مقدمه
يکتاپرستي اساس دعوت پيامبران آسماني را در طول تاريخ تشکيل ميدهد؛ يعني همه انسانها بايد خداي يگانه را بپرستند و از پرستش موجودات ديگر بپرهيزند. خداوند تعالی ميفرمايد: (وَلَقَدْ بَعَثْنا في کُلِّ اُمَةٍ رَسُولاً اَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ واجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ)؛[2] در ميان هر امتّي پيامبري برانگيختيم که خدا را بپرستند و از هر معبودي جز خدا بپرهيزند». و يا ميفرمايد: (وَما اَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ اِلاّ نُوحِيَ اِلَيْهِ أَنَّهُ لا اِلهَ اِلاّ اَنَا فَاعْبُدُونِ)؛[3] پيش از تو هيچ پيامبري را نفرستاديم، مگر اينکه به او وحي کرديم جز من معبودي نيست و مرا بپرستيد.
بسیاری از اندیشمندان اسلامی سده بیستم توحید را اصل محوری یا معرّف اسلام به شمار آوردهاند.[4] و توحيد در عبادت را به مثابه اصلی مسلم و استوار در ميان مسلمانان پذیرفتهاند، که احدي با آن مخالفت نکرده است و هيچ فرد مسلماني نميتواند آن را انکار کند و اگر اختلافي در ميان باشد، مربوط به مصاديق است؛ يعني گروهي از مسلمانان برخي از افعال را جايز، و طوايف ديگر آن را شرک ميشمارند.[5] به تعبیر دیگر، نزاع در اين است که آيا اين کار عبادت است يا نه؟ لذا میبینیم در این حیطه کتابها و مقالات فراوانی نگاشته شده است. در این مقاله میکوشیم با بیان مفهوم و اقسام توحيد و شرك از دیدگاه دو اندیشمند بزرگ جهان اسلام، یعنی شهید مطهری و سید قطب،[6] این موضوع را بکاویم تا حقیقت توحید و شرک از دیدگاه آنها روشن شود.
معنای توحید
توحید در لغت، مصدر فعل «وَحَّدَ یُوَحِّدُ» است، به معنای یکتا قرار دادن و یگانه دانستن چیزی.[7] از اينرو «واحد» به چيزي اطلاق ميشود که جزء ندارد.[8] و با توجه به همين معنا، توحيد يعني تنها قرار دادن يک چيز.[9] در مباحث خداشناسي، توحيد به معناي يکتاپرستي، يگانگي خدا، تنها و بدون شريک بودن خداست؛ چنانکه ابناثير میگويد: «در ميان اسمای خدا، اسم “واحد” به اين معناست که خدا فردي است که همواره تنها و واحد بوده و هيچ چيز با او نبوده است».[10]
فصل اول: دیدگاههای سید قطب
مفهوم توحید
تمام ادیان و مذاهب الاهی، از جمله سلفیه، توحید را پایه و اساس دین میدانند.[11] سید قطب میگوید:
پايه اساسي اعتقاد كه فرائض بدان برميگردد و حقوق و واجبات از آن سرچشمه ميگيرد و پايه اساسي كه بايد قبل از هر چيز ديگري ساخته و پرداخته شود، اين است و واجب است مردم به الوهيّت در همه امور زندگيشان به الوهیّت خدای یگانه اعتراف کنند و بايد در قلب و جان خود به ربوبيّت او اعتراف كنند و كسي را شريك او نگردانند و اين امر محقق نمیشود، مگر با زدودن دل از هر گونه شركي، و پاكيزه داشتن عقل و خرد از هر خرافاتي، و تميز كردن جامعه از هر رسم و آداب جاهلي، و پاك داشتن زندگي از پرستش بندگان براي بندگان.[12]
وی در اوایل سوره آلعمران به مفهوم توحید خداوند میپردازد و معتقد است حقيقت توحيد مستلزم مصداقی است كه بايد در زندگی بشری واقعيّت داشته باشد. وی با استفاده از آيه (إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ)[13] حقیقت توحید را به حقیقت اسلام گره میزند و میگوید «دین اسلام تنها یک دین تصوّری برای عقل و یا یک دین تصديقی برای قلب نیست، بلكه اسلام عبارت است از عمل به حقیقت اين تصديق و آن تصوّر و حاكم كردن قانون خدا در همۀ كار و پيروی از پيغمبر خدا در اجرای قوانين او».[14] پس حقیقت توحید را میتوان عمل به احکام و قوانین خداوند تفسیر کرد؛ همانطور که وی در قسمتی دیگر از کتاب خود، به بیانی دیگر میگوید:
حقیقت توحید از دو بخش امر و نهی یا نفی و اثبات تشکیل شده که این دو آیۀ (يَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ)[15] و (أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ اللّهَ إِنَّنِي لَكُم مِّنْهُ نَذِيرٌ وَبَشِيرٌ)[16] است و مدلول آیه اوّل، پرستش خداوند تعالی و عدم لیاقت غیر او برای پرستش و عبادت شدن است و مدلول آیه دوم به نهی از عبادت غیرخداوند اشاره دارد.[17]
سید قطب با استفاده از آیه نهی، حقیت توحید را به گونهای با توحید عملی پیوند میزند و ذیل آیه (لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ) گام اول برای توحید را اقرار به شهادتین میداند و میگوید: «خداوند متفرّد به الوهیّت و قوامیّت است و نخستین چیزهايی که مستلزم اقرار بدین حقیقت است، اقرار به عبودیت خداست و بس»؛ و بعد گامی فراتر از اقرار برمیدارد و میگوید: «فقط اقرار به تنهایی کافی نیست، بلکه باید بدان هم عمل کنیم».[18]
اقسام توحيد از نظر سيد قطب
ابنتیمیه و بیشتر متفکران بزرگ وهابی، توحید را به سه قسم تقسیم کردهاند: 1. توحید ربوبی؛ 2. توحید الوهی؛ 3. توحید در اسما و صفات.[19] در اینجا توحید ربوبی همان توحید افعالی خداوند است و توحید اسما و صفات اشاره به توحید ذاتی و صفاتی دارد. نکته مهم این است که ابنتیمیه توحید الوهی را به معنای توحید در عبادت گرفته و اله را به معنای معبود دانسته و گفته: «وَالْعَبْدُ مَأْمُورٌ بِأَنْ يَعْبُدَ اللَّهَ وَ يَفْعَلَ مَا أُمِرَ بِهِ، وَهُوَ تَوْحِيدُ الْأُلُوهِيَّة».[20]
ولی از عبارات سید قطب چنین استفاده میشود که وی توحید را از دو منظر تقسیم کرده است: 1. توحید در عقیده؛ 2. توحید در عمل، و نیز به نظر وی توحید در عقیده به دو قسمِ توحید در ذات و توحید در صفات، و توحید در عمل نیز به دو قسم توحید در افعال و توحید در عبادت تقسیم میشود.
توحید در ذات
سید قطب ذیل سوره اخلاص و حدید، به این مطلب اشاره میکند و معتقد است وجود خداوند یکی است و حقیقتی به جز حقیقت او نیست و هیچ وجود حقیقی به جز وجود حقیقی او نیست و تمام موجودات، حقیقت وجودشان به وجود حقیقی او منتهی میشود و از همینجاست که توحید فاعلی خداوند نشئت میگیرد. پس غیر او هیچ فاعلی در این وجود نیست.[21] به همین جهت است که ما میبینیم معارضان سید قطب، وی را از معتقدان به «وحدت وجودی» میشمرند و حتی برخی به وی نسبت کفر هم میدهند.[22]
توحید در صفات
سید قطب تمام صفاتی را که به حقیقت الوهیت مربوط میشود، از وحدانیت و قدرت و سرمدیت و تدبیر و … امور تغییرناپذیر و مختص خداوند میداند و کسی را در آنها شریک او نمیخواند.[23] وی صفات سلبیه را جزء صفات خداوند نمیداند؛ چراکه معتقد است صفات کمالی قابل سلب نیستند.[24] از نظر وی، چون الوهیّت واحد است، پس سلطنت و حاکمیت و برتری هم باید واحد باشد و هیچ کس در آنها شریک نیست. وی با بیان اینکه قدرت مطلق و قیمومیت و حاکمیت و مالکیت و … فقط از آنِ خداست، میگوید تمام اینها از حقیقت واحدی به نام حقیقت الوهیت سرچشمه میگیرد.[25]
آنچه در توحید صفاتی از منظر سید قطب سزاوارِ بررسی است، توحید ربوبی و توحید در حاکمیت است. واژه «رب» به اعتقاد مفسران پیوندی ناگسستنی با تمام معارف قرآن دارد،[26] و مدار تبلیغ پیامبران و محور درگیری آنان با دشمنان از دیدگاه سید قطب است.[27] وی در تعریف کلمه «ربّ»، آن را به معنای مالکی دانسته است که در همه امور مملوک خود تصرف میکند تا به اصلاح و تربیت آن بپردازد.[28] سید قطب توحید در ربوبیت را جدا از توحید در حاکمیت نمیداند و معتقد است ربوبیت خداوند به معنای قيمومت و حاکمیت بر انسانهاست و اداره زندگي انسانها با شريعت و فرمان خداوند باید تفسیر شود.[29] لذا در تفسیر لااله الا الله میگوید: یعنی لا حاکم إلّا اللّه و لا مشرع إلّا اللّه و … .[30] سلفیون معتقدند اصطلاح حاکمیّت، در سلف به کار نرفته، بلکه در دوره متأخر به وجود آمده که علمای سلفی چون صالح العثیمین[31] و بنباز آن را برای «ما انزل الله» تعبیر کردهاند.[32]
توحید فاعلی
همانطور که در تفسیر سوره اخلاص گذشت، سید قطب معتقد است توحید فاعلی خداوند نشئتگرفته از حقیقت وجودی اوست. پس غیر او هیچ فاعلی در این وجود نیست.[33] او در جایی دیگر افعال خداوند را ظهور صفات حقیقی خداوند میداند و میگوید: صفات خدای سبحان، الهامگر فاعليّت ايجابیاند و آن را به تصوير ميكشند. وی ذیل آیه (وَمَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ)[34] میگوید: «روند قرآني ميكوشد همه كارها را به خدا برگرداند، و جملگی امور را به مشيت مطلقه خداوند واگذار کند».[35]
بنابراین مراتب توحید از نظر سید قطب را میتوان در تمام مراحل توحید یافت و مهم برای وی توحید در حاکمیت است و آن را راه پیوند توحید نظری و قلبی به توحید عملی میداند و معتقد است الاه، واحد است و فاعل فقط اوست. لذا حاکم و سلطان فقط اوست و فقط او باید اطاعت و پرستش شود.[36]
توحید در عبادت
توحید در عبادت بدين معناست كه عبادت شدن، منحصر به خداوند است. اين اصل مورد قبول و وفاق تمام ادیان الاهی است[37] و در اين اصل كلى ترديد و اختلافى نيست، بلكه اختلاف در بعضى مصاديق و موارد چون زیارت و توسل است که اگر عبادت محسوب شود، بدون ترديد حرام و شرك است و اگر احترام و تكريم باشد، جايز و بلكه مستحب است.[38]
از کلمات سید قطب در این باب استفاده میشود که حقيقت توحيد، از نظر وی توحيد عبادي است که مهمترین رکن آن توحید در حاکمیت است. به زعم وی، توحید صرفاً دلالت بر خضوع و خشوع خداوند ندارد، بلکه بر این نیز گواهی میدهد که حکومتها باید بر پایه شریعت اسلامی استوار باشند.[39] وی معتقد است چون الوهیت خداوند واحد است، حاکمیتش و قیومیتش و … نیز باید واحد باشد و فقط او باید حاکم و سلطان باشد. لذا عبادت و اطاعت هم فقط مخصوص اوست.[40] از نظر وی، ماهیّت عبادت فقط انجام فرائض و اعمال شعائر نیست، بلکه عبادت به معنای تبلور بندگی در حاکمیت خداوند است. او ميگويد:
بادت منحصر در معناي انجام شعائر و مراسم پرستش و بندگي نيست؛ چراكه اگر چنين میبود، شايسته نبود اين همه پیامبر براي آن بيايند و آن همه تلاش و كوشش و رنجهاي طاقتفرسا صرف آن گردد. آن چيزي كه سزاوار اين بهاي سنگين است، بيرون آوردن همه انسانها از پيروي بندگان و برگرداندن ايشان است به سوي خداي يگانه در همه كارها و در سراسر برنامههای زندگي اين جهان و آن جهان. پیامبران براي توحيد الوهيّت، توحيد ربوبيّت، توحيد حاكميت و توحيد برنامه زندگي آمدند.[41]
به نظر وی، انکار توحید حاکمیت، به اطاعت و پرستش طاغوتها و قوانین غیرشریعت الاهی میانجامد و این نیز با فطرت انسانها که فقط خاستگاه خدای واحد است، منافات دارد.[42] وی هر نوع اطاعت از کسی یا دلبستگی به چیزی را منافات با حاکمیت و سلطنت خداوند قلمداد میکند و آن را عبادت و پرستش کردن غیرخدا میشمرد.[43]
آثار و ويژگيهاي توحيد
به نظر سید قطب، آیه «لا اله الا هو»، آثار ملازم حقیقت توحیدی را اقرار به عبوديّت خداوند تعالی میداند و بس؛ یعنی حاكم دانستن فرمان او دربارۀ همۀ امور بندگان، و تسليم و پيرويشان از كتاب او و پيغمبر او.[44] اگر انسان موحد حقیقی باشد، آثار فراوانی بر آن مترتب میشود که عبارت است از:
باعث دگرگون ساختن زندگي بشر است. مسلمان معتقد است جز او خدايي نيست. از اينرو در خواهشها، اميدها، بيمها و پرهيزها فقط رو به سوي خدا میآورد.
انضباط و خودداري در قلب و عقل انسان ايجاد میكند و در رفتار و ادراكات و ارزشها و عقيده، او را متزلزل نگه نمیدارد.
باعث استقامت و راستگویي در دل و عقل انسان میشود.
اين آیين عهدهدار تمركز شخصيّت و انرژي فرد و جامعه مسلمان میشود.
باعث میشود بشر، هم در قوانين مربوط به زندگي و هم در تشريفات مربوط به عبادات، به غير خدا روي نياورد؛ همانطور كه خداوند تعالي میفرمايد:
(ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلاَّ أَسْماءً سَمَّيْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِيَّاهُ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ)؛[45] اين معبودهايى كه غير از خدا مىپرستيد، چيزى جز اسمهايى (بىمسمّا) كه شما و پدرانتان آنها را خدا ناميدهايد، نيستند. خداوند هيچ دليلى بر آن نازل نكرده است. حكم تنها از آنِ خداست. فرمان داده كه غير او را نپرستيد. اين است آیين پابرجا، ولى بيشتر مردم نمىدانند.
شرک
با بیانی که از توحید شد، حقیقت شرک نیز از دیدگاه سید قطب روشن میشود. وی درباره شرک میگوید: «شرک به خداوند به مجرد اعطای حق تشریع و حاکمیت برای غیرخداوند تعالی محقق میشود؛ اگرچه به الوهیّت خداوند اعتقاد داشته باشند».[46] وی به دلیل اینکه برای حاکمیت خداوند اهمیت قائل است، معتقد است اگر کسی حاکم و سلطانی به غیر خداوند را اتخاذ و از او پیروی و اطاعت کند، مشرک است.[47] میگوید: «قرآن از قوانین اجتماعی و احکام زمینی که امروزه بر این کره خاکی حاکم میشود تعبیر به شرک میکند و این شرک با همان شرک بتپرستان یکسان است؛ چون شرک در اعتقاد با شرک در شعائر فرقی نمیکند و همه آنها خروج از توحیدی است که از آن به لااله الا الله تعبیر میشود»؛[48] و بر همین اساس نسخه هجرت و جهاد را برای تمام حاکمان و مسلمانان جهان میپیچد و ما برای نقد کلمات وی فقط به کلام استاد مرتضی مطهری اکتفا میکنیم.
نتیجه
به نظر سید قطب، تمام اقسام توحید به توحید عبادی برمیگردد که متبلور از توحید ربوبی است و یکی از مهمترین لوازم آن توحید در حاکمیت و سلطنت خداوند است. بنابراین سختگیری وی در معنا و حقیقت عبادت، از آنجا ناشی میشود که اولاً، معتقد است پیروی از هر حاکم یا سلطانی، مخالف با حاکمیت خدا و شرک به اوست. لذا اعمال ما باید به گونهای باشد که مخالف با حاکمیت خداوند نباشد. ثانیاً، معتقد است حقیقت عبادت و پرستش، در عمل مجسم میگردد.[49] وی ميگويد:
اگر كسي به همه مختصات و ويژگيهاي الوهيّت، كه عبارت است از 1. اعتقاد قلبي به الوهيت خداوند، 2. روي آوردن به سوي او با انجام دادن شعائر تعبدي، 3. متديّن بودن به حاكميت او در فرمانبرداري از او، يكجا و فقط براي خدا اعتراف نكند، كافر است؛ چراكه اين امر يكي از اصول عام و كلي است كه از ضروريات و بدیهيات دين به حساب میآيد.[50]
بنابراین، توحید الاه از نظر سید قطب مفهوم بسیط و قلبیِ صرف نیست، بلکه آثار و مقتضیّاتی دارد که در توحید اعتقادی، توحید حاکمیّ و توحید در عبادت متبلور است. لذا حقیقت توحید از نظر وی عملگرایی در اطاعت و بندگی خداوند است که حاکی از حکومت و سلطنت اوست و نیز اجتناب از حکومت طاغوت یا مبارزه با آن است.
فصل دوم: دیدگاه شهید مطهری
توحید و شرک
از آنجایی که مرتضی مطهری، فیلسوف، عالم، اسلامشناس و متعهد به فرامین الاهی بود، بحث توحید و شرک از دیدگاه ایشان از نظم منطقی و دقیقتری برخوردار است. وی در کتاب توحید[51] خود به اثبات وجود خداوند تعالی پرداخته و براهین متعددی ذکر کرده است؛ به طوری که در ضمن آنها توحید خداوند تعالی نیز اثبات میشود. همچنین در کتاب جهانبینی توحیدی مباحث دقیقتر و مبسوطتری در باب توحید و شرک ارائه میدهد.[52]
مراتب توحید
مطهری توحید را به اقسامی تقسیم کرده است:
توحيد ذاتى: توحيد ذاتى، يعنى شناختن ذات حق به وحدت و يگانگى.[53] نخستین شناختى كه هر كس از ذات حق دارد، غنا و بىنيازى اوست؛ يعنى او ذاتى است كه در هيچ جهتى به هيچ موجودى نيازمند نيست و به تعبير قرآن «غنىّ» است و میفرماید: (يا ايُّهَا النّاسُ انْتُمُ الْفُقَراءُ الَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِىُّ).[54] به تعبير حكما، خدا واجبالوجود است.[55] ديگری مبدئيّت و منشئيّت و آفرينندگى اوست. او مبدأ و خالق موجودات ديگر است. موجودات همه «از او» هستند و او از چيزى نيست و به تعبير حكما «علّت اولى» است[56] و به تعبير ديگر، جهان هستى، يكقطبى و يككانونى و تكمحورى است.[57]
توحيد صفاتى: توحيد صفاتى يعنى درك و شناسايى ذات حق به يگانگى عينى با صفات و يگانگى صفات با يكديگر. توحيد ذاتى به معناى نفى ثانى داشتن و نفى مثل و مانند داشتن است و توحيد صفاتى به معناى نفى هر گونه كثرت و تركيب از خود ذات است. ذات خداوند در عين اينكه به اوصاف كماليّ جمال و جلال متّصف است، جنبههاى مختلف عينى ندارد. مطهری با تمسک به جملاتی از نهجالبلاغه چنین نتیجه میگیرد که هم براى خداوند اثبات صفت شده است «الّذي ليس لصفته حد محدود» و هم از او نفى صفت شده است؛ پس توحيد صفاتى، يعنى درك و شناختن يگانگى ذات و صفات حق.[58]
توحيد افعالى: توحيد افعالى يعنى درك و شناختن اينكه جهان با همه نظامات و سنن و علل و معلولات و اسباب و مسبّبات، فعل او و كار او و ناشى از اراده اوست. موجودات عالم، همچنانكه در ذات استقلال ندارند، در مقام تأثير و علّيت نيز استقلال ندارند و همه قائم به او و وابسته به او هستند و خداوند به تعبير قرآن، «قيّومِ» همه عالم است و در نتيجه خداوند همچنانكه در ذات شريك ندارد، در فاعليّت نيز شريك ندارد.[59]
توحيد در عبادت: وی ابتدا مراتب سهگانهاى را كه در بالا گفته شد، از نوع توحيد نظرى و شناختن میداند، ولی توحيد در عبادت را توحيدِ عملى و از نوعِ «بودن» و «شدن» میخواند. به عبارتی دیگر، توحيد عملى يا توحيد در عبادت، يعنى يگانهپرستى، نه فقط در اعتقاد، بلکه باید در عمل هم خدا را پرستش کرد[60] و به قول عبدالله جوادی آملی، توحيد در برنامههاي عملي آنگاه ظهور ميكند كه انسان در آغاز و پايان هر كاري «خدا» بگويد: (وَقُل رَّبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ).[61] مطهری پرستش را یک عکسالعمل و نوعى رابطه خاضعانه و ستايشگرانه و سپاسگزارانه در برابر صفات توحیدی خداوند میداند كه انسان فقط با خداى خود چنین رابطهای برقرار مىكند.[62] وی عبادت و اعمال انسان را بر دو قسم میکند و میفرماید:
پرستش يا قولى است يا عملى. پرستش قولى عبارت است از يك سلسله جملهها و اذكار كه به زبان مىگوييم؛ مانند قرائت حمد و سوره و اذكارى كه در ركوع و سجود و تشهّد نماز مىگوييم و ذكر لبيك كه در حج مىگوييم. پرستش عملى مانند قيام و ركوع و سجود در نماز يا وقوف عرفات و مشعر و طواف در حج. غالباً عبادتها، هم مشتمل است بر جزء قولى و هم بر جزء عملى؛ مانند نماز و حج كه هم بر جزء قولى مشتملاند و هم بر جزء عملى.[63]
روشنترين مراتب عبادت، بهجا آوردن مراسم تقديس و تنزيه است كه اگر براى غيرخدا باشد، مستلزم خروج كلّى از جرگه اهل توحيد و اسلام است، ولى از نظر اسلام پرستش منحصر به اين مرتبه نيست و هر نوع جهتْ اتخاذ كردن، ايدئال گرفتن و قبله معنوى قرار دادن پرستش است. كسى كه هواهاى نفسانى خود را جهت حركت و قبله معنوى خود قرار دهد، آنها را پرستیده است: (ارَايْتَ مَنِ اتَّخَذَ الِهَهُ هَواهُ).[64] همچنین «آن كس كه امر و فرمان شخص ديگر را كه خدا به اطاعت او فرمان نداده، اطاعت كند و در برابر آن تسليم محض باشد، او را عبادت كرده است»؛ (اتَّخَذوا احْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ ارْباباً مِنْ دونِ اللَّهِ)[65] و یا میفرماید (وَ لا يَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً ارْباباً مِنْ دونِ اللَّهِ).[66]
بنابراين، توحيد عملى يا توحيد در عبادت يعنى فقط خدا را مطاع و جهت حركت و آرمان خود قرار دادن، و طرد هر مطاع و جهت و قبله و ايدئال ديگر است؛ يعنى براى خدا خم و راست شدن، براى خدا قيام و براى او خدمت كردن، براى خدا زيستن، براى خدا مردن؛ آنچنانكه ابراهيم گفت: (وَجَّهْتُ وَجْهِىَ لِلَّذى فَطَرَ السَّمواتِ وَ الارْضَ حَنيفاً وَ ما انَا مِنَ الْمُشرِكينَ)[67] و یا میفرماید: (انَّ صَلوتى وَ نُسُكى وَ مَحْياىَ وَ مَماتى لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ لا شَريكَ لَهُ وَ بِذلِكَ امِرْتُ وَ انَا اوَّلُ الْمُسْلِمينَ).[68]
وی با بیان اینکه ارزش اعمال انسان به نیّت و قصد اوست، اعمال انسانها را به حسب آن عمل و نیتی که آن را انجام دادهاند، دارای مراتب میداند.[69]
جامعه توحیدی
مطهری برای رسیدن به یک نظام اسلامی در جهت تکامل انسان و رسیدن به جامعه انسانی و به عبارتی دیگر، برای رسیدن به جامعه توحیدی سه نظریه بیان میکند:
نظریه ماتریالیستی: این نظریه بیشتر به ماده اهمیّت میدهد و مدّعى است آنچه فرد انسان را از جنبه روانى و جامعه انسان را از نظر اجتماعى تجزيه و متلاشى مىكند و به صورت قطبهاى ناهماهنگ درمىآورد، تعلّق اختصاصى اشيا به انسان (مالكيّت) است.
نظریه ایدئالیستی: اين نظريّه فقط به روان و درون انسان و رابطه انسان با نفس خودش مىانديشد و آن را اصل و اساس مىشمارد.
نظریه رئالیستی: اين نظريّه معتقد است آنچه انسان را از نظر فردى و اجتماعى تقسيم و تجزيه مىكند و عامل اصلى تفرقه و تكثير انسان است، تعلّق انسان به اشياست، نه تعلّق اشيا به انسان. اسارت انسان ناشى از «مملوكيّت» اوست، نه «مالكيّتش». از اينرو براى عامل تعليم و تربيت، انقلاب انديشه، ايمان، ايدئولوژى و آزادى معنوى نقش اوّل را قائل است و معتقد است انسان همچنانكه مادّه محض نيست، روح محض هم نيست، معاش و معاد توأم با يكديگرند، جسم و روان در يكديگر تأثير متقابل دارند و در همان حال كه بايد با عوامل روحى و روانى تفرقه در پرتو توحيد در عبادت و حقپرستى مبارزه كرد، باید با عوامل تبعيضها، بىعدالتيها، محروميّتها، ظلمها، اختناقها، طاغوتها و غيرخدا را «رب گرفتن»ها به شدّت جنگيد.
به نظر مطهری، نظریه اسلام همین (نظریه سوم) است. وی میگوید: «اسلام در آنِ واحد كه نداى توحيد روانى و درونى در پرتو ايمان به خداوند متعال و يگانهپرستى ذات يگانه او را داد، فرياد توحيد اجتماعى در پرتو جهاد و مبارزه با ناهمواريهاى اجتماعى را بلند كرد». ایشان در ادامه با بیان آیه (وَ لا يَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً ارْباباً مِنْ دونِ اللَّهِ)[70] میفرماید: «بعضى از ما انسانها بعضى ديگر را «ربّ» خود قرار ندهيم ـ و حال آنكه ربّ همه خداست ـ به ارباب و بنده تجزيه نشويم. بياييد آنگونه رابطههاى اجتماعى غلط را كه منجر به اينگونه تبعيضها مىشود، قطع كنيم».[71]
از مجموع آنچه گفتيم، روشن شد كه توحيد عملى، اعمّ از توحيد عملى فردى و توحيد عملى اجتماعى، عبارت است از يگانه شدن فرد در جهت يگانهپرستى خدا و نفى هر گونه پرستش قلبى از قبيل هواپرستى، پولپرستى، جاهپرستى و غيره، و يگانه شدن جامعه در جهت يگانهپرستى حق از طريق نفى طاغوتها و تبعيضها و بىعدالتيها است. فرد و جامعه تا به يگانگى نرسند، به سعادت نایل نمىگردند و جز در پرتو حقپرستى به يگانگى نمىرسند. قرآن كريم در سوره مباركه زمر آيه 29 تفرّق و تشتّت شخصيّت انسان و سرگردانى او و بىجهتى او را در نظام شرك و متقابلاً يگانگى و به وحدت رسيدن و يك جهت شدن و در مسير تكامل واقع شدن او را در نظام توحيدى چنين بيان مىكند: (ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا رَجُلًا فيهِ شُرَكاءُ مُتَشاكِسونَ وَ رَجُلًا سَلَماً لِرَجُلٍ هَلْ يَسْتَوِيانِ مَثَلًا)؛ خدا مَثَلى مىآورد؛ مَثَل مردى كه بنده چند فرد بدخوى ناسازگار است (كه هر كدام با خشونت و بدخويى او را به سويى فرمان مىدهند) و مردى ديگر كه تسليم يك فرد است. آيا اين دو مانند يكديگرند؟[72] به نظر مطهری، جامعه اسلامی جامعهای طبیعی است که رابطه انسانها در آن رابطه «تسخير متقابل» است که همه آزادانه و در حدود امكانات و استعدادهای خود مىكوشند تا نیازهای یکدیگر را رفع کنند؛ يعنى استخدام طرفينى حكمفرماست. بديهى است به حكم اينكه تفاوت طبيعى و اختلاف طبيعى ميان افراد حكمفرماست، کسی که نيرو و استعداد بيشترى دارد، بيشتر نيروها را به سوى خود جذب مىكند.[73] رابطه تسخيرى در عين اينكه نيازهاى طبيعى انسانها را به يكديگر پيوند داده است، جامعه را از صورت ميدان مسابقه آزاد خارج نکرده و اجتماع انسانها را ميدان مسابقهاى براى پيشروى و تكامل قرار داده است که اگر فرد و جامعه در جهت خداپرستی و یگانگی قدم بردارند و از هواهای نفسانی، خودپرستیها، بیعدالتیها و … پرهیز کنند، میتوانند به تکامل حقیقی دست یابند.[74]
مسئله مهم این است که آیا اصالت با توحید عملی فردی است یا با توحید عملی جامعه؟ مطهری در بخشی از کتاب خود به نام «هدف نبوتها و بعثتها» به این موضوع میپردازد و معتقد است این دو موضوع در طول یکدیگرند؛ به طوری که توحید جامعه مترتب بر افراد است و افراد متأثر از جامعه. لذا هدف اصلى، شناختن خدا و نزديك شدن و رسيدن به اوست و ارزشهاى اجتماعى و اخلاقى، با اينكه مقدّمه و وسيله وصول به ارزش اصيل و يگانه انسان، يعنى خداشناسى و خداپرستى، هستند، ولی فاقد ارزش ذاتى نيستند.[75]
مراتب شرک
همانطور که توحید مراتبی داشت، شرک نیز مراتبی دارد. مطهری چهار نوع شرک نام میبرد:
شرک ذاتی: مثل برخی از اقوام و مللی که قائل به ثنویت یا ثالثیت هستند.
شرک در خالقیت: کسانی که در خلقت خدایان دیگری را شریک میدانند؛ مثل کسانی که شرور را به خدای بدیها نسبت میدهند.[76]
شرک در صفات: کسی که معتقد به صفات زائد بر ذات خدا شود، مستلزم نوعی شرک است؛ همانطور که حضرت علی(ع) میفرماید: اگر کسی خدای را متصف به صفات زاید کند، چیزی را قرین ذات او کرده و کسی که چیزی را قرین ذات حق کند، او را دوگانه میکند و کسی که او را دوگانه فرض کند، او را جزءجزء میکند و کسی که او را تجزیه کند، در حقیقت او را نشناخته است.[77]
شرک در پرستش: این شرک عملی است و در میان برخى از ملل در مرحله پرستش، چوب، سنگ، فلز و … را مىپرستيدند. اين نوع شرك فراوان وجود داشته و هنوز هم در گوشه و كنار جهان يافت مىشود. اين شرك، شرك در پرستش است و نقطه مقابل توحيد در عبادت است که از نظر قرآن تمام شرکها مردود و ناپسند است.[78]
مطهری میگوید: «ساير مراتب شرك كه در بالا گفته شد، شرك نظرى و از نوع شناخت دروغين است، اما اين نوع شرك، شرك عملى و از نوع «بودن» و «شدن» دروغين است». وی با بیان اینکه البته شرك عملى نيز مراتبی دارد، میگوید:
بالاترين مراتبش كه سبب خروج از حوزه اسلام است، همان است كه گفته شد و شرك جلى خوانده مىشود، اما انواع شرك خفى وجود دارد كه اسلام در برنامه توحيد عملى با آنها سخت مبارزه مىكند و بعضى از شركها آن اندازه ريز و پنهان است كه با ذرّهبينهاى بسيار قوى نيز به زحمت قابل ديدن است. در حديث است از رسول اكرم(ص): «الشّرك أخفى من دبيب الذّرّ على الصّفا في اللّيلة الظّلماء؛ شرك (راه يافتن شرك) مخفىتر است از رفتن مورچه بر سنگ صاف در شب تاريك».[79]
مرز توحید و شرک
مطهری با طرح این پرسش که مرز دقيق توحيد و شرك، چه توحيد و شرك نظرى و چه عملى، چيست و چه نوع انديشه و عملی توحيدى و چه نوع انديشه و عملی شركى است، به مؤثر بودن برخی از اسباب اشاره میکند و میگوید:
اعتقاد به تأثير و سببيّت و نقش داشتن مخلوقات در نظام جهان نيز- با توجّه به اينكه همانطور كه موجودات استقلال در ذات ندارند استقلال در تأثير نیز ندارند و موجودند به وجود او و به تأثير او مؤثّرند – شرك در خالقيّت نيست، بلكه متمّم و مكمّل اعتقاد به خالقيّت خداوند است. البته اگر براى تأثیرگذاری مخلوقات، استقلال و تفويض قائل بشويم، قطعاً شرک است.
مطهری جهان را عین ارتباط و وابستگى و عين «از اويى» میداند و از اينرو تأثير و سببيّت اشيا را عين تأثير و سببيّت خداوند میداند.[80] وی حقيقت مرز توحيد و شرك را در رابطه خدا و انسان و جهان، «از اويى» و «به سوى اويى» میداند و میگوید:
مرز توحيد و شرك در توحيد نظرى «از اويى» است (انّا للّه). هر حقيقتى و هر موجودى، مادامی كه او را در ذات و صفات و افعال، با خصلت و هويت «از اويى» بشناسيم، او را درست و مطابق با واقع و با ديد توحيدى شناختهايم، خواه آن شىء داراى يك اثر يا چند اثر باشد يا نباشد و خواه آنكه آن آثار جنبه مافوقالطّبيعى داشته باشد يا نداشته باشد؛ زيرا خدا تنها خداى ماوراءالطّبيعه، خداى آسمان، خداى ملكوت و جبروت نيست، بلکه خداى همه جهان است. مرز توحيد و شرك در توحيد عملى «به سوى اويى» است (انّا اليه راجعون). توجّه به هر موجود، اعمّ از توجّه ظاهرى و معنوى، هر گاه به صورت توجّه به يك راه براى رفتن به سوى حق باشد و نه يك مقصد، توجّه به خداست. از نظر اسلام، همچنان كه كار خود را بايد براى خدا كرد، كار خلق را نيز بايد براى خدا كرد و راه، راه خداست و بس، و مقصد خداست، نه چيز ديگر، اما راه خدا از ميان خلق مىگذرد. كار براى خود كردن نفسپرستى است و كار براى خلق كردن، بتپرستى است، كار براى خدا و براى خلق كردن شرك و دوگانهپرستى است، كار خود و كار خلق براى خدا كردن، توحيد و خداپرستى است.[81] بنابراين، لازم است هر كاري كه انسان موحّد انجام ميدهد، ابتداي آن به نام خدا و انتهاي آن نيز به ياد او باشد و هيچ كاري را بدون نام خدا شروع نكند و از هيچ عملي بدون ياد حق خارج نشود و معناي نام و ياد خدا در آغاز و انجام هر كار، حضور اعتقاد توحيدي او در متن عمل و توجّه به شهود خداوندي در صحنه كار است.[82]
نتیجه
مطهری و سید قطب، در تعریف و اقسام توحید و شرک، نظر مشترکی دارند. سيد قطب به توحید از دو منظرِ عقیده و عمل مینگرد و توحید در عقیده را به دو قسم ذاتی و صفاتی، و توحید عملی را نیز به دو قسمِ فاعلی و عبادی تقسیم میکند و آنچه برای وی بسیار اهمیت دارد، توحید در حاکمیت است که پیونددهنده توحید عقیده به عمل است، بدین معنا که چون توحید الوهی است، باید حاکم نیز واحد باشد و اطاعت و بندگی هم فقط باید برای او باشد. وی که عملگرایی در اسلام را رکن و پایه حقیقت توحید میداند، اطاعت از حاکم و طاغوت را شرک جلی میپندارد و پیروان را کافر میشمرد. مطهری نیز چون سید قطب اطاعت از طاغوت یا انسانها را به عنوان «ربّ»، نوعی شرک میداند،[83] ولی چون جامعه اسلامی را جامعه طبیعی میداند و رابطه انسانها را در آن تسخیر طرفینی میخواند، حاکم و محکوم بودن انسانها در آن طبیعی است و اطاعت از یکدیگر، اگر در جهت رسیدن به هدف مشترک که همان یگانهپرستی و رسیدن به تکامل حقیقی است باشد، شرک نیست. وی معیار توحید و شرک را در توحید نظری «از اویی» و در توحید عملی «به سوی اویی» تفسیر میکند و اطاعت از حاکم را رابطه تسخیر طرفینی میداند و فقط شرک جلی را مستحق کفر میداند که از توضیحات وی، افراطگراییهای سید قطب در حقیقت توحید روشن میشود.
منابع
ابناثير، ابوالحسن، النهايه في غريب الحديث، بیروت: مكتبة العلمية، 1399.ابنتیمیه، احمد بنعبدالحلیم، الفتاوی الکبری، دار الکتب العلمیة، بیجا، 1987.ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ، مجموعة التوحید، دار الفکر، بیتا.ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ، درء التعارض بین العقل و النقل، مدینه: نشر دانشگاه محمد بنسعود، 1411.ابن منظور، جمال الدین، لسان العرب، بیروت: دار صادر، 1414.احمد، عبد المجید، «سید قطب بین مؤیدیه و معارضیه»، بیجا، بینا.بن باز، عبد الله، مجموعه فتاوی، موقع الرئاسة العامة للبحوث العلمية والإفتاء، موجود در: www.alifta.com.اسپوزیتو، جان ال.، دایرة المعارف نوین جهان اسلام، تحقیق: حسن طارمی، محمد دشتی، مهدی دشتی، تهران: نشر کتاب مرجع، 1388.جوادی آملی، عبدالله، تسنیم، قم: نشر اسراء، 1389.ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، رحیق مختوم، قم: نشر اسراء، 1386.ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، سرچشمه اندیشه، قم: نشر اسراء، 1384.ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، مبانی اخلاق در قرآن، قم: نشر اسراء، 1386.راغب اصفهانی، حسین بنمحمد، المفردات في غريب القرآن، بیروت: دار القلم؛ دمشق: الدار الشامية، 1412.سبحانی، جعفر، مرزهای توحید و شرک، تهران: نشر مشعر، 1385.ــــــــــــــــــــــــــــــــ ، سيماى عقاید شيعه، ترجمه: جواد محدثی، تهران: نشر مشعر، 1386.ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، آیین وهابیت، قم: انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1379.سید قطب، فی ظلال القرآن، بیروت ـ قاهره: دار الشروق، الطبعة السابعة، 1412.ـــــــــــــــــــــــ ، معالم فی الطریق، قاهره: الاتحاد الاسلامى العالمى، بیتا.ـــــــــــــــــــــــ ، تفسير في الظلال القرآن، ترجمه: مصطفی خرمدل، تهران: احسان، 1362.ـــــــــــــــــــــــ ، خصائص التصور الاسلامی و مقوماته، بیجا: دار الكتب الاسلاميه، 1412.ـــــــــــــــــــــــ ، مبانی تفكر اسلامی، تهران: احسان، 1387.ـــــــــــــــــــــــ ، ويژگیهای ايدئولوژی اسلام، ترجمه: علی حجتی كرمانی، تهران: بینا، 1367.تهرانی، سید محمدحسین: اللهشناسی، قم: نشر علامه طباطبایی، 1423.طباطبایی، سید محمدحسین: تفسیر المیزان، ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی، قم: انتشارات اسلامی جامعه مدرسین، 1374.فالح، عامر عبد الله، معجم الفاظ العقیده، ریاض: نشر عبیکان، 2000.فیروزآبادی، محمد بنیعقوب، قاموس المحیط، بیروت: مؤسسة الرسالة للطباعة والنشر والتوزيع، الطبعة الثامنه، 1426.فیض الاسلام، سید علینقی، ترجمه و شرح نهج البلاغه، تهران: فیض، 1351.زینو، محمد بنجمیل، منهاج الفرقه الناجیة، بیجا: بینا، بیتا.مدخلی، ربيع، أضواء إسلامية على عقيدة سيد قطب و فكره، بیجا: بینا، 1413.مطهری، مرتضی، توحید، تهران: صدرا، 1384.ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، جهانبینی اسلامی، تهران: صدرا، 1387.ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، مجموعه آثار، تهران: صدرا، 1383.نزار آلسنبل قطیفی، توحید العباده: بحث تحليلي في مفهوم العباده و التوحيد و ما يتصل بهما، قم: نشر الزهراء الاسلامی، 2011.
منبع: نشریه سراج منیر
پاورقی
[1] پژوهشگر مؤسسه تحقیقاتی دارالإعلام لمدرسة اهلالبیت(ع) و کارشناسی ارشد مؤسسه مذاهب اسلامی.
[2] . نحل (16): 36.
[3] . انبیاء (21): 25.
[4] . اسپوزیتو، جان ال.، دائرة المعارف نوین جهان اسلام، ج2، ص254.
[5] . نزار آلسنبل القطیفی، توحید العباده، ص14.
[6] . مطهری از روشنفکران و اندیشمندان بزرگ امامیه به شمار میرود و سید قطب از روشنفکران بزرگ اهل سنت و رهبر فکری سلفیون جهادی است.
[7] . ابنمنظور، جمالالدین، لسان العرب، ماده وحد؛ فیروزآبادی، محمد بنیعقوب، قاموس المحیط، ج1، ص343.
[8] . راغب، حسین، مفردات، ص551.
[9] . مرتضی زبیدی، محمد بنمحمد، تاج العروس، ج5، ص298.
[10] . ابناثير، ابوالحسن، النهايه في غريب الحديث، ج5، ص159.
[11] . ابنتیمیه، احمد، مجموع فتاوی، ج1، ص154.
[12] . سید قطب، فی ظلال القرآن، ج4، ص827.
[13] . آلعمران (3): 19.
[14] . سید قطب، پیشین، ج1، ص380.
[15] . اعراف (7): 59 و 85.
[16] . هود (11): 2.
[17] . سید قطب، پیشین، ج4، ص275.
[18] . همان، ج1، ص345.
[19] . بیشتر علمای سلفی امروز نیز همین تقسیم را پذیرفتهاند. برای توضیح بیشتر میتوان به مجموع فتاوی ابن عثیمین، ج9، ص4 و موسوعه آلبانی، ج2، ص71 و مجموع فتاوی بنباز، ج6، ص215 رجوع کرد.
[20] . ابنتیمیه، احمد، الفتاوی الکبری، ج2، ص421؛ همو، مجموعة التوحید، ص5-6؛ محمد بنجمیل زینو، منهاج الفرقه الناجیة، ص 18 و 19؛ بنباز، عبدالله، مجموعة الفتاوی و المقالات، ج6، ص215.
[21] . سید قطب، پیشین، ج6، ص4002.
[22] . برای اطلاع بیشتر نک.: مدخلی، ربيع، أضواء إسلامية على عقيدة سيد قطب و فكره، ص66؛ احمد، عبدالمجید، «سید قطب بین مؤیدیه و معارضیه»، ص7.
[23] . سید قطب، خصائص التصور الاسلامی و مقوماته، ص81.
[24] . همان، ص158.
[25] . سید قطب، فی ظلال القرآن، ج1، ص384.
[26] . جوادی آملی، عبدالله، تسنیم، ج1، ص352.
[27] . سید قطب، پیشین، ج4، ص1845، بر خلاف وهابیت که معتقدند علت ارسال پیامبران توحید عبادی است، نه توحید ربوبی (ابنتیمیه، احمد، درءالتعارض، ج9، ص344؛ همو، الاستقامه، ج1، ص180؛ ج2، ص31)
[28] . همان، ج1، ص23.
[29] . سید قطب، پیشین، ج4، ص1960.
[30] . همو، خصائص التصور الاسلامی، ص205؛ همو، فی ظلال القرآن، ج2، ص1006؛ همو، معالم فی الطریق، ص19.
[31] . عثیمین، محمد بنصالح، پیشین، ج2، ص140.
[32] . فالح، عامر عبدالله، معجم الفاظ العقیده، ص109 و 129.
[33] . همان، ج6، ص4002.
[34] . آلعمران (3): 126.
[35] . همان، ج1، ص470.
[36] . سید قطب، فی ظلال القرآن، ج3، ص204.
[37] . سبحانی، جعفر، سیمای عقاید شیعه، ص62.
[38] . همو، مرزهای توحید و شرک، ص43.
[39] . سید قطب، خصائص التصور الاسلامی، ص45.
[40] . همو، فی ظلال القرآن، ج3، ص204.
[41] . همان، ج6، ص757.
[42] . همان، ج4، ص1960.
[43] . همان، ج6، ص766.
[44] . همان، ج1، ص380.
[45] . یوسف (12):40.
[46] . همو، فی ظلال القرآن، ج3، ص164.
[47] . همو، معالم فی الطریق، ص39.
[48] . همو، فی ظلال القرآن، ج3، ص1414.
[49] . همان، ج6، ص37.
[50] . سيد قطب، مبانی تفكر اسلامی، ص229.
[51] . نک.: مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج4.
[52] . برای تفصیل نک.: همان، ج2، ص101، 106.
[53] . جوادی آملی، عبدالله، توحید در قرآن، ص201.
[54] . فاطر (35): 15.
[55] . طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، ج1، ص605.
[56] . جوادی آملی، عبدالله، رحیق مختوم، ج 1 و 2، ص186.
[57] . مطهری، مرتضی، پیشین، ج2، ص101.
[58] . همان، ج1، ص102.
[59] . همان، ج2، ص105.
[60] . طباطبایی، سید محمد حسین، پیشین، ج3، ص390.
[61] . جوادی آملی، عبدالله، مبانی اخلاق در قرآن، ص54.
[62] . علامه طباطبایی ذیل آيه (أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّه)، در ج10، ص209، به خوبی این معنا را اثبات کردهاند.
[63] . مطهری، مرتضی، پیشین، ج2، ص94.
[64] . فرقان (25): 43: «آيا ديدى آن كس را كه هواى نفس خود را خدا و معبود خويش قرار داده است؟».
[65] . توبه (9): 31: «همانا عالمان دينى خود و زاهدان خود را به جاى خدا، خداى خويش ساختهاند».
[66] . آلعمران (3): 64: «همانا بعضى از ما انسانها بعضى ديگر را خداى خويش و مطاع و حاكم بر خويش قرار ندهيم».
[67] . انعام (6): 79: «روى دل و چهره قلب خود را حقگرايانه به سوى حقيقتى كردم كه ابداعكننده همه جهان علوى و سفلى است. هرگز جزء مشركان نيستم».
[68] . انعام (6): 162: «نمازم، عبادتم، زيستنم و مردنم براى خداوند، پروردگار جهانهاست. او را شريكى نيست. به اين فرمان داده شدهام و من اولين تسليمشدگان به حق هستم». مطهری، مرتضی، پیشین، ج2، ص101، 106.
[69] . همان، ج2، ص96.
[70] . آلعمران (3): 64.
[71] . مطهری، مرتضی، پیشین، ج2، ص112.
[72] . همان، ج2، ص117.
[73] . همان، ص114.
[74] . همان، ص116.
[75] . همان، ص178.
[76] . مطهری، مرتضی، مقدمه¬ای بر جهان بینی توحیدی، ص109
[77] . نهج البلاغه، خطبه اول، ص70.
[78] . تهرانی، سید محمدحسین، اللهشناسی، ج2، ص187.
[79] . مطهری، مرتضی، پیشین، ج2، ص119.
[80] . همو، جهان بینی توحیدی، ص71.
[81] . همو، مجموعه آثار، ج2، ص135.
[82] . جوادی آملی، عبدالله، سرچشمه اندیشه، ج2، ص318.
[83] . مطهری، مرتضی، پیشین، ج2، ص111.
متشکرم.