«نصوح» از ماده «نصح» به معناى خيرخواهى خالصانه است؛ از اين رو به عسل خالص «ناصح» گويند، و از آنجا كه خيرخواهى واقعى بايد همراه با محكم كارى باشد، واژه «نصح» گاه به اين معنا نيز آمده است؛ به همين جهت به نماى محكم، «نصاح» و به خياط، «ناصح» گفته مى شود و بايد هر دو معنا؛ يعنى «خالص بودن» و «محكم بودن» در توبه نصوح جمع باشد.
در اين كه توبه نصوح چيست؟ تفسيرهاى زيادى براى آن آورده اند، تا جايى كه بعضى ها شماره تفسير آن را بالغ بر 23 دانسته اند؛ ولى همه اين تفسيرها تقريبا به يك حقيقت باز مى گردد؛ از جمله اينكه:
1 – «توبه نصوح» آن است كه داراى چهار شرط باشد: الف. پشيمانى قلبى، ب. استغفار زبانى، ج. ترك گناه، د. تصميم بر ترك آن در آينده.
2 – يا اينكه: «توبه نصوح» آن است كه گناه خود را همواره در برابر چشم خود ببينى و از آن شرمنده باشى!
3 – و يا اينكه: «توبه نصوح» آن است كه همراه با چشمى گريان و قلبى بيزار از گناه باشد.
وقتى كه «معاذبن جبل» از پيامبراكرم صلى الله عليه و آله درباره توبه نصوح سؤال كرد، حضرت در جواب فرمود: «توبه نصوح آن است كه شخص توبه كننده به هيچ وجه به گناه بازنگردد، آنچنان كه شير به پستان هرگز برنمى گردد».[1]
اين تعبير لطيف بيانگر اين واقعيت است كه توبه نصوح چنان انقلابى در انسان ايجاد مى كند كه راه بازگشت به گذشته را به كلّى بر او مى بندد![2]
اميدوارم با اين توضيح فشرده معناى «توبه نصوح» روشن شده باشد، اما از آنجا كه داستانى در تاريخ با اين نام معروف شده، ما هم به مناسبت بحث و براى عبرت نفس خويش از آن بهره مى جوييم:
نقل مى كنند در روزگاران قديم مردى به نام «نصوح» زندگى مى كرد. شكل و قيافه او همچون زنان بود و مردى خود را مخفى كرده بود. همه مردم او را به عنوان زن مى شناختند؛ از اين رو از موقعيت خود سوء استفاده كرده و در حمام زنانه به دلاّكى مشغول مى شود! او دختران اميران و فرماندهان را نيز شستشو مى داد. اين شخص به زشتى كارش آگاه بود و بارها توبه مى كرد ولى طغيان هواى نفس بر او غالب مى شد. روزى نصوح در حمام مشغول كيسه كشى بود كه ناگهان گفتند: گوشواره قيمتى دختر شاه گم شده؛ همه زن ها به جست و جوى آن پرداخته و درب گرمابه را بستند كه كسى بيرون نرود.
آنان پس از تفحّص و جديّت تمام، حتى از گوش و دهان زنان، آن گوهر گران بها را نيافتند. سرانجام اعلان كردند: هر كس در حمام است، برهنه شود. خدمتكار تمام زن ها را جست و جو مى كرد در اين هنگام نصوح لحظه به لحظه مضطرب تر مى شد و با خود مى گفت نزديك است طبل رسوايى ام به صدا درآيد! اما براى آشنايى او با دختر شاه، به وى احترام كرده و جست و جو از وى را به تأخير انداختند. در اين حال بود كه نصوح رو به خداوند آورد و عرض كرد: خدايا! بارها به سوى تو آمدم و توبه كردم، ولى نفسم مرا به بيراهه برد و توبه ام درهم شكست! اينك رسوايى من نزديك شده، لطفى فرما و بر جگر سوخته ام مرهمى بگذار، اى كاش مادرم مرا نمى زاييد! اگر اين بار پرده پوشى كنى، هرگز سراغ گناه نمى روم، توبه مى كنم، توبه اى خالص و واقعى.
گفت يارب بارها برگشته ام
توبه ها و عذرها بشكسته ام
گر مرا اين بار ستّارى كنى
توبه كردم من ز هر ناكردنى
در همين لحظه از شدت ناراحتى از هوش رفت و بر زمين افتاد. هنوز او را بازرسى نكرده بودند كه ناگهان صدايى بلند شد: كه گوهر گران بها پيدا شد! تمام زن ها شادى و سرور كردند كه از همان صدا نصوح به هوش آمد. آنها از هر سو نزد نصوح آمده و از او طلب حلاليت كردند و گفتند: ببخشيد كه به تو بدگمان شديم.
بس حلاليت از او مى خواستند
و ز براى عذر بر مى خواستند
نصوح با خود مى گفت: اين فضل و رحمت الهى بود كه به فريادم رسيد.
كوتاه سخن اينكه: نصوح به اين ترتيب نجات يافت و با كمال جديت توبه خود را حفظ كرده و از مؤمنان پاكباز و يكى از عاقبت بخيران عالم شد.[3]
منبع:نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها / مؤلف:گروه اخلاق وعرفان/پرسش وپاسخ دانشجویی
[1] – علامه طبرسى، مجمع البيان، ج1، ص318.
[2] – براى آگاهى بيشتر ر.ك: مكارم شيرازى، تفسيرنمونه، ج24، ص290 و…
[3] – محمدى اشتهاردى، داستانهاى مثنوى، داستان شماره186.