بسم الله الرحمن الرحیم

 

«فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِكَ الَّذينَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِكَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ (18)»[1]

خوب یک فضایی در جامعه ما نسبت به این آیه کریمه باز شده است و ذهنیت بخشی از جامعه ما این است که بشارت بده کسانی را که حرف ها را می شوند و احسن اقوال را تبعیت می کنند. این یک تفسیر است، ولی منافاتی ندارد، بگوییم خداوند متعال دستور فرمودند: «فَبَشِّرْ عِبَادِ عباد الَّذينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ» القول را «ال» عهد بگیریم و آن قول الله است.

اینکه آدم بیکار باشد، هر حرف لغوی را بشنوند یا هر حرف انحرافی را بشنود بعد هم انتخاب کند که کدامش خوب است، این برای عوام که قابل توضیح نیست. اگر شما همه این داروهای پیشنهادی را تجربه کنید، بدون کارشناسی، [کاری اشتباه است. اگر] این داروها را ریختیم اینجا، [و شما دید که] سرتان درد می کند، [آنگاه آمدید و] یکی از اینها را انتخاب کنید. «يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ»، «فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى‏ طَعامِهِ»[2] ببین از کی میگیری.

ما قول دادیم به دوستان مان و از اساتیدمان هم خواسته ایم که در آغاز هر جلسه یک آیه ای را مطرح کنیم و یک پیامی از قرآن کریم را دریافت کنیم. خب حالا با این مقدمه یک صلوات ختم بفرمایید. خدایا کمک مان کن! خدایا عاجزیم، جاهلیم، هیچ چیز نداریم، هیچکس نیستیم، تو همه کاره ای، همه چیز دست خودت است.

 

پرسش های طلاب و پاسخ استاد

سوال: زیاد یاد گذشته می افتم، چه کار کنم این حالت از بین برود؟

پاسخ: حساس نباش! خودش از بین می رود انشاءالله.

«إنّ عمرك وقتك الّذي أنت فيه ما فات مضى و ما سيأتيك فأين قم فاغتنم الفرصة بين‏ العدمين‏»[3] [حالا را] غنیمت شمار! آدم اگر در لحظات و آنات، دنبال تکلیف باشد، همیشه فکرش این باشد که الان خدا از من چی می خواهد، دیگر هم گذشته ها اذیتش نمی کند و هم آمال و آرزوهای دور و دراز و بی محتوا فکرش را مشغول نمی کند.

آدم بیکار هم گذشته ها خیلی اذیتش می کند؛ و هم باغ و بستانی که برای آینده می کارد(خیال پردازی)، وقتش را می گیرد. آدمی که برنامه دارد، نظم دارد، اهل مراقبه است، منظم زندگی کردن همان اهل مراقبه بودن است. کسی که اهل مراقبه است، مراقبت ایام و سنوات و ساعات را دارد، برای ساعتش کاری را پیش بینی کرده، به آن کار مشغول می شود؛ قهراً دیگر فرصتی برای یاد گذشته و آینده پیدا نمی کند.

بیکاری خیلی بد است، بیکاری خیلی بد است. آدم همه اوقاتش را با کار پر کند، (5) قلباً آرامشی هم دارد چون «وَ قَالَ ع: مَنْ نَاهَزَ الْفُرْصَةَ أَمِنَ الْغُصَّة»[4]  ماشاءالله بعضی ها بلد بودند، بعضی ها هم نگفتند. کسی که از فرصت هایش استفاده می کند، قهراً غصه ای هم ندارد.

 

خودزنی از شدت مصیبت امام حسین(علیه السّلام)

سوال: خودزنی و از خود بی خود شدن از شدت مصیبت امام حسین(علیه السّلام) چگونه است؟

پاسخ: «الحمدلله الرب العالمین یقتل الله لکم» اجمالاً در مسئله حضرت سید الشهدا (علیه السّلام) آقای بهجت اعلی الله مقامه اسم آن فرد را می بردند که در روز عاشورا، گویا رگ خودش را زده بود که اگر [او را] به دکتر نرسانده بودند، از بین رفته بود. خب بعضی از بزرگان هم نظرشان این بوده است که این خودکشی است و اگر مُرده بود، مجاز نبود. ولی از یکی از بزرگان – من ذهنم درست نگرفت که حالا میرزای شیرازی بودند یا سید جزایری در کربلا بود- گفته بود: «اشکال نکنید، این کار عشق و عقل است.»

این خود زنی ها را در ایام عاشورا نشان می داد، پاکستانی ها که زنجیرها می زدند، پشت شان، خونین خونین بود. من دیده ام زنجیرهایی بعضی افغانی ها در همین ایران هم خیلی عجیب می زنند و خودشان را لت و پار می کنند.

عشق آدم را بی اختیار می کند، اما غالباً ادعای عشق است. ما عاشق نمی شناسیم. عاشق نداریم، دروغ است. عاشق، امام حسین(علیه السّلام) بود و یارانش. الحمدلله محبت داریم، ولی عشقی که آدم واقعاً ذوب باشد، مسلوب الاختیار بشود، همچنین چیزی را خیلی باور نکنید لذا باید به وظیفه عمل کرد. در چارچوب فقه باید عزاداری کرد اما اگر عاشقی پیدا شد، کارهایی کرد که عاقل نمی کند و عشقش هم در حدی بود که «رُفِعَ‏ عَنْ‏ أُمَّتِي‏»[5] مرفوع القلم بود، [آنگاه] اگر مرفوع القلم بود، خب بله [هرچه بادا باد!] و إلا در چارچوب همین چیزهایی که هست دیگر اشکال ندارد.

 

راهکار ترک سخن لغو

سوال: چه کنیم تا سخن لغو را همچون شوخی بیجا ترک کنیم؟

پاسخ: آمپول ندارد! باید آدم حساب و کتاب داشته باشد، بنا بگذارد بر این که بدون رویه حرف نزند، «لِسَانُ الْعَاقِلِ وَرَاءَ قَلْبِهِ‏ وَ قَلْبُ الْأَحْمَقِ وَرَاءَ لِسَانِه‏»[6] هر حرفی می خواهید بگویید، قبلش یک تأمل بکنیم.

استاد عزیز و بزرگوارمان علامه آیت الله مصباح من یادم نمی آید سوالی که [از ایشان] می شود، همینطوری جواب بدهند؛ معمولاً یک تأمل می کنند، بعد حرف می زنند.

خیلی خوب است که انسان هر حرفی را می خواهد بزند، قبلش یک تأمل بکند و اگر دید این سخن، خدا را راضی می کند ولو [می خواهد] شوخی کند، [چون رضای خدا در آن است، آنرا] بگوید و اگر دید این سخن خلاف رضای خداست، ولو می خواهد حدیث بخواند ولی [هدفش این است که] خودش را نشان بدهد، می خواهد بگوید من هم هستم، [در این گونه موارد، چون رضای خدا در آن نیست، باید سکوت کند.] مرا به خیر تو امید نیست شرّ مرسان. حرف برای غیر خدا ولو حرف خوب باشد، نزنید، ضایع می شود. اجمالاً اینها اراده و برنامه می خواهد.

 

مقایسه غیبت و زنا

سوال: در روایت است که غیبت هفتاد برابر زناست، پس غیبت گناهی پُر اهمیت است و زنا  نه؟!

پاسخ: آن کسی که همسر ندارد، اگر مرتکب زنا بشود صریح قرآن کریم است که می فرماید: «الزَّانِيَةُ وَ الزَّاني‏ فَاجْلِدُوا كُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ وَ لا تَأْخُذْكُمْ بِهِما رَأْفَةٌ في‏ دينِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ لْيَشْهَدْ عَذابَهُما طائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنينَ» خدای متعال در این آیه سه موضوع را مطرح می کند. [اولین نکته] این است که کسی که این کار[ارتکاب زنا] را انجام داد، باید چوب بخورد. آدم را که چوب نمی زنند، پس معلوم  می شود که همچین آدمی، آدم نیست. خر و الاغ را چوب می زنند که گاهی [آدمی] از الاغ هم بدتر است و باید [به او] 100 تازیانه بزنند.

” خدای متعال در این آیه سه موضوع را مطرح می کند. [اولین نکته] این است که کسی که این کار[ارتکاب زنا] را انجام داد، باید چوب بخورد. آدم را که چوب نمی زنند، پس معلوم  می شود که همچین آدمی، آدم نیست. خر و الاغ را چوب می زنند که گاهی [آدمی] از الاغ هم بدتر است و باید [به او] 100 تازیانه بزنند “

«فَاجْلِدُوا كُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ» این یک مسئله ظاهری است، اجتماعی است، سیاسی است، تربیتی است، بازدارنده است و [عامل] حفاظت خانواده هاست و خیلی اسرار دارد. نکته دوم این است که این باید در ملأ عام باشد یا حداقل طائفه ای از مؤمنین ببینند که این دارد شلاق می خورد و آدمی است که آبرویش به دست خودش ضایع شده است.

نکته سوم این است که برای اینطور آدم ها دل نسوزانید، احساسی برخورد نکنید، اینجا جای عاطفه و محبت نیست، این غربی ها هیچ ندارند، ولی به اینجا که می رسند خیلی حقوق بشری و انسانی برخورد می کنند.

این ها(غربیان مدعی حقوق بشر) اصلاً آدم نیستند، یک مشت وحشی، زورگو، آدم خور، اینها آمده اند حق مشخص می کنند و می گویند این قوانین با حقوق بشر نمی سازد!؟ «وَ لا تَأْخُذْكُمْ بِهِما رَأْفَةٌ في‏ دينِ اللَّه» اینجا که پای خدا می آید، پای دین می آید، مهربان تر از خدا شده ای؟ او که ارحم الراحمین است؟ او که به بنده اش از خود بنده اش نزدیکتر است؟ او می گوید بکن، آن وقت تو مهربان تر از او هستی؟!! «وَ لا تَأْخُذْكُمْ بِهِما رَأْفَةٌ في‏ دينِ اللَّه» و اگر کسی خانواده دارد و گرفتار شد، [حدّش سنگسار است.] سنگسار غیر از کشتن است، اصلاً دیگر هیچ ارزشی ندارد، باید سنگسارش کرد.

بله غیبت از نظر محتوا از این(زنای محصنه) سنگین تر است، ولی این معنایش این نیست که سنگین نیست، خیلی گناه بزرگی است. گاهی مقایسه ای که در قرآن و روایات بین دو گناه کبیره می شود، این برای کم اهمیت کردن دیگری نیست، [بلکه] برای پر رنگ کردن آن [یکی] است.

خلاصه از ذهن دور است که کسی اینطور بخواهد بگوید: «چون آن سنگین است، پس دیگری بی اهمیت است.»؛ نه اینطور نیست، معاذالله ثم معاذالله.

بد نیست بین پرانتز یک حدیث هم عرض بکنیم، فرمودند که: «أَنَّ الزِّنَا يُسَوِّدُ الْوَجْهَ وَ يُورِثُ الْفَقْر»[7] این یک حدیث است. فقر قیامت می آورد دارایی آدم را می سوزاند و از گناهانی که در خود قرآن وعده جهنم داده شده است یکی هم همین است. فقیر می کند آدم را، دارایی اش را می سوزاند و (15)«فزنا العين‏ النّظر»[8] این هم یادمان باشد که اعضا و جوارح هم زنا دارد[9] «فزنا العين‏ النّظر».

 

راه کار تمرکز در درس

سوال: برای اینکه مشغولیت های ذهنی کم شود و تمرکز در دروس بیشتر شود باید چه کاری انجام دهیم؟

پاسخ: بله خیلی حرف ها می شود گفت، واقعی اش آن است که آدم هر کاری را که مهم بداند، برای آن تمرکز خودبخود می آید.

آدم برای هر چیزی که دل با آن داشته باشد، حواسش دنبال دلش می رود؛ بنابراین دل را باید اصلاح کرد. [نکته دیگر این است که] محیط اثر دارد، رفیق اثر دارد، برنامه ریزی خودش اثر دارد، وقت خواب مشخص باشد، وقت بیداری معلوم باشد، غذا اثر دارد، اینکه انسان در حال غصه، در حال هیجاناتی که آدم را شاد کرده یا با اموری که انسان را بیمار کرده، نماز خواندن با شکم پر، با گرسنگی مفرط حضور را از آدم می گیرد، درس هم همین طور است.

” کسی تمرین ترک گناه [داشته] باشد، یعنی خودش را رها نکند، حواسش به خودش باشد که گناه نکند، به تدریج اراده اش آن قدر قوی می شود که برای هر کاری بخواهد تمرکز کند، تمرکز می آید “

محیط شلوغ تمرکز را از آدم می گیرد، بیماری تمرکز را از آدم می گیرد، کم خوابی را از آدم می گیرد، رفیقی که شلوغ است حواس آدم را پرت می کند، باید از اینها پرهیز کرد. ولی رأس همه اینها مراقبه است، کسی تمرین ترک گناه [داشته] باشد، یعنی خودش را رها نکند، حواسش به خودش باشد که گناه نکند، به تدریج اراده اش آن قدر قوی می شود که برای هر کاری بخواهد تمرکز کند، تمرکز می آید.

[رسیدن به این مهم] دفعی [و یک مرتبه ای] نمی شود. بله! [به طور] دفعی کمک می شود [تا] آدم [بتواند] رعایت بکند: این چیزهایی را که بعضی هایش را اسم بردیم، بعضی هایش را یادمان نیامد که اسم ببریم. این مقطعی خوب است، آدم می تواند فی الجمله تمرکز بکند اما عمده اش مراقبه است؛ در طول مدتها مجاهده و مراقبه آدم به خودش مسلط می گردد، لذا هر جا که خواست که خودش را جمع کند، آنجا جمع است.

آدمی که ول است، دلش ول است، دیگر دلش می خواهد، اما نمی آید. نماز گیرش نمی آید، مطالعه گیرش نمی آید، ترس از خدا آدم را متمرکز می کند. همین طور که آدمی که می داند تعقیبش می کنند، حواسش هست که کار بد نکند، [به همین شکل] ترس برای آدم حواس جمعی می آورد.

حواسش جمع است؛ می داند که دنبالش هستند، تلفنش کنترل است و می ترسد از تلفن و اینها. تلفنش کنترل است یا خودش زیر نظر است. این خود به خود برای آدم تمرکز می آورد. «ترس» تمرکز می آورد، «طمع» تمرکز می آورد و در رأس اینها «محبت» تمرکز می آورد.

«وَ الَّذينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ وَ لَوْ يَرَى الَّذينَ ظَلَمُوا إِذْ يَرَوْنَ الْعَذاب»[10] و کسی که خدا را دوست دارد و حساس است به این که خدا از او راضی باشد، [در پی کسب رضایتش می رود.] [یکی از اموری که مرضی خداوند است، علم می باشد.] خُب خدا علم را دوست دارد «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُ‏ بُغَاةَ الْعِلْمِ.»[11] خدا طالبان علم را دوست می دارد، [طالب علم] محبوب خدا است و مطالعه کردن راه کسب معرفت حق تعالی است؛ قهراً برای انسان پیش می آید.  صلوات بفرستید.

بحث درباب شکر

در هر بلاء، پنج شکر وجود دارد

امام صادق می فرماید: «كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِذَا وَرَدَ عَلَيْهِ أَمْرٌ يَسُرُّهُ قَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى هَذِهِ النِّعْمَةِ وَ إِذَا وَرَدَ عَلَيْهِ أَمْرٌ يَغْتَمُّ بِهِ قَالَ- الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى‏ كُلِ‏ حَال»‏[12]

عرض کردیم پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم سیره شان این بود که وقتی امری حادث می شد و خوشحال کننده بود، حضرت می گفتند: «الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى هَذِهِ النِّعْمَةِ» و وقتی امری حادث می شد که موجب غصه می شد، يَغْتَمُّ بِهِ [یعنی] مغموم می شدند، می گفتند الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى‏ كُلِ‏ حَال. مرحوم مجلسی اعلی الله مقامه در ذیل این حدیث یک توضیح اخلاقی- علمی و معرفتی دارند که مطلب مهمی است؛ [می فرمایند] که [در هر] بلایی پنج وجه [وجود] دارد که ما شکر بکنیم.

حضرت رسول هم در آنچه به ظاهر نعمت بود، شکر می کردند؛ و هم در آنچه به ظاهر بلا بود، ناراحت کننده بود، شکر می کردند، چرا؟ پنج وجه دارد: «قیل فی کل بلاء خمسه انواع من الشکر»[13] [به وسیله این نگرش،] در هر بلایی پنج وجه [وجود] دارد که انسان [می تواند] بلا را برای خودش، یک فرصت تلقی کند و [آنرا] زمینه رشد خودش ببیند.

متن علامه مجلسی: قيل في كل بلاء خمسة أنواع من الشكر:

الأول يمكن أن يكون دافعا أشد منه كما أن موت دابته دافع لموت نفسه فينبغي الشكر على عدم ابتلائه بالأشد.

الثاني أن البلاء إما كفارة للذنوب أو سبب لرفع الدرجة فينبغي الشكر على كل منهما.

الثالث أن البلاء مصيبة دنيوية فينبغي الشكر على أنه ليس مصيبته دينية و

«قَدْ نُقِلَ‏ أَنَّ عِيسَى ع مَرَّ عَلَى رَجُلٍ أَعْمَى مَجْذُومٍ مَبْرُوصٍ مَفْلُوجٍ فَسَمِعَ مِنْهُ يَشْكُرُ و يَقُولُ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي عَافَانِي مِنْ بَلَاءٍ ابْتُلِيَ بِهِ أَكْثَرُ الْخَلْقِ‏ – فَقَالَ ع مَا بَقِيَ مِنْ بَلَاءٍ لَمْ يُصِبْكَ قَالَ عَافَانِي مِنْ بَلَاءٍ هُوَ أَعْظَمُ الْبَلَايَا وَ هُوَ الْكُفْرُ فَمَسَّهُ ع فَشَفَاهُ اللَّهُ مِنْ تِلْكَ الْأَمْرَاضِ وَ حَسُنَ وَجْهُهُ فَصَاحَبَهُ وَ هُوَ يَعْبُدُ مَعَهُ.»

الرابع أن البلاء كان مكتوبا في اللوح المحفوظ و كان في طريقه لا محالة فينبغي الشكر على أنه مضى و وقع خلف ظهره الخامس أن بلاء الدنيا سبب لثواب الآخرة و زوال حب الدنيا من القلب فينبغي الشكر عليها.

 

[وجه اول]: «الأول یمکن ان یکون دافعاً اشد من، کما ان الموت تابه دافع لموته لنفسه»

 بعضی بلاها موجب می شود که بلای مهم تری به ما نرسد، خدا با این بلای کوچک بلای مهم را از سر ما رفع کرده است. ماشینش تصادف می کند، خسارتی به ماشین وارد می شود، خدای متعال با همین خسارت که بر او وارد کرد آن خطر جانی که برای خودش بود آن را دفع کرده است.

بنابراین مؤمن در هر امر حادثی که موجب زیان بدنی شده است یا زیان مالی شده است یا احیاناً زیان عرضی(آبرویی) شده است نباید بگوید که بلا همین است نه بلای بالاتر هم وجود دارد تو که خدا را مهربان می دانی، تلقی ات این باشد که خدا با رأفت و مهربانی که دارد، با این حادثه کوچک، حادثه بزرگی را حتماً از جلوی پای من دفع نموده است.

فينبغي الشكر على عدم ابتلائه بالأشد. هر مشکلی پیش بیاد مشکل بالاتر هم وجود دارد، شما مشکل بالاتر را خدا بهتان نداده است، خیلی هم ذوق کنید، خیلی خوش باشید، الحمدلله ما آن بلا بهمان نرسید.

 

[وجه دوم]: الثاني أن البلاء إما كفارة للذنوب أو سبب لرفع الدرجة فينبغي الشكر على كل منهما.

هر بلایی، هر سختی که برای انسان پیش می آید، «وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْديكُمْ وَ يَعْفُوا عَنْ كَثيرٍ»[14] یکی از وجوه عبد همین است.

خدای متعال یک گوشمالی کوچک به ما داد؛ و این با این گوشمالی کوچک از خیلی از کیفرهایی که مستحقش بودیم، در گذشت. خدا مهربان است دیگر، خدا به همین بسنده کرده است بنابراین کفاره گناه ماست. خدا با این گوشمالی دیگر ما را در آخرت عذاب نمی دهد.

خدا اجلّ از این است که برای یک گناه دوبار مجازات بکند همین یک بار را خدا به کرم خودش کفاره گناه ما قرار داده است و انشاءالله بلای جهنم از سرمان رفع شده باشد، عذاب برزخ از سرمان رفع شده باشد یا موجب رفع درجه است.

خدای متعال حضرت یوسف علیه السلام را می خواست عزیز بکند، عزیز عالم وجود بکند لازم بود آن مقدمات را طی بکند، اگر آن هجران نبود، آن چاه نبود، آن بردگی نبود، آن اسارت در بیت او نبود، آن زندان نبود حضرت یوسف به اینجا نمی رسید. بلاها درجات پله های رشد انسان است بنابراین جای شکر است. در بلا، جای شکر است جای جزع نیست. خدای متعال با این بلا و با این فشار، ما را بالا برده است.

 

[وجه سوم]: الثالث أن البلاء مصيبة دنيوية فينبغي الشكر على أنه ليس مصيبته دينية و

«قَدْ نُقِلَ‏ أَنَّ عِيسَى ع مَرَّ عَلَى رَجُلٍ أَعْمَى مَجْذُومٍ مَبْرُوصٍ مَفْلُوجٍ فَسَمِعَ مِنْهُ يَشْكُرُ و يَقُولُ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي عَافَانِي مِنْ بَلَاءٍ ابْتُلِيَ بِهِ أَكْثَرُ الْخَلْقِ‏ – فَقَالَ ع مَا بَقِيَ مِنْ بَلَاءٍ لَمْ يُصِبْكَ قَالَ عَافَانِي مِنْ بَلَاءٍ هُوَ أَعْظَمُ الْبَلَايَا وَ هُوَ الْكُفْرُ فَمَسَّهُ ع فَشَفَاهُ اللَّهُ مِنْ تِلْكَ الْأَمْرَاضِ وَ حَسُنَ وَجْهُهُ فَصَاحَبَهُ وَ هُوَ يَعْبُدُ مَعَهُ.»

خدا را شکر کند که خدا مصیبت را در دینش قرار نداده است. مبتلا به غیبت نشده است، مبتلا به دروغ نشده است، حالا ماشینش تصادف کرده است، حالا پایش به یک سنگ خورده است درد گرفته است، حالا سیل آمده گوشه ای از زندگیش را مخدوش کرده است، غیبت که نکرده است که تو چاله جهنم قرار گرفته باشد، مردم آزاری که نکرده است، ظلم به خانواده که نکرده است، به عیال خودش زور نگفته، توقع نابجا نکرده که به یک مظلومی ظلم کرده باشد.

«سُئِلَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع أَيُّ ذَنْبٍ أَعْجَلُ عُقُوبَةً لِصَاحِبِهِ فَقَالَ مَنْ ظَلَمَ مَنْ لَا نَاصِرَ لَهُ‏ إِلَّا اللَّهُ وَ جَاوَرَ النِّعْمَةَ بِالتَّقْصِيرِ وَ اسْتَطَالَ بِالْبَغْيِ عَلَى الْفَقِيرِ.»[15]

بعضی ها نسبت به عیالشان ظلم می کنند که ناصری جز خدا هم بعضی از اینها ندارند و خدا هم اگر بخواهد انتقام بکشد دیگر قابل جبران نیست، آدم باید شکر بکند که ظالم به خانواده اش نیست، ظالم به فامیلش نیست، قطع رحم نکرده است که خدا لعنتش بکند، قطع رحم موجب لعنت است، ما که قطع رحم نکردیم، خوب حالا یک بیماری پیش آمد، حالا یک دردی پیش آمد، حالا یک کسی یک اخمی به ما کرد، بی اعتنایی به ما کرد این جای شکر است که مصیبت دینی برای ما پیش نیامده است.

«قَدْ نُقِلَ‏ أَنَّ عِيسَى ع مَرَّ عَلَى رَجُلٍ أَعْمَى مَجْذُومٍ مَبْرُوصٍ مَفْلُوجٍ فَسَمِعَ مِنْهُ يَشْكُرُ.»

معلوم می شود این شکرش شکر دائم بوده است. «فَسَمِعَ مِنْهُ يَشْكُرُ.» این آدم با این وضع هم کور است، هم افلیج است، هم بیماری برص دارد، با این حال صفا می کند با خدای خودش، می گوید اگر با دیگرانش بود میلی، چرا جام مرا بشکست لیلی. الهی رضاً به قضائک خوش است، احساس محبت می کند، دست مریزاد به خدا می گوید. بیماری جذام هم خیلی بیماری خطرناک است.

این همه بیماری های بد را داشته است. هم کور بوده، هم جذام داشته، هم برص داشته و هم افلیج بوده شل بوده است و يَقُولُ این طور می گفته است: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي عَافَانِي مِنْ بَلَاءٍ ابْتُلِيَ بِهِ أَكْثَرُ الْخَلْقِ‏ – خدایا شکرت می کنم، حمدت را به جا می آورم، که مرا از بلایی که اکثر خلق (30) به آن بلا مبتلا هستند من را از آن معاف داشتی و مبتلا نکردی به بلای عموم.

حضرت عیسی جلو رفتند «فَقَالَ علیه السلام مَا بَقِيَ مِنْ بَلَاءٍ لَمْ يُصِبْكَ» سوال کردند چه بلایی بوده که تو به آن بلا مبتلا نشدی و به آن شکر می کنی؟ «قَالَ عَافَانِي مِنْ بَلَاءٍ هُوَ أَعْظَمُ الْبَلَايَا وَ هُوَ الْكُفْرُ» خدا رحم کرده من کافر نیستم، چه نعمتی بالاتر از این است که من مبتلا به کفر نیستم. فَمَسَّهُ علیه السلام حضرت عیسی این کاره بود دیگر- «وَ أُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أُحْيِ الْمَوْتى‏ بِإِذْنِ اللَّه»[16] این کار را کرد، فَمَسَّهُ، طبیبانه به بالینش نشست و خدا به دست حضرت عیسی علیه السلام او را شفا داد: فَشَفَاهُ اللَّهُ مِنْ تِلْكَ الْأَمْرَاضِ وَ حَسُنَ وَجْهُهُ فَصَاحَبَهُ وَ هُوَ يَعْبُدُ مَعَهُ.» چه عاقبت به خیر!! «لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزيدَنَّكُمْ»[17] خدا اینطوری می کند، آدم شاکر باشد، [خدا بر نعماتش می افزاید.] یکی از جزاهای شکر همین است، [انسان به عاقبت بخیری دست می یابد].

خدای متعال همه بلاها را از او گرفت و خوش منظر شد، وجیه شد؛ و مصاحب حضرت عیسی گشت. این خیلی مهم تر از همه آنهاست، چون اهل صبر و اهل شکر بود، خدای متعال عاقبت به خیرش کرد. هم دنیایش از این مصیبت ها عاری شد، هم مصاحبت حضرت عیسی گیرش آمد. «يَعْبُدُ مَعَهُ.» با یک چنین رفیقی پر از سوته دلان، گرد هم آمد. سوته دلی را پیدا کرد و با هم با خدا صفا کردند.

 

[وجه] چهارم: الرابع أن البلاء كان مكتوبا في اللوح المحفوظ و كان في طريقه لا محالة فينبغي الشكر على أنه مضى و وقع خلف ظهره

در سوره مبارکه حدید فرموده است: اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

«مَا أَصَابَ مِن مُّصِيبَةٍ فىِ الْأَرْضِ وَ لَا فىِ أَنفُسِكُمْ إِلَّا فىِ كِتَابٍ مِّن قَبْلِ أَن نَّبرَْأَهَا  إِنَّ ذَالِكَ عَلىَ اللَّهِ يَسِيرٌ(22) لِّكَيْلَا تَأْسَوْاْ عَلىَ‏ مَا فَاتَكُمْ وَ لَا تَفْرَحُواْ بِمَا ءَاتَئكُمْ  وَ اللَّهُ لَا يحُِبُّ كلُ‏َّ مخُْتَالٍ فَخُورٍ(23).»[18]

این آیه کریمه نشان داده است که تمام مشکلاتی که برای ما پیش می آید، هیچ کدام خلق الساعه نیست، بلکه برنامه ریزی شده [است]، در برنامه مدونی است که خدا برای بندگانش در لوح محفوظ دارد. این مصیب را خدا دیده و الآن به ما می رسد.

[انسان باید با خود بگوید:] خوب این [بلاء] که قطعی بوده، وقتی خدا نوشته، جزو برنامه زندگی من بوده، شکر می کنم که [آنرا] پشت سر گذاشتم. بعضی مصیبت ها هنوز در پیش هست، ولی مال ما بحمدالله، از سرمان گذشت؛ [این] جای شکر دارد.(35)

 

الخامس أن بلاء الدنيا سبب لثواب الآخرة و زوال حب الدنيا من القلب فينبغي الشكر عليها.

در حدیث نبوی فرمود: «مَرَارَةُ الدُّنْيَا حَلَاوَةُ الْآخِرَةِ وَ حَلَاوَةُ الدُّنْيَا مَرَارَةُ الْآخِرَة.»[19] این که [می گویند:] اولیای الهی دنبال بلا بوده اند، بله! [چنین بوده است.] این هم نکته خیلی سازنده ای است که هر کس در دنیا بلا دیده، خدا اکرم الاکرمین است، این تلخی را خدا بنا دارد، شیرینش کند و نتیجه [آن] شیرینی در آخرت خواهد بود.

«الَّذينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ»[20] چهار چیز است که اولینش صلوات خداست، «أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُون»[21] بنابراین همین که بلا موجب می شود خدا بر بنده اش صلوات بگوید و عنایت های خاص داشته باشد، [امتیاز بالایی است، بنده باید به همین خاطر شاکر باشد.] چرا آدم از بلا ناراحت باشد، جزع بکند، گله بکند، این نعمت الهی است، موجب قرب به خداوند منان می شود.

نکته اول این است که باطن هر بلا و مصیبتی که مؤمن در دنیا به آن مبتلا می شود، باطنی شیرین است، آخرت شیرینی دارد. نکته دوم این است که [بلا و مصیبت] آدم را از دنیا می کند. بلاها دنیا را برای انسان تلخ می کنند، آدم رغبتی به رفتن پیدا می کند. خیلی بد است آدم به دنیا چسبیده باشد؛ و ملک الموت وقتی می آید بخواهد با صفوت های آتش رگ به رگ ما را از این دنیا بکند.

بچه را بخواهند از شیر بگیرند، پستان مادر را تلخ می کنند یا رنگ می مالند تا او بترسد، چون می خواهند از این جدایش کنند. تا [زمانی که] شیرین است برایش گریه می کند، ولی [وقتی] نگاه کرد و ترسید، [دیگر] نمی خواهد.

آدم گرفتار دنیا شد، مادرش دنیا شد، پستان دنیا شیرین است، خدا می خواهد از این شیر بگیردش، تلخش می کند تا راحت برود، بگوید خدایا دیگه بسم است، مرا ببر! بعضی پیرمردها طوری می شوند که از خدا دیگر می خواهد که بروند. دیگر راحت می رود، دل کندن برایش خیلی آسان می شود. «سَيِّدِي أَخْرِجْ حُبَ‏ الدُّنْيَا مِنْ‏ قَلْبِي‏.»[22]

 

دست نوازش پیامبر برسر طلاب  

من به شما عزیزان خودم، به شما سربازان تازه نفس و جوان امام عصر (اروحنا فداه) عرض می کنم، که این پُزها خیلی مال ما نیست، بله بلا آمد ما باید شاکر باشیم و یقین بدانیم که این حکمت ها دارد، ولی وجود نازنین پیامبر خدا محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم که اهل تفقد بودند و الان هم اهل تفقد هستند، دست نوازش شان بر سر ماست، انا و على ابوا هذه الامة پدر ما هستند، مهربان ما هستند، ما در پناه شان هستیم، ما را نوازش می کنند، ما را تنها نمی گذارند.

پیامبر ما کسانی که اهل نماز با ایشان بودند و گاهی غائب می شدند، حضرت سراغشان را می گرفت، هوایشان را داشت، چه شده فلانی نیست؟! [روزی که] یکی از اینها به دلیل بیماری حضور پیدا نکرده بود، حضرت رفتند برای عیادت شان. حضرت فرمودند: چته؟ عرض کرد: یا رسول الله! من از خدا درخواست کردم: خدایا! اگر بناست مرا در قیامت عذاب کنی، همینجا من را مبتلا کن، من آنجا مشکل پیدا نکنم. تا این را از خدا خواستم یک سردردی عارضم شده، کلافه ام کرده است.

حضرت ناراحت شدند، فرمودند: چرا اینطور گفتی؟ می خواستی بگویی: «رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النَّارِ.»[23] در دعایی هم که در آخر سوره بقره، پروردگار متعال نقل فرموده [است:] «رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا إِنْ نَسينا أَوْ أَخْطَأْنا رَبَّنا وَ لا تَحْمِلْ عَلَيْنا إِصْراً كَما حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذينَ مِنْ قَبْلِنا رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ وَ اعْفُ عَنَّا وَ اغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا أَنْتَ مَوْلانا فَانْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْكافِرينَ.»[24]

این برای مستحقی من است ها! اگر مشکلات طاقت فرسا بر ما وارد بشود، استحقاقش را داریم، ما خیلی بدیم، من که از خودم خبر دارم، اما وَ اعْفُ عَنَّا وَ اغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا چرا؟ أَنْتَ مَوْلانا تو مولای ما هستی، من بنده ضعیفم، «أَنْتَ مَوْلانا فَانْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْكافِرينَ.» معلوم می شود از همه آن «ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ»، «وَ لا تَحْمِلْ عَلَيْنا إِصْراً» این دشمن از همه اینها بدتر است. فَانْصُرْنا نتیجه همه اینهاست که «فَانْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْكافِرينَ.»

خدا خیرتان بدهد انشاءالله! از هر چه بگذریم سخن دوست خوشتر است. روضه و دعا …


 

[1] زمر؛ 17 و 18 – پس بندگان مرا بشارت ده: (17) آن كسانى كه به سخن گوش مى‏دهند و از بهترين آن پيروى مى‏كنند، ايشانند كسانى كه خدا هدايتشان كرده و اينان خردمندانند. (18)

[2] عبس؛ 24

[3] غرر الحكم و درر الكلم، ص 222، 55

[4] وَ قَالَ ع: مَنْ نَاهَزَ الْفُرْصَةَ أَمِنَ الْغُصَّة

مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج‏12، ص143، 90 باب استحباب انتهاز فرص الخير و المبادرة به عند الإمكان

وَ قَالَ ع: الْحَزْمُ تَجَرُّعُ الْغُصَّةِ حَتَّى تُمْكِنَ الْفُرْصَةَ:

مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج‏12، ص142، 90 باب استحباب انتهاز فرص الخير و المبادرة به عند الإمكان

[5] الكافي (ط – دارالحديث)، ج‏4، ص289، 208 – باب ما رفع عن الأمة

[6] نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص : 476

[7] الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا عليه السلام، ص275، 44 باب الزنا و اللواطة

[8] نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول (صلى الله عليه و آله))، ص298، نهج الفصاحة مجموعه كلمات قصار حضرت رسول اكرم«ص» با ترجمه فارسى

[9] وَ قَالَ ص: لِكُلِّ عُضْوٍ مِنِ ابْنِ آدَمَ حَظٌّ مِنَ الزِّنَى فَالْعَيْنُ‏ زِنَاهُ‏ النَّظَرُ وَ اللِّسَانُ زِنَاهُ الْكَلَامُ وَ الْأُذُنَانِ زِنَاهُمَا السَّمْعُ وَ الْيَدَانِ زِنَاهُمَا الْبَطْشُ وَ الرِّجْلَانِ زِنَاهُمَا الْمَشْيُ وَ الْفَرْجُ يُصَدِّقُ ذَلِكَ [كُلَّهُ‏] وَ يُكَذِّبُه‏

مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج‏14، ص 269، 81 باب تحريم النظر إلى النساء الأجانب و شعورهن

[10] بقره؛ 165

[11] الكافي (ط – الإسلامية)، ج‏1، ص 30، باب فرض العلم و وجوب طلبه و الحث عليه / بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج‏1، ص2، 1 باب في العلم أن طلبه فريضة على الناس

[12] الكافي (ط – الإسلامية)، ج‏2، ص 97، باب الشكر

[13] بحار الأنوار (ط – بيروت)،  ج‏68، ص33، باب 61 الشكر: قيل في كل بلاء خمسة أنواع من الشكر الأول يمكن أن يكون دافعا أشد منه كما أن موت دابته دافع لموت نفسه فينبغي الشكر على عدم ابتلائه بالأشد.

 [14] شوری؛ 30 – هر مصيبتى به شما رسد بخاطر اعمالى است كه انجام داده‏ايد، و بسيارى را نيز عفو مى‏كند!

[15] الإختصاص، النص، ص 234، في بيان جملة من الحكم و المواعظ و الوصايا عنهم ع

[16] آل عمران؛ 49

[17] ابراهیم؛ 7

[18] حدید؛ 22-23 – هيچ مصيبتى به مال يا به جانتان نرسد مگر پيش از آنكه بيافرينيمش، در كتابى نوشته شده است. و اين بر خدا آسان است (22) تا بر آنچه از دستتان مى‏رود اندوهگين نباشيد و بدانچه به دستتان مى‏آيد شادمانى نكنيد. و خدا هيچ متكبر خودستاينده‏اى را دوست ندارد: (23)

[19] نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص 512، [248] 251

[20] بقره؛ 156

[21] بقره؛ 157

[22] مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج‏2، ص 591،  دعاء السحر في شهر رمضان

[23] بقره؛ 201

[24] بقره؛ 286

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *