سال

درباره سال تولد پیامبر اسلام، دیدگاه‌های فراوانی گزارش شده است. از پژوهشی که در منابع این نقل‌ها صورت گرفته چنین برمی‌آید: سال تولد آن گرامی عام الفیل[1] بود که برابر با چهل و دومین سال پادشاهی انوشیروان در ایران (هفت سال مانده به مرگ او)،[2] 882 سال پس از پیروزی اسکندر مقدونی بر دارا[3] (داریوش سوم) و 1317 سال پس از آغاز پادشاهی بخت النصر،[4] یعنی سال 569 میلادی[5] بود.

تولد آن گرامی در عام الفیل افزون بر شهرتی که در میان تاریخ‌نگاران دارد،[6] از پشتیبانی منابع مورد توجه شیعیان و سنیان برخوردار است. «سیره ابن اسحاق» – که به صورت تهذیب شده در سیرة النبویة ابن هشام آمده و به عنوان یک متن تاریخی از قوت قابل توجهی برخوردار است-[7] آن را نقل کرده است. ابن سعد[8] (168 230ق)، ‌ابن قتیبه[9] (276 ق)، طبری[10] (310 ق) ابونعیم اصفهانی[11] (430 ق)، بیهقی[12](384 458 ق) و ابن عبد البر[13] (463 ق) از مورخان متقدم اهل سنت نیز بر این دیدگاه تأکید دارند. در میان عالمان شیعه، ‌کلینی[14] (329 ق) مسعودی[15] (346 ق)، مفید[16] (336 413 ق) و شیخ طوسی[17](460 ق) نیز سال تولد پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را عام الفیل دانسته‌اند. افزون بر آن‌‌که هجرت آن بزرگوار از مکه به مدینه و درگذشت وی،‌ به ترتیب در سال‌‌های 54 و64 پس از عام الفیل[18] بوده و با توجه به این‌که آن ‌گرامی در سن 63 سالگی درگذشت، ‌این نتیجه به دست می‌آيد که سال تولد وی عام الفیل است.

از دیگر سو، دیدگاه‌های دیگر با بی‌اعتنایی و با تعبیرهایی چون «گفته شده» یا «گفته می‌شود،» گزارش شده‌اند و این خود نشان از ضعف و نااستواری آن‌ها است؛ چرا که نگارندگان تنها بن نقل این ‌گویه‌ها بسنده کرده و سندی را ثبت نکرده‌‌‌اند و خود نیز بدان‌ها باور ندارند. در این میان بیهقی تولد آن حضرت را در فاصله ده سال با عام الفیل، از ابن أبزی گزارش کرده است [19] که افزون بر متفرد بودن در این گزارش، ‌مشخص نکرده تولد، ده سال پیش از عام الفیل یا پس از آن بوده است. دیدگاه‌های دیگر عبارت‌اند از:

-‌ چهل سال پیش از عام الفیل،[20]

-‌ پانزده سال پیش از عامل الفیل،[21]

-‌ ده سال بعد از عام الفیل،[22]

-‌ 23 سال بعد از عام الفیل،[23]

-‌ سی سال بعد از عام الفیل،[24]

-‌ چهل سال بعد از عام الفیل،[25]

-‌ هفتاد سال بعد از عام الفیل،[26]

-‌ سی و چهارمین سال پادشاهی انوشیروان،[27]

-‌ چهلمین سال پادشاهی انوشیروان،[28]

-‌ 908 سال پس از پیروزی اسکندر بر دارا[29] (داریوش سوم).

-‌ دوران پادشاهی هرمز انوشیروان.[30]

ماه

درباره ماه تولد پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) شش قول گزارش شده که از بررسی منابع آن‌ها برمی‌آید این تولد در ماه ربیع الأول رخ داده است؛ چرا که از یک سو منابع کهن شیعیان[31] و سنیان[32] بر این دیدگاه اتفاق دارند[33] و از دیگر سو، دیدگاه‌های دیگر، در مصادر متأخر گزارش شده‌اند؛[34] البته یعقوبی (292 ق) از متقدمان شیعه، تولد آن حضرت را در ماه رمضان به صورت یک نقل، ‌ثبت کرده،[35] ولی بر آن تکیه نکرده است؛ چنان‌که ابوریحان بیرونی (440 ق) هم پس از نقل و پذیرش خبر تولد آن عزیز در ماه ربیع الأول، گزارش این تولد در ماه رمضان را از کتاب التاریخ سلامی ثبت کرده و آن را نپذیرفته است.[36] اسماعیل بن کثیر (774 ق) نیز سند گزارش تولد پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در ماه رمضان را از طریق ابن عبد البر به زبیر بن بکّار (172 256 ق) رسانیده و آن را برنتابیده؛ چنان‌که تولد حضرت در همین ماه را از ابن عساکر نیز نقل کرده است. وی در استدلالش بر رد این سخن می‌گوید: زبیر بن بکّار بر این بارو بود که «چون رسالت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در چهل سالگی در ماه رمضان رخ داد پس باید تولد او نیز در ماه رمضان باشد تا چهال ساله بودن آن گرامی به هنگام نزول وحی، ‌استوار آید»؛ ولی این سخن زبیر تنها گمانه‌زنی و بی‌مدرک است.[37] حلبی (1044ق) نیز به این گمانه‌زنی زبیر بن بکّار اشاره کرده است.[38] از این استدلال ابن کثیر و حلبی برمی‌آید که منشأ خبر تولد در ماه رمضان همین گمانه‌زنی است. خطیب قسطلانی (923 ق) نیز گزارش تولد پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در ماه رمضان را با تعبیر «گفته می‌شود» از ابن عمر گزارش کرده و آن را نادرست دانسته است.[39]

سهیلی (581 ق)[40] روز تولد آن گرامی را در بیستم نیسان رومی (روزهای آخر آوریل با روزهای نخست ماه مه میلادی) دانسته که در آن سال با ماه ربیع الأول، مطابق است؛ البته این تطابق پیش از لغو قانون «نسئی» بود عرب‌ها به این انگیزه که مراسم حج در فصل تابستان و هوای گرم نباشد تا آنان از قربانی‌های آن مراسم بهتر بهره بگیرند، در ماه‌های قمری دست می‌بردند و ذی‌الحجه هر سال را یک ماه به تأخیر می‌انداختند و نام ماه بعدی را ذی‌الحجه می‌نهادند و در نتیجه در ماه‌های دیگر قمری نیز این تغییر انجام می‌گرفت و در پی این تغییر و تأخیر، ماه‌های قمری تغییر یافته و با سال شمسی منطبق می‌کردند و بدین جهت هم‌زمانی ماه ربیع الأول با ماه آوریل در آن سال را ثبت کرده‌اند.

به هر روی چهار ویژگی‌ِ اتفاق کهن بر ماه ربیع الأول، بی‌مهری منابع متقدم به گزارش‌های دیگر، ثبت این گزارش‌ها در مصادر متأخر و هم‌زمانی دو ماه آوریل و ربیع الأول، گویای ضعف گزارش‌های تولد پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در ماه های زیر است:

-‌ محرم،[41]

-‌ صفر،[42]

– ربیع الآخر،[43]

-‌ ماه رجب،[44]

-‌ ماه رمضان،[45]

زادروز

درباره روز ولادت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نیز میان دو گروه شیعه و اهل سنت موازنه برقرار نیست. در این‌جا به بررسی دیدگاه این دو گروه پرداخته می‌شود.

دیدگاه سنیان

منابع اهل سنت درباره روز تولد آن گرامی، سیزده قول را گزارش کرده‌اند که مشهور آن، روز دوازده ربیع الأول است[46] که ابن هشام (213 یا 218 ق)، طبری (310 ق) و بیهقی (458 ق) آن را از ابن اسحاق (85 150 ق4) نقل کرده‌اند،[47] لیکن دیگر منابع، این قول را بدون سند و به صورت «گفته می‌شود»[48] و یا به نقل مستقیم و با تعبیر در «دوازده ربیع الأول متولد شد»[49] ثبت کرده‌اند.

دیگر قول‌ها نیز بدون سند گزارش شده‌اند. تنها ابن سعد (207 ق) گزارش تولد پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در روز دهم ربیع الأول را به امام باقر (علیه السّلام) مستند کرده[50] و این استناد نیز در خور اعتماد نیست؛ چرا که در شمار راویان وی ابن أبی سبره حضور دارد که حتی عالمان علم رجال اهل سنت هم نقل روایت وی را ضعیف دانسته‌اند.[51]

اما گزارش ابن اسحاق که مستند نقل ابن هشام و طبری است، هر چند گزارش‌های وی در وقایع تاریخ مورد توجه مورخان است،[52] لیکن این نقل در دو نکته جای تأمل دارد: 1.‌ مستند این نقل، ثبت نشده، گرچه اکثر نقل‌های او چنین است؛ 2. در انتقال گزارش‌های وی، به ویژه در خصوص معصومان (علیهم السّلام)،‌ تصرفات و حذف‌هایی در زمان او و پس از او، از سوی منصور دوانیقی (158 ق)، ابن هشام حمیری (-213 ق) و دیگران صورت گرفته است.[53] پس در مواردی که نقل وی درباره معصومان (علیهم السّلام) بی‌سند باشد و در برابر آن نیز روایت‌های مستند و در خور توجهی در میان باشد، از اعتبار نقل او کاسته می‌شود. نقل وی در خصوص روز تولد پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) این‌گونه است.

دیدگاه شیعیان

منابع کهن شیعی در این خصوص، پنج گزارش آورده‌اند که می‌توان گفت این گزارش‌ها بر اساس نگاه‌ها و مستندات متفاوت حدیثی، تاریخی و نجومیِ نگارندگان آن‌ها ثبت شده‌اند. در این گزارش‌ها از روزهای دوم و هشتم ربیع الأول و نیز دوازدهم رمضان، دوازدهم ربیع الأول و هفدهم ربیع الأول، یاد شده که در این‌جا در سه محور بررسی می‌شوند:

الف)‌ سه گزارش نخست

یعقوبی (292 ق) از قدیمی‌ترین آنان به شمار می‌آيد، سه گزارش را با اضطراب، بدین صورت نقل کرده است: «تولد پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به روایت برخی از مورخان دوم ربیع الأول و بنا به گفته‌ای هشتم این ماه بود و به نقل کسی که آن رابه جعفر بن محمد (امام صادق (علیه السّلام)) نسبت داده، در دوازدهم ماه رمضان رخ داده است».[54] یعقوبی با ثبت این سه گزارش و نقل محاسبات منجمان در این خصوص، بر هیچ یک تأکید نکرده است. این نقل‌ها در برخی منابع سنیان پیش از او و پس از او نیز آمده و ابن کثیر هم آن‌ها را گزارش کرده است.[55] عدم تأکید یعقوبی بر یکی از آن‌ها ممکن است نشانه بی‌اعتمادی وی به این گزارش‌ها به حساب آید.

مسعودی (346 ق) که اندکی پس از یعقوبی می‌زیست نیز دو گزارش از سه گزارش یعقوبی را نقل کرده و در نقل‌هایش همین اضطراب یاد شده را دارد. وی در یک کتابش از دوازده ربیع الأول یاد کرده[56] و در دو کتاب دیگرش از هشتم این ماه نام برده[57] بی‌آن‌که از مستنداتش نام ببرد. در خصوص این دو گزارشِ مسعودی، نکته‌ای به نظر می‌رسد که در پایان بررسی سخن کلینی خواهد آمد.

ب)‌ گزارش دوازدهم ربیع الأول

کلینی (329 ق) که معاصر مسعودی بوده تولد پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را دوازدهم ربیع الأول دانسته و از چگونگی حمل آمنه به پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و مکان تولدش نیز مطلبی آورده است.[58] پس از او شیخ صدوق (381 ق) فقط در کتاب کمال الدین این تاریخ را ثبت کرده[59] و محمد بن ایوب طبری معروف به حاسب طبری (ربع اخیر سده پنجم) هم همین تاریخ را آورده است.[60]

ابن طاووس پس از تأکید بر گزارش تولد پیامبر گرامی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در هفدهم ربیع الأول می گوید: برای این تولد شریف در دوازدهم این ماه هم گفته‌هایی نقل شده است.[61] این سخن وی، اشاره به گزارش کلینی و صدوق به شمار می‌آيد.

بررسی گزارش منتسب به ابان

روند این گزارش در خصوص دوازدهم ربیع الأول نشان می‌دهد که این نقل‌ها به سخن کلینی می‌انجامد؛ چون اینان همگی پس از کلینی می‌زیستند. هر چند مرحوم صدوق این تارخ را در ضمن مرفوعه[62] ابان بن عثمان (حدود 170 ق) با تعبیر «فولد رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) عام الفیل لإثنتی عشرة لیلة مضت من ربیع الأول یوم الإثنین» نقل کرده و این روایت هم درباره بارداری غیرعادی آمنه به پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و حوادث رخ داده به هنگام تولدش است، لیکن علی اکبر غفاریِ نسخه‌شناس و حدیث آشنا که کتاب کمال الدین و دیگر کتاب‌های صدوق و کلینی را تحقیق کرده، درباره جمله یاد شده‌ی این روایت می‌گوید: «اولاً این تاریخ دوازدهم، جز روایت ابان بن عثمان نیست، بلکه عبارتی از صدوق بوده [که در واقع همان سخن کلینی را در میان پرانتز یادآوری کرده] است و ثانیاً واژ “مضت” در این عبارت با کلمه “بقیت” جا‌به‌جا شده است».[63] باید افزود که سخن غفاری با سه قرینه تقویت می‌گردد:

1.‌ علی بن ابراهیم که مستند صدوق در این روایت است، همین روایت را بی‌ذکر سند از آمنه مادر پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل کرده و در آن، مطلبی در مورد تولد پیامبر در دوازدهم ربیع الأول نیست؛[64] چنان‌که ابن شهر آشوب هم پس از صدوق همین روایت را بدون این تاریخ آورده است.[65] نبودن این تاریخ در منبع نقل صدوق و نیز در نسخه‌ی نزد ابن شهر آشوب حکایت دارد که این تاریخ جزو نقل ابان بن عثمان نبوده، بلکه صدوق آن را به عنوان یک گزارش که پیش از او کلینی آن را نقل کرده بود، یادآوری کرده است.

2.‌ متن روایت هم گواهی می‌دهد که جمله یاد شده درباره تاریخ تولد، سخن صدوق است؛ چون در ادامه آن جمله، این تعبیر آمده است:‌«فقالت آمنه…».[66] اگر جمله یاد شده جزو روایت باشد، تعبیر «فقالت آمنه:…» در پی آن، جایگاه نخواهد داشت.

3.‌ با توجه به اشتباه نسخه‌برداران در ثبت واژه‌ها باید گفت یا نسخه‌برداران در ثبت نقل صدوق و کلینی، این خطا را مرتکب شده و به جای واژه «بقیت» کلمه «مضت» را نوشته‌اند و یا این‌که جمله پیش گفته صدوق، به نقل کلینی می‌انجامد؛ پس می‌توان نتیجه گرفت گزارش تاریخ تولد پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در دوازدهم ربیع الأول در مآخذ شیعی پیش از کلینی نیامده است. اما این‌که مأخذ کلینی چه بوده است، بحث آن خواهد آمد. بلی مجلسی در بحار بیان کرده مؤلف موالید الأئمة پس از آن‌که این تولد را هفدهم ربیع الأول دانسته، گزارش دوازدهم این ماه را نیز با تعبیر «قیل» آورده است،[67] لیکن مجلسی در مورد مؤلف این کتاب تردید دارد؛ وی در معرفی منابع بحار، این کتاب را با نام «تاریخ الأئمة» از ابن خشاب (567 ق) می‌داند[68] و در متن بحار، سخنانی متفاوت با ابن طاووس نقل کرده و گفته است: ابن طاووس در یک جا، این کتاب را با نام موالید الأئمة و وفیاتهم از نصر بن علی جهضمی (250 ق) دانسته[69] و در جای دیگر با همین نام، آن را از ابن خشاب، و با نام «تاریخ الأئمة» از جهضمی دانسته است.[70] به هر روی اگر این گزارش از جهضمی باشد، شاید بتوان گفت نقل تولد پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در دوازدهم ربیع الأول در مآخذ شیعی پیش از کلینی آمده است.

ولی این احتمال هم مخدوش است؛ زیرا مرحوم آيت‌الله مرعشی نجفی که در نسخه‌شناسی کم‌نظیر بود –  دو رساله در این خصوص با ذکر اسنادشان در کتاب مجموعه نفیسة منتشر کرده که یکی با نام «تاریخ الأئمة» از ابن أبی الثلج بغدادی (325 ق) و دیگری با عنوان «موالید الأئمة و وفیاتهم» از ابن خشاب بغدادی (567 ق) است. در ردیف اسناد رساله اول، نام نصر بن علی جهضمی آمده که در رساله دوم چنین نیست؛ ولی در متن هیچ یک از آن دو،‌ اشاره‌ای به تولد پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نشده است.[71]

پژوهشگر نسخه‌شناس سید محمد رضا حسینی جلالی نیز در خصوص این دو رساله تحقیق مبسوطی انجام داده و آن دو را در حقیقت یک رساله دانسته و با نام تاریخ اهل بیت (علیهم السّلام) به چاپ رسانده است. وی درباره نام مؤلف آن به نتیجه‌ای نرسیده و از جهضمی، فاریابی که از جهضمی روایت کرده ابن أبی الثلج و ابن خشاب نام برده؛ اما هیچ یک را مؤلف آن ندانسته؛ در همان حال مؤلف را شیعه‌ی امامی دانسته است. در این کتاب نیز فقط به تاریخ رحلت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بسنده شده و اشاره‌ای به تولد آن عزیز نشده است.[72]

اگر فرض شود که کتاب موالید الأئمة و وفیاتهم از نصر بن علی جهضمی است و در نسخه نزد مجلسی هم، خبر تولد پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در دوازدهم ربیع الأول ثبت بوده، باید گفت جهضمی آن را از مآخذ سنیان گرفته است؛ زیرا به گفته رجال‌شناسان، در کتاب‌های رجالی شیعه، از جهضمی نامی نیست[73] و به گفته ابن طاووس وی مورد اعتماد سنیان بود.[74] پس احتمال این‌که این گزارش از سنیان گرفته شده باشد، به لحاظ این‌که با تعبیر «قیل» نقل شده، احتمالی قوی است؛ اما احتمال این‌که گزارش در مآخذ شیعیِ پیش از کلینی، وجود داشته، دلیل و نشانه‌ای ندارد.

بررسی مستند گزارش کلینی

پرسش اساسی درباره مستند سخن کلینی این است که آیا این سخن به معصوم می‌انجامد یا به مورخان پیش از او؟ با این‌که شیوه کلینی در نقل مطالب و احادیث چنین بوده که اسناد آن‌ها را نقل می‌کرده و در برخی موارد هم تاریخ معصومان (علیهم السّلام) را با سند آورده،[75] لیکن در ابتدای باب‌های موالید و وفیات چهارده معصوم (علیهم السّلام) این تاریخ‌ها را بدون سند ثبت کرده و به همین جهت نزد محققان متأخر با نقدهایی مواجه شده است.

مجلسی سخن او درباره تولد پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را به جهت هماهنگی با منابع سنیان و نبودن این گزارش در مآخذ شیعیِ پیش از کلینی، حمل بر تقیه کرده است.[76] محدث نوری هم با نام بردن از کسانی که این تولد را هفدهم ربیع الأول دانسته‌اند، قولشان را به احادیث معصومان (علیهم السّلام) مستند دانسته و افزوده است: شیخ کلینی اگرچه ثقة الاسلام و فخر شیعه است، لیکن در بخش تاریخ موالید و وفیات در پی تحقیق و تمییز صحیح از سقیم نبوده، تنها به نقل عبارت بعضی از مورخان، که نزدش بوده بسنده کرده است.[77]

فقیه و رجال‌شناس دوران معاصر آیت‌الله شبیری زنجانی در تحقیق خود این گزارش کلینی را برگرفته از مآخذ سنیان دانسته است.[78] می‌توان گفت این تحقیق درباره گزارش یاد شده‌ی کلینی به واقع نزدیک‌تر است؛ چرا که کلینی با این‌که به مآخذ دست نخست، دسترسی داشته، برای این گزارش خود به سند تاریخی و پشتوانه روایی استناد نکرده است و به گفته آیت‌الله زنجانی گزارش کلینی درباره باردار شدن آمنه به پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در ایام تشریق در خانه عبدالله بن عبدالمطّلب نزد جمره وسطی، برگرفته از کتاب زبیر بن بکّار و گزارش تولد پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در دوازده ربیع الأول برگرفته از دیگر مآخذ سنیان [مانند ابن اسحاق] است که این گزارش نزد آنان معروف است. پس کلینی با ترکیب آن مآخذ به چنین نتیجه‌ای دست یافته بی‌آن‌که از حدیث یا مأخذ شیعی، آن را نقل کرده باشد.[79] تا به این‌جا این نتیجه به دست آمد که گزارش تولد پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در دوازدهم ربیع الأول در مآخذ شیعیِ پیش از کلینی ثبت نشده است.

این احتمال هم به دور از نظر نیست که تعبیر «تولد پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در دوازدهم ربیع الأول» حتی در عبارت کلینی هم نبوده بلکه عبارت او چنین بوده است: «لإثنتی عشر لیلة بقیت من شهر ربیع الأول»؛ یعنی واژه «مضت»، به اشتباه به جای واژه «بقیت» گزارش شده است؛ چنان که در گزارش خطیب قسطلانی واژه «بقیت» ثبت شده است.[80] پس می‌توان گفت مقصود کلینی نیز هفده ربیع الأول بوده.

اضطراب گزارش مسعودی نیز می‌تواند گواه بر این نکته باشد؛ یعنی اگرچه وی در اثبات الوصیة، این تولد را دوازده روز سپری شده از ماه ربیع الأول ثبت کرده، در واقع دوازده روز باقی مانده از این ماه بود که کلمه «مضت» با کلمه «بقیت» جابه‌جا شده است، و در مروج الذهب که این تاریخ را هشتم ربیع الأول دانسته، بدین جهت بوده که این تولد را پنجاه روز پس از ورود فیل‌سواران به مکه دانسته است. طبق این گزارش او، ورود آنان در هفدهم محرم همان سال بوده است.[81] پس پنجاه روز پس از آن با هشتم ربیع الأول، هم‌زمان می‌شود. این در حالی است که تولد پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به گفته ابن شهر آشوب 55 روز و به گزارش مقریزی 58 روز یا شصت روز و اندی کم‌تر، پس از نابودی فیل‌سواران بود[82] و نابودی اینان از روز ورودشان به مکه حدود پنج روز زمان برده است. در نتیجه در روز شصتم ورود آنان به مکه، پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) تولد یافت و شصت روز پس از هفده محرم، مطابق با روز هفده ربیع الأول، خواهد بود.

ج)‌ گزارش هفدهم ربیع الأول و مستند آن

شیخ مفید (336- 413 ق) که هفت سال پس از کلینی و در دهه پایانی عمر مسعودی متولد شد تولد پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را هفدهم ربیع الأول دانسته و آن را در سه کتابش روایت کرده است.[83] عالمان فراوانی چون کراجکی (449 ق)، [84] شیخ طوسی (460 ق) در چهار کتابش،[85] فتال نیشابوری (508 ق)،[86] ابن المشهدی (متولد 510 ق)،[87] علی بن محمد تمیمی (زنده در 533 ق)،[88] طبرسی (548 ق)،[89] ابن شهر آشوب (489 588 ق)[90] با منابع فراوانی که در اختیار داشت -،‌ مؤلف نزهة الزاهد (زنده در 598 ق)،[91] ابن طاووس (589 664 ق)[92] با کتابخانه عظیمی که داشت – [93] شهید اول (786)،[94] کفعمی (حدود 900 ق)،[95] حسین عاملی پدر شیخ بهایی (918 984 ق)[96] و شیخ بهایی (1031 ق)[97] و… نیز این روایت را باور داشته و از آن پشتیبانی کرده‌اند. مجلسی نیز گوید:‌ امامیه جز اندکی از آنان بر این روایت اتفاق دارند.[98]

بررسی مستند سخن مفید

پرسش اساسی در این است که آيا ‌این تاریخ در منابع و مآخذ پیش از مفید آمده یا نه و مستند نقل مفید و عالمان پس از او چیست؟

علامه محمد تقی تستری (1415 ق / 1374 ش) می‌گوید: در مآخذ پیش از مفید، نصی جز دو روایت بر آن نیافتم. نیز شیخ طوسی این دو روایت را در تهذیب از علوی عریضی و مصباح المتهجد نقل کرده[99] و مفید به مضمون این دو روایت استناد کرده، ‌گفته است روزه‌داری در این روز به علت تولد پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)  در آن مستحب است؛ ‌ولی این تفسیر مفید – که علت استحباب روزه در این روز، ‌تولد پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ‌است حجّت نیست؛ چون روایت علوی عریضی در تهذیب در این مقام است که در خصوص اهمیت روزه‌داری در روزهای سال، ‌پرسشی را در دل داشت و امام هادی (علیه السّلام)‌ پیش از سؤال وی به او فرمود : «شما در پی پرسش از روزه‌‌داری در ایام سال هستید. آن چهار روز است و یکی از آن ‌روزها،‌ هفدهم ربیع الأول است » و روایت مصباح هم در مقام بیان خصوصیت و اهمیت روزه‌داری در روز هفدهم ربیع الأول است و سخنی در مورد این‌که علت این خصوصیت، تولد پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در آن روز است، در روایت بیان نشده و شاید علت آن چیز دیگری باشد. سخن ابن طاووس هم می‌تواند مؤید این حرف باشد؛ چرا که وی از ابوبکر نقاش در کتاب شفاء الصدور نقل کرده که گفته می‌شود معراج پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) یک سال پیش از هجرت، در شب هفدهم ربیع الأول بوده است و در فرض صحیح بودن سخن ابوبکر نقاش تعظیم این شب و رعایت حقوق آن شایسته است.[100] تا این‌جا سخن محقق تستری بود[101] و از روند عبارت او برمی‌آید که شاید علت استحباب روزه در روز هفدهم ربیع الأول، احتمال وقوع معراج در شب آن باشد.

ارزیابی کلام تستری

از واکاوی منابع و پژوهش‌های متقدم و متأخر این نتیجه به دست می‌آيد که اولاً گزارش تولد پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در هفدهم ربیع الأول، ‌در مآخذ پیش از مفید مطرح بوده است؛ این نقل حتی در برخی منابع سنیان هم به ثبت رسیده است؛ ابو هلال عسکری (391 ق) که معاصر صدوق (381 ق) بوده، با یک واسطه از ابوالحسن نسّابه (زنده در 310 ق)[102] آن را روایت کرده است؛[103] ثانیاً نشانه‌های زیر حکایت دارد که مفید در این سخن به مستندی قابل اعتماد تکیه داشته است:

1.‌ وی علاوه بر این‌که از به کار بردن واژه‌های تردیدی مانند: قیل،‌یقال،‌ روی و… پرهیز کرده، برای دیدگاه خود با صراحت به روایت معصوم (علیهم السّلام) استناد کرده است؛ او در المقنعة با بهره‌گیری از احادیث معصومان (علیهم السّلام)، نوع فضیلت روزه‌داری در چهار روز از سال را بیان کرده، تصریح معصوم (علیهم السّلام) را به این‌که علت فضیلت روزه‌داری در هفدهم ربیع الأول، تولد پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است، چنین آورده است : «و فی الخبر عن الصادقین (علیه السّلام)… منها یوم السابع عشر من شهر ربیع الأول و هو الیوم الذی ولد فیه النبی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فمن صامه کتب الله له سیام ستین سنة».[104] در مسّار الشیعة و حدائق الریاض هم همین مضمون را با تعبیر «روی عن ائمة الهدی من آل محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل کرده است.[105]

2.‌ هر چند شیخ مفید سند روایت را در سه کتاب خود نقل نکرده، لیکن در هر سه مورد، ‌به ویژه در المقنعة که کتاب فقهی است به فضیلت و استحباب روزه‌داری در آن روز،‌ فتوا داده و با صراحت آورده که این مطلب در لایه‌های فرهنگی تمام شیعیان جای دارد.[106] صدور فتوا و ثبت تأکید شیعیان در کتاب فقهی‌اش،‌ نمی‌تواند بی‌اتکا به سند پذیرفتنی باشد؛ چون نسبت دادن حکم شرعی به شارع مقدس اگرچه از مستحبات باشد اگر همراه با اعتبار و حجیت سند نباشد، موجب تشریع خواهد بود که حرام است.[107]

این احتمال که شاید استحباب روزه‌داری در آن روز به جهت احتمال وقوع معراج در شب آن باشد، احتمال بی‌مدرکی است؛ زیرا اصل احتمال وقوع معراج در آن شب، ثابت نیست و جای تأمّل و تحقیق دارد. وانگهی تعبیر مفید و روایت یاد شده، بر این‌که علت این روزه‌داری تولد پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است، صراحت دارد.

ابن طاووس نیز گرچه سخن ابوبکر نقاش (معراج، در شب هفدهم بوده است) را به صورت احتمال نقل کرده،[108] لیکن علت تعظیم و تکریم هفدهم ربیع الأول را تولد پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) می‌داند.[109] افزون بر این‌ها فقهای شیعه در کتاب‌های فقهی خود به روایات پیش گفته، به استحباب روزه‌داری در این روز به مناسبت تولد پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فتوا داده‌اند، از جمله صاحب جواهر (1266 ق) با نقل این روایات[110] و سید یزدی (1337 ق) با تعبیر «علی الأصح»[111].

3.‌ شیخ مفید در دوران حکومت شیعی آل بویه (344 447 ق) می‌زیست و دسترسی او به منابع و آثار شیعی در این دوران آسان بود[112] که متأسفانه امروزه بسیاری از آن‌ها به دلایلی از بین رفته‌اند. حتی شیخ مفید کتابی به نام «مولد النبی و الأئمة (علیهم السّلام)» داشته که آقا بزرگ تهرانی از آن نام برده؛[113] اما هم‌اکنون در آثار منتشره مفید نامی از آن نیست. هر چند برخی از روایت‌های این آثار، در کتاب تهذیب و مصباح شیخ طوسی به صورت مسند و مرسل ثبت شده است، لیکن این روایت‌ها، فقط پاره‌‌ای از آن آثار از دست رفته به شمار می‌آیند.

4.‌ مفید در کتاب مسار الشیعة پس از نقل مضمون روایات یاد شده چنین افزوده است؛ سیره صالحان از خاندان پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) این بوده که این روز را به جهت تولد پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در آن، روز بزرگی دانسته و حق آن را شناخته و حرمت آن را نگاه داشته و در آن روز روزه می‌گرفتند و این سیره از دوران کهن، پیشینه داشته است.[114] در حدائق الریاض هم همین مضمون را از شیعیان نقل کرده و به گفته: ابن طاووس پس از ثبت آن، چنین گفته است؛ عالمانی را دیدم که باور و رفتارشان در این روز همین گونه بود.[115]

5.‌ شیخ مفید در ثبت گزارش‌ها، تنها به نقل آن‌ها بسنده نمی‌کرد، بلکه وی رویکردی پژوهشی داشت و به بررسی آن‌ها می‌پرداخت و با تشخیص صحیح از سقیم، ‌احسن و ارجح آن‌ها را برمی‌گزید.[116]

نتیجه آن‌که با حفظ احترام و اعتبار دیگر بزرگان، به ویژه عالمان بزرگ پیش از شیخ مفید، باید گفت گزارش‌های وی در تعارض با نقل دیگران، ترجیح می‌یابد.

مستند سخن کراجکی و شیخ طوسی

کراجکی که از عالمان بزرگ و منبع‌شناس شیعه دوران آل بویه به شمار می‌آيد، پس از نقل روایت پیش گفته‌ی آمنه درباره چگونگی تولد پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و نقل روایتی از عبدالمطّلب درباره نخستین دیدار او از این مولود بزرگ، چنین آورده است : «ولادت او در روز جمعه هنگام طلوع فجر در روز هفدهم ربیع الأول عام الفیل بوده که در شهر مکه در شعب أبو طالب رخ داده است. روز تولد پیامبر بزرگ ما، روزی عظیم الشرف و جلیل القدر است که همواره آل محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آن را بزرگ می‌شمردند و حرمتش را رعایت می‌کردند و با روزه مستحبی و صدقه مستحبی در این روز به خدا تقرب می‌جستند».[117]

گرچه در عبارت کراجکی سند این سخن به وضوح بیان نشده، لیکن تعبیر «کانت ولادته یوم الجمعة» در عبارت او می‌تواند قرینه باشد بر این‌که سخن وی مضمون روایت است که حمیری (297 ق) و صدوق آن را با سند معتبر[118] از امام کاظم (علیه السّلام) نقل کرده‌اند و در آن روایت نیز تعبیر«ولد رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) یوم الجمعة» آمده است.[119] در حقیقت نقل کراجکی صورت کامل‌تر روایت حمیری و صدوق است که در روایت آن دو، تنها به جمعه بودن و دوشنبه بودن روز تولد پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بسنده شده؛ ولی در نقل کراجکی علاوه بر آن، از روز هفدهم ربیع الأول هم نام برده شده است.

شیخ طوسی از آن رو که شاگرد مفید و سید مرتضی بود و دوره نخست زندگی‌اش هم‌زمان با آل بویه بود، به منابع فراوان شیعی دسترسی داشت؛ اما بسیاری از این منابع در کتاب‌سوزی کتابخانه بزرگ ابو‌نصر سابور در بغداد و غارت کتابخانه وی در سال 449 قمری در بغداد که هجرت وی به نجف را در پی داشت از میان رفت.[120] او با  این ویژگی در مزار تهذیب الأحکام، تولد پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را هفدهم ربیع الأول دانسته،[121] در کتاب صیام آن، همین مطلب را به روایتی از طریق ابواسحاق علوی عریضی به امام هادی (علیه السّلام) مستند کرده است؛[122] چنان‌که در کتاب مصباح همین مطلب را به صورت مُرسل آورده است[123] و در دو کتاب المبسوط و النهایة، بر مبنای تولد پیامبر در آن روز، فتوا به استحباب روزه‌ی هفدهم ربیع الأول داده است.[124] هر چند در میان سند روایت عریضی، افرادی حضور دارند که رجالیان از آنان نام نبرده‌اند،[125] لیکن کسان دیگری هستند که استاد صدوق و ثقه بوده‌اند و ابن خزّازِ ثقه هم از آنان روایت کرده است.[126] آنچه گفته شد می‌تواند قرینه‌ای باشد بر این‌که گرچه سند روایت ضعیف است، از ضِعاف مقبول است،‌ نه مردود. همچنین می‌تواند قرینه صحت متن روایت باشد. این احتمال هم بعید نیست که برای سخن شیخ طوسی غیر از این روایت‌ها، مستندات دیگری نیز بوده که بنا به دلایل گفته شده،‌به دست ما نرسیده است.

گفتنی است عالمان پس از ایشان (شیخ مفید، طوسی و کراجکی)، همانند ایشان استدلال نکرده‌اند، لیکن برخی از آن‌ها با تعبیر که این نقل اصح و اظهر است بدان پرداخته‌اند که از فتال نیشابوری می‌توان نام برد.[127] شاید بتوان گفت استناد عمده این نگارندگان به شیخ مفید و کراجکی و طوسی بوده است.

ارزیابی سخن آقا رضی قزوینی

آقای رسول جعفریان در مقاله «دیدگاه کلینی، مفید و … درباره روز میلاد پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم)» که در مجله علوم حدیث چاپ شده است، با بررسی سیر تاریخی نگارندگان این موضوع مطلبی را از کتاب خطی لسان الخواص آقا رضی قزوینی (متوفای 1097 ق)، معاصر علامه مجلسی، نقل کرده، ‌می‌گوید: آقا رضی با ترجیح گزارش کلینی بر گزارش مفید این‌گونه استدلال می‌کند که دیدگاه مفید در میان شیعیان به ویژه در عجم‌زبانان رواج داشته و علت این رواج پیروی شیخ طوسی از مفید بوده است. سپس می‌افزاید: آنچه در مکه و مدینه به طور مستمر تاکنون مبنای انجام نوافل و ادعیه بوده تاریخ تولد پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در دوازدهم ربیع الأول است.[128]

پرسش‌هایی که در این باره مطرح می‌شود این‌که آیا مفید، کراجکی و ابن طاووس قدیمی‌ترند که گفته‌اند: «سیره صالحان خاندان پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از گذشته‌ی دور چنین بوده» یا آقا رضی که گفته در مکه و مدینه سیره، چنان بوده است؟ آیا صالحان و نیکان که مفید، کراجکی و ابن طاووس به آنان نظر دارند،‌ تنها در بغداد و عراق می‌زیستند یا شامل مکه و مدینه هم می‌شود؟ آيا مقصود آقا رضی که می‌گوید سیره در مکه و مدینه چنان بوده، منظور، سیره شیعیان است یا سنیان؟ اگر مقصود وی سنیان باشد که این حرف مطابق با قول معروف آنان است و اگر مقصود او شیعیان است، مدرک او بر این عمل شیعیان، کدام است که ارائه نکرده است؟ پس سخن آقا رضی در این خصوص جای تأمل دارد و موجب تضعیف کلام شیخ مفید، ‌کراجکی، طوسی و دیگران نخواهد بود.

یادآوری

نکته در خور یادآوری این است که از این پراکندگی، این مطلب به دست می‌آيد که چون گزارش دقیق و اطلاع مستندی در این خصوص که دست به دست از پیشینیان به پسینیان رسیده باشد، در دست نبوده، چنان‌که ابوریحان بیرونی (449 ق) بر آن تصریح دارد،[129] در نتیجه تاریخ‌نگاران و گزارشگران، هر یک با اعتماد بر نشانه‌هایی مانند محاسبه فاصله تولد پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) با تاریخ ورود فیل‌سواران به مکه، آگاهی از تاریخ حوادثی از قبیل فروپاشی طبقات کاخ کسری و تغییرات هوا در شب ولادت آن حضرت،[130] محاسبه نجومی در خصوص فصل تولد آن عزیز، اطلاع از مقدار عمر آن گرامی در وقت بعثت، هجرت و رحلت، ‌و محاسبه آن با روز تولد آن عزیز و دیگر نشانه‌های از این دست به نتایج مختلف رسیده‌اند.

نتیجه

آنچه در این میان بیش از همه‌ی مستندات می‌تواند در خور توجه باشد، گزارش‌هایی است که به خاندان آن حضرت (صلّی الله علیه و آله و سلّم) می‌انجامد؛ چرا که ایشان در خصوص حوادث پیرامونی خود از دیگران داناترند.[131] پس با توجه به استدلالی که درباره روایت شیخ مفید، کراجکی و طوسی انجام گرفته، گزارش تولد آن حضرت در هفدهم ربیع الأول ترجیح می‌یابد و این‌که آن گرامی در وقت طلوع فجر صبح جمعه دیده به جهان گشود.

درخصوص جمعه بودن این روز هم روایتی با سند معتبر [132] از امام کاظم در دست است که بدان اشاره شد. امام (علیه السّلام) در این روایت در پاسخ به پرسشی که در این خصوص مطرح شده، ‌دوشنبه بودن آن روز را سخن دروغ دانسته، فرمود: «پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در روز جمعه تولد یافت و روز دوشنبه، روز درگذشت آن گرامی است»؛[133] چنان‌که در روایتی از امام صادق (علیه السّلام) دوشنبه بودن روزِ تولد نبوی تکذیب شده و امام (علیه السّلام) دوشنبه را روز شهادت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) دانسته‌اند.[134]

این روز به محاسبه نجومی با بیستم نیسان رومی و سیزده اردیبهشت شمسی برابر خواهد بود.[135] و نظریه‌های دیگر درباره روز تولد پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) این گونه گزارش شده‌اند:

-‌ دهم محرم،[136]

-‌ پنج روز مانده به پایان محرم،[137]

-‌ اول ربیع الأول،[138]

-‌ اولین دوشنبه ربیع الأول،[139]

-‌ دوم ربیع الأول،[140]

-‌ سوم ربیع الأول،[141]

-‌ هشتم ربیع الأول،[142]

-‌ نهم ربیع الأول،[143]

-‌ دهم ربیع الأول،[144]

-‌ دوازدهم ربیع الأول،[145]

-‌ سیزدهم ربیع الأول،[146]

-‌ هیجدهم یا دوازده روز باقی مانده از ربیع الأول،[147]

-‌ هشت روز باقی مانده از ربیع الأول،[148]

-‌ هشتم ماه رمضان،[149]

-‌ دوازدهم ماه رمضان،[150]

زادگاه

محل تولد پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) خانه پدری او در مکه، در شعب ابوطالب که به آن، شعب بنی‌هاشم نیز گفته می‌شد کنار سوق‌اللیل بود.[151] این خانه بعدها از سوی فرزندان عقیل به «محمد بن یوسف ثقفی» برادر حجّاج فروخته شد و او با افزودن این خانه به خانه خود، مساحت خانه‌اش را افزایش داد و در زمان هارون عباسی، مادرش، خیزران، آن را جدا ساخت و مسجد قرار داد.[152] این خانه یکی از مکان‌های ارزشمند و مقدس تاریخی مکه است که در دوره‌های تاریخ اسلام، مورد توجه و تبرک مسلمانان بوده است،[153] لیکن در حکومت آل سعود به سرنوشت دیگر آثار اسلامی حجاز دچار شد و به سبب انگیزه‌های جاهلی و تعصبی، دستخوش تخریب گردید؛ اما در پی واکنش‌های نهادهای مذهبی و دیگر مسلمانان، دوباره به درخواست شیخ عباس قطان، شهردار وقت مکه و موافقت ملک عبد العزیز تجدید بنا گردید.[154] هم اکنون تابلوی کتابخانه مکه (وزارة الحجّ و الأوقاف، مکتبة المکّة المکرمة) بر آن دیده می‌شود. این بنا در کنار میدان صفا و مروه جای دارد و تنها بنایی است که در گوشه میدان در مقابل ورودی تونلی که از کنار شعب أبی‌طالب به محبس الجن راه می‌یابد، دیده می‌شود و ساختمان دیگری در آن‌جا وجود ندارد.

منبع: کتاب باز پژوهی تاریخ ولادت و شهادت معصومان علیهم السلام/ یدالله مقدسی/ نشر پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی


[1]. ابن هشام، السیرة النبویة، ج 1، ص 167 و ابن سعد، الطبقات الکبری، ج 1، ص 101 و ابن قتیبة، المعارف، ص 65 و یعقوبی، تاریخ، ج 2، ص 7 و طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج 1، ص 571 و أبو نعیم، دلائل النبوة، ج 1، ص 143 و بیهقی، دلائل النبوة، ج 1، ص 75 و ابن عبد البر، الإستیعاب، ج 1، ص 30.

[2]. طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج 1، ‌ص 452.

[3]. مسعودی، التنبیه و الإشراف، ص 196.

[4]. همان.

[5]. به گواهی تاریخ پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در سال 632 میلادی در 63 سالگی بدرود حیات گفت و با کسر 63 سال از 632 این نتیجه بدست می‌آيد که تولد وی در سال 569 میلادی بود که مطابق با عام الفیل است.

[6]. بیهقی، دلائل النبوة ج 1، ص 79 (قال ابو اسحاق ابراهیم بن منذر (236 ق) و الذی لا یشک فیه احد من علمائنا ان رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ولد عام الفیل).

[7]. رسول جعفریان، سیره رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، ج 1، ص 50.

[8]. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج 1، ص 101.

[9]. ابن قتیبه، المعارف، ص 65.

[10]. طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج 1، ص 571.

[11]. ابونعیم اصفهانی، دلائل النبوة، ج 1، ص 143.

[12]. بیهقی، دلائل النبوة، ص 75.

[13]. ابن عبد البر، الإستیعاب، ج 1، ‌ص 30.

[14]. کلینی، الکافی، ج 1، ص 439 و مسعودی، اثبات الوصیة، ص 97.

[15]. همان.

[16]. مفید، مسار الشیعة (مصنفات، ج 7، ص 50) و المقنعة، ص 456 و حدائق الریاض (به نقل ابن طاووس در اقبال الأعمال، ج 3، ص 122).

[17]. شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج 6، ص 3 و مصباح المتهجد، ص 550. تولد پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در سال فیل در منابع دیگر شیعه و اهل سنت نیز آمده است که برگرفته از همان منابع متقدم است، همانند طبرسی، إعلام الوری، ج 1، ص 42 و ابن اثیر، ‌اسد الغابة، ج 1، ص 14 و الکامل فی التاریخ، ج 1، ص 458 و ابن سید الناس، عیون الأثر، ج 1، ص 39 و ذهبی، السیرة النبویة، ص 5 و ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج 2، ص 321 و سیرة النبویة، ج 1، ص 201 و شهید اول،‌ الدروس، ج 2 ص 3 و دیگر منابع متأخر.

[18]. ابن عبد البر، الاستیعاب، ج 1، ص 32.

[19]. بیهقی، دلائل النبوة، ج 1، ص 79، (عن ابن أبزی، قال: کان بین الفیل و بین مولد رسول الله عشر سنین).

[20]. مقریزی، إمتاع الأسماع، ج 1، ص 6 7.

[21]. ابن منظور،‌ مختصر تاریخ دمشق، ج 2، ص 34.

[22]. پیشین.

[23]. همان.

[24]. حلبی، السیرة الحلبیة، ج 1، ص 58.

[25]. همان.

[26]. همان.

[27]. طبرسی، إعلام الوری،‌ ج 1، ص 42.

[28]. مسعودی، مروج الذهب، ج 2، ص 289 و ابن اثیر، اسد الغابة، ج 1، ص 14.

[29]. مجلسی، بحار الانوار، ج 15، ص 250 251.

[30]. همان.

[31]. یعقوبی، تاریخ، ج 2، ص 7 و کلینی، ‌الکافی، ج 1، ص 439 و مسعودی، اثبات الوصیة، ص 97 و مروج الذهب، ج 2، ص 289؛ مفید، المقنعة، ص 456 و مسار الشیعة، (مصنفات، ج 7، 50) و حدائق الریاض (به نقل ابن طاووس در اقبال الأعمال، ج 3، ص 122) و شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج 6، ص 3 و مصباح المتهجد، ص 550 و طبرسی، أعلام الوری، ج 1، ص 42 و فتال، روضة الواعظین، ص 70 و ابن شهر آشوب، ‌مناقب آل ابی طالب، ج 1، ‌ص 172 و ابن طاووس،‌ اقبال الأعمال، ج 3، ص 122 و شهید اول، الدروس، ج 2،‌ ص 3 و کفعمی، المصباح، ص 511 و شیخ بهایی، توضیح المقاصد (مجموعة نفیسة)، ص 521.

[32]. ابن هشام، سیرة النبویة، ج 1، ص 167 و ابن سعد، ‌الطبقات، ج 1، ص 101؛ ابن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج 1، ص 571 و ابو نعیم، دلائل النبوة، ج 1،‌ص 79، ص 154 و ابن اثیر،‌اسد الغابة ج 1، ص 14 و الکامل فی التاریخ، ‌ج 1، ص 458 و ابن سید الناس یعمری،‌ عیون الأثر، ج 1، ص 39 و ابن خلدون، تاریخ، ج 1،‌ ص 391.

[33]. ابن کثیر، ‌البدایة و النهایة، چ 2، ص 321 (ثم الجمهور علی ان ذل «ولادة رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم)» کان فی شهر ربیع الأول) و مجلسی، بحار، ج 15، ص 248 (اثقفت الإمامیة علی انّ ولادته (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ربیع الأول).

[34]. مقریزی، إمتاع الأسماع، ج 1، ص 6 7، خطیب قسطلانی، المواهب اللدنیة، ج 1، ‌ص 25 و حلبی، السیرة الحلبیة، ج 1، ص 57.

[35]. یعقوبی، ‌تاریخ، ج 2، ص 7.

[36]. ابوریحان بیرونی، آثار الباقیة، ترجمه دانا سرشت، ص 529.

[37]. ابن کثیر، ‌السیرة النبویة، ج 1، ص 201.

[38]. حلبی، السیرة الحلبیة، ج 1، ص 57.

[39]. خطیب قسطلانی، المواهب اللدنیة، ج 1، ص 25 (و قبل فی شهر رمضان و روی عن ابن عمر باسناد لا یصح).

[40]. سهیلی، روض الأنف، ج 2،‌ ص 159.

[41]. مقریزی، إمتاع الأسماع، ج 1، ص 7 (با تعبیر قیل).

[42]. همان (با تعبیر قیل).

[43]. همان.

[44]. حلبی، السیرة الحلبیة، ج 1، ص 57.

[45]. خطیب قسطلانی، المواهب اللدنیة، ج 1، ص 25 و ابن کثیر، ‌السیرة النبویة، ج 1، ص 201.

[46]. خطیب قسطلانی، المواهب اللدنیة، ج 1، ص 25.

[47]. ابن هشام، ‌السیرة النبویة ج 1، ص 167 و ابن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج 1، ص 571 و بیهقی، دلائل النبوة،‌ ج 1، ص 74 و ابن عبد البر، الاستیعاب، ج 1ع ص 30.

[48]. ابن منظور، مختصر تاریخ دمشق، ج 2، ص 34 و ابن کثیر، البدایة و النهایة،‌ ج 2، ص 320 و السیرة النبویة، ج 1، ص 201 و خطیب قسطلانی، المواهب اللدنیة، ج 1،‌ ص 25.

[49]. ابن سید الناس یعمری، عیون الأثر، ج 1،‌ ص 39 و ابن خلدون، تاریخ، ج 1، ص 391 و حلبی،‌ السیرة الحلبیة، ج 1،‌ ص 57.

[50]. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج 1، ص 101.

[51]. ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج 7، ص 330 331.

[52]. رسول جعفریان، سیره رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، ج 1، ‌ص 47.

[53]. ر.ک به: صادق آیینه‌وند، «سیره‌نگاران نخستین و داستان سیره‌ی ابن اسحاق»، ص 27 34.

[54]. یعقوبی، تاریخ، ج 2، ص 7.

[55]. ر.ک به: ابن سعد،‌ الطبقات الکبری، ج 1، ص 101 و ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج 2،‌ ص 320.

[56]. مسعودی، اثبات الوصیة، ص 97.

[57]. مسعودی، مروج الذهب، ج 2،‌ ص 289 و التنبیه و الإشراف، ص 196.

[58]. کلینی، الکافی، ج 1، ص 439.

[59]. کمال الدین، ج 1،‌ ص 196 (خبر یوسف یهودی).

[60]. حاسب طبری، زیج مفرد، ص 63. ابو جعفر محمد بن ایوب طبری معروف به حاسب طبری از دانشمندان فعال در عرصه ریاضیات و نجوم بود که در ثلث آخر سده پنجم هجری در شهر آمل می‌زیست و در آن شهر رصدخانه هم داشت. وی آثار متعددی داشت که یازده کتاب و رساله وی تاکنون شناسایی شده و عمده آن‌ها هم در موضوع ریاضیات و نجوم است. زیج مفرد یکی از آن‌ها است که ابواب منتخب آن، منتشر شده است . (ر.ک به: زیج مفرد، ص 15 30).

[61]. ابن طاووس، اقبال الأعمال، ج 3، ص 115 116.

[62]. تعبیر مرفوع دو معنا دارد: 1. حدیثی است که از وسط یا آخر سند آن، ‌یک تن یا بیشتر افتاده باشد، ولی با تصریح به لفظ رفع. 2. حدیثی است که در آن، قول یا فعل و یا تقریری به معصوم (علیه السّلام) نسبت داده شود. اعم از این‌که سند آن مقطوع، مرسل یا غیر این‌ها باشد. در این‌جا معنای اول مقصود است که صدوق سندش را تا ابان نقل کرده سپس گفته است: و رفعه باسناده… .

[63]. صدوق، کمال الدین، ج 1، ص 196، پاورقی.

[64]. قمی، تفسیر، ج 1، ص 373.

[65]. ابن شهر آشوب، مناقب آل أبی طالب، ج 1، ص 53 54.

[66]. عن أبان بن عثمان رفعه باسناده قال: لمّا بلغ عبد‌الله بن عبد‌المطّلب، زوّجه عبد‌المطّلب، آمنة بنت وهب الزَّهری، فلمّا تزوّج بها حملت برسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فروی عنها أنّها قالت: لمّا حملتُ به لم أشعر بالحمل و لم یصبنی ما یصیب النّساء من ثقل الحمل، فرأیت فی نومی کأنّ آتٍ أتانی فقال لی: قد حملتِ بخیر الأنام، فلمّا حان وقت الولادة خُفّ علیّ ذلک حتی وضعتُه. هو یَتَّقِی الأرض بیدیه و رکبتیه، و سمعتُ قائلاً یقول: وضعتِ خیر البشر فعوّذیه بالواحد الصّمد من شرّ کلّ باغ و حاسد «فولد رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) عام الفیل لإثنتی عشرة لیلة مضت من ربیع الأول یوم الإثنین» فقالت آمنة: لمّا سقط إلی الأرض …، (صدوق، ‌کمال الدین، ج 1، ص 196 باب خبر یوسف الیهودی…).

[67]. مجلسی، بحار الأنوار، ج 15، ص 250 251.

[68]. همان، ج 1، ص 20.

[69]. همان، ج 50، ص 314 (به نقل از: ابن طاووس، مهج الدعوات).

[70]. همان، ج 36، ص 364 (به نقل از: ابن طاووس، الطوائف).

[71]. مجموعة نفیسة، ص 157 164.

[72]. تاریخ اهل بیت (علیهم السّلام)، ص 68.

[73]. نمازی، مستدرکات علم رجال الحدیث، ج 8، ص 69.

[74]. ابن طاووس،‌ مهج الدعوات، ص 331.

[75]. برای نمونه به دو مورد بسنده می‌شود: کلینی، الکافی، ج 1، ص 457. باب مولد امیر المؤمنین (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، ح 10 و ص 468، باب مولد علی بن الحسین (علیه السّلام)، ح 6.

[76]. مجلسی، حیاة القلوب، ج 2، ص 48.

[77]. محدیث نوری،‌ میزان السماء، برگه 37، ص 73 74.

[78]. سید محمد جواد شبیری زنجانی، «تحقیقی در روز وفات پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)»، ص 4، پاورقی 9. یادآوری می‌شود این مقاله با نام سید محمد جواد شبیری، منتشر شده که گفته می‌شود نظر وی با دیدگاه پدرش آيت‌الله شبیری زنجانی هماهنگ است. و آیت‌الله شبیری زنجانی، کتاب نکاح، درس شماره 984، ص 1105 – 1106 (21/1/1386 ش).

[79]. آیت‌الله زنجانی، کتاب نکاح، درس شماره 984، ص 1105 1106(21/1/1386 ش).

[80]. خطیب قسطلانی، المواهب اللدنیة، ج 1، ص 25. در خور یادآوری است این‌گونه جابه‌جایی در نسخه‌برداری‌های ثبت حوادث تاریخی، کم نیست و نمونه‌هایی از آن به صورت مستند در همین کتاب ذکر شده است.

[81]. مسعودی، مروج الذهب، ج 2، ص 289.

[82]. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ‌ج 1، ص 222. ابن کثیر این فاصله 55 روز را بی‌ذکر سند، به امام باقر (علیه السّلام) نسبت داده است (ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج 2، ص 321) و مقریزی، إمتاع الأسماع، ج 1، ص 7.

[83]. مفید، المقنعة، ص 456 و مسارّ الشیعة (مصنفات، ج 7، ص 50) و حدائق الریاض به نقل ابن طاووس، ‌اقبال الأعمال، ج 3، ص 122.

[84]. کراجکی، کنز الفوائد، ص 71 72.

[85]. طوسی، تهذیب الأحکام، ج 6، ص 3 و مصباح المتهجد، ص 550 و المبسوط، ج 1، ص 282 و النهایة، ص 169.

[86]. فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ص 70.

[87]. ابن المشهدی،‌ المزار الکبیر،‌ ص 205.

[88]. تمیمی، ذخیرة الآخرة، ص 106.

[89]. طبرسی،‌ إعلام الوری، ‌ج 1،‌ ص 106.

[90]. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج 1،‌ ص 172.

[91]. نزهة الزاهد،‌ ص 353.

[92]. ابن طاووس، ‌إقبال الأعمال، ج 3، ص 121.

[93]. وی هنگام تألیف کتاب اقبال در سال 650 هجری، در کتابخانه خود 1500 منبع در اختیار داشت و فهرستی برای آن‌ها به نام الإبانة فی معرفة أسماء کتب الخزانة تهیه کرده بود. و این فهرست هم‌اکنون از کتاب‌های نایاب است (ابن طاووس، ‌مقدمة الیقین،‌ ص 79).

[94]. شهید اول ، الدّروس،‌ ج 2، ص 3.

[95].  کفعمی، المصباح، ص 511.

[96]. حسین عاملی،‌ وصول الأخیار الی الاصول الأخبار، ص 40.

[97]. شیخ بهایی،‌ توضیح المقاصد (مجموعة نفیسة، ص 567).

[98]. مجلسی، بحار الأنوار، ج 15، ص 248.

[99]. طوسی، تهذیب الأحکام، ج 4، کتاب الصیام، باب صوم الأربعة الأیّام، ح 4 و مصباح المتهجد، ص 550.

[100]. ابن طاووس، اقبال الأعمال، ج 3، ص 118.

[101]. تستری،‌ رسالة تواریخ النبی و الآل، ص 3 5.

[102]. به گفته ابن طاووس در الیقین (ص 484، باب 193 و ص 502، باب 206) ابو الحسن نسّابه کتابی داشت به نام «رُتبة أبی طالب فی قریش و مراتب ولده من بنی هاشم» که آن را با نسخه‌برداری از یک نسخه عتیقة در سال 310 هجری به تألیف درآورد و روایاتی را هم درباره فضایل امیر مؤمنان (علیه السّلام) نقل کرده است.

[103]. ابو هلال عسکری، الأوائل، ص 20.

[104]. مفید، المقنعة، ص 370 371.

[105]. مفید، ‌مسّار الشیعة (مصنفات، ج 7، ص 50) و حدائق الریاض (به نقل ابن طاووس در اقبال الأعمال، ج 3، ص 122) و قد روی عن ائمة الهدی من آل محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) انّهم قالوا: من صام یوم السابع عشر من ربیع الأول و هو یوم مولد سیّدنا رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) کتب الله صیام سنة و یستحب فیه الصدقة و الإلمام بمشاهد الأئمة (علیهم السّلام) و التطوع بالخیرات…).

[106]. مفید، المقنعة، ص 371.

[107]. مروّج، منتهی الدّرایة فی توضیح الکفایة، ج 5، ص 423 (واژه تشریع به معنای منسوب کردن امر غیر شرعی به شرع است).

[108]. ابن طاووس، اقبال الأعمال، ج 3، ص 118.

[109]. همان، ص 122.

[110]. محمد حسن نجفی، جواهر الکلام، ج 17، ص 98 99.

[111]. سید یزدی، العروة الوثقی، کتاب الصّوم، فصل اقسام الصّوم.

[112]. مفید،‌ المقنعة، ص 11 14 (مقدمه).

[113]. آقا بزرگ تهرانی، الذریعة، ج 23، ص 277، شماره 6967.

[114]. مفید، مسار الشیعة (مصنفات، ج 7، ص 50).

[115]. ابن طاووس، اقبال الأعمال، ج 3، ص 118.

[116]. مفید، الإرشاد (مصنفات ج ،  ص 9 10 «مقدمه»).

[117]. کراجکی، کنز الفوائد، ص 71 72 (و کانت ولادته یوم الجمعة عند طلوع الفجر فی الیوم السابع عشر من شهر ربیع الأول عام الفیل بمکة فی شعب أبی طالب و هذا الیوم الذی ولد فیه رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) یوم عظیم الشرف، جلیل القدر و لم یزل آل محمد یعظّمونه و یرعون حرمته و یتطوّعون بصیامه و الصدقة فیه و روی أنّ من صامه کتب الله له صیام سنة).

[118]. اعتبار این روایت در پاورقی کتاب من لا یحضره الفقیه، جلد 4، صفحه 474 تا 475 آمده است.

[119]. حمیری، قرب الإسناد، ص 299، ح 1177 و صدوق، ‌الخصال، ص 385، باب ما جاء فی الیوم الإثنین،  ح 67.

[120]. طوسی،‌ کتاب الغیبة، ص 21 22 (مقدمه).

[121]. طوسی،‌ تهذیب الأحکام، ج 6، ص 3.

[122]. همان، ج 4، باب 30، ح 4 (… عن أبی الحسن علی بن محمد (علیه السّلام) فی حدیث أنّ الأیام التی یُصام فیها أربع، منها یوم مولد النبی (صلّی الله علیه و آله و سلّم)؛ یوم السابع عشر من شهر ربیع الأول) و وسائل الشیعة، ج 7، ص 335.

[123]. طوسی،‌ مصباح المتهجد، ص 550.

[124]. طوسی، المبسوط، ج 1، ص 282 و النهایة، ص 169.

[125]. مانند علی بن محمد تستری و محمد بن لیث مکی و ابواسحاق بن عبدالله علوی (نمازی، مستدرکات علم رجال الحدیث، ج 5، ص 440 و ج 7، ص 301 و طوسی، ‌تهذیب الأحکام، ج 4، ص 381، پاورقی).

[126]. احمد بن زیاد همدانی با احمد بن زیاد بن جعفر همدانی که به گفته صدوق، ‌وی راوی ثقه و فاضل و دیندار بوده است (خویی، معجم رجال الحدیث، ج 2، ص 120 121) و احمد بن محمد بن عبدالله بن حسن عیاش جوهری که  ثقه جلیل القدر ابن خزاز از او نقل روایت کرده است و نجاشی و شیخ از او نام برده‌اند (نمازی، مستدرکات علم رجال الحدیث،‌ ج 1،‌ ص 454 و جلد 8، ص 419).

[127]. فتال نیشابوری،‌ روضة الواعظین، ص 70.

[128]. ر.ک به: رسول جعفریان، «دیدگاه کلینی، مفید و… درباره روز میلاد پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم)» ص 71 98 (به نقل از: لسان الخواص، نسخه خطی، مجلس شورای اسلامی،‌ ش 3733، برگ 214 215).

[129]. ابوریحان بیرونی، آثار الباقیة، ترجمه دانا سرشت، ص 529.

[130]. یعقوبی، تاریخ، ج 2، ص 8 و کراجکی، کنز الفوائد، ص 71 72 و…

[131]. مجلسی،‌ بحار الأنوار،‌ ج 81، ص 274.

[132]. اعتبار این روایت در کتاب من لا یحضره الفقیه، جلد 4، صفحه 474 تا 475، آمده است.

[133]. حمیری، قرب الإسناد، ص 299، ح 1177 و صدوق، الخصال، ص 385، باب ما جاء فی یوم الإثنین، ح 67 و شیخ حر عاملی، وسائل الشیعة، ج 8، باب کراهة اختیار الإثنین للسفر، (… قال: کذبو، وُلد رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) یوم الجمعة و ما من یوم أعظم شؤماً من یوم الإثنین؛ یوم مات فیه رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و انقطع فیه وحی السّماء، و ظلمنا فیه حقّنا…).

[134]. برقی، ‌المحاسن، ج 2، ص 83، باب الأیّام التی یکره فیها السفر، ح 15.

[135]. زمانی قمشه‌ای، هیئت و نجوم اسلامی، ج 2، ص 21.

[136]. مقریزی، إمتاع الأسماع، ج 1، ص 7 و خطیب قسطلانی، المواهب اللدنیة، ج 1، ص 25 (و اغرب من قال: ولد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فی عاشورا).

[137]. حلبی، السیرة الحلبیة، ج 1، ص 57.

[138]. فاکهی، اخبار مکة، ج 4، ص 6 7 و ابو نعیم اصفهانی، دلائل النبوة، ج 1، ص 154 و ابن عبد البر، الاستیعاب، ج 1،‌ ص 30.

[139]. ابن عبد البر،‌ الاستیعاب، ج 1، ص 30 (و قیل انه اول اثنین من ربیع الأول).

[140]. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج 1، ص 101 و یعقوبی، تاریخ،‌ ج 2، ص 7، با تعبیر «علی مارواه بعضهم» و ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج 1، ص 458.

[141]. مقریزی (854 ق)، إمتاع الأسماع، ج 1، ص 7 و خطیب قسطلانی، المواهب اللدنیة، ج 1، ص 25.

[142]. یعقوبی، تاریخ، ‌ج 2، ص 7، (با تعبیر قیل) و ابن عبد البر (463 ق)، الاستیعاب، ج 1، ص 31 و 30 (قال الخوارزمی (283 ق): ولد رسول … لثمان خلت من ربیع الأول) و ابن اثیر، اسد الغابة، ج 1، ص 14.

[143]. مولی بک، محمد المثل الکامل، ص 5، این گزارش در منابع متقدم مشاهده نگردید.

[144]. ابن سعد،‌ الطبقات الکبری، ج 1، ص 101 و مرزوقی اصفهانی، الأزمنة و الأمکنة، ج 2، ص 246 و ابن اثیر، اسد الغابة ج 1، ص 14 و الکامل فی التاریخ، ج 1، ص 458 و ابن منظور، مختصر تاریخ دمشق، ج 2، ص 34 و ابن سید الناس یعمری، عیون الأثر، ج 1، ص 39 و ابوالفدا، المختصر فی اخبار البشر، ج 1، ص 110.

[145]. بسیاری از منابع سنیان.

[146]. ابوریحان بیرونی، آثار الباقیة، ص 529 530 (به نقل از: حمزه اصفهانی،‌ تواریخ کبار الأمم).

[147]. خطیب قسطلانی، المواهب اللدنیة، ج 1، ص 25 و حلبی، السیرة الحلبیة، ج 1، ص 57.

[148]. خطیب قسطلانی، المواهب اللدنیة، ج 1، ص 25.

[149]. همان.

[150]. ابن عبد البر، الاستیعاب، ج 1، ص 30 و ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج 2، ص 320، به نقل از: الاستیعاب.

[151]. فاکهی، اخبار مکة، ج 3، ص 264 269 و ج 4، ص 5.

[152]. ازرقی، اخبار مکة، ج 2، ص 198 و فاکهی، اخبار مکة، ج 4، ص 5 و کلینی،‌ الکافی، ج 1، ص 439 و مسعودی، مروج الذهب،‌ ج 2، ص 289.

[153]. همان.

[154]. رسول جعفریان، تاریخ و آثار اسلامی مکه و مدینه، ص 95.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *