مـقدمـه

از روزی که محمد بن عبدالوهاب جنبش خویش را در صحرای نجد آغاز کرد، موافقان و مخالفان اظهار نظرهای متفاوتی درباره او ابراز کرده اند. یکی از جنجالی ترینِ این اظهار نظرها، در مسلمان یا مشرک بودن ساکنین سرزمین نجد است. نکته درخور توجه این است که این جنبش، بر مشرک دانستن مسلمانان نجد استوار است؛ زیرا محمد بن عبدالوهاب به دلیل مشرک خواندن آنان، جهاد با آنان را جایز شمرد. در حقیقت نکته کلیدی و مهم در تأیید این جنبش، ثبوت شرک، انحراف، بدعت و خرافه در میان مسلمانان نجد است که بر اساس آن مسلمانان مرتد به شمار رفته اند و حکم به جهاد با آنان صادر شده است. پس اگر نتوان اینگونه موارد را ثابت کرد، این جنبش با چالشی اساسی روبهرو خواهد شد. از طرفی دیگر، برخی از علما و مورخان وهابی بحث و گفتگو در زمینه توحید و شرک قبل از ظهور محمد بن عبدالوهاب را خط قرمز وهابیت می دانند و از آن بر حذر می‌دارند.1 این نوشتار درصدد ترسیم چهره واقعی ساکنین نجد است و هدف ما پاسخ به این سؤال ساده است که آیا شرک و خرافات در سرزمین نجد قبل از ظهور محمد بن عبدالوهاب وجود داشته است؟ آیا آن گونه که موافقان این جنبش تأکید می کنند، غالب اهالی نجد مشرک و در جهل خود غوطه ور بودند؟ و یا این گفتار دروغی بیش نیست که برای توجیه حرکت انحرافی محمد بن عبدالوهاب درست کرده اند، ولی ساکنین سرزمین نجد به عقاید مذهبی خود پایبند بوده و علمای بزرگی آنان را هدایت می کرده اند؟ به هر حال، در پی آنیم که بدون پیش داوری درباره تبرئه ساکنین نجد از شرک یا زدن اتهامِ ظالمانه شرک به آنها، حقیقت به گونه‌ای شفاف آشکار گردد. برای این منظور تلاش می‌کنیم واقعیتها را با استفاده از منابع و گفتار خودشان منصفانه بیان کنیم.

پیش از پرداختن به اصل بحث، به دلیل رابطه تنگاتنگ میان وضعیت دینی یک جامعه و اوضاع سیاسی، اجتماعی و اقتصادی حاکم بر آن جامعه، به وضعیت سرزمین نجد قبل و بعد از اسلام پرداخته و به اجمال از حیث سیاسی، اجتماعی و اقتصادی درباره آن بحث کرده ایم.

پیشینه نجد

از روزگاران قدیم جغرافی دانان اسلامی، جزیرة العرب را به پنج بخش تقسیم کرده اند که بخشهای کناره و ساحلی با نامه ای حجاز، یمن، تهامه، عروض و بخش میانی جزیرة العرب که بزرگترین قسمت آن است، با نام نجد شناخته می شده است.2

سرزمین نجد به جز مقداری از شرق آن سراسر، بیابانهای خشک و سوزان و صحراهای بی آب و علف بود که در برخی نقاط آن به صورت پراکنده، گروهی از صحرانشینان اقامت داشتند و پاره ای از قبایل سیار عرب نیز گه گاه از آن می گذشتند. شهرها و روستاهای نجد بیشتر در شرق این سرزمین پهناور، در مناطقی نزدیک خلیج فارس قرار داشته اند. از اینرو، نام نجد نیز در استعمال خاص خود بیشتر ناظر به همین بخش بوده است.

صحرای سوزان «ربع الخالی» در جنوب، صحرای بزرگ «نفود» در شمال و صحرای «دهناء» که آن دو صحرا را به یکدیگر پیوند می دهد، موجب میشد که قسمت مسکونی نجد ـ در میان صحرای«دهناء» تا خلیج فارس ـ به طور کامل از سایر بخش های شبه جزیره و عراق و شام جدا، و در عزلت کامل باشد. امارات قطیف، احساء، مسقط، عمان و دیگر اماراتی که در کناره های خلیج فارس قرار داشتند نیز ارتباط بیابان نجد را با این خلیج و سایر نقاط دنیا به کلی قطع می کردند. از اینرو، سرزمین نجد پس از دوران صدر اسلام، در عزلت کامل فرو رفت و تا میانه قرن دوازدهم، روابط میان نجد و جهان بیرون قطع و یکی از ناشناخته ترین نقاط جهان بود، حتی دولت هایی مانند دولت عثمانی که بر حجاز فرمانروایی می کردند، به آنجا کاری نداشتند. صحاری سوزان گرداگرد سرزمین نجد که رسیدن به مراکز و مناطق مسکونی آن را ناممکن می ساخت، موجب شده بود که هیچ نیروی خارجی هرگز به آن سرزمین علاقه و رغبت، و نفوذ و قدرتی نداشته باشد؛ به طوری که در طول هزار و اندی سال جز موارد اندکی، کمترین آگاهی از آن در مصادر و منابع تاریخی به ثبت نرسیده است.3

در سرزمین نجد نیز هیچگونه سند و نوشته تاریخی که بتواند پرتوی بر گذشته تاریک و ناشناخته آن در طول این سالها بیفکند، وجود ندارد، حتی آثار و بناهای قدیمی مثل کتیبه ها و سنگ نوشته ها که می توانست گوشه هایی از تاریخ گذشته نجد را روشن سازد، همه از میان رفته است. اهالی نجد نیز پس از باز شدن نسبی دروازه های نجد به روی دیگران، در نیمه نخستین قرن سیزدهم و با مشاهده اقبال فرنگیان بدین گونه آثار با توجه به نفرتی که از بیگانگان داشتند، اکثر آن آثار و بناها را با خاک یکسان کردند.4 بخشی از کتیبه ها و سنگنوشته ها نیز به این پندار که فرنگیان به عنوان رمز و نشانه بر سنگ ها و کوه ها نقش کرده اند، به دست اهالی نجد از میان رفت و بخشی دیگر هم که مربوط به مقبره ها و زیارتگاه ها بود، بنابر معتقدات مذهبی وهابیان معدوم گردید.5

سرزمین نجد در دوران قبل از اسلام، محل زندگی قبیله هایی از جمله طسم، جدیس و ثمود بود که به علت سرپیچی از فرامین الهی مورد غضب خداوند قرار گرفتند و نابود گشتند. قبیله ثمود به دلیل ذکرش در قرآن و برجای ماندن برخی از آثارش معروف تر است.6 مورخان برای آنان حاکمانی ظالم و مستبد برشمرده اند که خدا و قیامت را فراموش کرده و به فساد و تباهی مشغول بودند.

 از سویی دیگر، سرزمین نجد در دوران صدر اسلام موطن مسیلمه کذاب بوده که به دروغ ادعای پیامبری کرده بود. پس از وفات پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در صفر سال یازدهم قمری، عده ای از اهالی جزیرة العرب، به ویژه در نواحی شرقی عمان، یمامه (نام قدیم نجد)، بحرین و… مرتد شدند و ابوبکر طی نبردهایی معروف به رِدَّه، آنان را سرکوب کرد.7

نکته جالب توجه، پیشگویی رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم درباره ظهور چنین فرقه ای در آخرالزمان است. آن حضرت در احادیثی از آنان به شاخ شیطان تعبیر کرده و سرزمین نجد را سرزمین زلزله ها و فتنه ها معرفی می کند8 و یکی از بارزترین ویژگی های آنان را تراشیدن سر خویش برمی شمرد.9

نجـد از منظر سیـاسی

در زمان های گذشته سرزمین نجد همواره از وجود حاکمانی قدرتمند و عادل که بتوانند سرزمین نجد را یکپارچه و امنیت و آرامش را برایش به ارمغان بیاورند، محروم بوده است. نجد به علت دور بودن از مرکز خلافت امویان و عباسیان، مورد توجه جدی دستگاه خلافت نبود؛ به طوریکه حتی والیان و حکمرانان آن نواحی در بیشتر موارد از سوی والیان دیگر مناطق از جمله حجاز منسوب می گردیدند و در برخی از موارد دستگاه خلافت برای مناطق متعدد، والی واحدی انتخاب می کرد.10 از سویی دیگر، فقدان آب و اقلیم مناسب برای زندگی و کشاورزی، همواره جنگ و خونریزی را در میان آنان رقم زده بود، تا جایی که دو قبیله هم جوار از شبیخون قبیله همسایه در امان نبودند. این شرایط زمینه عقب ماندگی فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی نجد را فراهم آورده بود و شاهد بر این مدعا جنگ ها و خونریزی هایی است که مورخان بدان اذعان کرده اند.11

مورخان اجماع دارند که گروهی از فرقه زیدیه به نام «اخیضریون» در سال 253ق بر یمامه و اطراف آن چیره گشتند و به علت فقدان حاکمی قدرتمند در همسایگی خود، سالیان مدیدی بر آنجا حکمرانی کردند.12 ولی با آشکار شدن ضعف در حکومت اخیضریون، زمینه جنگ و خونریزی مجدد فراهم شد و حملاتی از ناحیه اشراف مکه، قرامطه، عیونیین و حکومت جبریین به نجد صورت گرفت.13 با سقوط دولت اخیضریان، سرزمین نجد تجزیه و به امارات کوچک تری تبدیل شد و آرامش نسبی ای که در زمان اخیضریان بر نجد حاکم بود، از میان رفت و جایش را به ناامنی داد. از این زمان به بعد، دیگر حاکم قدرتمندی بر نجد مسلط نگردید و ناامنی و آشوب پیوسته در سراسر نجد موج میزد.

قبایل مختلف موجود در نجد دائماً در رعب و وحشت به سر می بردند و از گزند قبایل دیگر در امان نبودند. هرگوشه ای از نقاط مسکونی نجد فرمانبردار یکی از امرا و شیوخ محلی بود که هیچ یک در بیرون از منطقه سکونت خود نفوذی نداشتند. آنان گه گاه به رسم قدیم عرب به قبایل و مناطق هم جوار شبیخون زده، به غارت می پرداختند و مجدداً به مسکن و مأوای خویش باز می گشتند. حکومت های محلی، تابع هیچ قانونی نبودند و قلمرو تحت حکومت خویش را مطابق امیال نفسانی خود حکومت می کردند. به عبارت دیگر، می توان این دوران را، دوران ملوک الطوائفی سرزمین نجد نامید که زور و شمشیر بر همه چیز حاکم بود. از اینرو، سرزمین نجد همیشه در حالت جنگ و خونریزی بود، تا زمانیکه عبدالعزیز توانست تمام نجد را با یکدیگر متحد سازد.14

ذکر این نکته لازم به نظر میرسد که با استیلای دولت عثمانی بر مصر (1517م)، حجاز تحت نفوذ دولت عثمانی درآمد. دولت عثمانی، یمن و احساء را به ترتیب در سالهای 1538م و 1552م به تصرف درآورد و بدین ترتیب سرزمین نجد در محاصره کامل سرزمین های تحت نفوذ دولت عثمانی قرار گرفت، اما هیچگاه تا قبل از محمد بن عبدالوهاب، سرزمین نجد به طور مستقیم تابع دولت عثمانی نبود و قبایل مانند قبل، به حکمرانی در حیطه خود ادامه می دادند.15

نجد از منظر اجتماعی و اقتصادی

سرزمین نجد به علت اقلیم نامناسب، از اندک مناطقی است که از گزند اختلاط با نژاد غیر عرب محفوظ ماند و اکثر ساکنین آن به قبایل معروف عرب منتسب هستند. ساکنین نجد به دو دسته عشایر و شهرنشینان تقسیم می شوند که تعداد بادیه نشینان بر شهرنشینان فزونی دارد. زندگی شهری با زندگی عشایر تفاوت داشت. به طور مثال، رؤسا در قبایل بر اساس ویژگی های فردی مانند شجاعت، سخاوت، کرم و… انتخاب می شدند و بر همین اساس، علقه بین مردم و حاکمان بیشتر بود، بر خلاف ریاست در شهرها که بر اساس ویژگی های فردی نبود، بلکه یا از طریق وراثت بود یا ازطرق زور وحیله وفریب کاری حاکم. به همین علت علقه بسیار اندکی بین مردم و حاکمان شهری وجود داشت و همان مقدار ناچیز هم برای حفظ جان بود.

همچنین به دلیل عدم امکان انتقال ثروت در زندگی شهری، ساکنین شهر تن به ظلم حاکمان می دادند، زیرا جنگ باعث از بین رفتن متملکات آنها می شد. لذا اکثر مورخان، امرای نجد را در این زمان افرادی ظالم و جائر توصیف کرده اند. در مقابل عشایر به علت قابل انتقال بودن ثروتشان به محض احساس ظلم کوچ می کردند و هیچگاه زیر بار ظلم و ستم نمی رفتند.

غالب ساکنین سرزمین نجد بی سواد بودند و تعلیم و تعلم محصور در تعدادی از شهرنشینان بود. آن تعداد محدود نیز فقط به فراگیری علوم شرعیه می ‌‌پرداختند و در میان مذاهب چهارگانه فقط به تدریس فقه حنبلی اشتغال داشتند. یکی از انگیزه های آنان برای یادگیری علوم شرعی، عهده دار شدن منصب قضاوت بود و پر واضح است که امر قضا فقط در میان شهرنشینان بود و عشایر در مشکلات خود به عرف و تقلید از قبایل رجوع می کردند.

در یک کلام می توان گفت که به علت وضعیت اجتماعی و اقتصادی خاصی که در سرزمین نجد حاکم بود، روحیه استقلال طلبی در ساکنین سرزمین نجد شدت داشت و به علت عدم سلطه حکومتی قدرتمند در نجد و وضعیت اقتصادی شان، آنان سلطه هرگونه حکومت مرکزی را نفی می کردند.16

چند دیدگاه درباره اوضاع دینی نجد

درباره وضعیت دینی نجد، مورخین و متفکرین چندین نظریه ارائه کرده اند: گروه اول طرفداران محمد بن عبدالوهاب اند که در مورد شیخ و طرفدارانش دچار غلوّ شده و غالب مردمان عصر خویش و ماقبل خود را کافر و مشرک توصیف کرده اند. گروه دوم افرادی اند که تمام افراد جزیرة العرب به خصوص اهالی نجد را افرادی مؤمن و درستکار دانسته و معتقدند که مورخان و علمای وهابی در توصیف اهالی نجد دچار مبالغه و اشتباه شده اند. گروه سوم افرادی میانه رو و متعادل اند. این دسته با وجود احترام بیش از حد به بنیانگذار وهابیت محمد بن عبدالوهاب و اعتقاد به ارتکاب برخی اعمال نادرست، عمومیت شرک و بدعت در نجد را رد کرده اند.

دیدگاه اول: شرک ساکنان نجد

این گروه غالباً از افرادی می باشند که موافق و طرفدار افکار محمد بن عبدالوهاب اند و او را فردی مصلح و مخلص میدانند. این گروه ساکنین سرزمین نجد را افرادی منحرف از راه راستین اسلام دانسته اند که شرکشان از مشرکان صدر اسلام بیشتر بوده است و با مقایسه نجدیان و دیگر ادیان، شرک اینان را بیشتر دانسته اند. این گروه انحراف و شرک را در میان مسلمانان تعمیم داده و اکثر مسلمانان را از دایره اسلام خارج کرده اند. آنان توسل به انبیا و اولیا، شفاعت، زیارت قبور، دعا کردن و… را بدعت و قائلین به آن را کافر و حتی کسانی را که از آنان تبرّی نجویند نیز کافر دانسته اند. گفتنی است که محمد بن عبدالوهاب نیز به عنوان بنیانگذار وهابیت، این طرز تفکر را داشت. از این روست که برای شناخت بهتر افکار آنان درباره مسلمانان ناگزیریم به اقوال آنان درباره اوضاع دینی مسلمانان نجد قبل از ظهور محمد بن عبدالوهاب اشاره کنیم.

1‌ – دیدگاه محمد بن عبدالوهاب

محمد بن عبدالوهاب، بنیانگذار وهابیت، در موارد مختلف با عبارات صریح و غیرصریح به توصیف مسلمانان عصر خویش و ماقبل خود پرداخته است. او در موارد مختلف به توصیف محاسن کفار قریش، اصحاب مسیلمه، منافقان عصر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم پرداخته و برتری آنان را بر مسلمانان عصر خویش، اعم از علما و توده مردم بیان و به زعم خویش ثابت می کند که فقط با کسانی جنگیده است که کفار قریش، منافقان و اصحاب مسیلمه بر آنان برتری داشته اند. به عبارتی او جامعه مسلمانان عصر خویش و ماقبل خویش را بدتر از کفار قریش شمرده و چهره ای مشرکانه و بدعت پیشه از آنان ترسیم کرده است. او در کتاب کشف الشبهات در وصف کفار قریش اینگونه می گوید:

شب و روز به درگاه خداوند سبحان دعا می کردند. سپس برخی از آنها از ملائکه درخواست می کردند به سبب پاکی و قربشان در نزد خدا، از خداوند برایشان طلب آمرزش کنند. یا شخص صالحی مثل لات یا پیامبری مانند عیسی را عبادت می کردند، و دانستی که پیامبر خدا صلی الله علیه وآله وسلم به سبب این شرک با آنان جنگید و به اخلاص در عبادت دعوتشان کرد. بنابراین پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم با آنان جنگید تا همه دعاها، نذرها، قربانی ها، استغاثه ها و عبادات برای خدا باشد.17

سپس او به وصف صریح مسلمانان عصر خویش پرداخته، می گوید: «کسانی که پیامبر با آنان نبرد کرد، از جهت عقل، بهتر بودند و شرک آنها ضعیف تر از اینان بود».18

 او همچنین در جای دیگر می گوید:

آنان معنای لا اله الا الله را نمی دانند و میان دین محمد بن عبد الله صلی الله علیه وآله وسلم و دین عمر بن لحی که برای مردم عرب مقرر کرده است، فرق نمی گذارند… در پی کسب علم برآمدم و هرکس مرا می شناخت، بر این باور بود که من اهل دانش ام درحالیکه من در آن زمان، پیش از آنکه مشمول لطف الهی شوم، معنای لا اله الا الله و دین اسلام را نمی شناختم و نیز هیچ یک از اساتید من کمترین آگاهی در این زمینه نداشتند. هر کدام از علمای عارض ادعا کند قبل از این زمان معنای لا اله الا الله یا دین اسلام را میشناخته یا ادعا کند که یکی از اساتیدش آن را می شناخته، دروغ گفته و به دیگران افترا بسته است و مردم را به خطا انداخته و خود را برای آنچه نداشته، ستوده است.19

محمد بن عبدالوهاب در موارد بسیاری نیز از منافقان20 و مرتدان21 ستایش و ادعا کرده است که اکثر اهالی نجد و حجاز منکر قیامت هستند22 و در هر شهری از شهرهای نجد بتی وجود دارد که به جای خدا پرستش می شود.23 همچنین او در نامه ای خطاب به ابن عبداللطیف متذکر می شود که آنان انسان و سنگ را می پرستند. او می گوید: هیچیک از اهل علم را نمی شناسد که با دیدگاه او مخالف باشد، مگر کسانی که به جبت و طاغوت ایمان دارند. او علمای شهر ابن عبداللطیف را مشکوک به شرک اکبر معرفی می کند، بلکه او را متهم کرده است که دیگران را به شرک اکبر فرا می خواند.24

در مجموع محمد بن عبدالوهاب جامعه مسلمانان عصر خویش و ماقبل خود را به شرک، بلکه شرکی عظیم تر از شرک کفار اصلی وصف کرده و وضعیت جامعه نجد را بسیار بدتر از مشرکان صدر اسلام خوانده است.

نقد گفتار محمد بن عبدالوهاب را به عهده خوانندگان محترم گذاشته، به طرح یک سوال بسنده می کنیم که علت مبارزه شدید قرآن با شرک و بت پرستی و مشرکین صدر اسلام چیست؟ آیا علت ایمان نیاوردن مشرکین صدر اسلام به نبوت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم، قیامت و وحدانیت خداوند در عبادت نبود؟ درحالیکه مسلمانان زمان محمد بن عبدالوهاب به نبوت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم، قیامت و وحدانیت خداوند در عبادت معتقد بوده اند.

2‌ – دیدگاه ابن غنام

ابن غنام کهن ترین و متقدم ترین نویسنده تاریخ موجود در باب جنبش وهابیت به حساب می آید. او در بخش اول کتاب روضة الافکار و الافهام، به تشریح احوال مسلمانان و سرنوشت اسلام در عربستان و دیگر کشورهای اسلامی نظیر مصر، یمن، شام و عراق پرداخته و از برخی عقاید و آداب و رسوم مسلمانان چون زیارت قبور و اعتقاد به نذور و طلب شفاعت از اولیاءالله که به ظن او بدعت در اسلام است، به شدت انتقاد کرده و با استناد به روایاتی از پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم در زمینه رد این اعتقادات، آنان را به شرک و کفر متهم ساخته است، تا جایی که شرک را در میان مسلمانان تعمیم داده25 و در مقایسه ای امور شرک آمیز دین اسلام را بسیار بزرگتر از مسیحیت دانسته و حکم به خروج مسلمانان از اسلام داده است.26 او در ادامه به بیان مصادیق بدعت و شرک از دیدگاه خود پرداخته و بعد از پرداختن به مصادیق متعدد، به اجمال از دیگر دیار مسلمانان سخن گفته است.27 او درباره مصادیق بدعت و شرک در نجد می گوید:

مردم به زیارت قبر زید بن خطّاب در جبیله می آمدند و از او برطرف شدن غم و اندوه خود را طلب مینمودند. او به قاضی الحاجات در بین مردم معروف بود. و عدهای گمان می کردند قبر برخی از صحابه در قریوه در درعیه می باشد. پس بر عبادت آنان رو آوردند تاجایی که صاحبان آن قبور در نزدشان از خداوند بزرگتر و با عظمت تر گردیده بودند و مردان و زنان برای بارور کردن نخلی که در مکانی به نام «فدا» بود، به آنجا می رفتند و زشت ترین اعمال را مرتکب می شدند. به آن درخت تبرک جسته، به آن معتقد بودند. زنانی که از وقت ازدواج آنها گذشته بود، در حالیکه امید به برطرف شدن حاجتشان داشته، نزد این درخت می آمدند و از او همسری را طلب می کردند…28

3‌ – دیدگاه ابن بشر

عثمان بن بشر یکی دیگر از مهمترین و متقدمترین تاریخنگاران وهابی است. او در مقدمه کتاب عنوان المجد فی تاریخ نجد، سرزمین نجد را بعد از ظهور شیخ به گونه ای وصف کرده که گویا قبل از ظهور محمد بن عبدالوهاب نجد سرزمینی مملو از جهل، گمراهی، ظلم و جور و کشتار بوده است در آن زمان توحید به فراموشی سپرده شده و بدعت ها جای سنتها را گرفته و شرک در همه جا آشکار گردیده بود.29 او همچنین در جای دیگر صریحاً به توصیف نجد پرداخته و می گوید:

«شرک در نجد و غیر آن شیوع پیدا کرده بود و اعتقاد در درختان، سنگ ها، مقابر، بنای بر روی قبر، تبرک به قبر، نذر برای آن، پناه بردن به جن، ذبح برای جن، قرار دادن طعام برای آنان، قسم به غیر خدا و… بسیار زیاد شده بود و خداوند به علت وقوع این وقایع در نجد داناتر است…30

4‌ – دیدگاه عبداللطیف بن عبدالرحمن

عبداللطیف بن عبدالرحمن یکی از علمای برجسته دولت سعودی دوم است. او طی سخنانی به فیصل بن ترکی بعد از اشاره به انحراف از توحید و نبوت در وصف شهرهای نجد اینگونه می گوید:

در هر شهری و در هر مکانی و در هرجهتی، تا آنجا که من می دانم، خدایی به غیر از خدای یگانه وجود دارد که مردم او را با خدا عبادت می کنند و از او حوائج خود را می طلبند و این کار تا بدان جا شهرت دارد که کسی توان انکار آن را ندارد.31

5‌ – دیدگاه شوکانی

شوکانی یکی از عالمان برجسته سلفیت در قرن دوازدهم است. او معاصر محمد بن عبدالوهاب بود و در علوم مختلف تبحر داشت. او از برجسته ترین شاگردان صنعانی به حساب می‌‌ آمد و کتابی با نام الدرر النضید فی إخلاص کلمة التوحید نگاشته است. شوکانی در آن کتاب به نقد عقایدی مانند توسل به اولیا و صالحان، شفاعت، زیارت اهل قبور و… پرداخته و به زعم خویش قائلان به آن را مشرک خوانده است. او در ابتدای کتابش بعد از توضیح اجمالی درباره توسل، شفاعت و…، از مسلمانان آن زمان سخن گفته است. او بیان می کند که اکثر مردم به اینگونه امور، عقیده پیدا کرده و برخی خواص نیز به اموری چون اعتقاد در اموات و احیا مبتلا گردیده اند و معتقدند که آنان قدرت بر انجام هرگونه کاری دارند. او سپس می نویسد:

اگر اینگونه از اعمال و افعال شرک نباشد، پس نمی دانی شرک چیست و اگر اینگونه کارها کفر نباشد، پس در این دنیا کفری وجود ندارد.32

6‌ – دیدگاه بن باز

عبدالعزیز بن عبدالله بن باز یکی از مفتیان بزرگ عربستان بود که ریاست مجلس علمای عربستان سعودی را بر عهده داشت و سالیان مدید منصب قضاوت را در شهر«خرج» عهده دار بود. او رئیس دانشگاه مدینه منوره نیز بود. از سخنرانی های وی که در زمینه های مختلف ایراد شده، کتب متعددی فراهم شده است.33 یکی از این کتب، کتاب الامام محمد بن عبدالوهاب دعوته و سیرته است. این سخنرانی در سال 1385ق در مدینه منوره ایراد شده است. او نیز اهالی نجد را قبل از دعوت محمد بن عبدالوهاب چنین وصف می کند:

اهالی نجد قبل از دعوت محمد بن عبدالوهاب حالتی را سپری می کردند که مورد رضایت هیچ مؤمنی نبود، شرک اکبر(شرکی که منجر به خروج انسان از اسلام می گردد)، در تمام نجد انتشار یافته بود؛… اجنه را فرا می خواندند و آنان را به یاری می طلبیدند و برای آنان قربانی می کردند و قربانی را در گوشه های خانه قرار می دادند تا از شر آنان محفوظ بمانند و اینگونه اعمال در شهرهای دیگر مانند مکه، مدینه و یمن و… نیز صورت می گرفت.34

7‌ – دیدگاه دیگر مورخان وهابی

اکثر مورخان وهابی و افرادی که درباره زندگانی محمد بن عبدالوهاب قلم زده اند، به مناسبت درباره وضعیت جامعه مسلمانان در نجد قبل از ظهور محمد بن عبدالوهاب سخنانی بیان داشته اند. غالب آنان معتقدند که سرزمین نجد مملوّ از جهل و گمراهی بود و بسیاری از اهالی نجد متمایل به انحرافات دینی بودند. در سخن آنان، به فراموش شدن توحید، جایگزینی بدعت به سنت، محو نشانه های شریعت و اتصاف مردم به خصوصیات اهل جاهلیت، رواج کهانت، استغاثه به اولیا و صالحان و دعوت علما به این امور اشاره رفته است.

البته با بررسی کتب وهابیت آشکار گردید که غالب آنان مطالب خود را از محمد بن عبدالوهاب، ابن غنام و ابن بشر برگرفته و به تبعیت از این سه تن وضعیت دینی اسفناکی برای مسلمانان سرزمین نجد ترسیم کرده و آنان را کافر و مشرک خوانده اند.35

به راستی شاخصه انحطاط و انحراف یک جامعه از خط راستین اسلام چیست؟ آیا شاخصه اتهام شرک، اینگونه موارد است؟ آیا به راستی هیچیک از این موارد در جامعه مسلمانان عصر رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم وجود نداشته است؟ و بر فرض وجود، آیا وهابیت مانند پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در صدد ارشاد آنان بوده اند؟ و یا با سلاح تکفیر و ارتداد، دست به قتل و غارت مسلمانان زده اند؟

دیدگاه دوم: عدم رواج شرک در نجد

گروه دوم غالباً از افرادی اند که افکار محمد بن عبدالوهاب را باطل دانسته و با او و عقایدش به مبارزه برخاسته اند. این دسته می گوید که هرگز شرک گریبان مسلمانان را نمی گیرد و آنان از هرگونه کج روی و گمراهی مصون هستند. به اعتقاد این گروه، علما و مورخان وهابی درباره مردمان شهرهای نجد و به طور عام مسلمانان دچار انحراف شده اند که از آنان چهره ای گناهکار، مشرک و کافر به تصویر کشیده اند که در میان آنان شرک، بدعت و بت پرستی رواج داشته است. این دسته قائلاند که هدف محمد بن عبدالوهاب و طرفدارانش از مشرک خواندن و کافر دانستن مردم، این بوده است که بتوانند از این راه بر آنان تسلط یابند و بر آنان حکومت کنند.36 دلیل بر این مدعا سخن محمد بن عبدالوهاب و برخی از بزرگان وهابیت در رد این افراد است. از این رو، به ذکر بعضی از اقوال علمای مخالف وهابیت درباره اوضاع دینی نجد می پردازیم.

1 – دیدگاه سلیمان بن عبدالوهاب

سلیمان بن عبدالوهاب (1208ق) برادر تنی شیخ محمد است که دانش بیشتری نسبت به وی داشت. او فقیه حنبلی و از قضات و علمای معتدل نجد بود که پس از سقوط حریمله به دست وهابیان، به سدیر رفت و بیش از سی سال در آنجا ‌‌ماند. کتاب وی با نام الصواعق الالهیة فی الرد علی الوهابیة که در رد دیدگاه های برادرش نوشته شده، از قوی ترین ردیه ها علیه وهابیت است و مخالفان وهابیت بارها آن را در هند، مصر و ترکیه چاپ کرده اند.37 او در کتاب خویش از مسلمانان به نیکی یاد کرده و معتقد است که این امت مصون از لغزش و دارای عصمت است. او بیان می کند که آنان به یگانگی خدا و نبوت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم شهادت داده و همگی ملتزم به شعائر و ارکان اسلام هستند.38 سلیمان در ادامه ادله ای مبنی بر عصمت این امت ارائه کرده و گفته:

پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم خبر داده است که این امت تا ابد در راه راست خواهد ماند و هرگز منحرف نخواهد شد. پس معلوم می شود این اموری که به سبب آنها مسلمانان را تکفیر می کنید، پیوسته در زمان های قدیم وجود داشته و در بلاد مسلمین شایع بوده است. پس اگر اینان بت باشند و کارهایی که مردم در برابر آنان انجام می دهند، بت پرستی محسوب شود، پس امر این امت مستقیم نمانده و منحرف گشته است….39

همچنین به احادیث دیگری از پیامبر اشاره می کند؛ از جمله اینکه شیطان از بت پرست شدن مردم جزیرة العرب مأیوس گشته است. چنین احادیثی نشان دهنده عصمت این امت از شرک و بتپرستی است.40

2‌ – دیدگاه ابن عفالق

محمد بن عبدالرحمن بن عفالق (1100-1164ق) از دیگر علمای بزرگ حنبلی و فقیهی فاضل است که کتاب هایی درباره فقه و علم نجوم نوشته است. او عامل جدا شدن عثمان بن معمر و امیر عیینه، از شیخ محمد بوده و کتابی با نام تهکم المقلدین فی مدعی تجدید الدین در ردّ محمد بن عبدالوهاب نگاشته است.41 محمد بن عبدالرحمن در نامه ای خطاب به ابن معمر، امت پیامبر را مصون از هر لغزشی و تنقیص و تحقیر این امت را فریبکاری می داند. او سپس می گوید:

و به تحقیق عصمت و مصونیت امت پیامبر از لغزش و گناه، با ادله و براهین قطعی ثابت گشته و هرکس عصمت این امت را نفی کند، خود به کفر نزدیکتر است.42

3‌ – دیدگاه قبانی و دیگران

 احمد بن علی بصری معروف به قبانی یکی دیگر از علمای هم عصر محمد بن عبدالوهاب است. او کتابی با نام فصل الخطاب فی نقض مقالات ابن عبدالوهاب در رد نامه ابن سحیم، یکی از طرفداران محمد بن عبدالوهاب، نگاشته که یکی از قدیمی ترین و قویترین ردیه ها بر محمد بن عبدالوهاب است که از زمانهای گذشته مرجعی قابل اطمینان برای مخالفان وهابیت بوده است. او نیز به عصمت امت پیامبر معتقد بود و مدعی بود کسانی که این امت را گمراه بدانند، به اجماع علمای حنابله و دیگران، کافر هستند.43

از دیگر عالمانی که معتقد به عصمت این امت اند می توان به عبدالله المویس، ابن اسماعیل و عبدالرؤوف بن محمد اشاره کرد.44 علاوه بر سخنان مخالفان محمد بن عبدالوهاب، سخن خود او در رد مخالفانش کمکی شایان به شناخت طرز تفکر مخالفانش می کند. او می گوید:

آنان گمان می کنند که من اهل اسلام را تکفیر می کنم و مالشان را حلال می شمرم و آنان تصریح می کنند که در جزیرة العرب احدی کافر نیست.45

بی گمان این عبارت شیخ، تصریح بر عقیده این گروه مبنی برنبود کفر و شرک در جزیرة العرب است.

 

دیدگاه سوم: نظریه میانه روها

این گروه غالباً از روشنفکران وهابی محسوب می شوند و با وجود پذیرفتن محمد بن عبدالوهاب به عنوان مجدد و مصلح در عربستان که سبب پایان دادن به تفرقه افکنی ها و یکپارچگی آنها شده است، ویژگی های مثبت وی را، مانع طرح اشکال علمی او ندانسته و به نقد مسلک او پرداخته اند؛ زیرا به عقیده محمد بن عبدالوهاب تقلید از علما و بر نتابیدن نقد آنها، از باب قرار دادن آنان به جای خداوند است46 و نیز او غلوّ درباره خودش را از این حکم عام استثنا نکرده است.

از طرفی این دسته معتقدند که عالمان به نامی در قرون گذشته در نجد می زیسته اند که به خطا رفتن و مشرک خواندن همگی آنان بسیار دشوار است. همچنین می گویند که شیخ در نهی از شرک و اعمال زشت مسلمانان زیاده روی کرده؛ به گونه ایکه حتی غیر شرک آمیز را شرک شمرده است و بر این اساس، به ‌‌کار بردن واژه مشرک را بر مسلمانان مجاز دانسته است و به پیروی از او، دیگر علمای وهابی نیز راه او را ادامه داده و به وضعیت ضد دینی نجد قائل شده اند. به طوری که وهابیان این دیدگاه را امری مسلّم تلقی کرده اند. اکنون سخن برخی از متفکران وهابی را در این زمینه نقل می کنیم.

1 – دیدگاه عبدالله عثیمین

دکتر عبدالله عثیمین از مورخان برجسته جزیرة العرب است که کتابها و مقالات متعددی در زمینه تاریخ جزیرة العرب نگاشته است. او در مقاله ای با نام«نجد منذ قرن العاشر الهجری حتی ظهور الشیخ محمد بن عبدالوهاب» به بررسی وضعیت دینی نجد قبل از ظهور محمد بن عبدالوهاب پرداخته و معتقد است که درباره اوضاع نابسامان دینی نجد با وجود کثرت علما مبالغه شده است. او می گوید:

به تحقیق عالمانی47 قبل از قرن دهم هجری در نجد می زیسته اند. دلیل بر وجود این علما مستنداتی است که از آنها به ما رسیده است؛ از جمله آن مستندات، تدریس احمد بن عطوه، یکی از علمای قرن نهم هجری، در شهر عیینه است48 و این امر وجود عالمانی قبل از قرن نهم هجری در سرزمین نجد را نشان می دهد… ولی با آغاز قرن دهم اطلاعات بسیاری از علما در منابع تاریخی متعدد از جمله تاریخ احمد بن بسام، منقور،49 فاخوری، ابن بشر و ابن عیسی به ثبت رسیده است. کتاب پر ارزش دیگر در زمینه زندگانی علمای نجد، کتاب علماء نجد خلال ستة قرون نوشته عبدالله بن عبدالرحمن البسام است. وی در این کتاب حدود هفتاد تن از علمای نجد را از بعد از قرن دهم تا ظهور محمد بن عبدالوهاب نام برده است.50

 بنابر تحقیق عبدالله عثیمین، اشقیر در عصر قبل از محمد بن عبدالوهاب، مهم ترین مرکز علمی نجد به شمار میرفت و پیوسته حرکت علمی رو به رشد در نجد ظاهر و آشکار بوده؛ به طوریکه در قرن دوازدهم مسافرت علما به خارج از نجد برای تحصیل علوم نسبت به سالهای گذشته کمتر شده و این امر به دلیل ازدیاد عالمان متبحر در نجد مانند محمد بن اسماعیل، سلیمان بن علی و عبدالله بن ذهلان و اندک بودن علمای بنام حنبلی مانند حجاوی (968ق) و منصور البهوتی (1052ق) در خارج از نجد است. او در ادامه به توصیف عالمان مشهور نجد از زبان مورخان می پردازد و بیان میدارد که تلاش علمای نجد قبل از ظهور محمد بن عبدالوهاب، بیشتر بر محور آموزش فقه حنبلی بوده است و بر اساس آن احتیاجات متعدد خود را در امور مختلف از جمله در قضاوت برطرف می کرده اند.

عثیمین معتقد است که بیشتر قاضیان نجد از افراد متخلق به صفات پسندیده و مورد احترام مردم بودند و در میان مردم نفوذ بالایی فراوانی داشتند؛ گرچه در میان آنان افراد ناصالحی نیز به چشم می خورد که مورد انتقاد جدی مردم به ویژه شاعران از جمله شاعر معروف الشویعر بودند. او می گوید که علمای نجد با وجود اطلاع از سایر مذاهب چهارگانه، فقط به مذهب حنبلی روی آوردند و افراد انگشت شماری از آنان پیرو این مذهب نبودند. سپس به وضعیت دینی نجد می پردازد:

مصادر و منابع موجود در دست ما، درباره عقیده و التزام عملی اهالی نجد به ارکان اسلام قبل از ظهور محمد بن عبدالوهاب با یکدیگر اختلاف دارند، اما منابع طرفدار محمد بن عبدالوهاب آن دوره را ظلمانی و جاهلی دانسته اند… از طرفی، برخی مصادر، نجد را موطن و جایگاه علمای جلیل القدری بیان دانسته اند که اکثر آنان دارای صفات پسندیده بوده اند؛ همانگونه که تصور اغلب ساکنین نجد از شهرنشینان نیز تمسک به ارکان اسلام، واجبات و سنن بود. افزون بر اینها اشعار رسیده از آن دوره، مخالف عقیده صحیح و ارکان اسلام نیست، بلکه عکس آن یعنی عقیده و التزام به اسلام را ثابت می کند و پر واضح است که این گونه اشعار حکایت گر جامعه ای سالم و به دور از شرک است. از طرفی دیگر، حسین بن غنام به شدت تحت تاثیر محمد بن عبدالوهاب قرار گرفته است و چه بسا یکی از دلایل مشرک خواندن تمام مردم نجد، بالابردن ارزش و فضیلت دعوت او بوده است. وانگهی حسین بن غنام فقط به مصادیقی در درعیه اشاره کرده و سخنی از مصادیق شرک در دیگر مناطق سرزمین نجد به میان نیاورده است که این امر یا به دلیل نبود اینگونه مصادیق در دیگر مناطق نجد است و یا به جهت وجود مصادیق بسیار اندک دیگر مناطق سرزمین نجد نسبت به درعیه است. علت پررنگی مصادیق شرک در درعیه وجود زیارتگاه برخی از صحابه است که باعث لغزش مردم گردید و سبب شد که به انحرافات دیگر کشانده شوند. لذا می توان گفت که تعمیم شرک بر اهالی نجد از سوی ابن غنام از حیث تاریخی پذیرفته نیست. ابن بشر نیز مانند ابن غنام بسیار تحت تأثیر محمد بن عبدالوهاب بود و در جای جای کتابش این اثرپذیری مشهود و عیان است، و لکن مانند ابن غنام تمام مردمان اهالی نجد را مشرک نخوانده و فقط گفته است که شرک در نجد رواج داشته است.51

عثیمین بعد از موشکافی های بسیار، عقیده خود را درباره نجد اینگونه ابراز می کند:

از تتبع در منابع مختلف آشکار می شود حالتی که در جامعه مسلمانان در نجد قبل از ظهور محمد بن عبدالوهاب حاکم بوده است، حاکی از جامعه ای مسلمان است که به ارکان اسلام ملتزم بوده و واجبات و سنن را انجام می داده اند و آنگونه که منابع مؤید حرکت وهابیت گفته اند، نبوده است. گرچه در میان اهالی نجد جاهلانی به چشم میخوردند که اعمال مشرکانه ای مرتکب می شدند و این ارتکاب آنان فقط به سبب جهل آنان بود، ولی نسبت به دیگر مسلمانان موجود در نجد بسیار کم بودند و اصلاً قابل مقایسه نبودند، ولی به هر حال منطقه نجد به دلیل وجود این جهال نیاز به یک حرکت اصلاحی داشت و بهترین سرزمین برای این حرکت، نجد بود.52

2 – دیدگاه محمد البهی

محمد البهی یکی از متفکران و عالمان مصری است که به اصلاحات دینی با حفظ اصول اعتقاد داشت. او در جهت مبارزه با استعمار غرب بسیار کوشید و از فعالان این عرصه به حساب می آید. البهی یکی از مدیران دانشگاه الأزهر بود و در سال 1382ق به عنوان وزیر ارشاد در مصر منسوب شد. او در کتاب الفکر الاسلامی فی تطوره ضمن مهم خواندن حرکت محمد بن عبدالوهاب، به نقد افکار وهابیان نیز پرداخته و معتقد است که آنان در مفهوم توحید و شرک دچار مبالغه گویی شده و همین امر سبب تفرقه میان مسلمانان گشته است.53 او می گوید:

وهابیان مسلمانان را موکداًً به توحید در خداوند و نفی شرک از او می خوانند؛ به طوریکه تقدس و عبادت را فقط در خداوند منحصر می سازند و بر این اساس، هرگونه احترامی ولو از روی انس و عادت، محض خداوند متعال است. ازسویی، ساخت گنبد و بارگاه بر روی قبور، زیارت آنها و ایستادن خاشعانه در مقابل آنها انسان را به شرک نمی رساند، چه رسد به اینکه اینگونه اعمال حقیقتاً شرک باشند. به دلیل همین مبالغه در معنای شرک و توحید است که مبلغان وهابیت نام حرکت خویش را حرکت توحید گذاشته اند. چنین مبالغه هایی می تواند سبب جدایی میان مسلمانان باشد؛ زیرا آنان خود را موحد و اهل توحید و غیر خود را که روش مبالغه‌‌ آمیزی را پیش نگرفته اند، مشرک می بینند.54

3 – دیدگاه احمد بسام

احمد بن عبدالعزیز بن محمد بسام یکی دیگر از روشنفکران وهابی است که با وجود پذیرش دعوت شیخ، معتقد است که در شرک اهل نجد مبالغه شده است. او کتابی در زمینه پیشینه تعلیم و مراحل آموزش در نجد با نام الحیاة العلمیة فی وسط الجزیرة العربیة نگاشته است که در آن به مباحثی چون مراحل تعلیم در قرن یازدهم و دوازدهم، سفرهای علمی علما به مناطق گوناگون، اجازات علمی آنان، مناظرات آنان با علمای دیگر مذاهب و… پرداخته و هدف خود را از تألیف این کتاب بیان نشاط عالمان در نجد و جهد و کوشش آنان در فراگیری علوم ذکر کرده است.55 احمد بسام در انتهای کتاب تحت عنوان«خاتمه» نکات مهم کتاب را چنین برشمرده:

از بارزترین نقاطی که می توان بدان اشاره کرد…، مبالغه برخی از مصادر در اسف ناک شمردن وضعیت جامعه مسلمانان و شیوع بیدینی در سراسر نجد است. این منابع سبب این بیدینی را جهل مردم به احکام الهی دانستهاند که منجر به ترک شعائر اسلام گردیده و یا گاهی آن را با خرافات و بدعتها مخلوط کرده اند. گرچه در برخی مناطق افرادی متمسک به احکام شریعت نیز بوده اند.56

4 – دیدگاه حسن بن فرحان مالکی

نویسنده و روشنفکر دیگر، حسن بن فرحان مالکی است که به دلیل نگرش انتقادی ا ش بر مسلک تکفیری محمد بن عبدالوهاب، مورد هجمه بسیاری از افراطیون وهابی قرار گرفته است. او در برخی از قسمت های کتابش تلویحاً به اوضاع جامعه مسلمانان در آن دوره اشاره کرده است. او در کتابش در رد ادعای محمد بن عبدالوهاب مبنی بر عدم آگاهی علما و قضات نجد از اسلام و برتر دانستن دین عمر بن لحی از دین پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و عدم آگاهی اساتید او از معنای لا اله الا الله57 می گوید:

در تمام کتاب های تاریخی که درباره علمای نجد نوشته شده است، شرح حال علما، قضات و طلاب علوم دینی، از زمان عضیب در قرن نهم تا زمان شیخ محمد در قرن دوازدهم هجری ذکر شده است و مورخان معاصر شرح حال بسیاری از علمای اشقیر، شقرا، بریده، عنیزه، حریملاء و… پیش از شیخ محمد را نوشته اند. اجماع علمای معاصر بر آن است که آنان کافر و بت پرست نبودند. البته شاید برخی یا تمام آنها تبرک به صالحان را جایز میدانسته اند یا مرتکب برخی بدعت ها می شده اند یا برای مدعای خود دلایل ضعیفی ارائه می کرده اند، اما این امور را در نهایت می توان، بدعت یا خطای عقیدتی شمرد، اما آنان بتپرست نبودند و علما دین عمر بن لحی را بر دین پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم ترجیح نداده اند. همچنین ابن حمید در کتاب سحب الوابله، بسام در کتاب علماء نجد خلال ثمانیة قرون58، شیخ صالح قاضی در کتاب علمای نجد و شیخ بکر ابوزید در کتاب علماء الحنابله و دیگر مؤلفانی که شرح حال علمای قبل از شیخ یا معاصر او را نوشته اند، هرگز بت پرستی این علما یا پیروی آنان از غیر اسلام نقل نکرده اند و از اظهار چنین دیدگاهی درباره آنان به خداوند پناه می بریم.59

حسن بن فرحان در بخش دیگری از کتاب با برشمردن نام بسیاری از علمای معاصر محمد بن عبدالوهاب و ذکر کتاب سلک الدرر فی تراجم علماء القرن الثانی عشر به عنوان مشهورترین کتاب در شرح احوال علمای قرن دوازدهم می گوید:

این کتاب گویای آن است که دنیای اسلام در آن دوره در جهل غوطه ور نبوده است، چه رسد به شیوع شرک اکبر، اما متأسفانه از گفتار برخی از مورخین و طرفداران دعوت برمی آید که جهان اسلام در جهل غوطه ور بوده است و حتی غلات وهابی، مسلمانان را متهم به شرک اکبر کرده اند، به طوریکه گویا نور اسلام به خاموشی گراییده بود، تا اینکه شیخ دوباره به آن جان تازه بخشید، ولی این سخن خلاف واقع است؛ هر چند متأسفانه بسیاری از پیروان شیخ اینگونه می پندارند.60

5 – دیدگاه عبدالله بن یوسف شبل

یکی دیگر از مورخان معروف وهابی یوسف شبل میباشد که مصنفات متعددی دارد. او در رد سخنان ابن غنام و ابن بشر می نویسد:

به درستی که وصف جامعه مسلمانان در دوره قبل از محمد بن عبدالوهاب، به روزگاری تاریک و ظلمانی و به دور از ارکان اسلام که بر آن شرک و بت پرستی سایه افکنده است، چنانکه ابن بشر و ابن غنام در وصف آن گفته اند، صحیح نیست و آنان مبالغه کرده اند، بلکه آن دوره از وجود عالمان و فقها و طرفداران آنها بهره مند بوده است.61

 جمع بندی

آنچه از مجموع اقوال ذکر شده و دیگر منابع نتیجه گرفته می شود، این است که با وجود کثرت علما در بلاد نجد، درباره وضعیت جامعه مسلمانان قبل از دعوت محمد بن عبدالوهاب مبالغه شده است62 و با اندکی تأمل در اقوال مؤیدین شرک و بدعت در نجد در می یابیم که اکثر کسانی که دورانی سراسر شرک آمیز و خرافی برای آن دوره ترسیم کرده اند، غالباً از طرفداران دعوت محمد بن عبدالوهاب بوده اند. با مراجعه منابع تاریخی مربوط به تاریخ نجد که قبل و بعد از دعوت محمد بن عبدالوهاب نوشته شده اند، درمی یابیم که ادعاهای او را ثابت شده تلقی کرده و آن را اصلی مسلّم پنداشته اند.63 از جمله منابع مهم مورد استناد در این زمینه کتاب های روضة الافکار و الافهام و عنوان المجد فی تاریخ نجد است. بیشتر متأخرین از این دو کتاب نقل قول کرده اند و مؤلفان این دو کتاب، بسیار تحت تأثیر این دعوت بوده اند؛ به طوریکه ابن غنام، محمد بن عبدالوهاب و پیروانش را افرادی الهی دانسته که خداوند در موارد مختلف آنها را یاری و دشمنان شان را خوار و ذلیل کرده است و آنها را بر دشمنانش پیروز گردانده است.64 او حتی برای بیان فضل این دعوت تمام مسلمانان و اجداد آنان را مشرک خوانده و شرکیات مسیحیت را از مسلمانان کمتر دانسته است.65

مطلب در خور تأمل، مذمت شدن شیخ از سوی اکثر عالمان معاصرش از جمله پدر و برادرش و برخی از اساتید وی است. از سوی دیگر، اینکه غالب طرفداران و مؤیدین او، از فرزندان و متأخرین از دعوت او می باشند. این امر خود نشاند هنده سیاسی بودن سخنان آنان درباره وضعیت نجد است. به علاوه، برخی از مورخان و عالمان، وهابیان را از اظهار نظر درباره وضعیت نجد قبل از دعوت شیخ منع می کنند؛ زیرا تفحص از وضعیت نجد قبل از ظهور محمد بن عبدالوهاب نوعی تشکیک در دعوت محمد بن عبدالوهاب است و لازمه این تشکیک متهم شدن مورخان وهابی و دوستدار ریاست نشان دادن محمد بن عبدالوهاب است که فقط به بهانه حکومت، جان و مال مسلمانان را مباح شمرده و با آنان وارد جنگ شده است.66

افزون بر اینها، برخی از روشنفکران وهابی معتقدند که زبان تکفیر، بر بیش از 95 درصد از کلام شیخ و پیروان او حاکم است و فقط اندکی از کلام او بر خلاف این مسلک است و این مقدار اندک را نیز شیخ با پیروانش در لحظه آرامش نفس و یا با اهداف سیاسی و مانند آنها بیان کرده اند.67

نکته دیگر اینکه از دلایل ترسیم چهره مشرکانه درباره نجد، عقاید وهابیان است. با اندکی تتبع در سخنان آنان آشکار می شود که دلیل اصلی آنان غالباً محورهایی مانند زیارت قبور، ایجاد گنبد و بارگاه بر روی قبرها، تبرک جستن به قبور، توسل به اولیای الهی، شفاعت و… است که به زعم آنان این امور منجر به شرک اکبر و خروج از دایره اسلام می گردد و بدین جهت در بدگویی از نجد کوشیده اند. البته پر واضح است که در هر زمان و هر جامعه ای، منکرات و کج روی هایی موجود می باشد و جامعه نجد در آن روزگار هم از این امر مستثنا نیست.68 گرچه این منکرات در برخی از جوامع به حسب شرایط حاکم بر آن بیشتر به چشم می خورد، اما وجود این امور یا وجود اختلاف عقیده در فروع دینی که در مذاهب گوناگون مورد اختلاف است، دلیل بر آن نمی شود که جامعه ای را مشرک و بدعت گذار بخوانیم و مردم آن جامعه را از دایره اسلام خارج بدانیم.

 

منابع:

1 – أثر الدعوة الوهابیة فی الإصلاح الدینی والعمرانی فی جزیرة العرب وغیرها: محمد حامد فقی، بی‌جا، 1354ق. 2 – احتساب الشیخ محمد بن عبدالوهاب: مرفت بن تکامل بن عبدالله أسرة، دارالوطن، بی جا، بی‌تا. 3 – الاحسان فی تقریب صحیح ابن حبان: ابی حاتم محمد بن حبان، تحقیق: خلیل بن مامون، بیروت ـ لبنان: دارالمعرفة، چاپ اول، 1425ق. 4 – الاستذکار: ابن عبدالبر، تحقیق: سالم محمد عطا ـ محمد علی معوض، بیروت: دارالکتب العلمیة، چاپ اول، 2000م. 5 – اسلامیة لا وهابیة: ناصر بن عبدالکریم العقل، بی‌جا: دار کنوز اشبیلیة، 1425ق. 6 – اعتماد دعوة الشیخ محمد بن عبدالوهاب علی الکتاب و السنة(مطبوع ضمن بحوث ندوة دعوة الشیخ محمد بن عبدالوهاب، الجزء الأول): مناع ‌بن خلیل قطان، عبدالعزیز بن محمد بن ابراهیم آل الشیخ، صالح بن عبدالرحمن بن عبدالله الاطرم، ریاض: عمادة البحث العلمی بجامعة الإمام محمد بن سعود الإسلامیة، چاپ دوم، 1411ق. 7 –  امام التوحید الشیخ محمد بن عبدالوهاب التاریخ، الدعوة، الجهاد، المراحل الوفاة، الشبهات و الرد علیها: احمد قطان ـ محمد طاهر الزین، اسکندریه: دارالایمان، بی‌تا. 8 – الامام محمد بن سعود دولة الدعوة و الدعاة: عبدالله‌ بن عبدالمحسن ترکی، ریاض: وزرات الشؤون الاسلامیة و الاوقاف و الدعوة و الارشاد، چاپ اول، 1418ق. 9 – الامام محمد بن عبدالوهاب دعوته و سیرته: عبدالعزیز بن عبدالله بن باز، مدینه، 1385ق. 10 – الانشطة الدعویة فی المملکة العربیة السعودیة: صالح‌ بن غانم السدلان، ریاض: دار بلنسیة، چاپ دوم، 1420ق. 11 – بحث حول الشیخ محمد بن عبدالوهاب و حرکته المجددة: ابو أیوب، ریاض: وزرات الشؤون الاسلامیة و الاوقاف و الدعوة و الارشاد، 1419ق. 12 – بحوث و تعلیقات فی تاریخ المملکة العربیة السعودیة: عبدالله صالح عثمین، ریاض: مکتبة التوبة، چاپ دوم،1411ق. 13 – البدایة و النهایة: ابی الفداء حافظ ابن ‌کثیر، تحقیق علی محمد معوض ـ عادل احمد عبدالموجود، بیروت: دارالکتب العلمیة، چاپ سوم، 2009م. 14 – تاریخ ابن عیسی منقول من کتاب خزانة التواریخ النجدیة: ابراهیم بن صالح، جمع و ترتیب عبدالله بن عبدالرحمن بن آل بسام، ریاض: دار العاصمة، چاپ اول، 1419ق. 15 – تاریخ ابن لعبون منقول من کتاب خزانة التواریخ النجدیة: حمد بن لعبون، جمع و ترتیب: عبدالله بن عبدالرحمن بن آل بسام، ریاض: دارالعاصمة، چاپ اول، 1419ق16 – تاریخ ابن یوسف: محمد بن عبدالله بن یوسف، تحقیق و تعلیق: دکتر عویضه بن متیریک جهنی، ریاض: الأمانة العامة للإحتفال بمرور مائة عام علی تاسیس المملکة العربیة السعودیة، 1419ق. 17 – تاریخ ابن‌ عباد: محمد بن حمد بن عباد العوسجی، تحقیق و تعلیق: دکتر عبدالله بن یوسف الشبل، ریاض: الأمانة العامة للاحتفال بمرور مائة عام علی تاسیس المملکة العربیة السعودیة، 1419ق. 18 – تاریخ البلاد العربیة السعودیة: منیر عجلانی، ریاض: دارة الملک عبدالعزیز، 2002م. 19 – تاریخ الجزیرة العربیة فی عصر الشیخ محمد بن عبدالوهاب: حسین خلف شیخ خزعل، بیروت: مطابع دار الکتب، بی تا. 20 – تاریخ الفاخوری: محمد بن عمر فاخوری، تحقیق و تعلیق: دکتر عبدالله بن یوسف الشبل، ریاض، الامانة العامة للاحتفال بمرور مائة عام علی تأسیس المملکة العربیة السعودیة، 1419ق. 21 – تاریخ المملکة العربیة السعودیة: عبدالله صالح عثیمین، ریاض، چاپ پانزدهم، 1430ق. 22 – تاریخ نجد الحدیث و ملحقاته: امین ریحانی، بیروت: مطبعة العلمیة، چاپ اول، 1928م. 23 – تاریخ نجد: محمود شکری آلوسی، تحقیق: محمد بهجة الأثری، قاهرة: مکتبة مدبولی، بی‌تا. 24 – تاریخ یعقوبی: احمد بن اسحاق یعقوبی، تعلیق خلیل منصور، قم: دارالزهراء، چاپ اول، 1429ق. 25 – جزیرة العرب فی قرن العشرین: حافظ وهبه، قاهرة: دارالافاق العربیة، چاپ سوم، 1375ق. 26 – حاضر العالم الاسلامی: لوثروب ستودارد، ترجمه: عجاج نویهض، تحقیق و تعلیق: شکیب ارسلان، بیروت: دارالفکر، بی تا. 27 – الحرکة الوهابیة رد علی مقال للدکتور محمد البهی فی نقد الوهابیة: محمد خلیل هراس، بیروت: دارالکاتب العربی، بی‌تا. 28 – الحرکة الوهابیة فی عیون الرحالة الأجانب: لی دیفید کوبر ـ جورج رینتز، ترجمه و تعلیق: عبدالله ‌بن ناصر ولیعی، ریاض، چاپ اول، 1417ق. 29 – الحیاة العلمیة فی وسط الجزیرة العربیة فی القرنین الحادی عشر و الثانی عشر الهجریین و اثر دعوة الشیخ محمد بن عبدالوهاب فیها: احمد بن عبدالعزیز بن محمد بسام، ریاض: دارة الملک عبدالعزیز، 1425ق. 30 – الخبر و العیان فی تاریخ نجد: خالد بن محمد الفرج، تحقیق: عبدالرحمن بن عبدالله شقیر، ریاض: مکتبة العبیکان، 1421ق. 31 – داعیة و لیس نبیا: حسن بن فرحان مالکی، اردن: دارالرازی، چاپ اول، 1425ق. 32 – الدرر السنیة فی الاجوبة النجدیة: عبدالرحمن‌ بن محمد بن قاسم عاصمی، چاپ دوم، 1425ق. 33 – الدرر النضید فی اخلاص کلمة التوحید: محمد بن علی شوکانی، تعلیق: ابوعبدالله حلبی، ریاض: دار ابن خزیمة، چاپ اول،1414ق. 34 – دعاوی المناوئین لدعوة الشیخ محمد بن عبدالوهاب عرض و نقض: عبدالعزیز بن محمد بن علی عبداللطیف، ریاض: دار طیبة، 1409ق. 35 – دعوة الشیخ محمد بن عبدالوهاب بین المعارضین والمنصفین والمویدین: محمد بن جمیل زینو، ریاض: وزرات الشؤون الاسلامیة و الاوقاف و الدعوة و الارشاد، چاپ دوم، بی تا. 36 – الدعوة الوهابیة وأثرها فی الفکر الاسلامی الحدیث: ظاهر، محمد کامل، بیروت ـ لبنان: دارالسلام، چاپ اول، 1414ق. 37 – دعوة محمد بن عبدالوهاب واثرها فی العالم الاسلامی: عبدالله بن سلیمان سلمان، ریاض: وزرات الشئون الاسلامیة و الاوقاف و الدعوة و الارشاد، چاپ اول، 1422ق. 38 – دیوان الامیر صنعانی: محمد بن اسماعیل صنعانی، قاهرة: مطبعة المدنی، بی تا. 39 – الرد علی الوهابیة فی القرن التاسع عشر: حمادی ردیسی، بیروت: دار الطلیعة، چاپ اول، 2008م. 40 – رسائل فی العقیدة: محمد بن ابراهیم الحمد، ریاض: دار ابن خزیمة، چاپ اول، 1423ق. 41 – روزنامه ریاض: «خدعوک فقالوا نجد و الشرک»، راشد بن محمد بن عساکر، ش 14123، صفر 1428ق. 42 – روضة الافکار و الافهام لمرتاد حال الامام و تعداد غزوات ذوی الاسلام: حسین بن غنام، تحقیق: دکتر ناصر الدین اسد، بیروت ـ قاهره: دارالشروق، چاپ چهارم، 1415ق. 43 – زعماء الاسلام فی العصر الحدیث: امین احمد، بیروت ـ لبنان: دارالکتاب العربی، بی تا. 44 – سایت کشف الشبهات: «هل یعقل أن الشرک کان موجوداً فی بلاد نجد قبل الشیخ محمد بن عبدالوهاب»، صالح فوزان

منبع: نشریه سراج منیر


 

پی نوشت ها

[1]. مقدمه تاریخ ابن غنام، ص 105، 107 و 108؛ سایت کشف الشبهات،«هل یعقل أن الشرک کان موجوداً فی بلاد نجد قبل الشیخ محمد بن عبدالوهاب»، صالح فوزان،

http://www.khayma.com/kshf/index.htm

[2]. محاضرات تاریخ الامم الاسلامیة، ج1، ص7؛ تاریخ الجزیرة العربیة، ص13.

[3]. فی شمال غرب الجزیرة، ص347، به نقل از مجله بررسی های تاریخی، «روابط ایران با حکومت مستقل نجد»، مدرسی طباطبایی، ش4، سال11.

[4]. تاریخ نجد، ص26؛ مدینة الریاض عبر أطوار التاریخ، ص15.

[5]. مجله بررسی های تاریخی، «روابط ایران با حکومت مستقل نجد»، مدرسی طباطبایی، ش4، سال11.

[6]. مدینة الریاض عبر أطوار التاریخ، ص22؛ تاریخ الجزیرة العربیة، ص26.

[7]. ر.ک: تاریخ یعقوبی، ج 2، ص87-91؛ الکامل فی التاریخ، ج2، ص218-238؛ البدایة و النهایة، ج6، ص318-328.

[8]. «ذکر النّبی اللّهُم بارِک لَنا فی شامِنا! اللّهُم بارِک لَنا فی یَمنِنا! قالوا: یا رسولَ الله وَ فی نجدِنا؟ قال: اللّهم بارِک لَنا فی شامِنا اللّهم بارِک لَنا فی یمنِنا! قالُوا: یا رَسولَ الله وَ فی نَجدِنا؟ فأَظُنّه قال: فی الثّالثة: هناکَ الزّّلازِلُ وَ الفِتَنُ و بِها یَطلعُ قَرنُ الشّیطان» (مسند الامام احمد بن حنبل، ج2، 163؛ صحیح البخاری، ج8، ص 95؛ سنن الترمزی، ج5، ص390؛ الاستذکار، ج8، ص221).

[9]. «یَخرُج ناسٌ مِن قبَل المَشرق یَقرَؤونَ القُرآنَ لا یُجاوز تَراقیهِم یَمرَقُونَ مِن الدّینِ کَما یَمرَقُ السّهمُ مِنَ الرّمیَة ثُمّ لا یَعودُونَ فیها حتّی یَعودَ السّهمُ إلی فَوقِهم قالَ ما سیماهُم قال سیماهُم التّحلیقُ و التّسبیتُ» (مسند الامام احمد بن حنبل، ج3، ص64؛ صحیح البخاری، ج8، ص219؛ با اندکی تفاوت ر.ک: المحلی، ج11،ص 103؛ سنن ابی داوود، ج2، ص428؛ سنن ابن ماجة، ج1،ص62، سنن النسائی، ج7، ص120؛ الاحسان فی تقریب صحیح ابن -حبان، ص1796؛ المعجم الکبیر، ج5، ص20).

[10]. تاریخ البلاد العربیة السعودیة، ص331؛ تاریخ الجزیرة العربیة، ص35،34.

[11]. برای آگاهی بیشتر از منازعات ر.ک: تاریخ ابن عباد، تاریخ ابن یوسف، عنوان المجد فی تاریخ نجد، تاریخ الفاخوری، تاریخ ابن عیسی.

[12]. مدینة الریاض عبر أطوار التاریخ، ص51؛ تاریخ المملکة العربیة السعودیة، ج1، ص37.

[13]. تاریخ الجزیرة العربیة، ص37.

[14]. مجله بررسی های تاریخی، «روابط ایران با حکومت مستقل نجد»، مدرسی طباطبایی، ش4، سال11.

[15]. بحوث و تعلیقات علی تاریخ المملکة العربیة السعودیة، ص13.

[16]. بحوث و تعلیقات فی تاریخ المملکة العربیة السعودیة، ص16

[17]. شرح کشف الشبهات، ص34-36.

[18]. « الّذینَ قاتَلهُم رسولُ اللهِ أصحّ عُقولاً و أخفّ شِرکاً مِن هؤلاء» (شرح کشف الشبهات، ص104).

[19]. الدرر السنیة، ج10، ص51.

[20]. همان، ج2، ص86.

[21]. همان، ج9، ص387.

[22]. «إنّ أهلَ أرضِنا وَ أرضِ الحِجازِ الّذی یُنکِر البَعثَ مِنهُم أکثَر ممّن یَقِرُّ بِه» ( الدرر السنیة، ج10، ص43).

[23].« وَ کانَ قَبلَ ذلکَ فی کُلّ أرضٍ وَ بلَدٍ مِن أرضِ نَجد أوثانٌ وَ أشجارٌ تُعبَدُ مِن دونِ اللهِ…» (الدرر السنیة، ج10، ص193).

[24]. الدرر السنیة، ج1، ص53-54.

[25]. روضة الافکار و الافهام، ص14.

[26]. «وَ کفی بِما ذَکرناه حُجّة عَلیهِم فی خروجِهم عن الاسلامِ. فقَد غلوا فیه وَ أتوا منَ الشّرک أعظمَ ممّا فَعلَ النّصاری بِالمَسیح…» (روضة الافکار و الافهام، ص22).

[27]. روضة الافکار و الافهام، ص 18-22.

[28]. همان، ص14،15.

[29]. عنوان المجد فی تاریخ نجد، ج1، ص27.

[30]. همان، ص34.

[31]. الرسائل و المسائل النجدیة، ج3، ص157.

[32]. الدّرر النّضید فی اخلاص کلمة التوحید، ص28.

[33]. برای اطلاعات بیشتر ر.ک: عبدالعزیز بن باز عالم فقدته الأمة.

[34]. الامام محمد بن عبدالوهاب دعوته و سیرته، ص13.

[35]. برخی از این کتب عبارتاند از: محمد بن عبدالوهاب مصلح مظلوم و مفتری علیه(ص35-37)؛ تاریخ الجزیرة العربیة فی عصر الشیخ محمد بن عبدالوهاب(ص40-44)، احتساب الشیخ محمد بن عبدالوهاب(ص39-67)؛ امام التوحید الشیخ محمد بن عبدالوهاب(ص26-28)؛ تاریخ نجد الحدیث و ملحقاته(ص25-26)؛ اسلامیة لا وهابیة(ص19-20)؛ جزیرة العرب فی القرن العشرین(ص306-307)؛ بحث حول الشیخ محمد بن عبدالوهاب و حرکته المجددة(ص2-5)؛ دعوة الشیخ محمد بن عبدالوهاب و أثرها فی العالم الاسلامی(ص9-13)؛ عقیدة الشیخ محمد بن عبدالوهاب السلفیة وأثرها فی العالم الاسلامی(ص50-100).

[36]. ابن سحمان در رد یکی از مخالفان محمد بن عبدالوهاب میگوید: «بان ما دعا إلیه الشیخ محمد بن عبدالوهاب من الدعاء إلی توحید الله و النهی عن الشرک: انه لیس من الدین فی شئ، بل هو مجرد هوی و طلب للملک بدعوی الجهاد» ( الرد علی ابن عمرو، ص135 از مجله درعیه، ع2، ص270، به نقل از مقدمه تاریخ ابن غنام، ص105). این سخن ابن سحمان و برخی از سخنان محمد بن عبد الوهاب خود گواهی بر عقاید این دسته است.

[37]. علماء نجد، ج2، ص350ـ357؛ تاریخ ابن لعبون، ص185؛ دعاوی المناوئین، ص40ـ41؛ داعیة و لیس نبیاً، ص128.

[38]. الصواعق الالهیة فی الرد علی الوهابیة، ص5.

[39]. همان، ص40.

[40]. همان، ص45.

[41]. علماء نجد، ج6، ص39ـ43؛ السحب الوابلة، ص382؛ دعاوی المناوئین، ص42ـ43؛ داعیة و لیس نبیاً، ص128.

[42].«و تنقیصه للأمة المعصومة من الضلالة المحفوظة من الغوایة»، «و قد ثبت بالأدلة و البراهین القاطعة عصمة الأمة، و من نفی العصمة عنهم إلی الکفر أقرب» (رسائل ابن عفالق، به نقل از دعاوی المناوئین، ص219).

[43].«إن الأمة قد اجمعت علی تکفیر من ضَلَّل هذه الأمة، و ممن نقل الاجماع علماء الحنابلة» (فصل الخطاب فی نقض مقالات ابن عبدالوهاب، به نقل از دعاوی المناوئین، ص220).

[44]. همان، ص220-221.

[45]. «و زعموا أنی أکفّر أهل الاسلام، و أستحل أموالهم و صرّحوا: أنه لایوجد فی جزیرتنا رجل واحد کافر» ( الدرر السنیة، ج10، ص114).

[46]. «فمن أطاع إنساناً عالماً، أو عابداً، أو غیره، فی تحریم ما أحل الله، أو تحلیل ما حرم الله، و اعتقد ذلک بقلبه، فقد اتخذه رباً» ( الدرر السنیة، ج2، ص9 ).

[47]. یکی از دلایل پرداختن عثیمین و دیگران به علمای نجد و تمجید از آنان و نگاشتن کتب متعدد در شرححال علمای نجد، رد سخنان گروه اول مبنی بر سوء سیرت عالمان و کمی آنان است؛ مانند رسائل فی العقیدة (ص491) که یکی از دلایل وقوع شرک را ناصالح بودن عالمان دانسته اند.

[48]. علماء نجد، ج1، ص546. برای کسب اطلاعات بیشتر درباره زندگانی احمد بن عطوه ر.ک: همان، ص544-552.

[49]. احمد بن منقور کتابی به نام الفواکه العدیدة فی مسائل المفیدة دارد. این کتاب متضمن آرا و فتاوای فقهی علمای هم عصر و ماقبل او در نجد و امور دیگری مثل استادان و شاگردان و اجازات آنها بوده است (مجلة الدارة، «نجد منذ قرن العاشر الهجری حتی ظهور الشیخ محمد بن عبدالوهاب»، صالح عثیمین، شماره3، س 4، شوال 1398ق).

[50]. مجلة الدارة، «نجد منذ قرن العاشر الهجری حتی ظهور الشیخ محمد بن عبدالوهاب»، صالح عثیمین، شماره 3، س 4، شوال 1398ق، ص33، 34.

[51]. «المصادر المتاوفرة بین ایدینا غیر متفقة فی وصفها للحالة التی کان علیها النجدیون من حیث العقیدة و القیام بأرکان الإسلام… والمتتبع لتاریخ ابن غنام یری بوضوح تحمسه لدعوة الشیخ محمد بن عبدالوهاب… و مهما یکن من أمر فإنه من الممکن القول بأن تعمیم ابن غنام من غیر المسلم به تاریخیاً…» (مجلة الدارة، «نجد منذ قرن العاشر الهجری حتی ظهور الشیخ محمد بن عبدالوهاب»، صالح عثیمین، شماره سوم، س 4، شوال 1398ق، ص40-42).

[52]. «و من المقارنة بین المصادر المختلفة یبدو أن الحالة التی کانت سائدة فی نجد آنذاک لم تکن بالصورة التی أظهرتها بها بعض المصادر المؤیدة لدعوة الشیخ محمد بن عبدالوهاب و یتضح أنها کانت غیر متفقة…لقد کان هناک جهلة یمارسون أعمالاً شرکیة لکن عدد هولاء کان فیما یظهر قلیلاً إذا قورن بمجموع السکان و…» (مجلة الدارة،« نجد منذ قرن العاشر الهجری حتی ظهور الشیخ محمد بن عبدالوهاب»، صالح عثیمین، شماره سوم، س 4، شوال 1398ق، ص42،43).

[53]. برای دفاع از محمد بن عبدالوهاب در برابر گفتار محمد البهی ر.ک: الحرکة الوهابیة رد علی مقال للدکتور محمد البهی فی نقد الوهابیة.

[54]. الفکر الاسلامی فی تطوره، ص75.

[55]. الحیاة العلمیة فی وسط الجزیرة العربیة، ص11.

[56]. «و من أبرز النقاط اللتی یمکن الإشارة إلیها فی هذا الخاتمة… مبالغة بعض المصادر التی تحدثت عن الأوضاع العامة فی نجد قبل الدعوة الاصلاحیة فی وصف الحالة الدینیة السیئة التی کانت تعیشها المنطقة، و بیان أن هذا الوصف ینطبق علی مجموعة تشکل البادیة نسبة کبیرة فیها ابتدعت عن الدین لجهلها بأحکامه و شرایعه حیث ترک قسم منها إقامة الشعائر الدینیة، و خلط قسم آخر هذه الشعائر بالبدع و الخرافات، إلا أنه یوجد الی جانب ذلک أناس متمسکون بأحکام الشریعة» ( الحیاة العلمیة فی وسط الجزیرة العربیة، ص389).

[57]. الدرر السنیة، ج10، ص51.

[58]. او حتی علمای نجد را به بدعت هم متهم نکرده است (داعیة و لیس نبیاً، ص83).

[59]. داعیة و لیس نبیاً، ص82-83.

[60]. «و هذا دلیل علی أن الوضع فی العالم الاسلامی لیس ممعنا فی الجهل فضلاً عن الشرک الأکبر کما یتصوره البعض بناءاً علی ما کتبه بعض علماء الدعوة و مورخیها؛ کما أنه لیس من العدل أن نهمل کل جهود هؤلاء أو نزدریهم، و للأسف إن هؤلاء علی مقتضی کلام غلاة الوهابیة مشرکون شرکاً أکبر و کأنّ الإسلام کان قد انطفأ حتی بعثه الشیخ مجدداً و هذا خلاف الواقع، لکنّه ظن کثیر من أتباع الشیخ للأسف» (داعیة و لیس نبیاً، ص149).

[61]. روزنامه الوطن، سه شنبه 2/3/1423ق، ص27؛ به نقل از سایت کشف الشبهات، «هل یعقل أن الشرک کان موجوداً فی بلاد نجد قبل الشیخ محمد بن عبدالوهاب»، صالح فوزان،http://www.khayma.com/kshf/index.htm.

[62]. برای اطلاعات بیشتر ر.ک. السعودیة سیرة دولة و مجتمع، ص58؛ الحرکة الوهابیة فی عیون الرحالة الأجانب، ص35؛ روزنامه ریاض، «خدعوک فقالوا نجد و الشرک»، ابن عساکر، ش 14123، صفر 1428ق.

[63]. برای اطلاعات بیشتر ر.ک. الدعوة الوهابیة و أثرها فی الفکر الاسلامی الحدیث، ص26-27؛ منهج محمد بن عبدالوهاب فی التفسیر، ص3؛ منهج محمد بن عبدالوهاب فی التألیف، ص5؛ فصل الخطاب فی بیان عقیدة الشیخ محمد بن عبدالوهاب، ص8؛ الشیخ محمد بن عبدالوهاب عقیدته السلفیة و دعوته الاصلاحیة و ثناء العلماء علیه، ص13-14؛ الشیخ محمد بن عبدالوهاب المجدد المفتری علیه، ص3؛ الشیخ الإمام محمد بن عبدالوهاب و منهجه فی مباحث العقیدة، ص57-61؛ الرد علی الوهابیة فی قرن التاسع عشر، ص29-32؛ الخبر و العیان فی تاریخ نجد، ص148-150؛ اعتماد دعوة الشیخ محمد بن عبد الوهاب علی الکتاب و السنة للقطان، ص214-219؛ اعتماد دعوة الشیخ محمد بن عبدالوهاب علی الکتاب و السنة لعبد العزیز آل الشیخ، ص194؛ اعتماد فقه دعوة الشیخ محمد بن عبدالوهاب علی الکتاب و السنة للأطرم، ص264-265؛ الامام محمد بن سعود دولة الدعوة و الدعاة، ص29-39؛ دعوة الشیخ محمد بن عبدالوهاب بین المعارضین و المنصفین و المؤیدین، ص7؛ أثر الدعوة الوهابیة فی الإصلاح الدینی و العمرانی، ص35-36؛ حاضر العالم الإسلامی، ج1، ص 259-260؛ زعماء الإصلاح فی عصر الحدیث، ص11-15؛ معارج الألباب فی مناهج الحق و الصواب،169-171؛ الانشطة الدعویة فی المملکة العربیة السعودیة، ص68-69؛ جزیرة العرب فی القرن العشرین، ص306-307؛ الشیخ محمد بن عبدالوهاب و حقیقة دعوته.

[64]. «ولکن الله ألقی فی روع الشیخ ما استبان به خیانة عثمان وغدره، فامتنع عن الذهاب» (روضة الافکار و الافهام، ص100)؛ «أظهر أعراب الجنوب من البأس والشدة والشجاعة فی القتال ما أذهل المسلمین، ولکن الله أراد لدینه الخیر، فکتب لأهل الحق النصر» (همان، ص163)؛ « فکتب الله النصر للمسلمین، فهزموا أهل الضلال» (روضة الافکار و الافهام، ص124).

[65]. همان، ص13،14.

[66]. «و فی هذا ما فیه من التشکیک بکلام العلماء الثقات، قادهم إلیه عدم فهمهم لمقصودهم» (مقدمه تاریخ ابنغنام، ص105)؛ «إننی لا أجد مبرراً لمن یشتغلون بالتاریخ من أبناء المسلمین: أن یعمدوا إلی فلسفة، و تحلیل بعض الحوادث، و الأخبار لیشککوا فی بعض الحقائق التی تؤدی دورها فی بناء الأمة الإسلامیة… و هذه النتیجة تظهر الشیخ بأنه کان مجرد زعیم، أحب الزعامة، و عمل لتحقیق هذه الرغبة، و أن ما قام به من جهاد مسلح لنجد و ما حولها لم یکن لإعلاء کلمة الله، بل لم یکن مشروعاً، لأن الناس قد سلکوا منهج الله فی العقیدة، و السلوک، إلا النزر الیسیر منهم. کما أن هذه النتیجة تشککنا فیما نقله الثقات لنا من أخبار ذلک الوقت، و حوادثه، بل تشکک فی کل ما نقله أتباع المصلح عن إمامهم. و أود أن أذکر سعادة الدکتور: بأن ما شکک به من أخبار أهل زمان الشیخ، و ما هم علیه، لیس هو رأی الشیخ محمد بن عبدالوهاب، و الشیخ حسین بن غنام و المؤرخ عثمان بن بشر- و کفی بهم حجة- و إنما هو رأی جمیع الکتاب و المؤرخین- الذین کتبوا عن تاریخ الشیخ و ما قام به من أعمال وتضحیات، سواء منهم المعاصر للشیخ أو المتأخر عنه» (همان، ص107،108) «معنی هذا الکلام اتهام ابن غنام و ابن بشر(رحمها الله) بالکذب و التجنی علی أهل تلک الفترة، و معناه التقلیل من مجهود الشیخ محمد بن عبدالوهاب، و أن ردوده علی خصومه فیها نظر» (سایت کشف الشبهات، «هل یعقل أن الشرک کان موجوداً فی بلاد نجدٍ قبل الشیخ محمد بن عبدالوهاب»، صالح فوزان، http://www.khayma.com/kshf/index.htm)

[67]. داعیة و لیس نبیاً، ص107.

[68]. السعودیة سیرة دولة و مجتمع، ص58.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *