«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ»
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي».[1]
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينِ وَ الصَّلَاةُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِین طَبِیبِ نُفوسِنَا أَبِی الْقَاسِم مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الحُجَّةِ بَقِیَّةِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ أَرْوَاحُنَا وَ أَرْواحُ مَنْ سِوَاهُ فِداهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
ذکر و یاد خدا
«يَا مَنْ ذِكْرُهُ شَرَفٌ لِلذَّاكِرِينَ وَ يَا مَنْ شُكْرُهُ فَوْزٌ لِلشَّاكِرِينَ وَ يَا مَنْ طَاعَتُهُ نَجَاةٌ لِلْمُطِيعِينَ».[2]
دعایی از صحیفهی نوریّهی سجّادیّه است، عنوان این دعا برای حسن عاقبت است. «يَا مَنْ ذِكْرُهُ شَرَفٌ لِلذَّاكِرِينَ»، ای کسی که ذکر او برای ذاکر شرف است و شکر او فوز است و طاعت او نجات و نجات برای اهل طاعت است. یاد پروردگار متعال رمز حیات دل است، دل به یاد خدا زنده است، جلای دل به یاد خداست و به ذکر الله است. حضرت امیر (علیه الصّلاة و السّلام) در نهج البلاغه دارند که «جَعَلَ الذِّكْرَ جِلاءً لِلْقُلُوبِ».[3] خداوند چه خدای مهربانی است، چه نسبتی، چه تناسبی بین ما و او وجود دارد که ما اجازه داشته باشیم دل خود را متوجّه او کنیم؟ دل ما خانهی او باشد، خلوت سرای او باشد، دل میتواند محلّ اسرار الهی قرار بگیرد، دل میتواند به دست خدا تزیین شود، عرش خدا شود، پروردگار متعال نقوش خود را در این دل منقوش بفرماید، نقوش الهی، صفات حق تعالی است.
«قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ أَيًّا ما تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى»،[4] پیغمبر بگو که یا الله بگویند، «قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ». وجود نازنین پیغمبر خدا مأمور شد که ما را به یاد خدا، به دعای او امر بفرماید، «قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ»، الله بگویید، یا رحمان بگویید. «أَيًّا ما تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى»، ولی اختصاص به این ندارد.
توجّه خدا به انسان با یاد خدا
عالم اسماء الهی است همه هم زیبا است، تمام عوالم امکان سرشار از اسماء حسنای خداوند منّان است، هر چه صدا بزنید او را صدا زدهاید، غیر از او کسی نیست، خبری نیست. «لَيسَ فِي الدَّارِ غَيرَهُ دَيّار».[5] یاد خدا، ذکر خدا موجب شرف میشود و انسان وقتی شریف است که با او است. اموری در این امر قابل توجّه است، بالاترین آن وعدهای است که حق تعالی داده است، فرموده است که «فَاذْكُرُوني أَذْكُرْكُمْ»،[6] اگر شما با من باشید من هم با شما هستم، من را یاد کنید من هم یاد شما را میکنم. اینکه خدا ذرّهای را به حساب بیاورد، موجود فقیری را مورد توجّه خود قرار بدهد، پرتو عظمت و جلال و کبریای او، جمال او و صفات حسنای او یک بندهای را زیر چتر خود بگیرد و او را یاد کند و به او نظر کند و به او توجّه کند، چه شرفی بالاتر از این است؟
امتحانهای حضرت ابراهیم
در جریان حضرت ابراهیم خلیل، خُلّت حضرت ابراهیم خیلی مهم است. تنها پیغمبری که در میان انبیاء در اوج تسلیم و رضا بعد از خاتم انبیاء است حضرت ابراهیم است و مقام امامت خاصّه دارد. حضرت ابراهیم در جریان گذاشتن فرزند خود، کودک شیرخوار خود و مادر کودک در بیابان، در غربت، در وحشت، در بیآبی و بیغذایی، در بیپناهی. خیلی عجیب بود، یک پیغمبری که مظهر و چشمهی رحمت و مهربانی است، یک پیغمبری که دریای عاطفه است، در دورهی پیری صاحب یک کودک شده باشد، صاحب یک فرزند شده باشد، آن هم اسماعیل که شاخص بود، هیچ فرزندی تا آن زمان مثل این کودک نبود، هر چیزی که یک بچّهی خوب باید داشته باشد او داشت، یک انسان در پیری زن جوانی داشته باشد. همهی اینها جزء مسائلی است که وقتی انسان فکر میکند مبهوت میشود، یک پیغمبری در سنّ پیری با داشتن همهی عواطف و محبّتهای پدری و انسانی برای اجرای دستور پروردگار متعال «رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتي بِوادٍ غَيْرِ ذي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِيُقيمُوا الصَّلاةَ».[7]
از این مهمتر تنها فرزند او، فرزند بیمثال او، فرزند بسیار دوست داشتنی و پرجاذبهی او وقتی جوان شد ابراهیم گفت: «يا بُنَيَّ إِنِّي أَرى فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ»،[8] آن هم «الوَلَدُ سِرُّ أَبيه».[9] چیزی کم نداشت، هر چه پدر داشت همه را این بچّه داشت.
شیعه فرزندان پیامبر و علی (علیه السّلام)
شما از پدر خود چه دارید؟ «أَنَا وَ عَلِيٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ».[10] شما فرزندان علی هستید، شما فرزندان پیامبر هستید، شما به تأسّی از امام خود حضرت سجّاد (علیه السّلام) شایسته است که بگویید: «أَنَا ابْنُ مَكَّةَ وَ مِنَى أَنَا ابْنُ زَمْزَمَ وَ الصَّفَا».[11] شما باید فرزندان آخرت باشید، شما از مادر خود، پدر خود… باید فرزندان شرف باشید. وجود مقدّس مولای ما حضرت ابا عبد الله الحسین روز عاشوراء در جملاتی عرشی که دل انسان را میبرد به یاران خود فرمودند: «صَبْراً بَنِي الْكِرَامِ»،[12] ای فرزندان بزرگواریها. شما نسبت به مجاری و بسترهایی که از این بسترها عبور میکنید و إنشاءالله رشد میکنید و به جایی میرسید از اسلاف خود چه دارید؟ این اسماعیل از پدر خود چیزی کم ندارد، در چه چیزی کم ندارد؟ در چیزی که برای آن خلق شده است.
تعلّق همه چیز به خدا
بالاترین ارزش این است که خودی نداشته باشد، خود را برای خود نداند. «مَنْ أَيْقَنَ بِالْخَلَفِ جَادَ بِالْعَطِيَّةِ».[13] کسی یقین داشته باشد چیزی به خدا میدهد جای آن پر میشود بذل و بخشش و ایثار و نثار خیلی برای او سهل است، یقین به خلف دارد. امّا کسی که «بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا»[14] در حالی که «وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ وَ أَبْقى». حضرت ابراهیم در قلّهی تسلیم، در قلّهی رضا، در قلّهی شکر و صبر و توکّل باذن الله پرچم پیروزی را نصب کرد «إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً»،[15] امام شد، دلبر شد، هادی باطن شد، چشم ملکوتی باز کرد، اهل یقین شد. «وَ كَذلِكَ نُري إِبْراهيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنينَ»،[16] اینها همه آثار یقین است. «وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنينَ».
پاسخ خداوند در مقابل تسلیم ابراهیم
امّا خدا در برابر این کار عظیم، این کار محیّر العقول چه کرد؟ خدا از او یاد کرد.«وَ نادَيْناهُ أَنْ يا إِبْراهيمُ»،[17] خدا او را به حساب آورد، او را نامدار کرد. خدا کسی را نام ببرد آن نام محو نمیشود. وقتی او به فرزند خود گفت: «يا بُنَيَّ إِنِّي أَرى فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ»، پسر هم پسر همان پدر بود. امیدوار هستم که شما هم پسران همان پدر باشید، خوشحال نمیشوید که پیغمبر فرموده شما فرزندان من هستید و فرزندان علی من هستید؟ «أَنَا وَ عَلِيٌّ أَبَوَا». بیایید فرزند خلف باشیم فرزند ناخلف نباشیم، برای آقای خود امیر المؤمنین فرزندان صالحی باشیم. این پسر هم عین همان پدر بود، نسخه برابر اصل بود.
وداع امام حسین با علی اکبر
کما اینکه علی اکبر عین حسین بود و دلیل هم همین بود که ابی عبد الله صورت به صورت او… امام حسین (علیه السّلام) اوّل سیما را لسانی ترسیم کرده بود، «اللَّهُمَّ أَشهَدُ عَلَى هؤلاءِ القَوم فَقَد بَرَزَ إِلَيهِم غُلام أَشبَهُ النَّاس خَلقاً وَ خُلقاً وَ مَنطِقاً بِرَسولك».[18] عصمت خاتمی او را لسانی اعلان کرده بود ولی عملاً در آخرین لحظات بود که صورت به صورت او گذاشت دید که نسخه برابر اصل است، اینجا بود که اعلان پناه کرد: «عَلَى الدُّنيا بَعدَكَ العَفا».[19]
نام بردن خداوند از حضرت ابراهیم
نتیجهای که نصیب حضرت ابراهیم از این ایثار، از این عشق، از این دلشدگی، از این تسلیم، از این رضا، از این تعبّد شد خدا او را یاد کرد و از او نام برد، «نادَيْناهُ»، ما او را صدا کردیم، «أَنْ يا إِبْراهيمُ * قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيا».
یاد خدا با اعمال و رفتار
«يَا مَنْ ذِكْرُهُ شَرَفٌ لِلذَّاكِرِينَ». هر کسی خدا را صدا بزند، یاد خدا باشد خدا هم او را یاد میکند. اینکه خدا کسی را یاد کند هیچ شرفی به این اندازه شریف نیست. «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ مِنْ شَرَفِكَ بِأَشْرَفِهِ وَ كُلُّ شَرَفِكَ شَرِيفٌ»،[20] «يَا مَنْ ذِكْرُهُ شَرَفٌ لِلذَّاكِرِينَ». شما بحمد الله همه نوری هستید، خدا میداند ما به شما خیلی امید داریم و دلگرم هستیم و فکر میکنیم شما میتوانید به امام زمان کمک کنید، میتوانید اسلام را در دورهی غربت مدد برسانید، میتوانید جانفشانی کنید، میتوانید از همه چیز خود برای دین و عینیّت دین که صاحب شما است بگذرید. افتخار شما این است که امام زمان شما را یاد کرده، اسم شما را به عنوان طلبههای خود نوشته، او شما را یاد کرده، او شما را آورده، او از شما دعوت کرده شما هم لبّیک گفتهاید و آمدهاید. یاد خدا زبانی نیست، یاد خدا زندگی برای خدا است، تعلیم و تعلّم برای خدا است. هر کاری انجام میدهید، هر حرفی میگویید، هر کلاسی میروید با خدا باشید، خدا با شما است شما با خدا باشید.
شیوه خداحافظی مرحوم سیّد جمال گلپایگانی
مرحوم آیت الله سیّد جمال گلپایگانی که عارف بودند، سالک بودند، فقیه بودند، مرجع بودند. چند سلسله از فقهایی که پرچم مرجعیّت به دست گرفتند اهل باطن بودند و در شأن آنها نبود که ریاست ظاهریّه را قبول کنند، فوق این عالم بودند، یکی مرحوم سیّد جمال گلپایگانی بود. مرحوم آقای بهجت از ایشان یاد میکرد و از ایشان کرامتها سراغ داشت. ایشان وقتی با کسی خداحافظی میکرد میگفت: شما را به خدا میسپارم، با تأمّل میفرمودند: خدا را هم به شما میسپارم. «يَا مَنْ ذِكْرُهُ شَرَفٌ لِلذَّاكِرِينَ».
[1]– سورهی طه، آیه 25 تا 28.
[2]– الصحیفة السجادیة، ص 62.
[3]– نهج البلاغه، ص 342.
[4]– سورهی اسراء، آیه 110.
[5]– منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 19، ص 86.
[6]– سورهی بقره، آیه 152.
[7]– سورهی ابراهیم، آیه 37.
[8]– سورهی صافات، آیه 102.
[9]– منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 13، ص 31.
[10]– بحار الأنوار، ج 16، ص 95.
[11]– همان، ج 45، ص 138.
[12]– همان، ج 6، ص 154.
[13]– الامالی (للصدوق)، ص 447.
[14]– سورهی اعلی، آیه 16.
[15]– سورهی بقره، آیه 124.
[16]– سورهی انعام، آیه 75.
[17]– سورهی صافات، آیه 104.
[18]– تسلية المجالس و زينة المجالس (مقتل الحسين عليه السلام)، ج 2، ص 310.
[19]– همان، ص 313.
[20]– بحار الأنوار، ج 94، ص 370.