مقدمه
بسیاری از علمای اهل سنت معتقدند لمس و بوسیدن قرآن مجید، قبور انبیا و صالحان و نظیر آن اشکالی ندارد و شرک نیست. ولی برخی مثل ابن تیمیه این گونه کارها را نادرست و شرک می دانند. در این مقاله به تعدادی از موارد اتفاقی و اختلافی و عالمانی که صاحبان این نظریات هستند، اشاره می کنیم.
نکته ای که ضرورت تحقیق درباره این موضوع، به ویژه لمس و تقبیل قرآن مجید، قبور صالحان، مخصوصاً قبر شریف پیامبر ص و امثال آن، را در حال حاضر روشن می کند، تبلیغات فراوانی است که وهابیان در دهه های اخیر در این زمینه در رسانه های گوناگون و در طیفی بسیار وسیع مطرح می کنند. این هجمه تبلیغاتی باعث می شود حقایقی که در این زمینه وجود دارد و در فتاوا و نظریات علمای بزرگ اهل سنت یافت می شود، مخفی و پوشیده بماند. البته برای پاسخ گویی به این تهاجمات فرهنگی متفکران شیعه و سنی از طرق گوناگون ـ اعم از صوتی، تصویری و نوشتاری ـ اقدامات بسیار ارزنده و درخشانی کرده اند. در عین حال برای اینکه چنین افکاری هر چه بیشتر آشکار شود، شایسته است آثار بیشتری در زمینه فوق در قالب سخنرانی و فیلم و کتاب و مقاله منتشر و پخش شود. امیدواریم این مقاله به خواست و مشیت الهی در این زمینه گام کوچکی برداشته باشد.
متفاوت بودن انسان ها و اشیای مربوط به آنها حتی بعد از وفات آنها
پیش از یادآوری فتاوا و آرای اهل سنت درباره موضوع این مقاله و طرح متن مقاله، یادآوری یک نکته ضرورت دارد و آن اینکه درجات افراد بسیار متفاوت است. برخی اصلاً مسلمان نیستند و برخی در سطوح ابتدایی اسلام و ایمان قرار دارند و برخی در سطوح بالاتر هستند و تعداد اندکی از مردم جزء اولیاء الله به شمار می آیند. این افراد به سبب مجاهدات و عنایت های خاصی که خداوند متعال به آنها کرده، روحی پاک و نورانی دارند و حتی ممکن است کرامت هایی هم از آنها دیده شود. نورانیت این فرزانگان در اشیای پیرامونی آنها هم تأثیر می گذارد.[1] نکته دیگر این است که انسان با مرگ از بین نمی رود، بلکه به مرحله بالاتر و عالی تری از حیات دست می یابد، و فقط پیکر خاکی او تا مدتی در خاک می ماند. اگر کسی در حال حیات به مقامات معنوی رسید و مستجاب الدعوه شد و دعاهایش به مشیت الهی در حق دیگران هم به اجابت رسید، بعد از مرگ هم ظاهراً این حالت برای او محفوظ است.
حضرت یوسف ع، که در قرآن مجید و روایات اسلامی قصه اش بازگو شده است، جایگاه بس والایی نزد خداوند داشت. پیراهن آن حضرت هم به علت ارتباط با آن وجود شریف و مطهر، یک پیراهن معمولی نبود. لذا وقتی آن را برای حضرت یعقوب ع، پدر گران قدرش، که در اثر گریه زیاد نابینا شده بود، فرستاد، شفا پیدا کرد. در آیه 96 سوره یوسف (فَلَمَّا أَنْ جاءَ الْبَشِیرُ أَلْقاهُ عَلی وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِیراً …) به این مطلب خارق العاده، که گویای کرامت آن بزرگوار است، اشاره شده است. همچنان که پیراهن حضرت یوسف ع با پیراهن های دیگر مردم متفاوت بود، سنگ و خاک و گچ و در و دیوار بدن ها و قبور صالحان با سنگ و خاک و … قبور دیگر مردم متفاوت است و همانند پیراهن حضرت یوسف ع می تواند تأثیراتی در محیط اطراف و حتی کسانی که به زیارت آنها می روند، بگذارد.[2] مردم، اعم از عوام یا خواص، که کم و بیش و به اجمال یا تفصیل از این حقیقت باخبرند، به زیارت قبور اولیاء الله می روند و اشیای مرتبط با این بندگان شایسته خداوند را لمس می کنند و می بوسند تا همانند حضرت یعقوب ع از برکات قبور صالحان و این اماکن مقدس بهره مند شوند. این موضوع چنانچه در این مقاله طرح می شود، مخصوص عوام و مردم شیعه نیست؛ از صدر اسلام تا کنون سنی و شیعه و تحصیل کرده و بی سواد چنین رویکردی داشته اند. همان گونه که مردم دست خود را در فصل سرما روی بخاری می گذارند تا از گرمای آن بهره مند شوند، به قبور صالحان و امثال آن از اشیای مقدس و مبارک، نظیر قرآن مجید، دست می کشند تا از برکت های معنوی و خارق العاده ای که در این اماکن مقدس و اشیای مبارک وجود دارد، استفاده کنند و این کار آنها عملی مشرکانه نیست. زیرا کسانی که این گونه کارها را انجام می دهند، معتقدند همه کاره عالم خداوند است و هیچ موجودی به طور مستقل نمی تواند تأثیری بگذارد. مردم مسلمان در پی قرون متمادی در عین اینکه به قبور پیامبران و جانشینان آنها و صالحان واقعی توجه می کنند و آنها را تعمیر و بازساری می کنند و دست و صورت خود را به ضریح هایشان و وسایل مرتبط با آنها می کشند و می بوسند، ولی هرگز مثل مشرکان آنها را نپرستیده اند و تأثیرشان در عالم خلقت را به مشیت خداوند می دانند. متأسفانه این نکته بر امثال ابن تیمیه و ابن قیم به سبب تنگ نظری هایی که داشتند، پوشیده مانده است.[3] در این مقاله به ذکر آرای علمای اهل سنت درباره لمس و تقبیل حجرالاسود و رکن یمانی و آرای موافقان از آنها درباره لمس و تقبیل قرآن مجید و قبور انبیا و … و مخالفان آنها می پردازیم.
نگاهی به فتاوا و آرای علما درباره لمس و تقبیل حجرالاسود و رکن یمانی
علمای مذاهب اربعه همه اتفاق نظر دارند که استلام حجرالاسود[4] و رکن یمانی جایز است. درباره بوسیدن حجرالاسود هم اتفاق نظر دارند، ولی در خصوص بوسیدن رکن یمانی اتفاق نظر وجود ندارد. ظاهراً بیشتر آنها مخالف این کار هستند. درباره بوسیدن دست هم بعد از استلام حجرالاسود، اتفاق نظر وجود ندارد. مالک مخالف این کار است، ولی احمد بن حنبل و ابوحنیفه و شافعی موافق این کار هستند. نکته دیگر اینکه شافعی بوسیدن تمامی ارکان کعبه، بلکه هر موضعی از آن را مجاز می داند؛ البته نه به این عنوان که دستور خاصی در این زمینه وارد شده باشد. فتاوایی که در ادامه می آید، اشارات و شروح و تفصیلاتی درباره این مطالب و یافته هاست:
سرخسی، از علمای حنفی مذهب (متوفای 482 ق.)، درباره استلام رکنین توسط رسول خدا ص ضمن اشاره به روایت ابن عمر و ابن عباس و اینکه آن حضرت گونه مبارکش را روی رکن یمانی می گذاشت، می نویسد: «وَابْنُ عَبَّاسٍ رَضِی اللَّهُ عَنْهُ یرْوِی “أَنَّ النَّبِی- اسْتَلَمَ الرُّکنَ الْیمَانِی، وَوَضَعَ خَدَّهُ عَلَیه” وَابْنُ عُمَرَ یرْوِی “أَنَّ النَّبِی- اسْتَلَمَ الرُّکنَینِ یعْنِی الْحَجَرَ الْأَسْوَدِ، وَالْیمَانِی».[5]
ابوبکر کاشانی، از علمای حنفی مذهب (متوفای 597 ق.) درباره اعمالی که حاجی شایسته است انجام دهد (از جمله کشیدن دست به حجرالاسود و بوسیدن آن) و اینکه رسول خدا ص و اصحاب آن حضرت چنین رویکردی داشتند، و این نکته که رسول خدا ص گاهی که سوار شتر بود، با عصا رکن را استلام می فرمود و سپس آن را به سوی دهان مبارکش می برد[6] و نیز این نکته که حجرالاسود در روز قیامت برای کسانی که آن را لمس کرده اند، شهادت می دهد، می نویسد:
وَ یدْخُلُ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ … وَ یسْتَلِمُ الْحَجَرَ إنْ أَمْکنَهُ ذَلِک مِنْ غَیرِ أَنْ یؤْذِی أَحَدًا، وَالْأَفْضَلُ أَنْ یقَبِّلَهُ لِمَا رُوِی أَنَّ عُمَرَ الْتَزَمَهُ وَقَبَّلَهُ، وَقَالَ: «رَأَیتُ رَسُولَ اللَّهِ- بِک حَفِیا» وَرُوِی أَنَّهُ قَالَ: «وَاَللَّهِ إنِّی لَأَعْلَمُ أَنَّک حَجَرٌ لَا تَضُرُّ وَلَا تَنْفَعُ، وَ لَوْلَا أَنِّی رَأَیتُ رَسُولَ اللَّهِ- یقَبِّلُک مَا قَبَّلْتُک»، وَفِی رِوَایةٍ أُخْرَی، قَالَ: «لَوْلَا أَنِّی رَأَیتُ رَسُولَ اللَّهِ- یسْتَلِمُک مَا اسْتَلَمْتُک» ثُمَّ اسْتَلَمَهُ وَعَنْ ابْنِ عُمَرَ: «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ- اسْتَقْبَلَ الْحَجَرَ فَاسْتَلَمَهُ، ثُمَّ وَضَعَ شَفَتَیهِ عَلَیهِ فَبَکی طَوِیلًا …» وَعَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: «طَافَ رَسُولُ اللَّهِ- فِی حَجَّةِ الْوَدَاعِ عَلَی بَعِیرٍ یسْتَلِمُ الرُّکنَ بِمِحْجَنٍ [ای بعصا] ثُمَّ یرُدُّهُ إلَی فِیهِ»، وَعَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ- أَنَّهُ قَالَ: «لَیبْعَثَنَّ الْحَجَرُ یوْمَ الْقِیامَةِ، وَلَهُ عَینَانِ یبْصِرُ بِهِمَا، وَأُذُنَانِ یسْمَعُ بِهِمَا، وَلِسَانٌ ینْطِقُ بِهِ فَیشْهَدُ لِمَنْ اسْتَلَمَهُ بِالْحَقِّ» وَ رُوِی «أَنَّ أَصْحَابَ رَسُولِ اللَّهِ- کانُوا یسْتَلِمُونَ الْحَجَرَ ثُمَّ یقَبِّلُونَهُ».[7]
نظیر سخن کاشانی را سرخسی نیز بازگو کرده است.[8]
حفصکی، از علمای حنفی مذهب (متوفای 1088 ق.)، از جمله اعمال حاجی را کشیدن هر دو دست به حجرالاسود و بوسیدن آن دانسته، می نویسد: «و إذا دخل مکة بدأ بالمسجد الحرام … وحین شاهد البیت کبر … وهلل … ثم ابتدأ بالطواف … فاستقبل الحجر مکبرا مهللا رافعا یدیه کالصلاة واستلمه بکفیه وقبله بلا صوت».[9]
ابن عبدالبر (متوفای 463 ق.) که در ابتدا ظاهری مذهب بود و سپس مالکی شد و در عین حال گرایش فراوانی به اقوال شافعی داشت،[10] درباره اینکه استلام رکن اسود و رکن یمانی اجماعی است، می گوید: «اما استلامهما فامر مجمع علیه».[11]
عبد الرحمن بن قاسم، شاگرد مالک بن انس، درباره نظر مالک راجع به استلام ارکان و بوسیدن آنها می گوید:
قال مالک: لا یستلم الرکنین اللذین یلیان الحجر و لا یقبلان و یستلم الرکن الیمانی بالید و توضع الید التی استلم بها علی الفم من غیر ان یقبل یده و لا یقبل الرکن الیمانی بفیه و یستلم الحجر الاسود بالید و توضع علی الفم من غیر تقبیل ایضاً. لا یقبل الید فی استلام الحجر الاسود و لا فی الرکن الیمانی و انما توضع علی الفم من غیر تقبیل و یقبل الحجر الاسود بالفم وحده.[12]
ابن قدامه، از علمای حنابله (متوفای 620 ق.)، به روایت اسلم درباره اینکه عمر حجرالاسود را به پیروی از رسول خدا ص می بوسید و اینکه این روایت متفق علیه است، می نویسد: «روی أسلم قال: “رأیت عمر بن الخطاب رضی الله عنه قبل الحجر وقال: انی لاعلم أنک حجر لا تضر ولا تنفع و لولا انی رأیت رسول لله صلی الله علیه وسلم یقبلک ما قبلتک” متفق علیه».[13]
در روایت دیگری در همین زمینه به سخن ابن عباس آمده است که عمر سه بار حجرالاسود را می بوسید و جمله فوق را می گفت.
همو درباره سیره عبد الله بن عمر در استلام رکن اسود و رکن یمانی به پیروی از حضرت پیامبر ص می نویسد: «وقال ابن عمر ما ترکت استلامهما منذ رأیت رسول الله ص یستلمهما فی شدة ولا رخاء».[14]
ابن قدامه درباره استلام دو رکن اسود و یمانی در هر طواف توسط حاجی و مستند خود در این زمینه می گوید: «وَ یسْتَلِمُ الرُّکنَینِ الْأَسْوَدَ وَالْیمَانِی فِی کلِّ طَوَافِهِ؛ لِأَنَّ ابْنَ عُمَرَ قَالَ: “کانَ رَسُولُ اللَّه- لَا یدَعُ أَنْ یسْتَلِمَ الرُّکنَ الْیمَانِی وَالْحَجَرَ، فِی کلِّ طَوَافِهِ” قَالَ نَافِعٌ: “وَکانَ ابْنُ عُمَرَ یفْعَلُهُ” رَوَاهُ أَبُو دَاوُد».
ابن قدامه می گوید اگر حاجی نمی تواند حجرالاسود را بعد از استلام ببوسد، دست خود را که روی آن کشیده، ببوسد: «وَ إِنْ لَمْ یتَمَکنْ مِنْ تَقْبِیلِ الْحَجَرِ، اسْتَلَمَهُ، وَقَبَّلَ یدَهُ».
و نیز می گوید کسانی که با تقبیل دست در پی استلام حجرالاسود موافق هستند، عبارت اند از: «ابْنُ عُمَرَ، وَجَابِرٌ، وَأَبُو هُرَیرَةَ، وَأَبُو سَعِیدٍ، وَابْنُ عَبَّاسٍ، وَسَعِیدُ بْنُ جُبَیرٍ، وَعَطَاءٌ، وَعُرْوَةُ، وَأَیوبُ، وَالثَّوْرِی، وَالشَّافِعِی، وَإِسْحَاقُ».
همچنین می گوید دلیل ما فعل پیامبر ص است که حجرالاسود را لمس فرمود و دست مبارکش را بوسید. اصحاب پیامبر هم این گونه عمل کردند، و اهل علم هم در این خصوص از اصحاب تبعیت کردند. بنابراین به فتوای کسانی که مخالف آنها هستند،[15] توجهی نباید کرد: «وَ لَنَا “أَنَّ النَّبِی- اسْتَلَمَهُ، وَقَبَّلَ یدَهُ”. اَخْرَجَهُ مُسْلِمٌ. وَفَعَلَهُ أَصْحَابُ النَّبِی ص وَتَبِعَهُمْ أَهْلُ الْعِلْمِ عَلَی ذَلِک، فَلَا یعْتَدُّ بِمَنْ خَالَفَهُمْ».
وی در ادامه می گوید اگر حاجی چیزی مثل عصا دارد که می تواند با آن حجرالاسود را لمس کند، این کار را انجام دهد و آن شیء را ببوسد. دلیل ما روایت ابن عباس است که می گوید: «”رَأَیت رَسُولَ اللَّهِ- یطُوفُ بِالْبَیتِ، وَیسْتَلِمُ الرُّکنَ بِمِحْجَنٍ مَعَهُ، وَیقَبِّلُ الْمِحْجَنَ”. رَوَاهُ مُسْلِمٌ».[16]
با توجه به مطالب گفته شده از ابن قدامه، متوجه می شویم که لمس و بوسیدن حجرالاسود توسط رسول خدا ص امری ثابت و مسلم بوده و جمع زیادی از اصحاب و تابعین و علما هم این گونه عمل کرده یا فتوا داده اند. البته اگر حاجی نتواند حجرالاسود را ببوسد، دست خودش و در مرحله بعد، شیئی را که با آن حجرالاسود را لمس کرده، می بوسد.[17]
نووی، از فقهای شافعی مذهب (متوفای 676 ق.)، درباره سنت دوم از سنن طواف[18] می نویسد:
الثانیة أن یستلم الحجر الأسود بیده فی ابتداء الطواف ویقبله ویضع جبهته علیه فإن منعته الزحمة من التقبیل اقتصر علی الاستلام فإن لم یمکن اقتصر علی الاشارة بالید ولا یشترط بالفم إلا التقبیل ولا یقبل الرکنین الشامیین ولا یستلمهما ویستلم الرکن الیمانی ولایقبله و یستحب أن یقبل الید بعد استلام الیمانی وبعد استلام الحجر الأسود إذا اقتصر علی استلامه للزحمة.[19]
شایان ذکر اینکه شافعی بوسیدن هر موضعی از کعبه را مجاز و حسن دانسته است. در کتاب الام می خوانیم: «فان قال: فلو قبله مقبل؟ قلت: حسن و ای البیت قبل، فحسن غیر انا انما نأمر بالاتباع».[20]
زکریا بن محمد انصاری، از علمای شافعی مذهب (متوفای 926 ق.)، درباره جواز بوسیدن رکن شامی و عراقی و بلکه هر موضعی از کعبه و نظر شافعی در این زمینه می نویسد: «فَلَوْ قَبَّلَهُمَا [ای الشامیین] أَوْ غَیرَهُمَا مِنْ الْبَیتِ أَوْ اسْتَلَمَ ذَلِک لَمْ یکرَهْ، وَلَا هُوَ خِلَافُ الْأَوْلَی، بَلْ هُوَ حَسَنٌ کمَا فِی الِاسْتِقْصَاءِ عَنْ نَصِّ الشَّافِعِی أَنَّهُ قَالَ: وَأَی الْبَیتِ قَبَّلَ فَحَسَنٌ غَیرَ أَنَّا نَأْمُرُ بِالِاتِّبَاعِ».[21]
شربینی، از علمای شافعی (متوفای 977 ق.)، نیز همین نکته را با تعبیری مشابه انصاری بازگو کرده است: «وَالْمُرَادُ بِعَدَمِ تَقْبِیلِ الْأَرْکانِ الثَّلَاثَةِ إنَّمَا هُوَ نَفْی کوْنِهِ سُنَّةً، فَلَوْ قَبَّلَهُنَّ أَوْ غَیرَهُنَّ مِنْ الْبَیتِ لَمْ یکنْ مَکرُوهًا وَلَا خِلَافَ الْأَوْلَی، بَلْ یکونُ حَسَنًا، کمَا نَقَلَهُ فِی الِاسْتِقْصَاءِ عَنْ نَصِّ الشَّافِعِی».[22]
بدرالدین عینی، از علمای حنفی مذهب و شارح صحیح بخاری (متوفای 855 ق.)، هم به نقل از استاد خود، زین الدین عراقی شافعی، بوسیدن هر نقطه از خانه کعبه را حسن دانسته است.[23]
مس و بوسیدن قبر شریف پیامبر ص و قبور صالحان و مس منبر آن حضرت
عده ای از اصحاب پیامبر ص و علما مانند ابو ایوب انصاری، عبد الله بن عمر، محمد بن منکدر، احمد بن حنبل، ابن ابی الصیف یمنی، لمس یا حتی بوسیدن قبر شریف رسول خدا ص یا منبر آن حضرت را جایز دانسته اند. در ادامه به نقل برخی از این یافته ها می پردازیم:
ابن عساکر به اسناد خود از إسماعیل بن یعقوب تیمی نقل کرده است که ابن منکدر (متوفای 130ق.)[24] در جمع اصحابش می نشست و هرگاه دچار «صمات» (احتمالاً به معنای لال شدن موقت) می شد، برمی خاست و صورتش را روی قبر شریف پیامبر ص قرار می داد و سپس به جای اول خود باز می گشت. وقتی به دلیل این کارش بازخواست می شد، پاسخ می داد که ناخوشی مخاطره انگیزی پیدا کرده و هر گاه دچار چنین حالتی شوم، به قبر پیامبر ص پناه می برم و دادخواهی می کنم: «کان محمد بن المنکدر یجلس مع أصحابه قال فکان یصیبه صمات فکان یقوم کما هو حتی یضع خده علی قبر النبی ص ثم یرجع فعوتب فی ذلک فقال إنه یصیبنی خطرة فإذا وجدت ذلک استغثت بقبر النبی ص».[25]
صالحی شامی، از علمای حنفی مذهب (متوفای 942 ق.) درباره اینکه ابو ایوب انصاری به زیارت قبر شریف پیامبر ص مشرف شده و صورتش را روی آن مکان مقدس قرار داده بود، می نویسد:
روی الامام أحمد بسند حسن و أبو الحسن یحیی بن الحسن بن جعفر بن عبد الله الخشنی فی أخبار المدینة عن داوود بن أبی صالح قال: «أقبل مروان یوما فوجد رجلا واضعا وجهه علی القبر، فأخذ مروان برقبته ثم قال: هل تدری ما تصنع؟ فأقبل علیه فإذا هو أبو أیوب فقال: نعم، إنی لم آت الحجرات، إنما جئت النبی ص».[26]
احمد بن محمد بن هانی، معروف به اثرم، از اصحاب احمد حنبل و از حفاظ حدیث (متوفای 261 ق.) درباره استحباب تمسح منبر پیامبر ص و روایتی که در این خصوص وارد شده، می گوید: «اما المنبر، فقد جاء فیه یعنی ما رواه ابراهیم بن عبد الرحمن بن عبد القارئ أنه نظر إلی ابن عمر وهو یضع یده علی مقعد النبی ص من المنبر ثم یضعها علی وجه».[27]
صالحی شامی درباره نظر احمد بن حنبل در خصوص مس منبر و قبر شریف پیامبر ص در کتاب العلل و السؤالات به نقل از فرزندش به روایت «صوان» این گونه گزارش می دهد: «سألت أبی عن الرجل یمسّ منبر النبی- و یتبرّک بمسّه، و یقبله و یفعل بالقبر مثل ذلک، رجاء ثواب الله عز و جل قال: لا بأس».[28]
عینی به نقل از استاد خود، زین الدین، درباره نیکو بودن و جواز بوسیدن دست و پای صالحان و اماکن مقدس و اینکه احمد بن حنبل بوسیدن قبر و منبر شریف پیامبر ص را مجاز می دانست، می نویسد:
و اما تقبیل الاماکن الشریفة علی قصد التبرک و کذا تقبیل ایدی الصالحین و ارجلهم، فهو حسن محمود باعتبار القصد و النیة … اخبرنی الحافظ ابو سعید العلائی قال رأیت فی کلام احمد بن حنبل فی جزء قدیم علیه خط ابن ناصر و غیره من الحفاظ ان الامام احمد سئل عن تقبیل قبر النبی- و تقبیل منبره فقال: لا بأس بذلک.[29]
زرقانی، از علمای مالکی (متوفای 1122ق.)، درباره جواز بوسیدن قبر شریف و منبر رسول خدا ص به نظر احمد بن حنبل می گوید: «نقل عن أحمد لا بأس بتقبیل منبر النبی ص وقبره واستبعد بعض أتباعه صحة ذلک عنه».[30]
زرقانی در موضعی دیگر می گوید: «تقبیل القبر الشریف مکروه الا لقصد التبرک».
بجیرمی، از فقهای شافعی (متوفای 1221ق.)، درباره جواز بوسیدن قبور انبیا و صالحان و قرآن مجید در پرتو قیاس به بوسیدن حجرالاسود و اینکه علمایی مثل ابن ابی الصیف یمنی چنین نظری داشتند، می نویسد: «استنبط بعضهم من تقبیل الحجر تقبیل المصحف والقبر النبوی والقبور الشریفة وقبور الصلحاء، وممن قال بذلک ابن أبی الصیف الیمنی من الشافعیة».[31]
در حواشی الشروانی ـ که متعلق به احمد بن قاسم عبادی (از فقهای شافعی و متوفای 992 ق.) و عبدالحمید شروانی (که تا 1289ق. در قید حیات بوده و احتمالاً شافعی مذهب بوده) است ـ گفته شده که اگر قصد زائر از بوسیدن ضریح های صالحان ـ که مسلماً شامل پیامبران و پیامبر اسلام می شود ـ تبرک باشد، اشکالی ندارد: «نعم إن قصد بتقبیل أضرحتهم التبرک لم یکره».[32] نظیر همین مطلب از ابن حجر هیتمی (متوفای 974 ق.) نقل شده است.[33] مغربی می گوید اصولاً هر کسی این ضریح ها و اعتاب را می بوسد، قصدی جز تبرک ندارد: «هذا هو الواقع فی تقبیل أضرحتهم وأعتابهم فإن أحدا لا یقبلها إلا بهذا القصد».[34]
انصاری نیز در اسنی المطالب می گوید: «قَالَ فِی الْمَجْمُوعِ: وَلَا یسْتَلِمْ الْقَبْرَ وَلَا یقَبِّلْهُ … قَالَ شَیخُنَا: نعم ان کان قبر نبی او ولی او عالم و استلمه او قبله بقد التبرک فلا بأس بذلک».[35]
شمس الدین احمد رملی (متوفای 1004 ق.) هم بوسیدن ضریح ها و دست علما و اولیاء الله و پدران را جایز دانسته است.[36]
گذاشتن دست و صورت بر قبر شریف پیامبر ص
صالحی شامی درباره اینکه بلال صورتش را هنگام زیارت قبر شریف روی آن می گذاشت و اینکه ابن عمر دستش را روی آن قرار می داد، می نویسد: «أن ابن عساکر روی بسند جید أنّ بلالا لما قدم من الشام لزیارة النبی أتی القبر، فجعل یبکی و یمرغ وجهه علیه. و ذکر الخطیب ابن جملة، أن ابن عمر کان یضع یده الیمنی علی القبر الشریف».
خطیب ابن جمله، بعد از درج این دو روایت، می گوید: «و لا شک أنّ الاستغراق فی المحبّة بحمل علی الاذن فی ذلک، و المقصود من ذلک کله الاحترام و التعظیم».[37]
مس و بوسیدن نعلین پیامبر ص
تاج الدین فاکهانی مالکی (متوفای 734 ق.) در مسافرت به دمشق، زمانی که در دارالاشرفیه نعلین پیامبر ص را مشاهده کرد، به بوسیدن آن پرداخت و در حالی که می گریست، چند بیت شعر خواند. ابن فرحون این رخداد را به نقل از عبد الله بن محمد بن علی انصاری در 778[38] این گونه گزارش می دهد:
رحلنا مع شیخنا تاج الدین الفاکهانی إلی دمشق فقصد زیارة نعل سیدنا رسول الله ص التی بدار الحدیث الأشرفیة بدمشق وکنت معه فلما رأی النعل المکرمة حسر عن رأسه وجعل یقبله ویمرغ وجهه علیه ودموعه تسیل وأنشد: فلو قیل للمجنون: لیلی ووصلها … ترید أم الدنیا وما فی طوایاها؟ لقال: غبار من تراب نعالها … أحب إلی نفسی وأشفی لبلواها؟[39]
استحباب بوسیدن حجره پیامبر ص
بهوتی، از علمای حنبلی مذهب، درباره استحباب بوسیدن حجره رسول خدا ص به نقل از ابراهیم حربی گوید: «قال إبراهیم الحربی: یستحب تقبیل حجرة النبی-».[40]
بوسیدن قرآن مجید و روایات
ابن کثیر (متوفای 774 ق.) ذیل شرح حال مختصر عکرمه و اینکه او قرآن را می بوسید، می گوید مستند احمد بن حنبل برای مشروعیت تقبیل مصحف شریف، فعل عکرمه است: «عکرمة بن أبی جهل … کان یقبل المصحف و یبکی و یقول: کلام ربی کلام ربی. احتج بهذا الامام أحمد علی جواز تقبیل المصحف و مشروعیته».[41]
زرکشی، از علمای شافعی (متوفای 794 ق.) درباره استحباب بوسیدن قرآن و دلایل این کار می نویسد: «یستحب تقبیل المصحف لأن عکرمة بن أبی جهل کان یقبله وبالقیاس علی تقبیل الحجر الأسود ولأنه هدیة لعباده فشرع تقبیله».[42]
محب الدین طبری، شافعی مذهب (متوفای 694 ق.)، درباره سیره برخی از علما در خصوص بوسیدن قرآن مجید و روایات دینی و قبور صالحان می گوید:
قد رأیت فی بعض تعالیق جدی محمد بن أبی بکر عن الامام أبی عبد الله محمد بن أبی الصیف أن بعضهم کان إذا رأی المصاحف قبلها وإذا رأی أجزاء الحدیث قبلها وإذا رأی قبور الصالحین قبلها قال ولا یبعد هذا والله أعلم فی کل ما فیه تعظیم لله تعالی.[43]
صالحی شامی هم جواز تقبیل مصحف شریف و اجزای حدیث و قبور صلحا را به نقل از ابن ابی الصیف، از فقهای شافعی (متوفای 609 ق.)، این گونه گزارش می دهد: «نقل عن ابن ابی الصیف الیمنی … جواز تقبیل المصحف و اجزاء الحدیث و قبور الصالحین».[44]
حفصکی، از علمای حنفی (متوفای 1088 ق.) درباره سیره عمر و عثمان در خصوص بوسیدن قرآن می گوید: «روی عن عمر أنه کان یأخذ المصحف کل غداة ویقبله ویقول عهد ربی و منشور ربی عز وجل وکان عثمان یقبل المصحف ویمسحه علی وجهه».[45]
دمیاطی، شافعی مذهب (متوفای 1116 ق.)، درباره استحباب بوسیدن قرآن و احترام به آن می نویسد: «ویندب تقبیل المصحف وتطییبه وجعله علی کرسی والقیام له کما قاله النووی».[46]
صالحی شامی درباره جواز بوسیدن قرآن و روایات و قبور صالحان به نقل از ابن ابی الصیف می گوید: «نقل عن ابن أبی الصیف الیمنی أحد علماء مکة من الشافعیة جواز تقبیل المصحف، و أجزاء الحدیث، و قبور الصالحین». [47]
بوسیدن دست انسان صالح یا زاهد یا پیرمرد
انصاری، از علمای شافعی (متوفای 926 ق.)، در خصوص جواز بوسیدن دست افراد فوق که نزد انسان می آیند و اینکه این رویکرد، سیره مسلمانان در همه زمان ها بوده، می نویسد:[48] «وَ تَقْبِیلُ الْیدِ لِزُهْدٍ أَوْ صَلَاحٍ أَوْ کبَرِ سِنٍّ أَوْ نَحْوِهَا مِنْ الْأُمُورِ الدِّینِیةِ کشَرَفٍ وَصِیانَةٍ مُسْتَحَبٌّ اتِّبَاعًا لِلسَّلَفِ وَالْخَلَفِ».[49]
بجیرمی، از فقهای شافعی (متوفای 1221ق.) می گوید: «قد تقرر أنه یسنّ تقبیل ید الصالح بل ورجله».[50]
بوسیدن صورت میت
حنفی ها و حنبلی ها و مالکی ها به طور مطلق بوسیدن صورت میت را جایز می دانند، ولی شافعی ها بوسیدن صورت میت صالح را جایز و غیر او را مکروه می دانند: «ذَهَبَ الْحَنَفِیةُ وَالشَّافِعِیةُ وَالْحَنَابِلَةُ إِلَی جَوَازِ تَقْبِیل وَجْهِ الْمَیتِ لِخَبَرِ أَنَّهُ- قَبَّل عُثْمَانَ بْنَ مَظْعُونٍ بَعْدَ مَوْتِهِ وَلِمَا ثَبَتَ أَنَّ أَبَا بَکرٍ رَضِی اللَّهُ عَنْهُ قَبَّل وَجْهَ رَسُول اللَّهِ- بَعْدَ مَوْتِهِ … وَ خَصَّ الشَّافِعِیةُ وَجْهَ الْمَیتِ الصَّالِحِ، أَمَّا غَیرُهُ فَیکرَهُ».[51]
بجیرمی تقبیل وجه میت صالح یا عالم را مستحب می داند.[52]
جواز بوسیدن هر چیزی که شایسته احترام و تعظیم الهی است
محب طبری می گوید: «و یمکن أن یستنبط من تقبیل الحجر واستلام الأرکان جواز تقبیل ما فی تقبیله تعظیم الله تعالی فإنه إن لم یرد فیه خبر بالندب لم یرد بالکراهة».[53]
ابن حجر عسقلانی هم به نقل از برخی علما درباره جواز بوسیدن هر چیزی که شایسته احترام است، می نویسد: «استنبط بعضهم من مشروعیة تقبیل الأرکان جواز تقبیل کل من یستحق التعظیم من آدمی وغیره».[54]
نظیر همین نکته را زرقانی حکایت می کند.[55]
تقبیل صورت مسافر
انصاری می نویسد: «(وَیسَنُّ تَقْبِیلُ وَجْهِ صَاحِبٍ قَدِمَ مِنْ السَّفَرِ) أَوْ نَحْوِهِ».[56]
بوسیدن اعتاب صالحان و تابوت های آنها
بجیرمی بعد از نقل این سخن ابن صلاح، که سجده عوام در مقابل بزرگان از گناهان بزرگ و شاید حتی کفر باشد، و نظیر آن خم شدن به حد رکوع در برابر امرا می گوید: «قلت: ولیس من ذلک تقبیل أعتاب الأولیاء وتوابیتهم بقصد التبرک کما أفتی به شیخنا سیدی محمد الشوبری تبعاً لفتوی شیخه».[57]
شیخ حسین بن سلیم بن سلامة بن سلیمان ابن عوض بن داوود حسینی حنفی (متوفای 1274 ق.) نیز درباره جواز بوسیدن اعتاب انبیا و اولیاء الله مجموعه ای به نام «رسالة فی جواز تقبیل أعتاب الأنبیاء والأولیاء»[58] نگاشته است.
شماری از آرای مخالفان لمس و تقبیل قرآن مجید و قبور انبیا و امثال آن
برای جامه عمل پوشاندن به وعده ای که در این مقاله درباره درج آرای کسانی که با لمس و تقبیل بسیاری از اشیا و اماکن مقدس مخالف اند و چنین رویکردهایی را غیرشرعی و بعضاً شرک دانسته اند، باید نمونه هایی را منعکس کنیم. این گروه، که به نظر می رسد بسیار اندک اند، فقط لمس و تقبیل حجرالاسود و رکن یمانی را مشروع می دانند.
ابن قیم جوزیه از جمله کسانی است که در تمامی مواضع کره زمین لمس و بوسیدن چیزی جز حجرالاسود و رکن یمانی را جایز نمی داند: «لیس علی وجه الأرض موضعٌ یشرع تقبیلُه واستلامُه و تُحط الخطایا والأوزار فیه غیرَ الحجر الأسود، والرکن الیمانی».[59]
ابن تیمیه می گوید: «من طاف بقبور الصالحین او تمسح بها کان مرتکباً اعظم المظالم».[60] و نیز می گوید: «اتفق المسلمون علی أن من زار قبر النبی ص أو غیره من أهل بیته أو غیرهم أن لا یتمسح به، ولا یقبل ما أقیم علیه من الأنصاب».[61]
در جای دیگری می گوید: «فلا شیء من الأرض یقبل ویتمسح به سوی الحجر الأسود والرکنین الیمانیین»،[62] و می نویسد: «حُجْرَةُ نَبِینَا ص وَحُجْرَةُ الْخَلِیلِ، وَغَیرُهُمَا مِنْ الْمَدَافِنِ الَّتِی فِیهَا نَبِی أَوْ رَجُلٌ صَالِحٌ: لَا یسْتَحَبُّ تَقْبِیلُهَا وَلَا التَّمَسُّحُ بِهَا بِاتِّفَاقِ الْأَئِمَّةِ، بَلْ مَنْهِی عَنْ ذَلِک».[63]
همچنین می گوید: «الْقِیامُ لِلْمُصْحَفِ وَتَقْبِیلُهُ لَا نَعْلَمُ فِیهِ شَیئًا مَأْثُورًا عَنْ السَّلَفِ وَقَدْ سُئِلَ الْإِمَامُ أَحْمَد عَنْ تَقْبِیلِ الْمُصْحَفِ. فَقَالَ: مَا سَمِعْت فِیهِ شَیئًا. وَلَکنْ رُوِی عَنْ عِکرِمَةَ بْنِ أَبِی جَهْلٍ: أَنَّهُ کانَ یفْتَحُ الْمُصْحَفَ وَیضَعُ وَجْهَهُ عَلَیهِ».[64]
صالح بن فوزان، از معاصران، می نویسد: «التبرک بقبور الصالحین کالتبرک باللات».[65]
نتیجه و رهیافت
علی رغم آنچه ابن تیمیه و هم فکران گذشته و حال او درباره بوسیدن و لمس قبر شریف پیامبر ص و قرآن مجید و نظایر آن[66] اظهار داشته و آن را خلاف اجماع و مخالف فتوای رهبران اهل سنت و از مظاهر شرک و از بزرگ ترین گناهان دانسته اند، مشخص شد که بسیاری از صحابه و تابعین و علما و شخصیت های دینی و فکری اهل سنت و پیشوایانشان ـ چه قدیمی و چه جدید ـ با تفاوت ها و گرایش هایی که دارند،[67] خلاف آنها نظر و فتوا داده اند و عمل کرده اند؛ حتی در جواز این کار پژوهش هایی هم ارائه شده است. این نکته هم فهمیده می شود که تعداد موافقان بسیار بیشتر از مخالفان است.
منابع
1 – ابن حجر، تهذیب التهذیب، بی جا: دار الفکر، 1404ق.
۲ – ، فتح الباری، بیروت: دار المعرفه، 1379ق.
۳ – ابن عساکر، تاریخ دمشق، تحقیق: علی شیری، بی جا: دار الفکر، 1415ق.
۴ – ابن قدامه، الشرح الکبیر، بیروت: دار الکتاب العربی، بی تا.
۵ – ابن قدامه، المغنی، بیروت: دار الکتاب العربی، بی تا.
6 – ابن قیم الجوزیه، محمد بن أبی بکر بن أیوب، زاد المعاد فی هدی خیر العباد، بیروت/کویت: مؤسسة الرساله/ مکتبة المنار الإسلامیه، چاپ بیست و هفتم، 1415ق.
۷ – ابن کثیر، أبو الفداء اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایه، بیروت: دار الفکر، 1407ق.
۸ – انصاری، زکریا بن محمد بن زکریا، أسنی المطالب شرح روض الطالب، بی جا: بی نا، بی تا.
۹ – بجیرمی، سلیمان بن محمد بن عمر، تحفة الحبیب علی شرح الخطیب، بیروت: دار النشر/ دار الکتب العلمیه، چاپ اول، 1417ق.
۱۰ – بجیرمی، سلیمان بن محمد بن عمر، حاشیة البجیرمی علی الخطیب، بی جا: بی ناف بی تا.
۱۱ – بهوتی، منصور بن یونس بن إدریس، کشاف القناع عن متن الإقناع، بیروت: دار الفکر، 1402ق.
۱۲ – حفصکی، علاء الدین، الدر المختار، بی جا: دار الفکر، 1416ق.
۱۳ – حقی بروسوی، اسماعیل، تفسیر روح البیان، بیروت: دار الفکر، بی تا.
14 – دمیاطی، شهاب الدین أحمد بن محمد بن عبد الغنی، إتحاف فضلاء البشر فی القراءات الأربعة عشر ویسمی «منتهی الأمانی والمسرات فی علوم القراآت»، لبنان: دار النشر/ دار الکتب العلمیه، چاپ اول، 1419ق.
۱۵ – ذهبی، شمس الدین، تذکرة الحفاظ، هند: مکتبة الحرم المکی، بی تا.
۱۶ – زرقانی، محمد بن عبد الباقی بن یوسف، شرح الزرقانی علی موطأ الإمام مالک، بیروت: بی نا، 1411ق.
۱۷ – زرکشی، بدر الدین محمد بن عبد الله بن بهادر، البرهان فی علوم القرآن، تحقیق: محمد أبو الفضل إبراهیم، بی جا: دار إحیاء الکتب العربیه، چاپ اول، 1376ق.
۱۸ – سرخسی، شمس الدین، المبسوط، بیروت: دار المعرفه، 1406ق.
19 – شافعی، محمد بن ادریس، کتاب الام، بی جا: دار الفکر، چاپ اول، 1400ق.
۲۰ – شربینی، محمد، مغنی المحتاج، بی جا: دار احیاء التراث العربی، 1377ق.
۲۱ – صالحی شامی، محمد بن یوسف، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، تحقیق: عادل احمد عبد الموجود و علی محمد معوض، بیروت: دار الکتب العلمیه، چاپ اول، 1414ق.
22 – عینی، بدر الدین، عمده القاری فی شرح صحیح البخاری، بی جا: دار الفکر، بی تا.
۲۳ – کاشانی، ابو بکر، بدایع الصنایع، پاکستان: المکتبة الحبیبیه، 1409ق.
24 – مالک بن انس، المدونة الکبری، مصر: المطبعة السعاده، بی تا.
۲۵ – الموسوعة الفقهیة الکویتیه، کویت: وزارة الأوقاف والشئون الإسلامیه، 1404-1427ق.
۲۶ – نووی، محیی الدین، روضة الطالبین، بیروت: المکتب الاسلامی، 1405ق.
منبع: نشریه سراج منیر
پاورقی ها
[1]. در روان شناسی مردن هم اجمال این نکته به اثبات رسیده که افراد با یکدیگر متفاوت هستند و هاله هایی که اطراف آنها وجود دارد و سرتاسر بدنشان را گرفته، یکسان نیست. این حقیقت با دستگاه های پیشرفته رؤیت شده است.
[2]. شاید این موضوع همان نکته ای است که در علم روان شناسی مطرح است که از هر شیئی انرژی به محیط اطراف ساطع می شود. طبق قانون «دوبروی» به هر ذره می توان طول موجی را نسبت داد؛ یعنی هر ذره در حال ساطع کردن انرژی از خود است (نک.: شاهین فرهنگ، دوره آموزشی انسان موفق، بحث هاله های انرژی).
[3]. آنچه در اینجا شایسته درج است، اتفاقی است که در مراسم کفن و دفن و خاک سپاری ابن تیمیه ـ که متأسفانه برخی از گذشتگان و پیروانشان در عصر کنونی او را سمبل و قهرمان مبارزه با شرک و انحراف در توحید دانسته اند ـ رخ داد و کسی هم به آن اعتراض نکرد؛ حتی ابن کثیر شامی، که شاگرد ابن تیمیه است و مقام علمی او را بسیار بالا دانسته اند، این گزارش را نقل کرده، ولی با سکوت از کنار آن گذشته، و گویا آن را تأیید هم کرده است. به هر حال، ابن کثیر می گوید: «و شرب جماعة الماء الّذی فضل من غسله، و اقتسم جماعة بقیة السدر الّذی غسل به، و دفع فی الخیط الّذی کان فیه الزئبق الّذی کان فی عنقه بسبب القمل مائة و خمسون درهما، و قیل إن الطاقیة التی کانت علی رأسه دفع فیها خمسمائة درهما» (أبو الفداء اسماعیل بن عمر ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج14، ص157).
[4]. اسماعیل حقی بروسوی، از علمای حنفی مذهب و متوفای 1137ق.، تفسیر و برداشتی عرفانی از برخی احادیثی که درباره مسح حجرالاسود است، کرده است و بر همین اساس انسان کامل را برتر از کعبه دانسته، دست او را از حجرالاسود برتر دانسته و بوسیدن دست انسان کامل را همان بیعت با خدا و رسول او دانسته است. بروسوی می نویسد: «و فی الحدیث: “الحجر الأسود یمین اللّه فی ارضه فمن لم یدرک بیعة رسول اللّه فمسح الحجر فقد بایع اللّه و رسوله” و فی روایة: “الرکن یمین اللّه فی الأرض یصافح بها عباده کما یصافح أحدکم أخاه”… یقول الفقیر: لا شک ان الکعبة عند اهل الحقیقة اشارة الی مرتبة الذات الاحدیة و الذات الاحدیة قد تجلت لرسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم بجمیع أسمائها و صفاتها فکانت الکعبة صورة رسول اللّه و الحجر الأسود صورة یده الکریمة و اما حقیقة سر الکعبة و الحجر فذاته الشریفة و یمینه المبارکة و من هنا نعرف! ان الإنسان الکامل أفضل من الکعبة و کذا یده اولی من الحجر و لما انتقل النبی علیه السلام خلفه ورثته بعده فهم مظاهر هذین السرین فلا بد من تقبیل الحجر فی الشریعة و من تقبیل ید الانسان الکامل فی الحقیقة فانه المبایعة الحقیقة فانها عین المبایعة مع اللّه و رسوله» (اسماعیل حقی بروسوی، تفسیر روح البیان، ج9، ص23).
[5]. شمس الدین سرخسی، المبسوط، ج4، ص49.
[6]. ظاهراً یعنی سر عصا را می بوسید.
[7]. ابوبکر کاشانی، بدایع الصنایع، ج2، ص146.
[8]. رک: شمس الدین سرخسی، المبسوط، ج4، ص 9 و 10.
[9]. علاء الدین حفصکی، الدر المختار، ج2، ص541-543؛ برخی از جملات متن فوق داخل پرانتز بوده است؛ زیرا آنها متن اصلی این کتاب بوده اند. ما آنها را به دلیل آنکه خواننده این مقاله دچار مشکل نشود، حذف کردیم.
[10]. نک.: شمس الدین ذهبی، تذکرة الحفاظ، ج3، ص1120.
[11]. ابن قدامه، المغنی، ج2، ص394.
[12]. مالک بن انس، المدونة الکبری، ج1، ص363 و 364. البته این کتاب را مالک ننوشته است. به دلیل اینکه فتاوای او در این کتاب گرد آمده است، به نام وی ثبت شده است.
[13]. ابن قدامه، المغنی، ج2، ص383.
[14]. همان، ص394.
[15]. مالک از جمله مخالفان است.
[16]. ابن قدامه، المغنی، ج3، ص 395.
[17]. البته مرحله دیگری هم در این زمینه وجود دارد که ما آن را نقل نکردیم.
[18]. که به نظر وی پنج سنت است.
[19]. محیی الدین نووی، روضة الطالبین، ج3، ص85.
[20]. محمد بن ادریس شافعی، کتاب الام، ج2، ص188.
[21]. زکریا بن محمد بن زکریا انصاری، اسنی المطالب، ج6، ص169.
[22]. محمد شربینی، مغنی المحتاج، ج1، ص488.
[23]. بدرالدین عینی، عمدة القاری، الجزء التاسع، ص241.
[24]. ابن حجر از او در برخی آثارش با عنوان «احد الائمة الاعلام» یاد کرده و نظر کسانی چون ابن راهویه، حمیدی، واقدی و غیر او را در توصیفش ذکر کرده است (نک.: ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج9، ص418 و 419).
[25]. ابن عساکر، تاریخ دمشق، ج56، ص50 و 51.
[26]. محمد بن یوسف صالحی شامی، سبل الهدی، ج12، ص398.
[27]. ابن قدامه، المغنی، ج3، ص591.
[28]. محمد بن یوسف صالحی شامی، سبل الهدی، ج12، ص398.
[29]. بدرالدین عینی، عمدة القاری، الجزء التاسع، ص241.
[30]. محمد بن عبد الباقی بن یوسف زرقانی، شرح الزرقانی، ج2، ص409.
[31]. سلیمان بن محمد بن عمر بجیرمی، تحفة الحبیب، ج3، ص207.
[32]. عبد الحمید شروانی و ابن القاسم عبادی، حواشی الشروانی، ج3، ص175.
[33]. ابن حجر هیتمی، تحفة المحتاج، ج11، ص277.
[34]. مغربی، حاشیة المغربی، ج3، ص10.
[35]. زکریا بن محمد بن زکریا انصاری، اسنی المطالب، ج4، ص352.
[36]. نک.: انصاری رملی، شمس الدین محمد ابن احمد، نهایة المحتاج الی شرح المنهاج، ج10، ص333.
[37]. محمد بن یوسف صالحی شامی، سبل الهدی، ج12، ص398.
[38]. یعنی 44 سال بعد از آن مسافرت.
[39]. ابراهیم بن علی یعمری مالکی ابن فرحون، المنهاج المذهب فی معرفة اعیان علماء المذهب، ص108.
[40]. بهوتی، کشف القناع، ج2، ص151.
[41]. ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج7، ص34.
[42]. زرکشی، البرهان، ج1، ص479.
[43]. بدر الدین عینی، عمدة القاری، الجزء التاسع، ص241.
[44]. محمد بن یوسف صالحی شامی، سبل الهدی، ج12، ص399.
[45]. علاء الدین حفصکی، الدر المختار، ج6، ص701 و 702.
[46]. شهاب الدین أحمد بن محمد بن عبد الغنی دمیاطی، إتحاف فضلاء البشر فی القراءات الأربعة عشر، ص25.
[47]. محمد بن یوسف صالحی شامی، سبل الهدی، ج12، ص399.
[48]. در برخی از مواضع عبارت انصاری پرانتز وجود داشته که ما آن را برداشتیم.
[49]. زکریا بن محمد بن زکریا انصاری، اسنی المطالب، ج20، ص399.
[50]. سلیمان بن محمد بن عمر بجیرمی، تحفة الحبیب، ج3، ص207.
[51]. الموسوعة الفقهیة الکویتیه، ج39، ص412.
[52]. سلیمان بن محمد بن عمر بجیرمی، حاشیة البجیرمی، ج4، ص406.
[53]. بدر الدین عینی، عمدة القاری، الجزء التاسع، ص241.
[54]. ابن حجر، فتح الباری، ج3، ص475.
[55]. محمد بن عبد الباقی بن یوسف زرقانی، شرح الزرقانی، ج2، ص409.
[56]. زکریا بن محمد بن زکریا انصاری، اسنی المطالب، ج20، ص402.
[57]. سلیمان بن محمد بن عمر بجیرمی، تحفة الحبیب، ج1، ص523.
[58]. اسماعیل بغدادی، هدیة العارفین، ج1، ص174.
[59]. ابن قیم الجوزیة، زاد المعاد، ج1، ص48.
[60]. عبدالحسین امینی، الغدیر، ج5، ص154.
[61]. ابن تیمیه، المستدرک علی مجموع فتاوی شیخ الاسلام، ج1، ص19.
[62]. مختصر الفتاوی المصریة لابن تیمیة، ج2، ص49.
[63]. ابن تیمیه، الفتاوی الکبری، ج2، ص440.
[64]. ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ج23، ص65.
[65]. صالح بن فوزان، مؤلفات الفوزان، ج7، ص77.
[66]. البته منظور این نیست که کلیه چیزهایی که گفته شده بوسیدن و لمس آنها شرک است، از نظر اهمیت و ارزش در یک رتبه و مقام قرار دارند.
[67]. یعنی اینکه شافعی یا مالکی یا حنفی یا حنبلی مذهب هستند یا گرایش های دیگری دارند.