جنبش وهابیت چنانکه پیش از این نیز بدان اشاره کردیم، تاریخ طولانی و مفصلی ندارد. جنبشی که دو یا سه قرن قدمت داشته، نمی تواند متون تاریخی غنی و مهمی داشته باشد. البته در باب تاریخ وهابیت دو متن اصلی وهابی از دو مورخ نجدی به نام های ابن بشر و ابن غنام باقی مانده که اولین تواریخ منسجم و مدون همسو با وهابیت به حساب می آیند.1 اما پیش از نگارش این دو کتاب، شخص ابن عبدالوهاب رسالات متعدد و متنوعی را به سراسر کشورهای اسلامی می فرستاد و بدین وسیله عقاید خود را ترویج کرد. اصلی ترین حاملان رسالات ابن عبدالوهاب به بلاد اسلامی، زوار و حاجیان حرمین شریفین بودند. به عبارت بهتر می توان به این رسالات به عنوان منابع دسته اول تاریخ وهابیت نگریست. به دلیل تکرر استفاده و ارجاع به این رسالات و اهمیت آن ها، دسته بندی و تبارشناسی نظام مند و مدونی از این رسالات و نیز ردیه هایی که در مناطق اطراف بر این رسالات نگاشته شده امری لازم و حتمی در یک متن پژوهشی در تاریخ وهابیت به نظر می رسد.
1 – رساله های ابن عبدالوهاب به مشرق اسلامی
ممالک تحت تسلط عثمانی اصلی ترین هدف ارسال نامه ها و رسالات ابن عبدالوهاب به حساب می آمد، اما ایران و عراق نیز برای وهابیان بسیار پراهمیت بودند. عبدالعزیز بن سعود یکسال پس از وفات محمد بن عبدالوهاب در سال 1209/1795 به شیخ جعفر کاشف الغطاء نامه ای نوشت و به تعظیم و تکریم اهل بیت انتقاد کرد. شیخ متنی مفصل و با رعایت تمام احترامات لازمه در هفتاد صفحه تحت عنوان «منهاج الرشاد لمن أراد السداد» در پاسخ او نگاشت. این تنها ردیه شیعی نگاشته شده در قرون هجدهم و نوزدهم میلادی ست. عبدالعزیز پس از دریافت این پاسخ ضمن ارسال نسخه ای از «کتاب التوحید» به والی بغداد، سلیمان پاشا (1193-1215/1779-1801) از او خواست با حکمیت عبدالله افندی الراوی، در باب آراء ابن عبدالوهاب رأی صادر کنند. گروهی از علما به ریاست عبدالله افندی گردهم آمده و با استناد به ردیه ای که سلیمان بن عبدالوهاب، برادر محمد بن عبدالوهاب تحت عنوان «التوضیح عن توحید الخلاق فی جواب اهل العراق» نگاشته بود، کتاب التوحید را مجموع اضداد و نگارنده آن را فردی خواندند که از شریعت غیرِ جزئی از آن نمی داند و نزد هیچ عالمی که او را به راه صواب و صحیح هدایت کند درس نخوانده است.2
پس از عبدالعزیز بن سعود، سعود بن عبدالعزیز (1163-1229/ 1750-1814-1814) حاکم دولت سعودی شد. او در رساله ای به فتحعلی شاه قاجار دلیل و کیفیت حمله به کربلا را شرح داده و مبانی دعوت وهابی را کاملا تبیین کرده است و ضمن عذرخواهی از شاه ایران به دلیل روی دادن چنین حادثه ای در پایان آورده است: «و نُحِبُّ اهل بیت رسول الله(ص) و نتولی أمیر المومنین علی بن ابیطالب و نبغض قاتله».3
2 – رساله های ابن عبدالوهاب به غرب اسلامی
به طور کلی از سوی محمد بن عبدالوهاب سه رساله به مغرب اسلامی فرستاده شده است: کشف الشبهات، ورقه الوهابی وارده من الدمشق، و رساله القاهره. این سه رساله که در کتابخانه های مختلف و مهم غرب اسلامی و در کشورهای شمال آفریقا دیده می شود در حقیقت یکی هستند. به عبارت دیگر رساله القاهره همان ورقه الوهابی ست با اندک تغییری در آغاز رساله، و گرنه محتوا کاملا یکی ست. این دو رساله از رساله مشترکی نسخه برداری و ویرایش شده اند به نام رساله الی اهل المغرب. این رسالات از طریق حجاجی که به تونس یا مصر بر می گشتند منتشر شده و رساله القاهره عنوانی ست که بعدها برای تمایز از دو رساله دیگر برایش انتخاب شد وگرنه رساله فی نفسه هیچ نام مشخصی ندارد و شباهت بسیاری به لحاظ ساختاری به کتابی از محمد بن عبدالوهاب تحت عنوان کتاب القواعد الاربع دارد. حجم این رساله بیش از سه صفحه نیست و بیشتر در باب شرح عظمتی که ابن عبدالوهاب برای خویش و حرکتش قائل بوده نگاشته شده است.4 اما ظاهرا کشف الشبهات و الورقه الوهابی اهمیت بیشتری داشته اند، چرا که ردیه نگاران تونسی و مغربی بر اندیشه های وهابیت که از این دو رساله به عنوان منشور عقاید ابن عبدالوهاب یاد کرده اند، مطالب آن دو را رد کرده اند.
کشف الشبهات رساله نسبتا طولانی تری است و ابن عبدالوهاب خود این نام را برای آن اختیار کرده است، اما محتویات کتاب چندان با عنوان تطابق ندارد و مجموعه ای ست که بطور عام به استدلال در باب معانی اندیشه های وهابیت پرداخته است. ابن غنام (1225/1810) نیز آن را در ابتدای کتاب تاریخ النجد خویش، «رساله ای کلی در باب پاسخ به مسلمین و مسائلی که در آن شبهه ایجاد کرده اند» خوانده است5 در حقیقت این دومین نوشتار پس از کتاب التوحید است که ابن عبدالوهاب آن را در سال های 1152-1155/ 1740-1745-1745 نگاشته است. ردیه نگاران توجه بیشتری به کشف الشبهات کرده اند در حالی که پیش از آن رساله التوحید نگاشته شده است. دلیل این مساله شاید این باشد که کشف الشبهات محور اصلی عقاید وهابیت را تشکیل می داده و ابن عبدالوهاب درآن به اعتقادات مشرکین پاسخ داده و «تمام افرادی را که به توحید اعتقاد دارند، اما بدان عمل نمی کنند» را تکفیر کرده است.6
رساله دیگری نیز با عنوان ورقه الوهابی الوارده من المشرق در حجم دو صفحه وجود دارد که به «رساله القصیره» مشهور است. سعود بن عبدالعزیز این رساله را نگاشته و آن را به تمام ممالک اسلامی ارسال کرده است و وفات محمد بن عبدالوهاب سال 1206/1792از این طریق به کشورهای اطراف اعلام شد. اما بعضا این رساله در مغرب اسلامی تحت عنوان رساله الی اهل المغرب نوشته خود ابن عبدالوهاب دانسته شده است چرا که مردم اطلاع دقیقی از مرگ او نداشتند و گمان می کردند که او این رساله را مانند دو یا سه رساله دیگر نگاشته است. این تعداد قلیل رسالات در حالی ست که ابن غنام در کتابش بیش از 51 رساله را برای ابن عبدالوهاب برشمرده است.7 ابن عبدالوهاب اهتمام و توجه خاصی در جمع آوری و تبویب رسالاتش نداشت و آن ها را مانند نامه ها و یادداشت هایی به افراد، گروه ها و یا با عناوینی چون «خطاب به کسانی که به امور مسلمین اهمیت می دهند» یا «ای مسلمین عالم» می نگاشت. برای مجموعه رسالات ابن عبدالوهاب حتی به نوشتار ابن غنام نیز نمی توان اطمینان کرد. در این میان می توان به مجموعه متون که با نام الدرر السنیه فی الاجوبه النجدیه که عبدالرحمن بن قاسم (1901-1952/1318-1371) آن را گردآوری کرد، اطمینان داشت.8
3 – ردّیات فقهای شبه جزیره عربی بر وهابیت
اولین ردیه نگاران بر عقاید ابن عبدالوهاب کسانی هستند که عقاید او را با فاصله زمانی اندکی درک کرده و انتقادات خود را بر آن نگاشته اند. علمای سرشناس شبه جزیره عربی بنا به تصریح ابن غنام، «تالیفات متعددی در ضد شرع و سنت خواندن عقاید ابن عبدالوهاب نگاشتند و او را متهم به جهالت و گمراهی کردند.»9 عموم ردیه ها از نجد و احساء و حجاز می رسید. اولین ردیه نگار در خلال آثاری که ابن غنام آورده، سلیمان بن محمد بن سُحیم (1717-1767/1129-1180) قاضی ریاض بود. ابن غنام سه متن از ردیات او را آورده و از درج بقیه آن ها صرف نظر کرده است01 ابن سحیم، رسالات دیگری نیز پس از پایان مکاتباتش با ابن عبدالوهاب و آگاهی از عقایدش، به مردم بصره و احساء نگاشت و آن ها را از پذیرش آراء کسی که «با عقایدی بدعت بار در اطراف ما ظهور کرده، گمراهی گمراه کننده است و از علم و تقوی بضاعت اندکی دارد و امور و اخبار بسیار شنیع و منکری از او سر زده است» منع کرده است. ابن سحیم سپس نمونه ای از اقدامات وهابیون در تخریب قبر زید بن خطاب11 در جُبیله و قبور شهدا جنگ های رده و نیز سوزاندن نسخ کتاب دلائل الخیرات در منطقه را ذکر کرده است. او در ادامه سخنی را از ابن عبدالوهاب نقل می کند که در پاسخ رساله ای به ابن سحیم نوشته است: «مسلمانان نُه قرن است که در جهالت زندگی می کنند». او سپس آراء ابن عبدالوهاب را در تکفیر ابن عربی و ابن فارض21 و دیگر صالحین بیان کرده به عدم اعتبار نماز جمعه و بدعت دانستن این عمل اشاره کرده است. ابن سحیم در پایان می پرسد: «اما به راستی، علم او از کدام منشأ آمده است؟ آیا به او وحی شده است؟ یا شیطان محرک اصلی او در بیان این نظرات بدعت بار بوده است؟». «تو و پدرت مشخصا کافر و منافق بوده و هستید… لااله الا الله و مفهوم توحید را نفهمیده اید… و تو نادان ترین مردمان هستی و من بر این گمانم که کسانی که تو را پذیرفته اند و در قفای تو نماز می گذارند کافرانی جاهل بیش نیستند» ابن سحیم سال ها قاضی ریاض بود و جزء منتقدان و رویه نگاران متقدم و سرشناس بر آراء ابن عبدالوهاب است.
ابن سحیم تنها مخالف ابن عبدالوهاب نبود. ابن عبدالوهاب در رسالاتش از علمای مخالف دیگری چون عبدالله بن عیسی مُوَیس(م.1174/1761) و عبدالله بن فیروز(م.1174/1761) و پسرش محمد بن فیروز(م.1215/1801) نام برده است. ابن غنام در این میان از ردیه منظومه ای از محمد بن فیروز سخن گفته که بدترین اتهامات را به ابن عبدالوهاب نسبت داده است. این بدان معناست که مخالفین ابن عبدالوهاب با استفاده از قدرت نفوذ و ماندگاری شعر و سخنان منظوم، از رواج عقاید وهابیت جلوگیری می کردند. سرود دیگری را شخصی ناشناس و نه چندان معروف به نام عبدالله بن سعید علوی الحُضَری نگاشته بود، که از مطالب مندرج در این منظومه می توان به عمق علمی و درک بالای نگارنده آن پی برد.31
سلیمان بن عبدالوهاب، برادر محمد بن عبدالوهاب نیز یکی از مهمترین مخالفین و معارضین اندیشه های او بود. طبق تحقیقات به عمل آمده او نخستین کسی بود که در کتاب مهم «الصواعق الالهیه فی الرد علی الوهابیه» این جنبش و پیروان آن را “وهابی” خواند. البته وهابیون معتقدند بعدها علمای الازهر، بویژه یوسف الدجوی عقاید خود را در رد وهابیت بدان کتاب افزوده اند.41 منابع رسمی وهابی سخنانی غیرقابل پذیرش در باب توبه کردن او و بازگشت به درعیه در سال (1189/1776) آورده اند. غیر این هیچ اطلاع دیگری از او و عقایدش در دست نداریم و تنها می دانیم او در سال (1207/1793) درگذشته است.
صواعق الالهیه متن بسیار مفصل و طولانی قریب به 100 صفحه (در نسخه اصلی) است. این کتاب با هدف تبیین مواضع و دلایلی تهیه شده است که ابن عبدالوهاب با استناد بدان ها حکم جهاد و تکفیر مردم را صادر می نمود. استناد به اقوال ابن تیمیه در رد دلایلی که ابن عبدالوهاب مردم را تکفیر می کند، پافشاری بر عقیده سنت و جماعت در باب تحریم صدور حکم تکفیر برای مسلمین هر فرقه غیر از خوارج و روی گردانان از دین، دفاع از عقاید مردم در باب توسل، نذر، ذبح و دعا و البته تاکید بر حدیثی که نجد را محل ظهور شیطان خوانده است، سرفصل های صواعق الالهیه را تشکیل داده اند. محمد بن عبدالوهاب رساله ای سی صفحه ای در پاسخ به مطالب برادرش به مردم عیینه نگاشت اما ما نمی دانیم که این متن مشخصا ردیه ای بر صواعق است یا نه. این شک از تصریح ابن غنام بر رد و بدل شدن رسالات و نامه های متعددی میان دو برادر، بر می آید. ضمن اینکه ابن عبدالوهاب در این رساله سی صفحه ای همان مباحث و مطالب خود را در اهمیت توحید و لزوم مبارزه با مشرکین و منافقین تکرار کرده است، اما در پایان برادرش را اینچنین به دعوت ترغیب کرده است: «فاغتنم یا أخی هذا الفضل و کن من اهله (اعنی دعوة الوهابیة)»51 و بسیار عجیب است که از پنجاه و یک رساله شخصی ابن عبدالوهاب که امروزه به چاپ می رسد، رسالات مربوط به سلیمان حذف شده است.
محمد بن عبدالرحمن بن عفالق(م.1164/1751) نیز یکی دیگر از ردیه نگاران بر عقاید ابن عبدالوهاب بود که در احساء ساکن بود. کتاب «تحاکم المقلدین بمن ادعی تجدید الدین» ازوست.61 دو رساله منحصر به فرد از ابن عفالق در کتابخانه برلین وجود دارد که دو محقق آلمانی آلوارت و پسکس در انتساب رساله اول (ش.2157) به ابن عفالق شک کرده اند. اما رساله دوم (ش.2158) را بدون شک از آن ابن عفالق دانسته اند.71 ما با توجه به مطالعه دقیق مفاهیم این دو رساله تفاوت چندانی در مفاهیم آن ها نیافته ایم.رساله 2158 به مثابه جوابی ست به سؤالات عثمان بن معمر حاکم عیینه که مابین سال های 1152/1740 (تاریخ هم پیمانی او با محمد بن عبدالوهاب) و 1161/1749 (تاریخ قتل او توسط وهابیون) نگاشته شده است. ابن بشر نیز به نامه ای از محمد بن عفالق به عثمان بن معمر اشاره کرده که در آن مسلمین عیینه را به نقض بیعت و سرکوب ابن عبدالوهاب فراخوانده است.81 رساله مورد نظر که قریب به نوزده صفحه است، اینگونه آغاز می شود: « شیخ دانشمند محمد بن عبدالرحمن بن عفالق الاحسائی الحنبلی: بعد از نام خداوند، این رساله پاسخی ست به نامه ای که عثمان بن معمر نگاشته است»…«آنگونه که من از مطالب و مدعیات شما استنتاج کرده ام، اول و آخر سخن شما در باب توحید است» او سپس مطالب و پاسخ های خود رادر جملاتی کوتاه و بسیار مختصر بیان داشته، نهایتا می گوید: « من شنیده ام که این مرد، تمام این مردم را به شرک بدتر از بت پرستی متهم کرده است… او در این باب نه تنها خوارج و معتزله و جبریون را کافر دانسته، بلکه در کلام او هفتاد و دو ملت کافر محسوب شده اند».91
تا پیش از این محققین تاریخ وهابیت به غلط، برآن بودند که اهالی حجاز در ردیه نویسی دیر تر از اهالی نجد یا احساء دست به کار شده اند. اما با کشف و تحقیق رساله ردع الضلاله و قمع الجهاله اثر شیخ عبدالوهاب بن احمد برکات الشافعی الازهری الطنطاوی، نادرستی این پیش فرض تاریخی اثبات شد.02 نگارنده این رساله یک شافعی مصری الاصل و ساکن مکه بود که به علت تصانیف متعدد شهرت بسیاری در میان علمای آن زمان یافته بود.12 او که مفتی مذاهب چهارگانه مکه بود و از جایگاه والایی در میان علما برخوردار بود، در ردیه خویش نام ابن عبدالوهاب را نبرده و با عباراتی چون «چنین خبر رسیده است که شخصی از مردم، مدعی تکفیر دیگران شده است» به ابن عبدالوهاب اشاره کرده است. اهمیت ردع الضلاله علاوه بر تقدم تاریخی بر دیگر رسالات حوزه جغرافیایی حجاز، این است که مورد تایید ده تن از علمای سرشناس مذاهب چهارگانه قرار گرفته و تغریضات ایشان بر این رساله قابل رویت است.
در سنوات پایانی قرن نوزدهم احمد بن زینی دحلان، کتاب «الدرر السنیه فی رد علی الوهابیه» را نگاشت. توانایی بیان و نفوذ کلام دحلان باعث تأثیرگذاری بسیار او بر مردم شبه جزیره شده بود. او ابن عبدالوهاب را به گمراهی و طغیان و کفر و حتی ادعای نبوت متهم کرد.22 عبدالکریم بن فخرالدین(م.1307/1890) در الفتح المبین و محمد بن بشیر السهسوانی(م.1326/1908) در صیانة الإنسان عن وسوسه الشیخ دحلان32 بر عقاید دحلان ردیه نگاشتند. کتاب صیانه الانسان در ابتدا به ابن عبدالرحمن سندی نیز نسبت داده شده بود. بعدها شاگرد دحلان و مفتی شافعیان مکه، شیخ محمد بن سعید بن محمد بابصیل ردی دیگر بر همین ردیه صیانه الانسان، به نام القول المجدی فی الرد علی عبدالله بن عبدالرحمن سندی نگاشت. نگارنده اثر در سبب نامگذاری این کتاب آورده است: «در سال 1308/1891 دو رساله در رد عقاید استادم دحلان دیدم که توسط دو نفر به نام های عبدالله بن عبدالرحمن سندی و عبداللکریم بن فخرالدین نگاشته شده بود و مضمون یکسانی داشتند.» نهایتا شخصی به نام سلیمان بن سهمان(م.1348/1930) ردی بر عقاید بابصیل تحت عنوان الرد الوهابی علی القول المجدی نگاشت.
4 – ردیات فقهای عراق بر وهابیت
اهالی عراق به چهار دلیل یکی از اصلی ترین معارضین و ردیه نگاران بر وهابیت به حساب می آیند: (1)حضور طولانی مدت ابن عبدالوهاب در بصره42، (2) نامه نگاری ها و ارتباطات او با برخی از علمای بصره و بغداد مانند شیخ علی سویدی (3) اتهام اهالی آن که اغلب شیعه بودند به کفر و خروج از دین اسلام از سوی وهابیون (4) حملات مکرر و چندباره وهابیون به مناطق گوناگونی در عراق همچون کربلا و نجف. به عنوان اصلی ترین و شاید اولین مخالف و ردیه نگار بر عقاید ابن عبدالوهاب باید از احمد بن علی الشافعی البصری القبانی نام برد. او عالم شافعی سرشناس بصره بود که ابن عبدالوهاب دو بار در رسالاتش از او به عنوان یکی از سرسخت ترین معاندین اش شکوه کرده است. ابن ترکی نیز که در قرن اخیر تاریخ النجد را می نگاشت، نام او را در فهرست چهارده نفره ردیه نگاران و مخالفان سرسخت وهابیت درج کرد.52 قبانی همان کسی ست که طنطاوی ردع الضلاله را خطاب به او در عراق فرستاد. او سه اثر دیگر نیز در رد وهابیت از خود بجا گذاشته است: فصل الخطاب فی رد ضلالۀ ابن عبدالوهاب (1157/1744) کتابی ست که قبانی به درخواست و اصرار قاضی ریاض، سلیمان بن سحیم در حجمی بالغ بر دویست صفحه نوشته است.62 کتاب نقد قواعد الضلال و رفض عقائد الضلال کتاب دیگری ست که قبانی در پاسخ رساله ابن عبدالوهاب به علمای بصره نگاشته است.72 سومین کتاب او نیز کشف الحجاب عن وجه ضلالۀ ابن عبدالوهاب نام دارد. از دیگر مخالفین سرسخت وهابیت در بصره باید به عفیف الدین بن داوود الزبیری الحنبلی(م.1225/1810)، نگارنده الصواعق و الرعود اشاره کرد که سه سال پس از مرگ ابن عبدالوهاب آن را به رشته تحریر درآورده است.82
از چهره های مهم ضدوهابی در زمان دولت دوم سعودی، داوود بن سلیمان بغدادی، صوفی نقشبندی-خالدی معروف به ابن جرجیس (1222-1299/1807-1882) است. او ردیات زیادی بر وهابیت نگاشت که از آن میان چهار ردیه از اهمیت بیشتری برخوردارند: المنحه الوهابیه فی الرد علی الوهابیه، اشد الجهاد فی إبطال دعوی الاجتهاد، صلح الاخوان من اهل الایمان و بیان القیم فی تبرئه ابن تیمیه و ابن قیم.منحه الوهابیه ردیه ای عمومی ست در محکومیت مخالفان متصوفه که در به وهابیون تعریضاً اشاراتی شده است. او در این کتاب عقاید افرادی که «به تازگی در زمان ما ظهور کرده اند و مردم مسلمان را به گمراهی می کشانند و خون و مالشان را در راه عقاید خویش مباح می دارند، و توسل، شفاعت انبیاء و اولیاء الله و زیارت قبور اموات را تحریم می کنند»92 اشاره کرده است اما رساله اشد الجهاد از پایه و اساس در رد وهابیت نگاشته شده است. او چنانکه در ابتدای رساله اش تصریح کرده تا آن زمان از نگارش ردیه مشخص و شایسته ای بر عقاید وهابیت بی اطلاع بوده است، بنابراین در جواب اهل هند که از او پاسخ شبهات وهابیون را خواسته بودند، با عجله و گذرا این رساله را نوشته است. ابن جرجیس در این رساله وهابیون را «شرذمه الشاذه» خوانده که شبیه ترین گروه به خوارج، و زندقه و روی گردانان از دین هستند. او در دو رساله دیگر خویش در پی اثبات این مساله بوده است که ابن تیمیه و ابن قیم هیچگاه توسل به صالحین را نفی نکرده اند و تنها به غالیان در این باب انتقاد ورزیده اند.
اهمیت ابن جرجیس مانند سلیمان بن عبدالوهاب به لحاظ تبیین مواضع و تفاوت های نظری میان ابن تیمیه و ابن عبدالوهاب بسیار بیشتر از دیگر رسالات و ردیات از این دست است. ابن جرجیس با استناد به اقوال و آثار این دو مخصوصا ابن تیمیه نادرستی احکام و فتاوای تکفیری ابن عبدالوهاب را در باب متوسلین به انبیاء و شفاعت طلبان مشخص کرده است. ردیات متعدد و متکثری از سوی وهابیون بر ابن جرجیس نگاشته شده که خود دلیلی دیگر بر اهمیت اوست. قول فصل النفیس فی الرد علی داوود بن جرجیس و الرد و الردع علی داوود بن جرجیس از عبدالرحمن بن حسن آل الشیخ دو رساله مهمی هستند که در کتاب «مشاهیر علما نجد وغیرهم» بدان ها اشاراتی شده است. فرزند عبدالرحمن، عبداللطیف نیز کتابی در رد ابن جرجیس تحت عنوان منهاج التقدیس و التأسیس فی کشف شبهات داوود بن جرجیس نگاشت و محمود شکری آلوسی نیز در قرن بیستم در ذیل آن فتح المنان و تتمه منهاج التأسیس رد صلح الإخوان را نگاشت. جمیل صدیق زهاوی(1863-1936/1279-1354) شاعر و فیلسوف عراقی معروف تحت تأثیر گسترش حرکت وهابیت در سال 1902 کتاب الفجر الصادق فی الرد علی منکری التوسل و الکرامات و الخوارق را نگاشت و در اصل رساله ای توجیه گر و مشروعیت بخش به سلطان عثمانی در قبال پیشروی ها و بسط قلمرو سعودیان بود.
5 – ردیات فقهای یمن بر وهابیت
اهالی یمن به عللی چون نامه های محمد بن عبدالوهاب، سفرهای نمایندگان و سفرای سعودی در سال های 1808/1223، 1809/1224 و 1812/1227 به یمن و همچنین حملات و یورش های بلاانقطاع سعودیان به این سرزمین، با اندیشه های وهابیت ارتباط تنگاتنگ و مداومی برقرار کرده بودند.
محمد بن اسماعیل بن الامیر صنعانی (1099-1182/1688-1769) اولین عالم زیدی مذهبی بود که در سال 1160/1747 اعلام کرد «مردی در نجد ظهور کرده که مردم را به تبعیت از سنت نبوی و دوری از بدعت ها فرا می خواند».03 و کتابی تحت عنوان تطهیر الاعتقاد من أدران الإلحاد نوشت و در همان زمان از امام یمن خواست تمام مشاهد و بارگاه های موجود در یمن را نابود کند. او در سال 1162/1749 قصیده ای در مدح ابن عبدالوهاب و عقایدش نگاشت که ابن غنام و ابن بشر آنرا در کتب خویش آورده اند. اما چند سال بعد در قصیده ای دیگر به برخی اعمال شیخ انتقاد ورزید و تقربیا از مواضع اولیه خویش در حمایت از ابن عبدالوهاب عدول کرد.13 در ادامه موج مثبت یمنیان نسبت به جنبش وهابیت حسین بن مهدی النعیمی(م.1186/1773) در سال 1086/1763 کتابی تحت عنوان معارج الالباب فی مناهج الحق و الصواب نگاشت و در آن تقاریض و اصل رساله ردع الضلالة و قمع الجهالة طنطاوی را رد کرد.23
پس از ابن امیر صنعانی، شاگرد برجسته ی او محمد بن علی الشوکانی (1172-1249/ 1759-1834) از معاصران ابن عبدالوهاب بود. شوکانی از سال 1209/1795 قاضی یمن بود و در زمان سه امیر یمنی در این مقام حضور داشت. او رساله ای منظوم به ابن عبدالوهاب نوشت و او را الگو و سرمشق خویش خواند.33 اما او هم مانند استاد خویش ابن امیر صنعانی، پس از حمله وهابیون به مرزهای یمن، رساله ای در انتقاد به برخی عقاید وهابیت نوشت.43 شوکانی بعدها کتب و رسالات متعددی در باب لزوم اجتهاد و عدم تقلید نگاشت، که درباره از پیروی عقاید ابن تیمیه بود. الدر النضید فی إخلاص کلمه التوحید یکی از مهمترین آثار شوکانی در این باب است.
پی نوشت ها
- برای تبیین و تبارشناسی متون تاریخی اعراب پیش و پس از جنبش وهابی در عربستان بنگرید به مقاله «مورخان نجد پیش از ظهور وهابیت» از در همین مجموعه.
- التوضیح عن توحید الخلاق فی جواب اهل العراق، چاپ قاهره، مطبعه الشرقیه، 1901؛ برخی در باب اصالت این اثر شکوکی وارد آورده اند. برای این گروه بنگرید به زرکلی، اعلام، ج3،ص129؛ و نیز به زندگی نامه سلیمان الذاتیه در مشاهیر النجد،ص44-47.
- اللملکه العربیه السعودیه، داره الملک عبدالعزیز، الوثایق، الرقم 6، تاریخ الورود 1393/1793. این نامه را کمال جمعه بدون هیچ تعلیقی بر آن در الانتشار دعوه محمد بن عبدالوهاب، الریاض، 1981، 11-23؛ منتشر کرده است.
- القواعد الاربع، در مجموعه مولفات الشیخ محمد بن عبدالوهاب، القسم الاول، العقیده و الآداب الاسلامیه، ص199-201.
- حسین بن غنام، تاریخ النجد، طبعه الاولی، 1961، القسم الرابع، الرساله الثانیه، صص233-252
- همان، رساله الثانیه، 250-251
- مجموعه این رسالات در سال 1977 با عنوان «تاریخ النجد» به چاپ رسید و تنها ردیه ابن عبدالوهاب بر عقاید برادرش از آن میان حذف شده است.
- مولفات الشیخ محمد بن عبدالوهاب، الرسائل الشخصیه، القسم الخامس، الرساله 17ص109-115 و نیز برای همان متن بنگرید به الدرر السنیه، ج1،صص 56-59. برای مشاهده زندگی نامه عبدالرحمن بن قاسم بنگرید به عبدالرحمن بن عبداللطیف بن عبدالله آل الشیخ، مشاهیر علما النجد، دارالیمامه، الطبعه الثانیه، 1394/1974، صص432-434
- ابن غنام، تاریخ النجد، ص79.
- ابن غنام، رسائل، 7 تا 9،صص290-337؛ به سه رساله فوق، دو رساله دیگر را که در مجموعه الرسائل الشخصیه آمده باید افزود که مجموع آنها پنج رساله خواهدبود.(رسائل 11 و 12 و 13 و 20 و 34)
- زید برادر عمر بن خطاب(خلیفه دوم) بود که در جنگ یمامه (جنگ مسلمانان با مسیلمه کذاب) به شهادت رسیده بود و در منطقه جُبیله قبرش زیارتگاه مردم بود.
- ابن فارض ابوحفص و ابوالقاسم عمربن ابی الحسن علی بن المرشد بن علی الحموی الاصل، المصری المولد و الدار و الوفات، معروف به ابن فارض و منعوت به شرف، عارف و شاعری معروف. اصلاً از مردم حماه شام است و در قاهره به سال 576 هجری متولد شده و وفات او در سال 632 به قاهره بوده و مدفن وی در جبل مقطم و تربت او زیارتگاه است. دو قصیده تائیه و یائیه از او مشهور است.
- برای ردیه ای دیگر از همین نگارنده بنگرید به «ردیه ای منتشر نشده بر عقاید محمد بن عبدالوهاب» در بخش ضمائم همین مجموعه.
- تحقیق صحت یا نادرستی این ادعا بجز از طریق مراجعه به چاپ اول این کتاب در بمبئی به سال 1888/1306 میسر نبود. با مطابقت آن نسخه با چاپ مصر در سال 1923 در دارالانسان، بر ما نادرستی این ادعا مشخص شد. برای اطلاع از مشروح ادعای وهابیان در این راستا بنگرید به: مسعود الندوی، محمد بن عبدالوهاب، مصلح مظلوم و مفتری علیه، جامعه الامام محمد بن سعود، 1990.ص215
- ابن غنام این رساله را به شماره 26 در مجموعه رسائل، به همراه تاریخ النجد آورده است. صص429-464
- احمد زینی دحلان، الدرر المضیئه، ص52
- این دو رساله در مجموعه ای از سه رساله در کتابخانه ملی برلین به شماره های 2157، 2158 و 2156 نگهداری می شوند. نسخه 2156 رساله از عبدالله السویدی، تحت عنوان المشکاة المضیئه فی الرد علی الوهابیه است.
Ahlwardt.W, Verszichniss der Arabischen Handschriften der Königlichen Bibliothek zu Berlin ,Bd.2, No.2156, 2157,2158
اشتر پسکس برآنست که نسخه شماره 2157 از آن ابن عفالق است و شماره 2156 که به سویدی منسوب است، نسخه دیگری از کتاب الصواعق الالهیه است. ص57 و 66
- ابن بشر، چاپ 2001، ص30
- نسخه شماره 2158، صص 56-57
- بنگرید به متن و ترجمه این رساله در همین مجموعه.
- بنگرید به مقاله ردیه ای متقدم بر عقاید محمد بن عبدالوهاب در بخش ضمائم همین مجموعه.
- برای دیگر آثار متعدد او بنگرید به: Brockelman, GAL, Supplement II , 810-811
- محمد بن بشیر السهسوانی، صیانۀ الإنسان عن وسوسه الشیخ دحلان، طبعه المنار، 1932؛ مقدمه آن را رشید رضا نگاشت. چاپ اول آن در هندوستان، دهلی، به سال 1890 انجام شده است.
- بنگرید به مقاله «سرچشمه های اندیشه وهابیت» در همین مجموعه.
- محمد بن عبدالوهاب الترکی، تاریخ النجد، بسام این کتاب را در مجموعه خزانه التواریخ النجدیه، ریاض 1999، ج4، ص157 به چاپ رسانده است.
- بروکلمان و پسکس عنوان این کتاب را به اشتباه «الفضل فی الخطاب» درج کرده اند. بنگرید به:
GAL. Supplement Volumes II, p.532
- نسخه خطی شماره 3788 در کتابخانه دانشگاه پرینستون که ما از طرابلسی نقل کرده ایم و این نسخه همان رساله سیزدهم در مجموعه ابن غنام است که ابن عبدالوهاب به عبدالله السویدی در بصره فرستاده و پاسخ قبانی را داده است. بنگرید به ابن غنام، ص359؛
- نسخه خطی کتابخانه شرقی شماره1238 با تقریظ محمد بن فیروز(م.1801) که در سال 1795 نوشته شده است. بنگرید به بروکلمان: GAL, Supplement Volumes II,p.532
- المنحه الوهابیه و اشد الجهال فی ابطال دعوی الاجتهاد، نشر حسین حلمی أشیق، استانبول، 1973
- ارشاد ذوی الالباب الی حقیقه اقوال محمد بن عبدالوهاب، نسخه خطی 393 منقول از عبدالله بن محمد داهش، أثر دعوه الشیخ محمد بن عبدالوهاب فی الفکر و الادب بجنوبی الجزیره العرب،ج1، مملکه السعودیه العربیه، 1999، ص32.
- صدیق حسن خان، أبجد العلوم، ج3،ص197 و نیز بنگرید به حمد الجاسر، الصلات بین الصنعاء و الدرعیه، العرب، م22. 1987، ص433-435. و برای زندگی نامه صنعانی بنگرید به محمد بن علی الشوکانی، البدر الطالع،القاهره،1348،ج2،ص133-.139
- معارج الألباب فی مناهج الحق و الصواب، تحقیق حامد فقیه، مطبعه السنه المحمدیه، مصر 1950 ص4و5.
- بنگرید به قصیده لامیه ای که او در رثای شیخ سروده است در ابوداهش، ج2،صص571-572 و متن کامل آن که در مجله جامعه الامام محمد بن سعود الاسلامیه، رجب1411، فوریه1991، 215-221؛
- دیوان الشوکانی، نشر العمری، دارالفکر الدمشق، 1980، ص22.