سال
درباره سال شهادت امام هادی (علیه السّلام) منابع کهن تاریخی و حدیثی شیعیان[1] و سنیان[2] متوازناند. هر چند برخی از این منابع بدان نپرداختهاند، ولی آن دسته که بدان پرداختهاند همگی – جز در دو مورد که خواهد آمد – شهادت آن حضرت را به سال 254 هجری دانستهاند. این اتفاق منابع کهن بسی اهمیت دارد؛ چرا که در میان نگارندگان آنها بزرگانی چون نوبختی، کلینی، مفید، طوسی، طبرسی، ابن شهر آشوب، شهید و… حضور دارند و نیز مورخانی همانند یعقوبی، مسعودی، طبری، خطیب بغدادی و… به چشم میآیند و چنین همسویی هر گونه تردید را در این خصوص میزداید.
یکی از عوامل این همسویی، همزمانی گزارشگران نخستین با امام هادی (علیه السّلام)، یا نزدیک بودن اینان به آن دوران است؛ مثلاً دوران جوانی یعقوبی (292 ق)، نوبختی (300 ق)، اشعری (301 ق)، طبری (310 ق) کلینی، (329 ق)، مسعودی (345 ق) و… همزمان با سالهای پایانی زندگی امام هادی (علیه السّلام) یا نزدیک آن بوده و گردآوری گزارش در این خصوص برای اینان آسانتر از دورههای دیگر بوده است؛ چرا که از یک سو شرایط اجتماعی آن دوران با رشد فرهنگی و پیدایش نحلهها همراه بود و از سوی دیگر امام هادی (علیه السّلام) در فضیلتهای اخلاقی، علمی و فرهنگی سرآمد زمانش بود و این برجستگی سبب نفوذ شخصیتش نزد هاشمیان و دیگر گروههای مردمی بود.[3] از دست رفتن چنین شخصیتی با این شرایط اجتماعی میطلبید که تاریخ شهادتش را همگان بدانند و ثبت کنند. نگارندگان پسین نیز یکپارچه و بیتردید همان را نگاشتهاند. تنها نجاشی (450 ق) شهادت وی را سال 244 هجرت ثبت کرده[4] و به نظر میرسد این، از خطای قلم نسخهبرداران بوده که به جای 254، عدد 244 را ثبت کردهاند. ابن رستم طبری هم با متنی مضطرب، این رخداد را در سال 250 هجری دانسته و آن را به امام عسکری (علیه السّلام) منتسب کرده است،[5] لیکن ناهمگونی و اضطراب متن، خود گواهی میدهد که این متن از امام (علیه السّلام) نیست. افزون بر آن، طبری در ادامه همین گزارش، شهادت امام هادی (علیه السّلام) در سال 254 را با تعبیر «گفته میشود» ثبت کرده و این تعبیر، انتساب گویه نخست وی به امام عسکری (علیه السّلام) را به چالش میکشاند؛ چون اگر تمامی این متن از امام عسکری (علیه السّلام) باشد تعبیر «و قیل» در کلام امام (علیه السّلام) بیمعنا است. و اگر خود طبری این گزارش را افزوده باشد، باید گفت وی در انتساب گزارش نخستش به امام عسکری (علیه السّلام) اعتماد نداشت که این گزارش را افزوده است؛ چون افزودن سخن غیر معصوم در ردیف گفتار قطعی معصوم زیبنده نیست. پس بدین جهت نمیتوان به نقل نخست وی استناد کرد. وانگهی این گزارش او در برابر اتحاد تمامی منابع کهن قرار دارد و قابل پشتیبانی نیست.
ماه و بررسی آن
منابع کهن تاریخی درباره ماه شهادت امام هادی (علیه السّلام) از پراکندگی به دور نیستند؛ بخشی از آنها در این باره سخن نگفتهاند و بخش دیگر که بدان پرداختهاند، با پراکندگی از ماه رجب و جمادی الثانی نام بردهاند:
نوبختی، اشعری، شیخ مفید (در سه کتابش)، شیخ طوسی (در دو کتابش)، طبری امامی، فتال نیشابوری، طبرسی، ابن شهر آشوب، ابن طقطقی، اربلی، شهید اول، علامه حلّی، حمدالله مستوفی، کفعمی، عاملی (پدر شیخ بهایی)، شیخ بهایی و مجلسی از عالمان شیعی،[6] گنجی شافعی و یاقوت حموی از نگارندگان سنی مذهب،[7] جانبدار شهادت آن عزیز در ماه رجباند.
در برابر اینان، ابن أبی الثلج، کلینی، مسعودی، حسن بن محمد قمی، ابن خشاب و کیاگیلانی از نگارندگان شیعی،[8] طبری، خطیب بغدادی، سمعانی، محمد بن طلحة شافعی، ابن جوزی، ابن خلکان، ابن اثیر، ابن کثیر، ابن صباغ و برخی از متأخران از تاریخ نگاران اهل سنت،[9] ماه شهادت آن عزیز را جمادی الثانی ثبت کردهاند.
به یقین هر یک از این دو گویه خاستگاهی دارند که این منابع با نظرداشت به آن، به ثبت این دو گزارش پرداختهاند. از بررسی این منابع برمیآید که گویه نخست به گزارش ابراهیم بن هاشم قمی میانجامد که شهادت آن گرامی را در روزهای نخست ماه رجب دانسته و خاستگاه گویه دوم نیز نقل سهل بن زیاد آدمی است که تاریخ شهادت آن عزیز را در روزهای پسین ماه جمادی الثانی ثبت کرده است. این دو نفر، از راویان و فرهیختگان آن عصر به شمار میروند و نخستین کسانی هستند[10] که ماه و روز شهادت امام هادی (علیه السّلام) را گزارش کردهاند. این پژوهش به چند جهت روایت ابراهیم بن هاشم را برتر میداند:
1. با توجه به دغدغه رجالشناسان درباره شیوه گزارشی سهل بن زیاد – چنانکه بیان شد- [11] باید گفت گزارش وی در تعارض با روایت ابراهیم بن هاشم – که اعتبار دارد و به آن اشاره خواهد شد – توان رویارویی ندارد.
2. نخستین کسی که این گزینه را از ابراهیم بن هاشم نقل کرده شیخ طوسی است[12] و طریق او به ابراهیم بن هاشم، صحیح و بیتردید است.[13] همو در این خصوص میگوید: «من به کتابهای ابراهیم بن هاشم مانند نوادر و قضایای امیر المومنین از راه مفید تا پسرش علی بن ابراهیم دست پیدا کردم».[14] بدین جهت شیخ او را ثقه و معتبر دانست و شهادت امام هادی (علیه السّلام) در ماه رجب را با بیان قطعی به او نسبت داده و چنین گفته است: «ابراهیم بن هاشم روایت کرد و گفت: علی بن محمد ابوالحسن عسکری در … ماه رجب وفات یافت» و نگفته است : «از ابراهیم بن هاشم چنین روایت شده» تا مورد تردید باشد.
3. هر چند کلینی گزارش شهادت آن عزیز در ماه جمادی الثانی را در ابتدای سخنش ثبت کرده، همو به شهادت آن گرامی در ماه رجب با تعبیر «رُوی» تصریح کرده است[15] و این گونه نقل، گرچه تردید ناقل درباره آن را نشان میدهد، ولی از این نکته نیز حکایت دارد که او به روایت ابراهیم بن هاشم دست پیدا نکرده، بلکه از راههای دیگر به محتوای آن آگاه شده و چون به سند این محتوا اطمینان خاطر نداشته، با تعبیر «رُوی» به نقلش پرداخته است.
4. گرچه یعقوبی، طبری و مسعودی تاریخ شهادت آن نازنین را ماه جمادی الثانی گزارش کردهاند، نقلشان بیسند و مُرسل است و در تعارض با سند معتبر شیخ مفید و طوسی، توان مقابله ندارد.
این نکته در خور یادآوری است که یعقوبی در مقدمهی کتاب تاریخش به بخشی از منابع خود اشاره کرده است و افزوده که «وی میان نقلهای متعارض به داوری نشسته است».[16] از طرفی یعقوبی در دوران شهادت امام هادی (علیه السّلام) در جوانی به سر میبرد. با این دو ویژگی، گزارش او در خصوص تاریخ شهادت امام هادی (علیه السّلام) میتواند در خور توجه باشد، لیکن با موانعی نیز روبرو است؛ چرا که وی به تعارض یاد شده میان روایت ابراهیم بن هاشم و دیگر نقلها در این موضوع، اشارهای نکرده است. وانگهی همو در جوانی – که تا سال 260 هجری را فرا میگیرد – در خراسان و ارمنستان به سر میبرد[17] و به دور از عراق و سامرا میزیست. در نتیجه نقل وی در این خصوص در برابر روایت معتبر ابراهیم بن هاشم که معاصر امام هادی (علیه السّلام) و به عراق نزدیکتر بود، ناتوان است.
از طرفی به نظر میرسد منابعی که شهادت آن گرامی را در روزهای پسین ماه جمادی الثانی گزارش کردهاند، روزهای بیماری آن حضرت را که به شهادت وی در ماه رجب انجامید، به اشتباه به جای روز شهادت ثبت کردهاند.
روز
با توجه به مطالبی که درباره ماه شهادت آن عزیز گفته شد، باید گفت: امام هادی (علیه السّلام) در روز سوم ماه رجب 254 هجری به شهادت رسید. این تاریخ در روایت معتبر ابراهیم بن هاشم به صراحت بیان گردیده[18] و در منابع فراوان دیگر نیز بر آن تأکید شده است؛ چنانکه بیان شد.[19] حتی در روایت ابن عیاش نیز بدان تصریح شده است.[20]
پیش از این گفته شد که برخی از منابع ماه جمادی الثانی و روزهای پایانی آن را تاریخ شهادت امام هادی (علیه السّلام)، میدانند و گفتیم که مراد از این تاریخ، روزهای آغاز بیماری و مسمومیت امام (علیه السّلام) بوده نه تاریخ شهادت که در فاصله اندکی (به اندازه یک هفته) پس از آن رخ داده است.
گواه بر این سخن، دو گزارش درباره شرایط این بیماری و نصب جانشین در آن شرایط است؛ انتشار شدت بیماری آن بزرگوار موجب شد که دوستان و یاران آن گرامی از آن حضرت عیادت کنند و امام (علیه السّلام) نیز در این دیدارها با بهرهگیری از فرصت، برای حفظ ارزشهای دینی فرهنگسازی میکرد.[21] در یکی از همین روزها بود که امام (علیه السّلام) یاران مورد اعتمادش را گرد آورد و پسرش امام حسن عسکری (علیه السّلام) را به حضور خواند و در پیش روی آنان بر جانشینی وی توصیه کرد و میراث پیامبران، سلاح و علم امامت و حکمت را بدو سپرد.[22] از این گزارش برمیآید که گرد آمدن یاران مورد اطمینان امام هادی (علیه السّلام) در شرایط بیماری شدید و تشکیل جلسه برای بیان امامت امام عسکری (علیه السّلام)، آن هم در شرایط سیاسی سخت که آن حضرت در مراقبت همه جانبه حاکمان عباسی بود، دست کم زمانی حدود یک هفته را میطلبید. بدین جهت اگر بگوییم در روزهای پایانی جمادی الثانی، آن گرامی مسموم و بیمار گشت و این مسمومیت یک هفته به درازا کشید و در سوم رجب به لقای معبودش شتافت، سخنی گزاف نیست.
نتیجه
نتیجه سخن آنکه امام هادی (علیه السّلام) در روزهای پایانی ماه جمادی الثانی – که در منابع گوناگون، از آن با تعبیر پنج روز باقی مانده، چهار روز باقی مانده یا بیست و ششم و سه روز باقی مانده یاد شده – مسموم گشت و ادامه این بیماری موجب شهادت وی در نیمروز[23] سوم ماه رجب شد. این روز بر مبنای محاسبه نجومی برابر با دهم تیر ماه 247 خورشیدی (10/4/247)، همزمان با یکم ژوئیه 868 میلادی خواهد بود که از آغاز هجرت نبوی 89835 روز سپری میگشت.[24] و این درحالی بود که 41 سال و شش ماه و اندی از دوران عمر شریف آن حضرت و 33 سال و هفت ماه و اندی از امامتش میگذشت.
اما اینکه شهادت امام در چه روزی از هفته رخ داده است در بخشی از منابع، روزهای یکشنبه، دوشنبه و چهارشنبه ذکر شده است. روز چهارشنبه را تنها یعقوبی ثبت کرده؛[25] در حالی که مسعودی و ابن شهر آشوب همان روز مورد نظر یعقوبی را دوشنبه گزارش کردهاند.[26] پس یعقوبی در این سخن متفرد است. بیشتر منابع و روایت معتبر ابراهیم بن هاشم قمی نیز روز دوشنبه را روز شهادت دانستهاند.[27] محاسبه نجومی پیش گفته هم، این روز را یکشنبه میداند. البته باید گفت تفاوت این منابع با محاسبه نجومی به دلیل تفاوت رؤیت و محاسبه به أمر وسط[28] است؛ یعنی یکشنبه بر مبنای رؤیت بوده – که یک روز زودتر از محاسبه به امر وسط است – [29] و دوشنبه هماهنگ با محاسبه به أمر وسط خواهد بود. گواه دیگر بر دوشنبه بودن این روز، همین گزارش مسعودی است: در روز شهادت و مراسم تشیع [پیکر پاک] آن گرامی از کنیزکی شنیده شد که میگفت: از دیرباز تاکنون، چهها از دوشنبه دیدیم؟[30] این سخن اشاره دارد به رحلت پیامبر (ص) و شهادت سیّدالشّهداء و امام باقر (علیه السّلام) که دو مورد اول بر اساس برخی منابع و محاسبه نجومی، و مورد سوم طبق حدیث امام صادق (علیه السّلام) روز دوشنبه دانسته شده است.[31]
دیگر گویههای برنتافتنی در این خصوص چنیناند:
- روز چهارم جمادیالثانی،[32]
- پنج روز باقی مانده یا بیست و پنجم جمادی الثانی،[33]
- چهار روز باقی مانده، یا بیست و ششم جمادی الثانی،[34]
- سه روز باقی مانده از ماه جمادی الثانی،[35]
- روز پنجم ماه رجب.[36]
درخور یادآوری است، حاکمانِ دوران 34 ساله امامت آن حضرت (220 – 254 ق) به ترتیب محمد معتصم پسر هارون (218 – 227 ق)، هارونِ واثق پسر معتصم (227 – 232 ق)، جعفرِ متوکل پسر معتصم (232 – 247 ق)، محمدِ منتصر پسر متوکل (247 – 248 ق)، احمدِ مستعین پسر معتصم (248 – 252 ق) و زبیر یا محمد معتز پسر متوکل (252 – 255 ق) بودند. اینان همگی حاکمان عباسی بودند که در حکومتشان – جز منتصر – بر امام هادی (علیه السّلام) و خاندان و شیعیانش چه جفاها که نکردند.
سبب شهادت
امام هادی (علیه السّلام) در فضیلتهای اخلاقی، علمی و فرهنگی سرآمد دورانش بود و این ویژگی موجب برجسته شدن شخصیتش نزد هاشمیان، طالبیان و بخشی دیگر از مردم زمانش شده بود.[37] از دیگر سو وضعیت نابسامان عباسیان، اسراف و رفاهطلبی درباریان و سلطهی ترکان،[38] حکومت آنان را رو به سستی میبرد و از جایگاهشان میکاهید. این سستی و آن برجستگی موجب حساسیت خلفا نسبت به امام هادی (علیه السّلام) گردید و از این گمان به دور نبودند که بسا اقبال مردم به امام هادی (علیه السّلام) سبب از دست رفتن حکومت آنان گردد.[39] بدین جهت در پی محدود کردن، سپس بدنام کردن و ترور آن گرامی برآمدند. نخست امام (علیه السّلام) را به سامرا – که پادگان نظامی برای زندگی ترکان بود – [40] انتقال دادند و در مراقبت خود گرفتند و خواستند بدین روش ارتباط آن گرامی با دوستان و مردم را بگسلند.[41] میتوان گفت در این شیوه ناکام ماندند؛ چرا که امام (علیه السّلام) با تثبیت نهاد وکالت و ارجاع شیعیان به وکیلان،[42] پیوند با مردم را استمرار بخشید. توسعه این نهاد در تحکیم مبانی معارف اسلامی و زمینهسازی برای عصر غیبت و ایجاد اندیشهی امکان جدایی امام از امت و استمرار ارتباط آنان با امام از راه وکیلان، برترین شیوهای بود که امام هادی (علیه السّلام) بدین روش عباسیان را در این مرحله ناکام گذاشت.
حاکمان عباسی در مرحله دوم از شیوههای دیگر، بهره جستند و در پی بایکوت سیاسی یا بدنام کردن امام (علیه السّلام) برآمدند. گاهی درباره وی چنین میگفتند: ابوالحسن علی بن محمد در پی سرنگونی حکومت عباسیان برآمد و برای دستیابی به این هدف، اسلحه و امکانات، تدارک دید. با این بهانه در نیمه شب به خانهاش هجوم میبردند[43] و زندانیاش میکردند.[44] گاهی نیز از راه فراخواندن آن گرامی به همنشینی و شرکت در نشستهای خوشگذرانی، میخواستند آن حضرت را همانند خود میگسار جلوه دهند، ولی امام (علیه السّلام) با نپذیرفتن این دعوتها، آنان را ناامید میساخت.[45] روزی متوکل (232 – 247 ق) خشم خود نسبت امام هادی (علیه السّلام) را با درباریانش در میان نهاد و گفت: رفتار «ابن الرّضا»[46] سخت رنجم میدهد. به شرابش فرا میخوانم، نمیپذیرد. در پاسخش گفتند: وی برادری به نام موسی دارد که برای این کار مناسب است. او را بدین کار فرا خوانید و در نزد مردم به نام «ابن الرضا» نشان دهید. متوکل، این پیشنهاد را پذیرفت و موسی را از مدینه به سامرا خواند و دستور داد، جمع نوازندگی و میگساری تشکیل شود و با تخصیص هدایایی برای موسی، از وی دعوت گردد. با ورود موسی به سامرا امام (علیه السّلام) به دیدار برادرش شتافت تا او را از افتادن در دسیسههای متوکل نجات دهد. آن گرامی با بازگو کردن سرانجام زشت این کار، وی را از انجام این گونه کارها چنین هشدار داد: «اِنَّ هَذَا الرَّجُلَ قَدْ أَحْضَرَکَ لِیَهْتِکَکَ وَ یَضَعَ مِنْکَ… فَلا تَضَعْ مِنْ قَدْرِکَ وَ لاَ تَعْصِ رَبَّکَ وَ لاَ تَفْعَل مَا یُشِْینُکَ…» .[47]
لیکن برادرش در پاسخ گفت: دعوتم کرد و چارهای جز پاسخ به آن نیست. امام (علیه السّلام) فرمود: «بدانید که به دیدار یکدیگر در چنین نشستی نخواهید رسید»، و چنین شد؛ چرا که موسی مدت زمانی طولانی که آن را سه سال دانستهاند، روزانه به در خانهی متوکل جهت دیدار با وی میشتافت و پاسخ میشنید: وی امروز کاری دارد، یا مست است، یا دارو خورده است. وی در این مدت بدین صورت روزگار میگذرانید تا سرانجام متوکل به دست پسرش منتصر (247 – 248 ق) به قتل رسید و با موسی دیدار نکرد.[48] بدین ترتیب شیوه افترا و بدنام کردن امام (علیه السّلام) از سوی عباسیان ناکام ماند.
عباسیان سرانجام به روش سوم روی آوردند و قتل و مسمومیت آن گرامی را پیریزی کردند. متوکل عباسی تلاش فراوانی را در این خصوص به کار گرفت و موفق نشد،[49] لیکن در بخش پایانی دوران معتز – زبیر بن متوکل – عباسی (252 – 255 ق) این نیزنگ به ثمر نشست و آن گرامی به دستور معتز، مسموم گشت و بدرود حیات گفت[50] و از مصادیق این سخن امام حسن مجتبی (علیه السّلام) به شمار آمد که فرمود: «ما منّا الّا مقتول أو مسموم».[51]
در چگونگی مسمومیت آن عزیز، تاریخ مطلبی را به دست نمیدهد. با انتشار خبر شهادت امام هادی (علیه السّلام) شهر سامرا پر از اندوه و غم شد و مردم نالهکنان برای تشیع پیکر پاک او به خاندانش شتافتند[52] و امام عسکری (علیه السّلام) را در حالی که در مرگ پدر سربرهنه کرده و یقه شکافته بود،[53] مشاهده کردند. امام عسکری (علیه السّلام) با این حالت از دری که از بالای رواق گشوده میشد برون آمد و [برای تفقد از جمعیت] در پیش روی آنان – میان دو درب رواق – نشست. حضور امام (علیه السّلام) در میان حاضران چنان سکوت و آرامشی را ایجاد کرد که از آنان صدایی به گوش نمیرسید. و امام (علیه السّلام) نیز با سکوتِ[54] معنادار خویش عباسیان را اشاره رفت که اینان در مرگ پدرم دستی داشتند و مجرماند. در این میان خادمی نزد امام عسکری (علیه السّلام) آمد و آن بزرگ برخاست و با انبوه حاضران، پیکر امام هادی (علیه السّلام) را برای تشیع از خانه بیرون بردند و تا شاهراهی که آن را شارع ابواحمد میگفتند تشیع کردند.[55]
حضور انبوه جمعیت همراه با گریه و ناله و فریاد،[56] این پرسش را دوباره در خاطر آورد که امام هادی (علیه السّلام) به چه جرمی به شهادت رسید؟ پس از تشیع پیکر آن حضرت تا شارع ابواحمد، برادر معتز، احمد بن متوکل (معتمد عباسی) – به فرمان معتز – بر آن پیکر پاک نماز گزارد.
مسعودی در یک گزارش خود میگوید: احمد بن متوکل این نماز را در دو جا اقامه کرد: یکی در همان راه عمومی یاد شده و دیگری در خانه امام (علیه السّلام)[57] و در گزارش دیگرش میگوید: نمازِ در خانه را امام عسکری (علیه السّلام) پیش از تشیع، اقامه کرد و معتمد عباسی در خیابان نماز گزارد[58] و همین درست است؛ چرا که به گزارش کلینی امام هادی (علیه السّلام) در پاسخ پرسش یکی از یارانش در خصوص امام پس از خود فرمود: «امام شما پس از من کسی است که بر پیکرم نماز بگزارد» و آنان دیدند پس از شهادت او، پسرش ابومحمد عسکری (علیه السّلام) بر او نماز گزارد.[59] وانگهی مشهور نزد شیعه این است که تجهیز پیکر معصوم جز به دست معصوم نیست و در این موضوع روایتی هم از امام رضا (علیه السّلام) به ثبت رسیده است.[60] پس نماز گزاردن احمد بن متوکل بر امام (علیه السّلام) بدان جهت بود که نماز گزاردن یکی از مسؤلان حکومتی بر پیکر شخصیتهای بزرگ، در آن دوران، رسم بود.
مرقد
پیکر پاک امام هادی (علیه السّلام) پس از تشیع باشکوه به خانهاش بازگردانده شد و در آنجا به خاک سپرده شد.[61] این خانه هم اینک همان بارگاه ملکوتی او است که در شهر سامرا جای دارد و در روند تاریخیاش دستخوش حوادث ناگواری شده است که آخرین حادثه، انفجار گنبد این بارگاه به دست عوامل اشغالگر عراق[62] (آمریکا، انگلیس با همیاری برخی از کشورهای اروپایی و عرب خاورمیانه) بود. این انفجار در سحرگاه روز چهارشنبه سوم اسنفد ماه 1384 خورشیدی، برابر با بیست و سوم محرم 1427 هجری و مطابق با 22 فوریه 2006 میلادی رخ داد.
درباره این مطلب که چرا پیکر پاک امام (علیه السّلام) درخانهاش به خاک سپرده شد، میتوان به چند دلیل اشاره کرد:
1. دفن پیکر برخی از بزرگان در خانه آنان، در آن دوران امر رایجی بود؛ چنان که عقیل و بستگانش در خانه او – که بعدها جزو قبرستان بقیع شد – به خاک سپرده شدند.
2. از گزارش یعقوبی[63] در این خصوص برمیآید که حکومت عباسی با مشاهده احساسات و نالههای مردم سامرا در پی شهادت امام هادی (علیه السّلام)، از خاکسپاری پیکر آن حضرت در گورستان عمومی شهر وحشت داشتند و میترسیدند مبادا قبر آن حضرت، محل تجمعی برای مخالفان حکومت عباسی گردد.
-
شاید سبب آن، نظر و توصیه خود امام هادی و عسکری (علیه السّلام) باشد که آن پیکر پاک در ملک شخصیاش دفن گردد. گفتنی است امام هادی (علیه السّلام) پس از ورودش به سامرا این خانه را از فردی مسیحی خریده بود.[64] و جا داشت خانهای که سالها عبادتگاه و رازگاه آن مرد بزرگ بود و بدین طریق شرافت یافته بود، از راه مرقد شدن برای آن پیکر پاک، تا همیشه بدان فضیلت و شرافت افتخار یابد. از امام هادی (علیه السّلام) درباره فضیلت بارگاه مطهرش چنین نقل است: این دعا را، من فراوان میخوانم [و از راه آن با خدایم گفتگو دارم] و از خدایم درخواست میکنم هر که آن دعا را پس از مرگم، کنار قبرم بخواند، ناامید نگردد [و حاجتروا باشد] و دعا، این است: « يَا عُدَّتِي عِنْدَ الْعُدَدِ وَ يَا رَجَائِي وَ الْمُعْتَمَدُ وَ يَا كَهْفِي وَ السَّنَدُ وَ يَا وَاحِدُ يَا أَحَدُ وَ يَا قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ أَسْأَلُكَ اللَّهُمَّ بِحَقِّ مَنْ خَلَقْتَهُ مِنْ خَلْقِكَ وَ لَمْ تَجْعَلْ فِي خَلْقِكَ مِثْلَهُمْ أَحَداً صَلِّ عَلَى جَمَاعَتِهِمْ وَ افْعَلْ بِي كَذَا وَ كَذَا».[65] گفتنی است کسی که این دعا را میخواند، به جای عبارت «کذا و کذا» در پایان دعا، باید خواستههایش را بر زبان آورد.
جدول تطبیقی ولادت و شهادت امام دهم (علیه السّلام)
بر اساس تاریخ قمری، شمسی و میلادی
نام |
علی |
لقب |
هادی/نقی/ابن الرّضا |
کنیه |
ابوالحسن ثالث |
نام پدر |
محمد |
نام مادر |
سُوسن/سُمانه مغربیه |
|
روز/ ماه / سال |
قمری |
شمسی |
میلادی |
ولادت |
روز |
پنجشنبه / 15 |
19 |
10 |
ماه |
ذی الحجه |
اسفند |
مارس |
|
سال |
212 |
206 |
828 |
|
شهادت |
روز |
دوشنبه/ سوم |
10 |
1 |
ماه |
رجب |
تیر |
ژوئیه |
|
سال |
254 |
247 |
868 |
منبع: کتاب باز پژوهی تاریخ ولادت و شهادت معصومان علیهم السلام/ یدالله مقدسی/ نشر پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی
[1]. ر.ک به: عنوان نقد و بررسی از قسمت سال تولد، ص 484، پاورقی 2 و پاورقیهای گزینهی نقد منابع دیگر گزارشها، ص 487، پاورقی 1 – 12.
[2]. طبری، تاریخ، ج 5، ص 426 و خطیب، تاریخ بغداد، ج 12، ص 57 و سمعانی، الأنساب، ج 4، ص 196 و ابوالفرج جوزی، المنتظم، ج 12، ص 74 و یاقوت حموی، معجم البلدان، ج 4، ص 123 و ابن اثیر، الکامل، ج 7، ص 189 و ابن جوزی، تذکرة الخواص، ص 362 و ابن خلکان، وفیات الأعیان، ج 3، ص 273 و ذهبی، العبر، ج 1، ص 364 و تاریخ الإسلام، ج 19، ص 219 و ابن کثیر، البدایة والنهایة، ج 11، ص 14 – 15 و ابن صباغ مالکی، الفصول المهمة، ج 2، ص 1074.
[3]. ابن جوزی، تذکرة الخواص، ص 359 – 360 (… فبلغه مقام علیّ بالمدینة و میل الناس الیه).
[4]. رجال، ج 1، ص 251، شماره 428.
[5]. دلائل الإمامة، ص 409.
[6]. فرق الشیعة، ص 92 و المقالات الفرق، ص 100 و الإرشاد (مصنفات، ج، صص 297 و 311) و المقعنة، ص 484 و مسار الشیعة، ص 58 و تهذیب الأحکام، ج 6، ص 92 و مصباح المتهجد، ص 568 و دلائل الإمامة، ص 409 و روضة الواعظین، ص 246 و إعلام الوری، ج 2، ص 109 و تاج الموالید (مجموعة نفیسة، ص 132) و مناقب آل أبی طالب، ج 4، ص 433 و الأصیلی، ص 158 و کشف الغمة، ج 2، ص 376 (به نقل از: حافظ عبدالعزیز) و المستجاد من الإرشاد (مجموعة نفیسة، ص 507) و تاریخ گزیده، ص 206 و الدروس، ج 2، ص 15 و المصباح، ص 512 – 522 و وصول الأخیار الی اصول الأخبار، ص 43 و توضیح المقاصد (مجموعة نفیسة، ص 774) و مرآت العقول، ج 6، ص 10.
[7]. کفایة الطالب، ص 458 و معجم البلدان، ج 4، ص 123.
[8]. تاریخ، ج 2، ص 503 و تاریخ الأئمة (مجموعة نفیسة، ص 13) و الکافی، ج 1، ص 497 و مروج الذهب، ج 4، ص 183 و تاریخ قم، ص 203 و موالید الأئمة (مجموعة نفیسة، ص 197) و سراج الأنساب، ص 72.
[9]. تاریخ، ج 4، ص 426 و تاریخ بغداد، 12، ص 57 و الأنساب، ج 4، ص 196 و الکامل فی التاریخ، ج 7، ص 189 و تذکرة الخواص، ص 362 و وفیات الأعیان، ج 3، ص 273 و کشف الغمة، ج 2، ص 375 (به نقل از: محمد بن طلحة) و البدایة و النهایة، ج 11، ص 19 و الفصول المهمة، ج 2، ص 1074.
[10]. ابن أبی الثلج، ابن خشاب و خطیب بغدادی، شهادت امام هادی (علیه السّلام) در ماه جمادی الثانی را به سهل بن زیاد مستند کردهاند و این سهل هم تا سال 255 هجری زنده بوده است (رجال نجاشی، شماره 490)، لیکن شیخ طوسی شهادت آن گرامی در ماه رجب را از ابراهیم بن هاشم نقل کرده است. منابع رجالی، تاریخ درگذشت این ابراهیم را به درستی ثبت نکردهاند، ولی نام او را در ردیف راویان امام جواد (علیه السّلام) به ثبت رساندهاند. در همان حال وی به وقت شهادت امام هادی (علیه السّلام) زنده بوده و همین نقل شیخ طوسی میتواند نخستین دلیل آن باشد؛ چون سند شیخ طوسی به ابراهیم بن هاشم معتبر است – که در همین نوشته بدان پرداخته شد (ص 227). وانگهی علی بن ابراهیم که تا سال 307 زنده بوده، بیش از 6200 حدیث از پدرش ابراهیم بن هاشم گزارش کرده (معجم رجال الحدیث، ج 11، ص 195). و این اندازه نقل حدیث، زمانی دراز، برای آموزش یافتن و تعلیم دادن میطلبد، آن هم در دورانی که امکانات رسانهای پیشرفته موجود نبوده. پس اگر ابراهیم کوتاه عمر بود، این آموزش امکان نداشت. اگر بگوییم که وی در این دوران زنده نبود و روایتهای انبوه پسرش از او، به جهت طولانی بودن عمر پسرش بود – که این خود، به جهت روشن نبودن تاریخ تولد علی بن ابراهیم، بیدلیل است – باز هم نمیتوان گفت علی بن ابراهیم در فرصت کوتاهی که در محضر پدر بود، بیش از شش هزار و دویست حدیث – که باید در مناسبهای گوناگون آنها را تبیین کرد – فرا گرفت. افزون بر آن، ابراهیم بن هاشم از راویانی چون حسین بن سعید اهوازی روایت کرده که نامش در شمار روایتگران امام هادی (علیه السّلام) به ثبت رسیده است (آیت الله خویی، معجم رجال الحدیث، ج 5، ص 244، شماره 3415). بنابراین روایت ابراهیم بن هاشم به لحاظ معلوم نبودن تاریخ درگذشت وی، مورد نقد نیست.
[11]. ر.ک به: بخش سال تولد، عنوان نقد و بررسی، گزینهی نقد منابع دیگر گزارشها، ص 486 – 489.
[12]. مصباح المتهجد، ص 568.
[13]. خویی، معجم رجال الحدیث، ج 1، ص 318 و ج 11، ص 194 (این سند همان طریق شیخ طوسی به علی بن ابراهیم است).
[14]. همان، ص 316.
[15]. الکافی، ج 1، ص 497.
[16]. تاریخ، ج 2، ص 5.
[17]. همان، ج 1، ص 17 – 18 (مقدمه).
[18]. شیخ طوسی، مصباح المتهجد، 568.
[19]. ر. ک به: عنوان نقد و بررسی، ص 484، پاورقی 2.
[20]. ابن شهر آشوب، مناقب آل أبی طالب، ج 4، ص 433.
[21]. مسعودی میگوید (مروج الذهب، ج 4، ص 184): در یکی از محلههای شهر جرجان که «بئر أبی عنان» نام داشت، به سر میبردم و در آن با محمد بن فرج دیدار داشتم که وی این داستان را از ابودعامه برایم بازگو کرده است، ابودعامه گفت: از امام هادی (علیه السّلام) در آخرین بیماری که به مرگش انجامید، عیادت کردم. [وقتی] خواستم [به خانهام] بازگردم، امام (علیه السّلام) فرمود: ابادعامه [با عیادتی که از من انجام دادی] بر من حق پیدا کردی. آیا نمیخواهی حدیثی را برایت بازگویم تا خرسند گردی؟ گفتم: ای پسر پیامبر (ص) [اگر چنین کنید بر من منت مینهید] چقدر بدان نیازمدم. امام فرمود: پدرم، از جدم (تا جدش علی (علیه السّلام) را نام برد) به من حدیث کرد که پیامبر (ص) به علی (علیه السّلام) فرمود: بنویس «بسم الله الرّحمن الرّحیم، الایمان ما وَقَّرَتهُ القُلُوبُ و صَدَّقَتهُ الأََعمالُ، وَ السلامُ مَا جَرَی بِِهِ اللِّسانُ وَ حَلَّت بِهِ المُنَاکَحَةُ»؛ایمان چیزی است که به دل نشیند و بدان آرامش بخشد و اثر آن در رفتار آدمی بروز کند و کردار آدمی نیز نشان گویای آن است و اسلام [همان گواهی به اصول اعتقادی است] که به زبان آید و ازدواج را حلال و هموار کند» (خُصیبی، الهدایة الکبری، ص 319). امام (علیه السّلام) با نقل این حدیث از پیامبر (ص) تفاوت مؤمن بودن یا به ظاهر مسلمان بودن را باز گفته و این در شرایطی بود که گروه حاکم جامعه عملگرا نبودند و به ارزشهای دینی احترامی نمیگذاشتند، حتی در نشستهای عمومی که در حضور حاکمان عباسی برگزار میشد به میگساری، بازیگری و بیحرمتی به آیات الهی و مؤمنان واقعی، میپرداختند.
[22]. خصیبی، الهدایة الکبری، ص 321 و مسعودی، اثبات الوصیة، ص 205 – 206 و حسین بن بن عبدالوهاب، عیون المعجزات، ص 133 و بحار، ج 50، ص 210.
[23]. فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ص 246.
[24]. زمانی قمشهای، هیئت و نجوم اسلامی، ج 2، ص 352.
[25]. یعقوبی،؛ تاریخ، ج 2، ص 503.
[26]. مروج الذهب، ج 4، ص 182 و مناقب آل أبی طالب، ج 4، ص 433.
[27]. شیخ طوسی، مصباح المتهجد، ص 568.
[28]. برای فهم معنای تفاوت رؤیت و محاسبه به أمر وسط ر.ک به: عنوان روز شهادت امام حسین (علیه السّلام)، ص 318 – 319.
[29]. زمانی قمشهای، هیئت و نجوم اسلامی، ج 2، ص 226.
[30]. مسعودی، مروج الذهب، ج 4، ص 183.
[31]. ر.ک به: عنوان روز رحلت سه معصوم یاد شده، ص 133 و ص 319 و ص 368.
[32]. ابن خلکان، وفیات الأعیان، ج 3، ص 273 (با تعبیر قیل) و ابن طولون، الأئمة الإثنی عشر، ص 109 (با تعبیر قیل) و قاضی نورالله، احقاق الحق، ج 12، ص 445 (به نقل از: سید عباس مکی در نزهة الجلیس با تعبیر قیل) و این گزارش در حقیقت همان گزارشی است که روز شهادت وی را چهار روز باقی مانده از جمادی الآخر دانسته و نسخهبردار به اشتباه آن را روز چهارم این ماه ثبت کرده است.
[33]. ابن أبی الثلج (مجموعة نفیسة، ص 13) و خطیب، تاریخ بغداد، ج 12، ص 57 و سمعانی، الأنساب، ج 4، ص 196 و ابن خشاب، موالید الأئمة (مجموعة نفیسة، ص 197) و ابن أثیر، اللّباب فی تهذیب الأنساب، ج 2، ص 116 و ابن خلکان، وفیات الأعیان، ج 3، ص 273 و ابن الوردی، تاریخ، ج 1، ص 223 و ابن طولون، الائمة الإثنی عشر، ص 109 و اربلی، کشف الغمة، ج 2، ص 375 (به نقل از: محمد بن طلحة) و ابن صباغ مالکی، الفصول المهمة، ج 2، ص 1074 و قاضی نورالله، احقاق الحق؛ ج 12، ص 445 (به نقل از: سید عباس مکی در نزهة الجلیس).
[34]. کلینی، الکافی، ج 1، ص 497 و طبری، ج 5، ص 426 و مسعودی، مروج الذهب، ج 4، ص 182 و قمی، تاریخ قم، ص 203 و ابن خلکان، وفیات الأعیان، ج 3، ص 273 (با تعبیر قیل) و ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج 11، ص 19 و ابن طولون، الأئمة الإثنی عشر، ص 109 (با تعبیر قیل).
[35]. یعقوبی، تاریخ، ج 2، ص 503 و ابن شهر آشوب، مناقب آل أبی طالب، ج 4، ص 433 (با تعبیر قیل).
[36]. طبری امامی، دلائل الإمامة، ص 409 (با تعبیر قیل).
[37]. ابن شهر آشوب، مناقب آل أبی طالب، ج 4، ص 445 و ابن صباغ مالکی، الفصول المهمة، ج 2، ص 1073.
[38]. یعقوبی، تاریخ، ج 2، صص 491 – 492 و 500 – 503.
[39]. مفید، الإرشاد (مصنفات، ج، ص 309).
[40]. سامرا شهری است در سی فرسخی بغداد که در سمت تکریت جای دارد (معجم البلدان، ج 3، ص 195). هارون الرشید بخشی از نیروهای نظامی خود را به این سرزمین برد و برای تأمین هزینه آنان نهری را از دجله جدا کرد و در آن سرزمین جاری ساخت و از کشاورزی آن بهره گرفت و بدین جهت به آن سرزمین قاطول (به معنای جدا شده) گفته میشد. وی در کنار آن نهر، برای خود کاخی را تأسیس کرده بود که برای خوشگذرانی بدان جا میرفت (معجم البلدان، ج 4، ص 297). در پی این عمل هارون، کشاورزان فراوانی در آن سرزمین گرد آمده و در آنجا سکنا گزیدند که برخی از آنها ارمنی مذهب بودند و به توسعه زمینهای کشاورزی پرداختند. معتصم (218 – 227 ق) پسر هارون پس از آنکه غلامان ترکزبان ناآشنای به آداب و فرهنگ اسلامی را به بغداد آورد و رفتارهای ناهنجار آنان موجب آزار مردم شد و حتی گاهی موجب مرگ برخی گردیده بود، با اعتراض مردم بغداد روبهرو شد و تصمیم گرفت اینان را به سامرا انتقال دهد. بدین جهت در سال 220 هجری، با خریدن بخشی دگر از آن سرزمین از أرامنه – که در آن دیار میزیستند – بر مساحت آن افزود و شهر سامرا را در آن دیار بنیان نهاد و در ماه ذی القعهده سال 220 هجری بدانجا رفت (معجم البلدان، ج 3، ص 196). وی در سال 221 هجری آن شهر را افتتاح کرد و در بخشی از دوران زندگی خود در آن میزیست و از آن پس، مرکز حکومت عباسیان کمکم به سامرا انتقال یافت.
[41]. ابن جوزی، تذکرة الخواص، ص 359 (قال علماء السیر: اِنَّما أَشخَصَهُ المتوکل من مدینة رسول الله الی بغداد لأنّ المتوکل کان یُبغض علیّاً و ذرّیته فبلغه مقام علیّ بالمدینة و میل الناس الیه فخاف منه).
[42]. طوسی، إختیار معرفة الرجال، ص 611، شماره 1135 (ابراهیم بن محمد همدانی میگوید: کتب الیّ: «قد وصل الحساب تقبّل الله منک و رضی عنهم و جعلهم معنا فی الدنیا و الأخرة … و قد کتبت إلی النضر أَمرتهُ أَن یَنتهی عنکَ و عن التَّعرضِ لَکَ و بخلافک و أعلمتُهُ موضعک عِندی، و کَتبتُ الی أیّوب، أمرتُهُ بذلک ایضاً، و کتبتُ الی موالیّ بهمدان کتاباً أمرتُهم بطاعتک و المصیر الی أمرک و أن لا وکیل لی سواک) و ابن شهر آشوب، مناقب آل أبی طالب، ج 4، ص 41.
[43]. کلینی،الکافی، ج 1، ص 499 و مفید، الإرشاد (مصنفات،ج، ص 303) (فسعی الیه البطحانی العلوی بأنّ أموالاً تحمل الیه و سلاحاً…) و مسعودی، مروج الذهب، ج 4، ص 103 و ابن جوزی، تذکرة الخواص، ص 360 – 361.
[44]. صدوق، الخصال، ص 394 – 396، ح 202 و معانی الأخبار، ص 123، ح 1.
[45]. خصیبی، الهدایة الکبری، ص 317 – 319.
[46]. ابن الرّضا، نام معروف امام هادی (علیه السّلام) در آن عصر بوده است.
[47]. این مرد بدین سبب تو را بدینجا فرا خواند که آبرویت را بریزد و شخصیت تو را بشکند. پس جایگاهت را فرو نیار، پروردگارت را نافرمان مباش و کاری که موجب سرافکندگی تو است انجام نده و از آن به دور باش.
[48]. الکافی، ج 1، ص 502، ح 8 و مفید الإرشاد،(مصنفات، ج، ص 307 – 308).
[49]. قطب راوندی، الخرایج و الجرایح، ج 1، ص 417 – 419 و اربلی، کشف الغمة، ج 2، ص 389 و 394.
[50]. مسعودی، مروج الذهب، ج 4، صص 182 و 185 و طبرسی، إعلام الوری، ج 2، ص 109 و ابن جوزی، تذکرة الخواص، ص 362 و ابن شهر آشوب، مناقب آل أبی طالب، ج 4، ص 433 و ابن صباغ مالکی، الفصول المهمة، ج 2، ص 1075 و مجلسی، بحار، ج 50، ص 206 (به نقل از: صدوق).
[51]. ابن خزاز، کفایة الأثر، ص 162 و بحار، ج 27، ص 217. برای دستیابی به منابع بیشتر در این خصوص، به گزینه سبب شهادت امام صادق (علیه السّلام) رجوع شود.
[52]. یعقوبی، تاریخ، ج 2، ص 503 و مسعودی، اثبات الوصیة، ص 206.
[53]. صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 174، ح 511 و مسعودی، اثبات الوصیة، ص 206.
[54]. مسعودی، اثبات الوصیة، ص 206.
[55]. همان.
[56]. یعقوبی، تاریخ، ج 4، ص 503 (فلمّا کثر الناس و اجتمعوا، کثر بکائهم و ضجّتهم…).
[57]. مروج الذهب، ج 4، ص 183.
[58]. اثبات الوصیة، ص 206.
[59]. الکافی، ج 1، ص 326، ح 3 (عن عبدالله بن محمد الاصفهانی، قال: قال ابوالحسن (علیه السّلام): صاحبکم بعدی الّذی یُصلّی علیّ، قال و لم نعرف أبا محمد قبل ذلک، قال: فخرج أبو محمد فصلّی علیه).
[60]. علی بن حمزه بطائنی نسبت به اینکه امام رضا (علیه السّلام) پیکر پاک امام کاظم (علیه السّلام) را تجهیز کند، اعتراض داشت – حضرت در بغداد شهید شد و امام رضا (علیه السّلام) در مدینه میزیست – امام رضا (علیه السّلام) در پاسخ اعتراض او چنین فرمود: «اِنّ الإمَامَ لَاَیَلِی أَمرَهُ إِلَّا إمَامٌِ مِثُلُه» و افزودهاند: با اینکه امام سجّاد (علیه السّلام) در زندان ابن زیاد بود، به گونهای أمر (تجهیز) پدرش را متولی شد که آنان نفهمیدند و اینک با همان نیرو و توان، امام کنونی نیز میتواند متصدی أمر پدرش در بغداد، باشد، (بحار الأنوار، ج 45، ص 169، ح 16 و ج 48، ص 270، ح 29).
[61]. تمامی منابع، این مطلب را به اتفاق نگاشتهاند.
[62]. این اشغال در بیستم مارس 2003 م (29/12/1381 ش)، با بمباران هوایی بغداد به فرمان «جورج بوش» دوم – که رئیس جمهور وقت آمریکا بود – آغاز شد و در 21 مارس حمله زمینی به عراق از طریق خاک کویت ادامه یافت و در نهم آوریل 2003 (21/1/1382 ش) بغداد به دست اشغالگران درآمد. این اشغال پس از انهدام ساختمان تجارت جهانی آمریکا در واشنگتن (معروف به برجهای دو قلو)، با نقشه صهیونیستها بود که به بهانه از میان برداشتن سلاح کشتار جمعی (سلاح شیمیایی و اتمی) در عراق از راه سرنگونی رژیم بعث عراق که رهبر این رژیم صدام حسین بود، انجام گرفت و هدف امریکا در این هجوم به عراق، دستیابی به مخازن نفت در خاورمیانه به ویژه عراق، ایجاد کمربند امنیتی برای اسرائیل از راه هجوم به سوریه و حزب الله لبنان در گام بعدی و در صورت امکان، از بین بردن جمهوری اسلامی ایران بود که در هدف اولش تا حدودی موفق بود، لیکن در هدف دوم و سوم به لطف خدای قادر، ناکام ماند و تا تاریخ این نوشتار در دستیابی به این اهداف همواره، رو به ناکامی میرود. از خدای بزرگ پیروزی اسلام و مسلمانان و صیانت کشورهای اسلامی را از بدخواهی و کید استکبار مسئلت داریم.
[63]. تاریخ، ج 4، ص 503.
[64]. خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج 12، ص 57.
[65]. طوسی، الامالی، ج 1، ص 286 (… هَذَا الدُّعَاءُ کَثیراً مَا أَدعُو اللهَ بِهِ وَ قَد سَألتُ عَزَّ وَ جَلَّ أَن لا یُخَیِّبَ مَن دَعَا بِه فِیِِ مَشهَدِی بَعدِی وَ هُوَ…).