مقدمه
این نوشته بر آن است که، معنای لعن، اصل ورود و کاربرد آن را با تفحص در متون قرآنی و روایی روشن کند. سپس اهمیت تحفظ و عمل به این سنت را با توجه به وظیفه تأسی به سنت الهی در قرآن کریم ـ و بیان اقوال مفسرین عامه و خاصه ـ و تأسی به سنت رسول اکرم صلی الله علیه و آله، امیرالمؤمنین علیه السلام و اهل بیت علیهم السلام روشن کند.
بعضی از متکلمین امامیه مانند مرحوم علامه امینی در کتاب الغدیر به تثبیت این موضوع طبق منابع عامه پرداخته اند. در این نوشته سیره اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و آراءِ برخی علماءِ پیرو مکتبِ خلفاء را در این رابطه ذکر کرده ایم. سؤال اصلی ای که این نوشته آن را پی می گیرد همانا اصلِ «سنت بودن لعن» در قرآن و سنت است، بویژه در رابطه با «لعن شخصی» که در برخی موارد مورد نفی و انکار قرار گرفته است. در نهایت برخی از تلاش های پیروان مکتب خلفاء برای تبرئه اشخاصی که هدفِ لعن از سوی قرآن کریم، رسول خدا صلی الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام، بوده اند و توجیه و تأویل آیات و روایات وارده در این زمینه از طرف ایشان مورد نقد و بررسی قرار گرفته است.
معنای لعن
در لغت، لعن، به معنای طرد و دور شدن از خداوند متعال و از خوبی ها آمده است؛ صاحب مجمع البحرین می نویسد:
لعن، طرد از رحمت است، قول خداوند متعال که می فرماید: {خداوند آنان را به خاطر کفرشان لعن نمود}؛ یا دور ساخت و از رحمت خود طرد کرد… و لعن دور نمودن است … و عرب هنگامی که فردی از آن ها نافرمانی می کرد، او را از خود دور می کردند و طرد می نمودند تا مفاسد او دامن گیر ایشان نشود؛ و گفته می شد که این شخص، ملعونِ فلان قوم است».
و فرموده خداوند: {درخت واره ملعونه در قرآن} آن را ملعون قرار داده؛ زیرا اهل آن لعن شده اند و عرب به هر چیز زشتی ملعون می گوید.(1)
ابن اثیر لعن را این گونه معنا می کند: «أصل اللعن الطرد والإبعاد من الله؛ ومن الخلق السبّ والدعاء».(2)
ابن منظور می نویسد: «اللعن الإبعاد والطرد من الخیر؛ وقیل: الطرد و الإبعاد من الله، ومن الخلق السب والدعاء. واللعنة الاسم، والجمع لعان ولعنات و… اللعنة الدعاء علیه».(3)
او در توضیح آیه: {وَ يَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُونَ} بعد از نقل دو روایت می گوید: «وقیل اللاعنون کلّ من آمن بالله من الإنس والجن والملائکة»!(4)
در اصطلاح قرآن و روایات نیز کاربرد لعن در مورد شخصی است که او را از رحمت خدا و هر خیر و خوبی به دور می خواهند.(5)
بررسی اهمیت لعن
این بخش از مقاله بر آن است که نشان دهد نه تنها لعن در فرهنگ اسلامی مطرح شده است، بلکه در قرآن کریم و سنت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله جایگاهی ویژه و کاربردی مهم دارد. از همین رو، اهل بیت گرامی ایشان علیهم السلام هم از این سنت بهره برده و موارد حساس را با بهره گیری از این سنت گوشزد و یادآوری کرده اند.
1 – لعن در قرآن
در قرآن کریم آیات بسیاری در مورد لعن آمده است. نزدیک به چهل آیه در قرآن کریم کلماتی را از ماده لعن دربردارد. گاه قرآن ماجرایی را مطرح کرده و در آن ماجرا به لعنِ مخالفان امر کرده،(6) گاه خداوند متعال خود، گروهی ستمکار را لعن نموده و در برخی موارد از عمل انبیاء و صالحین به این سنت گزارشی نقل کرده است.(7) به چند مورد از این آیات اشاره می کنیم:
1 – 1 – آیه {إِنَّ الَّذينَ يُؤْذُونَ اللهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللهُ فِي الدُّنْيا وَ اللأخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهيناً} (8)
در این آیه خداوند متعال به صراحت کسانی را که خدا و رسولش را ایذاء می نمایند، مورد لعن قرار می دهد و آن لعن را نه تنها در دنیا بلکه در آخرت هم جاری می داند و برای آن افراد وعده عذابی سخت را می دهد. بر اساس تفاسیر علما، منظور از ایذاء خدا، هر عملی است که زمینه ساز ناراحتی رسول خدا را در پی داشته باشد. همچنین آیه شریف تصریح بر این مطلب دارد که ایذاء رسول بالاستقلال نیز همان تبعات ایذاء خداوند متعال را در پی خواهد داشت.
در توضیح آیه، ابن کثیر دمشقی از علمای عامه تصریح دارد:
… قال العوفي عن ابن عباس في قوله تعالى: {إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللهَ وَ رَسُولَهُ}: نزلت في الذين طعنوا على النبي ـ صلى الله عليه و سلم، في تزويجه صفية بنت حيي بن أخطب . و الظاهر أن الأية عامة في كل من آذاه بشيء. و من آذاه فقد آذى الله كما أن من أطاعه فقد أطاع الله… .(9)
این مطلب حاکی از آن است که برخلاف نظر بعض علمای اهل سنت که لعن را تنها در مورد غیر مسلمانان جائز می دانند، در برخی موارد آیاتِ لعن در قرآن و همچنین روایاتِ لعنِ نبوی، به صورت شخصی و خطاب به بعضی از مسلمانان بدکار نازل و صادر شده است.
1 – 2 – آیه {إِنَّ الَّذينَ يَكْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَيِّناتِ وَ الْهُدى مِنْ بَعْدِ ما بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتابِ أُولئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ يَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُونَ}.(10)
این آیه نیز به طور مطلق کسانی را که بینات و هدایت الهی را بعد از بیان آن کتمان کنند مورد لعن از جانب خدا و تمامی لعن کنندگان معرفی می کند.(11)
همان طور که گفته شد ابن منظور هم در توضیح قسمت اخیر آیه {… وَ يَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُونَ} بعد از آوردن دو نقل می گوید: «و قیل: اللاعنون کلّ من آمن بالله من الإنس والجن والملائکة».(12)
این معنا به سادگی در این فراز قابل برداشت است که هرکس به خدا ایمان دارد، برطبق آیات قرآن موظف به لعن برکسانی است که خداوند متعال آن ها را لعن کرده است. البته شکی نیست که خود رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در صدر ایمان آورندگان به حق تعالی بوده و تاریخ و روایات این مطلب را تأیید می کنند که ایشان به این سنت الهی عامل بوده اند.(13)
1 – 3 – آیه {وَ الَّذينَ يَرْمُونَ أَزْواجَهُمْ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُمْ شُهَداءُ إِلاَّ أَنْفُسُهُمْ فَشَهادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهاداتٍ بِاللهِ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقينَ وَ الْخامِسَةُ أَنَّ لَعْنَتَ اللهِ عَلَيْهِ إِنْ كانَ مِنَ الْكاذِبينَ}.(14)
این آیه و آیات هم ردیف آن در سوره نور ویژه بحث فقهی است قسم یاد کردن میان زوج و زوجه و لعن کردن هرکدام از آن ها خود را، در هنگام اتهام و رفع آن است. در موردی، شخص مسلمان باید ـ به دستور قرآن ـ خود را لعن کند! نکته حائز اهمیت که در ادامه به آن خواهیم پرداخت این است که مخاطب این آیه مرد و زن مسلمانند و نه کافر.(15)
2 – سیره عملی رسول خدا صلی الله علیه و آله
لعن جزء سیره عملی قطعی رسول خدا صلی الله علیه و آله است. طوری که تمامی منابع و مصادر عامه و خاصه روایاتی را که حاوی لعن است از آن حضرت نقل کرده اند. در این قسمت چندین نمونه از مواقفی را که روایات لعن از آن حضرت صادر شده، از منابع مهم اهل سنت ذکر می کنیم؛
رسول خدا صلی الله علیه و آله لعن کرد :
1 -کسانی که از پیوستن به لشکر اسامه سر باز زدند.(16)
2 – لعن کنندگان علی بن ابی طالب علیه السلام.(17)
3 – مردانی که خود را به زنان شبیه سازند و آن گروه از زنانی که خود را به مردان.(18)
4 – مردی که لباس زنانه به تن کند و زنی که لباس مردانه.(19)
5 – کسی که میان پدر و فرزند و یا دو برادر جدایی افکند.(20)
6 – کسی که ربا می خورد و موکل و شاهد و نویسنده او.(21)
7 – آن که افراد را برای فعل حرام به هم برساند… .(22)
8 – آن که به نبش قبور دست بزند.(23)
9 – هر آن که رشوه داده و هر آن که رشوه بگیرد.(24)
10 – ده طائفه در رابطه با خَمر؛ سازنده و نوشنده و حمل کننده و نوشاننده و فروشنده و… .(25)
11 – کسی که ذی روحی (جانداری) را هدف تیر قرار دهد.(26)
12 – کسی که در صورت موجودی زنده داغ نهد.(27)
بر این ها بیفزاییم که آن حضرت بیست و چهار خصلت را لعن نموده و فرمودند: لعنت خدا و ملائکه و مردمان بر کسی باد که چیزی از حق مرا کم گذارد و کسی که… .(28)
همچنین مناوی از علمای عامه در کتاب خویش، در حرف اللام، سی و شش روایت را در لعن، از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل کرده و شرح می دهد.(29)
سخنان رسول خدا صلی الله علیه و آله در لعن، دامان تعداد کثیری از افراد امت اسلامی را می گیرد؛ از جمله در خصوص لعنِ امیرالمؤمنین علیه السلام از جانب معاویه و طرفداران او. هم چنین تعداد کثیری از روایان حدیث پیروان مکتب خلفاء، طبق اعتراف رجالیون عامه، همیشه امیرالمؤمنین علیه السلام را لعن می کردند. این در حالی است که رجالیون عامه بر این مطلب اتفاق نموده اند که «هر که احدی از صحابه را تنقیص کند زندیق است»؛(30) و یا «هر که احدی از صحابه را تنقیص کند مسلمان بودنش محل اشکال است».!(31)
3ـ لعن شخصی
بعضی از علمای عامه مانند غزالی قائلند که «لعن به صورت تعیین جایز نیست مگر در مورد کافر».(32)
باید گفت در این دیدگاه طایفه بزرگی از روایات و حتی سیره علمای عامه نادیده گرفته شده است. بررسی سیره پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نشان می دهد بعضی اشخاص اصطلاحاً به صورت «تعیین» و مشخص از جانب آن حضرت نام برده شده و مورد لعن قرار گرفته اند. حَکَم و فرزندش مروان، معاویة بن ابی سفیان، پدرش و برادر او نمونه هایی شناخته شده در تاریخ اسلام از اشخاصی اند که رسول خدا صلی الله علیه و آله ایشان را لعن کرده اند.
از جمله اشخاص و گروه های مشخصی که آن حضرت ایشان را لعن نموده اند موارد ذیل را می توان برشمرد؛
1 – ابوسفیان؛(33)
2 – معاویه؛(34)
3 – یزید (برادر معاویه)؛(35)
4 – حَکَم و آن چه از صلب او خارج شود مگر تعدادی اندک.(36)
5 – مروان، که وی را وزغ بن وزغ و ملعون بن ملعون خواندند.(37)
6 – قبیله رعل؛(38)
7 – قبیله ذکوان؛(39)
8 – قبیله عضل؛(40)
9 – قبیله لحیان؛(41)
10 – قبیله عصیه؛(42)
11 – أبا الأعور السلمي؛(43)
12 – عمروبن عاص؛(44)
13 – حضرت هنگامی که بر الاغی عبور نمودند که بر صورتش داغ نهاده شده بود، فرمودند: خدا لعنت کند آن کسی را که این حیوان را داغ نهاده.(45)
این عمل جزء سیره رسول خدا صلی الله علیه و آله بوده است فلذا لعن به صورت تعیین [یعنی در مورد فردی معیّن و مشخص] نمی تواند محل اشکال قرارگیرد.(46)
4 – سیره عملی امیرالمؤمنین علیه السلام
رفتار و سیره امیرالمؤمنین علیه السلام به عنوان شخصیت اول اهل بیت علیهم السلام و خلیفه و جانشین رسول خدا صلی الله علیه و آله بسیار مهم و قابل استناد است. امیرالمؤمنین علیه السلام نیز از روش و سیره رسول خدا صلی الله علیه و آله در لعن پیروی کرده و موارد متعددی در این زمینه از ایشان نقل شده است. از جمله ابن عبد البر از علمای عامه نقل می کند:
روی عن علي، أنه کان یقنت أیام صفین بعد انصرافه منها یدعو علی قوم و یلعنهم، کرهتُ ذکرهم»؛(47) «از علی [علیه السلام] نقل شده است که او در ایام بازگشت از نبرد صفین گروهی را نفرین نموده و لعن می کرد که من دوست ندارم نام ایشان را ذکر کنم».
جالب این که او بر مبنای سنت حذف و سانسور که ابن بطه و سائر علمای عامه بر آن فتوا داده اند، خوش ندارد اسامی افرادی را که امیرالمؤمنین علیه السلام آن ها را لعن می نمودند ذکر کند!
در روایت دیگری هم که شافعی آن را در کتاب الاُمّ نقل کرده، اصل لعن از سوی امیرالمؤمنین علیه السلام نسبت به گروهی ثابت است، اما اسامی گروهِ موردِ لعن حذف شده و به فلان و فلان تبدیل شده است: «أن علياً ـ رضي الله عنه، قنت بهم فدعا على قوم يقول: اللهم العن فلاناً بادئاً وفلاناً… حتى عدّ نفراً».(48)
5 – سیره عملی اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه و آله
اهل بیت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نیز این سنت الهی و نبوی را تبعیت می کردند. این خود نشان دیگری از مشروعیت این سنت محسوب می شود. به عنوان نمونه به بعضی از این موارد اشاره می شود:
1ـ5ـ حضرت امام صادق علیه السلام فرمودند: «لَعَنَ اللهُ قَاطِعِي سُبُلِ الْمَعرُوفِ». قِيلَ وَ مَا قَاطِعُوا سُبُلِ الْمَعرُوفِ؟ قَالَ: «الرَّجُلُ يُصنَعُ إِلَيْهِ الْمَعْرُوفُ فَيَكْفُرُهُ فَيَمتَنِعُ صَاحِبُهُ مِنْ أَنْ يَصنَعَ ذَلِكَ إِلَى غَيرِه».(49)
2ـ 5 ـ هنگامی که معاویة بن عمار در مورد آداب ورود به حرم امام حسین علیه السلام از حضرت امام صادق علیه السلام سؤال می کند، حضرت در پاسخ می فرماید:
«إِذَا أَتَيت قَبْرَ الْحُسَيْنِ علیه السلام … تَقُولُ: السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ الله، لَعَنَ اللهُ مَنْ قَتَلَكَ، لَعَنَ اللهُ مَنْ شَرِكَ فِي دَمِكَ، لَعَنَ اللهُ مَنْ بَلَغَهُ ذَلِكَ فَرَضِيَ بِهِ، أَنَا إِلَى اللهِ مِنْ ذَلِكَ بَرِيءٌ».(50)
این گروه روایات، در کتب و منابع روایی فراوان نقل شده و اصل آن فوق حد تواتر است.
6 – سیره عملی اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله
از آن جایی که عمل صحابه نزد اهل سنت دلیل مشروعیت احکام شمرده می شود، به جهت اثبات رایج بودن عمل به سنت لعن در میان اصحاب، به مواردی از سیره عملی ایشان استناد می کنیم؛
1ـ 6ـ نمونه ای از سیره خلیفه دوم در لعن
ابن عباس می گوید هنگامی که به گوش عمربن خطاب رسید که سمره، خمر خریده، گفت: قاتل الله سمرة! ألم يعلم أن رسول الله ـ صلّى الله عليه و سلّم، قال: «لعن الله اليهود، حرمت عليهم الشحوم فجملوها فباعوها»؟(51)
هم چنین از ابن مسعود ـ که از مشاهیر اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله است ـ نقل شده که می گفت: «چرا شخصی را که رسول خدا او را لعن کرده است، لعن نکنم»؟!(52)
روایت دیگری نشان می دهد عده ای از این کارِ ابن مسعود دلگیر بوده و بر او ایراد می گرفته اند :
…عبدلله بن مسعود، قال: لعن الله الواشمات والمستوشمات والنامصات والمتنمصات والمتفجلات للحسن المغیرات خلق الله. قال: فبلغ ذلک امرأة من بنی یعقوب، فأتته، فکلمته، فقال (عبدالله ): ومالی لا ألعن من لعن رسول الله وهو فی کتاب الله».(53)
از عایشه نیز که مرجع فتوایی پیروان مکتب خلفاست مواردی در لعن نقل شده است. از جمله هنگامی که در مورد عمروعاص نزد او کلامی نقل شد، عایشه صراحتاً گفت: خداوند عمروعاص را لعنت کند… !(54)
7 – سیره عملی و آرای علمای اهل سنت
مناوی از علمای مشهور اهل سنت می گوید : رسول خدا صلی الله علیه و آله گروه ها و اصناف زیادی را لعن کردند که تعداد آن ها از بیست گروه فراتر رفته است، که اکثر ایشان را ذکر خواهیم نمود. اما در مورد جواز اهل معصیت از کسانی که اهل قبله اند (یعنی مسلمانان) به صورت تعیین و مشخص و یا به صورت جنس (عمومِ یک گروه)، باید گفت لعن به صورت جنس جائز است و لعن به صورت تعیین نیز وابسته به سماع از شارع است و قیاسی نیست.(55)
روایت مشهور دیگری را علمای اهل سنت نقل کرده اند که شرح این روایت توسط سرخسی ـ نویسنده المبسوط ـ از علمای عامه مسأله را روشن می نماید. او در توضیح روایت: «الفتنة نائمة لعن الله من أیقظها»؛ می گوید: «فمن کان ملعوناً علی لسان صاحب الشرع ـ صلوات الله علیه ـ یقاتل معه.»؛56 «لازم است با کسی که از سوی صاحب شرع [رسول خدا صلی الله علیه و آله] لعن شده است قتال نمود»!
این جمله بسیار مهم و حساس، حاکی از آن است که صاحب المبسوط نیز زیربار روایتِ ساختگیِ تبدیل لعن به رحمت نرفته و برداشت او نیز از سیره پیامبر این نیست که آن حضرت کسی را که مستحق لعن نبوده است مورد لعن قرار می داده اند!
نووی نیز در شرح خویش بر صحیح مسلم، برخی از اقسام لعن را مباح شمرده و آن را وارد در شرع می داند و عده ای از ملعونین بر لسان صاحب شرع را نام می برد.(57)
تفتازانی از علمای عامه در مورد ظلم به اهل بیت علیهم السلام و جواز لعن بر ظالمین به ایشان می نویسد :
اما ظلمی که بعد ایشان [صحابه] به اهل بیت پیامبرـ صلی الله علیه و سلم ـ اتفاق افتاد، آن گونه آشکار است که راهی برای پنهان سازی آن نیست، و آن گونه شنیع و زشت است که جای اشتباه در رأی و نظر نیست؛ و دور نبود که جمادات و جنبندگان به آن شهادت دهند، و هر آن که در آسمان و زمین بود بر ایشان بگرید، و کوه ها از غم ایشان ناله کنند، و صخره ها شکافته شوند. زشتی این کار با گذشت ماه ها و سال ها همچنان باقی مانده است؛ پس لعن و نفرین باد بر هر کسی که در این کار شرکت کرد، یا به آن رضایت داد، یا در این زمینه کوششی کرد؛ پس عذاب آخرت از این نیز شدید تر و پایدارتر است.
او در ادامه، در کتاب شرح المقاصد خویش، پس از لعنِ بر مسببین واقعه عظیم عاشوراء می گوید:
علت این که لعن بر یزید ـ با آن همه جنایاتی که انجام داده است ـ از طرف علمای مذهب ما منع شده، این است که مبادا کار این لعن بالا گرفته و سراغ افراد بالا و بالاتر هم برود!(58)
بنابراین، تفتازانی نیز اصل لعن را رد نکرده و تنها علت عدم تحقق آن در مورد یزید را موردی غیر از نهی تشریعی می داند.
8 – منع تدوین حدیث
باید گفت انتظار این که لعن های صادره از رسول خداصلی الله علیه و آله و دیگران به زیان خلفاء و پیروان ایشان، در منابع و مصادر عامه به طور جامع و کامل ثبت شده باشد انتظاری بس غیر واقعی است؛ از همین رو، ضروری است اشاره ای کوتاه به منع تدوین حدیث داشته باشیم:
بررسی اجمالی فضای حدیث نگاری و تاریخ نگاری عامه نشان می دهد با وجود این که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله، امیرالمؤمنینعلیه السلام ، اهل بیت پیامبرعلیهم السلام و یا دیگر مسلمانان به سنت الهی لعن عمل نموده اند، اما آن هنگام که این لعن دامن خلفاء و اطرافیان ایشان را گرفته و از این جهت احساس خطر نموده اند، نویسندگانی به حذف، کتمان و تحریفِ حقائق در این زمینه دست زده اند؛ لذا به صورت مختصر اشاره می کنیم که یک حدیث یا نقل تاریخی پس از عبور از چه گذرگاه های سختی اجازه ثبت و ضبط در کتب و منابع پیروان مکتب خلفاء را می یافت.
طبق گزارش های تاریخی، خلیفه اول (ابوبکر) به این بهانه که ممکن است احادیثی که جمع کرده، صحیح نباشد، همۀ آن احادیثی را که جمع نموده بود در آتش سوزانید.(59) او دستور داد: « از پیامبر حدیث نقل نکنید و به قرآن مشغول باشید.».(60)
خلیفه دوم (عمر) نیز که در هنگام وفات پیامبر شعارِ «حَسْبُنَا كِتَابُ الله» را داده بود، سیاست منع نقل و کتابت حدیث را در دوران حکومتش به شدت دنبال می کرد و می گفت:
من می خواستم سنن رسول خدا را بنویسم، لیکن امت های گذشته را به یاد آوردم که با نوشتن بعضی کتاب ها و توجه زیاد به آن ها از کتاب آسمانی خود باز ماندند، لذا من هرگز کتاب خدا را با چیزی درهم نمی آمیزم.(61)
در ادامه، معاویه تمام نیروی خود را در این راه به کار گرفت و برای رسیدن به اهداف خویش دستگاه های حدیث سازی به راه انداخت و کار را به آن جا رسانید که ابوهریره بیش از پنج هزار و سیصد حدیث، عبدالله بن عمر بیش از دو هزار حدیث، عائشه و انس بن مالک هر یک بیش از دو هزار و سیصد حدیث جعلی و دروغین به رسول خدا صلی الله علیه و آله نسبت دادند.(62)
در میان این روایات جعلی ـ که این نوشته مجال پرداختن به آن ها را ندارد(63)ـ روایتی در جهت تضعیف و بی اعتبار نمودن لعن از سوی عامه بسیار مورد استفاده قرار گرفت. از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت کردند که آن حضرت از خدای خویش درخواست کرد که: «خداوندا! نکوهش و نفرین هایی را که من از روی خشم و غضب نثار مؤمنان می کنم، سبب پاکی و مایه برکت آنان قرار بده!»(64) این حدیث را در بخش پایانی مقاله بررسی خواهیم کرد.
این روند حقیقت زدایی نزد عامه همچنان ادامه یافت. برخی علمای عامه برای حذف بسیاری از حقائق، صریحاً حکم به کتمان آن ها کردند به طوری که این قضیه نزد علمای عامه به یکی از ضوابط اساسیِ تألیف تبدیل شد. برخی از فتاوای علمای عامه در این باره چنین است:
ابن بطه می نویسد: «این قانونی مقرر و مورد اتفاق امت است که خواندن، نوشتن، بازگو کردن و گوش دادن به وقائع صفین، جمل، حدیث الدّار و… ممنوع است».(65) سپس تعدادی از بزرگان عامه مانند احمد بن حنبل، مالک بن انس، سفیان ثوری و عدۀ دیگری را نام می برد که همه بر این فتوی متفقند.(66)
غزالی به محدثین توصیه می کند: «نباید آن چه [از مخصاصمات] در میان سلف [یعنی صحابه] اتفاق افتاده ذکر شود»!(67)
همچنین غزالی فتوا به حرمت نقلِ ماجرای شهادت امام حسین علیه السلام و هر آن چه از مشاجرات و خصومت ها بین صحابه بوده، داده است.(68)
ذهبی نیز قاعده ای مقرر مبنی بر کتمان حقایق اعلام می کند.(69)
لذا انتظاری غیر واقعی است که لعن هایی که از رسول خدا صلی الله علیه و آله و دیگران به زیان خلفاء و پیروان ایشان صادر شده، در منابع و مصادر عامه به طور جامع و کامل ثبت شده باشد.
9 – تحریف و کتمان نسبت به سنت لعن
باید گفت آن چه از کتب علماء و پیروان مکتب خلفاء برمی آید جز این نیست که ایشان برای رهانیدن بزرگان مکتب خویش که هدفِ لعنِ رسول خدا صلی الله علیه و آله بوده اند، تمامی تلاش خود را به کار بسته و راه های متعددی را در پیش گرفته اند؛ زیرا اثبات وجود لعن در مورد ایشان ضربه سهمگینی به مشروعیت حکومت های شکل گرفته پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله می زند. در این زمینه می توان به ترفند «از اعتبار انداختن قول و فعل رسول خدا صلی الله علیه و آله به دست خود آن حضرت» اشاره کرد؛ در این روش سعی شده است با جعل احادیثی از زبان خود رسول خدا صلی الله علیه و آله، گفته شود که افعال و اقوال ایشان همیشه هم خالی از خطا و اشتباه نیست! تا از این طریق مواردی از سنت آن حضرت که با سیاست مکتب خلفاء در تعارض است توجیه شود.
نمونه هایی از این احادیث را نقل و بررسی می کنیم:
1ـ 9ـ پیروان مکتب خلفاء حدیثی از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل کرده اند که:
«إن رسول الله كان يغضب فيلعن ويسب ويؤذي من لا يستحقها، فدعا الله أن تكون لمن بدرت منه زكاة وطهوراً»!(70)
بزرگ ترین توجیه علمای عامه در خصوص لعن های صادره از رسول خدا صلی الله علیه و آله این است که ایشان در حال غضب از حال عادی خارج می شدند! و کلماتی بر زبان جاری می کردند که گاهی خلاف واقع! بوده و گاهی به لعن و فحاشی بی جا و ایذاءِ بدون موردِ دیگران! منجر می شد.
می دانیم که قرآن کریم ساحت رسول خدا صلی الله علیه و آله را از این مسائل مبرا دانسته است. قرآن کریم می فرماید: {وَ الَّذينَ يُؤْذُونَ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ بِغَيْرِ مَا اكْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبينا}.(71)
یا چگونه می توان این نسبت های ناروا را به پیامبری داد که قرآن کریم در مورد او می فرماید: {وَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظيمٍ}؛(72) {وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى * إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحى}؛(73) { لَقَدْ كانَ لَكُمْ في رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَة}؛(74)
مصادر مهم مکتب خلفاء نیز روایاتی از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل کرده اند که صریحاً با محتوای این روایت در تعارض است. به عنوان نمونه ابوداود (یکی از مؤلفین صحاح سته) در سنن خویش و غزالی از دیگر علمای مکتب خلفاء در کتاب احیاء العلوم خود آورده اند که :«قال رسول الله لعبدالله بن عمربن العاص: اکتب عنّی فی الغضب والرضا، فوالذی بعثنی بالحقّ نبیّا مایخرج منه إلا حق ـ وأشار إلی لسانه».(75)
و اما در مورد ایذاءِ بدون موردِ دیگران که به رسول اکرم صلی الله علیه و آله نسبت داده شده، غیر از آیه 58 سوره احزاب که ذکر شد، این روایت نیز مورد اتفاق مسلمین است که آن حضرت فرموده اند: «المسلم من سلم المسلمون من لسانه ویده».(76)
آیا پیامبری که مقام یک مسلمان را والاتر از آن معرفی می کند که سایر مسلمین از دست و زبانش در ناراحتی باشند، آداب ابتدایی مکتب خود را رعایت نمی کند! روشن است که در این دیدگاه برای رسول خدا صلی الله علیه و آله حتی به اندازه مسلمانی عادی! شأن و منزلت مراعات نشده است.
بخاري و مسلم در صحاح خود روایت دیگری جعل کرده اند که قلم از نوشتن آن شرم می کند! آنان با نقل این روایت سعی در ادامه این تلاش مذبوحانه نموده و آورده اند که: «اليهود سحّروا الرسول حتّى ليخيل إليه أنه يفعل الشئ وما فعله»!(77)
اما قرآن کریم در پاسخ این اتهامِ ناصحیح، می فرماید: {این افراد ظالم و مشرک هستند که چنین نسبتی (مسحور بودن) به آن حضرت می دهند}؛{إِذْ يَقُولُ الظَّالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلاَّ رَجُلاً مَسْحُوراً}.(78)
این تلاش ها از سوی پیروان مکتب خلفاء تاجایی پیش می رود که حتی اول شخصیت عالم اسلام رسول خدا صلی الله علیه و آله را نیز زیر سؤال برده و آن حضرت را فردی بی ثبات، غیر قابل اعتماد، مسحور و بی اطلاع از مسائل ابتدایی ـ چه رسد به اطلاع از مغیبات الهی ـ و فردی که فحّاشی و ایذاء دیگران جزئی از شخصیت او را تشکیل می دهد، معرفی می کنند!
اما در مورد این ادعا که آن حضرت کسانی را لعن می نمودند که مستحق لعن نبوده اند! باید گفت که احتمالاً جاعلان این روایت، روایت دیگری را که در این زمینه نقل شده، فراموش کرده اند:
«إنّ العبد إذا لعن شيئاً صعدت اللعنة إلى السماء، فتغلق أبواب السماء دونها، ثم تهبط إلى الأرض فتأخذ يمنة ويسرة، فإن لم تجد مساغاً رجعت إلى الذي لعن، فإن كان أهلاً، وإلا رجعت إلى قائلها».(79)
آیا رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده خویش را فراموش نموده اند که لعن بی مورد به لعن کننده باز می گردد!؟
آیا پیروان مکتب خلفاء در مقابل روایت دیگری که خودشان از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل کرده اند که: «إنّ الله عزّوجل إختارنی وإختار لی أصحابی، فجعل لی منهم وزراءً وأختاناً وأصهاراً؛ فمن سبّهم فعلیه لعنة الله والملائکة والناس أجمعین ولایقبل الله منه یوم القیامة».(80) می توانند ادعا کنند که پیامبر هرکه را لعن نموده اند بعدها برای او از خدا طلب رحمت کرده اند!؟
به عبارت دیگر آیا آنها خود معتقدند که می توان صحابه را سبّ کرد و سپس مورد رحمت خدا قرار گرفت!؟ می دانیم که چنین ادعایی خلاف مبانی مکتب خلفاء و مناقض نظریه مقبول و مطلوب ایشان (نظریه عدالت صحابه) است و در نتیجه خودشان هم نمی توانند قائل به آن دسته روایات ساختگی در تبدیل شدن لعن به طهارت(81) باشند.
اما در مورد روایتی که در سیره عملی رسول خدا صلی الله علیه و آله، در اختلاف میان عبد الرحمن پسر ابوبکر و مروان مطرح شد(82) باید گفت اگر روایتِ تبدیل لعن به زکاة و طهارت واقعیتی داشت، به طور حتم مروان به دفاع از خود و پدرش که هردوشان مورد لعن رسول خدا صلی الله علیه و آله قرار گرفته بودند می پرداخت و متذکر این روایت می شد که لعن از جانب رسول خدا صلی الله علیه و آله موجب پاکی و رحمت الهی می شود! اما می بینیم که چنین اتفاقی نمی افتد و او پاسخی برای لعنِ پیامبر در مورد خویشتن و پدرش ندارد!
در مورد روایت منقول از عائشه که «لعن رسول الله الحکم و مروان فی صلبه، فمروان قصص (أو فضض) من لعنة الله عزوجل»؛(83) باید پرسید: آیا عایشه ـ مرجع دینی مکتب خلفاء ـ از برگشتن رسول خدا صلی الله علیه و آله از قولشان در مورد لعنِ افراد، بی اطلاع بود که روایت ملعون بودن مروان در لسان رسول خدا صلی الله علیه و آله را باز هم نقل می کند! یا روایت بازگشت رسول خدا صلی الله علیه و آله از فرمایششان روایتی ساختگی است که حتی به گوش عایشه هم نرسیده است!؟
اما در مورد روایت «إن رسول الله كان يغضب، فيلعن، ويسبّ، ویؤذی من لا یستحقها، فدعا الله أن تكون لمن بدرت منه زكاة وطهوراً»؛(84)
طبق بیان قرآن کریم و رسول خدا صلی الله علیه و آله، ایشان همواره فرمایش خویش را به تبع وحی الهی بیان می فرمودند.(85) سؤال اینجاست که اگر رسول خدا صلی الله علیه و آله این لعن را به دستور و حکم الهی انجام داده اند، چگونه می توان پذیرفت که پس از مدتی از این حرف بازگردند و مطلبی خلاف آن را به خداوند متعال نسبت دهند!؟
آیا ایشان این نسبت را به خدا هم می دهند!؟
آیا اساساً خداوند متعال به چنین مطلبی امر نموده است!؟ یا این که شاید خداوند متعال از آینده خبر نداشته است! و کسی را لعن نموده و سپس از آن کار پشیمان شده و به رسولش هم دستور عقب نشینی داده است!؟
می دانیم که این نسبت ها در مورد ذات باری تعالی جای طرح نداشته و مطرح کنندگان و جعل کنندگان این روایات، به تبعات جعل آن توجه ننموده اند. قرآن کریم در مورد پیامبرگرامی اسلام صلی الله علیه و آله هم می فرماید: {وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاويلِ * لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْيَمين * ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتين}.(86)
شاید بتوان گفت علت مهم دیگری که باعث می شود پیروان مکتب خلفاء به سادگی به خودشان اجازه دهند این گونه مسائل را در مورد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله مطرح کنند این است که شخصیت، شؤون و مقامات والای آن حضرت به هیچ وجه در مکتب خلفاء شناخته نشده است. بلکه بررسی روایات و آرای علمای ایشان نشان از آن دارد که در فضای فکری و اعتقادی عامه، حرکتی حساب شده در جهت واژگون نمودن تصویر آن حضرت انجام شده که توضیح این امر خود مجالی دیگر می طلبد.
نتیجه
با همه تلاش هایی که در دوران منع تدوین حدیث و پس از آن برای محو برخی سنت های رسول خداصلی الله علیه و آله انجام گرفته، با این حال روشن شد که لعن از سنت های الهی در قرآن کریم و از جمله سنت های رسول خداصلی الله علیه و آله بوده است. همچنین روشن شد لعن به صورت تعیین (یعنی لعنِ یک شخصِ معین) نهی شرعی نداشته، بلکه مورد عمل رسول خدا صلی الله علیه و آله و اهل بیت ایشانعلیهم السلام هم بوده است.
پی نوشت ها :
1. اللعن: الطرد من الرحمة؛ قوله: {لعنهم الله بكفرهم} [2/88]؛ أی أبعدهم و طردهم من الرحمة… و اللعن، الإبعاد،… و كانت العرب إذا تمرد الرجل منهم أبعدوه منهم و طردوه، لئلا تلحقهم جرائره؛ فیقال لعن بنی فلان…. قوله {و الشجرة الملعونة فی القرآن} [17/60]؛ جعلها ملعونة؛ لأنه لعن أهلها… و العرب تقول لكل كریه ملعون.(الطریحی، مجمع البحرین 6/309).
2. ابن اثیر، النهایة، 4/256.
3. ابن منظور، لسان العرب، ماده «لعن»، 13/387.
4. همان 13/387.
5. بقره / 88، 89، 159، 161. مجلسی، محمد تقی، روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، 1/ 106: «اللعن هو البعد عن رحمة الله»،
6. مانند آیه مباهله؛ آل عمران /61 و نور/ 6 و7.
7. مانند آیه {لُعِنَ الَّذینَ كَفَرُوا مِنْ بَنی إِسْرائیلَ عَلى لِسانِ داوُدَ وَ عیسَى ابْنِ مَرْیَمَ ذلِكَ بِما عَصَوْا وَ كانُوا یَعْتَدُون}. مائده/78.
8. احزاب/57.
9. ابن كثیر، تفسیر القرآن العظیم، 6/424 [سوره الأحزاب: الأیات 57 ـ 58] و در چاپ دیگر، 3/ 525. در منابع معتبر عامه این روایت از رسول خداصلی الله علیه و آله نقل شده است که حضرت فرمودند: «فاطمة بضعة منی، من آذاها فقد آذانی» یا «من أغضبها فقد أغضبینی»؛ بخاری، الجامع الصحیح، 4/210 و 219؛ احمد بن حنبل، المسند، 4/5؛ مسلم، الجامع الصحیح، 7/ 141. همچنین در همین منابع نقل شده است که خلیفه اول و دوم باعث ایذاء و غضب حضرت صدیقه کبریعلیهم السلام شدند: بخاری، الجامع الصحیح، 5/82؛ احمدبن حنبل، المسند 1/6؛ مسلم، الجامع الصحیح، 5/ 154. جمع آیه و روایت به وضوح دلالت بر این دارد که کسانی که موجب ایذاء حضرت صدیقه کبریعلیهم السلام شده اند، موجبات ایذاء خداوند متعال و رسول گرامی اوصلی الله علیه و آله را فراهم آورده و به تبعات نازل در آیه شریفه گرفتار خواهند بود.
10. بقره /159.
11. در اینجا هم اشاره ای به این مطلب دیده می شود که مؤمنان از طرف خدای متعال مأمور به انجام لعن هستند و این که کتمان کننده حقیقت به طور مطلق، اعم از کافر و مسلمان مورد لعن قرار می گیرد، همان گونه که ابن کثیر هم آورده :«…و قال أبو العالیة و الربیع بن أنس و قتادة: {وَ یَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ}؛ یعنی تلعنهم الملائكة و المؤمنون. و قد جاء فی الحدیث: أن العالم یستغفر له كل شیء، حتى الحیتان فی البحر. و جاء فی هذه الأیة أن كاتم العلم، یلعنه الله و الملائكة و الناس أجمعون و اللاعنون أیضا، و هم كل فصیح و أعجمی، إما بلسان المقال أو الحال أو لو كان له عقل و یوم القیامة و اللّه أعلم». ابن كثیر تفسیر القرآن العظیم1/343.
هم چنین فخر رازی به عموم آیه تصریح دارد: فی قوله: {إِنَّ الَّذِینَ یَكْتُمُونَ} قولان: أحدهما أنه كلام مستأنف یتناول كل من كتم شیئاً من الدین؛ والثانی…. والأول أقرب إلى الصواب لوجوه؛ أحدها: أن اللفظ عام و العارض الموجود، و هو نزوله عند سبب معین لا یقتضی الخصوص على ما ثبت فی أصول الفقه أن العبرة بعموم اللفظ لا بخصوص السبب؛ و ثانیها: أنه ثبت أیضاً فی أصول الفقه أن ترتیب الحكم على الوصف مشعر بكون الوصف علة لذلك الحكم لا سیما إذا كان الوصف مناسباً للحكم. و لا شك أن كتمان الدین یناسبه استحقاق اللعن من الله تعالى. و إذا كان هذا الوصف علة لهذا الحكم وجب عموم هذا الحكم عند عموم الوصف. و ثالثها: أن جماعة من الصحابة حملوا هذا اللفظ على العموم، و عن عائشة ـ رضی الله عنها، أنها قالت: من زعم أن محمداً ـ علیه الصلاة و السلام ـ كتم شیئاً من الوحی فقد أعظم الفریة على الله، و الله تعالى یقول: {إِنَّ الَّذِینَ یَكْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَیِّناتِ وَ الْهُدى} فحملت الأیة على العموم. و عن أبی هریرة ـ رضی الله عنه، قال: لولا آیتان من كتاب اللّه ما حدثت حدیثاً بعد أن قال الناس: أكثر أبو هریرة؛ و تلا: {إِنَّ الَّذِینَ یَكْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَیِّناتِ وَ الْهُدى…}.
هم چنین طبری در جامع البیان فی تفسیر القرآن، 2/33، می گوید: «و هذه الأیة و إن كانت نزلت فی خاص من الناس، فإنها معنی بها كل كاتم علماً فرض الله تعالى بیانه للناس».
12. ابن منظور، لسان العرب، ماده «لعن»، 13/387.
13. در ادامه به روایات متعددی از رسول خداصلی الله علیه و آله در این زمینه اشاره خواهیم کرد.
14. سوره نور /6 و7.
15. محمدبن عقیل می گوید: «وأقوى حجة فی مشروعیة لعن المسلم المعین كتاب الله تعالى حیث قال فی یمین الملاعن {وَ الْخامِسَةُ أَنَّ لَعْنَتَ اللهِ عَلَیْهِ إِنْ كانَ مِنَ الْكاذِبینَ}. وقد حلف النبی ـ صلى الله علیه وآله ـ الملاعن مكرراً وجعل ذلك شرعةً باقیةً فی أمة محمد ـ صلى الله علیه وآله ـ الی یوم القیامة؛ والتعیین هنا بضمیر المتكلم أقوى من التعیین بالاسم العلم، كما هو مذكور فی محله من كتب العربیة؛ ولم یقل أحد من الأمة أصلاً بكفر الكاذب من المتلاعنین حتى یوجه قول الغزالی ومن تبعه «أن اللعن بالتعیین لا یجوز إلا على الكافر…». محمد بن عقیل، نصایح الکافیه، ص 29.
16. علامه مجلسی، بحارالانوار، 27/324؛ ابوالقاسم الکوفی، الاستغاثة، ص 21؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، 6/11 و 52 و 50؛ بحرانی، منار الهدى، ص 433؛ مفتاح باب حادی عشر، ص 197، تحقیق دكتر مهدی محقق؛ علامه مجلسی، حق الیقین، ص 178 و 182؛ شیخ حرعاملی، إثبات الهداة، 2/343 و 345 و 346، به نقل از منهاج الكرامة و از نهج الحق؛ شهرستانی، الملل والنحل، 1/29 و ط مصر 1/23؛ ایجی، شرح المواقف، 8/376؛ كفعمی، مجموع الغرائب، 288.
17. دارقطنی، العلل، 4/366.
18. ابن حزم، المحلی 11 / 392؛ شوکانی، نیل الأوطار، 6/343؛ بخاری، الجامع الصحیح، کتاب اللباس.
19. نووی، المجموع، 4 / 469: «رواه البخاری… رواه ابوداود باسناد صحیح… رواه ابوداود باسناد حسن…. »؛ نسائی، السنن الکبری، 5 / 397؛ ابن حجر، فتح الباری، 10 / 225.
20. دارقطنی، العلل، 7/217.
21. علامه حلی، نهایة الاحکام، 2/538؛ نووی، المجموع، 390/9.
22. محی الدین النووی، المجموع، 249/16.
23. قال ابن عبد البر: روی عن عائشة مسنداً. مالک، الموطّأ، 238/1.
24. قال الترمذی: هذا حدیث حسن صحیح. ابن قدامة، المغنی، 438/11؛ علامه مجلسی، بحارالأنوار، 101/274.
25. ترمذی و ابن ماجة آن را روایت کرده اند: شوکانی، نیل الأوطار، 251/5.
26. نسائی، السنن، 238/7؛ علامه مجلسی، بحارالانوار، 61/282.
27. مناوی، فیض القدیر، 351/5.
28. «ألا لعنة الله والملائكة والناس أجمعین على من انتقص شیئاً من حقی، وعلى من أبى عترتی، وعلى من استخف بولایتی، وعلى من ذبح لغیر القبلة، وعلى من انتقى من ولده، وعلى من برئ من موالیه، وعلى من سرق من منار الأرض وحدودها، وعلى من أحدث فی الاسلام حدثاً أو آوى محدثاً، وعلى ناكح البهیمةً وعلى ناكح یدهً وعلى من أتى الذكران من العالمینً وعلى من تحصر ـ ولا حصور بعد یحیى بن زكریا، وعلى رجل تأنث، وعلى امرأة تذكرت، وعلى من أتى امرأة وابنتها، وعلى من جمع الأختین إلا قد سلف، وعلى مغور الماء المنتاب، وعلى المتغوط فی ظل النزال، وعلى من آذانا فی سبلنا، وعلى الجارین أذبالاً، وعلى الماشین اختیالاً، وعلى الناطقین أشفاراً بالخنى، وعلى الشابین فضالاً، وعلى المعقوس نعالاً»؛ متقی هندی، کنزالعمال، 16/99؛ ابن حجر، الاصابة، 1/433.
29. مناوی، فیض القدیر، 5/340 ح 7250 ـ 5/352 ح 7286.
30. نقل از ابوزرعه با تصدیق ابن حجر عسقلانی. عسقلانی، الاصابة، 1/10؛ هیثمی، صواعق المحرقه، مقدمه ص ل.
31. نقل از احمد حنبل. مختصر تاریخ دمشق، 25/75. همچنین در کتب معتبر عامه می خوانیم: «من شتم أحداً… أو واحداً من الصحابه دجال ملعون لایصح الحدیث عنه». رک عسقلانی، تهذیب التهذیب و مزّی، تهذب الکمال، ترجمه تلید بن سلیمان. نیز رک: علامه امینی، الغدیر، 10 /260.
32. ابن حجرهیثمی، الصواعق المحرقه، ص 222.
33. علامه امینی، الغدیر، 10/169؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، 15 / 175؛ ابن جوزی، تذکرة الخواص، 201.
34. همان.
35. همان.
36. حاکم، المستدرک، 481/4؛ قاضی نعمان، شرح الاخبار، 150/2؛ نیز رک: عسکری، معالم المدرستین، 157/2 به نقل از بلاذری؛ أنساب الاشراف، 126/5.
همچنین در گزارشی در منابع عامه آمده است هنگامی که مروان در مسجد خطبه می خواند و از جانشینی یزید نسبت به معاویه تمجید می کرد، عبدالرحمن فرزند ابوبکر اعتراض نمود که این گونه استخلاف، کار پادشاهان و سلاطین است… تا جایی که مروان به او طعنه زد که آیا تو همان نیستی که به والدینت «اُفّ» گفتی؟!عبدالرحمن نیز به او پاسخ داد که آیا تو فرزند همان کسی نیستی که رسول الله پدرت را لعن نمود؟! (ابن کثیر، التفسیر 172/4؛ آلوسی، التفسیر، 4/26).
37. امینی، الغدیر، 260/8.
38. احمدبن حنبل، المسند، 2/126.
39. همان. رعل و ذکوان دو قبیله از بنی سلیم بوده اند. رک ابن ادریس حلی، السرائر، 1/ 228.
40. ابن سعد، طبقات الکبری، 4/130.
41. همان.
42. ابن منظور، لسان العرب، 15/ 68: عُصَیَّةُ: قبیلةٌ من سُلَیم.
43. أحمد حنبل، مسند، 57/4؛ ابن أبی شیبة الكوفی، المصنف، 2/215.
44. ابن أبی الحدید، شرح نهج البلاغه، 6/282؛ قرطبی، تفسیر، 2/188؛ ابن اثیر، النهایة فی غریب الحدیث، 5/248؛ الزبیدی، تاج العروس، 20/326؛ ابن منظور، لسان العرب، 15/353؛ متقی هندی، کنز العمال، 13/548، ابن عربی، احکام القرآن، 1/75؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، 46/ 118.
45. نووی، المجموع، 176/6.
از عایشه نیز ـ که یکی از مراجع فتوایی پیروان مکتب خلفاست ـ نقل شده که می گفت: «خدا عمروعاص را لعنت کند…»! (حاكم نیشابوری، مستدرك 4 / 13): «…مسروق، قال: قالت لی عائشة ـ رضی الله عنها: انى رأیتنی على تل وحولی بقر تنحر، فقلت لها: لئن صدقت رؤیاك لتكونن حولك ملحمة. قالت: أعوذ بالله من شرك بئس ما قلت فقلت لها فلعله إن كان امر أسیسوءك. فقالت: والله لئن اخر من السماء أحب إلی من أن أفعل ذلك فلما كان بعد ذكر عندها أن علیاً ـ رضی الله عنه ـ قتل ذا الثدیة، فقالت لی: إذا أنت قدمت الكوفة فاكتب لی ناساً ممن شهد ذلك ممن تعرف من أهل البلد؛ فلما قدمت، وجدت الناس أشیاعاً، فكتبت لها من كل شیع عشرة ممن شهد ذلك. قال: فاتیتها بشهادتهم، فقالت: لعن الله عمرو بن العاص، فإنه زعم لی أنه قتله بمصر. هذا حدیث صحیح على شرط الشیخین ولم یخرجاه». ابن ابی الحدید؛ شرح نهج البلاغه 2/268؛ محمد بن عقیل؛ نصایح الکافیه، ص31.
46. در این رابطه آلوسی در تفسیر خویش نظر ابن جوزی را به صراحت مطرح نموده است. او می نویسد: «قال ابن الجوزی ـ علیه الرحمة ـ فی كتابه السر المصون من الاعتقادات: العامة التی غلبت على جماعة منتسبین إلى السنة أن یقولوا: إن یزید كان على الصواب، وأن الحسین ـ رضی الله تعالى عنه ـ أخطأ فی الخروج علیه؛ ولو نظروا فی السیر، لعلموا كیف عقدت له البیعة وألزم الناس بها! ولقد فعل فی ذلك كل قبیح؛ ثم لو قدرنا صحة عقد البیعة، فقد بدت منه بواد كلها توجب فسخ العقد، ولا یمیل إلى ذلك إلا كل جاهل عامی المذهب یظن أنه یغیظ بذلك الرافضة. هذا، ویعلم من جمیع ما ذكره اختلاف الناس فی أمره، فمنهم من یقول: هو مسلم عاص بما صدر منه مع العترة الطاهرة؛ لكن لا یجوز لعنه. ومنهم من یقول: هو كذلك، ویجوز لعنه مع الكراهة أو بدونها. ومنهم من یقول: هو كافر ملعون. ومنهم من یقول: إنه لم یعص بذلك ولا یجوز لعنه. وقائل هذا، ینبغی أن ینظم فی سلسلة أنصار یزید.
وأنا أقول: الذی یغلب على ظنی، أن الخبیث لم یكن مصدقاً برسالة النبی ـ صلى الله علیه وسلم ـ وأن مجموع ما فعل مع أهل حرم الله تعالى وأهل حرم نبیه ـ علیه الصلاة والسلام ـ وعترته الطیبین الطاهرین فی الحیاة وبعد الممات وما صدر منه من المخازی لیس بأضعف دلالة على عدم تصدیقه من إلقاء ورقة من المصحف الشریف فی قذر. ولا أظن أن أمره كان خافیاً على أجلة المسلمین إذ ذاك ولكن كانوا مغلوبین مقهورین لم یسعهم إلا الصبر لیقضی الله أمراً كان مفعولا؛ ولو سلم أن الخبیث كان مسلماً، فهو مسلم. جمع من الكبائر ما لا یحیط به نطاق البیان، وأنا أذهب إلى جواز لعن مثله على التعیین، ولو لم یتصور أن یكون له مثل من الفاسقین. والظاهر أنه لم یتب؛ واحتمال توبته أضعف من إیمانه. ویلحق به ابن زیاد وابن سعد وجماعة؛ فلعنة الله عزوجل علیهم أجمعین وعلى أنصارهم وأعوانهم وشیعتهم ومن مال إلیهم إلى یوم الدین ما دمعت عین على أبی عبد الله الحسین»؛ آلوسی، التفسیر، 26/73 به نقل از السر المصون.
47. ابن عبد البر، الاستذکار، 76/2.
48. شافعی، کتاب الأم، 7/174.
49. کلینی، الکافی، 4/33؛ صدوق، من لایحضره الفقیه، 2/58.
50. شیخ طوسی، تهذیبالأحكام، 6/115.
51. احمد بن حنبل، مسند، 1/25؛ دارمی، السنن، 2/115 مسلم، الجامع الصحیح، 5/41؛ الصنعانی، المصنف، 8/196.
52. «مالی لا ألعن من لعن رسول الله» (شوکانی، نیل الاوطار 340/6).
53. سید سابق، فقه السنة 494/3؛ مسلم، الجامع الصحیح، 167/6؛ نقل مشابه: فی الصحیح عن ابن مسعود أنه قال:
لعن الله الواشمات و المستوشمات و النامصات و المتنمصات، و المتفلجات للحسن المغیرات خلق الله عز و جل، ثم قال: ألا ألعن من لعن رسول الله صلی الله علیه و آله و هو فی كتاب الله عز و جل؟ یعنی قوله: {وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا} (الحشر: 7). ابن کثیر، تفسیرالقرآن العظیم، 2/367.
54. حاكم نیشابوری، المستدرك، 4/13.
55. مناوی، فیض القدیر، 5/340 ذیل ح 7250. همچنین کلام مناوی در شرح حدیث «لعن الله الراشی والمرتشی والرائش»، صریح در این معناست که لعن شامل اهل اسلام نیز می باشد: «…لأن الرشوة على تبدیل أحكام الله إنما هی خصلة نشأت من الیهود المستحقین اللعنة، فإذا سرت الخصلتان إلى أهل الإسلام استحقوا من اللعن ما استحقه الیهود….» (مناوی، فیض القدیر 5/342 ح )7255.
56. سرخسی، المبسوط، 10/125.
57. «…ولأنه یخرج منه أیضاً اللعن المباح، وهو الذی ورد الشرع به وهو لعنه الله على الظالمین: لعن الله الیهود والنصارى، لعن الله الواصلة والواشمة وشارب الخمر وآكل الربا وموكله وكاتبه وشاهدیه والمصورین ومن انتمى إلى غیر أبیه وتولى غیر موالیه وغیر منار الأرض وغیرهم ممن هو مشهور فی الأحادیث الصحیحة.» نووی، شرح صحیح مسلم، 16/149.
58. تفتازانی، شرح المقاصد فی علم الكلام، 2 /306. متن کامل کلام تفتازانی چنین است:
«…أن ما وقع بین الصحابة من المحاربات والمشاجرات على الوجه المسطور فی كتب التواریخ، والمذكور على ألسنة الثقاة، یدل بظاهره على أنّ بعضهم قد حاد عن طریق الحق، وبلغ حد الظلم والفسق؛ وكان الباعث له الحقد والعناد والحسد واللداد وطلب الملك والریاسة والمیل إلى اللذات والشهوات. إذ لیس كلّ صحابی معصوماً ولا كل من لقی النبی ـ صلى الله علیه وسلم ـ بالخیر موسوماً إلاّ أن العلماء لحسن ظنهم بأصحاب رسول الله ـ صلى الله علیه وسلم ـ ذكروا لها محامل وتأویلات، بها تلیق وذهبوا إلى أنهم محفوظون عما یوجب التضلیل والتفسیق صوناً لعقائد المسلمین عن الزیغ والضلالة فی حقّ كبار الصحابة، سیمّا المهاجرین منهم والأنصار والمبشرین بالثواب فی دار القرار؛ وأما ما جرى بعدهم من الظلم على أهل بیت النبی ـ صلى الله علیه وسلم ـ فمن الظهور بحیث لا مجال للإخفاء، ومن الشناعة بحیث لا اشتباه على الأراء، إذ تكاد تشهد به الجماد والعجماء، ویبكی له من فی الأرض والسماء وتنهد منه الجبال وتنشق الصخور. ویبقى سوء عمله على كر الشهور ومر الدهور؛ فلعنة الله على من باشر أو رضی أو سعى، ولعذاب الأخرة أشد وأبقى. فإن قیل: فمن علماء المذهب من لم یجوز اللعن على یزید مع علمهم بأنه یستحق ما یربوا على ذلك یزید؟ قلنا: تحامیاً عن أن یرتقی إلى الأعلى فالأعلى….»!
59. ذهبی، تذکرة الحفاظ، 1/5.
60. ذهبی، تذکرة الحفاظ، 1/13.
61. واقدی، طبقات الکبری، چ لیدن، 3/206؛ ابن عبدالبر، جامع بیان العلم وفضله، 1/64 و65 .
62. عسکری، احادیث ام المؤمنین عائشه، ص 289 به بعد.
63. برای مطالعه پیرامون سیل احادیث جعلی ر.ک محمدصادق نجمی، سیری در صحیحین.
64. مسلم، الجامع الصحیح، ج 4، باب من لعنه النبیصلی الله علیه و آله أو سبّه جعله الله له زکاةً أو طهوراً. در قسمت پایانی این نوشتار به بررسی این گونه روایات خواهیم پرداخت.
65. الهجوم علی بیت فاطمه علیهم السلام، ص 482 489.
66. الهجوم علی بیت فاطمه علیهم السلام، ص 479 به نقل از الابانة، ص 63 و 64.
67. غزالی، قواعد التحدیث، ص 241.
68. ابن حجر هیتمی، صواعق المحرقه، ص 223.
69. ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ترجمه شافعی، 10/ 92، ط دارالرساله و 8/419 ط دارالفکر.
70. بخاری، الجامع الصحیح، باب قول النبی من آذیته، مسلم، الجامع الصحیح، کتاب البر والصلة، باب مخالفة الرسول. مسلم، الصحیح 8 / 25: (عن أبی هریرة أن النبی صلی الله علیه و آله قال: اللهم إنی أتخذ عندك عهدا لن تخلفنیه، فإنما أنا بشر فأی المؤمنین آذیته أو شتمته أو لعنته أو جلدته، فاجعلها له صلاة وزكاة وقربة تقربه بها إلیك یوم القیامة). واز عائشة، أحمدحنبل درمسند: 6/ 160: ( كان رسول الله صلی الله علیه و آله یرفع یدیه یدعو حتى أسأم! ویقول: اللهم إنما أنا بشر فلا تعاقبنی بشتم رجل من المسلمین إن آذیته) و 6/225 و 258 و 2/390: (فأیما مسلم لعنته أو آذیته) و 2/243، و 493، و (إنما أنا بشر أغضب كما یغضب البشر). و 3/33: (فأی المؤمنین آذیته أو شتمته أو جلدته أو لعنته، فاجعلها له صلاة وزكاة وقربة تقربه بها یوم القیامة). و در مصنف عبد الرزاق: 2/251: (عن عائشة قالت: كان رسول یرفع یدیه یدعو حتى إنی لأسأم له مما یرفعهما)! و 11/190: ( إنما أنا بشر فأی المؤمنین آذیته أو شتمته أو جلدته أو لعنته فاجعلها له صلاة وكفارة و قربة تقربه بها یوم القیامة).
71. الاحزاب / 58.
72. القلم / 4.
73. النجم /3و4.
74. الاحزاب /21.
75. امینی، الغدیر، 11/91 به نقل از احیاء العلوم، 3/167؛ أبی داوود، السنن، 2/176 ح 3646؛ دارمی، السنن 1/125.
76. کلینی، الکافی 2/233؛ علامه مجلسی، بحار الانوار، 64/302؛ همچنین ن.ک؛ ابن حزم، المحلی، 1/21؛ الشوکانی، نیل الاوطار، 8/11؛ أحمد، المسند، 2/192؛ دارمی، السنن، 2/300؛ بخاری، الجامع الصحیح، 1/8؛ مسلم، الصحیح، 1/48.
77. بخاری، الجامع الصحیح، کتاب الدعوات، باب قول النبی من آذیته؛ نیز: كتاب بدء الخلق باب صفة إبلیس وجنوده، وكتاب الطب باب هل یستخرج السحر؛ وكتاب الأدب، إن الله یأمر بالعدل؛ وكتاب الدعوات، باب تكریم الدعاء؛ مسلم، الجامع الصحیح، كتاب البر والصلة باب مخالفة الرسول؛ نیز: باب السحر.
78. اسراء / 47.
79. ابن حجر، فتح الباری، 10/389؛ ابی داود، سنن، 2/457؛ ترمذی، سنن، 3/ 236؛ ذهبی، الکبائر، 242.
80. قرطبی، التفسیر، 297/16.
81. مسلم، الجامع الصحیح، ج 4 باب «من لعنه النبی صلی الله علیه و آله أو سبّه، جعله الله له زکاة أو طهورا».
82. عبد الله بن المدینی، قال: إنی لفی المسجد حین خطب مروان، فقال: ان الله تعالی قد أری أمیر المؤمنین (معاویة) فی یزید رأیاً حسناً، وان یستخلفه فقد استخلف أبوبکر وعمر ـ رضی الله عنهماـ فقال: عبد الرحمن بن أبی بکر ـ رضی الله عنهماـ أهرقلیة ؟ انّ ابابکر والله ماجعلها فی أحد من ولده ولا أحد من أهل بیته و لا جعلها معاویة فی ولده الّا رحمة و کرامة. فقال مروان: ألست الذی قال لوالدیه أف لکما؟ فقال عبد الرحمن: ألست ابن الذی لعن رسول الله أباک؟… وقد رواه البخاری باسناد آخر، ابن کثیر، التفسیر، 172/4: «… ولکن رسول الله لعن أبا مروان ومروان فی صلبه فضض أی قطعة من لعنة الله تعالی»؛ آلوسی، التفسیر، 4/26.
83. حاکم، المستدرک، 481/4.
84. بخاری الجامع الصحیح، باب قول النبی من آذیته، مسلم، الجامع الصحیح، کتاب البر والصلة، باب مخالفة الرسول. نیز: الصحیح، 8/25: عن أبی هریرة أن النبی صلی الله علیه و آله قال: «اللهم إنی أتخذ عندك عهداً لن تخلفنیه، فإنما أنا بشر، فأیّ المؤمنین آذیته أو شتمته أو لعنته أو جلدته، فاجعلها له صلاةً وزكاةً وقربةً تقربه بها إلیك یوم القیامة».
أحمدحنبل، مسند، 6 /160 به نقل از عائشة: كان رسول الله صلی الله علیه و آله یرفع یدیه یدعو حتى أسأم! ویقول: «اللهم إنما أنا بشر، فلا تعاقبنی بشتم رجل من المسلمین إن آذیته». نیز ن،ک: همان، 6/225 و 258، و 2/390: «فأیما مسلم لعنته أو آذیته». نیز ن،ک: همان 2/243 و 493: «إنما أنا بشر أغضب كما یغضب البشر». نیز همان، 3/33: «فأی المؤمنین آذیته أو شتمته أو جلدته أو لعنته، فاجعلها له صلاةً وزكاةً وقربةً تقربه بها یوم القیامة».
ن، ک: عبد الرزاق، مصنف، 2/251: عن عائشة قالت: كان رسول یرفع یدیه یدعو، حتّى إنی لأسأم له مما یرفعهما)! و 11/190: «إنما أنا بشر، فأی المؤمنین آذیته، أو شتمته، أو جلدته، أو لعنته، فاجعلها له صلاةً وكفارةً، وقربةً تقربه بها یوم القیامة».
85. {إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما یُوحى إِلَی} انعام/50 و {قُلْ إِنَّما أَتَّبِعُ ما یُوحى إِلَیَ مِنْ رَبِّی} اعراف/203 و {إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما یُوحى إِلَی} حضرت یونس/15 و {إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما یُوحى إِلَی} احقاف/9 و {وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى، إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحى}.
86. الحاقة / 44ـ46.
فهرست منابع
قرآن کریم
ابن اثیر؛ النهایة فی غریب الحدیث، قم، مؤسسه اسماعیلیان، 1364ش.
ابن ابی الحدید؛ شرح نهج البلاغه، لبنان، دار احیاء الکتب العربیه، 1378ق.
ابن حزم؛ احمد بن سعید، المحلی، لبنان، دار الفکر.
ابن عربی؛ احکام القرآن، دار الفکر، لبنان.
ابن عبدالبر؛ یوسف بن عبدالله، الاستذکار، چاپ اول، لبنان، دارالکتب العلمیه، 2000م.
ابن عساکر؛ علی بن حسن، تاریخ مدینة دمشق، لبنان، دار الفکر، 499 ق.
ابن منظور؛ محمد بن مکرم، لسان العرب، قم، نشر ادب و حوزه، 1405ق.
امینی؛ عبدالحسین، الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب، چاپ چهارم، لبنان، دار الکتب العربی، 1397ق.
ابوالقاسم الکوفی، الاستغاثة.
ایجی، شرح المواقف، لبنان، دار الجیل، 1417ق.
آلوسی؛ سیدمحمود، روح المعانی فی التفسیر القرآن العظیم، چاپ اول، لبنان، دار الکتب العلمیه، 1415ق.
بابویه قمی (صدوق)؛ محمد بن علی، کتاب من لا یحضره الفقیه، چاپ سوم، قم، مؤسسه نشرالاسلامی.
بحرانی؛ سید سابق، فقه السنه، لبنان، دارالکتب العربیه.
بخاری؛ محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، لبنان، دارالفکر، 1401ق.
بلاذری؛ احمد بن یحیی، انساب الاشراف، چاپ اول، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، 1394ق.
تفتازانی، شرح المقاصد فی علم الکلام، چاپ اول، پاکستان، دار المعارف النعمانیه، 1401ق.
حاکم نیشابوری؛ ابی عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، لبنان، دار المعرفه.
حر عاملی؛ محمدبن حسن، اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، قم مکتبه محلاتی، 1425ق.
حلی؛ حسن بن یوسف، نهایة الاحکام فی معرفة الاحکام، قم، مؤسسه اسماعیلیان، 1410ق.
حنبل؛ احمد، مسند، لبنان، دار صادر.
دار قطنی؛ علی بن عمر، العلل الواردة فی الاحادیف النبویة، چاپ اول، ریاض، دارالطیبه.
دارمی؛ محمد بن عبدالله، سنن الدارمی، دمشق، مبعة الاعتدال، 1349ق.
زبیدی؛ سید محمد مرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، لبنان، دار الفکر، 1414ق.
سجستانی؛ سلیمان بن اشعث، سنن ابی داود، چاپ اول، لبنان، دار الفکر، 1410ق.
سرخسی؛ شمس الدین، المبسوط، لبنان، دار المعرفه، 1406ق.
شافعی؛ محمد بن ادریس، الأم، چاپ سوم، لبنان، دار الفکر، 1403ق.
شوکانی؛ محمد بن علی، نیل الأوطار من احادیث سید الأخیار، لبنان، دار الجیل، 1973م.
صنعانی؛ عبدالرزاق بن همام، المصنف.
طریحی؛ شیخ فخر الدین، مجمع البحرین، چاپ دوم، مکتب النشر الثقافة الإسلامیه، 1408ق.
طوسی؛ محمد بن حسن، تهذیب الاحکام فی شرح المقنعة للشیخ المفید ـرضوان الله تعالی علیه، چاپ سوم، تهران، دار الکتب الإسلامیه، 1364ش.
عسقلانی؛ احمد بن علی بن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، چاپ اول، لبنان، دار الکتب العلمیه، 1415ق.
عسقلانی، شهاب الدین بن حجر، فتح الباری شرح صحیح البخاری، چاپ سوم، لبنان، دار المعرفة.
عسکری؛ سید مرتضی، معالم المدرستین، لبنان، للطباعة و نشر و التوزیع، 1410ق.
علوی؛ سید محمد بن عقیل، نصایح الکافیه لمن یتولی معاویه، قم، دار الثقافة، 1412ق.
فخر رازی، تفسیر الکبیر ( مفاتیح الغیب )، چاپ سوم.
غزالی؛ محمد، احیاء العلوم.
قرشی؛ اسماعیل ابن کثیر، تفسیر القرآن، لبنان، دار المعرفة، 1412ق.
قدامه؛ عبدالله بن احمد، المغنی، چاپ افست، دار الکتب العربی.
قرطبی؛ محمد بن احمد، الجامع لأحکام القرآن، لبنان، دار احیاء التراث العربی، 1405ق.
قشیری نیشابوری، مسلم بن حجاج، الجامع الصحیح، لبنان، دار الفکر.
کفعمی، مجمع الغرایب.
مالک ابن انس، الموطأ، لبنان، دار احیاء التراث العربی، 1406ق.
مجلسی؛ محمد باقر، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار، لبنان، مؤسسه الوفاء، 140ق.
مجلسی؛ محمد باقر، حق الیقین، چاپ دوم، اصفهان، انتشارات کانون پژوهش، 1381ش.
متقی هندی؛ علاء الدین، کنزالعمال فی سنن الأقوال و الأفعال، لبنان، مؤسسة الرساله، 1409ق.
مناوی؛ محمد بن عبد الرؤف، فیض القدیر شرح الجامع الصغیر من احادیث البشیر النذیر، چاپ اول، لبنان، دارالکتب العلمه ، 1415ق.
نسائی؛ احمد بن شعیب، السنن الکبری، چاپ اول، لبنان، دار الکتب العلمیه، 1411ق.