اين نكته در بسياري از كتب تاريخي آمده اسـت: پس از مرگ عثمان وقتي براي بيعت با حضرت آمدند ايشان از قبول خلافت امتناع كردند.
در پاسخ به اين سوال كه چرا اميرالمومنين علي (ع) در برابر پيشنهاد مردم مبني بر به دست گرفتن خلافت تعلل كرده تمايلي به پذيرش خلافتِ بر آنان ندارد، شايد بهترين سخن، كلام نوراني خود آن حضرت باشد، ايشان در حديثِ مفصلي بيپرده دست به افشاي عملكرد ناصحيح خلفاي غاصب ميزند. عملكردي كه در تضاد آشكار با فرمايشات، سنت، روش و اهداف پيامبر خدا (ص) و وحي الهي بود. مدت طولاني خلافت اين سه خليفه (يعني بيش از بيست و پنج سال) پيامدهاي زير را به همراه داشت:
1 – در طول اين دوران عده قابل توجهي از اصحاب كه يادگاران عصر نبوي بودند، از دنيا رفتند.
2 – نحوه زندگي و تفكر بسياري از اصحاب در طول اين مدت طولاني تغيير يافته بود. دنيا زدگي، رفاه طلبي، كتمان حقايق از بارزترين ويژگيهاي آنان شده بود كه در كتابهاي گوناگون حديثي و تاريخي اين حالات به چشم ميخورد.
3 – افرادي كه در زمان رسول خدا (ص) كودك بودند و چيز زيادي از آداب اسلامي نياموخته بودند در اين مدت طولاني اسلام تحريف شده توسط اين عده را آموخته و آن را اسلام واقعي ميدانستند. اصلاح چنين نسلي، امري بسيار دشوار و غير قابل تحقق شده بود.
4 – از گروه فوق بدتر نيز وجود داشت و آن هم كساني بودند كه پس از پيامبر بهدنيا آمده بودند و در طول اين مدت به سنين جواني رسيده بودند. اين قشر از اسلام همان را ميفهميد كه خلفاي غاصب و كارگزارانش ترويج ميكردند. نمونه بارز غير قابل اصلاح بودن اين گروهها را در سخنان امير المومينن و شواهد متعدد تاريخي ميتوان يافت به عنوان مثال زماني كه اميرالمومنين علي (ع) از آنان خواست نمازي را كه در عهد رسول خدا (ص) اصلا وجود نداشت و عمر آن را اختراع كرده و به دين افزوده بود و نام آن را نماز تراويح گذاشته بود ترك كنند، آنان گريه كرده و فرياد ميزدند: «اي واي سنت عمر دارد ترك ميشود». حال بايد فهميد چرا اميرالمومنين تمايلي به گرفتن خلافت نداشت و مايل بود با انجام كار فرهنگي بر روي مردم در كنار حكومت قرار گيرد و نه در صدر آن. حكومت بر كساني كه سنت رسول خدا (ص) را ترك كرده به سنت عمر و عثمان عادت كرده بودند امري آسان نبود. اين دقت و آينده نگري عميق مولا را زماني مردم آن عصر بهتر فهميدند كه سه جنگ پي در پي در مدت كوتاه خلافت حضرت، توسط همين اقشار، بر ايشان تحميل شد. براي درك بهتر اوج انحرافاتي كه اين خلفا بر ضد اسلام و پيامبر خدا (ص) بهوجود آورده بودند توجه به خطبه زير به عنوان يك نمونه از موارد متعدد كافي است:
اميرالمؤمنين علي(ع) در خطبه اي فرمودند:
خلفاي قبل از من (ابوبكر و عمر و عثمان) كارهايي انجام دادند كه در آن با رسول خدا صلي الله عليه وآله مخالفت كردند و در آن بناي مخالفت با رسول خدا را از روي عمد داشتند . پيمان او را شكسته و سنت او را تغيير دادند…
1 – دستور دادم كه مقام ابراهيم ( عليه السلام ) را به همان مكاني كه رسول خدا صلي الله عليه و آله قرار داده بود ، بازگردانند، و در مقابل آنان چه كردند (كنايه از اينكه چنين كاري نكردند. قابل ذكر است كه عمر ، مقام ابراهيم را از جاي خود تغيير داده بود و در مكاني كه امروزه ميبينيم قرار داد).
2 – فدك را به ورثه فاطمه باز مي گرداندم.
3 – مقدار پيمانه ( براي كشيدن مقدار زكات ) را به همان حالت قبل يعني زمان رسول خدا (ص) باز مي گرداندم.
4 – زمين هاي هديه رسول خدا ( صلي الله عليه وآله) را كه به عده اي داده بود به ايشان مي دادم. در حالي كه آن سه نفر اين دستور رسول خدا (ص) را اجرا نكردند ،
5 – خانه جعفر را به ورثه اش بازمي گرداندم و آن را از مسجد خراب مي كردم ( زيرا خانه او را به زور گرفته و آن را تبديل به بخشي از مسجدالنبي كرده بودند ).
6 – عده اي از زناني را كه به غير حق همسر مرداني شدهاند پس گرفته و ايشان را به همسرانشان بازمي گرداندم. و حكم (خدا ) در مورد فروج و ارحام (اعمال خلاف عفت) در مورد ايشان جاري مي كردم. (ابوبكر براي استحكام پايههاي حكومتش جنگهايي به نام مبارزه با ارتداد به راه انداخت و در سايه آن به سركوب مخالفان خود پرداخت. چه بسيار مسلماناني كه بدليل حمايت از امام علي (ع) مورد تاخت و تاز لشكريان وي قرار گرفته و به عنوان مرتد و دشمن اسلام گردن زده شدند و ناموسشان به عنوان كنيز به طرفداران ابوبكر بخشيده شد كه از اين ميان ميتوان به مالك بن نويره و برخي قبايل ساكن در منطقه حضرموت شبه جزيره عربستان اشاره كرد).[1]
7 – و مردمان بني تغلب را به اسارت مي گرفتم (زيرا ايشان به جنگ با مسلمانان پرداخته بودند و رسول خدا دستور به اسارت همه ايشان داده بودند).
8 – و آن مقدار از زمين هاي خيبر را كه بين مردم تقسيم شده است باز مي گرداندم (زيرا اين زمين ها در اصطلاح فقهي مفتوح عنوة است يعني براي گرفتن بيشتر زمين هاي خيبر جنگ صورت نگرفت و لذا ملك تمامي مسلمانان است نه عده اي خاص و كسي حق تملك آن را به صورت اختصاصي ندارد).
9 – و دفاتر هديه هاي ماهانه را پاك مي كردم (زيرا خلفا دفاتري داشتند كه در آن به افراد خاصي هر ماه مبالغ گزافي پرداخت ميشد) و همانطور كه رسول خدا صلي الله عليه وآله تقسيم مي كرد همانطور يعني به صورت مساوي (اموال را بين مردم) تقسيم مي نمودم و آن را فقط سبب آبادي زندگي ثروتمندان قرار نميدادم …
10 – و ازدواج ها را يكسان قرار مي دادم (زيرا عمر دستور داده بودند كه غير عرب حق ازدواج با عرب را ندارد[2] اما رسول خدا صلي الله عليه وآله مي فرمودند مسلمان كفو مسلمان است).
11 – و خمس مربوط به رسول خدا صلي الله عليه وآله را همانطور كه خداوند عز وجل دستور داده است جاري مي نمودم (نه مانند خلفا كه آن را سهم خاص خود به عنوان خليفه رسول خدا مي دانستند).
12 – و مسجد رسول خدا صلي الله عليه وآله را به همان مقدار سابق باز گردانده و درهايي را كه به سوي آن گشوده گشته بودند مي بستم (هر كسي از بزرگان صحابه كه خانه ايشان در كنار مسجد بود بعد از رسول خدا به خلاف دستور حضرت، براي خود از خانه خويش دري خاص به درون مسجد كشيد تا درب اختصاصي او باشد اين در حالي است كه رسول خدا (ص) دستور داده بود تمام مردم درهاي منزلشان را كه به داخل مسجد باز ميشود را ببندند) و درهايي را كه بسته شده بود باز مي نمودم (رسول خدا صلي الله عليه وآله در زمان حيات خويش تنها دستور دادند كه دري از خانه اميرمؤمنان و ناوداني از خانه عباس عموي ايشان به مسجد باز باشد و ساير درها بسته شود اما اين درب و ناودان در زمان خلفا به دستورآنها مسدود گشت).
13 – و مسحِپا، از روي كفش را حرام مي نمودم (خلفا اين كار را جايز دانستند).
14 – و به خاطر نوشيدن نبيذ حد الهي را جاري مي ساختم (خلفا نبيذ را كه نوعي شراب خفيف شده است جايز دانستند).
15 – و دستور مي دادم كه همه مردم دو متعه (حج و زنان) را جايز بدانند (عمر بارها از پيامبر خدا (ص) شنيده بود كه: يا علي دشمن تو يا زنا زاده است يا فرزندي است كه در زمان حيض بوجود آمده است. وي براي گسترش دشمنان اميرالمومنين عقد موقت و طواف النساء را حرام كرد تا مردان به جاي انجام رابطه حلال با زنان، مرتكب حرام شوند و در نتيجه دشمنان اميرالمومنين افزايش يابد).
16 – و دستور مي دادم كه بر جنازه (هنگام نماز ميت) پنج تكبير بگويند (خلفا چهار تكبير مي گفتند)
17 – و مردم را وادار مي نمودم كه بسم الله الرحمن الرحيم را (در نماز) بلند بگويند؛
18 – و كساني را كه رسول خدا صلي الله عليه وآله بيرون (تبيعد) كرده بودند و بعد از رسول خدا صلي الله عليه وآله به مسجد حضرت وارد شدند ، بيرون مي نمودم (رسول خدا مروان و پدرش را تبعيد كرده بود اما عثمان نه تنها ايشان را دوباره به مدينه بازگرداند، بلكه ايشان را امام جماعت مسجد رسول خدا نمودند !!)
19 – و كساني را كه رسول خدا صلي الله عليه وآله ايشان را در مسجد خويش جاي داده بود و بعد از ايشان بيرون شدند به مسجد مي آوردم (عده اي از صحابه جايگاه و خانه اي جز صفه و ايوان مسجد رسول خدا نداشتند و رسول خدا ايشان را در آنجا ساكن كرده بود اما خلفا ايشان را از مسجد بيرون كردند)
20 – و مردم را بر اساس حكم قرآن وادار مي كردم كه طلاق را طبق سنت انجام دهند (طبق آيه قرآن ازدواج احتياج به شاهد ندارد ولي طلاق دو شاهد احتياج دارد اما خلفا حكم هر دو را برعكس نمودند) .
21 – و صدقات را بر گروه ها و مرزهاي خودش باز مي گرداندم (صدقات بايد بين گروه هاي مختلفي تقسيم مي شد اما خلفا آن را فقط به بعضي از ايشان مي دادند) ؛
22 – وضو، غسل و نماز را به زمان خويش (در مورد نماز) و روش خويش (در مورد غسل) و جايگاه خويش (در مورد وضو) باز مي گرداندم (زيرا نماز هاي يوميه را مي توان در سه وقت خواند اما خلفا مخالفت كردند و شرايط وجوب غسل را تغيير دادند و نيز محل وضو را عوض كردند زيرا در وضو دست بايد از بالا به پايين شسته ميشد كه آن را برعكس نمودند، بعضي از سر بايد مسح ميشد آن را نيز تغيير دادند ، پا نيز بايد مسح ميشد اما دستور دادند پاها را به هنگام وضو بشوئيد)
23 – مردمان نجران را به محل خويش باز مي گرداندم (سخن رسول خدا صلي الله عليه وآله در آخرين روز حياتشان اين بود كه: «لشكريان اسامه را راهي كنيد ، خدا هر كس را كه به اين لشكر نرود لعنت كند». اما خلفا كه به خاطر مصالح خويش و به دست گرفتن قدرت به اين لشكر نرفته بودند، براي پوشاندن اين قضيه قسمت دوم كلام رسول خدا (ص) را تحريف كردند و گفتند: رسول خدا فرموده بود: «لشگر اسامه را راهي كنيد ، و در جزيرة العرب دو دين باقي نگذاريد». و به همين جهت دستور دادند كه همه اهل نجران را كه مسيحي بودند از جزيرة العرب بيرون كنند. اما جالب آنكه مزاحم يهوديان نشدند زيرا روابط خوبي با عمر داشتند و حتي «كعب الاحبار يهودي» توانست در زمان عمر نفوذ زيادي در دربار خلافت پيدا كند)
24 – و اسيران فارس و باقي ملت ها را به كتاب خدا و سنت رسول او بازمي گرداندم (ايشان دستور دادند كه هيچ برده اي از ساير كشورها حق ورود به بلاد اسلامي ندارد مگر آنكه مولايش مجوز بگيرد و بعد از آزاد شدن در زمان مردن مولايش در صورتي كه مولا وارثي نداشت حق ارث بردن از مولا ندارد با اينكه هر دوي آنها خلاف احكام اسلامي بود) …
25 – قسم به خدا كه به مردم دستور دادم در ماه رمضان غير از نمازهاي واجب، نماز ديگري را به جماعت نخوانند و ايشان را آگاه نمودم كه خواندن نماز مستحبي به جماعت بدعت است ؛ پس عده اي از لشكريان كه همراه من جنگيده بودند ندا دادند: اي واي مسلمانان سنت عمر تغيير كرد!!! ما را از نماز مستحبي در ماه رمضان باز مي دارند !!! …[3]
در همين يك روايت حضرت بيش از بيست مورد از بدعت هاي خلفاي سابق را مطرح نموده كه در تضاد كامل با عملكرد رسول خدا (ص) بوده است، حال با توجه به اين روايت به خوبي روشن مي شود كه چرا اميرالمومنين حاضر به قبول خلافت بر مسلمانان نبودند. مسلماناني كه قريب به بيست و پنج سال با بدعتها و كجرويهاي خلافا خو گرفته و چه بسيار مسلماناني كه در طي اين مدت بدنيا آمده و يا كودكاني بودهاند كه در طي اين مدت تبديل به جوانان و يا مرداني بالغ شده بودند. اسلام از نظر اين گروه چيزي جز همين بدعتها نبود. زيرا آنان كه پيامبر خدا (ص) را يا درك نكرده بودند و يا در آن زمان از لحاظ سني بسيار كوچك بودند و اسلام را همينگونه شناخته بودند.
منبع:پرسمان
[1]. جهت مطالعه و كسب اطلاعات بيشتر در اين زمينه ر.ك: محمد بن عمر واقدى (م 207)، كتاب الردة مع نبذة من فتوح العراق و ذكر المثنى بن حارثة الشيبانى، تحقيق يحيى جبورى، بيروت، دار الغرب الاسلامى، چ اول، 1410ق.
[2] . عمر طي حكمي دستور داده بود: دختران ايراني را براي خود بگيريد اما هرگز دختر عربي را به ايرانيان ندهيد. وي همچنين اضافه كرده بود هيچ ايراني حق ارث بردن از بستگان عرب خود را ندارد مگر اينكه در سرزمين اعراب بدنيا آمده باشد.
[3]. شيخ كليني، الكافي، تحقيق علي اكبر غفاري، ج 8، ص 58، شماره 21، طبع حيدري، چ دوم؛ 1348ش.