مقدمه

مطالعه تاریخ فرقه‌ها و ملل و نحل، گواه بر این مطلب است که در هر زمانی به اقتضای برخی شرایط سیاسی، اقتصادی و مذهبی، فرقه‌ها و گروهایی پدید آمده و می‌آید. یکی از آن فرقه‌ها که در قرن 12 پدید آمده است و امروزه به دلیل برخی موقعیت‌های اقتصادی، سیاسی و جغرافیایی در برخی کشورها نفوذ کرده، فرقه وهابیت است.

این فرقه ادعا می‌کند توحید و اسلام را فردی به نام محمد بن‌عبدالوهاب و پیش از او، ابن‌تیمیه به درستی فهمیده و بیان کرده و دیگر علما و مذاهب، حقیقت توحید را نفهمیده‌اند. از این رو، آنها به بدعت، شرک و کفر مبتلا شده و آنچه علمای دیگر بیان کرده‌اند، بدعت و خلاف قرآن و سنّت است. پیروان این فرقه نسبت به گفتار و نوشتار پایه‌گذار آن به اندازه‌ای غلو و زیاده‌روی کرده‌اند که اگر گفتار او با تمام علمای مذاهب، مخالف باشد، گفتار دیگران را باطل و سخن ابن‌‌عبدالوهاب یا ابن‌‌تیمیه را ترجیح می‌دهند. حتی بالاتر از آن، اگر گفتار او با آیه یا روایتی مخالف باشد، آیه و روایت را به گونه‌ای تفسیر و توجیه می‌کنند تا با گفتار آن دو فرد مخالفت نداشته باشد. این حقیقت تلخ با مطالعه نوشته‌های آنان به خوبی روشن می‌شود. به همین دلیل، برای روشن شدن افکار وهابیت، گفتار و نوشتار پایه‌گذار این فرقه را بررسی می‌کنیم.

مطالعه آثار محمد بن‌‌عبدالوهاب این حقیقت را آشکار می‌کند که نوشته‌های او به‌ویژه دو کتاب التوحید و کشف الشبهات بر محور این مطلب می‌چرخد که پیامبران الهی فقط برای ابلاغ توحید عبادی مبعوث شدند؛ زیرا مردم از عبادت خدا منحرف گشته و با انجام برخی اعمال، مشرک شده‌ بودند و عبادت را به قصد غیر خدا انجام می‌دادند. بدين دلیل، توجه به غیر خدا به وسیله نذر، زیارت و توسل به آنان حاصل می‌شود و شرک در عبادت محقق می‌گردد. مشرکان صدر اسلام، بت‌ها را از این طریق عبادت می‌کردند و مسلمانان نیز با نذر، توسل و شفاعت‌طلبی، قبور را عبادت می‌کنند.

 آنچه را در کتاب‌ توحید و کشف الشبهات بیان شده است، در چهار مطلب می‌توان خلاصه کرد:

الف) انحصار رسالت انبیا در ابلاغ توحید عبادی؛

ب) عبادت عبارت است از تعظيم، توجه، قصد و توسل به خدا؛

ج) مقایسه اعمال مسلمانان با مشرکان صدر اسلام؛

د) جنگ و کشتن مسلمانان همان‌گونه که پیامبر اکرم9 با مشرکان رفتار کردند.

ابن‌عبدالوهاب در آغاز رساله كشف الشبهات می‌نویسد:

 

اعلم ـ رحمک الله ـ  أنّ التوحید هو إفراد الله تعالی سبحانه بالعبادة، و هو دین الرسل الذي اُرسلهم الله به إلی عباده، فأوّلهم نوح7 أرسله الله إلی قومه لمّا غلوا في الصالحین: ودّاً، و سُواعاً، و یغوث، و یعوق، و نسراً. و آخرالرسل محمّد9و هو کسر صور هؤلاء الصالحین، أرسله الله إلی أناس  یتعبّدون و یحجّون و یتصدّقون و یذکرون الله کثیراً، و لکنّهم یجعلون بعض المخلوقات وسائط بینهم و بین الله، یقولون نرید منهم التقرّب إلی الله، و نرید شفاعتهم عنده مثل الملائکة‌، و عیسی  و مریم و أُناس غیرهم من الصالحین،  فبعث الله محمداً9 یجدّد لهم دین أبیهم إبراهیم7 و یخبرهم أنّ هذا التقرّب و الإعتقاد محض حقّ الله تعالی، لایصلح منه شئ  لغیر الله، لالملک مقرّب، ولالنبيّ مرسلٍ فضلاً عن غیرهما، و إلّا فهؤلاء المشرکون یشهدون أنّ الله هو الخالق وحده لاشریک له، و أنّه لایرزق إلّا هو، و لایحی و لا یمیت إلّا الله، و لا یدبّر الأمر إلّا هو، و أنّ جمیع السموات و من فیهنّ، و الأرضین السبع و من فیهنّ کلّهم عبیده و تحت تصرّفه و قهره.[1]

اين گفتار مشتمل بر چند مطلب است که اساس فرقه وهابیت را شکل می‌دهد:

۱ – توحید عبارت است از یکی دانستن خدا در عبادت. به عبارت دیگر، توحید یعنی اینکه فقط خدا باید عبادت شود. ظاهر این سخن آن است که توحید ذاتی، افعالی، ربوبی، توحید در اطاعت و ولایت و اقسام دیگر از توحید به شمار نمی‌آیند. اگر کسی بگوید که مقصود وی این است که توحیدی که انبیای اولوالعزم برای تبلیغ آن مبعوث شدند، توحید عبادی است، مردود است؛ زیرا اولاً، خلاف ظاهر گفتار اوست. ثانیاً، در بحث بعدی توضیح خواهیم داد که رسالت انبیا فقط توحید عبادی نبوده است.

۲ – از سخن ابن‌عبدالوهاب استفاده می‌شود که دین تمامی پیامبران فقط توحید عبادی است. آیا این مطلب درست است که دین را فقط در توحید عبادت، آن هم در توحید عبادی منحصر بدانیم؟! درست است که اساس دین را توحید شکل می‌دهد، اما توحید در تمام ابعاد آن، نه یک قسم از آن.

۳ – حضرت آدم را از پیامبران ذکر نکرده است. از این رو می‌نویسد: «أوّلهم نوح»، در صورتی‌که به اعتقاد مسلمانان، حضرت آدم از اولین پیامبران الهی به شمار می‌آید.

۴ – رسالت پیامبران را فقط اصلاح انحراف مردم نسبت به غلو درباره صالحان می‌داند. این افراد صالح پنج نفر بودند که بت‌ها به نام افراد صالح در بین قوم حضرت نوح نام‌گذاری شده بودند. مردم به‌دلیل غلو و خدا دانستن این افراد از توحید منحرف شده بودند. از این‌رو مشرکان عبادت، حج، صدقه و ذکر خدا را زیاد انجام می‌دادند، ولی تنها عیب آنان این بود که برای تقرب و طلب شفاعت، برخی مخلوقات نظیر: فرشتگان، حضرت عیسی، حضرت مریم و دیگر افراد صالح را بین خود و خدا واسطه قرار می‌دانند. رسالت پیامبر اکرم نیز این بود که این بت‌ها را از بین ببرد تا روشن سازد هیچ واسطه‌ای، صلاحیت تقرب به خدا را ندارد. دلیل او نیز این آیه کریمه است که می‌فرماید: «اگر از آنان بپرسید که چه کسی از آسمان و زمین، شما را روزی می‌دهد و چه کسی مالک نیروی شنوایی و بینایی است و چه کسی زنده را از مرده و مرده را از زنده بیرون می‌آورد و چه کسی عالم را تدبیر می‌کند، به زودی پاسخ می‌دهند که خدا».[2]

این در حالی است که این آیه دلالت ندارد که فقط مربوط به مشرکان است، بلکه تمام منحرفان اعم از کفار و مشرکان را شامل می‌شود. از این‌رو، آیه در مقام بیان این حقیقت است که حتی منکران خدا که در گفتار  ظاهری، خدا را انکار می‌کنند، با مراجعه به فطرت خود به وجود خالق و رازق اعتراف دارند. این سخن به این مطلب اشاره دارد که آنان با مراجعه به فطرت خود به زودی تنبّه می‌یابند و اعتراف می‌کنند، چنان‌که این اعتراف نسبت به مشرکان نیز تحقق یافت؛ زیرا آنان بر اثر غفلت از خدا و محشور بودن با بت‌ها، آنها را هم معبود و هم روزی‌رساننده و تدبیرکننده امور خود می‌دانستند. در واقع این آیه درصدد بیان این است که اگر از مشرکان بپرسید که خالق شما نمی‌تواند چوب و سنگ یا کسی باشد که خود، نابود می‌شود، بی‌درنگ متنبه می‌شوند و اعتراف می‌کنند که واسطه‌ها، تدبیرکننده نیستند، بلکه موجود دیگری، عالم را تدبیر می‌کند که همان خداست. درباره نوع اعتقاد مشرکان به بت‌ها، در آینده، بحث مفصلی با استفاده از آیات قرآن بیان می‌شود با این حال، این مطلب که مشرکان را از هر نظری پاک کنیم و گناه آنان را فقط در غلو و واسطه قرار دادن واسطه‌ها بدانیم، صحیح نیست. یکی از انحرافات آنان، پرستش بت‌ها بوده و انحرافات دیگری هم داشتند که بیان خواهد شد. افزون بر این، از نظر قرآن، علت انحراف مشرکان در پرستش بت‌ها  فقط واسطه  قرار دادن آنها نبود، بلکه دو علت داشت: نخست آنکه بت‌ها را معبود خود می‌دانستند. دوم آنکه بدون اذن الهی، موجودات غیر ذی شعوری را واسطه قرار داده بودند و گرنه قرآن بر واسطه قرار دادن واسطه‌های شرعی تأکید دارد: (يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسيلَةَ وَ جاهِدُوا في‏ سَبيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُون‏…)؛[3] ‌ای مؤمنان، تقوا ورزید و همراه وسیله به سوی خدا حرکت کنید.

5 – به نظر ابن‌عبدالوهاب، پیامبر مبعوث شد که با مشرکان جنگ کند تا فقط در دعاهای خود، خدا را بخوانند‌ و نذر، استغاثه، ذبح و غیر آن را برای خدا انجام دهند.

 شکی نیست که پیامبران الهی مبعوث شدند که  فقط خدا را عبادت کنند، اما برای جنگ با مشرکان مبعوث نشدند، بلکه جنگ را با کفار و مشرکانی آغاز کردند که در برابر حق تسلیم نشده بودند و لجاجت کردند و با توطئه علیه اسلام به جنگ برخاستند. افزون بر این، مخالفت با سخن پیامبران، مخالفت با وحی الهی بود و محالفت با سخن ابن ‌عبدالوهاب، مخالفت با برداشت اوست، نه مخالفت با قرآن و وحی.

6 – او، مسلمانان را بدتر از بت‌پرستان زمان جاهليت مى‌شمرد و تصريح مى‌كرد شرك کافران سبك‌تر از شرك مسلمان است؛ زيرا آنها در حال رفاه، «بت» مى‌پرستيدند، ولى در حال سختى خدا را با اخلاص مى‌خواندند.[4] این در حالی است که آنها نه به معاد اعتقاد داشتند، نه نماز مى‌خواندند، نه چيزى از فرایض اسلام را به جا مى‌آوردند و پيامبر اسلام9 را نیز ساحر و واجب القتل و قرآن را سحر مى‌شمردند. این در صورتی است که مسلمانان همه چيز را قبول دارند، به تمام آداب اسلام متعبد هستند و فقط از پيامبر اكرم شفاعت می‌خواهند.

بى‌انصافى است اگر افراد متدينى را كه تمام مبانى اسلام را قبول دارند، همه آداب و احكام اسلام را انجام مى‌دهند، از تمام گناهان پرهيز دارند، زكات و حقوق مالى خود را به طور كامل مى‌پردازند، از راه‌هاى ‏دور به زيارت خانه خدا مى‌آيند و حافظ قرآن و عالم به معارف اسلام هستند، از بت‌پرستان شراب‌خوار، آدمكش، جاهل، خون‌خوار و آلوده به انواع گناهان زمان جاهليت كه هيچ چيز را قبول نداشتند، بدتر بدانیم. آن‌گاه تنها به گناه اینکه از پیامبر اكرم يا كسان ديگرى كه آنها را صالح مى‌دانند، طلب شفاعت كرده‌اند، مشرك بخوانیم و جان و مالشان را مباح بشماریم.

آيا كسى اين گونه سخنان دور از منطق را در دنياى امروز مى‌پذيرد؟ بايد قبول كرد كه حيات  اين‌گونه افكار به پايان رسيده است و به زودى به بايگانى تاريخ سپرده خواهد شد. پس از بیان گفتار محمد بن‌‌عبدالوهاب و نقد اجمالي انحراف فکری او، به نقد تفصیلی آن مي‌پردازیم:

رسالت  تبلیغی پیامبران الهی

بی‌تردید، انحصار رسالت انبيا در توحيد عبادي، مخالف قرآن و سنّت است؛ زیرا رسالت پیامبران الهی، وسیع‌تر از ابلاغ توحید عبادی بود و در برخی آیات، هدف از ابلاغ رسولان الهی، عبادت و بندگی خدا بیان شده است، اما آیات دیگر به ابعاد مختلف توحید نظیر: توحید ربوبی، خالقیت، فاعلیت، اطاعت، ولایت، توکل، محبت و غیر آن پرداخته‌اند. توحید عبادی، ثمره اعتقاد و باور به دیگر ابعاد توحید است؛ زيرا اگر به خدای یگانه که خالق، رب و غیر آن است، اعتقاد و باور صحیح وجود داشته باشد، ثمره و نتیجه صحیح می‌دهد، نه شرک و پرستش بت‌ها يا طاغوت. شرک ورزیدن مردم در عبادت به دلیل انحراف و شرک در دیگر مراتب توحيد بود. از اين‌رو‌، پیامبران الهی آمدند تا توحید صحیح را در تمام ابعاد آن به مردم معرفی کنند. پيامبران الهي همان‌گونه که شیوه عبادت صحیح را بیان می‌کردند، به معرفی توحید ذات، صفات، افعال و غیر آن نيز ‌پرداختند. مشرکان نیز همان‌گونه که در توحید عبادت منحرف شدند، در دیگر ابعاد توحید به انحراف رفتند؛ زیرا گاهی برای خدا فرزند قائل بودند، گاه خدا را حضرت عیسی7می‌دانستند و انحرافات دیگری که هیچ يک از این انحرافات در دایره توحید عبادی نیست، بلکه به دیگر ابعاد آن مربوط می‌شود.

محمد بن‌عبدالوهاب براى القاى افكار خود، از آغاز به گونه‏اى وارد بحث مى‏شود تا به آن هدفى كه در ذهن خود تصوير كرده است، جامه عمل بپوشاند و زمينه قتل و كشتار مخالفان خود را فراهم آورد. از اين رو، به آيات قرآن چندان دقت و توجهی نمی‌كند تا حقيقت برایش روشن شود. همچنین یکی از مسائلی که زیاد بر آن تأکید می‌کند، این است که توحید ربوبیت همان توحید در خالقیت است و مشرکان، توحید خالقیت را قبول داشتند. پس مشرکان فقط در توحید عبادی، مشرک بودند. اکنون افزون بر تبیین تفاوت بین توحید در خالقیت و ربوبیت و اینکه مشرکان توحید در خالقیت را قبول داشتند، اما توحید ربوبی را انکار می‌کردند‌، به برخی ويژگى‏های مشرکان اشاره مى‏كنيم تا روشن شود توحيد مورد نظر وهابيت، ناقص، انحرافى و مخالف قرآن است. اما قبل از برشمردن ویژگی‌های مشرکان به اجمال به تفاوت توحید ربوبیت و خالقیت اشاره می‌نمائیم:

تفاوت توحید ربوبیت و خالقیت

برای روشن شدن تفاوت این دو  توحید، چند مطلب را بیان می‌کنیم:

۱ – در لغت و عرف، لفظ «رب» و «خلق» به معناهای جداگانه‌ای آمده است. اکنون برخی از اقوال لغویون را بیان می‌کنیم:

جوهری می‌گوید: پروردگار هر چیزی مالک آن است، رب نامی از نام های خدای بزرگ است که درباره غیر او جز با اضافه به‌کار برده نمی شود.[5]

آیت‌الله العظمی مکارم شیرازی(دامت برکاته) می‌نویسد:

توحید ربوبی یعنی این که خداوند به تنهایی عالم را تدبیر، تنظیم و تربیت می‌کند،[6] چنان‌که در قرآن آمده است : بگوآیا جز خدا را مرب و تدبیر کننده خود بدانم در حالی‌که او مدبر هر چیزی است.[7]

2 – اصل و قاعده در هر لفظی این است که به‌معنای خودش به‌کار رود و بر معنای لفظ دیگر حمل نشود، مگر آنکه محذور عقلی یا شرعی وجود داشته باشد که در این صورت، هر دو لفظ به یک معنا تفسیر ‌می‌شود. در قرآن کریم، لفظ «رب» و «خالق» آمده است و گاه در یک آیه با هم آورده شده‌اند (در مطلب بعدی خواهد آمد). وقتی هر دو صفت در قرآن درباره خدا به‌کار برده شده و در لغت برای هر یک، معنای خاصی آمده است و هیچ دلیلی بر استقلال در معنا وجود ندارد، چرا صفت ربوبیت  به خالقیت معنا شود؟ خداوند در سوره حجر می‌فرماید:

(وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ * وَ الْجَانَّ خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ نارِ السَّمُومِ * وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي خالِقٌ بَشَراً مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ * فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي‏ فَقَعُوا لَهُ ساجِدين‏)؛[8]

 ما انسان را از گل خشکیده‌ای آفریدیم که از گِل بدبوی تیره رنگی گرفته شده بود و جن را پیش از آن، از آتش گرم و سوزان خلق کردیم و هنگامی که پروردگارت به فرشتگان گفت: من بشری را از گِل خشکیده‌ای می‌آفرینم که از گل بدبویی گرفته شده است، پس هنگامی که  کار را به پایان رساندم و از روح خود در او دمیدم، همگی برای او سجده کنید.

در این آیات، خلق و رب معنای خاص خود را دارند  و گرنه  در معنای خلق، تکرار لازم می‌آید.

علامه طباطبایی می‌نویسد:

دوگانه پرست‌ها آفریننده عالم را که خدای بزرگ است، منکر نمی شوند بلکه توحید ربوبیت و عبودیت را انکار می‌کنند….[9]

ایشان در جای دیگر می‌نویسد:

الوثنیة قائلون باستحالة العلم بحقیقة الذات و کنهها، و ان الموجودات واجبة الوجود لایشارکها في وجوب وجود‌ها غیره ، و ان الآلهة من دون الله موجودات ممکنة الوجود کل منها مدبر لجهة من جهات العالم و هي جمیعاً مخلوقه… .[10]

در هر صورت، مشرکان می‌گفتند: کار خدا فقط خلق و ایجاد عالم است، اما ربوبیت که عبارت از ملک و تدبیر است، برای مقربین از فرشتگان ، جن و انس است.

ویژگی‌های مشرکان

با نگاهی به قرآن كريم و سنّت شريف روشن مى‏شود كه كافران و مشركان داراى طوايف و گروه‏هاى گوناگونى بوده‌اند كه هر يك از آنان گرايش و ايده خاصى داشته‌اند، نه آن گونه كه ابن‌‌عبدالوهاب، همه آنان را موحّد دانسته است. برخى از آنان منكر توحيد ربوبى و برخى دیگر منكر توحيد در اطاعت بودند. گروهى حضرت عيسى7را خدا می‌دانستند و گروهى براى خدا، فرزند قايل بودند. چندين ويژگى ديگر نیز برای آنان در قرآن شمرده شده است كه هيچ يك از اين ويژگى‏ها در عقايد و رفتار مسلمانان وجود ندارد. در این قسمت، برخی آیات را ذکر می‌کنیم که ویژگی‌های مشرکان  را بیان می‌کند.

۱ – گروهی از مشرکان، حضرت عيسى7 را خدا مى‌دانستند(وَ حَسِبُوا أَلاَّ تَكُونَ فِتْنَةٌ فَعَمُوا وَ صَمُّوا ثُمَّ تابَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ ثُمَّ عَمُوا وَ صَمُّوا كَثيرٌ مِنْهُمْ وَ اللَّهُ بَصيرٌ بِما يَعْمَلُونَ…)،[11] از اين آيه استفاده مى‏شود كه مشركان به جاى خدا، حضرت مسيح7 را خدا، ربّ و معبود خود قرار داده بودند. به عبارت ديگر، سه ويژگى براى حضرت عيسى7 باور داشتند. حضرت عيسى7 به آنان فرمود كه من خداى شما و رب شما نيستم تا مرا عبادت كنيد. پس مشكل مشركان مسيحى تنها در توحيد عبادى نبود تا حضرت عيسى7 آن را تصحيح کند، بلكه مشكل آنان در توحيد ذاتى و ربوبى بود. هرگاه اين دو توحيد تصحيح شود، توحيد عبادى كه بر آن دو مترتب است، راه و مسير صحيح خود را پيدا مى‏كند. خداوند در جاى ديگر مى‏فرمايد: (لَقَدْ كَفَرَ الَّذينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلاَّ إِلهٌ واحِدٌ وَ إِنْ لَمْ يَنْتَهُوا عَمَّا يَقُولُونَ لَيَمَسَّنَّ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذابٌ أَليمٌ)] 12] در اين آيات، مشركان اسم خاص خداوند را برای مسيح7 به‌كار می‌بردند و غير خدا را خدا می‌دانستند و یا خدا را یکی از سه اقنوم (پدر، پسر و روح القدس) می‌گرفتند. در آيه ديگر مى‏فرمايد: (وَ إِذْ قالَ اللَّهُ يا عيسَى ابْنَ مَرْيَمَ أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُوني‏ وَ أُمِّيَ إِلهَيْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ قالَ سُبْحانَكَ ما يَكُونُ لي‏ أَنْ أَقُولَ ما لَيْسَ لي‏ بِحَقٍّ إِنْ كُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ ما في‏ نَفْسي‏ وَ لا أَعْلَمُ ما في‏ نَفْسِكَ إِنَّكَ أَنْتَ عَلاَّمُ الْغُيُوب‏…)،[13] گروهى از مسيحيان امروز نيز معتقدند كه حضرت مسيح7 تجسد يافته خداوند است و در صدر اسلام نيز همين عقيده را داشتند. از سوي دیگر، در آن دوران، دين گروهى از مردم، مسيحيت بود.

۲ – مشركان، خدايان و معبودهايى را عبادت مى‏كردند كه آنها را در وجود اثرگذار مى‏دانستند.

(لَوْ كانَ فيهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا فَسُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُون‏)؛[14]

اگر در آسمان و زمين به جز خدا، چند معبود بود، فساد و تباهى به وجود مى‏آمد. خدايى كه پروردگار عرش است، از آنچه توصيف مى‏كنيد، پاك است.

در جاى ديگر مى‏فرمايد:

(إِنَّكُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنْتُمْ لَها وارِدُونَ * لَوْ كانَ هؤُلاءِ آلِهَةً ما وَرَدُوها وَ كُلٌّ فيها خالِدُون‏)؛[15] 

به یقین، شما و معبودانی که به جای خدا می‌پرستیدید، هیزم دوزخید شما در آن وارد خواهید شد* اگر آنها معبود (برحق) بودند، وارد دوزخ نمی‌شدند، در صورتی که همگی برای همیشه در آن خواهند بود.

از اين آيات استفاده مى‏شود كه مشركان براى معبودان خود اثر استقلالى در برابر خدا باور داشتند و گرنه  فساد و بی‌نظمی در عالم پديد نمى‏آيد؛ زیرا روشن است كه اعتقاد به اثر غير استقلالى مخلوقات، موجب نابودی و فساد  نمى‌شود.

3 – مشركان، غير خدا را ربّ خود مى‏دانستند. فرعون مى‏گفت: (فَقالَ أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى‏…)؛[16] من پروردگار بزرگ شما هستم» ساحران گفتند: (قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ الْعالَمينَ * رَبِّ مُوسى‏ وَ هارُونَ ()؛[17] ما به پروردگار عالمیان که پروردگار موسی و هارون است، ایمان آوردیم». در جاى ديگر مى‏فرمايد:

 (فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأى‏ كَوْكَباً قالَ هذا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لا أُحِبُّ الْآفِلينَ * فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بازِغاً قالَ هذا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لَئِنْ لَمْ يَهْدِني‏ رَبِّي لَأَكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ * فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بازِغَةً قالَ هذا رَبِّي هذا أَكْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قالَ يا قَوْمِ إِنِّي بَري‏ءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ * إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذي فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنيفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكينَ)؛[18]

پس هنگامی که پوشش شب بر او گسترده شد، ستاره‌ای را دید و گفت: این پروردگار من است … پس از آنکه ماه را دید، گفت: این است پروردگار من و چون غروب کرد، گفت: ای قوم، من آنچه را غروب می‌کند، دوست ندارم. من از آنچه شرک می‌ورزید، برائت می‌جویم. من به دور از انحراف و با قلبی پاک و سالم، صورت خود را  به سوی کسی می‌کنم که آسمان‌ها و زمین را آفرید و از مشرکان نخواهم بود.

اگر«رب» را به معنای خالق بدانیم، چنانکه پایه‌گذار این فرقه به معنای خالق معنا کرده است، این آیه با مدعای آنان که مشرکان به خالقیت خدا اعتقاد داشتند، مخالف است؛ زیرا بر اساس این آیات، مشرکان به خالقیت غیر خدا باور داشتند. اگر «رب» را صفت جداگانه بدانیم، در این صورت، روشن است که رسالت انبیا، معرفی مرتبه دیگری از توحید بوده که غیر از توحید عبادی است و مخالف ادعای وهابیت است.

4 – برای اطاعت از شیطان و غير خدا مشرك شدند. در قرآن آمده است:

(وَ لا تَأْكُلُوا مِمَّا لَمْ يُذْكَرِ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ إِنَّهُ لَفِسْقٌ وَ إِنَّ الشَّياطينَ لَيُوحُونَ إِلى‏ أَوْلِيائِهِمْ لِيُجادِلُوكُمْ وَ إِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّكُمْ لَمُشْرِكُونَ)؛[19]

به یقین، شیطان‌ها به کسانی که ولایت شیطان را پذیرفته‌اند، الهام می‌کنند تا با شما (اولیای الهی) به جدال برخیزند و اگر از آنها پیروی کنید همانا از مشرکان خواهید بود.

همچنین گفته شده است:

(وَ لَئِنْ أَطَعْتُمْ بَشَراً مِثْلَكُمْ إِنَّكُمْ إِذاً لَخاسِرُون‏)؛[20]

و اگر از بشری مانند خودتان پیروی کنید، در این صورت، از زیان‌کارانید.

سخن محمد بن‌عبدالوهاب مبنی بر اینکه شرک مشركان فقط در توحيد عبادى آن هم در توسل، نذر و تبرك منحصر است، باطل است؛ زيرا اطاعت از غير خدا موجب شرك مى‏شود بدون اينكه توسل و نذر بر او منطبق شود. چه خوب است علماى وهابيت با استفاده از اين آيات در توحيد محمد بن‌عبدالوهاب تجديد نظر و آن را تصحيح كنند.

5 – مشركان بدون اذن الهی از غير خدا شفاعت می‌خواستند و آنها را عبادت مى‏كردند. در قرآن آمده است:

(وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَضُرُّهُمْ وَ لا يَنْفَعُهُمْ وَ يَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ قُلْ أَ تُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِما لا يَعْلَمُ فِي السَّماواتِ وَ لا فِي الْأَرْضِ سُبْحانَهُ وَ تَعالى‏ عَمَّا يُشْرِكُون‏)؛ [21]

و غیرخدا را بندگی می‌کردند؛ غیری که زیان و سودی برای آنان نداشت و می‌گفتند اینها شفعیان ما  در پیشگاه خدایند.

خداوند در جاى ديگر مى‏فرمايد:

(إِذْ قالَ لِأَبيهِ وَ قَوْمِهِ ما هذِهِ التَّماثيلُ الَّتي‏ أَنْتُمْ لَها عاكِفُونَ * قالُوا وَجَدْنا آباءَنا لَها عابِدينَ * قالَ لَقَدْ كُنْتُمْ أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ في‏ ضَلالٍ مُبينٍ * قالُوا أَ جِئْتَنا بِالْحَقِّ أَمْ أَنْتَ مِنَ اللاَّعِبينَ * قالَ بَلْ رَبُّكُمْ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الَّذي فَطَرَهُنَّ وَ أَنَا عَلى‏ ذلِكُمْ مِنَ الشَّاهِدينَ * وَ تَاللَّهِ لَأَكيدَنَّ أَصْنامَكُمْ بَعْدَ أَنْ تُوَلُّوا مُدْبِرينَ * فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً إِلاَّ كَبيراً لَهُمْ لَعَلَّهُمْ إِلَيْهِ يَرْجِعُونَ * قالُوا مَنْ فَعَلَ هذا بِآلِهَتِنا إِنَّهُ لَمِنَ الظَّالِمينَ * قالُوا سَمِعْنا فَتًى يَذْكُرُهُمْ يُقالُ لَهُ إِبْراهيمُ * قالُوا فَأْتُوا بِهِ عَلى‏ أَعْيُنِ النَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَشْهَدُونَ *

قالُوا أَ أَنْتَ فَعَلْتَ هذا بِآلِهَتِنا يا إِبْراهيمُ * قالَ بَلْ فَعَلَهُ كَبيرُهُمْ هذا فَسْئَلُوهُمْ إِنْ كانُوا يَنْطِقُونَ * فَرَجَعُوا إِلى‏ أَنْفُسِهِمْ فَقالُوا إِنَّكُمْ أَنْتُمُ الظَّالِمُونَ * ثُمَّ نُكِسُوا عَلى‏ رُؤُسِهِمْ لَقَدْ عَلِمْتَ ما هؤُلاءِ يَنْطِقُونَ * قالَ أَ فَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَنْفَعُكُمْ شَيْئاً وَ لا يَضُرُّكُمْ)؛[22]

هنگامی که حضرت ابراهیم برای پدر و قوم خودش بیان کرد: این صورت‌هایی که برای آنها اعتکاف (عبادت) می‌کنید، چیست؟ گفتند این راهی است که پدران ما بر آن بودند و این گونه عبادت می‌کردند. ابراهیم گفت: همانا شما و پدرانتان بر گمراهی آشکاری بوده و هستید… . ابراهیم گفت: پروردگار شما کسی است که آسمان‌ها و زمین را آفریده است … گفت: آیا چیزی را عبادت می‌کنید که سود و زیانی به شما نمی‌رساند؟ اف بر شما و آنچه غیر از خدا پرستش می‌کنید.

6 – مشرکان براي خدا، فرزند قايل بودند:

(وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ نُوحي‏ إِلَيْهِ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدُونِ * وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً سُبْحانَهُ بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ * لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ * يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْديهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا يَشْفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ارْتَضى‏ وَ هُمْ مِنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُونَ * وَ مَنْ يَقُلْ مِنْهُمْ إِنِّي إِلهٌ مِنْ دُونِهِ فَذلِكَ نَجْزيهِ جَهَنَّمَ كَذلِكَ نَجْزِي الظَّالِمينَ)؛[23]

و نفرستادیم رسولانی پیش از تو جز آنکه به رسولان وحی کردیم مرا پرستش کنند. گفتند: خداوند رحمان، فرزندانی انتخاب کرده است، (در صورتی‌که) خداوند از این نسبت‌ها پاک است، بلکه (آنچه مشرکان فرزند می‌پندارند) بندگانی هستند که از کرامت الهی برخوردار شده‌، و هر کس از ایشان، خودش را معبودی غیر از خدا بداند و بگوید من «اله» هستم، کیفرش دوزخ است که جزای ستمگران است.

7 – براى معبودان خودشان، خالقيت قايل بودند:

(†مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِنْ وَلَدٍ وَ ما كانَ مَعَهُ مِنْ إِلهٍ إِذاً لَذَهَبَ كُلُّ إِلهٍ بِما خَلَقَ وَ لَعَلا بَعْضُهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُون‏)؛ [24]

 خدا هیچ فرزندی برای خود نگرفته است و هیچ معبودی با او هم تراز نیست. در این صورت، هر معبودی، آفریده‌های خود را با خود می‌برد و بر یکدیگر برتری می‌جستند. پاک است خدا از آنچه  او را توصیف می‌کنند.

اين آيه روشن‏گر اين مطلب است كه مقصود از (اله) خالق و آفريدگار است (قُلْ لَوْ كانَ مَعَهُ آلِهَةٌ كَما يَقُولُونَ إِذاً لاَبْتَغَوْا إِلى‏ ذِي الْعَرْشِ سَبيلاً)؛[25] بگو اگر آن گونه که می‌گویند، همراه با خدا، خدایانی وجود دارد، در این صورت، به صاحب عرش راهی می‌جستند (تا قدرت را تصرف کنند) مقصود نیز الهه‏‌هایی است كه در امور جهان تصرف مى‏كنند.

خداوند در آيه ديگر مي فرمايد:

(قُلْ مَنْ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ قُلِ اللَّهُ قُلْ أَ فَاتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ لا يَمْلِكُونَ لِأَنْفُسِهِمْ نَفْعاً وَ لا ضَرًّا قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمى‏ وَ الْبَصيرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِي الظُّلُماتُ وَ النُّورُ أَمْ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكاءَ خَلَقُوا كَخَلْقِهِ فَتَشابَهَ الْخَلْقُ عَلَيْهِمْ قُلِ اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ هُوَ الْواحِدُ الْقَهَّار)؛[26]

بگو: چه کسي پروردگار آسمان‌ها و زمين است؟ بگو: خداست. بگو: آيا اوليايي غير از او براي خود برگزيديد که مالک سود و زيان خود نيستند؟ … بگو: آيا بينا و نابينا يکسانند؟ … آيا براي خدا شريکاني قرار دادند که همانند خدا را بيافرينند و اين آفرينش‌ها بر آنان مشتبه شده است؟ بگو خدا خالق همه چيز است و اوست يکتا و پيروز.

از اين آيه مطالب زيادي استفاده مي‌شود. نخست اينکه مشرکان گرفتار شرک در خالقيت بودند. مطلب دوم اينکه بين توحيد ربوبي و توحيد در خالقيت تفاوت وجود دارد؛ زيرا صدر آيه از ربوبيت مي‌پرسد و ذيل آن از شرک در خالقيت مشرکان سخن گفته است.

8 – مشركان براى معبودان خود مقام ربوبيت و تصرف قائل بودند. (قُلْ مَنْ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ قُلِ اللَّهُ قُلْ أَ فَاتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ لا يَمْلِكُونَ لِأَنْفُسِهِمْ نَفْعاً وَ لا ضَرًّا قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمى‏ وَ الْبَصيرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِي الظُّلُماتُ وَ النُّورُ أَمْ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكاءَ خَلَقُوا كَخَلْقِهِ فَتَشابَهَ الْخَلْقُ عَلَيْهِمْ قُلِ اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ هُوَ الْواحِدُ الْقَهَّار(]27] در آيه، پرسش‏گر و پاسخ‏گو، پيامبر است و مورد سؤال، ربوبيت جهان است كه مشركان براى غير خدا قايل بودند، چنان‌كه از لفظ «اولياء»، مقام تصرف استفاده مى‏شود، ولى آيه، اين مقام را به صورت مستقل از غير خدا نفى مى‏كند. خداوند در آیات دیگر مى‏فرمايد: (قُلْ أَ غَيْرَ اللَّهِ أَبْغي‏ رَبًّا وَ هُوَ رَبُّ كُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ لا تَكْسِبُ كُلُّ نَفْسٍ إِلاَّ عَلَيْها وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى‏ ثُمَّ إِلى‏ رَبِّكُمْ مَرْجِعُكُمْ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ فيهِ تَخْتَلِفُونَ)؛[28] «بگو (به مشرکان) آیا پروردگاری غیر از خدا بجویم که تدبیرکننده همه چیز است؟»؛ (وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِيَكُونُوا لَهُمْ عِزًّا)؛[29] «معبودانی غیر از خدا را انتخاب کردند تا به آنان عزت دهند». آنان عزت و شوكت (پيروزى، كسب ثروت) را در انتخاب معبودى غير از خدا مى‏دانستند. (قُلْ أَ غَيْرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِيًّا فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ يُطْعِمُ وَ لا يُطْعَمُ قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَ لا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكينَ…)؛[30] «بگو آیا به جز خدا، ولی و سرپرستی برگزینم که آفریننده آسمان‌ها و زمین است و او به دیگران روزی می‌دهد و خود استفاده نمی‌کند؟ بگو من مأمورم تا نخستین کسی باشم که به فرمان خدا گردن نهد و به شما دستور داده شده است که از مشرکان نباشید».

همچنین فرموده است: (يا صاحِبَيِ السِّجْنِ أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ * ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلاَّ أَسْماءً سَمَّيْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِيَّاهُ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ) [31]

9 – مشركان از خدا نمی‌ترسیدند،‌ ولی از بت‌ها می‌ترسیدند:

(وَ كَيْفَ أَخافُ ما أَشْرَكْتُمْ وَ لا تَخافُونَ أَنَّكُمْ أَشْرَكْتُمْ بِاللَّهِ ما لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ عَلَيْكُمْ سُلْطاناً فَأَيُّ الْفَريقَيْنِ أَحَقُّ بِالْأَمْنِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ)؛ [32]

و چگونه از آنچه به آن شرک می‌ورزید، بترسم و شما از اینکه غیر خدا را شریک گرفته‌اید و هیچ گونه دلیلی بر حقانیت آن  بر شما نازل نکرده است، نمی‌ترسید. کدام یک از این دو (مشرکان و خدا پرستان) به ایمنی از عذاب سزاوارترند. 

10 – جنيان را شريك خدا قرار می‌دادند و براى خدا، دختر و پسر قائل بودند:

 (وَ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكاءَ الْجِنَّ وَ خَلَقَهُمْ وَ خَرَقُوا لَهُ بَنينَ وَ بَناتٍ بِغَيْرِ عِلْمٍ سُبْحانَهُ وَ تَعالى‏ عَمَّا يَصِفُونَ)؛[33]

شریکانی از اجنه برای خدا قرار دادند، در حالی‌که خدا همه آنها را آفریده است و از روی نادانی، پسران و دخترانی برای خدا انگاشتند. همانا از آنچه او را توصیف می‌کنند، پاک و برتر است.

11 – فرزندان خود را براى بت‏ها قربانى مى‏كردند:

 (وَ كَذلِكَ زَيَّنَ لِكَثيرٍ مِنَ الْمُشْرِكينَ قَتْلَ أَوْلادِهِمْ شُرَكاؤُهُمْ لِيُرْدُوهُمْ وَ لِيَلْبِسُوا عَلَيْهِمْ دينَهُمْ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ ما يَفْتَرُونَ)؛[34]

همين گونه شركاى آنان، قتل فرزندانشان را در نظر آنها جلوه دادند.(كودكان خود را قربانى بت‏ها مى‏كردند و افتخار می‌ورزیدند).

12 – اموال را بين خدا و بت‏ها تقسيم مى‏كردند:

 (وَ جَعَلُوا لِلَّهِ مِمَّا ذَرَأَ مِنَ الْحَرْثِ وَ الْأَنْعامِ نَصيباً فَقالُوا هذا لِلَّهِ بِزَعْمِهِمْ وَ هذا لِشُرَكائِنا فَما كانَ لِشُرَكائِهِمْ فَلا يَصِلُ إِلَى اللَّهِ وَ ما كانَ لِلَّهِ فَهُوَ يَصِلُ إِلى‏ شُرَكائِهِمْ ساءَ ما يَحْكُمُونَ)؛[35]

مشرکان از زراعت و چارپایانی که خدا آفریده است، برای او سهمی قرار دادند و به گمان بی‌اساس خود گفتند: این سهم خداست و این سهم بتان ما. آنان بر این عقیده بودند که آنچه برای بتانشان باشد، به خدا نمی‌رسد و آنچه برای خدا باشد، به بت‌ها می‌رسد. بد است آن چه داوری می‌کنند.

13 – مشرکان افزون بر اينکه به عالم پس از مرگ اعتقادي نداشتند، مرگ را به دست طبيعت مي‌دانستند، نه خدا:

(وَ قالُوا ما هِيَ إِلاَّ حَياتُنَا الدُّنْيا نَمُوتُ وَ نَحْيا وَ ما يُهْلِكُنا إِلاَّ الدَّهْرُ وَ ما لَهُمْ بِذلِكَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلاَّ يَظُنُّونَ…)؛[36]

و مي‌گفتند: جز حيات دنيا، حيات ديگري وجود ندارد که در آن مي‌ميريم و زنده مي‌شويم و جز دهر و طبيعت ما را نابود نمي‌کند».

14 – برخي آيات، کفر آنان را به خدای رحمان بيان کرده است: (كَيْفَ تَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ كُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْياكُمْ ثُمَّ يُميتُكُمْ ثُمَّ يُحْييكُمْ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ).[37] در آيه ديگر مي‌فرمايد: (كَذلِكَ أَرْسَلْناكَ في‏ أُمَّةٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِها أُمَمٌ لِتَتْلُوَا عَلَيْهِمُ الَّذي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ وَ هُمْ يَكْفُرُونَ بِالرَّحْمنِ قُلْ هُوَ رَبِّي لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ إِلَيْهِ مَتابِ).[38] در آيه ديگر مي‌فرمايد: (وَ قالَ الَّذينَ كَفَرُوا رَبَّنا أَرِنَا الَّذَيْنِ أَضَلاَّنا مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ نَجْعَلْهُما تَحْتَ أَقْدامِنا لِيَكُونا مِنَ الْأَسْفَلينَ). [39] در اين آيات، به صراحت، انکار خالقيت خداي متعال از سوی مشرکان بيان شده است.

15 – مشرکان به خدايي که خالق آنان است، دشنام مي دادند:

(وَ لا تَسُبُّوا الَّذينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَيْرِ عِلْمٍ كَذلِكَ زَيَّنَّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلى‏ رَبِّهِمْ مَرْجِعُهُمْ فَيُنَبِّئُهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ‚)؛[40]

به کساني که غير خدا را مي‌خوانند، دشنام ندهيد؛ چون آنان به  خداي متعال بدون علم دشنام مي‌دهند».

 اگر مشرکان، خدا را رب خود مي‌دانستند، به خدا دشنام نمي‌دادند.

آیا با وجود این آیات که به طور روشن اقسام شرک و مشرکان را بیان کرده است،  نظریه محمد بن‌عبدالوهاب را می‌توان پذیرفت که انحراف مشرکان در طول تاریخ فقط در توحید عبادی بوده است و در دیگر مراتب توحید، توحید کامل داشته‌اند؟

آیا با ویژگی‌هایی که برای مشرکان بیان شده است، می‌توان گفت مسلمانانی که هیچ یک از آن ویژگی‌ها در آنان وجود ندارد، از مشرکان بدترند؟ گویا محمد بن‌عبدالوهاب به آیات قرآن توجه نکرده است و تنها با دیدن یک یا دو آیه که در گفتارش به آن استناد کرده، به داوری پرداخته است. ‌این در حالی است که باید تمام آیات مربوط به مشرکان را دید؛ زیرا آیات قرآن، یکدیگر را تفسیر می‌کند. «القرآن یفسرّ بعضه بعضاً».[41]

برخي نويسندگان وهابيت درباره آياتي که بر انکار توحيد در خالقيت  از سوی مشرکان صدر اسلام دلالت دارد توضیح‌هايي داده‌اند. از اين رو‌، برخی از پاسخ‌هاي شمس‌الدين سلفي را  بيان مي‌کنيم تا روشن شود پاسخ‌ها بسيار ضعيف است؛ زيرا برداشت‌هاي نويسنده، مخالف ظاهر آيات است. برای نمونه وی درباره آيه (قُلْ أَ إِنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذي خَلَقَ الْأَرْضَ في‏ يَوْمَيْنِ وَ تَجْعَلُونَ لَهُ أَنْداداً ذلِكَ رَبُّ الْعالَمينَ) [42]مي‌نويسد: «مراد از کفر در اين آيه، کفر نسبت به نعمت است، نه کفر به خالقيت».[43] در صورتي‌که تفسير به کفر نعمت، مخالف ظهور آيه در عموميت کفر است. ازاين رو، مشرکان در خالقيت خدا، مشرک بودند.

درباره آيه (إِذْ نُسَوِّيكُمْ بِرَبِّ الْعالَمينَ…)[44] نیز مي‌نويسد: «مقصود از آيه، تسويه و مساوات در عبادت است، نه در ربوبيت و خالقيت».[45] در صورتي‌که در آيه، به عبادت و شرک در آن هيچ گونه اشاره‌اي نشده است، بلکه آيه دلالت دارد که مشرکان، خدايان خود را مانند خدا، رب مي‌دانستند. ظاهر آيه هم بر اين امر دلالت دارد. با توجه به ضعيف بودن پاسخ‌هاي نويسنده به همين اندازه بسنده مي‌کنيم.

مهم‌ترين اشتباه محمد بن‌عبدالوهاب

مهم‌ترين خاستگاه فكرى وهابيت به ويژه محمد بن‌‌عبدالوهاب آن است كه مشركان صدر اسلام در توحيد ذاتى، ربوبى و خالقيّت، كامل بودند و تنها در توحيد عبادى شرك مى‏ورزيدند، چنان‌كه در صفحه نخست كتاب كشف الشبهات به آن تصريح کرده است. وی تنها ضعف مشرکان را  اين می‌دانست كه در حق صالحان غلو می‌کردند و به آنها توسل می‌جستند و از آنان طلب شفاعت و تبرك به قبور مى‌کردند. همین اعمال موجب شرك و خروج آنان از دين توحيد می‌شد. اين برداشت او سبب شده است مسلمانان را نیز به دلیل اظهار محبت و علاقه به پيامبر و اهل‏بيت او و تمام بزرگان دين خود که براى آنان مقام و وجاهت والايى قايلند، مشرك بشمارد و آنان را از مشركان صدر اسلام بدتر بداند. آن گاه اين برداشت را پايه صدور فتوا به كفر، قتال و خون ريزى آنان قرار داده است.

از ديدگاه محمد بن‌عبدالوهاب، مسلمانان پس از قرن نخست، اصل توحيد را به درستی نشناختند و به مرور زمان مرتكب شرك شدند تا اينكه او در قرن 12 براى نجات مسلمانان از شرك در عبادت قيام کرد.

از ديدگاه او، پيامبران الهى تنها يك رسالت به عهده داشتند و آن هم نجات مردم از توسل، تبرك، نذر و طلب شفاعت از پيامبران و صالحين است.ـ كفار و مشركانى كه در صدر اسلام به شهادتين، روز رستاخيز، بهشت و دوزخ اقرار نمى‏كردند، پيامبر بزرگ اسلام را ساحر و گفتار آن حضرت را سحر مى‏دانستند به عبارت قرآن: (وَ عَجِبُوا أَنْ جاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ وَ قالَ الْكافِرُونَ هذا ساحِرٌ كَذَّابٌ * أَ جَعَلَ الْآلِهَةَ إِلهاً واحِداً إِنَّ هذا لَشَيْ‏ءٌ عُجابٌ) [45] آيا قرار دادن چنين افرادى هم‌تراز با مسلمانانی كه شهادتین مى‏گویند: و آنچه را پیامبر آورده است و بهشت و دوزخ حق را می‌دانند، منصفانه است؟ چرا محمد بن‌عبدالوهاب، خطاهاى مسلمانان را بيشتر از كفار صدر اسلام جلوه مى‏دهد؟

او مى‏گويد: به دو دليل، شرك مشركان صدر اسلام از شرك اهل زمان ما ضعيف‏تر بود:

دلیل نخست آنکه مشركان صدر اسلام، فرشتگان يا بت‏ها را در وقتى كه در آسايش و رفاه بودند، همراه خدا مى‏خواندند، ولى هنگام سختى و شدايد تنها خدا را مخلصانه مى‏خواندند.

دليل دوم اين كه مشركان صدر اسلام، كسانى را مى‏خواندند كه از مقرّبان پيشگاه پروردگار بودند، نظير: پيامبران، اوليا و فرشتگان يا سنگ و چوبى را مى‏خواندند كه مطيع خدا بودند و هرگز عصيان نكردند. این در صورتى است كه مردم زمان‏ ما فاسق‏ترين مردم را مى‏خوانند.[47] اين است نظر محمد بن‌عبدالوهاب درباره توحيد مسلمانان و مقايسه آن با توحيد مشركان. مسلمانان زمان ما به كدام يك از دو ويژگى عقيده دارند و به آن عمل مى‏كنند؟ آيا مسلمانان امروز به جز پيامبران، اوليا و ائمه اهل‌بيت: به کس دیگری متوسل مى‏شوند؟ خوانندگان خود داورى کنند.

 

محمد بن‌عبدالوهاب مى‏گويد: شرك به‌معناى خواندن بت‏ها و سنگ بوده است كه آنها را براى سامان دادن امور خود مى‏خواندند، در صورتى كه آنها را خالق و روزى‌دهنده نمى‏دانستند و شما كه غير خدا را مى‏خوانيد، مثل آنهایید. اولاً خواندن و دعا در قرآن نوعی عبادت است و چنان نيست كه هر نوع دعا و خواندن، عبادت باشد. به عبارت ديگر، دعا و خواندن به دو صورت است:

۱ – گاهى دعا فقط صرف «ندا» است مثل اينكه با كسى كارى داريد و او را صدا مى‏كنيد:(وَ إِنْ كُنْتُمْ في‏ رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى‏ عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ)؛[48] يعنى گواهان خود را بخوانيد.

۲ – گاهى دعا به معناى «عبادت» است: (وَ قالَ رَبُّكُمُ ادْعُوني‏ أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتي‏ سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرينَ) [49] از این آیه و آیات: (وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً)[50] (وَ مَنْ يَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لا بُرْهانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّما حِسابُهُ عِنْدَ رَبِّهِ إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الْكافِرُونَ) [51] (ادْعُوا رَبَّكُمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْيَةً إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدينَ) [52] استفاده مى‏شود كه دعايى عبادت است كه با اظهار نياز به موجودى بى‏نياز همراه باشد، نه صرف ندا و صدا زدن. در غير اين صورت، تمام انسان‏ها به خاطر نياز، يكديگر را صدا مى‌كنند. يكى از آياتى كه دعا در آن به‌معناى عبادت آمده، عبارت است از: (وَ لا تَطْرُدِ الَّذينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِيِّ يُريدُونَ وَجْهَهُ ما عَلَيْكَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ وَ ما مِنْ حِسابِكَ عَلَيْهِمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ فَتَطْرُدَهُمْ فَتَكُونَ مِنَ الظَّالِمينَ) [53] و همچنين آيه (قُلْ أَ نَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَنْفَعُنا وَ لا يَضُرُّنا وَ نُرَدُّ عَلى‏ أَعْقابِنا بَعْدَ إِذْ هَدانَا اللَّهُ كَالَّذِي اسْتَهْوَتْهُ الشَّياطينُ فِي الْأَرْضِ حَيْرانَ لَهُ أَصْحابٌ يَدْعُونَهُ إِلَى الْهُدَى ائْتِنا قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدى‏ وَ أُمِرْنا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمينَ) [54]

گفتنی است «اله» و «عبادت» در هيچ لغتى به معناى «قصد» به‌كار برده نشده است. برای نمونه، ابن‌منظور در لسان العرب مى‌نويسد:

اله: الله عزوجل، و كل ما اتخذ من دونه معبوداً اله عند متخذه، والجمع آلهة، و الآلهة: الأصنام، سمّوا بذلك لاعتقادهم أن العبادة تحقّ لها.[55]

از نگاه لغويون، «إله» به معناى خداى بزرگ و همچنين هر موجودى غير از خداست که به عنوان معبود برگزيده شود و بت‌ها‌‌ را «آلهة» ناميده‌اند؛ چون آنها را شايسته پرستش مى‌دانستند. به نظر فيومى در مصباح‌المنیر، «إله» به‌معناى معبود است كه خداى متعال باشد سپس مشركان آن را برای كسانى به کار بردند كه از غير خدا عبادت مى‌كردند. همچنين «إله» به معناى معبود است. وی می‌نویسد:  ‌

«إلاهةً»بمعنى عَبَدَ عبادة و «تألّه» تعبَّد والإله المعبودُ و هو الله سبحانه و تعالى ثمّ استعاره المشركونِ لما عبدوه من دون الله تعالى و الجمع «آلهةٌ»، «فالإلهُ» فِعالٌ بمعنى مفعولٍ، مثلُ كتابٍ بمعنى مكتوبٍ، و بساطٍ بمعنى مبسوطٍ. [56]

توحيدى كه وهابيت معرفى مى‌كند، ناقص است؛ زيرا توحيد محمد بن‌عبدالوهاب را در مبارزه با قبرستان منحصر مى‌توان دانست، به گونه‌اى كه در برخى كشورها، پيروان اين نظريه در قبرستان عمليات انتحارى مى‌كنند و قبور مسلمانان را از بين مى‌برند.

روشن است كه پيامبران الهى در مبارزه با شرك، هرگز كار خود را مبارزه با توسل، استغاثه و شفاعت قرار ندادند، بلكه  برای نمونه، حضرت موسى7 توجه اصلى خود را مبارزه با فرعون قرار داد. اگر منظور از بعثت پيامبران، توحيد قبور بود، پس چرا قرآن و حتى سيره پيامبران ديگر بر اين مدعا دلالتى ندارد؟ وقتى يكى از سرداران اسلام در فتح ايران با اين پرسش روبه‌رو مى‌شود كه براى چه به اينجا آمديد در پاسخ نگفت كه براى تخريب زيارت گاه‌ها، بلكه در پاسخ چنين گفت: «جئنا لنخرج من شاء من عبادة العباد إلى عبادة الله»؛[57] هدف ما عبارت است از بيرون بردن بندگان از بندگى بندگان به بندگى پروردگار.

چرا محمد بن‌عبدالوهاب مخالفان خود را كافر می‌داند و می‌گوید با آنان بايد جنگید؟

از بررسى كتاب‏ها و سخنرانى‏هاى مؤسسان اين فرقه به خوبى استفاده مى‏شود كه اين فرقه باور دارند مسلمانان در توحيد عبادى به انحراف رفته و مشرك شده‏اند، به گونه‏اى كه مانند مشركان صدر اسلام، بت‏ها را عبادت مى‌کنند. از اين رو، مسلمانان را تكفير می‌کنند و جنگ با آنان را لازم مى‏دانند.

چرا تكفير و قتل و كشتار‌؟

ـ پيامبر بزرگ اسلام با اتصال و ارتباط به وحى، حقايق را می‌گرفت و براى مردم بيان مى‏فرمود. از اين رو، انكار آن حضرت موجب كفر مى‏شود، زيرا سرچشمه گفتار او روشن است و در آن جاى هيچ‏گونه ترديدى وجود ندارد. جناب محمد بن‌عبدالوهاب به چه مجوّزى، مخالفت با برداشت خود را از ظاهر برخى آيات و مقايسه آن با صدر اسلام، مانند مخالفت پيامبر دانسته است؟ مگر انكار افكار و برداشت‏هاى او وحى است تا انكار آن موجب كفر شود؟ اگر بپذيريم كه محمد بن‌عبدالوهاب در حد يك مجتهد بوده و شرايط اجتهاد را داشته است، برداشت او تنها براى خودش، حجت و دليل است، نه براى ديگران كه يا خود مجتهدند يا نظر مجتهدان ديگر را قبول كرده و به آن باور دارند؟ آيا پذيرش نظرهای بزرگان مذاهب يا عمل آنان در اظهار محبت به ساحت مقدس پيامبران و اوصياى آنان به وسيله زيارت، توسل و تبرك در صورتى كه با شرايط مشخص شده در قرآن و سنّت باشد، شرك محسوب مى‏شود؟

ـ آيا برداشت و نظر يك فرد يا گروه در صورتى كه همراه با شرايط اجتهاد صحيح انجام گيرد، مجوّزی براى تكفير مخالفان آن فكر مى‏شود؟ يا آن برداشت تنها براى خودش يا مقلدان و پيروان او حجّت است، اگر چه در مسايل اعتقادى، توحيد و شرك، جايى براى تقليد وجود ندارد. بنابراين، تنها براى خودش، حجت است، نه ديگران.

ـ آيا محدود كردن رسالت پيامبران به مبارزه با قبرپرستى و توسل به ارواح بزرگان از نظر قرآن و سنّت صحيح است؟ آيا اين برداشت به معناى آن نيست كه دين اسلام و دیگر اديان براى تصحيح روابط فردى بندگان با خدا آن هم درباره مردگان نازل شده است و هيچ برنامه‏اى براى ابعاد جامعه توحيدى و مبارزه با انواع شرك‏هاى ديگر در رسالت انبيا ديده نشده است؟

ـ آيا براى القاى يك برداشت و نظر، صحيح است كه مسايل مهم دينى و توحيدى را به گونه‏اى مطرح كنيم كه تمام تاريخ، فرهنگ دينى و مذهبى، علما و ائمه مذاهب را زير سؤال ببريم و خود را تنها محور قرار دهيم آن هم به گونه‏اى كه منكران خود را كافر بدانيم؟

جمع‌بندی

برداشت‌های محمد بن‌عبدالوهاب درباره اعتقاد مشرکان، نسبت به توحید ربوبیت و خالقیت صحیح نیست، چنان‌که منحصر دانستن رسالت پیامبران الهی در توحید عبادی‌، ناتمام و مخالف آیات قرآن است. از این‌رو  مقایسه کردن اعتقادات  مسلمانان  با مشرکان صدر اسلام در انحراف وهابیان از فهم حقیقت توحید به‌ویژه شرک عبادی ریشه دارد. ابن‌عبدالوهاب، مسلمانان را  مشرک می‌داند، در صورتی‌که برداشت‌های وی به شرک می‌انجامد؛ زیرا در امور طبیعی، نقش انسان و در امور ماورای طبیعی، نقش خدا را می‌پذیرد. این درحالی است که نقش آفرینی انسان در امور طبیعی با اذن و اراده الهی است بنابراین، تمام آثار و افعال انسان‌ها از جانب خداست، ولی برخی انسان‌ها به‌دلیل کسب کمالات، می‌توانند به اذن الهی در امور ماورای طبیعی تصرف کنند.  

 

منابع

[1]. شرح کشف الشبهات، ص18 – 30.

[2]. سوره یونس، آیه 31.

[3]. سوره مائده، آیه35.

[4]. شرح کشف الشبهات، ص100-101.

[5]. صحاح اللّغة، ج 1، ص 130؛ همچنین ابن‌منظور می‌ نویسد: «الرّب : هو الله عزوجل ، هو ربّ کلّ شيء مالکه و له الربوبیة علی جمیع الخلق لا شریک له ، و هو ربّ الأرباب ، و مالک الملوك».لسان العرب، ج1، ص399.

[6]. الامثل في تفسیر کتاب الله المنزل، ج 20، ص 561.

[7]. سوره انعام، آیه164.

[8]. سوره حجر، آیات 26- 29.

[9]. المیزان، ج 11، ص 326.

[10].  همان ، ص 207.

[11]. سوره مائده، آيه 72.

[12]. همان، آیه 73.

[13]. سوره مائده، آیه 116.

[14]. سوره انبياء، آيه 22.

[15]. همان، آيه 99-98.

[16] . سوره نازعات، آیه 24.

[17]. سوره اعراف، آيه 122-121.

[18]. سوره انعام، ص 76-79.

[19]. سوره انعام، آيه 121.

[20]. سوره مؤمنون، آیه34.

[21].سوره يونس، آيه 18.

[22]. سوره انبیاء، 52-66.

[23]. سوره انبياء، آیات 25-29.

[24]. سوره مؤمنون، آيه 91.

[25]. سوره إسرا، آیه 42.

[26]. سوره رعد، آيه 16.

[27]. همان، آيه 16.

[28]. سوره انعام، آیه 164.

[29]. سوره مريم، آيه 81.

[30]. سوره انعام، آيه 14.

[31]. سوره يوسف، آيه 39-40.

[32]. سوره انعام، آيه 81.

[33]. همان ، آيه 100.

[34]. همان، آیه 137.

[35]. همان ، آيه 136.

[36]. سوره جاثيه، آيه  24.

[37]. سوره بقره ، آيه 28.

[38]. سوره رعد ، آيه 30.

[39]. سوره فصلت ، آيه 9.

[40]. سوره انعام ، آیه 108.

[41]. بحارالأنوار، ج 29، ص 352، و ج 54، ص 218.

[42] . سوره فصلت، آیه9.

[43]. جهود علماء الحنفية،ج 1، ص245.

[44] . سوره شعراء، آیه98.

[45] . جهود علماء الحنفية، ج 1، ص245.

[46]. سوره ص، آیات 4-5.

[47]. شرح كشف الشبهات، ص 103.

[48]. سوره بقره، آیه 23.

[49]. سوره غافر، آیه 60.

[50]. سوره جن، آیه 18.

[51]. سوره مومنون آیه 117.

[52]. سوره اعراف، آيه 55.

[53]. سوره انعام، آيه 52.

[54]. همان ، آيه 71.

[55]. لسان العرب، ج7، ص 1045،  لغت اله.

[56].مصباح المنیر، ج 2، ص 19 و 20.

[57] . تاريخ طبرى، ج 3، ص 32 ؛ البداية و النهاية، ج 7، ص 46.

 

منبع: نشریه سراج منیر


کتابنامه

* قرآن کریم.

۱ – البدایة و النهایة: عماد الدین اسماعیل بن‌کثیر، تحقیق: علی شیری، بیروت: دار احیاء التراث، چاپ اول، 1408ق.

۲ –  تاریخ طبری: محمد بن‌جریر طبری، تحقیق: نخبة من العلماء الاجلاء، بیروت: موسسه الاعلمی، بی‌تا.

۳ – جهود علماء الحنفية، شمس الدين السلفي الافغاني: ریاض: دار الصميعي، 1996م.

۴ – شرح کشف الشبهات: محمد بن عبدالوهاب، تحقیق و شرح: محمد بن صالح العثیمین، ریاض: دارالثریا، چاپ چهارم، 1426ق.

۵ – صحاح: الجوهری، تحقیق: احمد عبدالغفور العطار، بیروت: دارالعلم للملایین، چاپ چهارم، 1407ق.

6 – لسان العرب: ابن منظور، بیروت: دارالکتب العلمیة، چاپ اول، 1426ق.

۱ – الامثل في تفسیر کتاب الله المنزل: ناصر مکارم شیرازی، بی‌تا، بی‌جا.

۲ – مصباح المنیر: احمد بن محمد فیومی، قم: دارالهجرة، چاپ اول، 1405هـ.

۳ – المیزان في تفسیر القرآن: سید محمدحسین طباطبائی، تهران: دارالکتب الاسلامیة، چاپ چهارم، 1362ش.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *