سال
سال شهادت امام کاظم (علیه السّلام) از گزینههایی است که منابع کهن در مورد آن اختلاف دارند. این منابع میان سال 181 تا 188 هجری، چهار گزارش را به نام سال شهادت آن بزرگوار ثبت کردهاند که تفصیل آن در آخر همین قسمت خواهد آمد. برای گزارش شهادت آن گرامی در سال 183 هجری از چند جهت میتوان استدلال کرد:
الف) در بسیاری از منابع کهن شیعیان[1] و سنیان[2] بر آن تصریح شده و مورد پذیرش آنها است. در میان این منابع نام نگارندگانی چون نوبختی، کلینی، مسعودی، صدوق، مفید، طوسی و ابن شهر آشوب و… از شیعیان و خطیب بغدادی، طبری، ابن خلکان، ذهبی و… از سنیان به چشم میآید که گزینش این نظریه از سوی اینان با رویکرد به دسترسی آنان به نقلهای دست نخست، نشانه اعتبار این گویه به شمار میآید.
ب) دیگر گویهها در این خصوص – که در برخی از منابعِ یاد شده به ثبت رسیدهاند – با تعبیر «گفته شده» نقل گردیدهاند[3] و این گونه گزارش کردن، نشانهی سستی گزارش است. سبط بن جوزی نیز شهادت آن گرامی در سال 188 را از مدائنی نقل کرده[4] که با منابع فراوان یاد شده در ستیز است. مسعودی در گزارشی[5] شهادت آن بزرگوار را در سال 186 دانسته، لیکن در نقل دیگر خود، گزینه شهادت آن عزیز در سال 183 را برگزیده است.[6] طبری امامی نیز رحلت آن گرامی در سال 184 را گزارش کرده است؛[7] ولی این گزارش وی افزون بر ناهمگونی با دیگر منابع، در درون خود نیز ناهمگونی دارد که گفته شد.[8]
ج) بسیاری از منابع یاد شده مدت عمر امام کاظم (علیه السّلام) را 55 سال دانستهاند.[9] با توجه به تولد آن گرامی در سال 128 هجری [10] 55 ساله بودن وی در هنگام شهادت، با سال 183 هجری تطبیق دارد. هر چند برخی از منابع، مدت عمر آن حضرت را 54،[11] 57[12] یا 58[13] سال ثبت کردهاند. لیکن با تاریخ سال تولد و وفاتی که خود برای آن حضرت گزارش کردهاند مطابقت ندارد.
دیگر گویهها در خصوص سال شهادت آن امام بزرگ چنیناند:
- سال 181 هجری،[14]
– سال 186 هجری،[15]
– سال 188 هجری.[16]
ماه
درباره ماه شهادت امام کاظم (علیه السّلام) تمامی منابعی که از آن یاد کردهاند، ماه رجب را به ثبت رسانیدهاند؛[17] تنها مستوفی – که در گزارش خود متفرد است – شهادت آن حضرت را در ماه صفر میداند.[18]
روز
منابع یاد شده، درباره روز شهادت آن بزرگوار گزارشهای مختلفی دارند؛ این گزارشها چنیناند: پنج روز از ماه رجب گذشته، پنج روز از ماه رجب باقی مانده، شش روز از ماه رجب گذشته، شش روز از ماه رجب باقی مانده، بیست و پنجم ماه رجب و بیست ششم ماه رجب. با تأملی که در منابع این نقلها صورت پذیرفته، این نتیجه به دست آمد که آن حضرت به دستور هارون الرشید، مسموم گشت[19] و در روز بیست و پنجم ماه رجب، هنگام ظهر[20] یا پس از آن[21] به شهادت رسید. بر این سخن از چند جهت میتوان استدلال کرد:
1. تعیین روز شهادت آن حضرت با تعبیر بیست و پنجم رجب یا پنج روز باقی مانده از ماه رجب، در منابع کهن شیعیان[22] و سنیان[23] کثرت دارد و این کثرت با توجه به نزدیکی مؤلفان این منابع به عصر امامان (علیه السّلام) و امکان دستیابی آنان به نقلهای دست نخست، موجب اعتبار این گزارش خواهد بود.
2. تعبیر پنج روز گذشته از ماه رجب (لخمس خلون من رجب) نخستین بار در گزارش صدوق در عیون اخبار الرضا آمده، سپس حسن بن محمد قمی که معاصر وی بود،[24] آن را آورده است و این نیز از اشتباه راوی یا نسخهبردار، به شمار میآید؛ چرا که در نقل دیگر صدوق در همان کتاب، تعبیر پنج شب باقی مانده از ماه رجب (لخمس لیال بقین من رجب) ثبت شده[25] که روایتی از طریق سلیمان بن حفص است و او از یاران دو امام کاظم و رضا (علیه السّلام) به شمار میرود و[26] اسناد صدوق به وی معتبر است.[27]
در پی صدوق فتال نیشابوری،[28] ابن شهر آشوب[29] و شهید اول[30] با تأکید بر رخداد شهادت امام کاظم (علیه السّلام) در 25 رجب، گزارش شهادت در پنجم ماه رجب را برنتابیده و با تعبیر «گفته شده» ازآن نام بردهاند. پس میتوان گفت مقصود این گویه نیز 25 رجب است که به اشتباه، واژه «بقین» با «خلون» جابهجا شده است، چنانکه ثبت این گزارشها در کتابهای مجلسی[31] و انتخاب 25 رجب به عنوان روز شهادت آن گرامی از سوی ا و،[32] از همین مطلب حکایت دارد.
3. گزارش رحلت امام کاظم (علیه السّلام) در شش روز گذشته از ماه رجب، نخستن بار از سوی شیخ کلینی،[33] سپس در یکی از گزارشهای مفید آمده است،[34] لیکن در گزارش دیگر مفید[35] و نیز شیخ طوسی[36] و برخی از منابعِ پس از او،[37] شهادت آن گرامی در شش روز باقی مانده از ماه رجب دانسته شده و این خود نشانه اشتباه نسخهبردار در نقل کلینی است که مفید و طوسی و دیگران آن را برنتابیدهاند. پس میتوان گفت تعبیر «لستّ خلون من رجب» در گزارش کلینی به اشتباه به جای «لست بقین من رجب» ثبت شده است.
گفتنی است این دو گزارش (پنج روز باقی مانده از رجب و شش روز باقی مانده از رجب) با یکدیگر در ستیز نیستند، بلکه هر دو بر این مقصودند که شهادت وی در 25 ماه رجب رخ داده است؛ چرا که گروه نخست، روز شهادت را در شمار روزهای زنده بودن وی محاسبه کردهاند و تاریخ آن را پنج روز باقی مانده از ماه رجب ثبت کردهاند و گروه دوم؛ روز شهادت را در ردیف روزهای پس از زندگی دانستهاند و در گزارش خود، شش روز باقی مانده از ماه رجب را ثبت کردهاند. نقل هر یک از این دو گزارش به صورت جداگانه در دو کتاب شیخ مفید و نیز در دو کتاب شیخ طوسی گواه بر این سخن است. شیخ مفید در المقنعة[38] و شیخ طوسی در تهذیب[39] تعبیر شش روز باقی مانده از رجب را ثبت کردهاند، ولی در دو کتاب مسار الشیعة[40] و مصباح المتهجد[41] بیست و پنجم ماه رجب را گزارش کردهاند و این گونه تفاوتها بر مبنای محاسبههای یاد شده است.
در خور یادآوری است، نگارنده کتاب نزهة الزاهد پس از آنکه بیست و پنجم ماه رجب را به نام روز شهادت امام کاظم (علیه السّلام) برگزیده، بیست و ششم همین ماه را نیز به نام روز شهادت آن گرامی با تعبیر «بعضی چنین گفتند» نقل کرده[42] و آن را برنتابیده است.
نتیجه
نتیجهی سخن اینکه، بر اساس منابع کهن شیعیان و سنیان به ویژه روایت معتبر صدوق از سلیمان بن حفص و نیز طبق شواهد پیش گفته، امام کاظم (علیه السّلام) در روز 25 رجب سال 183 هجری، به شهادت رسید و این روز 646967 روز پس از مبدأ هجرت و مطابق با دوازدهم شهریور سال 178 شمسی (12/6/178)، برابر با سوم سپتامبر 799 میلادی است.[43]
در اینکه شهادت آن گرامی در چه روزی از هفته رخ داد، بیشتر مورخان درمورد آن، سخن نگفتهاند و آنانی که بدان اشاره کردهاند، روز جمعه را روز شهادت وی دانستهاند. در میان ایشان برخی به یادکرد وفات او در روز جمعه بسنده کردهاند،[44] ولی شیخ طوسی شهادت آن عزیز را هنگام ظهر روز جمعه[45] و مسعودی و صاحب عیون المعجزات هنگام شهادت را عصر آن روز دانستهاند؛[46] اما به محاسبه نجومی، آن روز، شنبه خواهد بود. شاید بتوان گفت شهادت آن گرامی در روز جمعه واقع شد و در روز شنبه اعلان عمومی گشت که نتیجه محاسبه نجومی با روز اعلان، هماهنگ است.
سبب شهادت
موسی بن جعفر (علیه السّلام) در سن 55 سالگی که در 35 سال و اندی از آن، جایگاه رفیع امامت را بر عهده داشت،[47] به شهادت رسید و این شهادت تقریباً مورد اتفاق منابع شیعی و بیشتر گزارشهای غیرشیعی است. وی با کار فرهنگی و فکری و دستگیری از نیازمندان[48] در شرایط متفاوت، مورد توجه افراد فراوانی،[49]به ویژه شیعیان قرار گرفت و بدین سبب هارون عباسی از این اقبال مردم به او نگران بود و نگرانی خود را در کنار قبر پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به وقت دستگیری امام (علیه السّلام) به صراحت اظهار داشت.[50] هارون پیش از دستگیری امام کاظم (علیه السّلام) زمینههای اقدام خود را فراهم آورد و با متهم کردن امام (علیه السّلام) به اغتشاش و خونریزی، رفتار خود را توجیه میکرد.[51]
در اینکه سبب اصلی این اتهام چه بود، دیدگاههایی مطرح شده است که یکی از آنها سعایت گروهی نزد هارون بود، مبنی بر اینکه موالی مانند زکات، خمس و غیر آن، نزد امام (علیه السّلام) برای ایجاد اغتشاش جمعآوری شده است.[52] شیخ مفید هم سبب این شهادت را حسادت یحیی بن خالد برمکی به جعفر بن محمد بن اشعث نقل کرده است. وی با سندی که در اختیار داشت چنین گفته است: هارون پسرش امین را برای تربیت به جعفر بن محمد بن اشعث سپرد و یحیی بن خالد از این عمل برآشفت و حسادت ورزید و با خود گفت: اگر امین خلیفه گردد دست من و فرزندانم از حاکمیت کوتاه خواهد شد. یحیی بن خالد به دلیل اعتقاد جعفر بن محمد بن اشعث به امامت امام کاظم (علیه السّلام)، درباره وی و امام کاظم (علیه السّلام) حیله به کار برد؛ او با احضار یکی از نزدیکان و بستگان امام (علیه السّلام) به بغداد به بدگویی از امام کاظم (علیه السّلام) نزد هارون پرداخت و زمینههای دستگیری و انتقال آن گرامی به بصره و بغداد و زندانی کردن او را فراهم آورد.[53] بر این اساس میتوان گفت ریشه این سعایت هم همان حسادت بود؛ چنانکه ابوالفرج اصفهانی با بیان گزارش یاد شدهی مفید، به حسادت و سعایت یحیی بن خالد اشاره کرده است؛[54] اما بررسی تفصیلی این سبب مجالی فراخ میطلبد که اکنون در پی آن نیستیم.
به هر روی آن عزیز در نیمه دوم عمر خویش بارها زندانی گشت که آخرین بار در سال 179 هجری بود که به دستور هارون الرشید انجام گرفت و تا سال 183 هجری ادامه یافت.[55] اخرین زندانی که آن گرامی در آنجا به سر میبرد، زندان سندی بن شاهک بود که در بغداد، در سمت دروازه کوفه جای داشت[56] و به آن زندان، خانه مسیب یا مسجد مسیب نیز میگفتند.[57] در همین دوران بود که آن بزرگوار به دستور هارون الرشید – با خرمایی که، آن را مسموم کرده بود[58] و به زندان سندی فرستاده بود – و به دست سندی بن شاهک، مسموم گشت و پس از سه روز به شهادت رسید[59] و یا اینکه با شکنجه سندی توسط یک گروه نصرانی، شهید شد.[60]
مرقد
پیکر پاک آن نازنین پس از تجهیز و تشییع به گورستان قریش در نزدیکی شهر بغداد – که در مسیر بصره جای داشت – [61] انتقال یافت و دفن گردید. این گورستان همزمان با تأسیس شهر بغداد به دستور منصور دوانیقی در سال 149 هجری بنیان نهاده شد و نخستین فرد از قریش که در آنجا به خاک سپرده شد جعفر پسر منصور بود که در سال 150 هجری در آنجا دفن گردید.[62] قسمتی که امام کاظم (علیه السّلام) در آن به خاک سپرده شد، همان بارگاه ملکوتی است که هماکنون، در شهر کاظمین در کشور عراق میدرخشد و روزانه از سوی هزاران نفر از مشتاقان و طرفداران خاندان پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مورد تکریم است. نامگذاری این شهر به کاظمین بدین جهت است که بارگاه پاک آن عزیز و نوهاش امام نهم (علیه السّلام) در آن جای دارد. گفتنی است آن دست از منابع که درباره مکان دفن امام کاظم (علیه السّلام) مطلبی آوردهاند به اتفاق، همین مکان را نام بردهاند.[63] برای این مکان در آن دوران نامهای دیگری مانند گورستان شونیزی[64] و محله کرخ[65] بغداد، نیز به کار میرفت.
جدول تطبیقی ولادت و شهادت امام هفتم (علیه السّلام)
بر اساس تاریخ قمری، شمسی و میلادی
نام |
موسی |
لقب |
کاظم / عبد صالح |
کنیه |
ابوالحسن / ابوالحسن اول / ابوابراهیم |
نام پدر |
جعفر |
نام مادر |
حُمیده دختر صاعد |
روز/ ماه/ سال |
قمری |
شمسی |
میلادی |
|
ولادت |
روز |
یکشنبه / 7 |
19 |
10 |
ماه |
صفر |
آبان |
نوامبر |
|
سال |
128 |
124 |
745 |
|
شهادت |
روز |
جمعه یا شنبه/ 25 |
12 |
3 |
ماه |
رجب |
شهریور |
سپتامبر |
|
سال |
183 |
178 |
799 |
منبع: کتاب باز پژوهی تاریخ ولادت و شهادت معصومان علیهم السلام/ یدالله مقدسی/ نشر پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی
[1]. یعقوبی، تاریخ، ج 2، ص 414 و اشعری، المقالات و الفرق، ص 93 و نوبختی، فرق الشیعة، ص 85 و کلینی، الکافی، ج 1، ص 476 و مسعودی، اثبات الوصیة، ص 169 و صدوق، عیون اخبار الرضا، جزء 1، صص 99 و 104 و قمی، تاریخ قم، ص 199 و مفید، الإرشاد (مصنفات، ج، ص 215) و مسار الشیعة (مصنفات، ج 7، ص 59) و المقنعة، ص 476 و شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج 6، ص 92 و فتال، روضة الواعظین، ص 221 و طبرسی، إعلام الوری، ج 2، ص 6 و تاج الموالید (مجموعة نفیسة، ص 123) و ابن فندق، لباب الأنساب، ج 1، ص 394 و ابن خشاب، موالید الأئمة (مجموعة نفیسة، ص 189) و ابن شهر آشوب، مناقب آل أبی طالب، ج 4، ص 349 و اربلی، کشف الغمة، ج 2، ص 216 – 217 و ابن طقطقی، الأصیلی، ص 152 و مستوفی، تاریخ گزیده، ص 204 و شهید اول، الدروس، ج 2، ص 13 و کفعمی، المصباح، ص 523.
[2]. طبری، تاریخ، حوادث سال 183 و خطیب، تاریخ بغداد، ج 13، ص 32 و ابن اثیر، الکامل، ج 6، ص 164 و ابن طلحه شافعی، مطالب السؤول، ص 293 و گنجی شافعی، کفایة الطالب، ص 457 و ابن خلکان، وفیات الأعیان، ج 5، ص 310 و ذهبی، تاریخ الإسلام، ج 12، ص 419 و سیر أعلام النبلاء، ج 6، ص 274 و ابن الوردی، تاریخ، ج 1، ص 197 و یافعی، مرآة الجنان، ج 2، ص 152 و ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج 10، ص 183 و ابن صباغ مالکی، الفصول المهمة، ج 2 ص 960.
[3]. مناقب آل أبی طالب، ج 4، ص 349 (و قیل 184) و وفیات الأعیان، ج 5، ص 310 (و قیل 186 …) و تاریخ الإسلام، ج 12، ص 419 (و قیل 186 …) و الدروس، ج 2، ص 13 (و قیل 181).
[4]. تذکرة الخواص، ص 350.
[5]. مروج الذهب، ج 3، ص 388.
[6]. اثبات الوصیة، ص 169.
[7]. دلائل الإمامة، ص 306.
[8]. ر.ک به: بخش سال تولد، امام کاظم (علیه السّلام)، ص 400.
[9]. المقالات، ص 93 و الکافی، ج 1، ص 476 (54 یا 55 سال) و الإرشاد (مصنفات، ج، ص 215) و المقنعة، ص 476 و تهذیب الأحکام، ج 6، ص 92 و إعلام الوری ج 2، ص 6 و تاج الموالید، (مجموعة نفیسة، ص 123) و موالید الأئمة، (مجموعة نفیسة، ص 189) و کفایة الطالب، ص 457 و کشف الغمة، ج 2، ص 216 – 217 و الفصول المهمة، ج 2، ص 960 و…).
[10]. ر.ک به: بخش سال تولد امام کاظم (علیه السّلام)، ص 399 – 401.
[11]. اثبات الوصیة، ص 169 و دلائل الإمامة، ص 306 و روضة الواعظین، ص 221 (و قیل: اربع و خمسون سنة) و مناقب آل أبی طالب، ج 4، ص 349.
[12]. دلائل الإمامة، ص 306 (و یُروی سبعاً و خمسین).
[13]. یعقوبی، تاریخ، ج 2، ص 414.
[14]. شهید، الدروس، ج 2، ص 13 (و قیل… 181).
[15]. مسعودی، مروج الذهب، ج 3، ص 388 (وی در اثبات الوصیة، گویه 183 را پذیرفته است) و ابن شهر آشوب، مناقب آل أبی طالب، ج 4، ص 349 (و قیل…) و ابن خلکان، وفیات الأعیان، ج 5، ص 310 (و قیل…) و ذهبی، تاریخ الإسلام، ج 12، ص 419 (و قیل سنة ستّ و الاوّل اصحّ).
[16]. سبط بن جوزی، تذکرة الخواص، ص 350 (به نقل از: مدائنی).
[17]. اشعری، المقالات و الفرق، ص 93 و نوبختی، فرق الشیعة، ص 85 و کلینی، الکافی، ج 1، ص 476 و شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، جزء 1، صص 99 و 104 و قمی، تاریخ قم، ص 198 و مفید، الإرشاد، (مصنفات، ، ص 215) و المقنعة، ص 476 و مسار الشیعة (مصنفات، ج 7، ص 59) و شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج 6، ص 92 و مصباح المتهجد، ص 563 و خطیب، تاریخ بغداد، ج 13، ص 32 و فتال، روضة الواعظین، ص 221 و طبرسی، إعلام الوری، ج 2، ص 6 و تاج الموالید (مجموعة نفیسة، ص 123) و مؤلفی ناشناخته، نزهة الزاهد، ص 299 و ابن شهر آشوب، مناقب آل أبی طالب، ج 4، ص 349 و اربلی، کشف الغمة، ج 2، ص 216 – 217 و ابن جوزی، المنتظم، ج 9، ص 88 و گنجی شافعی، کفایة الطالب، ص 457 و سبط بن جوزی، تذکرة الخواص، ص 350 و ابن خلکان، وفیات الأعیان، ج 5، ص 310 و ذهبی، تاریخ الإسلام، ج 12، ص 419 و سیر اعلام النبلاء، ج 6، ص 274 و ابن کثیر، البدایة و النهایة، 10، ص 183 و شهید اول، الدروس، ج 2، ص 13 و کفعمی، المصباح، ص 523 و ابن صباغ مالکی، الفصول المهمة، ج 2، ص 960.
[18]. تاریخ گزیده، ص 204.
[19]. صدوق، عیون اخبار الرضا(علیه السّلام) جزء 1، ص 99 و الإرشاد، پیشین، ص 242 و ابن خلکان وفیات الأعیان، ج 5، ص 310 و الفصول المهمة، ج 2، ص 955 و…
[20]. طوسی، کتاب الغیبة، ص 20.
[21]. مسعودی، اثبات الوصیة، ص 169.
[22]. در این منابع تعبیر «و فی الخامس و العشرین من رجب» ثبت شده است: مفید، مسار الشیعة (مصنفات، ج 7، ص 59) و شیخ طوسی، مصباح المتهجد، ص 563 و مؤلّفی ناشناخته، نزهة الزاهد، ص 299. در این منابع ذیل نیز تعبیر «لخمس بقین من رجب» گزارش گردیده است: اشعری، المقالات و الفرق، ص 93 و نوبختی، فرق الشیعة، ص 85 و طبرسی، إعلام الوری، ج 2، ص 6 و تاج الموالید (مجموعة نفیسة، ص 123) اربلی، کشف الغمة، ج 2، ص 216.
[23]. خطیب، تاریخ بغداد، ج 13، ص 32 و ابن خلکان، وفیات الأعیان، ج 5، ص 310 و ابن جوزی، المنتظم، ج 9، ص 88 و محمد بن طلحه شافعی، مطالب السؤول، ص 293 و گنجی شافعی، کفایة الطالب، ص 457 و ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج 10، ص 198 و ابن صباغ مالکی، الفصول المهمة، ج 2، ص 960.
[24]. عیون اخبار الرضا، جزء 1، ص 99 و تاریخ قم، ص 199.
[25]. همان، ص 104.
[26]. شوشتری، قاموس الرجال، ج 5، شماره 3371.
[27]. صدوق در من لا یحضره الفقیه (ج 4، ص 458) سندش به سلیمان بن حفص را نقل کرده و علی اکبر غفاری، محقق این کتاب، هم با تعبیر «صحیح» از این سند نام برده است.
[28]. روضة الواعظین، ص 221.
[29]. مناقب آل أبی طالب، ج 4، ص 349.
[30]. الدروس، ج 2، ص 13.
[31]. ر.ک به: بحار، ج 48، ص 6-8 و مرآة العقول، ج 6، ص 36 – 37.
[32]. اختیارات، ص 37.
[33]. الکافی، ج 1، ص 476.
[34]. الإرشاد (مصنفات، ج، ص 215).
[35]. المقنعة، ص 476.
[36]. تهذیب الأحکام، ج 6، ص 92.
[37]. روضة الواعظین، ص 221 و مناقب آل أبی طالب، ج 4، ص 349 و الدروس، ج 2، ص 13 و عاملی، وصول الأخیار الی اصول الأخبار، ص 43.
[38]. المقنعة، ص 476.
[39]. تهذیب الأحکام، ج 6، ص 92.
[40]. مسار الشیعة (مصنفات، ج 7، ص 59).
[41]. مصباح المتهجد، ص 563.
[42]. نزهة الزاهد، ص 299.
[43]. زمانی قمشهای، هیئت و نجوم اسلامی، ج 2، ص 318.
[44]. صدوق، عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 99 و ابن فتال، روضة الواعظین، ص 221 و طبرسی، تاج الموالید، (مجموعة نفیسة، ص 123؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل أبی طالب، ج 4، ص 349.
[45]. طوسی، کتاب الغیبة، ص 20.
[46]. مسعودی، اثبات الوصیة، ص 169 و حسین بن عبد الوهاب (436 ق)، عیون المعجزات، ص 106 و مجلسی، بحار، ج 48، ص 248.
[47]. اشعری، المقالات و الفرق، ص 93 و کلینی، الکافی، ج 1، ص 486 (… عن أبی بصیر… و عاش بعد جعفر (علیه السّلام) خمساً و ثلاثین سنة) و صدوق، عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 105 و مفید، الإرشاد (مصنفات، ج، ص 215) و منابع فراوان دیگر.
[48]. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص 499 – 500 و ابن صباغ مالکی، الفصول المهمة، ج 2، ص 949.
[49]. ابوالفرج، مقاتل الطالبیین، ص 499 – 500 و مفید، الإرشاد(مصنفات، ج، ص 233).
[50]. همان، ص 502 و همان، ص 239.
[51]. مفید، الإرشاد (مصنفات، ج، ص 239).
[52]. ابن صباغ مالکی، الفصول المهمة، ج 2، ص 951 – 952.
[53]. مفید، همان، ص 237 – 239.
[54]. مقاتل الطالبیین، ص 501 – 502.
[55]. اشعری، المقالات و الفرق، ص 93 و کلینی،الکافی، ج 1، ص 476 و صدوق، عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 104 و طوسی، کتاب الغیبة، ص 27 – 31 و خطیب، تاریخ بغداد، ج 13، ص 27 و ابن اثیر، الکامل، ج 6، ص 164 و ابن طاووس، اقبال الأعمال، ج 3، ص 276 و یافعی، مرآة الجنان، ج 2، ص 305 و ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج 10، ص 197.
[56]. صدوق، عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 99 و طبری امامی، دلائل الإمامة، ص 307 و ابن شهر آشوب، مناقب آل أبی طالب، ج 4، ص 349 و…
[57]. همان.
[58]. عیون المعجزات، ص 102 – 103.
[59]. صدوق، عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 99 و ابن شهر آشوب، مناقب آل أبی طالب، ج 4، ص 350 و اربلی، کشف الغمة، ج 2، ص 234 و…
[60]. ابوالفرج اصفهانی در مقاتل الطالبیین میگوید: پس از آن که هارون امام کاظم (علیه السّلام) را در درون مسجد النبی دستگیر کرد و با دستان بسته از مدینه به بصره برد، وی را به مدت یک سال نزد عیسی پسر جعفر بن منصور زندانی کرد، پس از آن، عیسی بن جعفر از هارون درخواست کرد که امام (علیه السّلام) را از وی باز پس گیرد و درباره علت این درخواست چنین گفت: من به مدت این یک سال، تلاش کردم مدرک یا نفرینی به ضرر شما یا خودم از او به دست آورم، نتوانستم و تنها دعای او طلب رحمت و مغفرت برای خودش بود. پس از آن، امام (علیه السّلام) را به زندان فضل بن ربیع در بغداد انتقال دادند و مدتی طولانی در زندان به سر برد و هارون از فضل طلبید که امام (علیه السّلام) را به قتل برساند، ولی فضل بن ربیع از این فرمان، سربرتافت. پس از آن، امام (علیه السّلام) را به دست فضل بن یحیی بن خالد برمکی سپردند تا فرمان هارون در خصوص قتل امام (علیه السّلام) را به اجرا درآورد، او نیز با اینکه مدتی امام (علیه السّلام) را در زندان نگه داشته بود به چنین ننگی تن نداد، لیکن پدرش یحیی بن خالد برمکی نزد هارون رفت و تعهد کرد که ننگ اجرای دستور هارون را در پرونده خود ثبت کند و برای اجرای آن به بغداد رفت و این در حالی بود که امام (علیه السّلام) در زندان سندی بن شاهک به سر میبرد. یحی بن خالد، سندی را فراخواند و دستور داد که امام (علیه السّلام) را به قتل برساند، پسر شاهک (پس از چندی بدرفتاری) آن گرامی را در میان فرشی نهاد و او را بدان پیچانید و گروهی از نصرانیها را بر روی صورت آن عزیز از روی فرش نشانید و بدین شیوه آن نازنین را به شهادت رسانید (مقاتل الطالبیین، ص 502 و ابن فندق بیهقی، لباب الأنساب و الألقاب، ج 1، ص 414).
[61]. ابن جبیر، الرحلة، ص 202 و ابن بطوطة، الرحلة، ص 225.
[62]. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج 5، ص 163.
[63]. در این قسمت به بخشی از این منابع اشاره میگردد: یعقوبی، تاریخ، ج 2، ص 414 و اشعری، المقالات و الفرق، ص 93، کلینی، الکافی، ج 1، ص 486 و صدوق، عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 99 و طوسی، تهذیب الأحکام، ج 6، ص 92 و کتاب الغیبة، ص 27 – 31 و ابن فندق، لباب الأنساب، ج 1، ص 414 و ابن شهر آشوب، مناقب آل أبی طالب، ج 4، ص 350 و ابن جبیر، الرحلة، ص 202 و یاقوت حموی، معجم البلدان، ج 5، ص 163 و ابن خلکان، وفیات الأعیان، ج 5، ص 310 و ابن بطوطة، الرحلة، ص 225 و طبری امامی در دلائل الإمامة، صفحه 306 افزوده است: امام کاظم (علیه السّلام) در مکانی به خاک سپرده شد که پیش از وفاتش آن مکان را برای خود خریده بود، چنانکه مسعودی نیز به همین مطلب تصریح دارد (اثبات الوصیة، ص 170) از این گزارش برمیآید که آن قسمت از قبرستان، مالک خصوصی داشت و امام (علیه السّلام) آن را خرید.
[64]. خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج 13، ص 32.
[65]. مستوفی، تاریخ گزیده، ص 204.