از منظر روایات شیعه، امامت مقام رفیعی است كه خداوند به بندگان خاص خود اعطا كرده و ركن اصلی این مقام را « فرضالطاعة» تشكیل میدهد؛ یعنی علاوه بر جنبة الوهی و اعطای مقام امامت از سوی خداوند، آنچه مردم با آن مواجه اند، شكل تعامل آنان در قبال امام است كه همان تبعیت و اطاعت مطلق نسبت به امام می باشد. این وجوبِ الهی، گسترة تمامی اعتقادات، افعال و گفتار آدمیان را شامل میشود؛ اطاعتی كه در آن چند و چون وجود ندارد و مأموم به حجیت افعال، گفتار، اوامر و نواهی امام در همه زمینهها معتقد است. معنای مذكور صاز طرق متعددی قابل وصول است. ما در این نوشتار این مسأله را از منظر خطابة غدیر و با تكیه بر فراز «من كنت مولاه فعلی مولاه» بررسی میكنیم.
متن خطابه غدیر[1] كه اینك در دست ماست، حاوی نكات بسیار مهم اعتقادی میباشد. البته در طول تاریخ دانشمندان شیعی بهطور عمده به یك قسمت خاص از این خطابه توجه بیشتری داشتهاند و آن همان فراز «من كنت مولاه فعلی مولاه» است كه اهل سنت نیز كمتر در سند آن خدشه کردهاند. این امر، اما نباید موجب بیمهری نسبت به فرازهای دیگر آن شود. آنچه در مقام تبیین آنیم این است که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم در معرفی مقام امامت از افتراض طاعت سخن به میان آورده و رکن این مقام را حق وجوب تبعیت معرفی نمودهاند. این وجوب نیز از سوی خداوند بوده و متعلق اين امر الاهی، همه انسانها هستند. چنانکه خواهیم دید در خطابة غدیر که برای بیان و تشریح مقام امامت طراحی شده، بارها از این مقام به شکلهای مختلفی یاد میشود؛ گویی گوهر و حقیقت امامت همان مقام «افتراض الطاعة» است.
در ادامه، محتوای خطابة غدیر را در دو بخش مورد بررسی قرار می دهیم؛ ابتدا حدیث غدیر را که در این خطابه آمده به صورت مجزا بررسی میکنیم و سپس سایر اجزا و فرازهای دیگر را بررسی مینماییم. قابل ذکر است که بررسی دلالت حدیث غدیر از این جهت که در طول زمان مورد استناد شیعه در اثبات امامت امیرالمؤمنین عليه السلام بوده ، نیازمند دقت و إمعان نظر بیشتری است.
دلالت حدیث غدیر بر امامت و مقام فرضالطاعة
در این بخش ابتدا معنای لفظ بهکار رفته در حدیث (مولی) را بررسی مینماییم و از اهل لغت و صحابه ـ كه شاهد خطابه غدیر بودند ـ دلایل و شواهدی بر معنای مولی (كه همان اولویت است) میآوریم. سپس منظور از اولویت، حیث ، چگونگی و عمومیت آن را بررسی میكنیم و بیان خواهیم كرد منظور از مولویت، اولویت است و حیث اولویت، اطاعت و وجوب تبعیت است؛ یعنی اینكه شخص مولی برای مورد اطاعت واقع شدن نسبت به دیگران اولویت دارد و دارای مقام افتراض طاعت است. همچنین روشن خواهد شد که این وجوب تبعیت، عام و همهشمول است، کسی جز امام چنین خصوصیتی را ندارد و این تبعیت از سوی خدا واجب شده است. لذا جمله «من كنت مولاه فعلی مولاه» بر امامت و وجوب تبعیت امام دلالت دارد و این اطاعت بر همه اشخاص الزامی است.
معنای مولی، اولی به تصرف است
لفظ مولی به معنای اولی است. اهل لغت به این امر تصریح کردهاند و ادبا در گفتار شفاهی خود چنین استعمالی دارند. از سوی دیگر اندیشمندان شیعه و سنی در تفسیر آیات قرآن تصریح نمودهاند که از لفظ مولی معنای اولی و اولویت فهمیده میشود. اصولاً برای اینکه بدانیم یک لفظ حامل چه معنایی است، باید شاهدی از قرآن بیاوریم و یا اینكه از استعمال عبارت عربی معتبر دیگری نظیر شعر شاعران و کلام ادبا استفاده کنیم. برای اثبات یک معنی از یک لفظ راه دیگری وجود ندارد. برای اثبات این مدعا اولاً گفتار اهل لغت و شعر شاعران و ثانیاً تفاسیر قرآنی اندیشمندان شیعه و سنی و نقل شیعیان از سلف صالح خود تا به معصومینعليهم السلام و روزگار غدیر را نقل خواهیم کرد.
تصریح اهل لغت
مبرد (لغوی مشهور) در کتاب الکامل خود چنین آورده است:
اولى: هو الاولى و الاحق ومثله المولى.[2]
اولی: [معنای] اولی [وقتی كه میگوییم] او «اولی» است یعنی او احق است و سزاوارتر است. مولی نیز به همین معناست. [احق و سزاوارتر].
سید مرتضی(ره) نیز میفرماید:
آشکار است که لغت مولی بهمعنای اولی میآید؛ زیرا کسی که کمترین آشنایی با لغت عربی و عربزبانان داشته باشد، میداند اهل لغت مولی را بهجای اولی بکار میبرند…. و هیچ مانعی نیست که در هر کجا بتوان گفت شخصی اولی به چیزی است، میتوان گفت او مولی آن چیز میباشد.[3]
استعمال لفظ مولی و اراده اولی، در شعر شاعران
از شعرا نیز شاعران معروفی مانند اخطل و كمیت در اشعار خود مولی را به معنای اولی بهکار بردهاند. گفتنی است به قول شیخ مفید(ره)، اخطل کسی نیست که در فصاحت و دانش عربی او خردهای گرفته شود؛ زیرا وی در تسلط بر ادبیات عرب از مشهورترین و مبرزترین افراد است.[4]
اخطل در مدح عبدالملک مروان شعر زیر را سروده است و او را با لفظ مولی به عنوان امام و رییس مردم توصیف میکند:
فما وجدت فیهـا قریش لامرها اعـف و اوفـی من ابیـک و اوجـدا
فـاروی بـزند و لـو کـان غیـره غدات اختلاف الناس اکدی واصلدا
فاصبحت مولاها من الناس کلهم واحـری قریش ان تهـاب وتحمـدا
ترجمه بیت آخر چنین است: «تو بهعنوان امام و رییس (مولی) همه مردم صبح کردی و شایستهترین قریشی برای ستایش و هیبت هستی».
همچنین كمیت در قصیده مشهور خود با استفاده از ریشة لغت مولی به ریاست امیرالمومنین عليه السلام اشاره میکند؛ آنجا که سروده است:
ویوم الدوح دوح غدیر خم ابان لـه الولایـة لـو اطیـعا
ولكـن الـرجـال تبایعـوها فلم امثلـها خطـراً مبیـنا[5]
پیامبر در روز غدیر برای او ولایت را آشكار كرد (او را مولی قرار داد) تا مورد اطاعت واقع شود…
نظر دانشمندان شیعه در معنای مولی
از میان علما و اندیشمندان شیعی نظر سید مرتضی(ره) را دانستیم. مرحوم کراجکی نیز در این زمینه عباراتی شبیه مرحوم سید مرتضی دارد و معتقد است کسی که کمترین آشنایی با لغت داشته باشد، میداند که مولی به جای اولی بهکار میرود.[6] مرحوم ابوالمجد حلبی در اشارةالسبق میفرماید: «لغت مولی برابر با اولی است» و در ادامه میافزاید: « معنا و مراد دو عبارت «مولی الدار» و «اولی الدار» یکی است».[7]
شیخ طوسی(ره) همین معنا را در مصداق مورد نظر ما مورد بحث قرار داده و میفرماید:
معنای «من کنت مولاه»، «من کنت اولی به» است و میتوان ادعا کرد لفظ مولی بدون در نظر گرفتن مقدمه[8] نیز بر اولی دلالت دارد؛ زیرا استعمال مولی در باقی اقسام آن در این حدیث، با اشکال روبهرو میشود؛ لذا اولی تنها معنی ممکن مولی در حدیث غدیر است.[9]
محققین دیگری نیز این معنا را اعلام کرده اند.[10]
نظر مفسرین اهل سنت
مرحوم علامه امینی نام بیست و هفت تن از مفسرینی را که در تفسیر آیات قرآن «مولی» را به معنای «اولی» دانستهاند، ذکر میکند. ایشان در تفسیر آیه ((هی مولاکم)) کلمه مولی را فقط به معنای اولی گرفتهاند.[11] ادیبانی چون فراء کوفی، ابو عبیده، محمد بن مثنی و اخفش و محدثینی مثل بخاری، صنعانی و دیگران هستند. همچنین علامه پانزده مفسر دیگر را که لااقل یکی از معانی مولی را در این آیه اولی دانستهاند نام میبرد؛ مفسرینی چون ثعلبی بیضاوی و دیگران.
حتی ابوعبیده که مسلکی ناصبی دارد در کتاب غریب القرآن خود، مولی را به معنای اولی گرفته و در تفسیر آیه ((هی مولاکم)) گفته است: «ای اولی بکم».[12]
همچنین طبق تفسیر مفسران، در آیات دیگری نیز مولی به معنای اولی آمده است که به برخی از آنها اشاره میکنیم:
ثعلبی در تفسیر آیه ((أنت مولینا)) [13]گفته است : «أی ناصرنا و حافظنا و ولینا و اولی بنا».[14]مرحوم درواجکی در تفسیر خود ذیل آیه ((بل الله مولیکم)) میگوید: «أی الله أولی بأن یطاع».[15]
ابوحیان در کتاب تفسیر خود از قول کلبی در تفسیر آیة ((بل الله مولیکم)) [16]میگوید: «أی أولی بنا من أنفسنا فی الموت والحیات».[17]
گذشته از آنچه در مورد معنای مولی از مدارک اهل لغت، ادبیات عرب و همچنین قول مفسرین ذکر شد، روایتِ طبقه طبقه شیعیان از سلف صالح خود تا معصومینعليهم السلام و تا روزگار غدیر، مبنی بر اینکه پیامبرخدا صلی الله علیه وآله وسلم در روز غدیر علی بن ابیطالب عليه السلام را به امامت و ریاست گماشت و در آن از لفظ مولی بهره برد، دلیلی استوار بر معنای مذکور میباشد؛ زیرا این امر نشان میدهد، فهم شیعیان از مولی همان اولویت در امر و نهی و تدبیر امور است.
معنا و حیث اولویت
اولویت بهمعنای به حق بودن و سزاوارتر بودن میباشد و منظور از حیث اولویت، جهت سزاوار بودن است؛ یعنی اینكه بدانیم شخص مولی بر چه چیزی سزاوار است. در این راستا از گفتههای دانشمندان كمك میگیریم. مرحوم ابی الصلاح حلبی میفرمایند:
حقیقت معنای اولی، املك به تصرف و احق به تدبیر است و هرگاه بین شخصی و جماعتی این معنا (اولی) حاصل شود، آن شخص مفترضالطاعه خواهد بود و قول او بر خواستها و ناخوشداشتههای دیگران مقدم خواهد نه قول دیگران.[18]
شیخ طوسی(ره) میفرماید:
اولویت حضرت امیر عليه السلام بر ما از حیث افتراضالطاعة است و در نتیجه وجوب اطاعت از امر و نهی را به دنبال دارد.[19]
مرحوم علامه حلی در المستجاد میفرماید:
با اقراری كه حضرت گرفت فرض الطاعة و ولایتی كه خودش داشت برای حضرت امیر ثابت كرد.[20]
و مرحوم كراجكی در ذیل آیة (( النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم)) میفرماید:
اجماع مفسران بر این است كه اولویت، اولویت در تدبیر و قیام به امور از حیث وجوب طاعت است و هیچ عاقلی شك در این نمیكند كه كسی كه اولی به تدبیر خلق از خودشان است و اولویت در امر و نهی از هر كسی دارد، امام مفترض الطاعة میباشد.[21]
مرحوم سید مرتضی نیز از قول اهل لغت میفرمایند:
اولی فقط در مورد كسی به كار میرود كه او مالك تدبیر و تصرف در چیزی باشد و امر و نهی او در آن چیز نافذ باشد؛ مانند: السلطان اولى باقامة الحدود من الرعیه.[22]
ایشان همچنین میفرمایند:
هرگاه جملهای به این شكل ادا شود که «فلان اولی بفلان»، این جمله ظهور در این دارد كه او اولی به تدبیر و احق به امر و نهی است و هرگاه به این جمله عبارت «من نفسه» نیز اضافه شود، شبههای باقی نمیماند كه منظور همان اولویت در امر و نهی است و به همین علت است كه هرگاه اولی بهصورت مطلق بیان میشود، اختصاص به امر و نهی و تدبیر دارد؛ مانند استعمال در سلطان و سید … هرچند استفاده مقید آن جایز است مثل «فلان اولی بمحبة فلان». اما هرگاه مطلق بهكار رفت، فقط معنای اول مورد پذیرش است ولذا كسی نمیتواند بگوید:« المؤمنون بعضهم اولی ببعض» و بعد بگوید منظورم اولویت در محبت بود. از طرف دیگر در حدیث غدیر جمله «الست اولی بكم من انفسكم» تأیید دیگری بر معنای منظور است… .
خلافی میان مفسران نیست كه مراد از «النبی اولی بالمؤمنین» اولویت در تدبیر و قیام به امور از حیث وجوب طاعت است و میدانیم كسی اولی به تدبیر خلق و اولی به امر و نهی نیست، مگر امام مفترض الطاعه.[23]
ایشان همچنین در مورد این سؤال كه عموم وجوب فرض الطاعه در جمیع اموری كه امت به آن نیازمند است از كجا ثابت میشود، میفرماید:
اولاً قرینه ماقبل جمله حاكی است و ثانیاً هرگاه ثابت شد كه بر همه مردم مفترضالطاعه هرچند از ناحیه بعضی امور عمومیت فرض الطاعه ثابت میشود به دو دلیل:
اول: معلوم است كه هركس طاعتش بر همگان واجب باشد، امام است و غیر امام این صفت را ندارد.
دوم: با اجماع مركب؛ با این توضیح كه هركس با حدیث غدیر، فرضالطاعة امام را ثابت میكند، در همه امور واجب میداند و چیزی را استثنا نمیكند و همه مسلمانان بر اینكه چنین صفتی را فقط امام دارد، اجماع دارند.
شیخ مفید(ره) نیز در افصاح[24] فرموده:
حضرت امیر و رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم در فرض الطاعه و امر و نهی و تدبیر و سیاست شبیه هماند.
ایشان در ارشاد میفرماید:
پیامبر با جمله «من كنت مولاه» همان فرضالطاعه و ولایتی را كه بر گروه مردم داشت، برای حضرت امیر ثابت كرد و این نص در امامت و استخلاف اوست.[25]
نتیجه قول ایشان این است که حیث اولویت همان حیث اولویت نبی است؛ چنانچه مرحوم شیخ طوسی متذكر شده.[26] شیخ طوسی همچنین در اقتصاد میفرماید:
خلافی در این نیست كه نبی عليه السلام از حیث فرضالطاعه بر ما اولی بود؛ درنتیجه حضرت امیر عليه السلام نیز از همین حیث بر ما اولیاند و وجوب طاعت بر همه مسلمانان در همه امور را همچنان كه پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم داشته، دارند و افتراض طاعت مفيد امامت است.[27]
آنچه در مورد مراد و منظور از مولی مراد بود، بیان شد؛ ولی شاید بزرگترین دلیل ما بر معنای مراد، همانی باشد كه مرحوم امینی در الغدیر فرموده است:
امیرالمؤمنین عرف من لفظ المولى معنی الامامة المطلقة وفرض الطاعة التی كانت للرسول صلی الله علیه وآله وسلم؛
امیرالمؤمنین عليه السلام از لفظ مولی معنای امامت مطلقه و فرضالطاعهای را كه برای حضرت رسول صلی الله علیه وآله وسلم ثابت بود، فهمیدند.
سؤالی که ممکن است پس از روشن شدن معنای مولی مطرح شود، این است که اولویت در معنای مولی از چه حیثی است؟ یعنی شخص مولی از چه جهت بر دیگران اولویت دارد؟ هرچند پاسخ این سؤال در لابهلای نقل قولهای برخی از علما مطرح شد، اما بهصورت تفصیلی پاسخ این سؤال را در دو حیطه میتوان مطرح کرد: یکم: حیث اولویت هنگامی که اولی بهصورت مطلق بهکار رود؛ مانند «فلان اولی بفلان»؛ دوم: هنگامی که اولی مقید به چیزی باشد؛ مانند « فلان اولی بمحبة فلان».
ادیبان ادبیات عرب معتقدند هرگاه اولی بهصورت مطلق بهکار رود، فقط در مورد کسی استعمال میشود که او مالک تدبیر و تصرف در چیزی باشد. یعنی آن شخص در مورد چیزی یا كسی حق تغییر و تصرف داشته باشد و امر و نهی وی در آن چیز یا شخص نافذ باشد. مانند وقتی که میگوییم «النبی أولی بالمؤمنین من أنفسهم» و «الزوج أولی بامرأته» و «المولی أولی بعبده».
هرگاه اولی بهصورت مقید بکار رفت حیث و جهت اولویت، همان قید بهکار رفته در عبارت خواهد بود؛ مثلاً در عبارت «فلان أولی بمحبته فلان» معنا میشود: فلان شخص از حیث محبت ورزیدن به فلانی از دیگران اولی است و نسبت به دیگران در محبت ورزیدن اولویت دارد.[28]
لازم به تذکر است که در حدیث غدیر، مولی به صورت مطلق بیان شده است؛ لذا اولویت اراده شده، اولویت از حیث امر و نهی و تدبیر امر مسلمین است. علاوه بر اینکه در ابتدای فرمایش پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم عبارت «من أنفسکم» نیز به آن اضافه شده است «ألست اولی بکم من أنفسکم ». در چنین مواردی جای هیچ شائبهای نیست که منظور از اولویت، اولویت در امر و نهی و حق تدبیر و تنفیذ احکام است؛ یعنی شخص مولی واجب الاطاعه است.
لذا جهت اولویتی که از مولی فهمیده میشود نیز منحصر در حق تدبیر و امر و نهی است، نه چیز دیگر و از همین روی است که کسی نمیتواند اولی را بهصورت مطلق بهکار برد و ادعا کند منظورش از اولویت، اولویت خاصی بوده است، نه اولویت در امر و نهی؛ زیرا اولویت مطلق فقط در مورد اولویت از حیث امر و نهی و تدبیر بهکار میرود.
مرحوم کراجکی نیز ذیل آیه (( النبی اولی بالمؤمنین من أنفسهم)) میفرمایند:
اجماع مفسران بر این است که اولویتی که در آیه ذکر شده، اولویت در تدبیر و قیام به امور از حیث وجوب طاعت میباشد و هیچ عاقلی در این مطلب شک نمیکند که کسی که نسبت به امور مردم از خودشان اولی میباشد و در امر و نهی بر ایشان اولویت دارد، امام مفترض الطاعه خواهد بود.[29]
لذا آنچه از حدیث غدیر استفاده میشود، اولویت داشتن امیرالمؤمنین عليه السلام بر مردم از حیث وجوب تبعیت میباشد؛ چنانچه شیخ طوسی(ره) میفرماید:
اولویت حضرت امیر برای ما از حیث افتراض الطاعت است و در نتیجه وجوب اطاعت از امرو نهی را به دنبال دارد.[30]
اما در معنی مولی در حدیث غدیر به یک نکته دیگر نیز باید توجه داشت و آن اینکه نخستین جمله پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم قبل از جمله «من کنت مولاه…» نقش تأکید کنندهای برای معنای مورد نظر دارد. مرحوم علامه حلی در این زمینه میفرمایند:
با اقراری که حضرت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم با جمله «ألست أولی بکم من أنفسکم» از مردم گرفت، همان ولایت و فرض الطاعهای را که خودش بر مردم داشت برای علی بن ابیطالب عليه السلام ثابت کرد.[31]
لذا اولویت و فرض الطاعهای که برای حضرت امیر طبق حدیث غدیر ثابت میشود، همان اولویت و فرض الطاعه ایست که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم مردم داشتهاند.
معانی دیگر مطرحشده مولی قابل تطبیق در حدیث نیستند
برخی، معانی دیگری برای کلمه مولی ذکر کردهاند و گفتهاند معنای مولی در حدیث غدیر غیر از اولویت میباشد؛ اما این قول اشتباهی آشکار است؛ زیرا اولاً كه به قول برخی محققین مولی جز یك معنا ندارد و باقی معانی به نوعی به همین یك معنا بازمیگردند؛[32] ثانیاً در صورت مماشات نیز با بررسی معانی دیگر متوجه میشویم که هیچ یك از معانی دیگر قابل انطباق در حدیث غدیر نمیباشند و تنها معنای ممكن در این حدیث، همان معنای اولویت در امر و نهی است. در این زمینه مرحوم شیخ طوسی، شیخ صدوق، طبرسی در راستای ابطال باقی معانی ادعا شده برای مولی، كوشش فراوانی نمودهاند و مرحوم امینی در کتاب الغدیر تحت عنوان «نظرلآ فی معانی المولی» به ابطال سایر معانی مولی در مورد حدیث غدیر پرداخته است.[33]
قرینههای تعیینکننده معنای مولی
قرینههای کلامی
بعضی از قرینههای كلامی در خود متن خطابه و برخی خارج از متن خطابه میباشند؛ لذا قرینههای كلامی خود به دو دسته درون متنی و برون متنی قابل تقسیماند. برخی از این قراین که مثبت معنای مورد نظر میباشند عبارتند از:
1 – قرینه های كلامی درون متنی:
در خود خطابة غدیر قراینی موجود است كه بیانگر مفهوم و منظور مولی هستند؛ مانند:
الف) تقدیم جمله «الست اولی بكم من انفسكم»؛ چنانچه مرحوم طبرسی(ره) میفرماید:
پیامبر خدا در روز غدیر ابتدا از مردم با جمله «الست اولی بكم من انفسكم» بر مقام فرض الطاعه و وجوب اطاعت از خویش اقرار گرفت و وقتی مردم با گفتن بلی، بر این مقام اعتراف كردند، دست امیرالمؤمنین را بلند كرد و با جملهای دیگر فرمود «فمن كنت مولاه فهذا علی مولاه».
پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم از جملهای استفاده نمودند كه در آن معنای اولویت در امر و نهی وجود دارد، به مقتضای استعمال اهل لغت میبایست جمله دوم نیز متضمن همان معنای جمله اول باشد. لذا اولویت اطاعت از امیر المومنین عليه السلام نیز مانند اولویت اطاعت از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم است و علی بن ابی طالب عليه السلام نیز از حیث وجوب تبعیت و افتراض الطاعه از مؤمنان بر آنها اولی میباشد.
ایشان در ادامه میفرمایند:
اگر معنای مولی اولی نباشد با توجه به اینكه جمله «من كنت مولاه» با حرف فاء به جمله ماقبل عطف شده است كلام حاصل، مفهومی نخواهد داشت و غلط خواهد بود[ لذا معنایی که از مولی فهمیده میشود همان معنایی است که از جمله قبل فهمیده شده یعنی همان اولویت در امر و نهی یا مقام فرض الطاعه].
و مرحوم كراجكی میفرمایند:
اقرار گرفتن پیامبر با لفظ اولی نشان دهنده این است كه آنچه برای امیرالمومنین عليه السلام ثابت میشود، همانی است كه برای پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم ثابت بوده و گویا حضرت فرمودهاند: «من كنت اولی به من نفسه فعلی اولی به من نفسه» [یعنی همان نسبتی را كه من در مقام فرض الطاعه به شما دارم، همان نسبت را امیر المومنین عليه السلام نیز بر شما دارد].[34]
ب) قرینة دیگر وجود حرف عاطف فاء است؛ عطف جمله «من كنت مولاه» با فاء به ماقبل نشان دیگری در هم معنا بودن دو كلمه مولی و اولی میباشد. شیخ مفید(ره) در كتاب اقسام المولی میفرماید:
حرف فاء دلالت بر این دارد كه جمله «من كنت مولاه» به ماقبل مرتبط است و امیر المومنین عليه السلام اولی [ به حق امر و نهی ] است نه شخص دیگری.[35]
در ادامه ايشان می افزاید:
با توجه به این مطلب و اقرار مردم بر فرض الطاعه بودن پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم ، آن حضرت یا میخواسته فرض الطاعه را برای امیرالمؤمنین عليه السلام ثابت كند یا غیر آن را. اگر میخواسته فرض الطاعه را ثابت كند كه هیچ [امامت و مقام فرض الطاعه برای ایشان ثابت میشود] وگرنه كلامی به كار برده كه (احتمالا) خلاف مرادش میباشد و دلیل عقلی [جداگانهای] هم بر اراده منظور وی نداریم و این كار جز از شخص جاهل عاجز صادر نمیشود [پس همان معنای افتراض الطاعه برای علی بن ابیطالب عليه السلام ثابت میشود].[36]
2 – قرینه های كلامی برون متنی
با توجه به این كه كلام ائمه صلوات الله علیهم مفسر كلام پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم میباشد در تفسیر و تبیین معنای حدیث غدیر میبایست به روایات ایشان مراجعه كرد. در این راستا ایشان احادیث زیادی فرمودهاند كه نشانگر معنای امامت و فرض الطاعه از حدیث غدیر میباشد.[37]
قرینه های حالی
قرینههای حالی از احوالات شخص گوینده و فضای موجود در گفتار بهدست میآیند. در حدیث غدیر، قرینههای حالی فراوانی وجود دارد كه لفظ مولی جز با هدف مشخص كردن مقام امامت و فرضالطاعه برای امیرالمؤمنین عليه السلام با چیز دیگری همخوانی ندارد. برخی از آنان عبارتند از:
الف) نزول آیات تبلیغ، اكمال دین، سأل سائل
به گواه تاریخ آیه تبلیغ در بین راه بازگشت از مكه بر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نازل شد تا آن حضرت در بین راه این رسالت را به انجام رساند. با دقت در مفاد آیه معلوم میشود آنچه پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم مأمور به ابلاغ آن است، وظیفهای بس مهم و دشوار است كه در صورت عدم انجام آن كل رسالتش زیر سؤال میرود. همچنین خداوند حفظ و پاسداریاش را به پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم وعده میدهد. روشن است كه تفاسیری از مولی چون ناصر، محب و امثال آن در این حدیث ـ بر فرض این كه در واقع یكی از معانی مولی باشند ـ بسی دور از ذهن مینمایند. آیا اگر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم اعلام نكند كه «هر كس من محب اویم، علی نیز محب اوست» كل رسالتش زیر سؤال میرود؟
نزول آیه اكمال دین نیز كه ساعتی پس از تبلیغ حدیث غدیر بر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نازل شد، نشان دهندة این است كه قبل از این، قسمتی از دین ناقص بوده و با انجام ابلاغ پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و اضافه كردن حكم جدید اینك دین كامل گشته است. روشن است آنچه که موجب تکمیل دین اسلام گشته، باید یکی از ارکان مهم آن باشد که بدون آن دین اسلام بهطور کامل محقق نیست و آن رکن امامت است. چگونه میشود معنایی غیر از امامت و فرض الطاعه را بر مولی تحمیل كرد و با این حال این معنا موجب تكمیل دین شده باشد؟ با این توضیح معلوم میشود هیچ کدام از معانی ادعا شده برای مولی قابل تطبیق با حدیث غدیر نمیباشد.
اما در مورد معاضدت آیه ((سأل سائل)) در تفسیر مورد نظر به عبارات ثعلبی در ذیل این آیه اکتفاء میکنیم. وی در كتاب تفسیر خود ذیل آیة مزبور حدیث زیر را نقل میكند:
پس از آنكه پیامبر در روز غدیر فرمودند «من كنت مولاه فعلی مولاه» و این خبر در بلاد مختلف شیوع پیدا كرد. این خبر به حرث بن نعمان قهری رسید، وی سوار بر شتر نزد رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم آمد و شتر خود را خواباند و بست و پیش پیامبر آمد و در میان اصحاب گفت: ای محمد ما را از جانب خدا به شهادتین امر كردی از تو قبول كردیم و امر به نماز پنج گانه كردی قبول كردیم و امر به زكات و حج و روزه كردی قبول كردیم و سپس به اینها راضی نشدی تا اینكه زیر دست پسر عمویت را گرفتی و بلند كردی و او را بر ما مقدم داشتی و گفتی « من كنت مولاه فعلی مولاه» آیا این از جانب توست یا از جانب خدا؟
پیامبر خدا فرمودند: « قسم به خدایی كه جز او نیست از جانب خداست». در این هنگام حرث باز گشت و میخواست به سمت مركبش برود. در حالی كه میگفت: « خدایا اگر آنچه پیامبر میگوید حق است، پس از آسمان سنگی بر ما بباران یا عذاب دردناكی بیاور!» هنوز به شتر خود نرسیده بود كه خداوند با یك سنگ او را به هلاكت رساند، به طوری كه سنگ از سر او وارد شد و از پائین بدنش خارج شد و خداوند این آیه را نازل فرمود.[38]
چنانکه معلوم گشت، این سه آیه کریمه مؤید و مبین معنای امامت و مقام فرض الطاعه امیر مومنان عليه السلام در واقعه غدیر می باشند.
ب) فرمایش رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم كه فرمودند: «سلموا علی علي بأمرة المؤمنین»
قرینه دیگری که نشان دهنده معنای امامت و فرض الطاعه میباشد، این دستور پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم است كه فرمودند:
« به علی بن ابیطالب عليه السلام بهعنوان امیرالمومنین سلام كنید.»
البته چنانكه مرحوم طبرسی فرموده و حق هم همین است « این جمله نص آشكاری بر امامت و خلافت امیرالمؤمنین عليه السلام است»[39]و در معنای وجوب تبعیت و حكومت و امامت كلامی آشكارتر از این وجود ندارد.
شیخ مفید(ره) نیز در مورد این عبارت میفرماید:
این جمله در واقع برای اقرار گرفتن بر معنای امامتی است كه از مولی اراده شده است. و این در واقع كشفی از معنی لفظ مولی و نوعی تفسیر و گرفتن اقرار بر یك چیز معلوم بود.[40]
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم به مردم دستور دادند در همان روز غدیر مردم به علی بن ابیطالب عليه السلام سلام کنند و این بار با لفظ امیرمؤمنان، که نشان دهنده حق آمریت و لزوم اطاعت از آن حضرت باشد. حتی اگر تا این زمان نیز کسی در معنای مولی شک و شبههای داشت، این دستور رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم به تعبیر شیخ مفید کاشفی بود برای معنی لفظ مولی، که در عبارات پیشین استفاده شده بود و معنا و مراد حضرت رسول صلی الله علیه وآله وسلم را به خوبی تبیین نمود.
ج) بیعت حاضران با حضرت امیرالمؤمنین عليه السلام و فهم آنان و شعر شاعران
در مورد فهم حاضران علامه امینی فرمایش زیبایی دارد. ایشان پس از بحث سندی حدیث غدیر در مورد مفاد حدیث غدیر میفرماید:
ما اگر در هر چیزی شك كنیم، در این شك نمیكنیم كه لفظ مولی، چه نص در معنای مورد نظر ما باشد چه مجمل باشد (به خاطر اشتراك معنایی)، چه قرینهای برای معنای مورد ادعای ما در آن نباشد و چه قرینهای هم باشد، این لفظ در این مقام جز بر مقام امامت و وجوب اطاعت امیرالمؤمنین عليه السلام دلالت ندارد، به خاطر فهم كسانی كه در آن اجتماع عظیم حضور داشتهاند و فهم كسانی كه بعداً این خبر به آنان رسیده است و این درك و فهم مرتباً در بین شعرا و ادیبان تا زمان فعلی ما حضور داشته است و این حجت قاطع و دلیل محكمی در معنای مراد ما میباشد.[41]
اما در مورد شعر شاعران مرحوم علامه امینی به طور كامل به این مطلب پرداختهاند. شعرایی مثل كمیت، حسان، عبدی كوفی، اسمعیل حمیری و … كه برای اطلاع بیشتر میتوان به كتاب الغدیر رجوع كرد. ما برای تیمن فقط به ذكر یك بیعت از شعر خود امیرالمؤمنین عليه السلام كه در جواب نامه معاویه نوشتهاند میپردازیم. امیرالمومنین عليه السلام در جواب نامه معاویه ضمن بر شمردن فضایل خود این بیت شعر را فرمودهاند:
« واوجب لی ولایته علیكم رسول الله یوم غدیر خم»[42]
« رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم ولایت من را بر شما در روز غدیر خم واجب نمود».
و در واقع تفاهم جمعی که نسبت به فرمایشات رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم در مقام اعلام امامت امیرالمؤمنین عليه السلام ایجاد شد؛ شاعران حاضر و آینده را بر آن واداشت تا به تصریح، از وجوب اطاعت و ولایت آن حضرت سخن گویند و از سوی دیگر بیعت اشخاص حاضر در غدیر، خود گواه مهمی در اثبات امامت و وجوب اطاعت از شخص مولی دارد؛ زیرا اساساً بیعت جز در مقام انقیاد و طاعت نسبت به امری معنا ندارد. در مورد این قرینه، فقط یك سؤال مطرح میكنیم و آن اینكه بیعت بیش از صد هزار مرد و زن مسلمان در روز غدیر با امیرالمؤمنین عليه السلام چه معنایی جز خلافت و پذیرش ایشان بهعنوان شخص مفترض الطاعه و ولی جامعه میتواند داشته باشد؟
د) دعای پس از خطبه
مرحوم علامه امینی برای قرینه بودن دعای ذیل حدیث یعنی جمله «اللهم وال من والاه وعاد من عاداه» بر معنای مورد نظر سه وجه بیان كردهاند كه ما یكی از آنها را در اینجا میآوریم. ایشان میفرمایند:
به ناچار باید دعایی كه ذیل حدیث آمده با ماقبل خود مرتبط باشد و شایستهترین چیز به این دعا این است كه [بگوییم ] غرض پیامبر از این دعا بیان تكلیف بر حاضرین باشد كه همان فرض الطاعه و وجوب تبعیت و ولایت است. و لذا دعا باعث ترغیب آنها در طاعت و خضوع نسبت به امام و همچنین باعث ترسانیدن از سرکشی و عدم اطاعت میشود. و این امر ثابت نمیشود، الا اینكه مولی را بهمعنای اولی بدانیم؛ زیرا با باقی معانی چنین چیزی حاصل نمیشود.[43]
از این روی دعای رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم در خصوص وظیفه امت در قبال علی بن ابیطالب عليه السلام خود جداگانه، قرینه ای بر معنای وجوب اطاعت برآمده از لغت مولی می باشد.
هـ) احتجاجات معصومینعليهم السلام و شیعیان و حتی دشمنان اهل بیت عليهم السلام به حدیث غدیر
علامة امینی در الغدیر مجموعهای از احتجاجات حول محور حدیث غدیر را جمعآوری كرده است؛ احتجاجاتی که در آن از عبارت «من کنت مولاه فعلی مولاه» امامت و فرض الطاعه استفاده شده است. از جمله آنان احتجاجات حضرت صدیقه طاهره و سبط اكبر و حضرت سید الشهداءعليهما السلام و همچنین احتجاجات عبدالله بن جعفر بر معاویه و عمار یاسر در روز صفین میباشد. همچنین از دشمنان احتجاجات افرادی مثل عمرو بن العاص بر معاویه و مأمون خلیفه عباسی بر فقهاء مذکور است.
مجموعه این احتجاجات نیز به خوبی نشان میدهند فهم خاندان اهل بیتعليهم السلام و وابستگان ایشان که از همه امت در فهم و دریافت بیانات رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم پیش تراند و دیگرانی که حتی کجراهه دشمنی با امیرمؤمنان عليه السلام را برگزیدهاند، همگی در فهم مفترضالطاعه بودن امام از حدیث غدیر همسو و همگرا میباشند.
و) مكان و زمان تبلیغ و شرایط
قرینه دیگر حال و هوای بیان این خطابه در کویر است. رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم بین راه مكه و مدینه، در شدت حرارت ظهر تعداد فراوان مسلمانان را متوقف میکنند. کسانی که از کاروان جلو رفتهاند دستور عقبگرد میگیرند و باقی صبر میکنند تا آنان که عقب ماندهاند، بر سند و خطابهای خوانده میشود.
طبق نقل برخی تواریخ مردم در هنگام خطابه پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نیمی از عبایشان را زیر پا انداخته بودند و نیمی را بر سر كشیده بودند. آنچه مسلم است اینکه با این خطابه چیزی برای امیرالمؤمنین عليه السلام ثابت شده است. سوال این است که این حالات با کدام یک از معانی مولی سازگار است؟ آیا این همه برای این بود که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم بفرماید هرکس که من محب اویم علی بن ابیطالب عليه السلام نیز محب اوست؟ یا منظور پیامبر تعیین امام و جانشینی برای خود بوده كه در این راستا برای بیان مفهوم امامت و فرض الطاعه از كلمة مولی كمك گرفته است؟ عقل و انصاف در این میان دو حاکم و قاضی امین هستند.
تا اينجا روشن شد كه اولاً معنای لفظ مولی به تصريح اهل لغت و به شهادت اهل زبان عربی و نظر دانشمندان شیعه و کثیری از دانشمندان اهل سنت، همان اولی به تصرف می باشد و ثانیاً حیث اولویت نیز حیث اطاعت و تبعیت بوده و لذا مولی واجبالاطاعه بوده و از همهکس در اطاعت اولی میباشد و ثالثاً در صورت مماشات با قوم بر فرض اینکه معانی مولی متعدد باشند، قرائن کلامیه و حالیه موجود در متن و احوالات و شرایط بیان خطابه رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم ، جز با معنای اولویت در تصرف و وجوب اطاعت از مولی با هیچ یک از معانی مطرح شده دیگر سازگاری ندارد. لذا حدیث غدیر خود به تنهایی گویاست که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم در مقام تعریف علی بن ابیطالب عليه السلام بهعنوان امام پس از خویش بودهاند؛ امامتی که در ازای آن، وظیفة مردم تبعیت و اطاعت از شخص امام است. لذا اولی به تصرف بودن و مفترض الطاعه بودن امام، تنها معنا و مقصودی است که از الفاظ رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم در این تعریف فهمیده میشود.
در ادامه تلاش خواهیم نمود به کمک بازخوانی سایر فرازهای خطابه غدیر، معنا و مقصود رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم را در تعریف مقام افتراضالطاعه الاهی امیرالمؤمنین عليه السلام نمایان سازیم.
دلالت سایر فرازهای خطابه غدیر بر مقام افتراض الطاعه
خطابة غدیر میراث سترگ شیعی است که به جهت اهتمام اندیشمندان شیعی به مباحث جدلی، استفاده از معترفات مخالفین در مقام اثبات امامت امیرالمؤمنین عليه السلام و اکتفای به حدیث مشهور غدیر ـ آنچنان که باید ـ مورد توجه قرار نگرفته است. چنانکه پیشتر بیان شد، جدای از حدیث غدیر، فرازهای دیگر خطابه در نشان دادن مقام افتراض طاعت اهمیت خاص خود را دارند. این عبارات و فرازها را می توان در چند دسته مورد مطالعه قرار داد. در این میان بسیاری از كلمات و عباراتی كه پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله وسلم در این خطابه برای حضرت علی عليه السلام انتخاب كردهاند، بیانگر سمت و شخصیت معرفیشده برای ایشان میباشد. پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در طی این خطابه، ضمن معرفی علی بن ابیطالب عليه السلام به عنوان امام و جانشین خود بر مردم،[44]خصوصیات این مقام را تشریح نمودهاند و وظیفة مردم را در قبال آن حضرت بیان نمودهاند. پیامبر خدا صلی الله علیه وآله وسلم در تشریح مفهوم امامت، پس از مشخص كردن امیرالمؤمنین عليه السلام به عنوان امام، همان مقام فرضالطاعهای را که خودشان داشتند، برای علی بن ابیطالب عليه السلام ثابت نمودند.
اوصاف و سمتهای معرفی شده برای امیرالمؤمنین عليه السلام
در خطابة غدیر پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله وسلم برای امیرالمؤمنین عليه السلام عناوین و سمتهای مختلفی را بیان فرمودهاند كه بسیاری از آنها بار معنایی مورد نظر ما را در این مسأله مشخص مینماید:
الف) عناوين و اوصاف نص در مقام افتراض الطاعه
برخی از این عناوین صریحاً نص در مقام فرض الطاعه میباشد؛ چنانچه در عبارت زیر معلوم است:
«فاعلموا معاشر الناس ان الله قد نصبه لكم ولیا واماما مفترضة طاعته. على المهاجرین والانصار وعلى التابعین لهم باحسان وعلى البادی والحاضر وعلى الاعجمی والعربی والحر والملوك والصغیر والكبیر وعلى الابیض والاسود.»[45]
« ای گروه مردمان! بدانید كه خداوند او [علی بن ابیطالب] را بر شما ولی و امام مفترض الطاعه قرار داده است كه طاعت او بر مهاجرین و انصار و بر تابعین و بر اهل بیابان و شهرنشین و بر عجم و عرب و آزاد و ممكلوك و كوچك و بزرگ و سفید و سیاه واجب است.»
با توجه به این عبارت میتوان گفت:
1 – انتصاب امام الهی است؛
2 – ركن امامت مقام افتراض الطاعه است؛
3 – با توجه به انتصاب الهی، فرض الطاعه از امام نیز منشأ الهی دارد؛ یعنی وجوب تبعیت از امام وجوب الهی خواهد بود. از سوی دیگر در وجوب تبعیت فرقی بین نوع مردم نیست؛ یعنی همه انسانها مکلف به اطاعت از اوامر و نواهی امام هستند؛ نه عده خاصی.
ب) ساير اوصاف و مقامات دال بر افتراض الطاعه
در عباراتی دیگر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم برای تبیین و توضیح مقام امامت اعطا شده به امیرالمؤمنین عليه السلام میفرمایند:
« انا صراط الله المستقیم الذي امركم باتباعه ثم علي من بعدي؛»
«من راه مستقیم خداوندم همانی كه امر به تبعیت از او شدهاید و پس از من علی [صراط مستقیم خداوند است كه امر به اطاعت از او شدهاید].
در این عبارات امیرالمؤمنین عليه السلام با عنوان «صراط الله المستقیم» معرفی شدهاند؛ همان صراطی که به دستور خداوند عزوجل بر مردم تبعیت از آن در دنیا واجب است.
لفظ «امیرالمؤمنین» نیز كه بهتنهایی دال بر حق امر و نهی بر ایمان آورندگان است، چندین بار در خطابه تكرار شده است؛ اما در دو جا به شكل خاصی مطرح گردیده؛ طوری كه حكومت و فرماندهی هر كسی غیر از آن حضرت را نفی كرده و یا آن را حرام و غیر مجاز معرفی نموده است:
« الا انه لیس امیرالمؤمنین غیر اخی هذا»
« آگاه باشید كه غیر از این برادرم كسی فرمان ده و امیرمؤمنان نیست»
« لاتحل امرة المؤمنین بعدی لاحد غیره»
« پس از من برای هیچ كس جز او امارت و حكومت جایز نمیباشد.»
از مجموع سه فراز اخیر خطابه چند نتیجه مهم به دست میآید:
1 – آنچه بهعنوان گوهر امامت مطرح میشود، همان مقام فرض الطاعه است؛
2 – مشروعیت امارت (حكومت) ـ كه برخاسته از حق امر و نهی و مقام فرض الطاعه است ـ مستقیماً از سوی خداوند تضمین میشود.
3 – این مقام پس از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم ، به امر خداوند به علی بن ابیطالب عليه السلام منتقل شده است و شخص دیگری از اصحاب سزاوار آن نیست.
ج) عباراتی كه بیانگر حق فرماندهی و ولایت امام بر مردم میباشد
عبارتهای دیگری نیز در خطابة غدیر وجود دارند كه باز هریك بهتنهایی بیانگر مقام فرض الطاعه و وجوب تبعیت و اطاعت از امام هستند؛ مثل:
« على كل موحد ماض حكمه، نافذ قوله»
« حكم و امر او در مورد هر خداپرستی جاری است و قول او نافذ است.»
« وهو ولیكم من بعدالله و رسوله»
« او پس از خداوند و رسولش ولی شماست.»
شرح دلالت ولی بر مراد بهطور كامل بیان شد.
د) عباراتی كه با توجه به فضیلت امام بیانگر واجب الطاعه بودن وی میباشد
« فضلوه فقد فضله الله واقبلوه فقد نصبه الله»
« او را بر خود مقدم دارید [زیرا] خداوند او را مقدم داشته است و او را قبول كنید [زیرا] خداوند او را نصب كرده است.»
« وفضلوا علیا فانه افضل الناس بعدی من ذكرو انثی»
« علی را بر خود مقدم دارید؛ زیرا او بافضیلتترین مردم، بعد از من میباشد.»
وجه دلالت در این عبارات این است كه به حكم عقل، انسان باید تابع انسان با فضیلت باشد و وقتی بافضیلتترین مردم، شخص خاصی باشد، عقل حكم به اطاعت از وی میكند. در این حدیث پیامبر خدا میفرمایند «او را مقدم دارید چرا كه بر همه فضیلت دارد و خداوند این فضیلت را به او بخشیده و او را افضل قرار داده است». بنابراین تبعیت از او ـ به خاطر افضلبودن وی ـ در واقع به حكم عقل میباشد. از مجموع این فرازها میتوان چند نتیجه گرفت:
یکم: خداوند علی بن ابیطالب عليه السلام را بر همگان مقدم داشته و نسبت به دیگران تفضیل داده است. مردم نیز وظیفه دارند او را بر همگان مقدم دارند؛
دوم. مقدم داشتن حضرت به معنای تبعیت و اطاعت از ایشان است؛
سوم. با توجه به مطلب اخیر، كسانی كه آن حضرت را واجب الاطاعه نمیدانند، در واقع او را مقدم نداشتهاند و به این حكم رسول خدا که فرمود «فضلوه» جامه عمل نپوشانیدهاند.
هـ) اوصافي که لازمه آن وجوب اطاعت از امام است:
« لن یبین لكم زواجره (القرآن) ولایوضح لكم تفسیره الا الذی انا اخذ بیده»
« جز این شخص كه من دست او را گرفتهام، كسی امر و نهی قرآن را برای شما بيان نمی كند و تفسیر آن را واضح نمیسازد».
معلوم است كه تبعیت از تنها كسی كه زواجر و نواهی قرآن را بیان میكند و تفسیر آن را مشخص میكند، در چه حد الزام و وجوب قرار دارد. توضیح اینكه مسلمان برای عمل به شریعت و فرامین الهی، به فرمانبرداری از احكام الهی كه در قرآن بیان شده نیازمند است. از طرف دیگر با توجه به اجمال و خلاصهگوییها و حتی جملات متشابه فراوانی كه در قرآن وجود دارد، ناگزیر از رجوع به یك منبع مفسر و مبین میباشد و با توجه به این كه این منبع مفسر و مبین، جز شخص امام نمیباشد ـ چنانكه پیامبر بیان نمودهاند ـ لزوم تبعیت و اطاعت از فرامین و نواهی این منبع، محرز و غیر قابل تشكیك است.
ثمرات مثبت حاصل از اطاعت و پیامد های منفی ناشی از عدم اطاعت امام
در خطابة غدیر برای تبعیت از امیرالمؤمنین عليه السلام ثمراتی ذكر شده است؛ مانند رحمت، هدایت، نجات و رستگاری. این ثمرات به تنهایی بیانگر وجوب اطاعت و مقام افتراض طاعت امام است. عین عبارات به این شكل است:
« اسمعوا لامره تسلموا واطیعوا تهتدوا»
« امر و فرمان او را بشنوید [تا] نجات پیدا كنید [تا] هدایت شوید.»
« من یطع الله ورسوله وعلیا … فقد فاز»
« هر كس از خداوند و رسول و علی [بن ابیطالب] اطاعت كند… به درستی كه رستگار شده است.»
« مرحوم من تبعه»
« هر كس از او تبعیت كند مورد رحمت خداوند میباشد.»
« فقد غفرالله لمن سمع منه واطاع له»
« همانا خداوند كسی را كه سخن او [علی بن ابی طالب] را بشنود و از او اطاعت كند آمرزیده است»
از سوی دیگر نتایجی نیز برای مخالفت و انكار ایشان بیان شده است. مخالفت با امام به هر شكل و صورتی كه باشد، لعن خداوند را به همراه دارد: «ملعون من خالفه» و عدم ایتمام یعنی قبول نكردن امام یا عدم اقتدای به وی، موجب از بین رفتن و حبط اعمال صالحِ دیگر و خلود در آتش میشود. نمونهای از این موارد:
« فمن لم یأتم به … فاولئك الذین حبطت اعمالهم وفی النار هم فیها خالدون»
« هركس به او اقتدا نكند … پس آنان كسانیاند كه اعمال صالحشان از بین رفته و در آتش ماندگار خواهند بود.»
نتایج حاصل از انكار امام خود به دو صورت میتواند باشد:
الف: انكار حق امامت:
« واغضب علی من جحد حقه»
« [خداوندا] غضب كن بر كسی كه حق او را منكر شود.»
ب: انكار ولایت امام و عدم تولی:
« ولن یتوب الله على احد انكر ولایته ولن یغفر الله له»
« هرگز خداوند كسی را كه ولایت او را انكار كند نمیآمرزد و غفران خدا شامل حال وی نمیشود.»
« فاحذروا ان تخالفوا فتصلوا نارا وقودها الناس والحجارة اعدت للكافرین.»
« پس بترسید از اینكه او را مخالفت كرده باشید و به آتشی دچار شوید كه هیزم آن مردم و سنگ ها میباشد كه برای كافران آماده شده است.»
« من عادی علیا ولم یتوله فعلیه لعنتی وغضبی»[46]
« هركس با علی دشمنی بورزد و او را بهعنوان ولی خویش قبول نكند، لعنت و غضب من بر او باد.»
به این ترتیب مشخص میشود كه وجوب تبعیت از امام در مرتبه بسیار بالایی قرار دارد؛ بلکه جزو موکدترین واجبات است. حال نگاهی دوباره به فرازهای اخیر خطابه میاندازیم. نتیجة تبعیت از امام، غفران، رحمت، هدایت، نجات و رستگاری است. پاداشهایی كه بزرگتر و والاتر از آن قابل تصور نیست و از سوی دیگر نتیجه مخالفت یا انكار حق امام و عدم تبعیت از وی خلود در آتش و حبط عمل و عدم پذیرش توبه و موجب كفر است. روشن است كه اگر فقط با توجه به همین اثراتِ مترتب بر تبعیت و عدم تبعیت از امام، قائل به وجوب اطاعت از امام شویم، سخن گزافی نگفتهایم. نتیجه اینكه خود ثوابها و عقابهای مترتب بر قبول امامت و پذیرش سخنان امام نشانگر مقام فرض الطاعه و وجوب اطاعت میباشد.
نتایج
تصریح اهل لغت و فاهمه حاضرین در مجتمع غدیر، جمیع علمای شیعه و بسیاری از دانشمندان سنی مذهب ، همگی در این که مولی همان شخص اولی به تصرف است متفق اند؛ همچنین روشن شد حیث اولویت حیث اطاعت است و لذا مولویت در واقع وجوب تبعیت از امام و مفترض الطاعه بودن مولی را میرساند.
در صورت مماشات در این مسأله که منظور از بیان مولویت، صرفاً مقام افتراض طاعت میباشد. باید دقت نمود حتی با پذیرش معانی متعدد برای لفظ مولی، قراین کلامیه و مقامیه موجود در حدیث غدیر به قوت موجب انصراف معنا به اولی به تصرف و مقام افتراض طاعت امام است.
خطابه غدیر که برای تبیین مقام امامت امیر مومنان عليه السلام بیان شده به شکلهای گوناگون بر مفترض الطاعه بودن امام، به عنوان فصل ممیز امامت از سایر شئون تاکید دارد. عبارات موجود در مجموع خطابه (فراتر از حدیث غدیر) به پنج شکل مختلف این امر را بیان میدارند:
اول: تصریح و تنصیص بر مقام افتراض الطاعه؛
دوم: اوصاف و مقاماتی که دال بر مفترض الطاعه بودن اماماند؛
سوم: عباراتی که ملازم با افضلیت امام، مقام افتراض الطاعه را مطرح نمودهاند؛چهارم: تثبیت شئون و مقاماتی که لازمه آنها مفترض الطاعه بودن امام است؛
پنجم: نتایج مثبت و پیامدهای منفیای که از اطاعت و عدم اطاعت امام، مبین مقام فرضالطاعه اماماند.
پی نوشت ها :
[1]. خطابه غدیر در مدارک فراوانی آمده است. عبارت این نوشتار برگرفته از نسخه مرقومه شیخ طبرسی در کتاب شریف احتجاج است. ایشان خطابه را به اسناد خویش از امام محمد باقر (علیه السلام) نقل میکند. ر ک: طبرسی، الاحتجاج،1/ 66.
[2]. نگاه کنید به مبرد، الكامل.
[3]. علم الهدی، الشافی فی الامامة،2/ 268.
[4]. مفید، رسالة فی معنی المولی، 16.
[5]. همان، 18.
[6]. کراجکی ، كنز الفوائد،231.
[7]. همان، 52.
[8]. منظور از مقدمه، جمله « ألست أولی بكم من أنفسكم» در كلام پیامبر خدا (علیه السلام) میباشد.
[9]. طوسی، الاقتصاد،216.
[10]. برای نمونه نک: به ابنحاتم عاملی، الدر النظیم، 276.
[11]. امینی، الغدیر،1/ 345.
[12]. مفید، رسالة فی معنی المولی، 37.
[13]. بقره /286.
[14]. امینی، الغدیر،1/349.
[15]. همان.
[16]. آل عمران/150.
[17]. ابی حیان، تفسير البحر المحيط، 5/ 53.
[18]. ابوالصلاح حلبی، تقریب المعارف،216.
[19]. طوسی، الرسائل العشر،136.
[20]. علامه حلی، المستجاد،9.
[21]. کراجکی، كنز الفوائد،231 و 230.
[22]. علمالهدی، الشافی،2/ 276.
[23]. همان.
[24]. مفید، الافصاح،33.
[25]. مفید، الارشاد،1/ 8.
[26]. طوسی، الرسائل العشر،136.
[27]. طوسی، الاقتصاد،216.
[28]. عبارت فوق برگرفته از قول سیدمرتضی(ره) در كتاب الشافی فی الامامة میباشد.
[29]. کراجکی، كنز الفوائد،230ـ231.
[30]. طوسی، الرسائل العشر،136.
[31]. علامه حلی، المستجاد،9.
[32]. علامه مجلسی میفرماید: «تمامی معانی ذكر شده برای مولی یك وجه اشتراك دارند و بازگشت همه آنها به یك معناست و آن اولیت است كه در هر مورد معنایی یك نوع اولویت وجود دارد؛ لذا معنای مولی جز اولی نمیباشد. آنچه كه در بیان معانی مختلف فرق میكند حیث و جهت اولویت است». مجلسی، بحار الانوار،37/ 237.
[33]. امینی، الغدیر،1/ 362. تذکر این نکته خالی از فایده نیست که بررسی كتب متكلمین و اندیشمندان كه در مورد حدیث غدیر بحث كردهاند ـ چه شیعه و چه سنی ـ ما را متذكر به یك نكته دقیق میكند و آن اینكه با گذشت هرچه بیشتر زمان، ادعا در مورد معانی مختلف مولی و بحث و بررسی معانی جدید مولی دائماً رو به افزایش است. مثلاً علمایی كه در قرون چهار و پنج هجری میزیستهاند، فقط به بررسی پنج یا شش معنای مولی پرداختهاند و كم كم در طول تاریخ تعداد این معانی بیشتر شده است؛ تا جایی كه مرحوم امینی آرای مطرح شده و معانی مولی را تا بیست و هفت عنوان ذكر میكند. از طرف دیگر با توجه به اینكه هدف پیامبر (صلی الله علیه و آله) در روز غدیر ابلاغ و بیان و آشكار كردن مطلب است؛ معنا ندارد در این راه از لغات و عباراتی استفاده كند كه موهم چند معنای غیر معین و یا نامفهوم باشد كه سرانجام اسباب گمراهی و ضلالت امت را پدید آورد. خود ایشان در این ابلاغ و بیان تأكید فراوانی داشتند و خصوصاً با عباراتی مانند «اللهم اشهد» یا «الا قد بلغت»، خداوند را در آشكارسازی و ابلاغ به بهترین شیوه، شاهد گرفتهاند. لذا مفاد حدیث باید آشكار و روشن باشد؛ نه آنچنان كه اهل سنت استنتاج كردهاند، غبارآلود به انواع احتمالات و ان قلتها. لذا ما معتقدیم دلالت كلمه «مولی» بر «اولی به تصرف» در زمان ابلاغ و ایراد خطابه توسط پیامبر (صلی الله علیه و آله) كاملاً روشن بوده و مهمترین دلیل ما بر آن، فهم حاضرین در روز غدیر میباشد. هرچند در مرور ایام، برخی معانی از سوی والیان كتابت و ادبیات عرب كه بیشتر به دست اهل سنت بوده، تحت عنوان مولی گنجانیده شده و گاه برخی مصادیق این لغت بهعنوان معنای جدید مطرح گشته و به معنای اصلی مولی اضافه شده تا در نتیجه غبارآلود شدن فضای معانی این لفظ را موجب شود.
[34]. کراجکی، كنز الفوائد،231.
[35]. مفید، اقسام المولی،31.
[36]. همان،32.
[37]. مرحوم علامه امینی در كتاب الغدیر برخی از این احادیث را ذكر كردهاند ر. ك. الغدیر،1، باب احادیث المفسرة.
[38]. ثعلبی، تفسیر ثعلبی،10/ 35.
[39]. طبرسی، اعلام الوری،1/ 322.
[40]. مفید، رساله، 39.
[41]. امینی، الغدیر،1/ 340.
[42]. طبرسی، الاحتجاج،1/ 266.
[43]. امینی، الغدیر،1/373.
[44]. پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) برای اثبات امامت علی بن ابیطالب (علیه السلام) از عبارت هایی مانند عبارت های زیر استفاده كردهاند:
انه امام من الله (او [علی بن ابیطالب] از سوی خداوند امام [شما] میباشد) الامام من بعدی (او پس از من امام شماست) ثم من بعدی علی ولیكم وامامكم بامرالله ربكم. (پس از من به امر الله خداوند شما علی بن ابیطالب ولی و امام شما میباشد) وانما اكمل الله عزوجل دینهم بامامته (همانا خداوند دین شما را به وسیله امامت او [علی بن ابیطالب] كامل كرد) اللهم انك انزلت علی ان الامامة لعلی. (خداوندا تو بر من نازل كردی كه همانا امامت از آن علی است.)
این عبارات همه گواه این مطلبند كه این امامت یك پیشوایی ساده نیست؛ بلكه از جانب خداوند است و مقامی است كه پس از خدا و رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به حضرت علی بن ابیطالب (علیه السلام) اختصاص دارد و این شخص از سوی خداوند تعیین شده، امامتش موجب كامل شدن دین میباشد و پس از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) این سمت برای وی محقق میشود. آیا با توجه به این عبارات میتوان در وجوب تبعیت از او شكی كرد و اگر آری، با چه عباراتی میتوان وجوب تبعیت را ثابت كرد؟
[45]. در نتایج حاصل از این عبارت فرقی نمیکند «مفترضة طاعته» را با دیگر متعلقاتش صفت امام بگیریم و یا اخص از لغت امام بدانیم؛ زیرا هدف، بیان مقام فرض الطاعه برای امام است که در هر صورت حاصل خواهد بود.
[46]. ظاهر این است که مابعد حرف و او در این عبارت تفسیر ماقبل میباشد و دقت در این عبارت نشانگر این است كه قبول نكردن ولایت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در واقع دشمنی كردن با آن حضرت است. لذا كسانی كه ادعا میكنند ما حضرت علی علیه السلام را دوست داریم، ولی او را امام نمیدانیم، ادعايی خلاف واقع دارند.
فهرست منابع :
• قرآن مجید
• ابن حاتم عاملی، الدر النظیم، قم، موسسه نشر اسلامی.
• ابو الصلاح حلبی، تقی بن نجم، تقریب المعارف، تحقیق فارس تبریزیان حسون، بیجا، فارس الحسون، 1417 ق.
• ابی حیان، محمد بن یوسف، تفسیر بحر المحیط، بیروت، نشر دار الکتب العلمیه، 1422 ق.
• امینی، عبدالحسین، الغدیر، بیروت، دارالکتب العربی، 1397 ق.
• ثعلبی، احمد بن محمود، تفسیر ثعلبی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1422 ق.
• طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، نجف اشرف، نشر دار النعمان، 1386 ق.
• طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری، قم، موسسة آل البیت علیهم السلام لاحیاء التراث قم 1417ق.
• طوسی، محمد بن حسن، الاقتصاد، تهران، مکتبه جامع چهلستون تهران، 1400 ق.
• طوسی، محمد بن حسن، الرسائل العشر، قم، نشر موسسه نشر اسلامی.
• علامه حلی، حسن، المستجاد من الارشاد، قم، مکتبة آیة الله مرعشی نجفی، قم 1406 ق.
• علمالهدی، علی بن حسن، الشافی، قم، موسسه اسماعیلیان، 1410ق.
• کراجکی، محمد بن علی، كنزالفوائد، قم، مکتبه المصطفوی،.
• 1369 ق.
• مجلسی، محمدباقر بن محمدتقی، بحار الانوار، بیروت، موسسة الوفاء، 1403 ق.
• مبرد، محمد بن یزید، الکامل المبرد، مصر، الازهر، بیتا.
• مفید، محمد بن محمد، اقسام المولی، بیروت، دارالمفید، 1414 ق.
• مفید، محمد بن محمد، الارشاد، بیروت، دار المفید، 1414ق.
• مفید، محمد بن محمد، الافصاح، بیروت، دارالمفید، 1414 ق