مقدمه
دیوبند شهر کوچکی از توابع سهارنپور در شمال شرقی هند است. با شروع استعمار هند از جانب انگلیس جنبشهای اسلامی در این کشور رشد کرد. در این میان مکتب دیوبند که از جهت فقهی، حنفی از جهت طریقتی، صوفی و از جهت اعتقادی، اشعری – ماتریدی است.
این جریان ابتدا به منظور آزادسازی هند از استعمار انگلیس بر اساس ضدیت با استعمار و استکبار شکل گرفت. علمای دیوبند به هیچ وجه انگلیس را به رسمیت نشناختند. حتی شاه عبدالعزیز با استفاده از دو مفهوم «دارالاسلام» و «دارالکفر»، هند را به دلیل حضور انگلیسیها دارالکفر نامید و وظیفه هر مسلمانی را در این سرزمین، جهاد یا هجرت دانست. در 1857 میلادی مسلمانان هند قیامی علیه انگلیس استعمارگر صورت دادند كه به شدت سركوب شد. در واكنش به شكست قیام مردم هند مدرسه دارالعلوم در دیوبند به دست مولانا محمد قاسم نانوتوی[1] در 1283ه.ق. تأسیس شد. لذا دیوبند مركز جدیدی برای نشر اسلام در هند شد.
شاهولیالله دهلوی و دیوبند گرچه در برخی مسائل اعتقادی به مبانی ابنتیمیه نزدیک شدهاند، اما شدیداً در مسئله تکفیر مسلمانان با ابن تيميه و وهابيت اختلاف دارند .
معیار اسلام و کفر در نگاه دیوبند
در روایات بسیاری معیار شناخت مؤمن از کافر ذکر شهادتین بیان شده و علمای دیوبند در شروحشان بر احادیث و تفاسیری که نوشتهاند به آن اذعان کردهاند:
محمد انورشاه کشمیری ذکر لااله الا الله را اصل در مسئله عدم تکفیر میداند و روایاتی در این باب ذکر میکند؛ از جمله، هنگامی که علی ع برای جهاد و گشودن قلعههای خیبر رفتند از پیامبر پرسیدند تا کجا باید من با این قوم (مشرکان) درگیر شوم؟ پیامبرص به وی فرمودند: من مأمور شدهام با آنان بجنگم تا بگویند «خدایی جز خدای یکتا نیست و محمد پیامبر خداست»؛ و هر گاه به این دو اصل اقرار کردند و به سوی قبله روی کردند خون و اموال آنان برای ما محترم است.[2]
بر این اساس، تمام مذاهب اسلامی نزد دیوبند موحدند؛ کمااینکه شبیر احمد عثمانی مینویسد توحید اساس و لب اعتقادات است و توحید صحیح و خالص که همان توحید ربوبیت و الوهیت و صفات است فقط در مذاهب اسلامی ست و در مذاهب غیراسلامی یافت نمیشود.[3]
شیخ محمد یوسف كاندهلوى، نویسنده کتاب پنج جلدی حیاة الصحابه، در شأن نزول آیه شریفه لَا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقَى إِلَيْكُمُ السَّلَامَ لَسْتَ مُؤْمِنًا «به كسى كه به شما سلام داد، نگویید مسلمان نیستى» مینویسد:
اقرار به شهادتین برای مسلمان بودن افراد کافی است؛ و در این زمینه ادله و احادیث بسیاری میآورد که پیامبر برخی از اصحابش مثل مقداد و خالد و … را توبیخ میکند که چرا با اینکه مشرکان شهادتین گفتند آنها را کشتند و فرمودند: «بار خدایا، من بیزارىام را به تو از عملكرد خالد ابراز مىدارم». حضرت دو بار این جمله را تکرار فرمودند.[4]
لذا بزرگان دیوبند معیار اسلام و کفر را شهادتین شمرده، در تکفیر مسلمانان بسیار محتاطاند. مفتى محمد شفیع عثمانى مینویسد:
احتیاط لازم و ضرورى است كه اگر از شخصى كلام مبهمى خارج شود كه احتمال وجوه مختلفه دارد كه از همه وجوه عقیده به كافر بودن قائل ظاهر باشد ولی فقط یك وجه چنین باشد كه از آن معناى اصطلاحى، مطلب صحیح بتوان اخذ كرد، اگرچه آن وجه ضعیف باشد، پس بر مفتى و قاضى فرض است كه همین وجه ضعیف را اختیار كند.[5]
بزرگان دیوبند نه تنها در نظر، بلکه در مقام عمل نیز از سلاح تکفیر با احتیاط استفاده میکنند.
محمدتقى عثمانى[6] (شیخالحدیث حوزه علمیه دارالعلوم كراچى) در مجله البلاغ، واقعه تحقیقاتى درباره سید احمدخان، كه بعضى از علماى هند فتواى كفر را بر او صادر كرده بودند، میگوید:
اما همه علما منتظر رأى حضرت مولانا محمد قاسم نانوتوى بودند كه مولانا از امضاى فتواى علما امتناع ورزیده بودند و فرمودند: من راجع به این مسئله تحقیقات مىكنم و بعداً نظر خود را به شما ابلاغ خواهم كرد. بعدها حضرت نانوتوى نامهاى به سید احمدخان نوشت و از او چند چیز پرسید كه به شرح ذیل است: 1. عقیده شما درباره خدا چیست؟؛ 2. عقیده شما درباره رسالت حضرت رسول چیست؟؛ 3. عقیده شما درباره روز قیامت چیست؟ بعد از پاسخ سید احمدخان، حضرت نانوتوى به علماى هند تحریر فرمودند كه شما فرد راسخالعقیده را چرا كافر مىدانید؟ البته سید احمدخان دوستى نادن است كه راهى را كه امروز براى پیشرفت مسلمانان هند اختیار كرده است روزى براى مسلمانان ضرر خواهد بود و مسلمانان از همین راه متضرر مىشوند.[7]
خط فکری بزرگان دیوبند (در تکفیر نکردن مسلمانان) از بزرگانی همچون ابوحنیفه، اشعری، و … گرفته شده است؛ این افراد گرچه دیوبندی نیستند، اما دیدگاههایشان در میان بزرگان دیوبند جایگاه رفیعی دارد چنانچه سهارنپوری میگوید همه ما در فروع مقلد امام اعظم ابوحنیفه هستیم و در اصول از ابوالحسن اشعری و ابوالمنصور ماتریدی تبعیت میکنیم[8]؛ که به برخی از آنها اشاره میکنیم. طحاوی به نقل از امام ابوحنیفه[9] میگوید: «مذهب حنفیه هیچ یک از اهل قبله را به دلیل گناه تکفیر نمیکند».[10] ابوالحسن اشعری نیز در ابتدای کتاب مقالات الاسلامیین مینویسد:
مسلمانان بعد از پیامبر اختلاف پیدا کردند. در برخی چیزها همدیگر را گمراه دانستند و بعضاً از همدیگر برائت میجویند که دچار فرقههای مختلف شدند، ولی اسلام جامع همه مسلمانهاست.[11]
ذهبى، سخنى از ابوالحسن اشعرى نقل مىكند كه این سخن موجب تعجب او شده است. مىگوید این سخن از اشعرى ثابت است؛ آنگاه از قول زاهر سرخسى نقل مىكند كه:
در هنگام فرا رسیدن مرگ ابوالحسن در بغداد، مرا فرا خواند و من نزد او رفتم، سپس گفت: اشهد علىّ انّى لا أكفّر أحداً من اهل القبلة؛ گواه باش بر من كه من احدى از اهل قبله را تكفیر نمىكنم؛ زیرا تمام اهل قبله یک معبود را پرستش مىكنند و اختلافات، لفظى است.[12]
ملاعلی قاری[13] (متوفای 1014 ه.ق. و از بزرگان حنفی) میگوید داخل کردن کافر در ملت اسلام یا خارج کردن مسلمان از ملت اسلام کاری بس بزرگ و خطرناک است.[14]
شیخ ابوالمعانى در پاسخ به پرسشهای محمد عبدالحق نوشته است: «داخل کردن کافرى در مذهب یا خارج کردن مسلمانى از اسلام بسیار خطرناک است».[15] امام غزالى نیز میگوید:
زبانتان را از تکفیر اهل قبله تا زمانی که میگویند لااله الا الله محمد رسول الله باز دارید؛ زیرا تکفیر خطری بزرگ است و اگر این دو کلمه را تکذیب کردند تکفیرشان واجب است، اما اگر کسی خبر واحدی را تکذیب کرد تکفیر جایز نیست و اگر کسی اجماع را انکار کرد باید توقف کرد.[16]
بنابراین، معیار اصلی در مسلمان بودن افراد از نگاه بزرگان دیوبند اعتراف به یگانگی خداوند و ایمان به نبوت ختمیمرتب است. برای وضوح بیشتر باید چند واژه کلیدی مرتبط با مبحث معیار اسلام و کفر را از دیدگاه بزرگان دیوبند بررسی کنیم.
ایمان
یکی از اسباب مهم در تکفیر، تعریف ایمان است. برخی از جریانهای تکفیری مثل خوارج عمل را جزئی از ایمان تلقی کردهاند. لذا کسی که گناه کبیره انجام دهد را تکفیر و از دین خارج میدانند. اما بزرگان دیوبند عمل را در تعریف ایمان دخیل نمیدانند. محمد انورشاه کشمیری در تعریف ایمان و کفر مینویسد:
ایمان در لغت از امن گرفته شده و همان مطلق تصدیق است و در شرع مقدس تصدیق به قلب یعنی قلباً اسلام را پذیرفته باشد و به آن اذعان کند و کفر آن است که یکی از ضروریات دین را انکار کند، مثل وجود ملائکه.[17]
وی مینویسد:
ایمان فقط تصدیق به قلب است و عمل هیچ جایگاهی در ایمان ندارد. زیرا خداوند در قرآن ایمان را به قلب اضافه کرده است و ظاهرش این است که فعل قلبی همان تصدیق به تنهایی است؛ و از طرفی خداوند ایمان را به عمل صالح در مواضع متعدد عطف کرده است و اگر عمل در مفهوم ایمان دخیل بود ذکر آن به تنهایی عبث و بیهوده بود، چه رسد به اینکه عمل صالح را به ایمان عطف کرده باشد.[18]
شبیر احمد عثمانی در فتح الملهم میگوید ایمان تصدیق قلبی با اقرار زبانی است و هیچ ربطی به عمل ندارد.[19]
طبق بیان کشمیری، برخی اعمال که به زعم تکفیریها موجب شرک میشود ضرری به ایمان وارد نمیکند. محمد الیاس کاندهلوی نیز مینویسد: «گاهی در مقابل ایمان، کفر استعمال میشود و گاهی نفاق. لذا نباید هر کسی که به نفاق مبتلا شد خون و مال و عرضش مباح شود».[20]
اهل قبله
بزرگان دیوبند در اینکه اهل قبله را نباید تکفیر کرد اتفاق نظر دارند، اما اختلاف در معنای اهل قبله است. اهل قبله نزد محمد انور کشمیری کسانی هستند که ضروریات دین را منکر نشوند، نه کسانی که فقط رو به قبله نماز بخوانند.[21] وی میگوید تا اماره یا علامتی از کفر ظاهر نشود نباید تکفیرکرد.[22] شیخ مقری حكیمالاسلام (محمد طیب رئیس سابق دارالعلوم دیوبند) میگوید کسی که یکی از ضروریات اسلام را منکر شد کافر میشود و جای هیچ تأویلی نیست.
شاه عبدالعزیز محدث دهلوى نیز بعد از ذکر اقسام كفر میگوید قسم چهارم کفر، کفر تأویل است؛ تأویلى كه خلاف ضروریات دین باشد (آن تأویل نیست بلكه تحریف و الحاد است)[23] و بسیاری از دیگر بزرگان دیوبند میگویند هر کس ضروری دین را منکر شد کافر است.[24]
محل نزاع در مصادیق و تعریف ضروریات است. بسیاری از بزرگان دیوبند ضروریات را به بدیهیات دین اسلام تعریف کردهاند. جاجروى در شرح مشكاة مىگوید ضروریات دین همان احكامى هستند كه ثبوت آنها از پیامبر اكرم قطعاً و بدیهی باشد؛ مثل ثبوت نمازهاى پنجگانه یا حرمت شراب و غیره.[25] ابنعابدین (علامه شامی) مىنویسد:
هر گاه در مسئله، روایتی گرچه ضعیف وجود داشته باشد باید به عدم تکفیر فتوا داد و من خودم را ملزم کردهام که در کتابهای فتوایی، فتوا به کفر اهل قبله ندهم و اینکه در کتاب خلاصه، فتوا به تكفیر دادهاند قول ضعیفی است و مخالف متون و شروح، بلکه مخالف اجماع فقها است و در این زمینه علامه ملاعلی قاری رسالهای ضد کتاب الخلاصه نوشته است؛ بلکه کسانی که تهمت فحشا به عایشه بزنند یا اعتقاد به الوهیت علی داشته باشند یا بگویند جبریل در ارسال وحی اشتباه کرد کافرند و اگر توبه کنند توبه آنها پذیرفته است.[26]
اما به دلیل دقیق بودن تعریف ضروری دین و تعیین مصداق آن، بعضاً شاهدیم که برخی بزرگان دیوبند ضروری مذهب را با ضروری دین اشتباه گرفتهاند و گفتارشان به تکفیر اهل قبله منتهی شده است. محمد انورشاه کشمیری میگوید ضروری آن چیزی است که ضرورتاً از دین محمد ص فهمیده میشود چه از راه تواتر يا استفاضه باشد و عامه مردم به آن علم داشته باشند؛ مثل وحدانیت و ختم نبوت.[27] اما در کتاب دیگرش در مصداق ضروری اشتباه کرده، میگوید:
ضروریات دین منحصر در سه چیز است:
مدلول قرآن به شرط اینکه نص صریحی باشد که احتمال تأویل در آن ممکن نباشد؛ مثل تحریم مادر و دختر و تحریم خمر و میسر و اثبات علم و قدرت و اراده و کلام برای خدا و … . اما کسی نمیتواند قائلان به خلق قرآن و کسانی را که منکر رؤیت خدا یا علم خدا به جزئیاتاند کافر بداند. زیرا در این موارد نص جلی وجود ندارد.
ـ مدلول سنت متواتر از جهت لفظی و معنوی، چه از اعتقادیات باشد یا احکام عملی، مستحب باشد یا واجب، مثل وجوب محبت اهلالبیت …
ـ چیزی که اجماع قطعی بر آن باشد، مثل خلافت شیخین و چون که حدیث وارد شده که هیچگاه امت بر ضلالت اجماع نمیکنند و این حدیث متواتر معنوی است، لذا هیچ شبههای نیست که کسی که منکر این امور باشد ایمانش به کتاب و پیامبر صحیح نیست و نمیتوان وی را اهل قبله نامید.[28]
نقد
خلافت دو قسم است الف) خلافت به معنای جانشینی از طرف رسول الله ص ب) خلافت به معنای حکومت مردم بر مردم، نه تنها اجماعی بر قسم اول نیست بلکه تقریبا اجماع بر خلاف آن وجود دارد و اگر مقصود وی خلافت به معنای دوم باشد اصل دینی نیست ظاهراً کشمیری بین ضروری مذهب و ضروری دین نتوانسته است جمع کند. زیرا اجماع اهل سنت بر شرعيت خلافت شیخین است، ولی شیعه که به تصریح کلام خودشان و بزرگان دیوبند جزء مذاهب اسلامی است به مشروعيت خلافت شیخین معتقد نیست. لذا خلافت شیخین جزء ضروریات مذهب اهل سنت است، کمااینکه برخی موارد، مثل ولايت و امامت اهلبیت( جزء ضروریات مذهب شیعه است. همانگونه که شیعه نباید منکر امامت را کافر بداند، اهل سنت نیز نباید منکر خلافت شیخین را کافر بدانند. بسیاری از بزرگان حنفی و دیوبند به این مطلب پایبندند. حتی خود کشمیری در موارد متعددی در بیان مصادیق و تعریف ضروری دین همین مبنا را میپذیرد.
کشمیری پیرو اشتباه فوق میگوید نمیتوان پشت سر کسی که خلافت ابوبکر و عمر و عثمان را منکر است نماز خواند. زیرا آنها کافرند.[29] و مفصلاً وارد بحث سب شیخین میشود و اقوالی را ذکر میکند.
این نگاه تکفیري در برخی دیگر از بزرگان اين مكتب نیز دیده میشود، از جمله، احمد سرهندی (متوفى 1034ه.ق.)؛ وی گرچه دیوبندی نیست، اما دیوبند را تحث تأثیر خود قرار داده است. وی نیز شیعه را به دلیل سب شیخین تکفیر کرده است. وی ابتدا اقوال کسانی را میآورد که شیعه را کافر نمیدانند؛ مثل شارح عقاید نسفیه که معتقد است نمیتوان شیعه را به دلیل سب شیخین تکفیر کرد؛ صاحب جامع الاصول که معتقد است شیعه از فرق اسلامی است؛ صاحب مواقف که معتقد است شیعه از مذاهب اسلامی است؛ ابوالحسن اشعری که معتقد است نمیتوان شیعه را تكفیر كرد؛ غزالی که معتقد است کسی را که شیخین را سب کند نمیتوان تکفیر کرد.
سپس روایاتی را که دلالت بر کفر توهینکننده به شیخین و همچنین اقوال موافقان تکفیر است میآورد و کفر رافضه را نتیجه میگیرد: «بر تمام علمای اسلام واجب است که در مقابل سب رافضه بایستند و فقیر هم به همین انگیزه این رساله را نوشتهام».[30]
کشمیری درباره سب مینویسد: «هر کس رسولالله را سب کند، یا دروغ به وی ببندد، یا عیب به او بگیرد، یا حضرت را تنقیص کند کافر شده است».[31] وی میگوید در تکفیر رافضیها بین احناف اختلاف است. عدهای مثل شاه عبدالعزیز میگویند كافرند و عدهای مثل ابنعابدین میگویند کافر نیستند و در آخر نظر خودشان را میآورند. قول مختار تکفیر رافضیهاست. زیرا کسی که جمیع صحابه را کافر بداند کافر است و روافض در این زمینه کوتاهی کردهاند و میگویند به جز عده قلیلی از صحابه جمگی کافر شدند.[32]
نقد
سب و توهین حتی نسبت به مقدسات بتپرستان نزد شیعه بسیار مذموم است و احادیث متواتری در نهی از سب از ائمه اطهار( صادر شده است و نمیتوان دلیل معتبری پیدا کرد که سب و توهین را جزء عقیده شیعه دانست.
و اگر عدهای از افراطیون به مقدسات اهل سنت، سب و توهین کنند (کمااینکه جهنگوی مؤسس سپاه صحابه، مصادیقی در باب سباب بودن شیعیان پاکستان در کتابش نقل میکند و نتیجه میگیرد که شیعه کافر است و باید کشته شود[33]) این اعمال دلیل بر عقیده شیعه نیست.
و از طرفی سب شیخین گرچه نزد شیعه محکوم است، اما دلیل بر تکفیر نمیشود. هیچ دلیلی وجود ندارد همان حکمی که سابالنبی ص دارد، درباره ساب شیخین نیز جاری باشد؛ کمااینکه عبدالحی لكنوی مینویسد اگر سب شیخین به دلیل شبههای باشد که برای شیعه ايجاد شده باشد آنها را نباید تکفیر کرد.
و از طرف دیگر، اگر سب شیخین موجب تکفیر شود فرقی بین شیخین و امیرالمؤمنین نیست و کسی که حضرت علی را سب کند او نیز باید تکفیر شود و از مسلمات تاریخ این است که معاویه در زمان خاصی با بخشنامه به تمام ولایتها سب امیرالمؤمنین را قانونی کرد، اما بسیاری از اهل سنت نه تنها معاویه را تکفیر نکردند بلکه از او به نیکی یاد میکنند.
کافر کیست؟ کفر چیست؟
کشمیری در موارد متعددی بیان کرده است که «اگر شخص مکلف و مختار و عاقل و غیرمکره، شیء معلومهای از کتابالله یا از پیامبران را تکذیب کند کافر میشود»؛[34] نیز «اگر از صریح کلام یا از لازمه ضروری نه استدلالی کلام، تکذیب پیامبر درآید».[35] «کفر به این است که کسی پیامبر را در آن چیزهایی که آورده است تصدیق نکند، یا اینکه یکی از ضروریات را تکذیب کند». «بنابراین، در مواردی که کلامی صادر شود که مخالف معلومالضروره نباشد کفر به دنبال نمیآورد؛ مثل کسی که قائل به حدوث قران باشد. زیرا شاید مقصودش ظاهر الفاظ قرآن باشد».[36]
حکیمالامه، تهانوی،[37] درباره تکفیر کسی که نسبت قرب به خداوند بدهد مینویسد: «اگر منظور از قرب بدون کیفیت باشد اطلاق چنین قربی محذوریتی ندارد. زیرا ذات الاهی نامتناهی است».[38]
مشرک کیست؟
تعریف بزرگان دیوبند و شیعه در باب شرک به هم نزدیک است. شاهولیالله دهلوی مینویسد: «حقیقت شرك این است که صفات خاصه خداوند را برای غیرخداوند اثبات کند؛ مثل اثبات تصرف مطلق (کن فیکون) برای غیرخدا».[39]
اشرف علی تهانوی میگوید:
حقیقت شرک این است که خواص واجب را برای ممکن ثابت کند و اعتقاد به وجود صفات وجوبی در ممکن باشد و اگر کسی اعتقاد داشته باشد که صفاتی که مختص خداست مثل قدرت عامه و علم و … برای غیرخدا هم ممکن است مشرک میشود.[40]
رشید احمد گنگوهی در سه موضع به صورت کلی بیان میکند که مشرک کسی است که یکی از مخلوقات را به همراه خداوند در صفتی از صفات ذاتیه، مثل علم و قدرت و عبادت، شریک بداند و الا شریک دانستن در ذات و تعدد آلهه به جز عده قلیلی از مردم به آن اعتقاد ندارند.[41]
اشکال جریانهای تکفیری در تعریف و مصادیق شرک است و به بهانههای مختلف مذاهب اسلامی را تکفیر میکنند، اما بزرگان دیوبند برخلاف آنها در این امر بسیار محتاط عمل کرده اند، گرچه میگویند: «بوسیدن قبر و سجده بر آن و گذاشتن سر بر قبر حرام و ممنوع است».[42] رشید گنگوهی[43] میگوید: «اگر کسی اعتقاد داشته باشد که خداوند شیخ عبدالقادر گیلانی (متوفی 561 ه.ق.) و … را بر اموری مطلع میکند و عبدالقادر نیز حاجات را با اذن خدا برآورده میکند این شخص مشرک نیست».[44] در ادامه میگوید: «بهتر است علم غیب را به غیرخدا نسبت ندهیم. زیرا برای عوام توهم شرک میآورد. لذا ما استعمال این الفاظ را به دلیل این توهم ممنوع میکنیم تا اینکه عوام در ورطه شرک واقع نشوند».[45]
تهانوی نیز علم غیب را حقیقی (مخصوص خدا) و اضافی (علمی است که به واسطه وسایل به انسان عطا میشود، اما نه همه غیب، بلکه بعضی از آن عطا میشود و برخی مخفی میماند) میداند.[46] وی درباره استعمال الفاظی چون «یا شیخ عبدالقادر و …» میگوید «این اوراد ولو نزد ما جایز نیست، اما قطعاً شرک نیست و به عبارت دیگر، این الفاظ شرک اصغر است».[47] گنگوهی درباره قسم به غیرخدا فتوا به منع میدهد، اما سریعاً میگوید «اما اگر کسی این عمل را انجام داد شرک اصغر است نه شرکی که از اسلام خارجش کند».[48]
حکیمالامه تهانوی نیز میگوید کافر اگر اظهار ایمان کند منافق است و اگر ایمان را طرد کند مرتد است و اگر در الوهیت شریک بگیرد مشرک است و موجب خلود در آتش میشود. عبیدالله اسعدی، نویسنده کتاب دارالعلوم دیوبند، درباره برخی اعمالی که شیعیان انجام میدهند، مثل تعزیهها و طواف به قبر و … تا زمانی که آنها میگویند مسلمان و موحدیم، فقط شرک عملی (نه اعتقادی) دارند، اما هندوها شرک عملی و اعتقادی دارند. لذا سجده برای غیرخدا مطلقاً شرک نیست، بلکه در برخی حالات امارهای از امارات شرک است … سجده برای قبور و برپایی مراسم تعزیه علامه برای تکذیب شرع نیست. زیرا عبادت آنها در کفار پیدا نمیشود.[49] تهانوی میگوید:
کسی نمیتواند مشایخ و بزرگان ما را تکفیر کند و تهمت عبادت و سجدهکننده به قبور را به آنها بزند. زیرا میتوان اعمال آنها را حمل کرد بر صورتی که تمام تأثیرات غیرالهی را غیرمستقل میدانند، به خلاف مشرکان عرب و هند که قدرت و … را برای غیرخدا به صورت استقلالی پذیرفتهاند.[50]
بنابراین، بزرگان دیوبند را نمیتوان تکفیری خواند و اگر بعضاً عملی از اعمال مذاهب دیگر را شرکآلود بیان کنند منظور شرک اصغر یا خفی است؛ یعنی مسلمانانی هستند که مبتلا به گناه کبیره شدهاند. ولی گروههای تکفیری مثل وهابیت، اگر فعلی مثل شدّ رحال از مسلمانی صادر شد قائل به شرک جلی میباشند، یعنی میگویند از دین خارج شد و باید از ابتدا شهادتین جاری کند وگرنه قتلش واجب است.
موضع بزرگان دیوبند در مقابل جریانهای تکفیری
علماى (دیوبند) تکفیریها را نقد کردهاند که به برخی از آنها اشاره میکنیم؛ شاهولیالله دهلوی گرچه دیوبندی نیست، اما خط فکری دیوبند را نمیتوان از شاهولیالله جدا کرد. وی زیارت قبور و شدّ رحال را جایز نمیشمارد، اما بلافاصله میگوید کسی حق ندارد زائر را تکفیر کند.[51] خلیل احمد سهارنپوری تکفیریها را به خوارج تشبیه میکند و مینویسد:
حكم اهل بغى درباره آنها صادق است؛ چنانكه علامه شامى گفته است خوارج داراى قدرتى بودند كه با تأویل علیه امام خروج کردند. آنها عقیده دارند كه چون امام مرتكب باطل شود، خواه كفر باشد یا معصیت و گناه، قتال با او واجب است. از اینرو تعرض به جان و مال مسلمین را حلال دانسته، زنان را به اسارت مىگیرند. در عین حال، ما آنها را به دلیل تأویلات باطل تكفیر نمىكنیم. چنانكه در زمان ما پیروان محمد بن عبدالوهاب خروج کردند و از نجد بیرون آمدند و بر حرمین شریفین غلبه كردند. وهابیان خود را پیروان احمد بن حنبل معرفى مىکنند، اما معتقدند فقط آنها مسلماناند و مخالفان عقایدشان مشركاند و با همین تصورات كشتن اهل سنت و كشتن علما را مباح دانستهاند، تا اینكه خداوند قدرت آنها را شكست. از اینرو به وضوح مىگویم كه محمد بن عبدالوهاب و پیروانش در سلسله علمى، فقهى، حدیث، تفسیر و تصوف جزء مشایخ ما نیستند. حلال شمردن خون، آبرو و اموال مسلمانان یا به حق است یا به ناحق؛ اگر ناحق باشد یا بدون تأویل است كه در این صورت موجب خروج از دین مىشود، یا با تأویلى است كه شرع مقدس اجازه نداده است. در این صورت موجب فسق مىشود و اگر به حق باشد، جایز بلكه واجب است. امّا در تكفیر مسلمانان پیشین، هرگز ما كسى را تكفیر نمىكنیم. كسى كه تكفیر كند بدعت كرده، عمل او موجب خروج از دین است و اهل قبله را هرچند جزء مبتدعه باشند تا وقتى كه ضرورتى از دین را انكار نكرده باشند تكفیر نمىكنیم.[52]
وی در کتاب التصدیقات لرفع التلبیسات که جوابیه به احمدرضاخان بریلوی است و در رد و نفی محمد بن عبدالوهاب نوشته شده، مینویسد:
ای علمای گرامی! بعضیها عقیده وهابیه را به شما نسبت دادند و اوراق و رسائلی را ارائه کردند و نوشتند که به دلیل اختلاف لغت و زبان، ما متوجه حرف آنها نمیشویم. متوقع است که از حقیقت حال و مطالب مقالات ما را آگاه سازید و از شما درباره امور و مواردی که اهل سنت و جماعت با وهابیها اختلاف دارند پرسیده میشود. سهارنپوری میگوید محمد بن عبدالوهاب خون و اموال و عرض مسلمانان را حلال دانست و همه را مشرک خواند و اهل قبله را کشت و این قوم همان خوارجاند. لذا هیچ کدام از مشایخ ما در سلسله این گروه نیستند.[53]
ملاعلى قارى در شرح فقه اكبر از امام ابوحنیفه نقل كرده كه گفته است: «لا نكفر احدا من اهل القبلة». آنگاه افزوده است: «این عقیده اكثر فقهاست». خشونت و کشت و کشتار در دین مبین اسلام مخصوص کفار حربی است و رفتار و تعامل مسلمانان و مؤمنان در مقابل همدیگر باید بسیار مهربان و رحیم باشد. انورشاه کشمیری، محمد بن عبدالوهاب را مورد طعن قرار داده، مینویسد: «محمد بن عبدالوهاب مردی پلید و کودن و کمعلم و کمعقل بود و در تکفیر مردم بسیار عجله میکرد».[54] وی درباره ابنتیمیه مینویسد:
در مزاج ابنتیمیه خشونت و تندی وجود دارد. هر گاه به یک سمت متوجه شود، یا قصد تعقیب کسی را داشته باشد، نمیهراسد و با جسارت این کار را انجام میدهد. اینگونه افراد از افراط و تفریط در امان نیستند، لذا شک و تردید در نقلش وجود دارد. هرچند او حافظ و متبحر است.[55]
در جای دیگری درباره ابنتیمیه میگوید:
جمهور ائمه دلیل آوردهاند که سلف صالح برای زیارت روضه شریفه «شدّ رحال» میکردند و احادیث آن به تواتر به ما رسیده است و ابنتیمیه معنای حدیث لا تشد الرحال را درست نفهمیده و به دلیل همین اشتباهش دو مرتبه به زندان افتاد و در زندان از دنیا رفت. در مناظرهای که سراجالدین هندی با ابنتیمیه داشت، به وی میگوید ما أنت یا ابن تیمیة إلا كالعصفور.[56]
تهانوی در ضدیت با تفکر افراطی وهابیت در حاشیه سنن نسایی در شرح حدیث ابوسعید خدری که مربوط به ظهور خوارج است مینویسد:
همانا از این نژاد قومی میآیند که قرآن را بسیار زیبا میخوانند، اما قرآن از گلوی آنها تجاوز نمیکند. اینها اهل اسلام را به قتل میرسانند و بتپرستان را رها میکنند و از اسلام چنان میگریزند، مانند تیر رهاشده از هدف و نشانه عبور میکنند و اگر من پیامبر زمان آنها را دریابم بسان قوم عاد آنها را قتل عام میکردم». تهانوی در شرح این حدیث چنین میگوید: «باید بدانند آنهایی که از دین محمد بن عبدالوهاب پیروی میکنند و در اصول و فروع از وی تبعیت میکنند و میگویند تقلید از هر کدام از ائمه اربعه شرک است و هر کس با آنها مخالفت کند او را مشرک میدانند کشتن ما اهل سنت و اسارت گرفتن زنان ما را مباح میدانند و دیگر عقاید بدی که دارند و به طریق مستند به ما رسیدهاند و بعضی عقیده آنها را از خود آنها شنیدهام (اینها بدانند) که اینها فرقهای از خوارجاند و علامه شامی در کتاب رد المختار در شرح قول صاحب الدر المختار در کتاب البغاة میگوید: همانا میدانی که در نامگذاری خوارج اینچنین شرط نیست، بلکه این توضیحی است درباره کسانی که علیه سیدنا حضرت علی بغاوت کردند، همانطور که در عصر ما درباره پیروان محمد بن عبدالوهاب اتفاق افتاده است، آنها بر حرمین غلبه حاصل کردند و خود را به مذهب حنبلی نسبت میدادند، اما فقط خودشان را مسلمان میدانند و هر کس مخالف اعتقاد آنها باشد او را مشرک میگویند و به همین بهانه کشتن افراد را جایز میدانند، تا اینکه خدا قدرت آنها را از بین ببرد.[57]
غزالى درباره تكفیر فرقههاى كلامى معتقد است:
تا وقتى مىتوان براى دیدگاههاى فرقههاى مسلمان محملى در شرع یافت باید از تكفیر دورى جست. مباح دانستن ریختن خون كسانى كه رو به قبله نماز مىگذارند و شهادتین بر زبان جارى مىكنند خطا خواهد بود. ترک قتال با هزار كافر واجبالقتل آسانتر است از ریختن خون یک مسلمان. پیامبر مىفرماید من با مردم تا وقت اداى شهادتین مأمور به جهاد بودم، اما با اداى آن خون و مال آنها جز در موارد خاص در امان است.
سپس، غزالى به شاگرد خود توصیه مىكند كه:
چنانچه خواستى با كسانى كه پیروان تو هستند و این دیدگاه را دارند، گفتوگو و مناظره كنى، از آنها بپرس كه معیار و حد كفر چیست؟ اگر گفتند، حد كفر، چیزى است كه مخالف مذهب اشعرى یا معتزلى یا حنبلى یا غیر آنان باشد، بدان كه او فردى بىفكر است كه تقلید از دیگران او را به اینجا رسانده است. از آنان بپرس: از كجا مىدانى كه حق با اشعرى است؟ به طورى كه عالم و دانشمندى مانند باقلانى را، كه مخالف اشعرى است، تكفیر مىكنى![58]
حسین احمد مدنی از بزرگان دیوبند در باب تکفیر، به خلاف وهابیت، شدیداً محتاط بودند و فرق مسلمین را به ادنی شبههای از اسلام خارج نمیدانست. وی با تألیف کتاب الشهاب الثاقب علی المستشرق الکاذب بر ضد وهابیت موضع خودش را در خصوص تکفیرهای وهابیت مشخص کرد. وی مینویسد محمد بن عبدالوهاب نجدی افکار باطل و عقاید فاسد دارد که بسیاری از اهل سنت را به قتل رساند. خلاصه اینکه وی مردی ظالم و گنهکار و فاسق و سفاک بود. اعتقاد وی این بود که جمیع مسلمین مشرک و کافرند. لذا قتلشان واجب است.[59] وی در باب عقیده وهابیت که مسلمانان را به دلیل استغاثه مشرک میدانند خردهگیری میکند[60] و جالب اینکه مؤلف وهابی کتاب الدیوبندیه این خردهگیری مدنی را علامت مشرک بودن حسین احمد میداند.
شیخ مولوی عبدالشکور در مجله القاسم مقالهای با عنوان «دیوبند» سخت بر عقیده افراطی وهابیت میتازد و از آنها اظهار برائت کرده، از دست آنهایی که به دیوبندیه نسبتهای وهابی میدهند شاکی و نگران شده است، و بعد از ذکر تحولات دارالعلوم دیوبند و اینکه دارالعلوم «جامعة الازهر» هند است، چنین میگوید:
بیتردید حسودان و کینهورزان صدای خود را علیه دارالعلوم دیوبند بلند کردند و با تمام وجود آنها را متهم به وهابی و نجدی کردند. اما اگر کسی نسبت وهابی، نجدی، ملحد، کافر یا مرتد به دیوبندیه بدهد به خود نسبت داده و درست نیست.[61]
شیخ محمود حسن دیوبند[62] جوابیه مولوی سهارنپوری به افراطیگریهای وهابیت را تأیید میکند و میگوید:
آنچه ایشان گفتند عقیده ما و عقیده تمام اساتید ماست. در این تردیدی وجود ندارد. خداوند پاداش زحمات ایشان را در صورت ابطال وساوس حاسدین در تهمتهای ناروا بر اهل حق عنایت فرماید.[63]
شیخ رشید احمد گنگوهی در جاهای مختلفی از فتاوی رشیدیه تصریح کرده است که وهابیها فاسقاند. زیرا آنها در اسائه ادب به اسلاف صالح کوتاهی نکردند. لذا اقتدا به آنها در نماز مکروه است. وی از کتاب علامه شامی، که شیخ محمد بن عبدالوهاب و پیروانش را فرقه خوارج معرفی کرده، دفاع کرده است.[64]
محمدحسنخان سرهندی مجددی میگوید:
اصول مورد نزاع در میان مقلدان و غیرمقلدان چهار چیز است: تعظیم برای غیرخداوند، توسل به ارواح صالحان و استمداد از آنها، ندای غایب و سماع الموتى، و پیروی و تقلید ارباب مذاهب چهارگانه. هر چهار چیز را وهابیت شرک و كفر و بدعت میدانند.[65]
صاحبجان هندى پس از بیان معنای نداى غایب و استغاثه مىنویسد:
همه اینها نزد وهابیت و هممشربان ایشان شرک اكبر است، اگرچه خطاب به روح مبارک حضرت رسول باشد! این طایفه كه فعل سلف را شرک و فاعل را مشرک مىدانند.[66]
بزرگان دیوبند بعضاً از جانب افراطیون تکفیر شدهاند و برخی از تکفیریها، مثل نویسنده کتاب الدیوبندیه، علیه افرادی که نزد بزرگان دیوبند محترماند ـ چون خواجه بهاءالدین نقشبند، و خواجه معینالدین چشتی، و عبدالقادر الجیلانی، و شیخ عبدالوهاب شعرانی، و … ـ اسائه ادب کرده، به بهانههای مختلف آنها را تکفیر میکنند؛ مثلاً در جایی مینویسد: «عقیده به استغاثه و استعانت از مردهها از بزرگترین عقاید دیوبند است». در ادامه مینویسد: «کلام دیوبندیها در باب استغاثه با مشرکان صدر اسلام هیچ فرقی ندارد».[67]
جریانهای تکفیری دیوبند
در میان علما و بزرگان دیوبند عدهای که موافق با جدا شدن پاکستان از هند بودند به رهبری مولانا شبیر احمد عثمانی جمعیت العلمای اسلام را تأسیس کردند که در میان این جمعیت گروههای معتدل و افراطی به وجود آمد. ضیاءالرحمن فاروقی وابسته به این جمعیت و رئیس اسبق سپاه صحابه پاکستان، که به دست افراد ناشناس ترور شد، گرایش افراطی در پیش گرفت و در مقابل رشد انقلاب اسلامی ایران کتابی علیه رهبر ایران به نام الاسلام والخمینی نوشت. وی انگیزه تأسیس سپاه صحابه را مبارزه با تبلیغات رهبر جمهوری اسلامی ایران علیه صحابه و خلفای راشدین دانسته است.[68]
سپس کتاب دیگری در کفر شیعه به نام تاریخی دستاویز نوشت و کوشید چنین وانمود کند که تمام علما حکم به کفر شیعه دادهاند. در دوسوم کتاب شواهدی از کتب شیعه جمع کرده که شیعیان به صحابه، خصوصاً شیخین توهین میکنند و در نتیجه فتاوایی را آورده که شیعه کافرند.[69]
البته علمای طراز اول دیوبند، که در اول مقاله از آنها نام آورده شد، هیچکدام از روش و منش سپاه صحابه در تکفیر و خصوصاً کشتار مسلمانان حمایت نکردهاند. گرچه متأسفانه در مقابل آنها موضع محکمی نیز گرفته نشده است.
نتیجه
با توجه به تبیین اصول و ضوابطی که از ناحیه بزرگان دیوبند در باب اسلام و کفر بیان شد و احتیاطی که علمای دیوبند درباره تکفیر اهل قبله کردهاند به این نتیجه میرسیم که دیوبند جریان اعتدالی و به دور از افراطیگری است؛ گرچه بعضاً در مکتب دیوبند (و در همه مذاهب اسلامی) شاهد جریانهای افراطی هستیم، اما نمیتوان این مکتب را تکفیری قلمداد کرد.
منابع
۱ – الاختلافات الأصلیة بین عقیدة أهل السنة الدیوبندیة والفرقة الوهابیة، بي تا،بي نا،بي جا
۲ – منتدى الصوفیة، علماء دیوبند مذهبهم ومشربهم، بيتا، بينا، بيجا.
۳ – ابنعابدین، محمد امین بن عمر، رد المحتار على الدر المختار، بیروت: دار الفكر، بي تا
۴ – ابن عساکر، علی بن حسن، تبیین كذب المفتری فیما نسب إلى الامام أبی الحسن الأشعری، بیروت: دار الكتاب العربی، بيتا.
۵ – ابوالمكرم بن عبد الجلیل، دعوة الامام محمد بن عبد الوهاب بین مؤیدیها و معارضیها فی شبه القاره الهندیه، دارالسلام للنشر و التوزیع، ۱۴۲۱.
۶ – ابیغده، شیخ عبد الفتاح، تعریف بكتاب فتح الملهم شرح صحیح مسلم و صاحبه شبیر أحمد العثمانی، منتشر درمجلة الداعي الشهرية الصادرة عن دار العلوم .
۷ – اشعری، ابوالحسن، مقالات الإسلاميين واختلاف المصلين، تحقیق: نعیم زرزور، چاپ سوّم، فیسبادن ـ آلمان: دار فرانز شتايز، 1400ق.
۸ – بخاری، محمّد بن اسماعیل، الجامع المسند الصحیح المختصر من أمور رسول الله صلّی الله علیه وسلّم وسننه و أیامه (صحیح البخاری)، تحقیق: محمد زهیر بن ناصر، چاپ اول، بیجا: دار طوق النجاة، 1422.
۹ – تهانوی، اشرف علی، امداد الفتاوی، کراچی: مکتبه دارالعلوم، ۱۳۳۱.
۱۰ – تهانوی، ظفر احمد، فهارس اعلاء السنن نسائی، بیجا: دارالفکر، 1421.
۱۱ – جوهرى، ابو نصر اسماعیل بن حماد، الصحاح، چاپ چهارم، بیروت: دار العلم للملايين، 1407ق.
۱۲ – خمیس، محمد بن عبد الرحمن، أصول الدین عند الامام أبی حنیفة، عربستان: دارالصمیعی، بيتا.
۱۳ – دهلوی، شاه ولی الله، التفهیمات الالهیه، المجلس العلمی، ۱۳۵۵، بیجا.
۱۴ – الفوز الكبیر فی أصول التفسیر، ترجمه به عربی: سلمان الحسینی النَّدوی، چاپ دوم، قاهره: دار الصحوة، 1407ق.
۱۵ – سرهندی مجددی، مولانا حسن خان، الأصول الأربعة فی تردید الوهابیة، استانبول: دار الشفعة بفاتح 72، 1346 ه.ق./ 1928 م.
۱۶ – سرْهِنْدِی، أحمد بن عبد الأحد، رسالة ردالروافض، بيتا، بي نا، بيجا.
۱۷ – سهارنفوری، خلیل احمد، المهند على المفند، (عقاید علماى دیوبند)، 1346ق.
۱۸ – عارفی، محمد اکرم، جنبشهای اسلامی پاکستان، قم: انتشارات دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم.
۱۹ – گنگوهی، رشید احمد، الفتاوی الرشیدیه (كامل)، به زبان اردو، بيجا، بينا، بيتا.
۲۰ – عثمانی، شبیر احمد، موسوعه فتح الملهم بشرح صحیح الامام مسلم بن حجاج القشری، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1434ق.
۲۱ – غزالی، ابوحامد، الاقتصاد فی الاعتقاد، چاپ اول، بیروت: دار الكتب العلمية، 1424ق.
۲۲ – قاری، ملا علی، شرح الشفا، چاپ اول، بيروت: دارالكتب العلمية، 1421ق.
۲۳ – شرح الفقه الأكبر، بيجا، بينا، بيتا.
۲۴ – الگار، حامد، وهابیگری، ترجمه: احمد نمایی، مشهد: انتشارات بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، 1378ش
۲۵ – كاندهلوى، شیخ محمّد یوسف، حیاة الصحابه، ترجمه: مجیب الرّحمن، ویژه کتابخانه العقیده، بيجا، بينا، بيتا.
۲۶ – كشمیری، محمد أنور شاه، فیض البارى شرح صحیح البخارى، بیروت: دارالكتب العلمیة، بيتا.
۲۷ – العرف الشذی شرح سنن الترمذی، بیروت: دار احياء التراث العربی، 1425ق.
۲۸ – کاندهلوی، محمّد ادریس، التعلیق الصبیح علی مشکاة المصابیح، المجلس العلمی الاسلامی، چاپ اول، بيتا.
۲۹ – كشمیری، محمد أنور، إكفار الملحدین فی ضروریات الدِّین، پاكستان: مكتبة عمر فاروق، بيتا.
۳۰ – مجموع فیه ثلاث رسائل، ناشر دارالبشائر اسلامی، 1431ق.
۳۱ – جامعه دارالعلوم کراچی، ماهنامه البلاغ ،كراچی اردو زبان با مدیریت محمد تقی عثمانی ، 1332ق
۳۲ – مدنی، حسین احمد، الشهاب الثاقب علی المسترق الکاذب، چاپ دوم، لاهور: دار الکتاب، 2004م.
۳۳ – نسائی، احمد بن شعیب، السنن الصغرى، تحقیق: عبد الفتاح أبو غدة، چاپ دوم: حلب: مكتب المطبوعات الاسلامیة، 1406.
۳۴ – رب نواز طاهر، نقوش جهنگوی، به زبان اردو، مکتبة خلافت راشده، بیجا، بیتا.
منبع: نشریه سراج منیر
پاورقی ها
[1] . مؤسس دارالعلوم، ضد استعمار و در رد شیعه و بهائیت کتاب نوشته است.
[2]. محمد انورشاه كشمیری، العرف الشذی، ج3، ص399؛ همو، إكفار الملحدین فی ضروریات الدین، ص20؛ محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح البخاری، ج1، ص14؛ مسلم بن حجاج نیشابوری، صحیح مسلم، ج1، ص51؛ احمد بن شعیب نسائی، سنن، ج7، ص79.
[3]. شبیر احمد عثمانی، فتح الملهم، ج1، ص 179.
[4]. محمد یوسف کاندهلوی، حیاة الصحابه، ج4، ص93-107.
[5]. مجموعه مقالات كمیسیون كلامى (اسلام و كفر) مقاله مولوى دوست محمد نعمانى نقل از جواهر الفقه ،مفتى محمد شفيع عثمانى.
[6]. صاحب آثاری همچون: تکمله فتح الملهم، علوم القران الکریم، جواهر القران الکریم.
[7]. ماهنامه البلاغ كراچی اردوزبان، ص9.
[8] المهند علی المفند – سهارنفوری ص 2
[9]. دیوبند از نظر فقهی حنفی است.
[10]. محمد بن عبد الرحمن الخمیس، أصول الدین عند الامام أبی حنیفة، ص170.
[11]. ابوالحسن اشعری، مقالات الاسلامیین، ج1، ص1.
[12]. علی بن حسن ابن عساکر، تبیین كذب المفتری فیما نسب إلى الأشعری، ص149.
[13]. ملاعلی قاری ولو سالها قبل از تشکیل دیوبندیه بوده، اما اثرات فراوانی بر تفکرات بزرگان دیوبند گذاشته است و همواره از دیدگاههای وی استفاده میکنند.
[14]. ملاعلی قاری، شرح الشفا، ج2، ص500.
[15]. همان، فصل فى تَحقیق القَول فِى الكُفار المُتاَولین، ج2، ص200.
[16]. مفتى محمد شفیع، ایمان و كفر، ص38.
[17]. محمد ادریس کاندهلوی، التعلیق الصبیح على مشكاة المصابیح، ج2، ص16.
[18]. محمد انورشاه کشمیری، فیض البارى شرح صحیح البخارى، ج1، ص43.
[19]. علی ابن حسن ابن عساکر، تبیین كذب المفتری فیما نسب إلى الأشعری، ص149.
[20]. محمد ادریس کاندهلوی، التعلیق الصبیح على مشكاة المصابیح، ج2، ص14.
[21]. محمد انورشاه کشمیری، إكفار الملحدین فی ضروریات الدین، ص51.
[22]. همان، ص16؛ جواهر الفقه، ج1، ص27.
[23].مقاله اسلام و كفر محمد سليم يار احمد زهى نقل از کتاب، فتاواى عزیزیه، ج1، ص42.(مجموعه مقالات كميسيون كلامى)
[24]. ملاعلی قاری، شرح الفقه الأكبر، ص154-155؛ ابوحامد غزالی، الاقتصاد في الاعتقاد، ص223-224.
[25]. مجموعه مقالات كميسيون كلام مقاله اسلام و كفرمحمد سليم يار احمد زهى، نقل از كتاب اسعد المفتاح فى حل المشكوة المصابیح، ص104.
[26]. محمد امین بن عمر، ابن عابدین، الدر المختار و حاشیة ابن عابدین، ج4، ص237.
[27]. محمد انورشاه کشمیری، کتاب مجموع فیه ثلاث رسائل، ص18.
[28]. محمد انورشاه کشمیری، إكفار الملحدین فی ضروریات الدین، ص122.
[29]. همان، ص51.
[30]. احمد بن عبدالاحد سرهندی، رسالة رد الروافض، ص15، بترقیم الشاملة آلیا.
[31]. محمد انورشاه کشمیری، إكفار الملحدین فی ضروریات الدین، ص54.
[32]. محمد انورشاه کشمیری، فیض البارى شرح صحیح البخارى، ج1، ص99؛ همو، العرف الشذی، ج1، ص74.
[33]. رب نواز طاهر – کتاب نقوش جهنگوی، ص23. انتشارات مکتبه خلافت راشده(به زبان اردو)
[34]. محمد انورشاه کشمیری، إكفار الملحدین فی ضروریات الدین، ص82.
[35]. همان، ص86.
[36]. محمد انورشاه کشمیری، فیض الباری، ج4، ص529.
[37]. برای وی تا800 کتاب نقل کردهاند و از مهمترین عالمان دیوبند است.
[38]. اشرف علی تهانوی، امداد الفتاوی، ج6، ص20.
[39]. شاه ولی الله دهلوی، الفوز الكبیر فی أصول التفسیر، ص35.
[40]. همو، تفسیر بیان القران، ج2، ص38؛ ج2، ص117.
[41]. رشید احمد عثمانی، الفتاوی الرشیدیه، ص23، به نقل از: دارالعلوم دیوبند، ص526.
[42]. رشید احمد عثمانی، الفتاوی الرشیدیه، ص130.
[43]. وی در پایهگذاری دیوبند نقش داشته است و کتابهای فراوانی دارد.
[44]. رشید احمد عثمانی، الفتاوی الرشیدیه، ص50.
[45]. همان، 51.
[46]. اشرف علی تهانوی، امداد الفتاوی، ج5، ص144.
[47]. رشید احمد عثمانی، الفتاوی الرشیدیه، ص53.
[48]. همان، ص50.
[49]. محمد عبیدالله الاسعدی القاسمی، دارالعلوم دیوبند، ص528.
[50]. رسالة نهایة الادراک فی اقسام الاشراک من امداد الفتاوی، ج6، ص81-85، به نقل از: محمد عبیدالله الاسعدی القاسمی، دارالعلوم دیوبند، ص50.
[51]. شاه ولی الله دهلوی، التفهیمیات الالهیه، ص45.
[52]. خلیل احمد سهارنفوری، المهند على المفند، ص6؛ همو، عقاید علماى دیوبند، ص46-47.
[53]. خلیل احمد سهارنفوری، المهند على المفند، ص6.
[54]. محمد انورشاه کشمیری، فیض البارى شرح صحیح البخارى، ج1، ص139.
[55]. همان، ج1، ص171-172، کتاب العلم.
[56]. محمد انورشاه کشمیری، العرف الشذی، ج1، ص382.
[57]. محمد تهانوی، حاشیه سنن نسائی، ج1، ص359، کتاب زکات، باب مؤلفة قلوب.
[58]. شرح عقاید طحاوى، ص133، به نقل از: مجموعه مقالات كمیسیون كلامى (اسلام و كفر).
[59]. حسین احمد مدنی، الشهاب الثاقب علي المستشرق الكاذب ، ص42-66؛ علماء دیوبند مذهبهم و مشربهم، ص61.
[60]. علماء دیوبند مذهبهم و مشربهم، ص31.
[61]. مجله ماهنامه القاسم، دیوبند، ص3، شماره جمادی الاول، 1342، به نقل از: ابوالمکرم بن عبدالجلیل، دعوة محمد بن عبد الوهاب بین مؤیدیها و معاندیها فی شبهه القارة الهندیه، ص230.
[62]. شیخ الهند ضد استعمار است. وی شروحی بر کتب سته داشته و قرآن را به زبان اردو ترجمه کرده است.
[63]. ابوالمکرم بن عبدالجلیل، دعوة محمد بن عبدالوهاب، ص192.
[64]. همان، ص146.
[65]. مولانا حسن خان سرهندی مجددی، الأصول الأربعة فی تردید الوهابیة، ص9ـ10.
[66]. همان، ص45.
[67]. أبي أسامة سيد طالب الرحمن ، الدیوبندیة، ص7.
[68]. محمد اکرم عارفی، جنبشهای اسلامی پاکستان.
[69]. ضیاء الرحمن فاروقی، خمینی ازم اور اسلام، ص47، به نقل از: پایاننامه تکفیر شیعیان نزد تکفیریون، سید فؤاد حسین الحسینی، ص29.