وهابيان تبرك به آثار به جا مانده از صالحان پس از رحلتشان را نيز جايز نمي‌دانند. جهت روشن شدن سيره مسلمانان و عقلا در طول تاريخ،‌ به مواردي از اين نوع تبرك نيز به عنوان نمونه اشاره مي‌شود.

1. تبرك به شال و كمربند حضرت اسحاق (ع)

فخر رازي اشعري شافعي در تفسير آيه «قالوا إن يسرق فقد سرق أخ له من قبل فأسرها يوسف في نفسه و لم يبدها لهم قال انتم شر مكانا و الله اعلم بما تصفون»[1] مي‌نويسد: علما در اين كه برادران حضرت يوسف (ع) سرقت چه چيزي را به او نسبت دادند، اختلاف دارند. يكي از اقوال اين است كه عمه حضرت يوسف (ع) او را بسيار دوست داشت و تصميم گرفت حضرت يوسف (ع) را نزد خودش نگه دارد. او براي نگه داشتن حضرت يوسف (ع) پيش خود، دست به حيله زد و شال و كمربندي را كه از حضرت اسحاق «ع» نزد او بود و به آن تبرك مي‌جستند به كمر حضرت يوسف (ع) بست و ادعا كرد كه حضرت يوسف (ع) آن را دزديده است و با اين حيله، حضرت يوسف (ع) را پيش خودش نگه داشت.[2]

2. تبرك بني اسرائيل به صندوقچه

آلوسي در تفسير آيه «و قال لهم نبيهم إن ءايه ملكه أن يأتيكم التابوت فيه سكينه من ربكم و بقيه مما ترك ءال موسي و ءال هرون تحمله الملئكه إن في ذلك لأيه لكم إن كنتم مومنين»[3] پس از نقل اقوال مختلف درباره صندوقي كهبراي حضرت طالوت آورده شد، به نقل از امام باقر (ع) مي‌نويسد: صندوقچه‌اي كه براي حضرت طالوت (ع) آورده شد، همان صندوقچه‌اي بود كه براي مادر حضرت موسي نازل شد و ايشان حضرت موسي را در آن گذاشت و به دريا انداخت. اين صندوقچه نزد بني اسرائيل بود و آنان به اين صندوقچه تبرك مي‌جستند.[4]

3. تبرك صحابه و مسلمانان به خاك قبر حضرت حمزه (ع)

مسلمانان و صحابه براي حضرت حمزه عموي پيامبر اكرم (ص) كه در سال سوم هجري در جنگ احد به شهادت رسيد و پس از شهادت، از او به عنوان سيدالشهداء ياد مي‌شد، احترام و جايگاه ويژه‌اي قائل بودند و به خاك قبر ايشان تبرك مي‌جستند. زركشي پس از بيان اين مطلب كه حمل و انتقال خاك مدينه به دليل قداست و حرمت آن، به مناطق ديگر جايز نيست، مي‌نويسد: خاك قبر حضرت حمزه از اين حكم استثنا شده است زيرا همه مسلمانان اتفاق نظر دارند كه برداشتن از خاك قبر حضرت حمزه و بردن آن براي مداواي مريضي‌ها، اشكالي ندارد.[5]

صنهاجي مي‌نويسد: درباره خاك قبوري كه مردم آن را براي تبرك برمي‌دارند، از احمد بن يكوت پرسيدم: آيا اين عمل جايز است؟

وي در پاسخ گفت: اين عمل جايز است و هيچ اشكالي ندارد زيرا مردم و مسلمانان هميشه از خاك قبور علما، شهدا و صالحان برداشته و به آن تبرك جسته‌اند. خاك قبر حضرت حمزه نيز از همان صدر اسلام توسط مسلمانان برداشته شده و به آن تبرك جسته‌اند.[6]

ابن فرحون مي‌نويسد: مردم از خاك‌هاي اطراف قبر حضرت حمزه برداشته و با آن دانه‌هايي شبيه دانه‌هاي تسبيح درست مي‌كنند.[7]

4. تبرك به سنگي كه در خانه فاطمه زهرا (ع) بود

يحيي بن عباد مي‌گويد: وقتي فاطمه دختر امام حسين (ع) و شوهرش حس بن حسن را از خانه حضرت فاطمه (ع) بيرون كردند و خانه را خراب كردند، حسن بن حسن فرزند بزرگش جعفر را فرستاد و به گفت: مواظب باش و ببين آيا سنيگ را كه فلان صفت را دارد از خانه بيرون مي‌آورند؟

جعفر به دستور پدر مراقب آنان بود و هنگامي كه مشاهده كرد آنان اساس منزل را بيرون ريخته و آن سنگ را بيرون آوردند، سريعا به پدرش خبر داد. حسن بن حسن پس از شنيدن خبر، خدا را شكر كرد و گفت: اين سنگ همان سنگي است كه وقتي پيامبر اكرم (ص) به خانه دخترش فاطمه (ع) مي‌امد، روي آن نماز مي‌خواند يا اين كه حضرت فاطمه (ع) روي آن نماز مي‌خواند. (شك از راوي يعني يحيي بن عباد است). امام رضا (ع) مي‌فرمايند: حضرت فاطمه (ع) امام حسن و امام حسين (ع) را روي همين سنگ به دنيا آورده است. يحيي بن عباد مي‌گويد: حسين بن عبدالله بن عبدالله بن حسين هنگامي كه مريض مي‌شد سنگ‌ريزه‌ها را از روي اين سنگ كنار مي‌زد و بدنش را به آن مي‌ساييد.[8] اگر سنگي به خاطر اين كه حضرت فاطمه (ع) دو فرزند بزرگوارش امام حسن و امام حسين (ع) را روي آن به دنيا آورده است و يا به خاطر اين كه پيامبر اكرم (ص) يا حضرت فاطمه (ع) روي آن نماز خوانده‌اند، مورد احترام واقع شده وبه اين مقام رسيده است كه مورد تبرك واقع شده و از آن شفاي بيماري‌ها طلب مي‌شود، چرا خاك و قبري كه بدن مطهر نبي مكرم اسلام حضرت محمد (ص) را در برگرفته است، داراي اين مقام نباشد؟ و تبرك و طلب شفاي بيماري‌ها از آن جايز نباشد؟

5. تبرك به خاك قبر سعدبن معاذ (متوفاي 5 هجري)

محمد بن شرحبيل بن حسنه مي‌گويد: شخصي هنگام دفن سعد بن معاذ يك مشت از خاك قبر سعدبن معاذ را (به عنوان تبرك) برداشت و به همراه خود برد و از آن مراقبت مي‌كرد. وي وقتي پس ازمدتي به سراغ خاك قبر سعد بن معاذ رفت، مشاهده كرد كه خاك قبر تبديل به مشك شده است.[9]

6. تبرك به خاك قبر عبدالله بن غالب (متوفاي 83 هجري)

عبدالله بن غالب حداني[10] يكي از تابعيني است كه مردم از خاك قبر وي برداشته و به آن تبرك جسته‌اند. مسلمانان پس از دفن شدن  عبدالله بن غالب حداني از خاك قبر او كه بوي مشك مي‌داد، برداشته و به لباس‌هاي خود مي‌ماليدند.[11]

7. تبرك به خاك قبر عبيد بن سريج (متوفاي 98 هجري)

اسحاق بن يعقوب عثماني به نقل از پدرش مي‌گويد: در ايام حج مقابل خانه عثمان بن عفان ايستاده بودم. دونفر سوار بر شتر كه يك اسب و قاطر نيز به همراه داشتند، نزديك شدند و از من خواستند تا آنان را به قبر عبيد بن سريج[12] راهنمايي كنم. همراه آنان به محله (بني) ابي قاره كه محل سكونت قبيله خزاعه بود، آمدم. قبيله خزاعه از مواليان عبيد بن سريج بودند و از محل دفن وي الاع داشتند. از ابن ابي دباكل يكي از اهالي قبيله خزاعه خواستم تا اين دو نفر را به قبر عبيد بن سريج كه در منطقه دسم قرارداشت، راهنمايي كند. ابن ابي دباكل بعدها ماجراي خود و آن دونفر را برايم اين‌گونه تعريف كرد: هنگامي كه آن دو نفر را كنار قبر عبيد بن سريج رساندم، يكي از آنان از مركب پياده شد و هنگامي كه عمامه را از سرش برداشت او را شناختم، او عبدالله بن سعيد بن عبدالملك بن مروان بود. عبدالله بن سعيد پس از پياده شدن از ناقه، ان را پي كرد و با صداي بلند و سوزناك شروع به خواندن ابياتي كرد. شخصي كه همراه او بود نيز از ناقه پياده شد و شترش را پي كرد. عبدالله بن سعيد به او گفت: تو هم اشعار ابويحيي عبيد بن سريج را بخوان. او نيز اشعاري از ابن سريج را خواند. ابن ابي دباكل مي‌گويد: لحظاتي بعد عبدالله بن سعيد بيهوش شد.شخصي كه همراه او بود، شروع به آماده كردن زين قاطر كرد. از او پرسيدم: كيستي؟ گفت: از قبيله بني جذيمه هستم. پرسيدم: از كدام طايفه بني جذيمه هستي؟ گفت: از طايفه عبدالله بن منتشر. ابن ابي دباكل مي‌گويد: عبدالله بن سعيد لحظاتي بيهوش افتاده بود. همراه او كه از قبيله بني جذيمه بود، به صورت او آب مي‌پاشيد و در حالي كه خودش را سرزنش مي‌كرد، اسب را نزديك‌تر آورد و عبدالله بن سعيد را بر آن سوار كرد. از خورجين قاطر قدح و ظرف آبي را بيرون آورد. مقداري از خاك قبر عبيد بن سريج را داخل قدح ريخت و كمي آب روي آن ريخت. از آبي كه با خاك قبر عبيد بن سريج مخلوط كرده بود به عبدالله بن سعيد نوشاند و خودش هم مقداري از همان آب نوشيد. سپس سوار قاطر شد و مرا نيز پشت سر خودش سوار كرد و به سمت مكه حركت كرديم. هنگامي كه نزديك مكه رسيديم مرا پياده كرد و به عبدالله بن سعيد اشاره‌اي كرد. عبدالله بن سعيد بيست دينار به من داد و از هم جدا شديم.[13] اين ماجرا در زمان ابوصفوان عبدالله بن سعيد بن عبدالملك بن مروان اتفاق افتاده است. وي از مشايخ احمد بن حنبل، ابوداود سجستاني، نسائي، شافعي، علي بن مديني، قتيبه بن سعيد و نعيم بن حماد مروزي است و در حدود 200 هجري قمري از دنيا رفته است. تمامي صاحبان صحاح و سنن ششگانه به جز ابن ماجه از او روايت نقل كرده‌اند. يحيي بن معين، علي بن مديني، ابومسلم المستملي و دارقطني او را توثيق كرده‌اند و ابن حبان نيز وي را در كتاب الثقات ذكر كرده است. ابوزرعه نيز درباره او مي‌گويد: «لابأس به، صدوق»[14]

8. تبرك شافعي به قبر ابوحنيفه

علي بن ميمون مي‌گويد: از شافعي شنيدم كه مي‌گفت: من به ابوحنيفه تبرك مي‌جويم و هر روز به زيارت قبر او مي‌آيم.[15]

9. تبرك به لباس و شمشير شقيق بن ابراهيم (متوفاي 194هـ.ق)

ابوعلي شقيق بن ابراهيم ازدي بلخي، شيخ خراسان و يكي از زهاد و مجاهدين در راه خدا مي‌باشد كه در سال 194 هجري قمري در جنگ كولان كشته شده است. علي بن محمد بن شقيق بلخي مي‌گويد: مردم تا امروز به لباس و شمشير پدربزرگم تبرك مي‌جويند.[16]

10. تبرك به قبر نذور

خطيب بغدادي شافعي مي‌گويد: در نزديكي مصلاي نماز عيد قبري است كه به قبر نذور معروف است. گفته مي‌شود اين قبر مربوط به (عبيدالله بن محمد بن عمر بن علي بن الحسين بن علي بن أبي‌طالب (ع)) يكي از اولاد و فرزندان اميرالمؤمنين علي بن ابي‌طالب (ع) مي‌باشد. مردم به زيارت اين قبر مي‌آيند و به آن تبرك مي‌جويند. كساني كه حاجتي دارند به زيارت اين قبر مي‌آيند ودر  كنار آن از خداوند مي‌خواهند تا حاجت و خواسته آنان را برآورده سازد.[17]

11. تبرك به خاك قبر معروف كرخي (متوفاي 200 هجري)

ابومحفوظ معروف بن فيرزان كرخي[18] از عباد و زهاد عراق، در سال 200 هجري قمري در بغداد ازدنيا رفته است و در مقبره باب الدير بغداد به خاك سپرده شده است.

مردم و عرفا در زمان حيات او به ديدن وي مي‌رفتند و به او تبرك مي‌جستند.[19]وي يكي از اساتيد احمدبن حنبل پيشواي فكري حنابله، به شمار مي‌رود.[20] ذهبي سلفي در ابتداي شرح حال معروف كرخي از او با عنوان «بركه العصر» ياد مي‌كند.[21] ابن جوزي درباره قبر معروف كرخي مي‌گويد: قبر معروف كرخي در بغداد آشكار و مشخص است و مردم به قبر او تبرك مي‌جويند.[22] ابراهيم حربي مي‌گويد: قبر معروف براي درمان دردها تجربه شده است.[23] ذهبي سلفي در شرح كلام ابراهيم حربي مي‌نويسد: يعني دعا كنار قبر معروف كرخي مستجاب است زيرا دعا در بقعه‌ها و اماكن مقدس و مبارك به اجابت مي‌رسد.[24]

عبيدالله بن عبدالرحمن بن محمد زهري مي‌گويد: قبر معروف كرخي براي به دست آوردن حاجات، تجربه شده است.[25]

مي‌گويند: هركس صدبار سوره توحيد را كنار قبر معروف كرخي قرائت كند، هر آنچه از خداوند بخواهد، خداوند خواسته او را اجابت مي‌كند.[26]

ابوعبدالله ابن محاملي مي‌گويد: هفتاد سال است قبر معروف كرخي را مي‌شناسم. هر مهموم و غم‌زده‌اي در كنار قبر او مشكلش را با خدا مطرح كرده است، خداوند مشكل او را برطرف كرده و او را از غم و غصه نجات داده است.[27] احمد بن فتح پس از نقل رويايي درباره بشر بن حارث، احمد بن حنبل و معروف كرخي، مي‌گويد: قبر معروف كرخي درمان تمامي دردهاست. هركس حاجتي دارد كنار قبر معروف كرخي بيايد و خواسته خود را با خدا مطرح كند. خداوند دعاي او را اجابت مي‌كند.[28]

ابن خلكان شافعي و يافعي شافعي مي‌گويند: اهالي بغداد در مواقع خشكسالي به قبر معروف كرخي پناه مي‌برند و نماز باران مي‌خوانند و از خداوند طلب باران مي‌كنند.[29]

12. تبرك به احمد بن حنبل (متوفاي 241 هـ.ق)

احمد بن حنبل پيشواي حنابله در سال 241 هجري قمري از دنيا رفته است و در بغداد دفن شده است. قبر احمد بن حنبل نيز مورد تبرك مسلمانان واقع شده است.

ذهبي سلفي مي‌نويسد: بسياري از اولياي خدا از احمد بن حنبل تعريف و تمجيد كرده‌اندو به او تبرك جسته‌اند.[30]

ابومحمد تميمي مي‌گويد: هنگامي كه پدرم ابوالفرج از دنيا رفت، نمي‌خواست او را در كنار احمد بن حنبل دفن كنم اما بالاخره تصميم گرفتم اورا در كنار قبر احمدبن حنبل دفن كنم. پدرم شب به خوابم آمد و فرمود: با دفن كردن من كنار احمدبن حنبل جاي احمد را تنگ كردي. گفتم: اگر دوست داري نبش قبر مي‌كنم و در جاي ديگري دفن مي‌كنم؟ پدرم در جواب گفت: اگر به جاي ديگري منتقل كني به چه كسي تبرك بجويم؟[31]

13. تبرك به خاك قبر بخاري (متوفاي 256 هـ.ق)

غالب بن جبريل مي‌گويد: هنگامي كه بخاري را دفن كرديم، از خاك قبر او بوي زيادي به مشام مي‌رسيد. اين وضعيت مدت زيادي ادامه داشت. مردم آن‌قدر از خاك قبر او (براي تبرك) برداشتند كه قبر ظاهر و نمايان شد. با گذاشتن نگهبان هم نتوانستيم از برداشتن خاك قبر بخاري جلوگيري كنيم. از وضعيت پيش آمده نگران شده بوديم. براي جلوگيري از برداشتن خاك قبر وديده شدن جسد، روي قبر بخاري چوبي كه داراي دريچه‌هايي بود (ضريح) قرار داديم.[32]

14. تبرك به قبر ابراهيم حربي (متوفاي 285 هـ.ق)

ابواسحاق ابراهيم بن اسحاق بن ابراهيم بن بشر در سال 198 هجري قمري به دنيا آمده است و در سال 285 هجري قمري در بغداد از دنيا رفته است و در منزلش واقع در خيابان باب‌ الأنبار دفن شده است. وي يكي از ملازمان احمد بن حنبل بوده وحدود بيست سال با اومصاحبت داشته و از افكار او تبعيت كرده است. دار قطني او را در علم و زهد و ورع با احمد بن حنبل مقايسه كرده است. عبدالرحمن بن علي بن جوزي مي‌نويسد: قبر ابراهيم حربي در بغداد آشكار و ظاهر است و مردم از قبر او انتظار و اميد بركت دارند و به آن تبرك مي‌جويند.[33]

جهت آشنايي بيشتر با شرح حال ابراهيم حربي به فصل «وهابيان و غلو» و منابع مذكور در آن فصل مراجعه شود.

15. تبرك به پيراهن احمد بن حنبل

هنگامي كه منزل صالح فرزند احمد بن حنبل آتش گرفت، تمامي اثاثيه و وسايل خانه كه ارزش آن چهار هزار دينار تخمين زده مي‌شد، طعمه حريق شد و از بين رفت. فرزند احمدبن حنبل از سوختن وسايل و اثاثيه منزل ابراز ناراحتي نكرده بلكه مي‌گويد: از سوختن پيراهن پدرم كه نمازهايش را در آن مي‌خواند و من آن را به ارث برده بودم و به آن تبرك مي‌جستم و نمازهايم را با آن پيراهن مي‌خواندم، ناراحتم.[34]

16. تبرك به صحيح مسلم و بخاري

حاكم نيشابوري شافعي مي‌گويد: از استادم ابوالوليد حسان بن محمد نيشابوري شنيدم كه مي‌گفت: پدرم از من پرسيد: مشغول جمع‌آوري چه چيزي هستي؟ در جواب پدرم گفتم: احاديثي را درباره احادث كتاب بخاري جمع‌آوري مي‌كنم. پدرم مرا به كتاب صحيح مسلم سفارش كرد و فرمود: كتاب صحيح مسلم بركتش بيشتر است.[35]

17. تبرك به قبر ابن بشار حنبلي (متوفاي 313 هـ.ق)

محمد بن ابي يعلي در شرح حال ابوالحسن علي بن محمد بن بشار مي‌نويسد: علي بن محمد بن بشار هفتم ربيع‌الاول سال 313 هجري قمري از دنيا رفته ودر عقبه در نزديكي نجمي به خاك سپرده شد. قبر او الآن آشكار و ظاهر است. مردم به زيارت قبر او مي‌روند و به او تبرك مي‌جويند.[36]

جهت آشنايي با شرح حال علي بن محمد بن بشار به فصل «وهابيان و غلو» و منابع مذكور درآن فصل مراجعه شود.

18. تبرك حنابله به كتاب خرقي

كتاب خرقي نوشته ابوالقاسم عمر بن حسين بن عبدالله بن احمد خرقي[37] حنبلي متوفاي 334 هجري قمري، يكي از كتاب‌هاي مورد احترام واهتمام حنابله است. حاجي خليفه حنفي مي‌نويسد: حنابله در ايام شيوع وبا با قرائت و خواندن اين كتاب به آن تبرك مي‌جويند.[38]

19. تبرك به قبر ابوعبدالرحمن سلمي (متوفاي 412 هـ.ق)

ابوعبدالرحمن محمد بن حسين بن محمد بن موسي نيشابوري در روز يكشنبه سوم شعبان سال 412 هجري قمري در نيشابور از دنيا رفته است. خطيب بغدادي شافعي در شرح حال او مي‌نويسد: وي نزد اهالي نيشابور از احترام خاصي برخوردار بود و محله و خانه‌هاي اودر نيشابور معروف و مشهور است. مردم به زيارت قبر او مي‌روند و به قبرش تبرك مي‌جويند: من نيز به محله و خانه‌هاي او رفتم و قبر او را كه در همان محله قرار دارد، زيارت كردم.[39]

20. تبرك به خاك قبر محرز بن خلف (متوفاي 413 هـ.ق)

محرز بن خلف بن رزين بكري تونسي از نسل ابوبكر، در سال 340 هجري قمري به دنيا آمده است و در سال 413 هجري قمري از دنيا رفته است.

مردم به سمت او هجوم مي‌آوردند و به او تبرك مي‌جستند. ملوانان و صاحبان كشتي‌ها و قايق‌ها نيز به او اعتقاد خاصي داشتند و هرگاه به كنار قبر او مي‌آمدند، مقداري از خاك قبر او برمي‌داشتند و زماني كه دريا طوفاني و مواج مي‌شد از خاك قبر او به دريا مي‌ريختند و از خداوند مي‌خواستند دريا آرام شود.[40]

21. تبرك به قبر اسفراييني (متوفاي 418 هـ.ق)

ابواسحاق ابراهيم بن محمد بن ابراهيم بن مهران اسفراييني در روز عاشوراي سال 418 هجري قمري كه روز باراني بود، در نيشابور از دنيا رفت. بعد از ظهر همان روز بعد از آفتابي شدن هوا جنازه اسفراييني به مقبره حره منتقل و در كنار ابوبكر طرطوسي به خاك سپرده شد. فرزند اسفراييني سه روز بعد با جمعيت فراوان از اسفرايين به نيشابور آمد و جنازه پدرش را به اسفرايين منتقل كرد. سمعاني شافعي او را با القابي همچون: امام و استاد معرفي كرده و مي‌گويد: او يكي از علمايي است كه به مرتبه اجتهاد رسيده و شرايط امامت را در خود جمع كرده بود. وي در علوم مختلف ادبيات، فقه، كلام، اصول و شناخت كتاب و سنت تبحر داشت. سمعاني درباره زيارت قبر او و تبرك مردم به او مي‌نويسد: قبر او امروزه در اسفرايين آشكار و ظاهر است. مردم به زيارت قبر او مي‌روند و به او تبرك مي‌جويند و دعا در كنار قبر او مستجاب است. من نيز قبر او را در اسفرايين زيارت كردم.[41]

22. تبرك حنفي‌ها به كتاب مختصر قدوري

مختصر قدوري، نوشته ابوالحسين احمدبن محمد قدوري بغدادي حنفي، متوفاي428 هجري قمري، يكي ازكتاب‌هاي ارزشمند و مهم نزد حنفيه است كه مورد تبرك حنفيه قرار گرفته است.

حاجي خليفه حنفي به نقل از نويسنده انوار الأدعيه مي‌نويسد: حنفي‌ها در زماني كه وبا شايع مي‌شد با خواندن اين كتاب به آن تبرك مي‌جستند.

حنفي‌ها معتقدند حفظ كردن اين كتاب انسان را از فقر و تنگ‌دستي نجات مي‌دهد و هركس اين كتاب را نزد يكي از اساتيد صالح بخواند و استاد در پايان آن براي او دعا كند، به بركت اين كتاب و دعاي استاد دوازده هزاردرهم به او مي‌رسد.[42]

23. تبرك به قبر علي بن محمد بغدادي حنبلي (متوفاي 468 هـ.ق)

ابوالحسن علي بن محمد بن عبدالرحمن بغدادي در سال 468 هجري قمري درآمد از دنيا رفته است. محمدبن ابي يعلي او را فقيه، فاضل و ذكي معرفي كرده و مي‌نويسد: علي بن محمد بغدادي در سال 467 يا 468 هجري قمري درآمد از دنيا رفته است. مردم به قصد زيارت قبر او به آمد مي‌روند و قبر او را منشأ بركت دانسته و به قبر او تبرك مي‌جويند.[43]

24. تبرك به خاك قبر عبدالخالق بن عيسي حنبلي (متوفاي 470 هـ.ق)

ابوجعفر عبدالخالق بن عيسي بن احمد در سال 411 هجري قمري به دنيا آمده است ودر روز پنجشنبه نيمه صفر سال 470هجري قمري در بغداد از دنيا رفته است و در مقبره باب حرب بغداد در كنار احمد بن حنبل به خاك سپرده شده است.

علما از او با القابي همچون: «زاهد»، «ورع»، «علامه»، «كثير الفنون»، «رأسا في الفقه»، «نافذ الكلمه»، «إمام الحنابله في عصره»، «متقن» و «عالم به احكام قرآن و فرائض» نام برده‌اند. القائم بامرالله خليفه وقت مسلمين نيز براي تبرك به عبدالخالق بن عيسي، وصيت كرد تا پس از مرگش، عبدالخالق بن عيسي او را غسل دهد.[44] محمد بن ابويعقلي در شرح حال او مي‌نويسد: هنگامي كه عبدالخالق بن عيسي از دنيا رفت، جمعيت زيادي براي شركت در تشييع جنازه او حاضر شده بودند و صداي ناله و گريه آنان بلند شده بود. پس از خواندن نماز بر جنازه، او رادر كنار قبر احمد بن حنبل به خاك سپردند. مردم خاك زيادي از قبر او براي تبرك برداشتند.[45]

25. تبرك به خاك قبر ابن عبدويه شافعي (متوفاي 525 هـ.ق)

ابوعبدالله محمد بن حسن بن عبدويه مهرباني در سال 525 هجري قمري در سن 85 سالگي در جزيره كمران از دنيا رفته است. وي يكي از شاگردان ابواسحاق شيرازي بوده و از فقها و اصوليين شافعي به شمار مي‌رود. مدتي را در عدن ساكن بوده و سپس در دولت ال نجاح به زبيد منتقل شده و در همين دوران اموال و دارايي او توسط مفضل بن ابي البركات غارت شد. وي بعد از زبيد به جزيره كمران مهاجرت كرد و تا پايان عمر نيز در همين جزيره سكونت داشت.[46]

حموي در توضيح و تبيين جزيره كمران مي‌نويسد: محمد بن عبدويه در اين جزيره ساكن شد و قبر او نيز در اين جزيره قرار دارد. مردم در سال‌هاي كم باران و خشك كنار قبر او مي‌آيند و با توسل به قبر او از خداوند طلب باران مي‌كنند و هنگامي كه دريا طوفاني و مواج مي‌شود و كشتي‌ها را به تلاطم مي‌اندازد، مقداري از خاك قبر اورا به دريا مي‌ريزند و دريا به اذن خداوند آرام مي‌گيرد.[47]

ابن عماد حنبلي او را شخصي زاهد و باورع معرفي كرده و مي‌نويسد: قبر ابن عبدويه در جزيره كمران مشهور و ظاهر است و مردم به زيارت قبر او مي‌روند.[48]

يافعي شافعي در شرح حال او مي‌نويسد: قبر ابن عبدويه و فرزندش در كنار مسجد قراردارد و صالحان و غير صالحان به زيارت قبر آنان مي‌روند و به خاك قبر آن دو تبرك مي‌جويند.[49] يافعي شافعي به نقل از ابن سمره مي‌نويسد: در سال 574 هجري قمري به همراه مدافع بن سعيد از عدن و از طريق دريا راهي حج شديم. در مسير راه از جزيره كمران عبور كرديم. به قصد زيارت قبر محمد بن عبدويه و فرزندش وارد جزيره شديم. هم هنگام ورود به جزيره و هم هنگام خروج از جزيره به قبر آنان و مسجد و آثار به جا مانده از آنان تبرك جستيم.[50]

يافعي پس از نقل ماجراي ابن سمره مي‌نويسد: من نيز مسجد و قبر محمد بن عبدويه و فرزندش را زيارت كردم.[51]

26. تبرك به قبر خضر بن نصر إربلي (متوفاي 567 هـ.ق)

ابوالعباس خضربن نصر بن عقيل بن نصر إربلي، يكي از فقها و مفسرين شافعي، در سال 478 هجقري قمري در اربل به دنيا آمده است و در شب جمعه، چهاردهم جمادي الاخري سال 567 هجري قمري در زادگاهش از دنيا رفته است و در مدرسه‌اي كه از طرف حاكم اربل براي تدريس وي ساخته شده بود، به خاك سپرده شد.[52] ابن كثير دمشقي سلفي به نقل از ابن خلكان شافعي مي‌نويسد: مردم به زيارت قبر خضر بن نصر مي‌روند. من نيز بارها قبر او را زيارت كردم و مشاهده كردم كه مردم از نقاط مختلف به قصد زيارت قبرش به اربل مي‌آيند و به قبر او تبرك مي‌جويند.[53] نكته قابل توجه اين كه جمله «و رأيت الناس ينتابون قبره و يتبركون به» در «وفيات الأعيان» موجود نيست و به احتمال زياد از آن حذف شده است. البته احتمال هم دارد جمله «و رأيت الناس ينتابون قبره و يتبركون به» كه در «البدايه و النهايه» نقل شده است، عبارت خود ابن كثير باشد، نه ابن خلكان.

27. تبرك به قبر و آثار محمود بن زنكي (متوفاي 569 هـ.ق)

نورالدين محمود بن زنكي حنفي، يكي از پادشاهان و حاكمان مصر و شام، در روز يكشنبه هفدهم شوال سال 511 هجري قمري در حلب به دنيا آمده است و در روز چهارشنبه يازدهم شوال سال 569 هجري قمري در سن 58 سالگي در دمشق از دنيا رفته است و در مدرسه خودش نزديك بازار خواصين به خاك سپرده شده است. اهل سنت از او به نيكي ياد مي‌كنند زيرا او در طول 28 سال حكومت خود، طرفدار سلفيان بود و از عقايد و افكار آنان حمايت مي‌كرد. وي در حمايت و دفاع از اهل جنايت به كشتار شيعيان و پيروان مكتب اهل بيت (ع) نيز مي‌‌پرداخت.[54] ابن كثير دمشقي سلفي مي‌نويسد: قبر نورالدين محمود بن زنكي در دمشق زيارتگاه مردم است. مردم كنار پنجره‌هاي مقبره او حلقه مي‌زنند و تمامي كساني كه از كنار قبر او مي‌گذرند، به او تبرك مي‌جويند.[55] ابن عماد حنبلي مي‌نويسد: دعا در كنار قبر او به اجابت مي‌رسد. مي‌گويند: سه تار مو از موهاي لحيه پيامبر اكرم (ص) همراه او دفن شده است. شايسته است كساني كه به زيارت قبر او مي‌روند، قصد زيارت موهاي پيامبر اكرم (ص) را نيز داشته باشند.[56] يافعي شافعي نيز مي‌نويسد: از عده‌اي نقل شده است كه  دعا كنار قبر نورالدين محمود زنكي مستجاب است.[57]

شرف الدين يعقوب بن معتمد مي‌گويد: شيئي از آثار نورالدين محمود بن زنكي نزد ماست و ما به آن تبرك مي‌جوييم. اين شيء تا سال 650 هجري قمري باقي بود.[58]

28. تبرك به قبر ابن المني حنبلي (متوفاي 583 هـ.ق)

ابوالفتح نصر بن فتيان بن مطر نهرواني بغدادي حنبلي، در سال 501هجري قمري به دنيا آمده است و در روز شنبه چهارم رمضان سال 583 هجري قمري در سن 82 سالگي از دنيا رفته و روز بعد به خاك سپرده شده است. از او با عناويني همچون: «امام»، «علامه»، «مفتي»، «ناصح الإسلام»، «فقيه عراق»، «شيخ الحنابله»، «باورع»، «زاهد»، «عابد» و «پيرو سلف صالح» ياد شده است.[59]

ابن رجب حنبلي و ابن عماد حنبلي با بيان اين مطلب كه بسياري از علماي اهل سنت نزد وي فارغ‌التحصيل شده‌اند، معتقدند فقهاي حنابله جيره خوار ابن‌المني هستند.[60] صفدي شافعي در توصيف تشييع جنازه ابن المني مي‌نويسد: جمعيت زيادي در تشييع جنازه او شركت كرده بودند. لشگريان و سربازان ترك به دليل ترس از مردم و وقوع فتنه، از جنازه او محافظت مي‌كردند. بر روي قبر او ضريحي از چوب كه داراي حلقه‌هاي مسي بود، قرار دادند و مردم او را منشأ بركت دانسته و به قبر او تبرك مي‌جستند.[61]

29. تبرك به پيراهن محمد بلخي (متوفاي 597 هـ.ق)

محمد بلخي يكي از زهاد بغداد در محرم 597 هجري قمري از دنيا رفته است. چون از مال دنيا چيزي نداشت، مادر خليفه مسئوليت تجهيز و تكفين او را به عهده گرفت و پيراهن او را براي تبرك جستن به آن برداشت.[62]

30. تبرك به جنازه عرفه بن علي (متوفاي 602 هـ.ق)

ابوالمكارم عرفه بن علي بن حسن بن علي يكي ديگر از كساني است كه جنازه او مورد تبرك قرار گرفته است. در شرح شحال او نوشته‌اند: او از اهالي بندنيجين (يعني منطقه مرزي مندلي) و شخصي زاهد و عابد بود. غير از شير چيز ديگري نمي‌خورد و تمامي روزها را روزه مي‌گفت. ابن نجار مي‌نويسد: عرفه بن علي در سحر روز دوشنبه نهم ربيع الأول سال 602 هجري قمري در سن هفتاد و هفت سالگي از دنيا رفته است و جنازه او را در تابوتي كه با طناب بسته بودند به مدرسه نظاميه بغداد آورده و مردم به جنازه او تبرك مي‌جستند و عمامه‌‌ها و لباس‌هاي خود را (به عنوان تبرك) روي جنازه او مي‌انداختند.[63]

31. تبرك به جنازه شيخ عماد مقدسي حنبلي (متوفاي 614 هـ.ق)

ابواسحاق ابراهيم بن عبدالواحد بن علي بن سرور مقدسي حنبلي، برادر كوچكتر حافظ عبدالغني بن عبدالواحد بن علي بن سرور،‌در سال 543 هجري قمري در جماعيل[64] به دنيا آمده است و در شب پنجشنبه شانزدهم ذي‌ا لقعده سال 614 هجري قمري در دمشق از دنيا رفته است.

او را با عناويني همچون: «بركه الوقت»، «امام»، «عالم»، «زاهد»، «متواضع»، «آمر به معروف و ناهي از منكر»، «باتقوا»، «با ورع»، «با اخلاص»، «كثير الدعاء»، «كثيرالصلاه»، «كثيرالصوم»، «عالم به قراءات، نحو و فرائض»، «صبور» و «حريص به تعليم قرآن و فقه»، «آشنا با احاديث»، «خوش اخلاق»، «خوش برخورد»، «بخشنده»، «دستگير فقرا» و «پناه‌گاه مردم» معرفي كرده و كرامات زيادي نيز براي او ذكر كرده‌اند.[65] ذهبي سلفي و ابن رجب حنبلي ماجراي فوت و تشييع جنازه شيخ عماد را اين‌گونه توصيف مي‌كنند: شيخ عماد در شب پنجشنبه شانزدهم ذي‌القعده بعد از اين كه نماز مغرب را در مسجد جامع خواند و به منزلش آمد و روزه‌اش را افطار كرد، از دنيا رفت. هنگامي كه جنازه او را آوردند، جمعيت زيادي براي تشييع جنازه او آمده بودند. معتمد والي دمشق مردم را از جنازه شيخ عماد دور مي‌كرد و الا به خاطر ازدحام جمعيت وكثرت متبركين به جنازه شيخ عماد، كفن او پاره مي‌شد.[66]

32. تبرك و استشفا به خط ابوطاهر شافعي (متوفاي 633 هـ.ق)

ابوطاهر محمد بن حسين بن عبدالرحمن انصاري مصري در سال 554 هجري قمري در جوجر يكي از شهرهاي مصر از نواحي دمياط به دنيا آمد و در روز يكشنبه هفتم ذي‌القعده سال 633 هجري قمري در مصر از دنيا رفت. از او با عناويني همچون: شيخ، فقيه، صالح، ورع، زاهد، خطيب مسجد جامع مصر و … نام برده شده است. او در ابتدا شراب‌ساز بود اما در نهايت شيخ ديار مصر شد و براي اوكرامات فراواني ذكر شده است. ابن القليوبي مي‌گويد: مشهور و معروف است كه دعا در كنار قبر او به اجابت مي‌رسد و مردم نيز به همين علت به قصد زيارت و دعا كردن كنار قبر او به محل دفن او مي‌آيند.[67] سبكي شافعي در شرححال ابوطاهري به نقل از ابن‌القليوبي مي‌نويسد: معاصرين وي حتي يهود و نصارا به او اعتقاد خاصي داشتند و دست خط او را براي تبرك و شفاي مريض‌هايشان مي‌بردند.[68]

33. تبرك حنفي‌ها به كتاب «النافع»

حنفي‌ها به كتاب «النافع» نوشته محمد بن يوسف حسيني مدني سمرقندي حنفي، متوفاي 656 هجري قمريف تبرك مي‌جويند.[69]

34. تبرك به قبر ابوالعباس ملثم (متوفاي 672 هـ.ق)

ابوالعباس احمد بن محمد معروف به ملثم در روز سه‌شنبه بيست و چهارم رجب سال 672 هجري قمري در شهر قوص از دنيا رفته و در همان‌جا به خاك سپرده شده است.

سبكي شافعي ايو را شيخ صالخ و داراي كرامات و احوال و مقامات عاليه معرفي كرده و مي‌نويسد: او در شهر قوص دفن شده است و مردم براي تبرك به او به زيارت قبرش مي‌روند.[70]

35. تبرك به جنازه و آب غسل ابن تيميه (متوفاي 728 هـ.ق)

ابن كثير دمشقي سلفي درباره فوت و تشييع جنازه ابن تيميه مي‌نويسد: پس از مرگ ابن تيميه عده زيادي خود را به قلعه دمشق محل وفات ابن تيميه رسانده و قبل از  غسل دادن جنازه ابن تيميه با ديدن جنازه او و بوسيدن جنازه، به او تبرك جستند … مردم دستمال‌ها، عمامه‌ها و لباس‌هاي خود را روي جنازه ابن تيميه مي‌انداختند … عده‌اي آب غسلاو را نوشيدند!!! و باقي‌مانده سدري كه با آن ابن تيميه را غسل داده بودند، بين مردم پخش شد … شخصي ريسماني را كه به جيوه آغشته شده بود و براي دفع شپش در گردن ابن تيميه قرار داشت به 150 درهم خريد و كلاه او نيز به 500 درهم خريداري شد.[71]

36. تبرك به كتاب‌هاي ابن تيميه

ابن كثير دمشقي سلفي در حوادث سال 742 هجري قمري مي‌نويسد: در روز شنبه سوم رجب سال 742 هجري قمري، فخري حاكم وقت قاضي شافعي را احضار كرد و از او خواست تا كتاب‌هايي را كه از ابن تيميه گرفهت بود، برگرداند.

فخري پس از آوردن كتاب‌ها ابن قيم جوزيه و يكي ديگر از علما را احضار كرد و برگردانده شدن كتاب‌هاي ابن تيميه را به آنان تبريك گفت. فخري كتاب‌هاي ابن تيميه را براي تبرك درخزانه نگهداري كرد.[72]

37. تبرك علي بن عبدالكافي سبكي شافعي به فرش زير پاي نووي

عبدالوهاب بن علي بن عبدالكافي سبكي شافعي در شرح حال ابوزكريا يحيي بن شرف نووي شافعي مي‌نويسد: هنگامي كه پدرم (علي‌بن عبدالكافي سبكي) در سال 742 هجري قمري در دارالحديث اشرفيه ساكن شد، شب‌ها براي تهجد و شب‌زنده‌داري به ايوان دارالحديث مي‌رفت و روي فرشي كه در ايوان دارالحديث انداخته بودند، به تهجد مي‌پرداخت. اين فرش توسط شخصي به نام اشرف وقف شده بود و اسم واقف نيز روي آن نوشته شده بود. نووي هنگام تدريس روي همين فرش مي‌نشست. پدرم صورت خود را (به عنوان تبرك) روي فرش مي‌كشيد.[73]

38. تبرك به جنازه محمد بن محمد جزري (متوفاي 832 هـ.ق)

محمد بن محمد جزري در سال 832 هجري قمري در شيراز از دنيا رفته است. تمامي اشراف و بزرگان، خاص و عام براي شركت در تشييع جنازه او، بوسيدن و مس جنازه او به عنوان تبرك، سعي و تلاش كردند. كساني كه نتوانستند خودشان را به جنازه او برسانند، به كساني كه موفق به بوسيدن و تبرك به جنازه او شده بودند، تبرك مي‌جستند.[74]

39. تبرك به خاك قبر مؤدب

حموي مي‌نويسد: قبر مؤدب در تونس قرار دارد. هنگامي كه دريا طوفاني و مواجشود، مردم دريا را به او قسم مي‌دهند.مردم از خاك قبر او همراه خود مي‌برند و براي او نذر مي‌كنند.[75] تبرك به خاك صعيب[76] و تبرك به قطعه سنگي از مروه توسط حضرت علي (ع)[77]  از ديگر موارد و نمونه‌هاي تبرك مسلمانان است.

 منبع: کتاب شناخت وهابیت/نجم الدین طبسی


[1]– سوره يوسف، آيه 77.

[2]– «الثالث: ان عمته كانت تحبه حبا شديدا، فارادت ان تمسكه عند نفسها و كان قد بقي عندها منطقه لإسحق (ع) و كانوا يتبركون بها، فشدتها علي وسط يوسف، ثم قالت بأنه سرقها و كان من حكمهم بأن من سرق يسترق، فتوسلت بهذه الحيله إلي امساكه عند نفسها». فخر رازي اشعري شافعي، التفسير الكبير: ج 18، ص 184، ذيل آيه 77 سوره يوسف.

[3]– سوره بقره، آيه 248.

[4]– «و عن أبي جعفر (ع) انه التابوت الذي أنزل علي ام موسي، فوضعته فيه و القته في البحر و كان عند بني اسرائيل يتبركون به». آلوسي، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم و السبع المثاني: ج 2، ص 764، تفسير آيه 248 سوره بقره.

[5]– «ثم رأيت الزركشي قدقال: ينبغي أن يستثني من منع نقل تراب الحرم تربه حمزه، لإطباق السلف و الخلف علي نقلها للتداوي من الصداق». سمهودي، وفاء الوفا بأخبار دار المصطفي، ج 1، ص 68-69، الفصل السادس في الاستشفاء بترابها و بتمرها و ما جاء فيه.

[6]– «سمعت أبا محمد عبدالسلام بن يزيد الصنهاجي يقول: سألت احمد بن يكوت عن تراب المقابر الذي كان الناس يحملون تراب قبر سيدنا حمزه في القديم من الزمان». همان، ص 116، الفصل الثالث عشر، في أحكام هذا الحرم الشريف، حكم نقل تراب الحرم المدني.

[7]– «و الناس اليوم يأخذون من تربه قريبه من مشهد سيدنا حمزه و يعملون خرزا يشبه السبح». همان.

[8]– «عن يحيي بن عباد أنه روي أن بيت فاطمه الزهرا (ع) لما اخرجوا منه فاطمه بنت الحسين و زوجها الحسن بن الحسن و هدموا البيت، بعث الحسن ابنه جعفرا و كان اسن ولده و قال: انظر الحجر الذي من صفته كذا و كذا، هل يدخلونه في بنيانهم؟ فرصدهم حتي رفعوا الأساس و أخرجوا الحجر، فأخبر أباه، فخر ساجدا و قال: ذلك حجر كان رسول الله (ص) يصلي إليه إذا دخل إلي فاطمه أو كانت فاطمه تصلي اليه، الشك من يحيي و قال علي بن موسي الرضا (ع): ولدت فاطمه (ع) الحسن و الحسين (ع) علي ذلك الحجر. قال يحيي: و رأيت الحسين بن عبدالله بن عبدالله بن الحسين و لم أرفينا رجلا افضل منه، اذا اشتكي شيئا من جسده كشف الحصي عن الحجر فيتمسح به». سيد محسن امين حسيني عاملي، كشف الارتياب في اتباع محمد بن عبدالوهاب: ص 351-352 به نقل از وفاء الوفا.

[9]– «أخذ انسان قبضه من تراب قبر سعد (يوم دفن)، فذهب بها، ثم نظر اليها بعد ذلك، فاذا هي مسك». ابن سعد، الطبقات الكبري: ج 3، ص 431، طبقات البدريين من الانصار، الطبقه  الاولي، شرح حال سعد بن معاذ؛ ابن ابي شيبه، المصنف في الأحاديث و الآثار: ج 8، ص 497، كتاب المغازي، غزوه الخندق، ح2؛ ابن اثير جزري شافعي، اسد الغابه في معرفه الصحابه: ج 4، ص 320، شرح حال محمد بن شرحبيل؛ ذهبي سلفي، سير اعلام النبلاء: ج1، ص 289 و 295، شرح حال سعد بن معاذ، ش 56 و تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير و الاعلام: ج1، ص 325، حوادث پنجم هجري، وفاه سعد بن معاذ؛ ابن حجر عسقلاني شافعي، الاصابه في تمييز الصحابه: ج4، ص 514، شرح حال محمدبن شرحبيل، ش 8523؛ عيني حنفي، عمده القاري شرح صحيح البخاري: ج 16، ص 268، كتاب الفضائل،‌باب مناقب سعد بن معاذ، شرح حديث 291 و متقي هندي، كنز العمال في سنن الأقوال و الأفعال: ج 13، ص 411 و 412، فضائل سعد بن معاذ، ح 37090.

[10]– ابوفراس عبدالله بن غالب حداني تابعي از عباد و داستان سرايان بصره بود. وي در يوم الزاويه و به نقلي در يوم الجماجم، در سال 83 هجري قمري در نبرد عبدالرحمن بن محمد بن اشعث بن قيص كندي و حجاج بن يوسف ثقفي والي عراق به قتل رسيده است. يوم الزاويه و يوم الجماجم دو روز از روزهاي سخت نبرد عبدالرحمن بن محمد بن اشعث بن قيص كندي با حجاج بن يوسف ثقفي است كه در نهايت عبدالرحمن بن محمد بن اشعث بن قيس كندي شكست خورد. دير جماجم نيز كه محل درگيري سپاه حجاج و عبدالرحمن بن محمد بن اشعث بن قيس كندي است در هفت فرسخي كوفه و در مسير كوفه به بصره قرار دارد. ترمذي در سنن و بخاري در الأدب المفرد از وي روايت نقل كرده‌اند. عبدالله بن غالب به واسطه ابوسعيد خدري روايت «خصلتان لاتجتمعان في مومن: البخل و سوء الخلق» را از پيامبر اكرم (ص) نقل كرده است. مزي، تهذيب الكمال في اسماء الرجال: ج10، ص 408-411، شرح حال عبدالله بن غالب، ش 3458؛ ذهبي سلفي، تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير و الأعلام: ج6، ص 117-119، حوادث و وفيات 81-100 هجري قمري، شرح حال عبدالله بن غالب، ش 81 و ابن حجر عسقلاني شافعي، تهذيب التهذيب: ج 5، ص 310 شرح حال عبدالله بن غالب، ش 607.

[11] فلما قتل دفن، فكان الناس يأخذون من تراب قبره، كأنه مسك، يصرونه في ثيابهم». ابونعيم اصفهاني، حليه الاولياء و طبقات الاصفياء: ج 2، ص 258، شرح حال عبدالله بن غالب، ش 190؛ مزي، تهذيب الكمال في اسماء الرجال: ج 10، ص 410، شرح حال عبدالله بن غالب، ش 3458؛ ذهبي سلفي، تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير و الاعلام: ج 6، ص 119، حوادث و وفيات 81-100 هجري قمري، شرح حال عبدالله بن غالب، ش 81 و ابن حجر عسقلاني شافعي، تهذيب التهذيب؛ ج 5، ص 110، شرح حال عبدالله بن غالب، ش 607.

 

[12]–  عبيد بن سريج تابعي در دوران خلافت عمر بن خطاب و در حدود سال 20 هجري قمري به دنيا آمده است و در دوران خلافت هشام بن عبدالملك يا سليمان بن عبدالملك يا در اواخر حكومت وليد بن عبدالملك و در حدود سال 98 هجري قمري از دنيا رفته است. وي در ابتدا يكي از نوحه‌خوانان مكه بود اما بعدها جزو مغنيان مكه گرديد. براي آشنايي با شرح حال او به الأغاني: ج1، ص 65-88، تاريخ دمشق الكبير: ج 40، ص 142-146، شرح حال عبيد بن سريج، ش 4620؛ الوافي بالوفيات: ج19، ص 279، شرح حال عبيد بن سريج و الاعلام: ج 4، ص 194، مراجعه شود.

[13]– «اسحاق بن يعقوب العثماني مولي آل عثمان عن أبيه قال: إنا لبفناء دار عثمان بالابطح في صبح خامسه من الثمان يعني ايام الحج إن دريت إلا برجل علي راحله علي رحل جميل و اداه حسنه، معه صاحب له علي راحله قد جنب اليها فرسا و بغلا، فوقفا علي و سألاني، فانتسبت لهما عثمانيا، فنزلا و قالا: رجلان من أهلك، قدبلتنا حاجه نحب أن تقضيها قبل أن نشده بأمر الحج. فقال: حاجتكما؟ قالا: نريد إنسانا يقفنا علي قبر عبيدبن سريج. قال: فنهضت معهما حتي بهما محله ابي قاره من خزاعه بمكه و هم موالي عبيد بن سريج، فالتمست لهما انسانا يصحبهما حتي يقفهما علي قبره بدسم، فوجدت ابن ابي دباكل، فانهضته معهما، فاخبرني بعد: انه لما وقفهما علي قبره نزل أحدهما، فحسر عمامته عن وجهه و إذا هوا عبدالله بن سعيد بن عبدالملك بن مروان، فعقر ناقته و اندفع يندبه بصوت شجي، طليل، حسن و يقول: وقفنا علي قبر بدسم فهاجنا و ذكرنا بالعيش إذ هو مصحب، فجالت بأرجاء الجفون سوافح، من الدمع تستبكي الذي يتعيب …، ثم نزل صاحبه، فعقر ناقته و قال له القرشي: خذفي صوت أبي يحيي، فاندفع يتغني: أسعداني بدمعه أسراب، من دموع كثيره التسكاب، إن أهل الحصاب قد تركوني، مولعا مولها بأءهل الحصاب …، قال ابن أبي دباكل: فوالله ما تمم صاحبه منها ثالثا حيث غشي علي صاحبه و أقبل يصلح السرج علي بغلته (و هو غير معرج عليه)، فسألته: من هو؟ فقال: رجل من جذام. قلت: بمن يعرف؟ قال: بعبدالله بن المنتشر. قال: و لم يزل القرشي علي حاله ساعه، ثم أفاق، فجعل الجذامي ينضح الماء علي وجهه و يقول كالمعاتب له: أنت أبدا مصبوب علي نفسك، من كلفك ما تري، ثم قرب إليه الفرس، فلما علاه استخرج الجذامي من خرج علي بغل قدحا و إداوه ماء، فجعل في القدح ترابا من تراب قبر ابن سريج و صب عليه من ماء الإداوه، ثم قال: هاك فاشرب هذه السلوه، فشرب، ثم فعل هو مثل ذلك و ركب علي البغل و أردفني، فخرجنا لا والله ما يعرضان بذكر شيء مما كنا فيه و لا أري في جوههما (وجوههما) شيئا مما كنت أري قبل ذكل، فلما اشتمل علينا أبطح مكه قال: انزل يا خزاعي. فنزلت و أوما الجذامي إلي الفتي بكلام، فمديده الي و فيها شيء، فأخذته، فإذا هو عشرون ديننارا و مضيا، فانصرفت إلي قبره ببعيرين، فاحتملت عليهما أداه الراحلتين اللتين عقراههما، فبعتهما بثلاثين دينارا». ابوالفرج اصفهاني، الأغاني: ج1، ص 86-87 و ابن عساكر دمشقي شافعي، تاريخ دمشق الكبير: ج 31، ص 43-44، شرح حال عبدالله بن سعيد بن عبدالملك بن مروان، ش 3397.

[14]– مزي، تهذيب الكمال في أسماء الرجال: ج 10، ص 183-184، شرح حال عبدالله بن سعيد بن عبدالملك بن مروان، ش 3289.

[15]– «عن علي بن ميمون: سمت الشافعي يقول: إني لاتبرك بأبي حنيفه و أجيء إلي قبره في كل يوم، يعني زائرا». خطيب بغدادي شافعي، تاريخ بغداد أو مدينه السلام: ج1، ص 123، ما ذكر في مقابر بغداد،مقبره باب الدير.

[16]– «كان لجدي ثلاثمائه قريه يوم قتل بواشكرد و لم يكن له كفن يكفن فيه، قدمه كله بين يديه و ثيابه و سيفه الي الساعه معلق يتبركون به». ابونعيم اصفهاني، حليه الأولياء و طبقه الأصفياء: ج 8، ص 59، شرح حال شقيق بلخي، ش 295؛ ابن عساكر دمشقي شافعي، تاريخ دمشق الكبير: ج 25، ص 92، شرح حال شقيق بن ابراهيم بلخي، ش 2839؛ ابن جوزي، صفه الصفوه: ج2، ص 347، شرح حال شقيق بن ابراهيم، ش 703 و ذهبي سلفي، سير أعلام النبلاء: ج 9، ص 313، شرح حال شقيق بن ابراهيم، ش 98 و تاريخ الإسلام و وفيات المشاهير و الأعلام: ج 13، ص 228، حوادث و وفيات 191-200 هجري قمري، شرح حال شقيق بن ابراهيم، ش 133.

[17]– «و عند المصلي المرسوم بصلاه العيد كان قبر يعرف بقبر النذور و يقال: إن المدفون فيه رجل من ولد علي بن أبي‌طالب (ع)، يتبرك الناس بزيارته و يقصده ذو الحاجه منهم لقضاء حاجته». خطيب بغدادي شافعي، تاريخ بغداد أو مدينه السلام: ج 1، ص  123، باب ما ذكر في مقابر بغداد، مقبره باب البردان.

[18]– پدر و مادر معروف كرخي نصراني بودند. معروف كرخي به دستان مبارك امام رضا (ع) مسلمان شد. پدر و مادر او نيز به بركت اسلام فرزندشان اسلام آوردند. احمدبن حنبل و سفيان بن  عيينه معروف كرخي و روش وي رامدح كرده‌اند. ابن جوزي كتابي مستقل در مناقب و اخبار معروف كرخي نوشته است. درباره استجابت دعاي او نيز قصه‌ها و داستان‌هاي زيادي نقل شده است. ابونعيم اصفهاني، حليه الأولياء و طبقات الأصفياء: ج8، ص 360-368، شرح حال معروف كرخي، ش 436؛ خطيب بغدادي شافعي، تاريخ بغداد أو مدينه السلام: ج 13، ص 199-208، شرح حال معروف كرخي، ش 7177؛ ابن جوزي، صفه الصفوه: ج 1، ص 525-529، ذكر المصطفين من أهل بغداد، شرح حال معروف كرخي، ش 260 و المنتظم في تاريخ الملوك و الأمم: ج 6، ص 100-101، حوادث و وفيات 200 هجري، شرح حال معروف كرخي و ذهبي سلفي، سير أعلام النبلاء: ج 9، ص 339-345، شرح حال معروف كرخي، ش 111.

[19]– «يتبرك بلقائه العارفون». خطيب بغدادي شافعي، تاريخ بغداد أو مدينه السلام: ج 13، ص 199، شرح حال معروف كرخي، ش 7177 و «قصده الناس للتبرك به». زركلي وهابي، الأعلام: ج 7، ص 269، شرح حال معروف كرخي.

[20]– خطيب بغدادي شافعيف تاريخ بغداد او مدينه السلام: ج 13، ص 200، شرح حال معروف كرخي، ش 7177.

[21]– ذهبي سلفي، سير أعلام النبلاء: ج 9، ص 339، شرح حال معروف كرخي، ش 111.

[22]– «و قبره ظاهر ببغداد يتبرك به». ابن جوزي، صفه الصفوه: ج 1، ص 529، ذكر المصطفين من أهل بغداد، شرح حال معروف كرخي، ش 260.

[23]– « عن ابراهيم الحربي قال: قبر معروف الترياق المجرب». خطيب بغدادي شافعي، تاريخ بغداد أو مدينه السلام: ج 1، ص 122، باب ما ذكر في مقابر بغداد، مقبره باب الدير؛ ابن جوزي، صفه الصفوه: ج 1، ص 529، ذكر المصطفين من أهل بغداد، شرح حال معروف كرخي، ش 260 وذهبي سلفي، سير أعلام النبلاء: ج 9، ص 343، شرح حال معروف الكرخي، ش 111 و تاريخ الإسلام و وفيات المشاهير و الأعلام: ج 13، ص 404، حوادث و وفيات 191-200 هجري قمري، شرح حال معروف كرخي، ش 313.

[24]– «يريد إجابه دعاء المضطر عنده، لأن البقاع المباركه يستجاب عندها الدعاء». ذهبي سلفي، سير أعلام النبلاء: ج 9، ص 344، شرح حال معروف كرخي، ش 111 و تاريخ الإسلام و وفيات المشاهير و الأعلام: ج 13، ص 404، حوادث و وفيات 191-200 هجري قمري، شرح حال معروف كرخي، ش 313.

[25]– «قبر معروف الكرخي مجرب لقضاء الحوائج». خطيب بغدادي شافعيف تاريخ بغداد أو مدينه السلام: ج1، ص 122، باب ما ذكر في مقابر بغداد، مقبره باب الدير.

[26]– «يقال: من قرأ عنده مائه مره «قل هو الله احد» و سأل الله تعالي ما يريد قضي الله له حاجته». همان.

[27]– «أعرف قبر معروف الكرخي منذ سبعين سنه، ما قصده مهموم إلا فرج الله همه». همان، ص 123.

[28]– «ذاك الترياق المقدس المجرب، فمن كانت له إلي الله حاجه فليأت قبره و ليدع، فإنه يستجاب له إن‌شاءالله تعالي». ابن جوزي، صفه الصفوه: ج 1، ص 528، ذكر المصطفين من أهل بغداد، شرح حال معروف كرخي، ش 260.

[29]– «و أهل بغداد يستسقون بقبره و يقولون: قبر معروف ترياق مجرب». ابن خلكان شافعي، وفيات الأعيان و أنباء أبناء الزمان: ج 5ف ص 232، شرح حال معروف كرخي، ش 729 و يافعي شافعي، مرآه الجنان و عبره اليقظان في معرفه ما يعتبر من حوادث الزمان: ج 1، ص 353-354، حوادث 200 هجري قمري.

[30]– «و قد أثني علي أبي عبدالله جماعه من أولياء ا لله و تبركوا به». ذهبي سلفي، سير أعلام النبلاء: ج11، ص 205، شرح حال احمد بن حنبل، ش 78.

[31]– «إذا نقلتني عن هذا الرجل فبمن أتبرك؟». محمد بن ابي يعلي، طبقات الحنابله: ج 2، ص 251، شرح حال ابومحمد تميمي، ش 687.

[32]– «عن غالب بن جبريل: … فلما دفناه فاح من تراب قبره رائحه غاليه أطيب من المسك، فدام ذلك أياما … و أما التراب، فإنهم كانوا يرفعون عن القبر حتي ظهر القبر و لم يكن نقدر (يقدر) علي حفظ القبر بالحراس و غلبنا علي أنفسنا، فنصبنا علي القبر خشبا مشبكا، لم يكن أحد يقدر علي الوصول إلي القبر و أما ريح الطيب، فإنه تداوم أياما كثيره». ذهبي سلفي، سير أعلام النبلاء: ج 12، ص 467، شرح حال بخاري، ش 171 و تاريخ الإسلام و وفيات المشاهير و الأعلام: ج 19، ص 272، حوادث و وفيات 251-260 هجري قمري، شرح حال بخاري، ش 401؛ سبكي شافعي، طبقات الشافعيه الكبري: ج 2، ص 233-234، شرح حال بخاري، ش 54؛ ابن حجر عسقلاني شافعي، مقدمه فتح الباري بشرح صحيح البخاري: ص 518، الفصل العاشر، ذكر رجوعه إلي بخاري و صفدي شافعي، الوافي بالوفيات: ج 2، ص 208، شرح حال بخاري، ش 590.

[33]– «و قبره ظاهر يتبرك الناس به». ابن جوزي، صفه الصفوه: ج1، ص 580، شرح حال ابراهيم حربي، ش 289.

[34]– «عن فاطمه بنت احمد بن حنبل قالت: وقع الحريق في بيت أخي صالح وكان قد تزوج بفتيه، فحملوا إليه جهازا شبيها بأربعه آلاف دينار، فأكلته النار، فجعل صالح يقول: ما غمني ما ذهب إلا ثوب لأبي كان يصلي فيه، أتبرك به و أصلي فيه». ذهبي سلفي، سير أعلام النبلاء: ج 11، ص 230، شرح حال احمد بن حنبل، ش 78.

[35]– «قال الحاكم: سمعت الأستاذ أباالوليد يقول: قال لي أبي: أي شيء تجمع؟ قلت: أخرج علي كتاب البخاري. فقال: عليك بكتاب مسلم، فإنه أكثر بركه». ذهبي سلفي، سير أعلام النبلاء: ج 15، ص 494، شرح حال حسان بن محمد، ش 277 و تذكره الحفاظ: ج 2، جزء سوم، ص 75، طبقه دوازدهم،‌شرح حال حسان بن محمد، ش 863.

[36]– «و دفن بالعقبه قريبا من النجمي و قبره الآن ظاهر يتبرك الناس بزيارته». محمدبن ابي يعلي، طبقثات الحنابله: ج 2، ص 63، شرح حال علي بن محمد بن بشار، ش 599.

[37]– وي در زمان حكومت آل بويه زندگي مي‌كرد. آل بويه طرفدار شيعيان بودندو در زمان آنان شيعيان به آزادي نسبي رسيدند. خرقي به بهانه رواج سب صحابه از طرف شيعيان از بغداد به شام مهاجرت كرد. ذهبي سلفي، سير أعلام النبلاء: ج 15، ص 336-337، شرح حال خرقي، ش 186.

[38]– «و الحنابله يتبركون بقراءته في أيام الوباء». حاجي خليفه حنفي، كشف الظنون عن أسامي الكتب و الفنون: ج 2، ص 1415، كتاب الخرقي.

[39]– «له دويره معروفه به يسكنها الصوفيه، قد دخلتها و قبره هناك يتبركون بزيارته، قد رأيته و زرته» خطيب بغدادي شافعي، تاريخ بغداد أو مدينه السلام: ج 2، ص 248، شر ححال محمد بن حسين نيشابوري، ش 717.

[40]– «تهافت عليه الناس للتبرك به … و كان لأهل المراكب البحريه اعتقاد راسخ فيه، فإذا مروابقبره أخذوا شيئا من ترابه و إذا هاج البحر ألقوا عليه من ذلك التراب و دعوا الله ليسكن». زركلي وهابي، الأعلام: ج 5، ص 284، شرح حلا محرز بن خلف و ذهبي سلفي، سير أعلام النبلاء: ج 17، ص 12، پاورقي 5.

[41]– «و حملوه إلي إسفرايين و دفن في مشهده و هو اليوم ظاهر و الناس يتبركون به و يزورونه و يستجاب عنده الدعوه، زرت قبره بإسفرايين». سمعاني شافعي، الأنساب: ج1، ص 144، حرف الالف، باب الالف و السين، الإسفراييني.

[42]– «قال صاحب أنوار الأدعيه: إن الحنفيه يتبركون بقراءته في أيام الوبا و هو كتاب مبارك، من حفظه يكون أمينا من الفقر حتي قيل ان من قراه علي استاذ صالح و دعا له عند ختم الكتاب بالبركه، فانه يكون مالكا لدراهم علي عدد مسائلهو في بعض شروح المجمع أنه مشتمل علي إثني عشر ألف مساله». حاجي خليفه حنفي، كشف الظنون عن أسامي الكتب و الفنون: ج2، ص 1631، مختصر القدوري.

[43]– «قبر هناك يقصد و يتبرك به». محمد بن ابي يعلي، طبقات الحنابله: ج 2، ص 234، الطبقه السادسه، شرح حال علي بن محمد بغدادي، ش 670.

[44]– «كان عند الإمام يعني الخليفه معظما، حتي أنه وصي عند موته بأن يغسله تبركا به». ابن عماد حنبلي، شذرات الذهب في اخبار من ذهب: ج 3ف ص 336، حوادث 470 هجري قمري.

[45]– «و أخذ الناس من تراب قبره الكثير تبركا به». محمد بن ابي يعلي، طبقات الحنابله: ج 2، ص 241، شرح حال عبدالخالق بن عيسي، ش 674.

[46]– زركلي وهابي، الأعلام: ج 6، ص 85، شرح حال ابن عبدويه.

[47]– «سكن بها الفقيه محمد بن عبدويه تلميذ الشيخ أبي اسحاق الشيرازي و بها قبره يستسقي به … و يزعمون أن البحر إذا هاج مراكبه ألقوا فيه من تراب قبره، فيسكن بإذن الله». حموي، معجم البلدان: ج 2، ص 139، جزيره كمران.

[48]– «قبره هناكمشهور و مزور». ابن عماد حنبلي، شذرات الذهب في أخبار من ذهب: ج 4، ص 74، حوادث 525 هجري قمري.

[49]– «و قبرهما هنالك بجنب المسجد يزاران، يزورهم الصالحون و غيرهم و يتبرك بترابهما». يافعي شافعي، مرآه الجنان و عبره اليقظان في معرفه ما يعتبر من حوادث الزمان: ج 3، ص 186، حوادث 525 هجري قمري.

[50]– «.. فكنا نقصد القبرين و نزورهما واردين و صادرين و نتبرك بالمسجد و القبرين و آثار الفقيهين و اثار التدريس». همان.

[51]– «و قد زرت المسجد و القبرين». همان.

[52]– براي آشنايي با شرح حال وي به منابع ذيل مراجعه شود: ابن عساكر دمشقي شافعي، تاريخ دمشق  الكبير: ج 18، ص 324، شرح حال خضربن نصر، ش 1972؛ ابن خلكان شافعي، وفيات الأعيان و أنباء أبناء الزمان: ج 2، ص 237-239، شرح حال خضربن نصر، ش 216؛ ذهبي سلفي، تاريخ الإسلام و وفيات المشاهير و الأعلام: ج 39، ص 263-265، حوادث و وفيات 561-570 هجري قمري، شرححال خضربن نصر، ش 244؛ سبكي شافعي،‌ طبقات الشافعيه الكبري: ج 7، ص 83، شرح حال خضر بن نصر، ش 773؛ صفدي شافعي،‌ الوافي بالوفيات: ج 13، ص 337-338، شرح حال خضر بن نصر، ش 416 و زركلي وهابي، الأعلام: ج 2، ص 307 شرح حال خضربن نصر. ابن عماد حنبلي به اشتباه  خضربن نصر را در وفيات سال 619 ذكر كرده است. شذرات الذهب في أخبار من ذهب: ج 5، ص 86، حوادث 619 هجري قمري.

[53]– «ترجمه ابن خلكان في الوفيات و قال: قبره يزار و قد زرته غير مره و رأيت الناس ينتابون قبره و يتبركون به». ابن كثير دمشقي سلفي، البدايه و النهايه: ج 12، ص 307، حوادث 569 هجري قمري، شرح حال خضربن نصر.

[54]– براي آشنايي با شرح حال او به منابع ذيل مراجعه شود: ابن عساكر دمشقي شافعي، تاريخ دمشق الكبير: ج 60، ص 118-123، شرح حال محمود بن زنكي، ش 7407؛ ذهبي سلفي، تاريخ الإسلام و وفيات المشاهير و الأعلام: ج 19، ص 370-387، حوادث و وفيات 561-570 هجري قمري، شرح حال محمود زنكي، ش 338؛ ابن كثير دمشقي سلفي، البدايه و النهايه: ج 12، ص 304-307، حوادث 569 هجري قمري، شرح حال محمود زنكي؛ ابن عماد حنبلي، شذرات الذهب في أخبار من ذهب: ج 4، ص 228-231، حوادث 569 هجري قمري؛ يافعي شافعي، مرآه الجنان و عبره اليقظان في معرفه ما يعتبر من حوادث الزمان: ج 3، ص 291-294، حوادث 569 هجري قمري و زركلي وهابيف الأعلام: ج 7، ص 170،‌شرح حال محمود بن زنكي.

[55]– «قبر بها يزار و يحلق بشباكه و يطيب و يتبرك به كل مار». ابن كثير دمشقي سلفي، البدايه و النهايه: ج 12، ص 304، حوادث 569 هجري قمري، شرح حال محمودزنكي.

[56]– «روي أن الدعاء عند قبره مستجاب و يقال: أنه دفن معه ثلاث شعرات من شعر لحيته (ص)، فينبغي لمن زاره أن يقصد زياره شيء منه (ص)». ابن عماد حنبلي، شذرات الذهب في أخبار من ذهب: ج 4، ص 231، نحوادث 569 هجري قمري.

[57]– «روي عن جماعه أن الدعاء عند قبره مستجاب». يافعي شافعي، مرآه الجنان و عبره اليقظان في معرفه ما يعتبر من حوادث الزمان: ج 3، ص 294، حوادث 569 هجري قمري.

[58]– «حكي لي شرف الدين يعقوب بن المعتمد أن في دارهم سكره علي حرستان (خوزستان) من عمل نورالدين، يتبركون بها و هي باقيه إلي سنه خمسين و ستمائه». ذهبي سلفي، تاريخ الإسلام و وفيات المشاهير و الأعلام: ج 39، ص 385، حوادث و وفيات 561-570 هجري قمري، شرح حال محمود بن زنكي، ش 338.

[59]– ذهبي سلفي، سير أعلام النبلاء: ج 21، ص 137-138، شرح حال ابن المني، ش 70 و تاريخ الإسلام و وفيات المشاهير و الأعلام: ج 41، ص 166-117، حوادث و وفيات 581-590 هجري قمري، شرح حال نصر بن فتيان، ش 110.

[60]– ابن رجب حنبلي، الذيل علي طبقات الحنابله: ج 3، ص 358-365، شرح حال نصر بن فتيان، ش 175 و ابن عماد حنبلي، شذرات الذهب في أخبار من ذهب: ج 4، ص 276-278، حوادث 583 هجري قمري.

[61]– «حضر جنازته خلق كثير و تولي حفظ جنازته جماعه منالأتراك خوفا من العوام و جعل علي قبره ملبن من الخشب المنقوش بضبات الصفر و الناس يتبركون بقبره». صفدي شافعي، الوافي بالوفيات: ج 27، ص 51، شرح حال ابن المني.

[62]– «جهزته أم الخليفه و أخذت دراعته للبركه». ذهبي سلفي، تاريخ الإسلام و وفيات المشاهير و الأعلام: ج 42، ص 326، حوادث و وفيات 591-600 هجري قمري، شرح حال محمدبلخي، ش 402.

[63]– «و جيء بتابوته مشدودا بالحبال و حوله خلق من العوام يتبركون فيه و يلقون عليه عمائمهم و ميازرهم». ابن نجار بغدادي، ذيل تاريخ بغداد: ج 2، ص 249-250، شرح حال عرفه بن علي، ش 477.

[64]– جماعيل: روستايي است در نابلس فلسطين. حموي، معجم البلدان:  ج2، ص 159، واژه جماعيل.

[65]– ذهبي سلفي، سير أعلام النبلاء: ج 22، ص 47-52، شرح حال ابراهيم بن عبدالواحد، ش 33 و تاريخ الإسلام و وفيات المشاهير و الأعلام: ج 44، ص 182-191، حوادث و وفيات 611-620 هجري قمري، شرح حال ابراهيم بن عبدالواحد بن علي بن سرور، ش 201؛ ابن رجب حنبلي، الذيل علي طبقات الحنابله: ج 4، ص 93-106، شرح حال ابراهيم بن عبدالواحد بن علي بن سرور، ش 255؛ ابن كثير دمشقي سلفي، البدايه والنهايه: ج 13، ص 84، حوادث 614 هجري قمري و ابن عماد حنبلي، شذرات الذهب في أخبار من ذهب: ج 5، ص 57-59، حوادث 614 هجري قمري.

[66]– «و كان المعتمد يطرد الناس عنه و إلا كانوا من كثره من يتبرك به يخرقون الكفن». ذهبي سلفي، تاريخ الإسلام و وفيات المشاهير و الأعلام: ج 44، ص 189، حوادث و وفيات 611-620 هجري قمري، شرح حال ابراهيم بن عبدالواحد بن علي بن سرور، ش 201 و ابن رجب حنبلي، الذيل علي طبقات الحنابله: ج 4، ص 104، شرح حال ابراهيم بن عبدالواحد بن علي بن سرور، ش 255.

[67]– «قال ابن القليوبي: و قبره مشهور بإجابه الدعاء عنده و الناس يقصدونه لذلك،‌سمعت والدي يقول: قبرالشيخ الدرياق المجرب». سبكي شافعي، طبقات الشافعيه الكبري: ج 8، ص 55، شرح حال محمد بن حسين بن عبدالرحمن، ش 1072.

[68]– «حكي ابن القليوبي من اعتقاد أهل عصره فيه حتي اليهود و النصاري و تبركهم بخطه و استشفاء مرضاهم مما ينقلونه من خطه شيئا كثيرا». سبكي شافعي، طبقات الشافعيه الكبري: ج 8، ص 54، شرح حال محمد بن حسين بن عبدالرحمن، ش 1072.

[69]– حاجي خليفه حنفي، كشف  الظنون عن أسامي الكتب والفنون: ج 2، ص 1922، النافع.

[70]– «و هو مدفن برباطه بمدينه قوص، مقصود للبركه». سبكي شافعي، طبقات الشافعيه الكبري: ج8، ص 37، شرح حال احمد بن محمد، ش 1058.

[71]– «جلس جماعه عنده قبل الغسل و قرأوا القرآن و تبركوا برويته و تقبيله … و ألقي الناس علي نعشه مناديلهم و عمائمهم و ثيابهم … و شرب جماعه الماء الذي فضل من غسله و اقتسم جماعه بقيه السدر الذي غسل به و دفع في الخيط الذي كان فيه الزئبق الذي كان في عنقه بسبب القمل مائه و خمسون درهما و قيل: إن الطاقيه التي كانت علي رأسه دفع فيها خمسمائه درهم». ابن كثير دمشقي سلفي، البدايه و النهايه: ج 14، ص 141-142، حوادث 728 هجري قمري، وفاه شيخ‌الإسلام أبي العباس تقي‌الدين أحمد بن تيميه. محقق و محدث خبير مرحوم شيخ  عباس قمي مي‌نويسد: «و كسرت اعواد سريره لكثره تعلق الناس به» مردم چوب‌هايي را كه جنازه ابن تيميه روي آن تشييع شد، شكسته و به عنوان تبرك و تيمن برداشتند. الكني و الألقاب: ج 1، ص 237، شرح حال ابن تيميه.

[72]– «و بيت الكتب تلك الليله في خزانته للتبرك». ابن كثير دمشقي سلفي، البدايه و النهايه: ج 14، ص 209، حوادث 742 هجري قمري.

[73]– «أنه لما سكن في قاعه دارالحديث الأشرفيه في سنه إثنتين و أربعين و سبعمائه كان يخرج في الليل إلي إيوانها ليتهجد تجاه الأثر الشريف و يمرغ وجهه علي البساط و هذا البساط من زمان الأشف الواقف و عليه إسمه و كان (النووي) يجسل عليه وقت الدرس». سبكي شافعي، طبقات الشافعيه الكبري: ج 8، ص 395-396. شرح حال يحيي بن شرف نووي، ش 1288.

[74]– «تبادر الأشراف والخواص و العوام إلي حملها و تقبليها و مسها تبركا بها و من لم يمكنه الوصول إلي ذلك كان يتبرك بمن تبرك بها». علامه اميني، الغدير في الكتاب و السنه و الأدب: ج 5، ص 141، زياره المشاهد المشرفه. به نقل از مفتاح السعاده: ج 2، ص 49.

[75]– «و بتونس قبر المؤدب محرز، يقسم به أهل المراكب إذا جاش عليهم البحر، يحملون من تراب قبره معهم و ينذرون له». حموي، معجم البلدان: ج 2، ص 62، ذيل واژه تونس.

[76]– ابرهيم بن جهم مي‌گويد:پيامبر اكرم (ص) نزد قبيله بني الحارث آمدند و مشاهده كردند كه افراد قبيله به بيماري مبتلا شده اند.هنگامي كه پيامبر اكرم (ص) علت بيماري را پرسيدند،افراد قبيله تب را علت ابتلا به بيماري اعلام كردند. رسول گرامي اسلام (ص) پس از اطلاع از علت بيماري، فرمودند: چرا از خاك صعيب استفاده نمي‌كنيد؟ افراد قبيله عرض كردند: با خاك صعيب چه كنيم؟ پيامبر اكرم (ص) فرمودند: مقداري از خاك صعيب برداريد و آن را با اب مخلوط كنيد. سپس يكي از شما مقداري از آب دهانش را روي آن انداخته و اين جملات را بگويد: «بسم الله، تراب أرضنا،بريق بعضنا،شفاء لمريضنا، بإذن ربنا». افراد قبيله نيز به دستور پيامبر اكرم (ص) عمل كردندو بيماري آنان بهبود يافت و سلامتي خود را به دست آوردند. عبدالله بن عبدالعزيز بكري اندلسي، معجم ما استعجم من أسماء البلاد و المواضع: ج 3، ص 834، حرف الصاد؛ سمهودي، وفاء الوفاء بأخبار دار المصطفي، ج 1، ص 68، الفصل السادس في الاستشفاء بترابها و بتمرها و ما جاء فيه و صالحي شامي، سبل الهدي و الرشاد في سيره خير العباد: ج 10، ص 330. بخاري و مسلم اين روايت را مختصرا نقل كرده‌اند. الجامع الصحيح معروف به صحيح بخاري: ج 4، ص 311، كتاب الطب، باب رقيه النبي (ص) و الجامع الصحيح معروف به صحيح مسلم: ج 2، جزء دوم: ص 17، كتاب السلام، باب استحباب الرقيه من العين و النمله و الحمه و النظره. ابوالقاسم بن يحيي علوي مي‌گويد: در سرزمين صعيب حفره و گودالي وجود دارد كه بر اثر برداشتن خاك آن، به وجود آمده است. امروزه نيز هر انساني به وبا گرفتارشود، از خاك آن منطقه برمي‌دارد و بيماريش را با آن مداوا مي‌كند. «و فيه حفره مما يأخذ الناس منه و هو اليوم إذا وبا إنسان أخذ منه». سمهودي، وفاء الوفا بأخبار دار المصطفي، ج 1، ص 69، الفصل السادس في الاستشفاء بترابها و بتمرها و ما جاء فيه،‌الاستشفاء بتراب صعيب. ابن نجار مي‌گويد: من نيز آن گودال را با چشم خودم از نزديك ديدم. مردم از خاك آن گودال برمي‌دارند و مي‌گويند خاك آن را تجربه كرده و مداواي مريضي‌ها با آن، صحت دارد. من هم مقداري از خاك آن منطقه را برداشتم. «و قد رأيت أنا هذه الحفره اليوم و الناس يأخذون منها و ذكروا أنهم قد جربوه فوجدوه صحيحا، قال: و أخذت دنا منه أيضا». همان، ص 68. سمهودي پس از نقل مطالب ذكر شده، مي‌نويسد: اين گودال تا امروز موجود و معروف است. مردم از خاك آن برمي‌دارند و به مناطق محل سكونت خود مي‌برند و مريضي‌ها را با آن درمان مي‌كنند. من نيز مقداري از اين خاك را براي برخي دوستان فرستادم. «و هذه الحفره موجودژه اليوم مشهخوره خلفا عن سلف، يأخذ الناس منها و ينقلونه للتداوي و قد بعثت منها لبعض الأصحاب أخذا مما ذكروه في أخذ نبات الحرم للتداوي». همان.

[77]– حضرت علي (ع) به عبداله بن عباس نامه‌اي نوشت و از وي خواست تا قطعه سنگي از مروه را براي آن حضرت بفرستد تا آن را مكان نماز خود قرار دهد و روي آن سجده كند. «عن رزين مولي علي بن عبدالله بن عباس: أن عليا كتب إليه أن يعبث إليه بقطعه من المروه، فيتخذه مصلي يسجد عليه». بيهقي شافعي، معرفه السنن و الآثار: ج4، ص 211‌ و سمهودي، وفاء الوفاء بأخبار دار المصطفي: ج1 ص 115، الفصل الثالث عشر، في أحكام هذا الحرم الشريف، حكم نقل تراب الحرم المدني.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *