1404 ق

الطبری، محمد بن جریر، جامع البیان فی تأویل القراان، تحقیق احمدمحمدشاکر، بیروت، موسسه الرساله 1420 ق

الطحان، محمود بن احمد، تیسیر مصطلح الحدیث، مصر، مرکزالهدی للدراسات 1415 ق

الطرسوسی، محمد بن ابراهیم، مسند عبدالله بن عمر، تحقیق: أحمد راتب عرموش، بیروت، دارالنفائس 1393 ق

الطیالسی، سلیمان بن داود، مسند أبی داود الطیالسی، بیروت، دار المعرفة، بی تا

عبدالباقی بن قانع، معجم الصحابة، تحقیق: صلاح بن سالم المصراتی، المدینة المنورة، مکتبة الغرباء الأثریة 1418 ق

عدنی، محمد بن یحیی، الایمان، تحقیق حمد بن حمدی، کویت، دارالسلفیه، 1407 ق

عسقلانی، ابن حجر احمد بن علی، تهذیب التهذیب، بیروت، دارلفکر، 1404 ق،

عسقلانی، ابن حجراحمد بن علی، فتح الباری شرح صحیح البخاری، تحقیق: محب الدین الخطیب، بیروت، دار المعرفة، بی تا

عسقلانی، ابن حجراحمد بن علی، لسان المیزان، بیروت، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات 1986 م

عسقلانی، ابن حجراحمد بن علی، تقریب التهذیب، تحقیق محمد عوامه، سوریه، دارالرشید 1406 ق

العمرانی، یحیی بن ابی الخیر، الانتصار فی الرد علی المعتزله القدریه الاشرار، تحقیق سعود بن عبدالعزیز، الریاض، اضواء السلف 1999 م،

العینی بدر الدین محمود بن أحمد، عمدة القاری شرح صحیح البخاری، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، بی تا

غزالی، ابوحامد، الاقتصاد فی الاعتقاد، لبنان، دارمکتبه الهلال 1993 م

الفاکهی، ابوعبدالله محمد بن اسحاق، أخبارمکة فی قدیم الدهروحدیثه، تحقیق عبدالملک عبدالله دهیش، بیروت، دارالخضر 1414 ق

القاری، علی بن سلطان محمد، مرقاة المفاتیح شرح مشکاة المصابیح، تحقیق: جمال عیتانی، بیروت، دار الکتب العلمیة، 2001 م،

القرطبی أبو عبد الله محمد بن أحمد، الجامع لأحکام القرآن، القاهره، دار الشعب، بی تا

القزوینی، محمد بن یزید، سنن ابن ماجه، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، بیروت، دار الفکر، بی تا

اللالکائی، ابوالقاسم هبة الله بن الحسن، شرح أصول اعتقاد أهل السنة والجماعة من الکتاب والسنة وإجماع الصحابة، تحقیق احمد سعد حمدان، الریاض، دارطیبة، 1402 ق

اللیث بن سعد بن عبد الرحمن، مجلس من فوائد اللیث بن سعد، تحقیق: محمد بن رزق الطرهونی، الریاض، دارعالم الکتب للنشر والتوزیع 1407 ق،

الماوردی، ابوالحسن علی بن محمد، الحاوی الکبیرفی فقه مذهب الشافعی، تحقیق شیخ علی محمد معوض، بیروت، دارالکتب العلمیه 1419 ق،

مجلسی، محمد باقر، بحار الانوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة علیهم السلام ، لبنان، دارالاحیاء 1403 ق،

المروزی، نعیم بن حماد، کتاب الفتن، تحقیق: سمیر أمین الزهیری القاهره، مکتبة التوحید، 1412 ق،

المروزی، محمد بن نصر، تعظیم قدر الصلاه، تحقیق عبدالرحمن عبدالجبار الفریوانی، المدینه المنوره، مکتبه الدارالمدینه 1406 ق

المزی، یوسف بن عبدالرحمن، تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، تحقیق بشارعواد معروف، بیروت، موسسه الرساله 1400 ق

مفید، محمد بن محمد، الإفصاح فی الإمامة، قم، کنگره شیخ مفید (ره) 1413 ق

المقریزی، احمد بن علی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال والأموال والحفدة والمتاع، تحقیق محمد عبدالحمید النمیسی، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1420 ق

المناوی، عبد الرؤوف، الیواقیت والدرر فی شرح نخبة ابن حجر، تحقیق: المرتضی الزین أحمد، الریاض، مکتبة الرشد، 1999 م،

أبو یعلی، أحمد بن علی، مسند ابی یعلی، تحقیق: حسین سلیم أسد، دمشق، دارالمأمون للتراث 1404 ق،

النسائی، أبو عبد الرحمن أحمد بن شعیب، المجتبی من السنن، تحقیق: عبدالفتاح أبو غدة، حلب، مکتب المطبوعات الإسلامیة 1406 ق

النسائی، أبو عبد الرحمن أحمد بن شعیب، سنن الکبری، تحقیق: د.عبدالغفارسلیمان البنداری، بیروت، دارالکتب العلمیة 1411 ق،

النووی، أبو زکریا یحیی بن شرف بن مری، صحیح مسلم بشرح النووی، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، 1392 م

نیشابوری، مسلم بن الحجاج، الکنی و الاسماء، تحقیق: عبدالرحیم محمدأحمدالقشقری، المدینة المنورة، الجامعة الاسلامیة 1404 ق،

_ _ _  _ _ _ _   _ _ _ ، صحیح مسلم، تحقیق: محمد فؤاد عبدالباقی، بیروت، دارإحیاء التراث العربی، بی تا

الهیثمی، علی بن أبی بکر، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، القاهرة، بیروت، دار الریان للتراث/دار الکتاب العربی، 1407 م

 


پی نوشت ها :
[1] دانش آموختۀ حوزۀ علمیۀ قم و فارغ التحصیل مرکز تخصصی امامت اهل بیت علیهم‌السلام  m.saber110@yahoo.com

[2].غزالی می‌گوید: «النظر فی الإمامة أیضاً لیس من المهمات، ولیس أیضاً من فن المعقولات فیها من الفقهیات» (غزالی، ابوحامد، الاقتصاد فی الاعتقاد، 1/253) سیف‌الدین آمدی نیز می‌گوید: «واعلم ان الکلام فی الامامه لیس من اصول الدیانات و لا من امور اللابدیات» (آمدی، سیف الدین، غایة المرام، 1/363) هم چنین لازمۀ کلام اشاعره مبنی بر اینکه نصب امام از تکالیف مردم است، فرعی و فقهی دانستن امامت است.

[3]. نسبت منطقی میان اصل و ضروری، نسبت عام و خاص مطلق است؛ یعنی هر آنچه اصل دین محسوب شود قطعاً ضروری دین هست، ولی چه بسیار ضروریاتی که اصل شمرده نمی‌شوند. از سوی دیگر آنچه بین فریقین مسلّم است اینکه هرکس منکر ضروری دین شود، قطعاً خارج از دین محسوب می‌شود. (ر.ک: دائرة المعارف الشیعة و العامة، ذیل کلمۀ اصل)

[4]. علامۀ مجلسی می‌فرماید: «ما اجمع علیه الفرقة المحقة من کون الامامة من اصول‌الدین ردّا علی المخالفین القائلین بانه من فروعه و قد روت العامة و الخاصة متواترا ‹من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتةً جاهلیة›» (مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، 8/386).

[5]. به دلیل آنکه در این تحقیق تمام روایات «میتۀ جاهلی» با موضوعات مختلف موردبررسی قرار می‌گیرد، ازاین‌رو عنوان «حدیث معرفت امام»، نامی اخص برای معنایی اعم است که کاربرد آن برای اعم، وافی نخواهد بود.

[6]. مثلاً در بحث لزوم سمعی نصب امام پس از تمسک به آیۀ اولی الامر، دلیل روایی خود را همین حدیث قرار می‌دهد و می‌گوید: «و لقوله: ‹من مات و لم یعرف…› فانّ وجوب الطاعه والمعرفه یقتضی وجوب الحصول» (تفتازانی، سعدالدین، شرح المقاصد فی علم الکلام، 3/476)

[7]. شیخ مفید در الافصاح می‌فرماید: «و أما الخبر فهو المتواتر عن النبی صلی‌الله‌علیه وآله  أنه قال: ‹من مات و هو لا یعرف إمام زمانه مات میتة جاهلیة› و هذا صریح بأن الجهل بالإمام یخرج صاحبه عن الإسلام». (مفید، محمد بن محمد، الإفصاح فی الإمامة، مسألة الکلام فی الإمامة)

[8]. در این مقاله با هدف اختصار در نقل احادیث، لفظی که دارای بیشترین تکرار و جامع‌ترین معنا نسبت به سایر الفاظ باشد به‌عنوان تعبیر اصلی و سایر الفاظ هم‌راستا، به‌عنوان لفظ مشابه در نظر گرفته شده است.

[9]. ازدی، محمد بن ابی نصر، تفسیر غریب ما فی الصحیحین، 1/377؛ ابن الملقن، عمر بن علی، البدرالمنیر، 8/528؛ سبتی، عیاض بن موسی، مشارق الانوار، 1/390؛ سیوطی، عبدالرحمن بن ابی بکر، الدیباج علی مسلم، 4/459؛ نووی، یحیی بن شرف، صحیح مسلم بشرح النووی، 1 2/238.

[10]. عسقلانی، ابن حجر، فتح الباری، 1 3/5؛ عینی، محمود بن احمد، عمدة قاری، 24/178.

[11]. سندی، محمد بن عبدالهادی، حاشیة السندی علی سنن النسایی، 7/123؛ ابن ابی شیبه، عبدالله بن محمد، المصنف، 7/452.

[12]. ابن تیمیه با در نظر گرفتن همین معانی گفته است: «فإن النبی صلی‌الله‌علیه وآله  قد قال: ‹من مات میتة جاهلیة› فی أمور لیست من أرکان الإیمان التی من ترکها کان کافرا. کما فی صحیح مسلم: ‹من قتل تحت رایة عمیة… فَقْتلَتُه جاهلیة› وهذا الحدیث یتناول من قاتل فی العصبیة ولکن لا یکفر المسلم بالاقتتال فی العصبیة فکیف یکفر بما هو دون ذلک». (ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم، منهاج السنه، 1/113)

[13]. نیشابوری، مسلم بن حجاج، الصحیح، 6/22.

[14]. ابن حنبل، احمد، المسند، 4/202؛ ازدی، ابو داود، السنن، 2/426؛ ترمذی، محمد بن عیسی، السنن، 4/226.

[15]. عدنی، محمد بن یحیی، الایمان، 1/103.

[16]. نیشابوری، مسلم بن حجاج، الصحیح، 3/1476 (نقل به مضمون).

[17]. رقیق، ابراهیم بن قاسم، قطب السرور فی اوصاف الخمور، 1/114.

[18]. آل عمران/154: <يظُنُّونَ بِاللَّـهِ غَيْـرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجاهِلِیّةٍ> فخررازی می‌گوید: «ظَنَّ الْجاهِلِيَّةِ بدل من غیر حقٌّ، و الفائدة فی هذا الترتیب أن غیر الحق: أدیان کثیرة، و أقبحها مقالات أهل الجاهلیة» آلوسی نیز می‌گوید: «ظن أهل الجاهلیة أی الشرک و الجهل باللّه تعالی».

[19]. مائده/50: <أَ فَحُكْمَ الْجاهِلِيَّةِ يَبْغُون> فخررازی می‌گوید: «وقتی پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه وآله  بین بنی قریظه و بنی نضیر قضاوت کرد، بنی‌نضیر خشمگین شده و گفتند: ما به حکم تو رضایت نمی‌دهیم؛ تو دشمن ما هستی! پس خداوند متعال، این آیه را نازل فرمود: (مفاتیح الغیب، 12/375).».

[20]. احزاب/33: <وَ قَرْنَ في‏ بُيُوتِكُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَـرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولی> و فتح/26: <إِذْ جَعَلَ الَّذينَ كَفَرُوا في‏ قُلُوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ الْجاهِلِيَّةِ>.

[21]. ر.ک: بررسی حدیث معرفت امام از منظرفریقین، ص 75.

[22]. پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه وآله  می‌فرمایند: «من فارق الجماعه فاقتلوه» (نسائی، احمد بن شعیب، المجتبی من السنن، 7/92؛ خطیب بغدادی، احمد بن علی، الفقیه والمتفقه، 1/417).

[23]. ماوردی، علی بن محمد، الحاوی الکبیر، 3/105. شافعی بعد از تقسیم مخالفین به 3 قسم می‌گوید: «فإما ما وجب قتالهم علیه:… والخامس: أن یتظاهروا علی خلع الإمام الذی قد انعقدت بیعته ولزمت طاعته، روی عبد‌الله بن عمر عن رسول الله صلی‌الله‌علیه وآله  أنه قال:‹…ومن مات ولیس فی عنقه بیعة مات میتة جاهلیة›». واین حکم نه با گمراهی و جهالت و نه با بی امامی و عصیان تناسب ندارد.

[24]. لالکائی، هبة‌الله بن حسن، اعتقاد اهل السنه، 1/161؛ ابن ابی یعلی، محمد بن محمد، طبقات الحنابله، 1/244: «ومن خرج علی إمام المسلمین …فقد شق هذا الخارج عصا المسلمین وخالف الآثار عن رسول الله، فإن مات الخارج علیه مات میتة جاهلیة ولا یحل قتال السلطان ولا الخروج علیه لأحد من الناس فمن فعل ذلک فهو مبتدع علی غیر السنة والطریق» درجای دیگر می‌گوید: «ومن خرج علی إمام من أئمة المسلمین فهو خارجی».

[25]. شیرازی، ابراهیم بن علی، المهذب، 2/217: «کتاب قتال أهل البغی: لا یجوز الخروج عن الإمام لما روی ابن عمر أن النبی صلی‌الله‌علیه وآله  قال ‹… ومن مات وهو مفارق للجماعة فإنه یموت میتة جاهلیة.›»

[26]. توحیدی، علی بن محمد، البصائر والذخائر، 7/151؛ آبی، منصور بن حسین، نثر الدرر، 2/66: «استأذن عبد‌الله بن عمر علی الحجّاج لیلاً، فقال الحجّاج: ‹إحدی حمقات أبی عبد الرحمن!› فدخل، فلما وصل إلیه قال له الحجّاج: ‹ما جاء بک؟› قال: ‹ذکرت قول رسول الله صلی‌الله‌علیه وآله :” من مات ولم یبایع إمام عصره وزمانه مات میتةً جاهلیةً “›، فقال له: ‹أتتخلّف عن بیعة علی بن أبی طالب وتبایع عبد الملک؟ بایع رجلی فإنّ یدی عنک مشغولة، ومدَّ إلیه رجله!›»

[27]. ابن عبدالوهاب، محمد، مسائل الجاهلیة، 10: «أما الجاهلیة هی التی لیس فیها رسول ولیس فیها کتاب. والمراد بها: ما کان قبل بعثة النبی صلی‌الله‌علیه وآله  لأنه قبل بعث النبی صلی‌الله‌علیه وآله  کان العالم کله یموج فی ضلال وکفر وإلحاد».

[28]. مقریزی، احمد بن علی، امتاع الاسماع، 9/218؛ ابن عابدین، محمد امین بن عمر، حاشیه ردّ المختار، 1/605.

[29]. به دلیل آنکه این عنوان با مدلول احادیث اهل سنت تناسبی نداشته و بیشتر با الفاظ احادیث امامیه منطبق است، عنوان «لزوم تبعیت از امام» را برگزیدیم.

[30]. ر.ک: کتاب بررسی حدیث معرفت امام از منظر فریقین. از صفحۀ 97 به بعد.

[31]. ابن ابی عاصم، احمد بن عمرو، همان، 2/503؛ ابویعلی، احمد بن علی، المسند، 1 3/366؛ ابن حبان، محمد، المجروحین، 1/286؛ طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الاوسط، 6/70.

[32]. رجالیان اهل سنت او را تضعیف نموده و برای او از تعابیری مانند «متروک» و «لیس بثقة» استفاده کرده‌اند. ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، 1 3/224 رقم 71؛ مزی، یوسف بن عبدالرحمن، تهذیب الکمال، 8/308 رقم 1716.

[33]. طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الاوسط، 3/361؛ همو، المعجم الکبیر، 10/289.

[34]. ابن قانع، عبدالباقی، معجم الصحابه، 2/66؛ ابن حبان، محمد، الصحیح، 10/434؛ زهری، عبیدالله بن عبدالرحمن، حدیث ابی الفضل زهری، 1/137.

[35]. طیالسی، سلیمان بن داود، المسند، 1/259؛ ابن حنبل، احمد، همان، 4/96؛ طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، 1 9/388؛ همو، مسند الشامیین، 2/437.

[36]. او غلام أم المومنین جویریه غطفانیه و از بزرگان مدینه است و در نزد رجالیان اهل سنت ثقه محسوب می‌شود. ر.ک: ذهبی، محمد بن احمد، سیراعلام النبلاء، 5/36.

[37]. به دلیل عدم سماع او از برخی صحابه، رجالیان از او به «ثقة مدلس» تعبیرکرده اند. (ر.ک: ذهبی، محمد بن احمد، سیرالاعلام النبلاء، 1 3/208 رقم 63؛ هیثمی، علی بن ابی بکر، مجمع الزوائد، 1/88) ذهبی می‌گوید: «أنه ثقة مدلس، فلا یقبل منه إلا ما تبین فیه سماعه من غیر تدلیس». (ذهبی، محمد بن احمد، من تکلم فیه و هو موثق، 1/276).

[38]. رجالیان او را «متروک الحدیث» و «ضعیف جدا» و «مدلس» معرفی کرده‌اند. ر.ک: ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، 1 3/369 رقم 113؛ مزی، یوسف بن عبدالرحمن، تهذیب الکمال، 8/16 رقم 1592. هیثمی، علی بن ابی بکر، همان، 2/84.

[39]. طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، 12/440.

[40]. از او به «متروک الحدیث» تعبیر شده است. ر.ک: عسقلانی، ابن حجر، تهذیب التهذیب، 2/313.

[41]. طرسوسی، محمد بن ابراهیم، مسند عبدالله بن عمر، 1/28؛ و همچنین ابن ابی شیبه، همان، 7/457؛ ابن ابی عاصم، احمد بن عمرو، السنه، 2/503 با لفظ «ولا طاعة»؛ ابن قانع، عبدالباقی، همان، 2/235 با لفظ «ولا علیه طاعة»؛ جوهری، مسند ابن الجعد، 1/330 با لفظ «ولیس علیه طاعة»؛ ابن حنبل، احمد، همان، 3/446؛ ابن زنجویه، حمید بن مخلد، الاموال، 1/46؛ بخاری،  محمد بن اسماعیل، التاریخ الکبیر، 6/445؛ رویانی، محمد بن هارون، المسند، 2/364 با لفظ «ولیست علیه طاعة».

[42]45. بخاری، محمد بن اسماعیل، الکامل فی ضعفاء الرجال، 5/227. ابن حجر، اقوال رجالیان در تضعیف او را آورده است. (ر.ک: عسقلانی، ابن حجر، تهذیب التهذیب، 5/42)

[43]. طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الاوسط، 7/287.

[44]. همو، المعجم الکبیر، 20/86.

[45]. همو، مسند الشامیین، 3/260.

[46]. ابن ابی عاصم، احمد بن عمرو، همان، 2/500.

[47]. ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، 3/292 رقم 6466: «هو منکر الحدیث»؛ بخاری، محمد بن اسماعیل، الکامل فی ضعفاء الرجال، 8/118 رقم 1283.

[48]. هرچند ابن حبان، محمد، او را جزء ثقات نقل کرده اما اکثر رجالیان اهل سنت او را تضعیف کرده‌اند. ر.ک: مزی، یوسف بن عبدالرحمن، تهذیب الکمال، 1 6/407 رقم 3704؛ هیثمی، علی بن ابی بکر، همان، 7/324.

[49]. نیشابوری، مسلم بن حجاج، الصحیح، 3/1478، ح 1851؛ ابن حبان، محمد، الفوائد، 1/126؛ طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، 1 9/334؛ ابن البختری، محمد بن عمرو، مجموع فیه مصنفات ابی جعفرابن البختری، 1/446؛ طرسوسی، محمد بن ابراهیم، همان، 1/37؛ ابو عوانه، یعقوب بن اسحاق، المسند، 4/416. در دو منبع آخر به جای «فی عنقه» لفظ «فی رقبته» آمده است.

[50]. رجالیان اهل سنت او را تضعیف کرده‌اند. ر.ک: هیثمی، علی بن ابی بکر، همان، 6/294.

[51]. زهری، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، 5/144؛ طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الاوسط، 1/79.

[52]. با فرض عدم صحت تمام سندها، باز با توجه به قاعدۀ «یَقوَی بعضها بعضا»، صدور آن قطعی خواهد بود. این قاعده در بین رجالیان اهل سنت برای تأیید بسیاری از احادیث تضعیف شده مورداستفاده قرار گرفته است؛ مانند حدیث «اقتدوا باللذین من بعدی أبی بکر وعمر». ابن حجر می‌گوید: «له طرق فیها مقال إلاّ أنّه یقوی بعضها بعضاً» صنعانی، عبدالرزاق بن همام، سبل السلام، 2/11. (برای اطلاع بیشتر ر.ک: عسقلانی، ابن حجر، فتح الباری، 8/127؛ شوکانی، محمد بن علی، نیل الأوطار، 1/54؛ ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایةوالنهایة، 7/129؛ ذهبی، محمد بن احمد، سیرأعلام النبلاء:2/215).

[53]. ماوردی، علی بن محمد، الحاوی الکبیر، 1 3/105 شافعی بعد از تقسیم مخالفین به 3 قسم می‌گوید: «فإما ما وجب قتالهم علیه:… والخامس: أن یتظاهروا علی خلع الإمام الذی قد انعقدت بیعته ولزمت طاعته روی عبد‌الله بن عمر عن رسول الله صلی‌الله‌علیه وآله  أنه قال:‹…ومن مات ولیس فی عنقه بیعة مات میتة جاهلیة›». واین حکم نه با گمراهی و جهالت و نه با بی امامی و عصیان تناسب ندارد.

[54]. لالکائی، هبة‌الله بن حسن، اعتقاد اهل السنه، 1/161؛ ابن ابی یعلی، محمد بن محمد، همان، 1/244: «ومن خرج علی إمام المسلمین …فقد شق هذا الخارج عصا المسلمین وخالف الآثار عن رسول‌الله فإن مات الخارج علیه مات میتة جاهلیة ولا یحل قتال السلطان ولا الخروج علیه لأحد من الناس فمن فعل ذلک فهو مبتدع علی غیر السنة والطریق» درجای دیگرمی گوید: «ومن خرج علی إمام من أئمة المسلمین فهو خارجی».

[55]. شیرازی، ابراهیم بن علی، همان، 2/217: «کتاب قتال أهل البغی: لا یجوز الخروج عن الإمام لما روی ابن عمر أن النبی صلی‌الله‌علیه وآله  قال: ‹ … ومن مات وهو مفارق للجماعة فإنه یموت میتة جاهلیة›».

[56] «الخلافة رکن من أرکان الدین» (ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب، 3/969).

[57]. وی ذیل آیۀ 30 بقره می‌گوید: «قول‌الله تعالی: <إنی جاعل فی الأرض خلیفة>؛ هذه الآیة أصل فی نصب إمام و خلیفة یسمع له و یطاع لتجتمع به الکلمة وتنفذ به أحکام الخلیفة و لاخلاف فی وجوب ذلک بین الأمة و لابین الأئمة … وأنها رکن من أرکان‌الدین الذی به قوام المسلمین». (قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القران، 1/265).

[58]. بربهاری، حسن بن علی، شرح السنه، 1/29؛ لالکائی، هبة‌الله بن حسن، اعتقاداهل السنه، 1/160، فصل فی اعتقاد ابن حنبل؛ ابن تیمیه، همان، 1/529.

[59]. ابن حنبل، احمد، المسند، 2/70 و 123؛ ابن الاعرابی، احمد بن محمد، المعجم، 2/181.

[60]. ابن حنبل، احمد، همان، 2/83 و 154؛ ابو عوانه، یعقوب بن اسحاق، المسند، 4/416؛ زبیری، مصعب بن عبدالله، حدیث مصعب الزبیری، 1/101.

[61]. ابو عوانه، یعقوب بن اسحاق، همان، 4/416.

[62]. ابن ابی عاصم، احمد بن عمرو، همان، 2/512.

[63]. ابن حنبل، احمد، المسند، 2/97.

[64]. ابن سعد، لیث، مجلس من فوائد اللیث، 1/39؛ ابن حنبل، احمد، المسند، 2/93؛ طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، 1 2/335.

[65]. ابن ابی عاصم، احمد بن عمرو، همان، 1/44.

[66]. همان، 2/514.

[67]. ابن سعد، لیث، همان، 1/39؛ ابن حنبل، احمد، المسند، 2/93؛ طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، 1 2/335.

[68]. صنعانی، عبدالرزاق بن همام، همان، 2/379؛ ابن حنبل، المسند، 2/133 و 3/445؛ المروزی، تعظیم قدر الصلاه، 2/947 به نقل از مصنف عبدالرزاق آمده است.

[69]. اکثر رجالیان او را تضعیف کرده‌اند. مزی، یوسف بن عبدالرحمن، تهذیب الکمال، 1 3/501؛ ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، 2/353.

[70]. نسائی، احمد بن شعیب، المجتبی من السنن، 7/123.

[71]. ابن ابی شیبه، عبدالله بن محمد، همان، 7/462؛ ابن راهویه، اسحاق بن ابراهیم، المسند، 1/193؛ عدنی، محمد بن یحیی، همان، 1/115؛ نیشابوری، مسلم بن حجاج، الصحیح، 3/1476؛ همو، الکنی والاسماء، 3/930؛ نسائی، احمد بن شعیب، السنن الکبری، 2/314؛ ابن الاعرابی، احمد بن محمد، همان، 2/403.

[72]. ابو عوانه، یعقوب بن اسحاق، المسند، 4/421؛ ابن حبان، محمد، الصحیح، 1 0/441؛ ابن ابی شیبه، عبدالله بن محمد، همان، 7/462 که با عبارت «من ترک» آمده است.

[73]. ابن حنبل، احمد، المسند، 2/296 و 488؛ ابن زنجویه، حمید بن مخلد، همان، 1/45؛ خطابی، حمد بن محمد، العزله، 1/4؛ آجری، محمد بن حسین، الشریعه، 1/288.

[74]. ابو عوانه، یعقوب بن اسحاق، المسند، 4/422.

[75]. آجری، محمد بن حسین، همان، 1/289؛ صنعانی، عبدالرزاق بن همام، همان، 1 1/339.

[76]. ابن راهویه، اسحاق بن ابراهیم، همان، 1/192؛ ابن ابی عاصم، احمد بن عمرو، همان، 1/43 و 2/436؛ آجری، محمد بن حسین، همان، 1/290.

[77]. ابن ماجه، محمد بن یزید، السنن، 2/1302؛ نسائی، احمد بن شعیب، المجتبی من السنن، 7/123؛ رویانی، محمد بن هارون، المسند، 2/141؛ طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الاوسط، 4/192؛ مروزی، نعیم بن حماد، الفتن، 1/161؛ رامهرمزی، یوسف بن عبدالرحمن، المحدث الفاصل، 1/237

[78]. از طریق جندب بن عبدالله در رویانی، محمد بن هارون، همان، 2/141؛ نسائی، احمد بن شعیب، همان، 7/123. از طریق انس بن مالک با کمی اختلاف در طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الاوسط، 1/132 آمده است.

[79]. ابن ماجه، محمد بن یزید، همان، 2/1302 بابی با عنوان «باب العصبیة»؛ و نسائی، احمد بن شعیب، همان، 7/123 «باب التغلیظ فیمن قاتل تحت رایة عمیة» را برای این احادیث در نظر گرفته‌اند.

[80]. متن کامل حدیث: «من خَرَجَ من الطَّاعَةِ وَفَارَقَ الْجَمَاعَةَ فَمَاتَ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیةً وَمَنْ قَاتَلَ تَحْتَ رَایةٍ عِمِّیةٍ یغْضَبُ لِعَصَبَةٍ أو یدْعُو إلی عَصَبَةٍ أو ینْصُرُ عَصَبَةً فَقُتِلَ فَقِتْلَةٌ جَاهِلِیةٌ وَمَنْ خَرَجَ علی أُمَّتِی یضْرِبُ بَرَّهَا وَفَاجِرَهَا ولایتحاش من مُؤْمِنِهَا ولایفِی لِذِی عَهْدٍ عَهْدَهُ فَلَیسَ مِنِّی وَلَسْتُ منه» (نیشابوری، مسلم بن حجاج، الصحیح، 3/1476) این سه بخش حدیث در اکثر منابع با کمی جابه جایی ذکر شده است.

[81]. بخاری، محمد بن اسماعیل، الجامع الصحیح، 6/2612؛ دارمی، عبدالله بن عبدالرحمن، السنن، 2/314؛ ابو عوانه، یعقوب بن اسحاق، المسند، 4/423، ابن ابی زمنین، محمد بن عبدالله، ریاض الجنه، 1/278.

[82]. ابن حنبل، احمد، المسند، 1/297.

[83]. ابو عوانه، یعقوب بن اسحاق، المسند، 4/423.

[84]. ابن حنبل، احمد، المسند، 1/275.

[85]. بخاری، محمد بن اسماعیل، الجامع الصحیح، 6/2588؛ نیشابوری، مسلم بن حجاج، الصحیح، 3/1477 با کمی اختلاف.

[86]. ابویعلی، احمد بن علی، همان، 4/234.

[87]. ابن حنبل، احمد، المسند، 1/310؛ نیشابوری، مسلم بن حجاج، همان، 3/1478 با کمی اختلاف.

[88]. محمد بن عبدالوهاب می‌گوید: «أری وجوب السمع والطاعة لأئمة المسلمین برّهم وفاجرهم مالم یأمروا بمعصیة‌الله ومن ولی الخلافة واجتمع علیه الناس ورضوا به وغلبهم بسیفه حتی صار خلیفة وجبت طاعته وحرم الخروج علیه» (مؤلفات محمدبن عبدالوهاب)، 1/11.

[89]. این دسته از روایات بر خلاف سایر گونه‌ها در تمام صحاح سته و با سندهای صحیح آمده است.

[90]. نسائی، احمد بن شعیب، المجتبی من السنن، 7/92؛ خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، 7/131؛ همو، الفقیه و المتفقه، 1/417؛ ماوردی، علی بن محمد، الحاوی الکبیر، 1 3/105؛ لالکائی، هبة‌الله بن حسن، همان، 1/161؛ ابن ابی یعلی، محمد بن محمد، همان، 1/244؛ بربهاری، حسن بن علی، همان، 1/29؛ ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم، همان 1/529؛ محمدبن عبدالوهاب، همان، 1/11

[91]. مقریزی، احمد بن علی، همان، 9/218؛ ابن عابدین، محمد امین بن عمر، همان، 1/605؛ ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم، همان، 1/529؛ محمدبن عبدالوهاب، همان، 1/11؛ و بسیاری از فتواهای علمای وهابی.

[92]. ابویعلی، احمد بن علی، همان، 1/402.

[93]. طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، 1 2/420.

[94]. همان، 1 1/75؛ همو، المعجم الاوسط، 8/40.

[95]. در سند حدیث اول: علی بن ربیعة أبوالمغیرة الکوفی از روایان صحاح سته است که بر اساس قاعدۀ «وثاقت راویان مشترک در صحیحین» نیازی به بررسی رجالی ندارد. (برای اطلاع بیشتر ر. ک: عسقلانی، ابن حجر، فتح الباری، 1 3/382؛ و شوکانی، محمد بن علی، همان، 1/217) عبدالمؤمن بن عبید‌الله السدوسی به گفتۀ ابن حجر و ابن معین ثقه است. (عسقلانی، ابن حجر، تهذیب التهذیب، 6/433 رقم 812؛ مزی، یوسف بن عبدالرحمن، تهذیب الکمال، 1 8/444) زکریا بن عبدالله بن یزید النخعی الصهبانی هم جزو ثقات ابن حبان، آمده است. (ابن حبان، محمد، الثقات، 8/252 رقم 13289) سوید بن سعید هم از راویان مسلم و ابن ماجه است؛ و ابن حنبل او را ثقه می‌داند؛ هرچند ابن معین و نسائی، احمد بن شعیب، او را تضعیف کرده‌اند، ولی ازآنجاکه جرح آن‌ها از نوع جرح مفسَّر نیست، یعنی دلیل جرح ذکر نشده و فقط به لفظ کذابٌ یا مشابه آن بسنده شده، پس جرح آن‌ها بر تعدیل سایر رجالیان ترجیح نداشته و باید به حکم راوی مختلفٌ فیه مراجعه کرد که بنا بر قواعد رجال اهل سنت، روایِ مختلف فیه در مرتبۀ «حَسَن» قرار دارد.

ذهبی در ترجمه عبدالله بن صالح می‌نویسد: «أنه مختلف فیه فحدیثه حسن» (عسقلانی، ابن حجر، تهذیب التهذیب، 5/228) و می‌گوید: «الصواب التفصیل فان کان الجرح والحالة هذه مفسرا قبلَ والا عمل بالتعدیل وعلیه یحمل قول من قدم التعدیل». (ذهبی، محمد بن احمد، لسان المیزان، 1/15). محمد ناصر البانی در کتاب سلسلة الاحادیث الصحیحة، بیش از پنجاه حدیث را با استفاده از این قاعده تصحیح نموده است. (برای اطلاع بیشتر ر.ک: سیوطی، عبدالرحمن بن ابی بکر، اللآلئ المصنوعه، 1/42 ذیل ترجمه کثیر بن شنظیر؛ همو، تدریب الراوی فی شرح تقریب النواوی، 1/309؛ هیثمی، علی بن ابی بکر، همان، ومنبع الفوائد، 1/260؛ و زرکشی، محمد بن بهادر، البحرالمحیط فی أصول الفقه، 3/354)

در سند حدیث دوم: مجاهد بن جبر و لیث بن أبی سلیم الکوفی از روایان صحاح سته هستند. عبد اللَّه بن محمد الطُّهَوی در هیچ‌یک از منابع رجالی، تضعیف یا توثیق نشده است؛ بنابراین در حکم «مجهول الوصف» یا «مستور» قرار می‌گیرد. حال اگر راوی مجهول باشد و نقل‌کنندۀ از او نیز فردی مجهول باشد، قطعاً به روایت او اخذ نمی‌شود. ولی اگر روای مجهول باشد و فردی ثقه از او روایت کرده باشد، در این صورت این راوی «مستور» یا «مجهول الوصف» نامیده شده و روایات او «جائز الحدیث» و مقبول است؛ مانند این روایت که شاگرد عبدالله بن محمدالطهوی، یعنی محمد بن یزید الرفاعی، شخصی ثقه محسوب می‌شود؛ پس روایت عبدالله بن محمد در مرتبۀ قبول قرار می‌گیرد (برای اطلاع بیشتر ر.ک: ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، 3/426 ترجمۀ مالک بن الخیر الزیادی؛ و مناوی، عبدالرئوف، الیواقیت و الدرر، 2/127) أبوهشام محمد بن یزید الرِّفاعی، از روایان مسلم، ترمذی و ابن ماجه است. ابن عدی او را جزو راویان بخاری می‌داند. ابن معین در مورد او می‌گوید: «ما أری به بأسٌ» که دلالت بر معتبر بودن روایات او نزد ابن معین دارد. برخی مانند ابن حجر از اوا با عنوان «لیس بالقوی» که دال بر ذم است یاد کرده‌اند. (عسقلانی، ابن حجر، تهذیب التهذیب، 9/464 رقم 865) پس ابوهشام الرفاعی بنا بر گفتۀ ابن عدی، یا در حکم راوی مشترک بین صحیحین است که نیازی به بررسی رجالی ندارد و یا در حکم راوی مختلفٌ فیه است که در مرتبۀ حَسَن قرار دارد. محمد بن عثمان بن أبی شیبة، جزو ثقات ابن حبان است. ذهبی او را «امام و حافظ» دانسته و از قول ابن عدی در مورد او می‌گوید: «لم أر  له حدیثا منکرا» (ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، 1 4/21) این در حالی است که عبدالله بن احمد بن حنبل او را «کذّاب» و ابن خراش او را «کان یضع الحدیث» معرفی می‌کنند، ولی برای تضعیف خود دلیلی نمی‌آورند؛ پس می‌توان گفت وی در حکم روای مختلف فیه خواهد بود. (ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، 3/642)

[96]. مجاهد و لیث و جریر بن عبد الحمید الرازی، از روایان صحاح سته بوده و وثاقت آن‌ها موردقبول رجالیان است. حامد بن آدم المروزی؛ هرچند بخاری نام او را در بین ضعفاء می‌آورد و ابن حجر او را تضعیف می‌کند، ولی ابن عدی در حق او می‌گوید: «… لم أر فی حدیثه إذا روی عن ثقة شیئا منکرا وإنما یؤتی ذلک إذا حدث عن ضعیف» (بخاری، محمد بن اسماعیل، الکامل فی الضعفاء، 3/409؛ عسقلانی، ابن حجر، لسان المیزان، 2/505) و ابن حبان او را جزو ثقات معرفی می‌کند. (الثقات، 8/218) پس در حکم راوی مختلفٌ فیه بوده و روایات او در مرتبۀ حَسَن قرار می‌گیرد. محمود بن محمد المروزی، خطیب بغدادی و ذهبی او را «مستقیم الحدیث» معرفی کرده‌اند. (خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، 1 5/112؛ ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الإسلام، 22/309)

[97]. در رجال اهل سنت اگر خبر واحدی فقط به‌واسطۀ یک راوی نقل شود «خبر غریب»؛ و اگر حداقل توسط دو روای نقل‌شده باشد «خبر عزیز»؛ و اگر توسط سه روای و بالاتر نقل شود به‌طوری‌که به حد تواتر نرسد «خبر مشهور یا مستفیض» نام دارد. (الطحان، محمود بن احمد، تیسیر مصطلح الحدیث، 24)

[98]. ابن حنبل، احمد، المسند، 6/292؛ ترمذی، محمد بن عیسی، همان، 5/635؛ ابویعلی، احمد بن علی، همان، 2/362؛ طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، 23/375؛ عمرانی، یحیی بن ابی الخیر، الانتصار فی الرد علی المعتزله، 3/896؛ قاری، علی بن سلطان محمد، مرقاة المفاتیح، 1 1/242؛ وی چند روایت را بیان می‌کند: «عن أم سلمة قالت: ‹قال رسول‌الله صلی‌الله‌علیه وآله : ”لا یحب علیا منافق ولا یبغضه مؤمن.›“ رواه أحمد والترمذی و قال: ‹هذا حدیث حسن غریب إسنادا وقد سبق ما یؤیده …› وعن ابن عباس: ‹لقد سمعت رسول‌الله صلی‌الله‌علیه وآله  یقول: ”من سبّ علیا فقد سبّنی ومن سبّنی فقد سبّ‌الله ومن سبّ‌الله عز وجل أکبه‌الله علی منخره …›» (برای مطالعه بیشتر ر.ک: میلانی، سید علی، قادتنا کیف نعرفهم، 1/238)

[99]. زرندی، محمد بن یوسف، نظم درر السمطین، 1 03.

[100]. ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینة دمشق، 1/134.

[101]. اخطب خوارزم، موفق بن احمد، المناقب، 51؛ عسقلانی، ابن حجر، لسان المیزان، 4/521؛ با کمی تفاوت.

[102]. همان‌گونه که صاحب مرقاة المفاتیح بعد از نقل چند روایت در قدح بغض امیرالمؤمنین علیه‌السلام  می‌گوید: «قال رسول‌الله صلی‌الله‌علیه وآله : ‹من سبّ علیّا فقد سبّنی.› أی من شتم علیّا فکأنه شتمنی؛ فمقتضاه أن یکون سبّ علی کفرا» مؤلف دو احتمال «محمول علی التهدید والوعید، أو مبنی علی الاستحلال» را هم مطرح می‌کند که با کمی دقت در لسان روایات، مردود بودن آن‌ها ثابت می‌شود. (قاری، علی بن سلطان محمد، همان، 1 1/242).

[103]. از بزرگان تابعین و راویان صحاح سته و کاملاً مورد وثوق رجالیان اهل سنت است. ر.ک: ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، 9/430؛ عسقلانی، ابن حجر، تهذیب التهذیب، 9/417؛ مزی، یوسف بن عبدالرحمن، تهذیب الکمال، 26/503.

[104]. صنعانی، عبدالرزاق بن همام، همان، 9/239.

[105]. «إبراهیم بن محمد بن أبی یحیی. قال أحمد: قَدَری معتزلی جهمی، و قال یحیی القطان: کذاب» (عسقلانی، ابن حجر، تهذیب التهذیب، 1/137)

[106]. طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الاوسط، 4/82؛ دارقطنی، علی بن عمر، السنن، 4/247.

[107]. ابن ابی عاصم، احمد بن عمرو، الآحاد و المثانی، 2/106؛ ابن ابی منذر، تفسیر القرآن،
287؛ طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الاوسط، 1/117.

[108]. «حدثنا ابوبکر النیسابوری و ابو عمر القاضی قالا حدثنا علی بن اشکاب نا محمد بن ربیعة ثنا الحکم بن عبد الرحمن بن أبی نعم ثنا الولید بن عبادة..».

[109]. سند اول: «حدثنا أَحمد بن رشدین نا سعید بن أَبی مریم نا عبد العزیز بن محمد نا داود بن صالح عن سالم بن عبد‌الله بن عمرعن أبیه» سند دوم: «حدثنا حاتم بن منصورالشَّاشِی ثنا الحُمَیدی عن عبد العزیزبن محمد عن داود بن صالح عن سالم عن أبیه» سند سوم: «حدثنا یعقوب بن حمید ثنا عبدالعزیزبن محمد عن داود بن صالح عن سالم عن أبیه».

[110]. هیثمی، علی بن ابی بکر، همان، 6/294. «رواه طبرانی، سلیمان بن احمد، فی الاوسط و شیخه احمد بن محمد بن الحجاج بن رشدین و هو ضعیف».

[111]. مجهول الحال است و توثیق یا تضعیفی برای او نقل نشده. فقط به عنوان یکی ازشیوخ عقیلی، صاحب کتاب الضعفاء، از او یاد شده است. ر.ک: ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، 29/217.

[112]. مائدة/90.

[113]. «أَنَّ أبا بکر و عمرو ناسا من أَصحاب رسول اللَّه صلی‌الله‌علیه وآله  جلسوا بعد وفاة رسول اللَّه صلی‌الله‌علیه وآله  فذکروا أَعظم الکبائر، فلم یکن عندهم فیها علم، فأَرسلونی إلی عبد اللَّه بن عمرو بن العاص أسأله فأخبرنی أن أعظم الکبائر شرب الخمر فأتیتهم فأعلمتهم ذلک فأنکروا وتواثبوا حتی أتوه جمیعا فی داره فأخبرهم أنهم تحدثوا عند النبی صلی‌الله‌علیه وآله  أن ملکا من بنی إسرائیل أخذ رجلا فخیره بین أن یشرب الخمر أو یقتل نفسا أو یزنی أو یأکل لحم الخنزیر أو یقتلوه إن أبی فاختار شرب الخمر وأنه لما شربها لم یمتنع من شیء أرادوه منه وأن النبی صلی‌الله‌علیه وآله  قال ..». (طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الاوسط، 1/117؛ ابن ابی منذر، تفسیر القرآن، 287؛ ابن ابی عاصم، احمد بن عمرو، الآحاد و المثانی، 2/106).

[114]. در آیۀ 31 نساء، 37 شوری و 32 نجم، خداوند ارتکاب کبائر را موجب خلود در جهنم و از بین بردن تمام اعمال معرفی کرده و اجتناب از آن را زمینه ساز غفران می‌داند.

[115]. ابن ماجه، محمد بن یزید، همان، 2/1120.

[116]. عبدالله بن وهب، الموطا، حدیث 61.

[117]. ابن ابی شیبه، عبدالله بن محمد، همان، 5/97.

[118]. بزاز، احمد بن عمرو، المسند، 6/366.

[119]. عدنی، محمد بن یحیی، همان، 1/103.

[120]. «حدثنا هشام بن سلیمان عن ابن جریج عن عبد الرحمن بن عبد‌الله قال رسول الله صلی‌الله‌علیه وآله : ..».

[121]. مزی، یوسف بن عبدالرحمن، تهذیب الکمال، 30/212.

[122]. فاکهی، محمد بن اسحاق، اخبار المکه، 1/381.

[123]. بزاز، احمد بن عمرو، المسند، 3/87؛، ابن ابی حاتم، عبدالرحمن بن محمد، تفسیر ابن ابی حاتم، 3/713.

[124]. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، 4/16.

[125]. برخی از مؤلفین و محققین، این حدیث را به صحیح مسلم باب الإمارة، سنن النسائی باب الجهاد و سنن أبی داود باب الجهاد مستند می‌کنند؛ اما در تحقیقات به‌عمل‌آمده، این حدیث با لفظ «میتة جاهلیة» در چاپ‌های مختلف از این منابع یافت نشد. (مجلة البحوث الإسلامیة. مجلة دوریة تصدر عن الرئاسة العامة لإدارات البحوث العلمیة والإفتاء والدعوة والإرشاد www.alifta.com).

[126]. البته در برخی منابع نخستین اهل سنت، حدیثی شبیه به این حدیث وجود دارد، ولی فاقد عبارت «میتة جاهلیة» است: «من مات ولم یغْزُ ولم یحَدِّث نفسه بغزو مات علی شعبة نفاق» (نیشابوری، مسلم بن حجاج، الصحیح، 3/1517؛ ابوداود، سلیمان بن اشعث، السنن، 3/10؛ نسائی، احمد بن شعیب، المجتبی من السنن، 6/8؛ همو، السنن الکبری، 3/6، ابو عوانه، یعقوب بن اسحاق، المسند، 4/492؛ با اختلاف اندکی در الفاظ).

[127]. ماوردی، علی بن محمد، الحاوی الکبیر، 8/188.

2 پاسخ

  1. عالی بود درود بر شما
    این گونه مطالب فوق العاده را در سطح وسیع منتشر کنید.

    خدا خیرتان دهد

پاسخ دادن به دکترعلی لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *