امامت نه تنها تعارضی با خاتمیّت ندارد بلکه از لوازم شریعت خاتم می‌باشد. برای روشن شدن مسئله باید ابتدا معنای خاتمیّت، امامت و سپس شئون پیامبر و امام را مورد بررسی قرار داد:

خاتمیّت

ختم نبوّت و شریعت اسلام به این معناست که پس از پیامبر اسلام، دیگری به رسالت مبعوث نخواهد شد و شریعت دیگری جایگزین شریعت اسلام نمی‌شود.

قرآن مجید به صراحت پیامبر اسلام را آخرین پیامبر خوانده و فرموده است: «ما كانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِكُمْ وَ لكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِيِّينَ»[1]؛ «محمّد پدر هیچ یک از مردان شما نیست، او فرستاده‌ی خدا و آخرین پیامبران است».

احادیث نبوی نیز بر همین معنا تأکید نموده و ختم نبوّت را با آن حضرت به صراحت اعلام نموده است. از جمله پیامبر (صلِّی الله علیه و آله و سلّم) در حدیث منزلت خطاب به امیر مؤمنان (علیه السّلام) می‌فرماید: «تو نسبت به من همانند هارون نسبت به موسی هستی، جز آن‌که پس از من پیامبر دیگری نخواهد آمد».[2]

بنابراین خاتمیّت مساوی با جاودانگی، نسخ ناشوندگی و بدیل ناپذیری آیین اسلام تا پایان حیات بشر بر روی کره‌ی زمین است. در نتیجه هیچ شریعت دیگری جز اسلام نزد پروردگار مورد قبول و پسندیده نیست.

امامت

امامت در اصطلاح علم کلام عبارت است از: «جانشینی پیامبر اسلام در زمامداری و رهبری فراگیر امّت در امور دینی و دنیوی و حفظ و حراست از دین آنسان که پیروی از امام بر همه‌ی امّت واجب باشد».[3]

شئون پیامبر

به اجماع همه‌ی مسلمانان، پیامبر (صلِّی الله علیه و آله و سلّم) دارای شئون مختلفی بوده‌اند، از جمله:

 1 – دریافت و ابلاغ وحی؛

این همان شأن اساسی نبوّت و به تعبیر دیگر گوهر پیامبری است. قرآن مجید بر چنین رسالتی نسبت به همه‌ی پیامبران و به ویژه پیامبر اسلام تأکید کرده است.[4]

2 – تبیین و تفسیر وحی؛

بیان معصومانه و توضیح آموزه‌های وحیانی برای امّت و رفع هر گونه اختلاف در فهم و کشف و تفسیر دین از جمله وظایف پیامبر است.

قرآن در این باره می‌فرماید: «وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ»؛ «و کتاب (قرآن) را بر تو فرو فرستادیم تا برای مردم آنچه را که به سوی ایشان نازل شده است بیان و تفسیر نمایی».[5]

قرآن مجید تفسیر معصومانه‌ی پیامبر از دین را رافع هر گونه اختلاف و مرجع نهایی قلمداد کرده است.[6]

3 – ولایت و زمامداری امّت؛

از شئون پیامبر اسلام تأسیس دولت اسلامی و رهبری و مدیریّت کلان اجتماع در چارچوب قوانین الهی بوده است. قرآن در موارد مختلف به ابعاد گوناگون این مسئله پرداخته و بر ولایت و رهبری آن حضرت و اطاعت و فرمانبرداری امّا از آن حضرت در مسائل سیاسی، اجتماعی و اقتصادی تأکید کرده است.[7]

اکنون باید دید خاتمیّت در کدام یک از شئون پیامبر جاری است و در کدام یک جاری نمی‌باشد. آن‌گاه می‌توان رابطه‌ی امامت و ختم نبوّت را مورد سنجش قرار داد. مسلّماً مراد از «ختم نبوّت» ختم همه‌ی شئون پیامبر اسلام نیست، بلکه شأن نبوّت ایشان است و گوهر نبوّت همان دریافت و ابلاغ وحی است. بنابراین ختم نبوّت منحصر به شأن نخست است و ربطی به دیگر شئون ندارد و از طرف دیگر امامت استمرار نقش پیامبر در دو حوزه‌ی دیگر یعنی تبیین و تفسیر دین و حوزه‌ی مدیریّت و رهبری امّت اسلام است. بنابراین:

اوّلاً، هیچ تعارضی بین ختم نبوّت و امامت وجود ندارد.

ثانیاً، امامت لازمه‌ی ختم نبوّت است. زیرا اگر چه با ارسال کامل‌ترین وحی تشریعی نیاز به تجدید بعثت و نبوّت تشریعی برطرف شد و با قرار گرفتن مسئولیّت دعوت و ارشاد و تبلیغ دینی بر دوش عالمان نیاز به نبوّت تبلیغی نیز برطرف گردید.[8] امّا درست از همین رو نیاز به امام در امّت ختمیّه رخ می‌نماید.

استاد مطهّری در این باره می‌نویسد: «امام مرجعی است برای حل اختلافات، شاخصی است برای حل اختلافاتی که منشأ آن هم خود علما هستند». به عبارت دیگر قرار گرفتن عالمان در مسند تبلیغ، استنباط و تفسیر دین لاجرم در پی دارنده‌ی فهم‌ها، گرایش‌ها و تفسیرهای مختلف و متعارض از دین خواهد شد بدون وجود مرجعی که از عصمت و حجّیّت در فهم و تبیین دین برخوردار باشد و رأی او فصل الخطاب همه‌ی آرای متعارض باشد اختلاف از میان امّت‌ها دامن برنمی‌چیند. بنابراین تصحیح و باز پیرایی فهم دین و حفظ و انسجام جامعه‌ی دینی درگرو وجود امام معصوم و رهبری‌ها و هدایت‌های اوست.[9] بنابراین دوام و پایندگی اسلام با امامت قرین است و از همین رو در نگاه قرآن امامت یکی از ارکان مهم دین و شرط کمال آن است.

افزون بر مطالب بالا، آنچه در پاسخ دومین پرسش این دفتر پیرامون ضرورت امامت آمد، بر تلازم خاتمیّت و امامت گواهی می‌دهد.

 

منبع: پرسشها و پاسخهای دانشجویی امام شناسی؛ دفتر نشر معارف – تدوین و تألیف: حمیدرضا شاکرین، محمدرضا کاشفی


 

[1]. احزاب (33)، آیه 40.

[2]. المتقی الهندی، کنز العمال، ج 11، (صلِّی الله علیه و آله و سلّم) 607.

[3]. بنگرید: پرسش 1.

[4]. بنگرید: آل عمران (3)، آیه 20؛مائده (5) آیه 92 و 99؛ نحل (16)، آیه 35 و 82؛ رعد (13)، آیه 40؛ نور (24)، آیه 54؛ عنبکوت (29) آیه 18 و…

[5]. نحل (16)، آیه 44.

[6]. نحل (16)، آیه 94.

[7]. بنگرید: مائده (5)، آیه 49 و 55؛ حشر (59)، آیه 7؛ نساء (4)، آیه 65؛ توبه (9)، آیه 6 و…

[8]. جهت آگاهی بیشتر بنگرید: شهید مطهّری، وحی و نبوّت، (صلِّی الله علیه و آله و سلّم) 44- 40؛ همو، ختم نبوّت؛ خاتمیّت، (صلِّی الله علیه و آله و سلّم) 60- 27، قم و تهران: صدرا.

[9]. جهت آگاهی بیشتر بنگرید:

الف. کتاب نقد، شماره 38، بهار 1385؛

ب. محمّد الحق عارفی، خاتمیّت و پرسش‌های نو، مشهد، دانشگاه علوم اسلامی رضوی، اوّل، 1386.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *