بنياميّه


چنانچه قلقشندي ميگويد1 بنياميّه نام چند بطن از عرب است كه يكي از آنها همين بنياميّه معروف ميباشد كه بطني از قريش شمرده شدهاند به اين نسب (بنياميّه بن عبد شمس بن عبد مناف).

بنياميّه در ميزان اخلاق
بنياميّه از نظر اخلاق بيمايه و فاقد ارزش بودند، در جاهليت و اسلام به حبّ دنيا و شهوات و التذاذ جنسي، افراط در خوشگذراني و تجمل و پرخوري و ناز پروري، سور پرستي، كاخ نشيني و عصبيت فاميلي موصوف و معروف بودند.

عقّاد در كتاب «معاوية بن ابي سفيان فيـ الميزان» در فصل «خليقه اموية» با شواهد تاريخي ثابت كرده كه بنياميّه در اين اوصاف ممتاز بوده و به نظر او ـ با اينكه خود از اهل سنت است ـ عثمان و عمر بن عبدالعزيز نيز از اين ميزان خارج نبودهاند.

 

 

نسب بنياميّه


در نسب بنياميّه و پارهاي از افراد مشهورشان سخن بسيار است. آنچه كه در ردّ نسبت بني اميّه به قريش گفته شده، اينست كه: اميّه بندهاي رومي بود، عبد شمس او را خريد و به رسم عرب در جاهليت او را پسر خود خواند و استشهاد ميكنند به كلام امير المؤمنين ـعليه السّلامـ در يكي از نامههايش به معاويه كه فرمود:

«لَيْسَ اُمَيَّةُ كَهاشِم، وَلا حَرْبٌ كَعَبْدِ الْمُطَّلِب، وَلا اَبُوسُفْيانُ كَاَبي طالِب، وَلاَ الْمُهاجِرُ كَالطَليقِ، وَلاَ الصَّريحُ كَاللَصِيق»

نه اميّه با هاشم قابل قياس است و نه حرب با عبدالمطلب و نه ابوسفيان با ابوطالب و نه كسي كه (در راه خدا) هجرت كرده با كسي كه با اسلام جنگيده و بعد از اسارت آزاد شده; و نه كسي كه نسبش صريح و روشن است با كسي كه نسبش معلوم نيست و به قبيلهاي چسبانده شده، قابل مقايسه است!.

به تصريح دانشمنداني مانند محمد عبده مصري در شرح نهج البلاغه، صريح، كسي را گويند كه صحيح النسب باشد، و لصيق، كسي است كه بيگانه باشد و او را به فاميل و قبيلهاي چسبانده باشند و اميّه مرد بدنامي بود كه متعرض زنان ميشد، و به فحشاء و زنا معروف بود، و همانكس است كه بعد از محكوميت به ده سال جلاء وطن و ترك مكه، به شام رفت و در آنجا ده سال ماند، و در آنجا با زن يهوديه شوهرداري زنا كرد و آن زن در فراش شوهرش كه يهودي بود پسري آورد و اميّه او را به خود ملحق كرد و ذكوان ناميد و به ابي عمرومكني ساخت و زن خودش را در زندگي خودش به او داد، و اين ذكوان پدر ابي معيط و جدّ عقبه پدر وليد بن عقبه برادر مادري عثمان است2.

نفيل بن عبدالعزي در محاكمه عبدالمطلب با حرب پسر اميّه و جدّ معاويه به حرب گفت:

اَبُوكَ مُعاهِرٌ وَ اَبُوهُ عَفُّ *** وَ ذادَ الْفِيلَ عَنْ بَلَد حَرام

يعني: پدر تو اميّه مرد زنا كاري بود و پدر عبدالمطلب پاكدامن و عفيف و بود عبدالمطلب فيل را از بلد حرام دفع كرد3.

 

 

بنياميّه در قرآن و حديث


در كتب تفسير و حديث بطرق اهل سنت روايات متعدد از حضرت امام حسن و امام حسين ـ عليهما السّلام ـ و يعلي بن مره; ابن عمرو و سعيد بن مسيب روايت شده كه رسول اعظم ـ صلّي الله عليه و آله ـ در خواب ديد بنياميّه يكي از پس ديگري چون بوزينگان به منبرش بر ميجهند. پيغمبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ غمناك شد، و پس از آن ديگر كسي او را خندان نديد.

خدا اين آيه را از سوره بني اسرائيل (آيه 60) نازل فرمود:

(وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتي اَرَيْناكَ اِلاّ فِتْنَةً لِلنّاسِ، وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ وَ نُخَوِّفُهُمْ فَما يَزيدُهُمْ اِلاّ طُغْياناً كَبيراً)4

و نيز نازل شد:

(اِنّا اَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَ…)

و سوره قدر نيز نازل گرديد5.

ابن عساكر از ابي ذر روايت كرده كه پيغمبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود: وقتي بني اميّه به چهل تن برسند بندگان خدا را به غلامي و كنيزي ميگيرند و مال خدا را در اموال خود وارد سازند و كتاب خدا را بكار نبندند6.

ابن منده و ابو نعيم از عمران بن جابر يماني و ابن قامع از سالم حضرمي از پيغمبر ـصلّيالله عليه و آله وسلّمـ روايت كردهاند كه فرمود:

«وَيْلٌ لِبَني اُمَيَّةَ وَيْلٌ لِبَني اُمَيَّةَ»7.

ابن مردويه از علي ـعليه السّلامـ روايت كرده كه فرمود: در سوره محمّد ـصلّيالله عليه و آله وسلّمـ آيهاي در شأن ما و آيهاي در شأن بني اميه است

«اِقْرَأ السُورَةَ مِنْ اَوَّلِها اِلي آخِرِها»

سوره را از اول تا به آخر بخوان8.

و اما روايات در مذمت بني اميه و اينكه آنها آفت دين و آفت اين امت و دشمن پيغمبر ـصلّيالله عليه و آله وسلّمـ و شجره ملعونه هستند بسيار است9.

 

 

بني الحكم


جبير بن مطعم از پدرش روايت كرده كه خدمت پيغمبر ـصلّيالله عليه و آله وسلّمـ بوديم حكم بن ابي العاصي عبور كرد، فرمود:

«وَيْلٌ لاُِمَّتي مِمّا في صُلْبِ هذا»10.

يك تيره از بنياميه، بني الحكم و بنيمروان هستند. حكم عموي عثمان و عموزاده ابيسفيان بود و شغلش در جاهليت اخته كردن گوسفندان بود11، و همانكسي است كه به روايت عايشه، پيغمبر ـصلّيالله عليه و آله وسلّمـ به او و پدرش كه جدّ عثمان بود فرمود: شما شجره ملعونه هستيد12 و همان كسي است كه همسايه رسول خدا و در اذيت به آن حضرت شدت و اصرار داشت13 ابن حجر و سيد احمد زيني و ابن اثير روايت كردهاند كه پيغمبر ـصلّيالله عليه و آله وسلّمـ او و فرزندانش را لعن كرد14.

و در كنز العمال در حديثي از پيغمبر روايت كرده كه حكم را لعن كرد و فرمود: اين مخالفت كتاب خدا و سنت پيغمبر خواهد كرد، و از صلبش دودي برآيد كه به آسمان برسد، بعضي از مردم گفتند: او كمتر و ذليلتر از اين است! فرمود: بلي و بعضي شما در آن وقت پيرو او ميشويد!»15.

حكم بعد از اينكه به مدينه آمد و به ظاهر اسلام اختيار كرد نفاق پيشه ساخت و يك منافق تمام عيار بود، دست از اذيت و گستاخي نسبت به رسول خدا برنداشت پشت سر آن حضرت ميرفت و هنگام نماز، پشت سر آن سرور ميايستاد و با ابرو و چشم و بيني و دهان و انگشتان به آن حضرت اشاره ميكرد و جسارتها و بيادبيهاي ديگر كه در كتابهاي سيره و تاريخ، ذكر شده از او صادر ميشد. پيغمبر اعظم ـصلّيالله عليه و آله وسلّمـ در حقش نفرين كرد و او به ارتعاش بدن مبتلا شد ولي دست از سوء رفتار بر نميداشت، و پيغمبر چنانچه خلق و خوي مباركش بود با او و ساير منافقين به حلم و بردباري رفتار ميكرد و به خاطر همان اسلام صوري با آنها مدارا ميفرمود، مع ذلك بيحيائي را از حد گذرانيد، لذا چون توقفش در مدينه سبب فتنه و فساد بود پيغمبر ـصلّيالله عليه و آله وسلّمـ او و فرزندانش را به طائف فرستاد.

بعد از رحلت پيغمبر ـصلّيالله عليه و آله وسلّمـ عثمان نزد ابي بكر شفاعت كرد تا اجازه دهد به مدينه برگردد، پذيرفته نشد بعد از او، از عمردرخواست كرد او نيز نپذيرفت، اما وقتي خودش حكومت يافت برخلاف دستور و عمل پيغمبر و خلاف آراء مسلمانان، آنها را به مدينه برگرداند و مورد احترام قرار داد و خلعت به او پوشانيد و صد هزار جايزه به او داد و سيصد هزار درهم صدقات قضاعه را كه تعلق به بيت المال مسلمين داشت يكجا به او بخشيد، و پسرش مروان را كه پيغمبر ـصلّيالله عليه و آله وسلّمـ او را :

«اَلْوَزَغُ بْنُ الوَزَغ، وَالْمَلْعُونُ بنُ الْمَلْعُونِ»16

 

خوانده بود منشي خود قرار داد، دخترش را به او داد و پانصد هزار دينار خمس غنيمتهاي افريقا را به او بخشيد و يكي از موادي كه موجب شورش مسلمانان بر عثمان شد، همين عملياتش بود كه زبان اعتراض عموم را به سوي او باز كرد. احاديث و روايات در لعن حكم و اولاد او بسيار است17. هركس بخواهد از شرح اعمال زشت و كارهاي ناستوده، مظالم و جنايات حكم و مروان و خاندانشان به اسلام و مسلمين و قتل و كشتار بيگناهان و مسلط ساختن ستمكاري مانند حجاج را بر مردم، تخريب خانه كعبه و ترويج فحشاء در مدينه طيبه و اهانت به قرآن مجيد و پيشنماز ساختن كنيز جنب بر جماعت مسلمين و… آگاه گردد بايد به كتب تواريخ رجوع نمايد.

اين خاندان با اين اوصاف يك تيرهاي از قبيله بنياميّه هستند و مادر حكم كه بنيمروان را به او ميخواندند زرقا بود كه ابن اثير و ديگران گويند از روسپيان و فواحش پرچمدار بود18.

و يكي از بنياميه معاوية بن مغيرة بن العاص است كه پيغمبر ـصلّيالله عليه و آله وسلّمـ او را از مدينه طرد فرمود و سه روز به او مهلت داد، و از مدينه خارج نشد تا علي ـعليه السّلامـ و عمار او را به فرمان پيغمبر ـصلّيالله عليه و آله وسلّمـ كشتند.

 

 

و يكي ديگر عبيدة بن سعيد بن العاص است كه زبير او را در جنگ بدر كشت و ديگر عاص بن سعيد است كه علي ـعليه السّلامـ او را به قتل رسانيد.

و هم ملحق به بنياميّه است: عقبة بن ابي معيط كه يكي از مستهزئين و از دشمنان سرسخت پيغمبر بود، و با اينكه همسايه آن حضرت بود اذيت و جسارت و بي ادبي را به نهايت رسانيد، و بنا به نقل ابن هشام از بعضي، علي ـعليه السّلامـ او را كشت19، و پسرش وليد بن عقبه معروف است كه آيه

(اِنْ جائَكُمْ فاسِقٌ…)20

 

 

درباره او نزول يافت ،و چون برادر مادري عثمان بود، عثمان سعد وقاص را از حكومت كوفه عزل و حكومت را به او داد. وقتي به كوفه آمد سعد گفت: نميدانم تو در غياب ما كسي شدي يا ما ناكس شديم! ميبينم شما (يعني بنياميّه) حكومت اسلام را ملك و پادشاهي ميكنيد. وليد به ميگساري حرص تمام داشت صبحگاهي در مسجد كوفه در حال مستي نماز خواند، و دوگانه را چهارگانه بجا آورد سپس روي به مردم كرد و گفت اگر ميخواهيد بيشتر بخوانم!21.

و ديگر از بني اميّه امّ جميل (حمّالة الحطب) خواهر ابي سفيان و زن ابي لهب است كه قرآن در ذمّ او صريح است، و از ميان بني هاشم ابولهب را او به مخالفت پيغمبر ـصلّيالله عليه و آله وسلّمـ وادار ساخت.

و از اولاد عبدشمس عتبة بن ربيعه برادرزاده اميه است كه در جنگ بدر سردار سپاه مشركين بود و با پسرش وليد به دست يگانه سرباز راه توحيد، علي ـعليه السّلامـ كشته شدند22 و اين عتبه جد مادري معاويه است، و برادرش شيبه نيز در جنگ بدر به دست جناب حمزه كشته شد.

 

 

منبع:پرسمان


1 ـ نهاية الارب، ص 79.

2 ـ شرح نهج البلاغه، ج 3، ص 456 و 467 ـ النصائح الكافية ص 115 – راجع به ذكوان و شبههاي كه در نسب او است عقاد نيز داستاني در ابوالشهداء، ص 47 از دغفل نسّابه نقل ميكند كه صريحاً در حضور معاويه او را از قريش نفي نمود. بنابراين شبههاي نيست كه ذكوان يا ولدالزنا بوده يا غلامي بوده كه او را اميه پسر خود خوانده.

3 ـ النزاع و التخاصم، ص 21.

(*) و ما رؤيايي كه به تو ارائه داديم، نبود جز براي آزمايش و امتحان مردم و درختي كه به لعن در قرآن ياد شده و ما به ذكر اين آيات عظيم آنها را ميترسانيم و ليكن برآنها جز طغيان و كفر و انكار شديد چيزي نيفزايد.

5 ـ الدر المنثور، ج 4، ص 191 – شرح نهج البلاغه، ج 3، ص 444 و ج 4، ص 6 ـ= =تاريخ الخلفاء، ص 9. تفسير نيشابوري تفسير سوره قدر. مجمع البيان، ص 6، ص 424.

6 ـ النصايح الكافية، ص 110.

7 ـ النصايح الكافية، ص 110. السيرة الحلبية، ج 1، ص 355.

8 ـ النصايح الكافية، ص 110.

9 ـ به كتاب النصايح الكافية، ص 111 و الغدير ج 8 رجوع شود.

10 ـ النزاع و التخاصم، ص 24. السيرة الحلبيه، ج 1 از جبير بن مطعم از رسول خدا بدون واسطه پدرش روايت كرده و ظاهراً همين صحيح است مگر آنكه راوي حديث اول پسر مطعم بن عبيده بلوي باشد والله اعلم.

11 ـ حياة الحيوان، ج 1، ص 194: لغت جزور.

12 ـ الغدير، ج 8، ص 248. سيره حلبيه، ج 1، ص 354.

13 ـ سيره ابن هشام، ج 2، ص 25.

14 ـ سيره حلبيه، ج 1، ص 354. اسدالغابه، ج 2، ص 34. و از حاكم در مستدرك، ج 4، ص 381 نيز نقل شده.

15 ـ كنز العمال، ج 6، ص 39، ح 90.

16 ـ حياة الحيوان، ج 1، ص 62 و ج 2، ص 399.

17 ـ شرح نهج البلاغه، ج 3، ص 444. اسد الغابه، ج 2، ص 34. سيره ابن هشام، ج 1، ص 354. سيره حلبيه، ج 1، ص 353 و 354. حياة الحيوان، ج 1، ص 62 و ج 2، ص 399.

18 ـ النصايح الكافية، ص 114.

19 ـ السيرة الحلبيه، ج 1، ص 353. سيره ابن هشام، ج 2، ص 356. الكامل، ج 2، ص 50.

(*) سوره حجرات، آيه6. براي اطلاع بيشتر در اين زمينه به كتابهاي تفسير مراجعه كنيد.

21 ـ اسدالغابه، ج 5، ص 91.

22 ـ شرح نهج البلاغه، ج 3، ص 411.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *