فرق بيعتي كه با اميرمومنان علي عليه السلام انجام گرفت با بيعتي كه با سه خليفه قبل از آن حضرت انجام گرفت اين بود كه بيعت با اميرمومنان(ع) بيعتي بود كه در آن بسياري از مردم و بزرگان به اختيار شركت كرده بودند و لذا آن حضرت آزادانه و به راي اكثريت واقعي به خلافت انتخاب شد هر چند بدان رغبتي نداشت. اما بيعتي كه با خلفاي قبل شد اصلا معيارهاي بيعت را نداشت و آنان خود از پيش تعيين شده بودند يا با بيعت حداقلي يا اجباري و به زور و تهديد و ترغيب به خلافت و بيعت گيري روي آوردند. لذا اصلا نمي توان اين دو بيعت را با هم مقايسه كرد.
براي اين كه تفاوت را مشاهده كنيد به موارد ذيل دقت بفرماييد:
به طور مثال «ابن ابي الحديد» به نقل از «براء بن عازب»در نحوه بيعت گيري براي ابوبكر مينويسد: عدهاي از بنيهاشم مشغول غسل رسول خدا بودند و من از شدت غصه و ناراحتيِ مصيبت وارده و از ترس اينكه مبادا خلافت را از دست بنيهاشم خارج سازند، بين اين گروه و مسجد در رفت آمد بودم. در اين اثناء خبر رسيد كه عدهاي در سقيفه اجتماع كردهاند. ناگهان عمر و ابوبكر غيبشان زد. سپس خبر رسيد كه با ابوبكر بيعت كردهاند. طولي نكشيد كه ابوبكر به همراه عمر، ابو عبيدة جراح و عدهاي از اهل سقيفه را ديدم كه به راه افتادهاند و هر كه را ميبينند دستش را گرفته و به عنوان بيعت به دست ابوبكر ميدهند خواه راضي به چنين عملي باشد يا از آن اكراه داشته باشد. سريعا خود را به بنيهاشم رساندم. آنان در را (براي غسل دادن رسول خدا) به روي خود بسته بودند. با شدت تمام در را كوبيدم و با فريادي بلند آنان را از بيعت مردم با ابوبكر آگاه ساختم. (شرح نهج البلاغه، ج 1، ص219.)
همانگونه كه مشاهده مي كنيد اين عالم سني به صراحت از بيعت اجباري گرفتن براي ابوبكر سخن رانده است
نيز در مورد عمر نويسنده كتاب عمر بن الخطاب در اين باره مي نويسد: و بايع المسلمون عمر بالخلافة بين راض و متكره، و مطمئن و متخوف و جميعهم ينظرون مايكون من عمر في يوم الجديد.( عمر بن الخطاب (عبدالرحمن احمد البكري)، ص 96)
در اين جا هم اين نويسنده سني اقرار مي كند كه بيعت با عمر از روي اختيار همگاني نبوده است.
اما در مقابل، در مورد حضرت علي(ع)اينگونه نقل شده:
حسن بن فرحان مالكى مى گويد: «امامت على و خلافت او به نص و واقع و اجماع به اثبات رسيد، و بزرگان صحابه و مهاجرين و انصار بر بيعت با او اجماع كرده اند، و بر خلافت او تمام بلاد اسلام؛ همچون حجاز، يمن، فارس، خراسان، مصر، آفريقا، جزيره، آذربايجان، هند، سند و نوبه، خاضع شدند. و به جز اهل شام كسى با بيعت او معارضه نكردند، و آنان نصف امت و حتى ربع امت بلكه به يك دهم امت هم نمى رسيدند. بلكه در شام برخى از صحابه و تابعين نيز وجود داشتند كه بر خلافت على(عليه السلام) اقرار داشتند و از معاويه كناره گيرى مى كردند; مثل شدّاد بن اوس و عبدالرحمن بن غنم اشعرى بزرگ تابعين اهل شام. و همراه با معاويه جز تعداد كمى از صحابه آن هم از مسلمانان فتح مكه و مسلمانان حنين و برخى كه در صحابى بودن آن ها اختلاف است وجود نداشتند..( بيعة على بن ابى طالب في ضوء الروايات الصحيحة، ص 193.)
ابوعبدالله بن بطّه (387 ه .ق) از بزرگان اهل سنت مى گويد: «بيعت على رضى الله عنه ـ بيعت اجتماع و رحمت بود، و هرگز مردم را به خود دعوت نكرد و نيز بر بيعت خود با شمشير، مردم را مجبور نساخت و با عشيره خود بر مردم غالب نشد. او با اين عمل خود به خلافت شرف و بها داد و با عدالت خود به قامت خلافت، زيور بها و عظمت و ارزش آويخت…»( منهاج القاصدين، ابن قدامه، ص 77.)
ابن حجر عسقلانى (852 ه .ق) از علماي بزرگ اهل سنت مى نويسد: «بيعت على بر خلافت، بعد از قتل عثمان در اوائل ذى الحجة سال 35 بود. مهاجرين و انصار و تمام كسانى كه حاضر بودند، با او بيعت كردند. بيعت او را به تمام مناطق اسلامى مكتوب نمودند، تمام اهالى آن ممالك به بيعت با او اذعان پيدا كردند به جز معاويه و اهل شام كه بين آن ها بعداً اتّفاقاتى افتاد»( فتح البارى، ج 7، ص 72.)
منبع:پرسمان