نگاهی به تواتر حدیث غدیر
بار دیگر به یادآوری و تأکید بر این نکته بازمی گردیم که علّامه امینی (ره) در کتاب نفیس خود، الغدیر صد و ده نفر از صحابه را برشمرده است که حدیث غدیر را روایت کردهاند. شمار تابعانی که این حدیث را روایت کردهاند، بسی بیشتر از این ارقام است.
سیّد عبدالعزیز طباطبایی هم، برخی دیگر از راویان صحابی حدیث غدیر را برشمرده است. به کتاب وی، «علی ضفاف الغدیر» مراجعه کنید.
روایت این شمار انبوه از صحابه و تابعان، بهرغم آن است که حاکمان جسور و ستمگر با همهی قدرت به جنگ کسانی میرفتند که لب به سخن از حدیث غدیر و بلکه موضوع امامت میگشودند. این حاکمان خطرناک فکر میکردند، روایت غدیر از جمله خطرناکترین امور برای فرمانروایی، آینده حکومت و بلکه همهی هستی آنان است! از اینرو از هرگونه آزار و اذیّت راویان حدیث غدیر و بدنام کردن، تعقیب و شکنجه آنان از هر راهی فروگذار نمیکردند!
افزون بر این، بخش بزرگی از مردم نیز به موجب بغض و کینه، از روایت این حدیث خودداری کردهاند. ابن قتیبه دینوری درباره تعصیب اهل سنّت نسبت به علی علیه السّلام میگوید:
بسیاری از محدّثان از یاد کرد فضایل وی پرهیز کرده، آنچه را که باید در مورد وی، آشکار نساختهاند و هر کس او را یاد کرده یا حدیثی از فضایلش روایت نموده، نادیده گرفتهاند تا آنجا که بسیاری از محدثان از ثواب آن هم چشم پوشیدهاند و به جمع فضایل عمرو بنعاص و معاویه همّت گماردهاند. گویی منظورشان از این فضایل این دو نفر نیست بلکه علی علیه السّلام را قصد کردهاند!
اگر گویندهای بر زبان آورد: برادر رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم علی و پدر دو سبط او: حسن و حسین و اصحاب کساء: علی و فاطمه و حسن و حسین؛ چهرهها در هم شود و چشمان، تیره و تار گردد و کینههای نهفته در دلها بیرون زند. اگر یادکنندهای سخن پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم را بیان کند که فرمود:
«مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ».
و: «وَ أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى»
یا سخنانی دیگر شبی آن، راههای فراری از این احادیث دستوپا کنند تا از علی علیه السّلام انتقام بگیرند و حق وی را ناچیز شمارند![1]
بیشتر کسانی که در غدیر خم حضور داشتند، مردمان بادیهنشین بودند که به خانههای خود رفتند و آنچه با خویش داشتند، از بین رفت و چیزی از آن برای دیگران نقل نشد، مگر مواردی نادر و کمیاب.
حق داریم که بگوییم: تواتر این امر که بیشتر مردمان با آن مبارزه میکردند و راویان را تحت تعقیب قرار میدادند، نیازی به این رقم شگفتانگیز ندارد بلکه خمس آن و شاید کمتر از آن هم کافی باشد تا آن را اثبات و تواترش را ظاهر سازد؛ زیرا راویان این حدیث، جان بر کف بودند و چوبهی دار خود را بر دوش میکشیدند.
طرق حدیث غدیر
علّامه امینی گوید:
- این حدیث را احمد بن حنبل از چهل طریق.
- ابن جریر طبری از هفتاد و چند طریق
- جزری مقری از هشتاد طریق
- ابن عقده از صد و پنج طریق
- ابوسعید سجستای از صد و بیست طریق
- ابوبکر جعابی از صد و بیست و پنج طریق، روایت کردهاند.
- تعلیق هدایت العقول ص 30، از امیر محمّد یمینی (یکی از شعرای غدیر در قرن دوازدهم هجری) صد و پنجاه طریق بر آن ثبت گردیده است.[2]
- چنانکه در طبق الحلوی از سیّد محمّد ابراهیم، نیز همین آورده است. ابوالعلای عطار آن را به دویست و پنجاه طریق رسانده است.[3]
- حافظ دارقطنی طریق حدیث غدیر را در یک جلد کتاب جمع کرده است.[4]
- حافظ ابن عقده کوفی هم کتاب جداگانهای دراینباره نوشته است،[5] و از هفتاد و چند نفر از صحابه.[6]
- عسقلانی گوید: در کتاب فتح الباری گوید:
حدیث: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ» را ترمذی و نسایی با دقّت در طریق روایت، ثبت کردهاند و جداً دارای طرق بسیاری است و ابن عقده آن را در کتاب جداگانه قرار داده وبسیاری از سندهای آن، صحیح و حسن است.[7]
- ابو محمّد احمد بن محمّد عاصمی در زین الفتی گوید:
پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ».
این حدیثی است که امّت اسلامی آن را تلقی به قبول کرده و با اصول موافق است.[8]
- ابن عبد البر قرطبی در سخن از حدیث برادری و دو حدیث رأیت الغدیر، گوید:
همه اینها، آثار ثابتی است.[9]
- فقیه ابوالحسن ابن المغازلی شافعی در کتاب المناقب، بعد از آنکه حدیث غدیر را از استاد خود ابوالقاسم فضل بن محمّد اصفهانی روایت کرده، گوید:
ابوالقاسم گفت: این حدیث از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم صحیح است و آن را حدود صد تن، روایت کردهاند که از جمله آنها عشره مبشّره است و این حدیثی است ثابت و هیچ نقص و عیبی در آن به نظر من نمیرسد. علی، مخصوص و متفرد به این فضیلت است و احدی در این فضیلت با او شریک نیست.[10]
- حجة الاسلام ابو حامد غزالی در سرّ العالمین گوید:
برهان و حجّت، چهره گشود و فرق اسلامی اجماع کردند بر متن این حدیث از خطبه رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم در روز غدیر خم که آن حضرت فرمود:
«مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ». جمیع مسلمانان بر این اجماع و اتّفاق دارند.[11]
- حافظ ابوالفرج ابن جوزی حنبلی در المناقب گوید:
علماء تاریخ، اتّفاق دارند بر اینکه داستان غدیر بعد از بازگشت پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم از حجةالوداع در هجدهم ذیحجّه بوده در حالیکه از صحابه و صحرانشینان و ساکنین اطراف مکّه و مدینه صد و بیست هزار تن با آن حضرت بودند و این گروه کسانی بودند که با پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، حجةالوداع را درک کردند و این سخن را از او شنیدند و شعرا در این موقع و راجع به این داستان اشعار بسیار سرودند.[12]
- شیخ ابوالمکارم علاءالدین سمنانی در عروة الوثقی گوید:
این حدیثی است که همگان بر صحّت آن اتّفاق دارند.[13]
- شمسالدین ذهبی شافعی گوید:
صدر حدیث (مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ…) متواتر است و من یقین دارم که رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم آن را فرموده امّا جملهی: «اللَّهُمَّ؛ وَالِ مَنْ وَالاهُ» زیادتی است که در عین حال اسناد آن قوی است و گروهی از اعلام محدثین بر صحت آن اعتماد کردهاند.[14]
شمسالدین جزری شافعی، حدیث غدیر را به هشتاد طریق روایت و رسالهی خود به نام اسنی المطالب را تنها در اثبات تواتر این حدیث تألیف کرده است. وی بعد از ذکر داستان مناشده امیر المؤمنین علیه السّلام در رحبه گفته است:
این حدیث از این وجه حسن است و از وجوه بسیار که به تواتر از امیر المؤمنین رضیالله عنه رسیده، صحیح است و از پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم نیز به تواتر رسیده که آن را گروه بسیار، از گروه بسیار روایت کردهاند و کسی که بدون اطلاع در این علم (علم حدیث) خواسته این حدیث را ضعیف قلمداد کند، قابل اعتنا و حایز اعتبار نیست.[15]
انکار تواتر
کسانی که تلاش کردهاند تواتر حدیث غدیر را انکار کنند، قصد داشتند آن را از اخبار آحاد، قلمداد کنند تا شاید بتوانند شیعه را به پذیرش آن ملزم سازند و در نتیجه، احتجاج مکتب اهل بیت و امامت را به این حدیث بیاعتبار نمایند؛ زیرا همه دانشمندان شیعه، اتّفاقنظر دارند:
اخباری که در اثبات امامت، مورد استدلال قرار میگیرد باید متواتر باشد والّا قابل استناد و استدلال نیست.[16]
آنان غفلت ورزیدهاند که به نظر برخی از دانشمندان هم مسلک خودشان، متواتر آن است که چهار[17] یا پنج نفر[18] یا هشت نفر[19] از اصحاب، روایت کنند. حتّی همین مدعی یقین دارد که حدیث: « الْأَئِمَّةُ مِنْ قُرَيْشٍ»؛ متواتر است و سه نفر از نظر آنان، روایت کردهاند. این سه نفر عبارتند از: انس، ابن عمر و معاویه. سه نفر دیگر هم، همین معنا را روایت کردهاند: جابر بن سمره، جابر بن عبدالله و عبادة بن صاحت.[20]
برخی از آنان به تواتر حدیثی حکم میکنند که از دوازده طریق روایت شده باشد.[21] سیوطی سخن کسی را نیکو میداند که تواتر را به ده نفر میداند.[22]
حال چگونه تواند بود که حدیثی از صدها طریق روایت شده باشد؛ برخی از آنان، صد و پنجاه طریق را بر شمردهاند و برخی دیگر دویست و پنجاه طریق را از بیش از صد و بیست صحابی؟!
احمد امین، خویشتن را رسوا کرده که به این سخن بسنده نموده است:
«شیعه حدیث غدیر را از براء بن عازب روایت میکنند!»
بخوان و تعجّب کن! هر چه بیشتر عمر کنی، دنیا بسی شگفتی ها نشانت دهد!
حدیث غدیر و شیخان
برخی به حدیث غدیر ایراد وارد کردهاند که بخاری و مسلم آن را در صحاح خود نیاوردهاند.[23]
در حالیکه ترمذی آن را در جامع الصحیح و ابن ماجه در سنن آوردهاند تا چه رسد به شمار انبوهی دیگر از صاحبان جوامع و منابع حدیثی اهل سنّت. از آن جمله توان به کتاب الضیاء فی المختاره و غیر آن اشاره کرد.
اینکه بخاری و مسلم این حدیث را نیاوردهاند، موجب طعن و ایراد به آنان است که نشان میدهد تا چه پایه تعصب دارند و از راه انصاف خارج شده، طریقه زورگویی در پیش گرفتهاند. علاوه بر این، هزاران حدیث دیگر هست که آن دو نیاوردهاند. از جمله به المستدرک علی الصحیحین ابو عبدالله حاکم نیشابوری و تلخیص المستدرک حافظ ذهبی، مراجعه کنید تا چه رسد به مستدرک دیگری که دیگران، روایاتی را آوردهاند که از مشایخ حدیث اهل سنّت فوت شده است. آیا اهل سنّت میپسندند و میپذیرند که آن روایات را دور بریزند و از بین ببرند!؟
منبع: اقتباسی از ترجمه کتاب الصحیح من سیرة النبی الاعظم صلى الله عليه وآله، ج11
[1]ـ الاختلاف فی اللفظ، 47؛ فتح الملک العلی، 154؛ دفع الارتیاب عن حدیث الباب، 33.
[2]ـ الغدیر، 1/14؛ 152ـ 158.
[3]ـ الغدیر، 1/30؛ از: القول الفصل، 1/445؛ نهج الایمان، 133؛ شرح احقاق الحق، 9/678.
[4]ـ الغدیر، 154؛ 297؛ الفصول المهمة فی معرفة الائمة (علیه السّلام)، 1/50؛ کفایة الطالب، 60.
[5]ـ کفایة الطالب، 59؛ خلاصة عبقات الانوار، 7/102؛ الغدیر، 1/297؛ کتاب الولایه، ابن عقده، 139.
[6]ـ تهذیب التهذیب، 7/339؛ خلاصة عبقات الانوار، 7/193؛ الغدیر، 1/153؛ 299؛ کتاب الولایه، 140؛ شرخ احقاق الحق، 6/289.
[7]ـ الغدیر، 1/153؛ 304؛ 310؛ 399؛ فتح الباری، 7/61؛ المواهب اللدنیه، 3/365؛ الصواعق المحرقه، 42ـ 43؛ وسیلة المآل، 117ـ 118؛ نزل الابرار، 54؛ بحار الانوار، 37/199؛ خلاصة عبقات الانوار، 7/211ـ 216؛ ینابیع الموده، 2/369؛ شحر احقاق الحق، 6/291ـ 295.
[8]ـ الغدیر، 1/295؛ از زین الفتی.
[9]ـ الاستیعاب، 2/373؛ الدرر، 1/295؛ مناقب اهل البیت (علیهم السّلام)، 44.
[10]ـ مناقب الامام علی (علیه السّلام)، ابن المغازلی، 27؛ العمده، 108؛ الطرائف فی معرفة مذاهب الطوائف، 142؛ الصراط المستقیم، 1/300؛ الاربعین، شیرازی، 121؛ بحار الانوار، 37/183؛ الاربعین ماحوذی، 141؛ خلاصة عبقات الانوار، 7/139؛ 9/16؛ الغدیر، 1/295؛ نهج الایمان، 122.
[11]ـ سرالعالمین، 21؛ الاربعین، شیرازی، 284؛ بحار الانوار، 37/251؛ خلاصة عبقات الانوار، 9/186؛ الغدیر، 1/276؛ 296؛ 392.
[12]ـ بحار الانوار، 37/150؛ 109/19؛ خلاصة عبقات الانوار، 8/350؛ 9/195؛ الغدیر، 1/296؛ 392؛ العدد القوبه، 183.
[13]ـ العروة لاهل الخلوه، 422؛ خلاصه عبقات الانوار، 9/314ـ 315؛ الغدیر، 1/279؛ 396.
[14]ـ البدایة و النهایه، 5/228؛ سیره ابن کثیر، 4/426؛ الغدیر، 1/279ـ 298؛ روح المعانی، 6/195؛ خلاصة عبقات الانوار، 8/282.
[15]ـ الغدیر، 1/298؛ خلاصة عبقات الانوار، 7/186؛ 190؛ شرح احقاق الحق، 21/102.
[16]ـ شرح المقاصد، 5/272؛ الصواعق المحرقه، 42.
[17]ـ المحلّی، 2/153؛ 7/512؛ 8/453؛ 9/7؛ الغدیر، 1/321؛ الفصول فی الاصول، 3/51؛ فیض القدیر، 1/649.
[18]ـ المنخول، 329.
[19]ـ الصواعق المحرقه، 23؛ الغدیر، 1/321؛ خلاصة عبقات الانوار، 1/35.
[20]ـ الفصل فی الملل و الاهواء و النحل، 4/89.
[21]ـ البدایة و النهایه، 7/289؛ نظم المتناثر من الحدیث المتواتر، 16.
[22]ـ الالفیة فی علم الحدیث، 44؛ المموع، 19/232؛ نظم المتناثر من الحدیث المتواتر، 8.
[23]ـ شرح المقاصد، 5/274؛ الموافق، 405؛ الغدیر، 1/316.