مهمترين برنامه‏هاى تأثيرگذار به اين شرح است:[1]

1 – عبادت

به ويژه نمازهاى واجب را به موقع و با حضور قلب و اخلاص كامل انجام دهيم:

«قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤمِنُونَ. الَّذِينَ هُمْ فِى صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ»؛[2] «به راستى كه مؤمنان رستگار شدند، آنان كه در نمازشان ترسان و فروتنند».

در صورت امكان، مقدارى از وقت خود را به توجه قلب اختصاص دهيم و براى آن وقت و محل مناسبى را در نظر بگيريم:

«وَ اذْكُرْ رَبَّكَ فِى نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَ خِيفَةً وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَ الاْصالِ وَ لا تَكُنْ مِنَ الْغافِلِينَ»؛[3] «پروردگارت را در دل خود،  از روى تضرع و خوف، آهسته و آرام، صبحگاهان و شامگاهان ياد كن و از غافلان مباش!».

شكى نيست كه اعتياد و روزمرگى عامل مؤثّرى در برانگيختن تمايلات فطرى ارادى است، تا آنجا كه چه بسا با انس گرفتن به لذتى، انسان از لذت‏هاى برتر نيز چشم مى‏پوشد و لذتى‏را كه بدان خو گرفته مقدم مى‏دارد؛ گرچه مى‏پذيرد كه لذت‏هاى ديگر بهتر و برترند. خوگرفتن به لذت‏ها، همان طور كه مى‏تواند براى انسان زيان بار باشد، مى‏تواند ارزشمند و نجات‏بخش باشد. پس چه بهتر كه ما به كارهاى خير خو گيريم كه در اين صورت اگر به دليلى از انجام كارهاى خير بازمانديم؛ احساس ناراحتى و خسارت كنيم؛ چنان كه كسى كه به خواندن نماز شب انس يافته، اگر شبى نماز شبش قضا شود، روحش آزرده مى‏گردد و احساس مى‏كند سرمايه بزرگى را از كف داده است. در اين بين، عالى‏ترين و برترين لذت‏ها، انس دل به خدا و چشيدن مناجات اوست كه در استمرار و تكرار توجه قلبى به خداوند حاصل مى‏گردد و تداوم ذكر او، هم لذت انس با خدا را در دل انسان پديد مى‏آورد و هم باعث بى‏اعتنا شدن به لذت‏هاى مادى مى‏گردد. هم چنين نبايد از انس يافتن به امورى كه با خداوند ارتباط دارد غافل بمانيم، نظير مشرف شدن به حج و زيارت مشاهد مشرفه و علما و رفت و شد با آنها؛ چون اين امور باعث افزايش انس با حضرت حق مى‏گردند.

2 – انفاق و ايثار

بى‏ترديد انفاق و نيز ايثار و بخشش چيزى كه محبوب و مورد نياز انسان  است، بهترين وسيله براى دل كندن از لذايذ مادى و تطهير و مصفا گشتن دل و مصون ماندن از آلودگى به دنياست:

«وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»؛[4] «كسانى كه از بخل و آز نگاه داشته شوند ايشانند رستگاران».

«لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ»؛[5] «هرگز به نيكى نخواهيد رسيد تا از آنچه دوست داريد انفاق كنيد».

«خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّيهِمْ بِها…»؛[6] «از اموالشان صدقه‏اى (زكات) بگير تا بدان وسيله ايشان را تطهير و تزكيه كنى».

خداوند نمى‏فرمايد از آنها زكات بگير تا اموالشان پاك گردد كه اگر حق فقرا و سايرين يا مال غصبى در آن است با زكات پاك گردد، بلكه مى‏فرمايد از آنها زكات بگير تا خودشان پاك و تزكيه گردند. شايد نكته نهفته در آن بيان اين است كه دل بستگى به مال و دنيا، دل انسان را آلوده و بيمار مى‏سازد و با پرداخت صدقه و زكات، از تعلق و دل بستگى انسان به دنيا كاسته مى‏شود و علاوه بر مال، روح انسان نيز پاك مى‏گردد. البته اين توجيه با وجه تسميه‏اى كه براى زكات ذكر كرده‏اند و آن را باعث پاك گشتن مال معرفى كرده‏اند، منافاتى ندارد و با آن قابل جمع است.

نبايد از نظر دور داشت كه نماز و انفاق اثر يكديگر را كامل مى‏كنند و شايد به همين مناسبت است كه در قرآن شريف غالبا با هم ذكر شده‏اند:

 «وَ جَعَلَنِى مُبارَكاً أَيْنَ ما كُنْتُ وَ أَوْصانِى‏بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ ما دُمْتُ حَيًّا»؛[7] «حضرت عيسى، در گهواره در ضمن سخنان خود فرمود «و مرا هر جا باشم با بركت ساخته و تا زنده باشم به نماز و زكات سفارشم كرده است».

3 – تفكر

همه روزه، بخشى از وقت خود را به فكر كردن اختصاص دهيم و درباره صفات و آيات الهى و هدف آفرينش و نعمت‏ها و احسان‏هاى بى‏پايان او، و هم چنين درباره تشخيص راه صحيح و طولانى بودن مسير و كم بودن وقت و نيرو و كثرت موانع و بى‏ارزشى اهداف دنيوى و محدود و مشوب بودن لذت‏هاى آن و مسبوق و ملحوق بودن آنها به آلام و رنج‏ها و مصيبت‏ها، بينديشيم. هم چنين درباره ساير چيزهايى كه انسان را در پيمودن راه بندگى تشويق مى‏كند و از خودپرستى و دنياپرستى باز مى‏دارد، فكر كنيم:

«إِنَّ فِى ذلِكَ لاَياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ»؛[8] «همانا در اين (امور) براى گروهى كه بينديشند نشانه‏هايى است».

4 – تدبر در قرآن

از آنجا كه استحضار مفاهيم و اندوخته‏هاى ذهنى تأثير شايان در رفتار و نحوه عمل انسانى دارد، شايسته است جهت بهينه‏سازى و سالم‏سازى كردار و رفتار و نگرش‏هاى انسان، برنامه‏اى روزانه تنظيم كنيم براى  قرائت و حفظ قرآن همراه با توجه و تدبر در آن، و هم چنين مطالعه روايات و مواعظ و كلمات حكمت آميز و احكام فقهى و دستورات اخلاقى؛ تا همواره هدف و راه صحيح برگرفته از آنها در خاطر ما بماند و تذكرى براى خواست كمال جوى ما باشد:

«وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ»؛[9] «و هر آينه قرآن را براى پند گرفتن آسان ساختيم، پس آيا ياد آرنده و پند گيرنده‏اى هست؟».

وقتى انسان سوره‏اى از قرآن را حفظ كرد و مفاهيم آن را به خاطر سپرد، پيوسته آن مفاهيم متعالى در ذهنش مرور مى‏كنند و تأثر و تحول فكرى او را برمى‏انگيزانند. هم چنين اگر دايما ذكر «الله اكبر» و «لا اله الا الله» كه حاكى از عظمت، قدرت و احاطه وجودى خداوند و ستايش اوست، در گوش انسان طنين اندازد و شميم جانفزاى آن بر دل سايه افكند، خط بندگى خداوند فراروى انسان ترسيم و هموار مى‏گردد و در آن صورت، او همواره مى‏كوشد كه در راستاى خواست، اراده و رضايت خداوند حركت كند. از اين جهت، در احوالات امام باقر عليه‏السلام آمده است كه به جز مواردى كه به گفتگو با ديگران و پاسخ گفتن به پرسش‏هايشان مشغول بودند، همواره ذكر «لا اله الا الله» را بر زبان داشته‏اند.

5 – دائم الوضو بودن

اين عمل نورانيت و جلاى باطن را زياد مى‏كند «والوضوء بَعد الوضوء نورٌ  على النور».[10] وضو بعد از وضو نيز همانند اضافه كردن و انباشتن نور بر روى نور است، لذا اين كار توفيقات زيادى را دنبال خواهد داشت.

مهم‏ترين موانع برنامه خودسازى به شرح زير است:

1 – حب دنيا: نفس دنيا فريبنده است و دنيا به چيزى گفته ميشود كه صبغه الهى در آن راه ندارد يعنى هر كارى و عبادتى و فعلى و نيتى يا حركتى… كه در آن رنگ و بوى خدايى نباشد دنياست.

«اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَياةُ الدُّنْيا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِينَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَ تَكاثُرٌ فِي الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ كَمَثَلِ غَيْثٍ أَعْجَبَ الْكُفّارَ نَباتُهُ ثُمَّ يَهِيجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ يَكُونُ حُطاماً وَ فِي الاْخِرَةِ عَذابٌ شَدِيدٌ»؛[11] «بدانيد كه زندگى دنيا جز بازيچه و هوسرانى و آرايش و تفا و افزودن مال و فرزندان مال و فرزندان چيزى نيست. در مَثل مانند بارانى است كه به موقع ببارد و گياهى از زمين در پى آن برويد كه كشاورز را به شگفت آرد سپس بنگرى كه زرد و خشك و پوسيده شده و در آخرت عذاب سختى در پى خواهد داشت».

خداوند زندگى دنيا را در پنج الى شش موضوع خلاصه كرده و در واقع خطرات و موانع خودسازى نيز در اين پنج مورد ناشى مى‏گردد ودر صورت پيروزى و غلبه مجاهد سالك بر اين موارد خواهد توانست راه ورود به زندگى سعادتمند را هموار سازد.

 دنيا جز بازيچه و هوسرانى چيز ديگرى نيست: كسى كه اين مطلب را در نفس خويش حَلّ كند با بصيرت و آگاهى كه نسبت به دنياى نيرنگ و شهوت پيدا مى‏نمايد هرگز سراغ آن نخواهد رفت و خود را آلوده زندگى چند روزه آن نخواهد كرد.

2 – آرايش و زينت: دنيا در نگاه موحد بجز تزوير و يا زينت و زرق و برق فريبنده نيست.

3 – فخر فروشى: تبختر و فخ فروشى از مسائلى است كه موجب كبر و خود برتربينى شده وانسان را از تواضع و فروتنى در برابر مولاى خويش دور مى‏نمايد.

4 – كثرت اموال: تلنبار كردن مال و منال دنيوى حرام و زندگى قارونى هر فردى را به غفلت از خدا و آخرت و پرهيز از معنويت وامى‏دارد.

5 – كثرت اولاد: توليد نسل بشرى بر عهده تمام انسانها مى‏باشد و خداوند متعال به واسطه آن غرايز فطرى بنده گان را ارضاء مى‏نمايد. اگر والدين بتوانند از حقوق فرزندان نسبت به تربيت و تعليم آنها موفق عمل نمايند و از فخرفروشى و از سهل‏انگارى در اين زمينه پرهيز نمايند و به عدالت در بين آنان رفتار كنند كثرت اولاد مشكل‏ساز نخواهد بود در غير اين صورت به جز جامعه ناهنجار و بزهكار و آلوده و فرزندان خيابانى چيزى عايدمان نخواهد شد.

6 – ريا: ريا عملى است كه جهت خوشايند ديگران آن را انجام دهيم و قصد و نيت خداوند در آن لحاظ نگردد ريا موجب حبط اعمال مى‏گردد و از آفات  اصلى خودسازى است.

خداوند كسانى را كه عبادت و بنده‏گى را وسيله كسب عنوان و محبوبيت بين مردم بدانند برايشان با ديده تنفر و غضب مى‏نگرد:

«فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ. الَّذِينَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ. الَّذِينَ هُمْ يُراؤنَ»؛[12] «و اى بر نمازگزاران كه در نماز خود مسامحه مى‏كنند آن كسانى كه ريا مى‏كنند».

امام صادق عليه‏السلام مى‏فرمايد: «هر ريايى شرك است همانا كسى كه براى مردم كار كند ثواب آن بر عهده مردم است و كسى كه براى خدا عملى انجام دهد ثواب او برعهده خداست».[13]

نبايد انسان كارى مرتكب شود بعد از مدتى متوجه شود كه نه به درد دنيا و نه به درد آخرتش مفيد واقع شد بلكه خستگى را دنبال داشته است.

1 – سعى كنيم كه تعلق خاطر و دل‏بستگى به دنيا و ماديات نداشته باشيم و روحيه زهد و بى‏اعتنايى به دنيا را در خويش بپرورانيم و توجه داشته باشيم كه دل‏بستگى انسان به ماديات و دنيا، انسان را سست اراده و زبون و سرسپرده دنيا مى‏سازد و روحيه آزادگى و آزادانديشى را از انسان مى‏گيرد و مجالى براى تفكر در فرجام كار براى انسان باقى نمى‏گذارد. اگر انسان به دنيا و لذت‏هاى آن انس گرفت، زايل ساختن آن انس و دل‏بستگى بسيار دشوار است و تنها افراد اندكى، با رياضت و تلاش طاقت‏فرسا، بدان موفق مى‏گردند.  پس لازم است كه انسان از آغاز سعى كند انس و وابستگى به دنيا و لذت‏هاى آن پيدا نكند و از تجملات بپرهيزد و ساده زيست باشد و تعلق خاطرى به امكانات پيرامون خويش پيدا نكند، كه اگر خسارتى به او وارد شد نگران و افسرده گردد. در پرتو آنچه ذكر شد، انسان، رفته رفته، به مقام زهد و بى‏اعتنايى به دنيا ـ كه ويژگى و خصيصه ممتاز اولياى خداست ـ دست مى‏يابد و به پاس آن، به نعمت‏هاى پايدار و جاودان خداوند نايل مى‏گردد؛ چنان كه در طليعه دعاى ندبه مى‏خوانيم:

«اللَّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ عَلَى مَا جَرَى بِهِ قَضَاؤكَ فِى أَوْلِيَائِكَ الَّذِينَ اسْتَخْلَصْتَهُمْ لِنَفْسِكَ وَ دِينِكَ إِذِ اخْتَرْتَ لَهُمْ جَزِيلَ مَا عِنْدَكَ مِنَ النَّعِيمِ الْمُقِيمِ الَّذِى لا زَوَالَ لَهُ وَ لا اضْمِحْلالَ بَعْدَ أَنْ شَرَطْتَ عَلَيْهِمُ الزُّهْدَ فِى دَرَجَاتِ هَذِهِ الدُّنْيَا الدَّنِيَّةِ وَ زُخْرُفِهَا وَ زِبْرِجِهَا…»؛ «خداوندا، تو را بر آنچه بر دوستانت مقدر ساختى سپاس مى‏گويم؛ كسانى كه براى خود و ترويج دينت برگزيدى. آن گاه از نعمت‏هاى باقى و زوال‏ناپذيرى كه نزدت هست، بر آنان اختيار كردى؛ بعد از آن كه زهد و بى‏اعتنايى به مقامات و لذت‏ها و زر و زيور دنياى دون را بر آنها شرط كردى».

از امام باقر عليه‏السلام روايت شده: «هرگاه پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله آهنگ سفر داشتند، آخرين كسى كه با او وداع مى‏كردند فاطمه عليهاالسلام بود و هنگام بازگشت از سفر، اول به ديدار او مى‏شتافتند. روزى حضرت على عليه‏السلام غنيمتى به خانه آورد و به حضرت فاطمه عليهاالسلام سپرد. فاطمه آن را فروخت و با پولش دو دستبند نقره‏اى و پرده‏اى تهيه كرد و به سر در خانه آويخت. وقتى رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله از سفر  برگشتند و به خانه فاطمه عليهاالسلامرفتند و پرده و دستبندها را مشاهده كردند، بر جاى خود نشستند و مدتى خيره خيره به دختر خود نگريستند و با او سخن نگفتند و برگشتند. فاطمه غمگين شد و گريست و چون علت را دريافت، پرده را از سر در خانه برداشت و دستبندها را نيز از دست خارج كرد و به پسرانش، حسن و حسين عليهماالسلام سپرد تا آنها را نزد پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ببرند. پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نور ديده‏گانش را در آغوش كشيد و بوسيد و دستور داد تا دستبندها را قطعه قطعه كرده و بين مهاجرين فقير تقسيم كنند. پرده را نيز قطعه قطعه كرد و به مهاجرين برهنه داد تا با آن خود را بپوشانند. سپس فرمود؛ خدا رحمت كند فاطمه را و از لباس‏هاى بهشتى به او بپوشاند و او را از زينت‏هاى بهشتى برخوردار سازد».[14]

2 – در استفاده از لذت‏هاى مادى زياده روى نكنيم كه موجب انس و توجه نفس به لذت‏هاى حيوانى شود. بكوشيم كه اعضا و جوارح و به خصوص شكم خود را در كنترل خود داشته باشيم، چون اگر انسان برنامه منظمى در كميت و كيفيت بهره‏بردارى از لذت‏هاى حيوانى و استفاده از خوردنى‏ها نداشت و از جمله هر وقت خوردنى به دستش رسيد، بدون حساب مصرف كرد؛ نمى‏تواند بر اراده خويش مسلط باشد و بى‏ارادگى در امر خوردن به عنوان يك عادت و شيوه مذموم به ساير كارها و برنامه‏هاى او نيز سرايت مى‏كند و از آن پس، در تمام زمينه‏ها، نمى‏تواند در برابر موانع و جاذبه‏هاى مادى و شهوانى اراده و تصميمى مناسب ارائه دهد.

 البته برنامه‏ريزى ما در اين زمينه بايد مبتنى بر اعتدال و ميانه روى باشد، چون همان‏طور كه زياده‏روى و افراط به چموش گشتن نفس و سلطه هواهاى نفسانى و شهوات مى‏انجامد، تفريط در استفاده از نعمت‏ها، موجب ضعف و كسالت در انجام وظايف مى‏گردد. بنابراين، در همه امور، از جمله در عبادت، مطالعه، خوابيدن و استفاده از لذت‏هاى حيوانى، بايد ميانه‏روى و اعتدال داشت و از افراط و تفريط دورى گزيد.

مهم اين است كه سعى كنيم داعى ما در استفاده از نعمت‏هاى دنيوى، تهيه مقدمات سير؛ يعنى سلامت و قوت و نشاط بدن براى عبادت و شكرگزارى باشد. روزه گرفتن و سير نخوردن و كم‏گفتن و كم‏خفتن، با رعايت اعتدال و حفظ سلامت، براى توفيق در سير الى الله و كاستن از انس به لذت‏هاى حيوانى نقش مهمى دارند.

3 – قواى حسى و خيالى را كه مى‏توانند با تداعى، منشأ انگيزش اميال حيوانى شوند كنترل كنيم؛ به ويژه چشم و گوش را از ديدن مناظر شهوت‏انگيز و شنيدن سخنان و صداهاى باطل و سرگرم‏كننده حفظ كنيم و به طور كلى از آنچه توجه ما را به چيزهايى جلب مى‏كند كه مرضى خداوند نيستند، خوددارى كنيم:

«إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤولاً»؛[15] «همه گوش و چشم و دل از همه اينها بازخواست خواهد شد».

4 – انديشه خود را از لغزش گاه‏هاى فكرى بازداريم، به خصوص از مطالعه  و بحث درباره شبهاتى كه قدرت پاسخ‏گويى به آنها را نداريم خوددارى كنيم. اگر احيانا اين گونه شبهات به ذهنمان راه يافت و يا به گوشمان خورد، فورا در صدد يافتن پاسخ قانع‏كننده براى آن برآييم:

«وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَيْكُمْ فِى الْكِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ آياتِ اللَّهِ يُكْفَرُ بِها وَ يُسْتَهْزَأُ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتَّى يَخُوضُوا فِى حَدِيثٍ غَيْرِهِ إِنَّكُمْ إِذاً مِثْلُهُمْ إِنَّ اللَّهَ جامِعُ الْمُنافِقِينَ وَ الْكافِرِينَ فِى جَهَنَّمَ جَمِيعاً»؛[16] «و خداوند (اين حكم را) در قرآن بر شما نازل كرده كه هرگاه شنيديد آيات الهى انكار و استهزاء مى‏شوند، با ايشان ننشينيد تا به سخن ديگرى بپردازند (وگرنه) شما هم مثل آنان خواهيد بود. همانا خداوند فراهم آرنده همه منافقان و كافران در دوزخ است».

هم چنين در حديث وارد شده است: «وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَيْكُمْ فِى الْكِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ آياتِ اللَّهِ يُكْفَرُ بِها وَ يُسْتَهْزَأُ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتَّى يَخُوضُوا فِى حَدِيثٍ غَيْرِهِ إِنَّكُمْ إِذاً مِثْلُهُمْ إِنَّ اللَّهَ جامِعُ الْمُنافِقِينَ وَ الْكافِرِينَ فِى جَهَنَّمَ جَمِيعاً»؛[17] «كسى كه به گوينده‏اى گوش فرا دهد، او را پرستش كرده است، پس اگر گوينده از طرف خدا باشد، خدا را پرستش كرده و اگر از طرف شيطان باشد، شيطان را پرستش كرده است».

تأكيد مى‏كنيم كه نبايد در تنظيم و اجراى برنامه عملى خودسازى، رعايت اصل تدريج و اعتدال را از نظر دور داريم؛ يعنى هيچ‏گاه نبايد فشار  طاقت‏فرسايى را بر خود تحميل كنيم؛ زيرا علاوه بر اينكه موجب عصيان و سركشى نفس مى‏شود ممكن است زيان‏هاى بدنى و يا روانى جبران‏ناپذيرى را به بار آورد. بنابراين، بايسته است در طرح برنامه با شخص آگاه و قابل اعتمادى مشورت كنيم. از طرف ديگر، نبايد در اجراى برنامه‏هاى حساب شده، سستى روا داريم و براى ترك آنها بهانه‏جويى كنيم؛ زيرا تأثير قابل توجه اين برنامه‏ها در ادامه آنهاست. در هر حال، بايد اعتمادمان به خدا باشد و توفيق خود را از او بخواهيم.

 

منبع:نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها / مؤلف:گروه اخلاق و عرفان/پرسش وپاسخ دانشجویی


[1] – محمدتقى مصباح يزدى، به سوى خودسازى، قم: مؤسسه پژوهشى آموزشى امام خمينى.

[2] – مومنون 23، آيات 1 و 2.

[3] – اعراف 7، آيه 205.

[4] – حشر 59، آيه 9.

[5] – آل عمران 3، آيه 92.

[6] – وبه 9، آيه 103.

[7] – مريم 19، آيه 31.

[8] – رعد 13، آيه 3.

[9] – قمر 54، آيه 17.

[10] – علامه حلى، تذكرة الفقها، مؤسسه آل البيت، ج 1، ص 205.

[11] – حديد 57، آيه 5.

[12] – ماعون 107، آيات 6-4.

[13] – بحارالانوار، ج 2، ص 477، باب ايمان و كفر.

[14] – بحارالانوار، ج 43، ص 83.

[15] – اسرا 17، آيه 36.

[16] – نساء 4، آيه 140.

[17] – كافى، ج 6، ص 434.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *