امام حسين بن على (عليه السلام) در خانواده اى که محل فرود فرشتگان و جايگاه نزول قرآن و در سرزمين پاکى که همواره روز و شب با خدا ارتباطى ناگسستنى داشت، ديده به جهان گشود. با انفاس پاکش آيات قرآنى را که در تمام ساعاتِ شب و روز تلاوت مى شد، زمزمه مى کرد. در جمع شخصيت هاى والا و ارجمندى که با آيات و نشانه هاى الهى شكوه و عظمت يافته بودند، بالنده شد و از سرچشمه زلال رسالت، طعم گواراى ارتباط با آفريدگار خويش را چشيد. ساختار شخصيتش را پيامبر رحمت با فضايل اخلاقى وافر و روح بلند خود، بنانهاد.
بنابراين، حسين (عليه السلام) نمايى از رسول خدا ميان امّت او به شمار آمده و در جمع آنان بر مبناى دستورات قرآن حرکت مى کرد و با انديشه اى برخاسته از رسالت، سخن مى گفت و در جهت تبيين فضايل اخلاقى از جد بزرگوارش رسول اکرم (صلى الله عليه وآله)الگو مى گرفت و امور مردم را رهبرى و هدايت و از ارشاد و پند و موعظه و يارى آنان، غفلت نمىورزيد و از خويشتن نمونه اى زنده و گويا آن گونه که رسالت و پيامبر انتظار داشتند ارائه داد. او نور روشنى بخشى بود که گمراهان در پرتو آن هدايت مى يافتند و سرچشمه اى زلال براى شيفتگانش و پشتوانه استوار مؤمنان و حجّت و برهان مورد اعتمادِ شايستگان تلقى مى شد و در کشاکش اختلافات مسلمانان، سخنش فصل الخطاب بود و به نزاع پايان مى داد. شمشير عدالتى بود که براى خدا به خشم مى آمد و براى رضاى خدا مى خروشيد و آن گاه که حضرتش دست به قيام زد، مشعل فروزان رسالت الهى را که جدّ بزرگوارش نبىّ اکرم(صلى الله عليه وآله) با خود داشت، در دست و از دين و رسالت بزرگ پيامبر خدا، دفاع مى نمود.
با نگرشى ژرف در شخصيت بى مانند امام حسين (عليه السلام) ويژگى هايى را بدين شرح درمى يابيم:
١. فروتنى
فروتنى و تواضع و دورى از خودپسندى جزء سرشت امام حسين(عليه السلام)بود. او شخصيتى والاتبار و پرارج و مقام و نزد رسول اکرم(صلى الله عليه وآله)از جايگاه ويژه اى برخوردار بود. آن بزرگوار خود ميان مردم مى زيست و از زندگى در کنار مستمندان عار نداشت و خودرا از ضعفا و بيچارگان برتر نمى شمرد و بر کسى تكبّر نمى فروخت. از جدّ بزرگوارش نبىّ اکرم (صلى الله عليه وآله) که مايه رحمت، براى جهانيان بود، پيروى مى کند و با اين گونه رفتار تنها رضاى خدا و تهذيب و تربيت مسلمانان را در نظر داشت. موارد زيادى از آن حضرت نقل شده که با ساير مسلمانان در کمال فروتنى همگرايى داشته و بدين وسيله سماحت و گذشتِ رسالت و مهربانى و خيرخواهى شخصيت ارزشمند خويش را به منصّه ظهور گذاشت، از جمله: روزى از کنار عدّه اى مستمند که پاره هايى از نان خشك روى پارچه ريخته و مى خوردند عبور نمود بر آنان سلام کرد، آن جمع وى را براى خوردن از غذايشان دعوت کردند، حضرت در کنار آنان نشست و فرمود: اگر اين نان ها عنوان صدقه نداشت، همراه با شما از آن ها مى خوردم. سپس اظهار داشت: اکنون به پا خيزيد به خانه من بياييد. وقتى وارد بر آن حضرت شدند به آنان غذايى مناسب خورانيد و بر اندامشان لباس پوشاند و دستور داد به هر يك چند درهم هديه دهند.
نقل شده روزى حضرت اباعبدالله الحسين (عليه السلام)به مستمندان موجود در صفّه (جايگاه ويژه مهاجران اوليه در مسجد پيامبر) در حالى که مشغول غذاخوردن بودند گذارش افتاد، عرضه داشتند: بفرماييد نهار. حضرت فرمود: خداوند متكبران را دوست ندارد، نزد آنان نشست و همراه با آن ها غذا تناول کرد و سپس به آنان فرمود: اکنون که من دعوت شما را پذيرا شدم، شما نيز دعوت مرا بپذيريد. آنان نيز پذيرفته و آن جمع را به منزل خويش برد و به همسرش فرمود: هر اندازه پول پس انداز کرده اى بياور تا بين اين افراد تقسيم کنم[1].
٢. بردبارى و گذشت
امام حسين (عليه السلام) تربيت يافته مكتب نبوّت بود و روح بلند جدّ بزرگوارش رسول اکرم (صلى الله عليه وآله) را در کالبد داشت; روح باعظمتى که (در فتح مكه) از تمام کسانى که با او در ستيز بوده و بر ضدّ رسالت اسلام قيام کرده بودند، گذشت و مورد عفو و بخشش قرار داد. قلب پُرمهر رسول خدا(صلى الله عليه وآله)پذيراى همه مردم بود، وى به ارشاد و هدايت آنان سخت علاقمند بود و در اين راستا از ناسزاگويى افراد نادان نسبت به خويش خرده نمى گرفت و چشم پوشى مى کرد و تنها رضاى خدا، وى را به اين کار وا مى داشت. گناهكاران را به خود نزديك مى ساخت و به آنان اطمينان داده و بذر اميد به رحمت الهى را در دلشان مى کاشت. هيچ گاه کسى را که به وى ناسزا روا مى داشت به ناسزا پاسخ نمى داد بلكه با او مهربانى مى کرد و به راه راست رهنمون مى شد واز گمراهى نجات و رهايى اش مى بخشيد.
از اباعبدالله الحسين (عليه السلام) روايت شده که فرمود:
اگر فردى در اين گوش به من ناسزا بگويد و اشاره به گوش راست خود کرد و در گوش چپم از من پوزش بخواهد، عذرش را خواهم پذيرفت، زيرا اميرالمؤمنين على بن أبى طالب(عليه السلام) برايم نقل کرد که از جدّم رسول خدا (صلى الله عليه وآله) شنيده است که مى فرمود: آن کس که پوزش فردى را چه به حق سخن بگويد چه به غير حق، پذيرا نشود، بر حوض کوثر وارد نخواهدشد.[2]
نيز روايت شده يكى از غلامان حضرت خيانتى مرتكب شد که سزاوار کيفر بود، حضرت دستور تنبيه او را صادر کرد، غلام به پا خاست و عرضه داشت: مولاى من! (به فرموده قرآن) (و الكاظمين الغيظ); آنان که خشم خود را فرو مى برند.
امام (عليه السلام) فرمود: دست از او برداريد.
غلام بار ديگر عرض کرد: سرورا! (و العافين عن النّاس); آنان که از گناه و لغزش ديگران درمى گذرند.
امام (عليه السلام) در پاسخ او فرمود: از جُرمت گذشتم.
بار سوم غلام عرضه داشت: مولا جان! (و الله يحبّ المحسنين); خداوند نيكوکاران را
دوست دارد.
امام (عليه السلام) فرمود: تو در راه خدا آزادى و مستمرى ات را دو چندان خواهم داد[3].
٣. بخشش و سخاوت
با روح بزرگ و والايى که امام حسين (عليه السلام) از آن برخوردار بود و به يارى نيازمندان مى شتافت و به زنان بى سرپرست و يتيمان رسيدگى مى کرد. آنان را که حضورش شرفياب مى شدند، شاد و مسرور مى ساخت و نياز نيازمندان را بى آن که فرصت درخواستِ نياز بدانان دهد ، تا احساس خوارى و ذلّت کنند، بر آورده مى ساخت. رحم و شفقت او پايانى نداشت. هرگاه اموالى به دستش مى رسيد آن را ميان انسان هاى سخاوتمند و بخشنده و سرشت و خوى افراد کريم و دريا دل و نشان انسان هاى باگذشت است.
امام حسين (عليه السلام) در تاريكى و ظلمت شب،انبانى پر از غذا همراه با پول به خانه هاى زنان بى سرپرست و يتيمان مى برد، به گونه اى که حتى معاوية بن ابى سفيان بدين سخاوت و بخشش اعتراف کرد. او وقتى مقدارى هدايا به برخى از سران و شخصيت ها فرستاد گفت: حسين [بن على] بخشش خود را نخست از يتيمانى که پدرانشان را در جنگ صفين در سپاه پدرش [على] از دست داده اند، آغاز مى کند و اگر چيزى اضافه آمد با آن شتر، نحر کرده و مردم را اطعام مى کند و به آنان شير مى نوشاند[4].
در موردى سرشار از محبت و انسانيّت و مهربانى، در ازاى يك تهنيت، بنده اى را آزاد ساخت. انس روايت کرده و مى گويد: نزد امام حسين (عليه السلام)شرفياب بودم، کنيزکى که دسته گلى در دست داشت بر آن حضرت وارد شد و آن را به امام هديه کرد حضرت بدو فرمود: تو در راه خدا آزادى.
انس از ديدن اين جريان مبهوت شد و به حضرت عرضه داشت: [اماما!] کنيزکى را تنها در قبال دسته گلى که به شما هديه نمود آزاد کردى؟
حضرت در پاسخ وى فرمود:
«کذا ادبنّا الله،قال تبارك و تعالى: (وَ إِذا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها أَوْ رُدُّوها) و کان أحسن منها عتقها»;[5]
خداى متعال ما را چنين تربيت کرده آن جا که فرموده: هرگاه به شما تحيّتى گفته شود، بهتر از آن را به صاحبش بر گردانيد و يا به همان گونه پاسخ گوئيد دهيد اينك هديه بهتر از دسته گُل، آزادى اين کنيزك است.
از ديگر موارد بخشش و گذشت امام (عليه السلام) پرداختن بدهى أسامة بن زيد و رفع نگرانى وى را مى توان نام برد که اين حالت به هنگام بيمارى اش بر او عارض شده بود[6]با اين که اُسامه در صف مخالفان پدر بزرگوارش اميرمؤمنان(عليه السلام) قرار داشت.
روزى فرد نيازمندى به درِ خانه امام حسين (عليه السلام) آمد و اين اشعار را زمزمه کرد:
آن کس که اميدش تو باشى و حلقه درخانه ات را بكوبد، مأيوس بر نخواهد گشت، تو بخشنده و مورد اعتمادى و پدر بزرگوارت، فاسقان را به دوزخ مى فرستاد.[7]
امام حسين (عليه السلام) پس از شنيدن صداى فقير، شتابان نزد او آمد و به مجرّد مشاهده آثار فقر و تنگدستى در چهره او، قنبر غلام خويش را صدا زد و پرسيد: چقدر خرجى داريم؟
عرضه داشت: همان دويست درهمى که فرمودى آن را ميان اعضاى خانواده ات توزيع کنم.
امام (عليه السلام) فرمود: آن ها را بياور، زيرا اکنون کسی که از خانواده ام بدين پول نيازمندتراست، به در خانه ما آمده است. حضرت آن مقدار پول را از قنبر گرفت و به فقير داد و از او
پوزش خواست و فرمود:
اين مبلغ ناچيز را بگير و من از تو پوزش مى خواهم و مطمئن باش که تو را دوست مى دارم و به تو مهر می ورزم. اگر در آينده زندگى توان و تمكنّى باشد، بارانِ بخشش ها بر تو فرود خواهد باريد، اما چه بايد کرد که روزگار، تغيير پذير و ناپايدار و دست ما از مال دنيا تهى است.
عرب مستمند، پول را گرفت و از آن حضرت سپاسگزارى و در حقش دعاى خير نمود و در مدح وى اين اشعار را خواند:
پاکيزگانى پاکدامن که هر کجا از آنان ياد شود، بر آن ها صلوات و درود فرستاده مى شود. تنها شما هستيد که از همه برتريد و علم و دانش کتاب و سوره هايى که فرود آمده در نزد شماست، هر کس به هنگام تعيين نسب و نژاد، علوى تبار نباشد در ميان همه مردم از هيچ گونه سند افتخارى برخوردارنيست.[8]
٤. شجاعت
انسان آن گاه که به مطالعه صفحه درخشان تاريخ دلاور مردى و شجاعت شخصيتى چون امام حسين (عليه السلام) مى پردازد از توصيف و سخن گفتن در اين زمينه، عاجز و ناتوان است. وى شجاعت را از پدرانش به ارث برده و بر آن شيوه تربيت يافته و بالنده گشته بود و ريشه در اصل آن داشت. سرور آزادگان سخن حق را شجاعانه بيان مى داشت و قهرمانانه از آن دفاع مى کرد و اين شيوه را از جدّ عظيم الشأن خود پيامبر اکرم (صلى الله عليه وآله) به ميراث برده بود; زيرا رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در برابر سر سخت ترين قدرت هاى شرك و بت پرستى، پايدار ماند و با آرمان و عقيده و ايمان و مبارزه در راه خداى متعال بر آنان پيروز گشت.
امام حسين(عليه السلام) در کنار پدر بزرگوارش اميرمؤمنان (عليه السلام) قرار گرفت تا يك بار ديگر به اسلام حاکميت بخشد و امت را در مسير دعوت خالصانه اش، برانگيزاند و با گفتار و رفتار و قدرت سلاح، با قدرت هاى فريبكار و منحرف بستيزد تا حق را به جايگاه اصلى اش باز گرداند.
وى در کنار برادر ارجمندش امام مجتبى (عليه السلام) نيز چونان دلاور مردان از خود گذشته حضور داشت تا در جهت آرامش و امنيّت مسلمانان و رهايى بخشيدن جمع برگزيده با ايمانى که به دستورات رسالت اسلامى تمسّك جسته بودند از چنگ ددصفتان، دست به تلاش و فعّاليت بزند.
آن گاه که انبوه مسلمانان در برابر شوکت و قدرت و فريبكارى مزدوران معاويه و جريانى که براى مخدوش ساختن آيين راستين الهى آن را رهبرى مى کرد، دست از يارى دين خود برداشتند. امام حسين (عليه السلام) هم چنان پايدار و مقاوم ايستاد و از هيچ تهديدى نهراسيد و از فرجام دردناکى که در نتيجه قيامش براى اصلاحگرى و احياى رسالت جد بزرگوارش نبّى اکرم (صلى الله عليه وآله) و ايستادگى در برابر ستم و تباهى، در افق نمودار بود، بيمى به خود راه نداد. بدين ترتيب، در حالى که تسليم فرمان خدا بود و در جلب رضايتش مى کوشيد، قيام خودش را آغاز نمود و اينك هم اوست که در پاسخ حُرّبن يزيد رياحى که به او مى گويد: [اى حسين!] تو را به خدا! در حفظ جانت بكوش.
گواهى مى دهم اگر دست به شمشير ببرى قطعاً کشته خواهى شد و اگر کشته شوى به هلاکت خواهى رسيد، مى فرمايد:
«أبالموت تخوفّني؟ و هل يعدوا بكم الخطب أن تقتلوني؟ ما ادري ما اقول لك؟ و لكن اقول
کما قال اخوالأوس لابن عمّه»;
آيا مرا از مرگ مى ترسانى آيا کارى بالاتر از کشتن من نيز از شما بر مى آيد؟ نمى دانم در پاسخت چه گويم؟ ولى تنها مطلبى را به تو مى گويم که آن برادر أوسى به پسر عمويش گفت:
راه خود را ادامه خواهم داد و مرگ بر جوانمردان خير انديشى که با اعتقاد به اسلام، دست به پيكار زنند، ننگ و عار نيست. با جان خويش، مردان نيك خصال و شايسته اى را همراهى کرد و با تبهكاران به مخالفت برخاست و از مجرمان فاصله گرفت. بنابراين، اگر زنده بمانم، نادم و پشيمان نيستم و اگر در اين مسير کشته شوم، نكوهيده نخواهم شد ولى تو را زندگى همراه با ذلّت و خوارى بس است.[9]
پايمردى حسين (عليه السلام) در روز عاشورا، عقل و انديشه ها را مات و مبهوت ساخت و حتى آن زمان که بى کس و ياور ماند در برابر دشوارترين مصيبت ها خم به ابرو نياورد و چون کوهى استوار ايستاد و به گواهى دشمنانش با اين که بدن نازنينش زخم هاى فراوانى بر داشته بود، ليكن به جهت هيبت و عظمتش، دشمن جرأت نزديك شدن به او را نداشت.
حُميد بن مسلم [از شاهدان صحنه عاشورا] مى گويد: به خدا سوگند! هيچ گاه نديده بودم انسانى که از هر سو مورد حمله قرار گرفته و فرزندان و اعضاى خاندان و يارانش کشته شده اند، مانند حسين اين چنين استوار و پا برجا، بى پروا و نترس به نبرد بپردازد. هرگاه نيروى پياده دشمن بر او يورش مى برد ميان آنان شمشير مى نهاد و از چپ و راست نظير بزغاله هايى که گرگ بر آن ها حمله ورشده، آنان را پراکنده مى ساخت.
٥. ذلّت ناپذيرى
تابناك ترين و کامل ترين چهره مسلمانى پر خروش و انقلابى، در ذلّت ناپذيرى حضرت اباعبدالله الحسين (عليه السلام) و ناشكيبايى و عدم سكوت او در برابر ظلم و ستم و بيداد، متجلّى گشت. امام حسين (عليه السلام) بدين وسيله، سنّت ذلّت ناپذيرى و از خود گذشتگى در راه آرمان و عقيده را براى نسل هاى بعد به يادگار نهاد. آن چنان موضعى الهى و با عظمت اتخاذ کرد که وجدان امّت را به لرزه در آورد و به ترغيب آنان پرداخت تا با خوارى و ذلّت جان ندهند و با گفتن اين سخن، از بيعت نمودن با آزاد شده، فرزند آزاد شده، يزيد بن معاوية سر برتافت: «إنّ مثلي لا يبايع مثله»; شخصى مانند من با فردى نظير يزيد، دست بيعت نخواهد داد.
امام(عليه السلام) اين گونه ذلت ناپذيرى را آن گاه که با برادرش محمد حنفيّه به صراحت سخن مى گويد، با اين عبارت تجسم مى بخشد: «يا أخي! والله لو لم يكن فى الدنيا ملجأ ولا مأوى لما بايعتُ يزيد بن معاويه»;[10] برادر! به خدا سوگند! حتى اگر در دنيا جا و پناهى نيابم، هرگز با يزيد بن معاويه بيعت نخواهم کرد.
با اين که شيطان بر وجدان انسان ها سيطره يافته و آن ها را به گونه اى ميرانده بود که حاضر بودند به ذلّت پذيرى تن در دهند ولى امام حسين (عليه السلام) در برابر سپاهيان تبهكار و ستم پيشه اموى هم چنان پر خروش ايستاد و فرمود:
«لا و الله لا اُعطيكم بيدي اعطاء الذليل و لا أفرّ فرار العبيد، إنّي عذتُ بربّي و ربّكم أن ترجمون»;[11]
به خدا سوگند! چون افرادِ خوار و ذليل به شما دست بيعت نخواهم داد و مانند بردگان، اهل فرار نيستم، از اين که مرا متهم سازيد به پروردگار خود و پروردگار شما پناه مى برم.
سخنان امام ابا عبدالله الحسين (عليه السلام) حاکى از بر جسته ترين موقعيت انسانِ پايبند به اصول و ارزش هاى دينى و حاملان رسالت، به شمار مى آمد، چنان که از مجد و عظمت و اعتماد به نفس آن بزرگوار پرده برمى داشت، آن جا که فرمود:
«ألا و إنّ الدعى بن الدعي قد رکز بين اثنتين بين السلّة و الذلّة، هيهات منّا الذلّة، يأبى الله ذلك و رسوله و المؤمنون و حجور طابت و طهرُت و اُنوف حميّة و نفوس ابيّة من أن نؤثر طاعة اللئام على مصارع الكرام;[12]
به هوش باشيد! اين شخص فرومايه فرزند فرومايه (ابن زياد) مرا بين دو راه، يكى پذيرش شمشير و ديگرى ذلت پذيرى، قرار داده است، ولى هيهات که ما زير بار ذلّت رويم، زيرا خدا و رسولش و مؤمنان، چنين ذلّت پذيرى را ناروا مى دانند، دامان پاك مادران و مجد و عظمت خانوادگى و همت هاى والا و غيرت و جوانمردى، هرگز اجازه نمى دهد اطاعت از فرومايگان را بر مرگ شرافتمندانه ترجيح دهيم».
امام حسين(عليه السلام) راه و رسم ذلت ناپذيرى در چنين موقعيت ها و از خود گذشتگى در راه مكتب و رسالت را، اين گونه به انسان ها آموخت.
٦. صراحتِ لهجه و بى پروايى
قيام و نهضت امام حسين (عليه السلام) آتش فشانى بود که در تاريخ رسالت اسلامى منفجر گشت و به زلزله سهمگينى مى ماند که وجدان واماندگان از يارى حق را بيدار ساخت و سخن زينبده اى بود که همه وفاداران به آرمان و رسالت اسلامى را به تلاش جهت تشكيل جامعه اى شايسته و منطبق با اراده خداى متعال و رسول گرامى اش فرا خواند.
امام حسين (عليه السلام) در جهت آشكار ساختن راه هاى انحرافى و طريق صحيح به مسلمانان، از شيوه اى استفاده کرد که با صراحت و بى پرده با آنان سخن گويد و اينك هم اوست که در کمال بى پروايى در برابر حاکم ستم پيشه زمان خويش مى ايستد و به او هشدار مى دهد تا وى را از ادامه طغيان و سرکشى و فساد و تباهى اش باز دارد… و نامه هايش به معاويه به وضوح و عارى از هر گونه آميختگى، گوياى اين حقيقت است.
حضرت در آن نامه ها معاويه را بيم مى دهد و از ادامه جور و ستمش به وى هشدار مى دهد و ميزان گمراهى و فسادش را براى مردم فاش مى سازد.[13]
امام در کمال صراحت و قدرت، بيعت با يزيد بن معاويه را مردود و اين موضوع را به روشنى براى وليد بن عتبه فرماندار يزيد بر مدينه بيان کرد و فرمود:
ما اهل بيت و خاندان نبوّت و جايگاه رسالت و محل آمد و شد فرشتگان و خاستگاه رحمتيم، خداوند اسلام را از خاندان ما آغاز و تا پايان نيز همگام با ما خاندان به پيش خواهد برد و يزيد فردى فاسق و فاجر، باده نوش و قاتل بيگناهان است و آشكارا مرتكب فسق و فجور مى شود و شخصى مانند من هيچ گاه با او دست بيعت نخواهد داد.[14]
امام (عليه السلام) با ياران و آسانى که با او اعلان يارى نموده بودند نيز کاملا به صراحت سخن گفت: وى در مسير حرکت به سمت کوفه که خبر شهادت مسلم بن عقيل و دست برداشتن مردم از يارى خود را دريافت نمود به گروهى از آنان که به اميد عافيت طلبى، حضرت را همراهى مى کردند، فرمود:
[خبر رسيده] که پيروان ما دست از يارى مان برداشته اند اکنون هر يك از شما دوست داشته باشد مى تواند بى آن که مانعى بر سر راهش باشد، به ديار خود باز گردد و من بيعتم را از آنان بر داشتم.[15]
[با پايان يافتن سخنان حضرت] افراد حريص و آزمند و سست ايمان، پراکنده شده و تنها مجموعه اى از نيك خصالان اهل بيت و ياران با وفايش باقى ماندند، امام حسين (عليه السلام) با وجود ياران اندکش هيچ گاه براى گرد آورى نيرو، به حيله بازى و تملّق متوسل نشد.
پيش از در گرفتن جنگ، به تمام ياران وفادار همراهش، رخصت بازگشت داد و فرمود:
من يارانى بهتر از شما و خاندانى عادل تر و برتر از اهل بيت خويش سراغ ندارم. خداوند از ناحيه من به شما پاداش خير عنايت کند. اينك شب فرارسيده به پا خيزيد و از اين موقعيّت استفاده کنيد (اگر شرم داريد) هر يك مى توانيد دست يكى از دوستان خود و يا يكى از برادران مرا بگيريد و در
تاريكى اين شب پراکنده شويد و مرا با اين مردم ستم پيشه تنها بگذاريد; زيرا آنان در پى کسى غير از من نيستند و اگر به من دست يابند و قادر بر ريختن خونم باشند در پى شما نخواهند آمد.[16]
واقعيت اين است که اگر کسى جزئيات قيام و نهضت سيدالشهداء(عليه السلام)را مورد مطالعه قرار دهد در تمام سخنان و رفتار امام، در تمامى ابعاد نهضت مبارکش به صدق و راستى و صراحت و بى پروايى آن بزرگوار پى خواهد برد.
٧. عبادت و تقوا
در هيچ يك از لحظات و سكنات، ارتباط قلبى امام حسين(عليه السلام)با حضرت حق قطع نگرديد و اين رابطه را با پرستش خداى خويش تبلور مى بخشيد و پيوند خود را با آفريدگار با عظمت مستحكم مى ساخت و ايثار و از خودگذشتگى را با اطاعت الهى گره مى زد و خود را در ذات مقدس پروردگار و در جهت رضاى او فانى مى ساخت و عبادتش نتيجه شناخت حقيقى اش از خداى متعال تلقّى مى شد.
نگاهى به دعاى سرور آزادگان در روز عرفه ژرفاى اين شناخت و ارتباط قوى آن حضرت با ذات بارى تعالى را به خوبى روشن مى سازد که به فرازهايى از اين دعاى ارزشمند اشاره مى شود. امام(عليه السلام)در پيشگاه خدا چنين عرضه مى دارد:
چگونه با چيزى بر وجود تو دليل آورند که خودش در هستى نيازمند توست؟! آيا چيزى غير از تو مى تواند پايدارتر از تو باشد تا وسيله ظهورت گردد؟!
کى نهان بوده اى که نيازمند دليل و برهانى باشى تا بر تو دلالت کند؟!
کى دور بوده اى تا آثارت، آن ها را به تو برساند؟!
کور باد چشمى که تو را مراقب خود نبيند و معامله بنده اى که بهره اى از دوستى ات به او نداده اى، زيانبار باد…
خدايا! خوارى و ذلّتم در برابرت آشكار است و چگونگى حالم بر تو پوشيده نيست، راه رسيدن به تو را از خودت خواستارم و به وسيله خودت بر وجودت دليل اقامه مى کنم، با نور خويش مرا به سوى خودت رهنمون شو و به تصديق بندگى در پيشگاهت، برپايم دار…
تو آن خدايى که انوار معرفت را در دل دوستانت پرتوافكن ساختى تا تو را شناختند و يگانه ات دانستند.
تو خدايى هستى که محبّت ديگران را از دل علاقه مندانت زدودى تا جز تو به کسى محبّت نورزند و به ديگران پناه نبرند، آن گاه که عوالم هستى آنان را وحشت زده ساخت، تو يار و همدمشان بودى…
آن کس که تو را نيافت، چه يافت؟ و آن که تو را يافت چه نيافت؟ آن کس ه ديگرى را به جاى تو بپسندد نوميد و محروم گشته است و آن کس که روى درخواست از تو برگرداند، در زيانكارى گرفتار آمده است .
اى کسى که به دوستانش شيرينى و حلاوت اُنس و همدمى را چشاند تا تنها در برابر او به تملّق ايستاده اند.
اى آن که اولياء و دوستانت را به جامه هاى هيبت خويش آراست تا در حضورش، عذرخواه آيند و آمرزش بخواهند.[17]
نشانه هاى شدت ترس و بيم امام حسين(عليه السلام)از خداوند در سيماى تابناکش پديدار بود به گونه اى که به وى گفته شد: شما از خداى خود چه بسيار بيمناکيد! در پاسخ فرمود:
«لا يأمن يوم القيامة الاّ مَن خاف من الله في الدّنيا»[18];
در روز قيامت کسى مصون از عذاب الهى است که در دنيا از خدا ترسيده باشد.
عبادت امام (عليه السلام)
عبادت و پرستش خدا براى خاندان نبوّت، هستى و زندگى به شمار مى آمد و از مناجات و نيايش به درگاه خدا لذّت مى بردند. شب و روز نهان و آشكار همواره به عبادت مى پرداختند و امام حسين(عليه السلام) نيز يكى از استوانه هاى اين خاندان پاك به شمار مى آمد. وى در پيشگاه خداى قادر توانا چونان عارفى به يقين رسيده و انديشمندى پرستشگر، مى ايستاد و هرگاه وضو مى گرفت، رنگ از رخسار مبارکش مى پريد و بند بند اعضايش به لرزه درمى آمد، سبب آن را از حضرت جويا شدند; در پاسخ فرمود:
کسى که در پيشگاه خداى توانا ايستاده حق دارد رنگ چهره اش به زردى گرايد و اعضاى بدنش به لرزه درآيد.[19]
بر اداى نماز در سخت ترين شرايط، پافشارى داشت، به گونه اى که نماز ظهر روز دهم محرم (عاشورا) را در اوج نبرد با سپاهيانِ دشمن که از هر سو وى را در محاصره داشتند و وجود نازنينش را آماج تير ساخته بودند، به جاآورد.[20]
امام(عليه السلام)در کمال فروتنى در پيشگاه خداى عزّوجلّ رهسپار بيت الله الحرام مى شد تا با خضوع و خشوع تمام مناسك حج را به جاى آوَرَد، تا آنجا که بيست و پنج بار پياده حج انجام داد[21]
حالات خضوع و خشوع او در موسم حج در عرفات و نيايش طولانى حضرت با پروردگار خويش که در دامنه کوه به حال ايستاده انجام پذيرفت و مردم گرد او حلقه زده بودند، ميان محدثان شيعه و طبقات گوناگون آنان مشهوراست.
اباعبدالله الحسين(عليه السلام)در حق مردم نيكى و احسان و انفاق فراوان داشت، روايت شده آن بزرگوار قطعه اى زمين به ضميمه اشياء ديگرى به ارث برد و قبل از تحويل گرفتن، همه را صدقه داد وى در تاريكى شب براى فقرا و مستمندان مدينه مواد خوراکى به دوش مى کشيد و جز پاداش الهى و تقرب به پيشگاهش مزدى درخواست نمى کرد[22].
منبع: کتاب پیشوایان هدایت 5 – سیدالشهداء، حضرت امام حسین مجتبى علیه السلام / مجمع جهانی اهل بیت علیهم السلام
[1]. اعیان الشّیعه 1/ 580، تاریخ ابن عساکر، در حالات امام حسین (علیه السّلام) حدیث 196، تفسیر برهان 2/ 363.
[2]. احقاق الحق 11/ 431.
[3]. کشف النعمه 2/ 31، فصول المهمه ابن صباغ 168 با اختلافی اندک، اعیان الشیعه 4/ 53.
[4]. حیاة الامام الحسن 1/ 128 به نقل از عیون الاخبار.
[5]. کشف الغمه 2/ 31، فصول المهمة 167.
[6]. بحار الانوار 44/ 189، مناقب آل ابوطالب 4/ 65.
[7]. لم یخب الآن من رجالک و من *** حرک من دون بابک الحلقه
أنت جواد انت معتمد *** ابوک قد کان قاتل الفسقه
[8]. تاریخ ابن عساکر 4/ 323، مناقب ابن شهر آشوب 4/ 65.
[9]. تاریخ طبری 4/ 254، الکامل فی التاریخ 3/ 370.
[10]. فتوح ابن اعثم 5/ 23، مقتل خوارزمی 1/ 188، بحار الانوار 44/ 329.
[11]. مقتل مقرم/ 280، تاریخ طبری 4/ 230، إعلام الوری 1/ 459، اعیان الشیعه 1/ 602.
[12]. اعیان الشیعه 1/ 603، احتجاج 2/ 24، مقتل خوارزمی.
[13]. الامامة و السیاسة 1/ 189 و 195.
[14]. فتوح ابن اعثم 5/ 14، مقتل خوارزمی 1/ 184، بحار الانوار 44/ 325.
[15]. ارشاد شیخ مفید 2/ 75، تاریخ طبری 3/ 303، البدایة و النهایه 8/ 182، بحار الانوار 44/ 374.
[16]. فتوح 5/ 105، تاریخ طبری 3/ 315، اعیان الشّیعه 1/ 600.
[17]. المنتخب الحسنی للادعیة و الزیارات/ 924 – 925.
[18]. بحار الانوار 44/ 190.
[19]. جامع الأخبار 76، احقاق الحق 11/ 422.
[20]. ینابیع الموده/ 410، مقتل خوارزمی 2/ 17.
[21]. سیر اعلام النبلاء 3/ 193، مجمع الزوائد 9/ 201.
[22]. حیاة الامام الحسین 1/ 135.