بررسی روایت بیست و سوم
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ حَاتِمٍ النَّوْفَلِيُّ الْمَعْرُوفُ بِالْكِرْمَانِيِّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ عِيسَى الْوَشَّاءُ الْبَغْدَادِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ طَاهِرٍ الْقُمِّيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ بَحْرِ بْنِ سَهْلٍ الشَّيْبَانِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مَسْرُورٍ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْقُمِّيِّ قَالَ: … [1]
سعد بن عبد اللَّه قمى گويد من مرد علاقمندى بودم به جمع آورى كتبى كه داراى غوامض و دقائق علوم بود و حريص بودم به درك كردن حقائق درست دانش و آزمند حفظ موارد اشتباه و نامفهوم آن بودم و بر آنچه از مشكلات و معضلات مسائل علمى دست مييافتم و آنها را با حرص شديد نگه داري و حفظ ميكردم و در عين حال نسبت به مذهب اماميه تعصب داشتم. رویگردان از امن و سلامتى و مشتاق نزاع و خصومت بودم. دنبال كينهورزى و بد گفتن ميگشتم و به آواز بلند فرقههاى مخالف اماميه را نكوهش مى كردم و معايب پيشوايان آنها را برملا ميكردم و آبروى پيشوایان آنها را ميبردم تا گرفتار شخصی شدم كه از همه ستيزهجوتر و در خصومت پایدارتر و در جدل زبردست تر و در پرسش و طرح سؤال مبرزتر و بر مذهب باطل خود پابرجاتر بود.
يك روز كه من با او مناظره ميكردم گفت اى سعد، وای بر تو و اصحاب رافضى تو. زبان به طعن مهاجر و انصار ميگشائيد و ولايت و امامت آنها را از طرف رسول خدا صلّی الله علیه و آله انكار ميكنيد، … سعد گويد من در جوابش بيانات متعددى ذكر كردم و او هر يك را نقض كرد و مردود دانست[2]
سعد گويد: من با تزوير خود را از دست او رهانيدم ولى از خشم اندرونم پر شده بود و از غصّه نزديك بود جگرم پاره پاره شود، و من پيش از آن طومارى تهيه كرده بودم و در آن چهل و چند مسأله دشوار را نوشته بودم كه پاسخگويى براى آنها نيافته بودم و مىخواستم از عالم شهر خود احمد بن اسحاق كه مصاحب مولايمان ابو محمّد علیه السّلام بود پرسش كنم و به دنبال او رفتم، او به قصد سرّ من راى و براى شرفيابى حضور امام علیه السّلام از قم بيرون رفته بود و در يكى از منازل راه به او رسيدم و چون با او مصافحه كردم گفت: خير است، گفتم: اوّلا مشتاق ديدار شما بودم و ثانياً طبق معمول سؤالهايى از شما دارم، گفت: در اين مورد با هم برابر هستيم، من هم مشتاق ملاقات مولايم ابو محمّد علیه السّلام هستم و مىخواهم مشكلاتى در تأويل و معضلاتى در تنزيل را از ايشان پرسش كنم، اين رفاقت ميمون و مبارك است زيرا به وسيله آن به دريايى خواهى رسيد كه عجائبش تمام و غرائبش فانى نمىشود و او امام ما است.[3]
بعد از آن با هم به سامرّا درآمديم و به در خانه مولايمان رسيديم، اجازه خواستيم و براى ما اذن دخول صادر شد و بر شانه احمد بن اسحاق انبانى بود كه آن را زير يك عباى طبرى پنهان كرده بود و در آن يك صد و شصت كيسه دينار و درهم بود و سر هر كيسه را صاحبش مهر زده بود. سعد گويد: من نمىتوانم مولاى خود ابو محمّد علیه السّلام را، در آن لحظه كه ديدار كردم و نور سيمايش، ما را فرا گرفته بود به چيزى جز ماه شب چهارده تشبيه كنم. و بر زانوى راستش پسر بچهاى نشسته بود كه در خلقت و منظر مانند ستاره مشترى بود و بر سرش فرقى مانند الف بين دو «واو» بود و در پيش روى مولاى ما انارى طلايى بود كه نقشهاى بديعش در ميان دانههاى قيمتى آن مىدرخشيد كه آن را يكى از رؤساى بصره تقديم كرده بود و در دست امام حسن عسگری علیه السّلام قلمى بود كه چون مىخواست بر صفحه كاغذ چيزى بنويسد آن كودك انگشتانش را مىگرفت و مولاى ما آن انار طلايى را در مقابلش رها مىكرد و او را به آوردن آن سرگرم مىكرد تا او را از نوشتن باز ندارد.[4]
بر او سلام كرديم و او پاسخ گرمى داد و اشاره فرمود كه بنشينيم و چون از نوشتن نامه فارغ شد، احمد بن اسحاق انبانش را از زير عبايش بيرون آورد و آن را در مقابلش نهاد. امام علیه السّلام به آن کودک نگاه کرد و گفت: پسر جان! مُهر هداياى شيعيان و دوستانت را باز کن. او گفت: اى مولاى من! آيا رواست دست طاهر را به هداياى نجس و اموال پليدى كه حلال و حرامش به يك ديگر در آميخته است دراز كنم؟ و مولايم فرمود: اى ابا اسحاق! آنچه در انبان است بيرون بياور تا حلال و حرام آن را جدا كند و چون اوّلين كيسه را احمد از انبان بیرون آورد، آن کودک گفت: اين كيسه از آن فلان بن فلان است كه در فلان محلّه قم ساكن است و در آن شصت و دو دينار است كه چهل و پنج دينار آن مربوط به بهاى فروش زمين سنگلاخى است كه صاحبش آن را از پدر خود به ارث برده و چهارده دينار آن مربوط به بهاى نه جامه و سه دينار آن مربوط به اجاره مغازه هاست. [5]
امام حسن عسگری علیه السّلام فرمود: فرزندم، راست گفتى اكنون اين مرد را راهنمایى كن كه كدامش حرامست، کودک فرمود: خودت (احمد بن اسحاق) در ميان اينها وارسى كن از يك دینار كه سكه رى دارد و تاريخ فلان سال دارد و نقش نصف يك روى آن پاك شده و يك قطعه طلاى آملى كه به وزن چهار اشرفى است. سبب حرمتش اين است كه …[6]
فرمود آن مسائلى كه ميخواستى بپرسى چه شد؟ عرض كردم آقا برحال خود ماندهاند، فرمود آنها را از نور چشمم بپرس و اشاره به آن کودک كرد، پس آن کودک به من فرمود: هر چه خواهى بپرس… . [7] و [8]
جلالت و شخصیت احمد بن اسحاق
یک جمله ای در اصل روایت موجود است که خادم امام حسن عسگری در مورد احمد بن اسحاق گفت – فَإِنَّهُ مِنْ أَكْرَمِكُمْ مَحَلًّا عِنْدَ سَيِّدِكُمْ– فکر نمی کنم که از نزد خودش گفته باشد، شاهد روایی هم دارد. روایاتی وجود دارد که دلالت بر بزرگواری و جلالت احمد بن اسحاق دارد.
یکی از آن روایات، روایتی است که شیخ صدوق نقل کرده است:
احمد بن حسن بن اسحاق قمى گويد چون خلف صالح عجل الله تعالی فرجه متولد شد از مولايم امام حسن عسگری علیه السّلام به جدم احمد بن اسحق نامهاى رسيد و به خط خود در آن نوشته بود – همان خطى كه توقيعات با آن صادر ميشد- براى ما فرزندى متولّد شده است و بايد نزد تو مستور و از مردم پنهان باشد، كه ما جز خويشان و دوستان، افراد دیگری را خبردار نمی سازیم. خواستيم خبر آن را به تو اعلام كنيم تا خداوند تو را شاد سازد همچنان كه ما را شاد ساخت و السّلام. [9]
روایت دیگری هم که در جلالت وی نقل شده است، این روایت است:
احمد بن اسحاق گويد: بر امام حسن عسگری علیه السّلام وارد شدم و مىخواستم از جانشين پس از وى پرسش كنم. او سخن، آغاز كرد و فرمود: اى احمد بن اسحاق؛ خداى تعالى از زمان آدم علیه السّلام زمين را خالى از حجّت نگذاشته است و تا روز قيامت نيز خالى از حجّت نخواهد گذاشت، به واسطه اوست كه بلا را از اهل زمين دفع مىكند و به خاطر اوست كه باران مىفرستد و بركات زمين را بيرون مىآورد.[10]
گفتم: اى فرزند رسول خدا امام و جانشين پس از شما كيست؟ حضرت شتابان برخاست و داخل خانه شد و سپس در حالى كه بر شانهاش كودكى سه ساله بود – و صورتش مانند ماه شب چهارده مىدرخشيد- برگشت.[11]
فرمود: اى احمد بن اسحاق اگر نزد خداى تعالى و حجّتهاى او گرامى نبودى، اين فرزندم را به تو نشان نمی دادم، او همنام و همكنيه رسول خدا صلی الله علیه و آله است، كسى است كه زمين را پر از عدل و داد مىكند همچنان كه پر از ظلم و جور شده باشد… [12]
منابع روایت بیست و سوم
منابع متعددی این روایت را نقل کرده اند که نشان از تلقی قبول چنین روایتی است:
- شیخ صدوق (م. 381) در کمال الدین و تمام النعمه، ج2، ص454
- محمد بن جریر طبری شیعی (قرن 4) در دلائل الامامه، ص274 (با سند دیگری نقل می کند) و در کتاب نوادر المعجزات، ص192 هم این روایت را نقل می کند.
- طبرسی (م. 588) در احتجاج، ج2، ص 461 (ایشان در مقدمه کتاب می گوید من اسناد را حذف می کنم یا به خاطر شهرت و یا اجماعی بودن و یا اینکه مطابق عقول است مگر روایات تفسیر امام حسن حسن عسگری7 را که تاملی دارند.
- ابن حمزه طوسى (قرن 6) در الثاقب في المناقب، ص585
- قطب الدين راوندى (573 ق) در الخرائج و الجرائح، ج1، ص 481
- استرآبادى (م. 940) در تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة، ج1،ص299
- ديلمى (م. 841) در إرشاد القلوب إلى الصواب، ج1، 421
- بهاء الدين نيلى (م. 803) در منتخب الأنوار المضيئة في ذكر القائم الحجّة عليه السلام،ص 145
- فیض کاشانی (م. 1091) در نوادر الأخبار فيما يتعلق بأصول الدين، ص 116
- شيخ حر عاملى (1104) در إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات در 4 جا (ج1،ص115 – ج1،ص196- ج3،ص671- ج3،ص698)،[5] همچنین ایشان در کتاب هداية الأمة إلى أحكام الأئمة عليهم السلام، ج7،ص200 و در وسائل الشیعه، ج13، ص276 این جریان را نقل کرده است و بر اساس آن فتوا می دهد. در باب : بَابُ أَنَّ الصَّانِعَ إِذَا أَفْسَدَ مَتَاعاً ضَمِنَهُ كَالْغَسَّالِ وَ الصَّبَّاغِ وَ الْقَصَّارِ وَ الصَّائِغِ وَ الْبَيْطَارِ وَ الدَّلَّالِ وَ نَحْوِهِمْ وَ كَذَا مَا يَتْلَفُ بِأَيْدِيهِمْ إِذَا فَرَّطُوا أَوْ كَانُوا مُتَّهَمِينَ فَلَمْ يَحْلِفُوا… با توجه به همین روایت، فتوا داده می شود.
- بحرانى (م. 1107) در حلية الأبرار في أحوال محمّد و آله الأطهار :، ج5، ص212 و 225 و در تبصرة الولی ص 93 و در تفسیر برهان، ج3، ص3 و در مدينة معاجز الأئمة الإثني عشر در سه جا (ج8،ص 45، 49،159)
- بحرانى اصفهانى(قرن 12) در عوالم العلوم و المعارف والأحوال من الآيات و الأخبار و الأقوال (عوالم مربوط به امام حسین7،ص 107)
- مجلسی (م.1110) در بحارالانوار در ج13، ص 65 و ج38،ص88 و ج53،ص 75 و ج 104، ص185
مرحوم مجلسی، تعلیقه مهمی بر این روایت دارد. ایشان می فرماید:
نجاشى بعد از توثيق سعد بن عبد اللَّه و حكم به جلالت او ميگويد: «وى، حضرت امام حسن عسگری علیه السّلام را ديده است. بعضى از علما را ديدم كه ملاقات سعد و امام را تضعيف ميكردند و ميگفتند اين حكايت را ساختهاند و به او نسبت دادهاند». ولى من (علامه مجلسى) ميگويم: شيخ صدوق به صحت اخبار و اطمينان به آنها – از عدهاى كه نجاشى به آنها اشاره كرده و ناشناخته اند – داناتر می باشد. زیرا نمی توان، اخبارى را كه متن آن ها، گواهى به صحت آن ميدهد، به مجرد گمان و توهم، مردود دانست، به خصوص كه سعد بن عبد اللَّه، زمان امام حسن عسگری علیه السّلام را درك كرده و امكان دارد كه آن حضرت را ديده باشد، زيرا او تقريبا چهل سال بعد از شهادت امام حسن عسگری علیه السّلام، از دنیا رفته است.
اين كار، به منظور پائين آوردن مقام اخيار و عدم وثوق به اخبار و ناشى از کمی معرفت در حق ائمه اطهار علیهم السلام است، زيرا ما ديدهايم كه وقتى، اخبارى كه مشتمل بر معجزات غريبه است، به دست عدهاى ميرسد، يا خود آن اخبار را مورد انتقاد قرار ميدهند و يا از راويان آن عيبجوئى ميكنند. بلكه من ميگويم جرم اكثر راويانى كه به آنها نسبت قدح و عيب دادهاند، چيزى جز نقل اين گونه اخبار نيست. [13]
نتیجه بحث: مرحوم مجلسی این روایت را قبول می کند.
- العروسى الحويزى (م. 1112) در تفسير نور الثقلين، ج5، ص351 و 371
- صافی در منتخب الاثر، ج3،ص (ایشان، انصافا عالمانه ورود به روایت می نماید و اشکالات را پاسخ می دهد)
- قندوزی در ینابیع الموده، ج3، ص319
اشکالاتی به روایت بیست و سوم شده است که از بحث ما خارج است؛ برای مطالعه اشکالات و پاسخ آن ها به جلسه 29 درس خارج آیت الله طبسی مبحث ادله ولادت امام زمان عجل الله تعالی فرجه مراجعه نمایید.
بررسی سندی روایت بیست و سوم
محور بعدی، بررسی سندی روایت است. دو طریق برای روایت سعد بن عبدالله اشعری بیان شده است. طریق اول را شیخ صدوق و طریق دوم را طبری شیعی، بیان کرده است و ما هر دو طریق را بیان می کنیم:
روایت سعد بن عبدالله اشعری به سند شیخ صدوق
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ حَاتِمٍ النَّوْفَلِيُّ الْمَعْرُوفُ بِالْكِرْمَانِيِّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ عِيسَى الْوَشَّاءُ الْبَغْدَادِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ طَاهِرٍ الْقُمِّيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ بَحْرِ بْنِ سَهْلٍ الشَّيْبَانِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مَسْرُورٍ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْقُمِّيِّ قَالَ…[14]
روایت سعد بن عبدالله اشعری به سند محمدبن جریر بن رستم طبری
وَ أَخْبَرَنِي أَبُو الْقَاسِمِ عَبْدُ الْبَاقِي بْنُ يَزْدَادَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْبَزَّازُ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ الثَّعَالِبِيُّ قِرَاءَةً فِي يَوْمِ الْجُمُعَةِ مُسْتَهَلَّ رَجَبٍ سَنَةً سَبْعِينَ وَ ثَلَاثِمِائَةٍ، قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو عَلِيٍّ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى الْعَطَّارُ، عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي خَلَفٍ الْقُمِّيِّ، قَال…[15]
بر این روایت اشکالات سندی و متنی بسیاری از طرف بزرگان، وارد شده است [16] که می توان گفت بیش از 12 اشکال می باشد. در اینجا به بیان مرحوم خوئی در مورد شخصیت احمد بن اسحاق می پردازیم.
شخصیت احمد بن اسحاق
بیان مرحوم خویی
«أحمد بن إسحاق بن عبد الله بن سعد = أحمد بن إسحاق بن سعد = أحمد بن إسحاق القمي»
نجاشی می گوید: نماینده قمیها بود و از امام جواد و امام هادی علیهماالسلام، روایت نقل کرده و از خواص امام حسن عسگری علیه السّلام، بوده است.[17] ایشان طبق بیان أبو الحسن علي بن عبد الواحد وأحمد بن الحسين صاحب کتاب هائی مانند: علل الصوم – كبير – مسائل الرجال لأبي الحسن الثالث علیه السّلام (امام هادی) بوده است.
شیخ طوسی می گوید: احمد بن اسحاق قمی دارای منزلت عظیمی است و از خواص امام حسن عسگری علیه السّلام می باشد و همچنین امام زمان عجل الله تعالی فرجه را دیده و از بزرگان قمی و نماینده آنان است.[18]
جریان احمد بن اسحاق که موفق به دیدار امام زمان عجل الله تعالی فرجه شده است – طبق بیان شیخ طوسی – اشاره به کدام قصه است؟ آیا مقصود، همین جریان سعدبن عبدالله اشعری است که روایت آن را بیان کردیم و یا جریان رویت امام زمان، مربوط به واقعه دیگری است که در روایت شیخ صدوق، بیان شده است. روایت اینگونه است:
احمد بن اسحاق گويد: بر امام حسن عسگری علیه السّلام وارد شدم و مىخواستم از جانشين پس از وى پرسش كنم. او سخن، آغاز كرد و فرمود: اى احمد بن اسحاق؛ خداى تعالى از زمان آدم علیه السّلام زمين را خالى از حجّت نگذاشته است و تا روز قيامت نيز خالى از حجّت نخواهد گذاشت، به واسطه اوست كه بلا را از اهل زمين دفع مىكند و به خاطر اوست كه باران مىفرستد و بركات زمين را بيرون مىآورد. گفتم: اى فرزند رسول خدا امام و جانشين پس از شما كيست؟ حضرت شتابان برخاست و داخل خانه شد و سپس در حالى كه بر شانهاش كودكى سه ساله بود – و صورتش مانند ماه شب چهارده مىدرخشيد- برگشت.
فرمود: اى احمد بن اسحاق اگر نزد خداى تعالى و حجّتهاى او گرامى نبودى، اين فرزندم را به تو نشان نمی دادم، او همنام و همكنيه رسول خدا صلی الله علیه و آله است، كسى است كه زمين را پر از عدل و داد مىكند همچنان كه پر از ظلم و جور شده باشد. اى احمد بن اسحاق! مثل او در اين امّت مثل خضر و ذو القرنين است، او غيبتى طولانى خواهد داشت كه هيچ كس در آن نجات نمىيابد مگر كسى كه خداى تعالى او را در اعتقاد به امامت ثابت بدارد و در دعاء به تعجيل فرج موفّق سازد.
احمد بن اسحاق گويد: گفتم: اى مولاى من آيا نشانهاى هست كه قلبم بدان مطمئن شود؟ آن كودك به زبان عربى فصيح به سخن درآمد و فرمود: أنا بقيّة اللَّه في أرضه و المنتقم من أعدائه؛ اى احمد بن اسحاق! پس از مشاهده جستجوى نشانه مكن! احمد بن اسحاق گويد: من شاد و خرّم بيرون آمدم و فرداى آن روز به نزد امام حسن عسگری علیه السّلام بازگشتم و گفتم: اى فرزند رسول خدا! شادى من به واسطه منّتى كه بر من نهاديد بسيار است، بفرمائيد آن سنّتى كه از خضر و ذو القرنين دارد چيست؟ فرمود: اى احمد! غيبت طولانى، گفتم: اى فرزند رسول خدا! آيا غيبت او به طول خواهد انجاميد؟ فرمود: به خدا سوگند چنين است تا به گونه ای كه اكثر معتقدين به او بازگردند و باقى نماند مگر كسى كه خداى تعالى عهد و پيمان ولايت ما را از او گرفته و ايمان را در دلش نگاشته و با روحى از جانب خود مؤيّد كرده باشد. اى احمد بن اسحاق! اين امرى از امر الهى و سرّى از سرّ ربوبى و غيبى از غيب پروردگار است، آنچه به تو عطا كردم بگير و پنهان كن و از شاكرين باش تا فردا با ما در علّيّين باشى. [19]
ادامه بیان مرحوم خویی در مورد احمد بن اسحاق قمی
… وعده الشيخ في رجاله في أصحاب الجواد علیه السّلام وفي أصحاب أبي محمد العسكري علیه السّلام قائلا: أحمد بن إسحاق بن سعد الأشعري، قمي ثقة. همچنین شیخ طوسی او را ثقه معرفی کرده است.
و کشی می گوید: احمد بن اسحاق قمی، ثقه است و ایشان از اباصلت قمی نقل می کند که به امام زمان عجل الله تعالی فرجه، نامه ای نوشتم و قصه احمد بن اسحاق قمی را در آن نامه برای امام عجل الله تعالی فرجه، بازگو کردم و اینکه او همراه ما می باشد و می خواهد به حج برود و احتیاج به هزار دینار دارد، آیا نظر شما این است که این مبلغ را به او قرض بدهم و سپس هنگام برگشت، از او بگیرم؟ امام زمان عجل الله تعالی فرجه، در جواب نامه نوشت: این مبلغ را به او بپرداز که آن، هدیه ما برای او می باشد [ امام عهده دار قرض او می شود] و هنگام رجوع احمد بن اسحاق قمی، دوباره هم برای او می فرستیم. احمد بن اسحاق قمی، به خاطر کسالتی که داشت، باور نمی کرد که به کوفه هم برسد.
شيخ كشّى در رجال خود آورده است كه ابو عبد اللَّه بلخى نامهاى به من نوشت و از حسين بن روح نام برده و نوشته بود كه احمد بن اسحاق قمى نامهاى به او نوشت و اجازه رفتن به حجّ خواست. حسين بن روح از جانب امام عجل الله تعالی فرجه به وى اجازه داد و پارچهاى هم براى او فرستاد، احمد بن اسحاق وقتى آن را ديد گفت: اين خبر مرگ من است، اتفاقاً هنگام بازگشت از سفر حج، در حلوان درگذشت.
محمد رازی گوید که من و احمد بن عبدالله برقی در سامراء بودیم که پیکی از طرف امام زمان عجل الله تعالی فرجه بر ما وارد شد و گفت که غائب مریض و… احمد بن اسحاق، همگی از ثقات هستند.
مرحوم خویی می گوید، این روایات دلالت دارد که احمد بن اسحاق بعد از شهادت امام حسن عسگری علیه السّلام، در قید حیات بوده است، علاوه بر این روایات، روایاتی است که کشی در رجال خود ذکر می کند.
مانند:
حمیری گوید: من با عثمان بن سعيد عمرو- سفير امام زمان – در خانه احمد بن اسحاق، جمع بوديم. احمد بن اسحاق به من اشاره كرد تا از جانشين امام حسن عسگری علیه السّلام، بپرسم. من به عثمان بن سعيد – سفير امام زمان – گفتم: مىخواهم سؤالى مطرح كنم. سؤال من در اثر شك و ترديد نيست، عثمان بن سعيد گفت: سؤال خود را مطرح كن و آنچه حاجت دارى بپرس. من گفتم: «تو خودت جانشين امام حسن عسگری علیه السّلام را ديدهاى؟» گفت: آرى به خدا و مثل این روایت را شیخ طوسی از جماعتی و آنها از کلینی نقل کردهاند.
عبدالله بن جعفر می گوید که ما در بعضی از سالها بعد از شهادت امام حسن عسگری علیه السّلام، حج به جا می آوردیم. در یکی از این سفرها بر احمد بن اسحاق در شهر بغداد، وارد شدیم. من در نزد او، اباعمرو – سفیر امام زمان – را یافتم، پس به اباعمرو گفتم: این شیخ – اشاره به احمد بن اسحاق نمودم – در نزد ما ثقه است و در مورد شما برای ما، فلان جریان را نقل کرده است. [20]
نتیجه: مفاد پنج روایتی که از مرحوم خویی نقل کردیم این بود که احمد بن اسحاق، بعد از شهادت امام حسن عسگری علیه السّلام، در قید حیات بوده است و از طرفی مهمترین اشکالی که در مورد روایت سعد بن عبدالله اشعری بیان شده، این است که تاریخ وفات احمدبن اسحاق با جریانی که در روایت سعدبن عبدالله اشعری، ذکرشده است، تناسب ندارد، طبق روایت سعد بن عبدالله، احمدبن اسحاق، در مسیر بازگشت به ایران – زمان حیات امام حسن عسگری علیه السّلام– از دنیا رفته و حال آن که حیات احمدبن اسحاق بعد از شهادت امام حسن عسگری علیه السّلام بوده است.
بیان قاموس الرجال
و أمّا قول الفهرست: «و رأى صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه فهو أيضا غير محقّق، لأنّ محمّد بن أبي عبد اللّه الكوفي جمع (كما في الإكمال) عدد من رآه و لم يذكره فيهم.[21]
آقای تستری می فرماید: و اما قول شیخ طوسی در فهرست – احمد بن اسحاق، امام زمان را دیده است – غیر محققانه است، زیرا محمد بن ابی عبدالله کوفی(مثل شیخ در کمال الدین) نام کسانی، که امام زمان عجل الله تعالی فرجه را دیدهاند، جمع آوری کرده است ولی نام احمد بن اسحاق در زمره چنین افرادی نمی باشد.
هرچند مستند شیخ طوسی در فهرست جهت مشاهده احمدبن اسحاق، امام زمان عجل الله تعالی فرجه را، روایت مفصل کمال الدین است، ولی خبرش موضوع است. زیرا طبق روایت سعد بن عبدالله اشعری، احمد بن اسحاق هنگام بازگشت در زمان امام حسن عسگری علیه السّلام، رحلت کرده است در حالی که اخبار متواتر وجود دارد که احمد بن اسحاق بعد از شهادت امام حسن عسگری علیه السّلام، در قید حیات بوده است و کشی و شیخ طوسی هم در الغیبه، تصریح به این جریان دارند. البته! امام زمان عجل الله تعالی فرجه، احمد بن اسحاق را توثیق کرده است. [22]
مخلص کلام تا اینجا: روایت بیست و سوم بین قبول و رد است، جمعی مثل شیخ صدوق، مجلسی اول و ثانی، مرحوم مازندرانی (صاحب متتهی المقال) و از معاصرین مثل مامقانی و آیت الله صافی و… روایت را می پذیرند و شبهات وارده را هم جواب می دهند. در مقابل، بعضی هم مثل شهید ثانی، مرحوم خویی و تستری در پی اشکالات وارده بر روایت، آن را رد می کنند. بعضی مثل شهید ثانی تعبیرشان در مورد روایت این است که امارات موضوعه بودن آن، روشن است و بعضی مثل تستری، موضوع بودن را تصدیق می کنند.
در نوشتار بعدی دلیل موضوع بودن روایت را از منظر این بزرگان بررسی می کنیم.
منبع: اقتباسی از درس “خارج مهدویت” حضرت آیت الله طبسی
[1] – كُنْتُ امْرَأً لَهِجاً بِجَمْعِ الْكُتُبِ الْمُشْتَمِلَةِ عَلَى غَوَامِضِ الْعُلُومِ وَ دَقَائِقِهَا كَلِفاً بِاسْتِظْهَارِ مَا يَصِحُّ لِي مِنْ حَقَائِقِهَا مُغْرَماً بِحِفْظِ مُشْتَبَهِهَا وَ مُسْتَغْلَقِهَا شَحِيحاً عَلَى مَا أَظْفَرُ بِهِ مِنْ مُعْضَلَاتِهَا وَ مُشْكِلَاتِهَا مُتَعَصِّباً لِمَذْهَبِ الْإِمَامِيَّةِ رَاغِباً عَنِ الْأَمْنِ وَ السَّلَامَةِ فِي انْتِظَارِ التَّنَازُعِ وَ التَّخَاصُمِ وَ التَّعَدِّي إِلَى التَّبَاغُضِ وَ التَّشَاتُمِ مُعَيِّباً لِلْفِرَقِ ذَوِي الْخِلَافِ كَاشِفاً عَنْ مَثَالِبِ أَئِمَّتِهِمْ هَتَّاكاً لِحُجُبِ قَادَتِهِمْ إِلَى أَنْ بُلِيتُ بِأَشَدِّ النَّوَاصِبِ مُنَازَعَةً وَ أَطْوَلِهِمْ مُخَاصَمَةً وَ أَكْثَرِهِمْ جَدَلًا وَ أَشْنَعِهِمْ سُؤَالًا وَ أَثْبَتِهِمْ عَلَى الْبَاطِلِ قَدَماً
[2] – فَقَالَ ذَاتَ يَوْمٍ وَ أَنَا أُنَاظِرُهُ تَبّاً لَكَ وَ لِأَصْحَابِكَ يَا سَعْدُ إِنَّكُمْ مَعَاشِرَ الرَّافِضَةِ تَقْصِدُونَ عَلَى الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ بِالطَّعْنِ عَلَيْهِمَا وَ تَجْحَدُونَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ وَلَايَتَهُمَا وَ إِمَامَتَهُمَا … قَالَ سَعْدٌ فَأَوْرَدْتُ عَلَيْهِ أَجْوِبَةً شَتَّى فَمَا زَالَ يُعَقِّبُ كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهَا بِالنَّقْضِ وَ الرَّدِّ عَلَيَّ…
[3] – قَالَ سَعْدٌ فَصَدَرْتُ عَنْهُ مُزْوَرّاً قَدِ انْتَفَخَتْ أَحْشَائِي مِنَ الْغَضَبِ وَ تَقَطَّعَ كَبِدِي مِنَ الْكَرْبِ وَ كُنْتُ قَدِ اتَّخَذْتُ طُومَاراً وَ أَثْبَتُّ فِيهِ نَيِّفاً وَ أَرْبَعِينَ مَسْأَلَةً مِنْ صِعَابِ الْمَسَائِلِ لَمْ أَجِدْ لَهَا مُجِيباً عَلَى أَنْ أَسْأَلَ عَنْهَا خَبِيرَ أَهْلِ بَلَدِي أَحْمَدَ بْنَ إِسْحَاقَ صَاحِبَ مَوْلَانَا أَبِي مُحَمَّدٍ علیه السّلام فَارْتَحَلْتُ خَلْفَهُ وَ قَدْ كَانَ خَرَجَ قَاصِداً نَحْوَ مَوْلَانَا بِسُرَّ مَنْ رَأَى فَلَحِقْتُهُ فِي بَعْضِ الْمَنَازِلِ فَلَمَّا تَصَافَحْنَا قَالَ بِخَيْرٍ لِحَاقُكَ بيقُلْتُ الشَّوْقُ ثُمَّ الْعَادَةُ فِي الْأَسْئِلَةِ قَالَ قَدْ تَكَافَيْنَا عَلَى هَذِهِ الْخُطَّةِ الْوَاحِدَةِ فَقَدْ بَرِحَ بيالْقَرَمُ إِلَى لِقَاءِ مَوْلَانَا أَبِي مُحَمَّدٍ علیه السّلام وَ أَنَا أُرِيدُ أَنْ أَسْأَلَهُ عَنْ مَعَاضِلَ فِي التَّأْوِيلِ وَ مَشَاكِلَ فِي التَّنْزِيلِ فَدُونَكَهَا الصُّحْبَةَ الْمُبَارَكَةَ فَإِنَّهَا تَقِفُ بِكَ عَلَى ضَفَّةِ بَحْرٍ لَا تَنْقَضِي عَجَائِبُهُ وَ لَا تَفْنَى غَرَائِبُهُ وَ هُوَ إِمَامُنَا
[4] – فَوَرَدْنَا سُرَّ مَنْ رَأَى فَانْتَهَيْنَا مِنْهَا إِلَى بَابِ سَيِّدِنَا فَاسْتَأْذَنَّا فَخَرَجَ عَلَيْنَا الْإِذْنُ بِالدُّخُولِ عَلَيْهِ وَ كَانَ عَلَى عَاتِقِ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ جِرَابٌ قَدْ غَطَّاهُ بِكِسَاءٍ طَبَرِيٍّ فِيهِ مِائَةٌ وَ سِتُّونَ صُرَّةً مِنَ الدَّنَانِيرِ وَ الدَّرَاهِمِ عَلَى كُلِّ صُرَّةٍ مِنْهَا خَتْمُ صَاحِبِهَا قَالَ سَعْدٌ فَمَا شَبَّهْتُ وَجْهَ مَوْلَانَا أَبِي مُحَمَّدٍ علیه السّلام حِينَ غَشِيَنَا نُورُ وَجْهِهِ إِلَّا بِبَدْرٍ قَدِ اسْتَوْفَى مِنْ لَيَالِيهِ أَرْبَعاً بَعْدَ عَشْرٍ وَ عَلَى فَخِذِهِ الْأَيْمَنِ غُلَامٌ يُنَاسِبُ الْمُشْتَرِيَ فِي الْخِلْقَةِ وَ الْمَنْظَرِ عَلَى رَأْسِهِ فَرْقٌ بَيْنَ وَفْرَتَيْنِ كَأَنَّهُ أَلِفٌ بَيْنَ وَاوَيْنِ وَ بَيْنَ يَدَيْ مَوْلَانَا رُمَّانَةٌ ذَهَبِيَّةٌ تَلْمَعُ بَدَائِعُ نُقُوشِهَا وَسَطَ غَرَائِبِ الْفُصُوصِ الْمُرَكَّبَةِ عَلَيْهَا قَدْ كَانَ أَهْدَاهَا إِلَيْهِ بَعْضُ رُؤَسَاءِ أَهْلِ الْبَصْرَةِ وَ بِيَدِهِ قَلَمٌ إِذَا أَرَادَ أَنْ يَسْطُرَ بِهِ عَلَى الْبَيَاضِ شَيْئاً قَبَضَ الْغُلَامُ عَلَى أَصَابِعِهِ فَكَانَ مَوْلَانَا يُدَحْرِجُ الرُّمَّانَةَ بَيْنَ يَدَيْهِ وَ يَشْغَلُهُ بِرَدِّهَا كَيْ لَا يَصُدَّهُ عَنْ كِتَابَةِ مَا أَرَادَ
[5] – فَسَلَّمْنَا عَلَيْهِ فَأَلْطَفَ فِي الْجَوَابِ وَ أَوْمَأَ إِلَيْنَا بِالْجُلُوسِ فَلَمَّا فَرَغَ مِنْ كِتْبَةِ الْبَيَاضِ الَّذِي كَانَ بِيَدِهِ أَخْرَجَ أَحْمَدُ بْنُ إِسْحَاقَ جِرَابَهُ مِنْ طَيِّ كِسَائِهِ فَوَضَعَهُ بَيْنَ يَدَيْهِ فَنَظَرَ الْهَادِی علیه السّلام( کلمه هادی یا سهو قلم از نساخ است و یا باید گفت لقب عام همه ائمه اطهار می باشد.) اِلَى الْغُلَامِ وَ قَالَ لَهُ يَا بُنَيَّ فُضَّ الْخَاتَمَ عَنْ هَدَايَا شِيعَتِكَ وَ مَوَالِيكَ فَقَالَ يَا مَوْلَايَ أَ يَجُوزُ أَنْ أَمُدَّ يَداً طَاهِرَةً إِلَى هَدَايَا نَجِسَةٍ وَ أَمْوَالٍ رَجِسَةٍ قَدْ شِيبَ أَحَلُّهَا بِأَحْرَمِهَا فَقَالَ مَوْلَايَ يَا ابْنَ إِسْحَاقَ اسْتَخْرِجْ مَا فِي الْجِرَابِ لِيُمَيَّزَ مَا بَيْنَ الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ مِنْهَا فَأَوَّلُ صُرَّةٍ بَدَأَ أَحْمَدُ بِإِخْرَاجِهَا قَالَ الْغُلَامُ هَذِهِ لِفُلَانِ بْنِ فُلَانٍ مِنْ مَحَلَّةِ كَذَا بِقُمَّ تَشْتَمِلُ عَلَى اثْنَيْنِ وَ سِتِّينَ دِينَاراً فِيهَا مِنْ ثَمَنِ حَجِيرَةٍ بَاعَهَا صَاحِبُهَا وَ كَانَتْ إِرْثاً لَهُ عَنْ أَبِيهِ خَمْسَةٌ وَ أَرْبَعُونَ دِينَاراً وَ مِنْ أَثْمَانِ تِسْعَةِ أَثْوَابٍ أَرْبَعَةَ عَشَرَ دِينَاراً وَ فِيهَا مِنْ أُجْرَةِ الْحَوَانِيتِ ثَلَاثَةَ دَنَانِير. شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ج 2، ص 454
[6] – فَقَالَ مَوْلَانَا صَدَقْتَ يَا بُنَيَّ دُلَّ الرَّجُلَ عَلَى الْحَرَامِ مِنْهَا فَقَالَ علیه السّلام فَتِّشْ عَنْ دِينَارٍ رَازِيِّ السِّكَّةِ تَأْرِيخُهُ سَنَةُ كَذَا قَدِ انْطَمَسَ مِنْ نِصْفِ إِحْدَى صَفْحَتَيْهِ نَقْشُهُ وَ قُرَاضَةٍ آمُلِيَّةٍ وَزْنُهَا رُبُعُ دِينَارٍ وَ الْعِلَّةُ فِي تَحْرِيمِهَا…
[7] – قَالَ وَ الْمَسَائِلُ الَّتِي أَرَدْتَ أَنْ تَسْأَلَهُ عَنْهَا قُلْتُ عَلَى حَالِهَا يَا مَوْلَايَ قَالَ فَسَلْ قُرَّةَ عَيْنِي وَ أَوْمَأَ إِلَى الْغُلَامِ فَقَالَ لِيَ الْغُلَامُ سَلْ عَمَّا بَدَا لَكَ مِنْهَا … شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ج 2، ص 454 به بعد
[8] – روایت طولانی است، جهت مطالعه به جلسات 25 تا 28 درس خارج آیت الله طبسی (بحث ادله ولادت) مراجعه کنید.
[9] – حدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مِهْرَانَ الْآبِيُّ الْأَزْدِيُّ الْعَرُوضِيُّ بِمَرْوَ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ إِسْحَاقَ الْقُمِّيُّ قَالَ: لَمَّا وُلِدَ الْخَلَفُ الصَّالِحُ عجل الله تعالی فرجه وَرَدَ عَنْ مَوْلَانَا أَبِي مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ علیه السّلام إِلَى جَدِّي أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ كِتَابٌ فَإِذَا فِيهِ مَكْتُوبٌ بِخَطِّ يَدِهِ علیه السّلام الَّذِي كَانَ تَرِدُ بِهِ التَّوْقِيعَاتُ عَلَيْهِ وَ فِيهِ وُلِدَ لَنَا مَوْلُودٌ فَلْيَكُنْ عِنْدَكَ مَسْتُوراً وَ عَنْ جَمِيعِ النَّاسِ مَكْتُوماً فَإِنَّا لَمْ نُظْهِرْ عَلَيْهِ إِلَّا الْأَقْرَبَ لِقَرَابَتِهِ وَ الْوَلِيَّ لِوَلَايَتِهِ أَحْبَبْنَا إِعْلَامَكَ لِيَسُرَّكَ اللَّهُ لَهُ مِثْلَ مَا سَرَّنَا بِهِ وَ السَّلَام. شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ج 2، ص 434
[10] – حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْوَرَّاقُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ بْنِ سَعْدٍ الْأَشْعَرِيِّ قَالَ دَخَلْتُ عَلَى أَبِي مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ علیه السّلام وَ أَنَا أُرِيدُ أَنْ أَسْأَلَهُ عَنِ الْخَلَفِ مِنْ بَعْدِهِ فَقَالَ لِي مُبْتَدِئاً يَا أَحْمَدَ بْنَ إِسْحَاقَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَمْ يُخَلِّ الْأَرْضَ مُنْذُ خَلَقَ آدَمَ علیه السّلام وَ لَا يُخَلِّيهَا إِلَى أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ مِنْ حُجَّةٍ لِلَّهِ عَلَى خَلْقِهِ بِهِ يَدْفَعُ الْبَلَاءَ عَنْ أَهْلِ الْأَرْضِ وَ بِهِ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ بِهِ يُخْرِجُ بَرَكَاتِ الْأَرْضِ
[11] – قَالَ فَقُلْتُ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَمَنِ الْإِمَامُ وَ الْخَلِيفَةُ بَعْدَكَ فَنَهَضَ علیه السّلام مُسْرِعاً فَدَخَلَ الْبَيْتَ ثُمَّ خَرَجَ وَ عَلَى عَاتِقِهِ غُلَامٌ كَأَنَّ وَجْهَهُ الْقَمَرُ لَيْلَةَ الْبَدْرِ مِنْ أَبْنَاءِ الثَّلَاثِ سِنِينَ
[12] – فَقَالَ يَا أَحْمَدَ بْنَ إِسْحَاقَ لَوْ لَا كَرَامَتُكَ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ عَلَى حُجَجِهِ مَا عَرَضْتُ عَلَيْكَ ابْنِي هَذَا إِنَّهُ سَمِيُّ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ كَنِيُّهُ الَّذِي يَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً… شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ج 2، ص 385
[13] – بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج52، ص: 89
[14] – شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ج 2، ص 454 (مرحوم صدوق با پنج واسطه روایت را از سعد اشعری نقل می کند)
[15] – طبری شیعی، دلائل الإمامة ص506 ( ثعالبی 110 سال بعد از اتفاق افتادن این جریان، قصه را برای بزاز نقل می کند، ضمنا طبری با سه واسطه روایت را از سعد اشعری نقل می کند)
[16] – در کتاب تا ظهور، اثر نجم الدین طبسی، جلد اول،فصل هفتم و هشتم، تحقیقی تحت عنوان کاوشی در خبر سعد بن عبدالله اشعری قم، صورت گرفته است، حتما مراجعه فرمایید.
[17] – قال النجاشي : أحمد بن إسحاق بن عبد الله بن سعد بن مالك بن الأحوص الأشعري، أبو علي القمي وكان وافد القميين، وروى عن أبي جعفر الثاني، وأبي الحسن علیه السّلام وكان خاصة أبي محمد علیه السّلام …
[18] – وقال الشيخ : أحمد بن إسحاق بن عبد الله بن سعد بن مالك بن الأحوص الأشعري أبو علي : كبير القدر، وكان من خواص أبي محمد علیه السّلام ورأى صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه وهو شيخ القميين ووافدهم.
[19] – حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْوَرَّاقُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ بْنِ سَعْدٍ الْأَشْعَرِيِّ قَالَ دَخَلْتُ عَلَى أَبِي مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ علیه السّلام وَ أَنَا أُرِيدُ أَنْ أَسْأَلَهُ عَنِ الْخَلَفِ مِنْ بَعْدِهِ فَقَالَ لِي مُبْتَدِئاً يَا أَحْمَدَ بْنَ إِسْحَاقَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَمْ يُخَلِّ الْأَرْضَ مُنْذُ خَلَقَ آدَمَ علیه السّلام وَ لَا يُخَلِّيهَا إِلَى أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ مِنْ حُجَّةٍ لِلَّهِ عَلَى خَلْقِهِ بِهِ يَدْفَعُ الْبَلَاءَ عَنْ أَهْلِ الْأَرْضِ وَ بِهِ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ بِهِ يُخْرِجُ بَرَكَاتِ الْأَرْضِ قَالَ فَقُلْتُ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَمَنِ الْإِمَامُ وَ الْخَلِيفَةُ بَعْدَكَ فَنَهَضَ علیه السّلام مُسْرِعاً فَدَخَلَ الْبَيْتَ ثُمَّ خَرَجَ وَ عَلَى عَاتِقِهِ غُلَامٌ كَأَنَّ وَجْهَهُ الْقَمَرُ لَيْلَةَ الْبَدْرِ مِنْ أَبْنَاءِ الثَّلَاثِ سِنِينَ فَقَالَ يَا أَحْمَدَ بْنَ إِسْحَاقَ لَوْ لَا كَرَامَتُكَ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ عَلَى حُجَجِهِ مَا عَرَضْتُ عَلَيْكَ ابْنِي هَذَا إِنَّهُ سَمِيُّ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ كَنِيُّهُ الَّذِي يَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْما ً يَا أَحْمَدَ بْنَ إِسْحَاقَ مَثَلُهُ فِي هَذِهِ الْأُمَّةِ مَثَلُ الْخَضِرِ علیه السّلام وَ مَثَلُهُ مَثَلُ ذِي الْقَرْنَيْنِ وَ اللَّهِ لَيَغِيبَنَّ غَيْبَةً لَا يَنْجُو فِيهَا مِنَ الْهَلَكَةِ إِلَّا مَنْ ثَبَّتَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى الْقَوْلِ بِإِمَامَتِهِ وَ وَفَّقَهُ فِيهَا لِلدُّعَاءِ بِتَعْجِيلِ فَرَجِهِ فَقَالَ أَحْمَدُ بْنُ إِسْحَاقَ فَقُلْتُ لَهُ يَا مَوْلَايَ فَهَلْ مِنْ عَلَامَةٍ يَطْمَئِنُّ إِلَيْهَا قَلْبِي فَنَطَقَ الْغُلَامُ علیه السّلام بِلِسَانٍ عَرَبِيٍّ فَصِيحٍ فَقَالَ أَنَا بَقِيَّةُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ الْمُنْتَقِمُ مِنْ أَعْدَائِهِ فَلَا تَطْلُبْ أَثَراً بَعْدَ عَيْنٍ يَا أَحْمَدَ بْنَ إِسْحَاقَ فَقَالَ أَحْمَدُ بْنُ إِسْحَاقَ فَخَرَجْتُ مَسْرُوراً فَرِحاً فَلَمَّا كَانَ مِنَ الْغَدِ عُدْتُ إِلَيْهِ فَقُلْتُ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ لَقَدْ عَظُمَ سُرُورِي بِمَا مَنَنْتَ بِهِ عَلَيَّ فَمَا السُّنَّةُ الْجَارِيَةُ فِيهِ مِنَ الْخَضِرِ وَ ذِي الْقَرْنَيْنِ فَقَالَ طُولُ الْغَيْبَةِ يَا أَحْمَدُ قُلْتُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَ إِنَّ غَيْبَتَهُ لَتَطُولُ قَالَاي وَ رَبِّي حَتَّى يَرْجِعَ عَنْ هَذَا الْأَمْرِ أَكْثَرُ الْقَائِلِينَ بِهِ وَ لَا يَبْقَى إِلَّا مَنْ أَخَذَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَهْدَهُ لِوَلَايَتِنَا وَ كَتَبَ فِي قَلْبِهِ الْإِيمَانَ وَ أَيَّدَهُ بِرُوحٍ مِنْهُ يَا أَحْمَدَ بْنَ إِسْحَاقَ هَذَا أَمْرٌ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ وَ سِرٌّ مِنْ سِرِّ اللَّهِ وَ غَيْبٌ مِنْ غَيْبِ اللَّهِ فَخُذْ ما آتَيْتُكَ وَ اكْتُمْهُ وَ كُنْ مِنَ الشَّاكِرِينَ تَكُنْ مَعَنَا غَداً فِي عِلِّيِّين. شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ج 2، ص 385 .
[20] – معجم رجال الحديث، خوئي، ج 2، ص 52 – 55
[21] – (آیت الله طبسی) با تمام احترامی که برای آقای تستری قائل هستم، ولی چنین بیانی از ایشان، متین نمی باشد و دلیل هم، قابل قبول نمی باشد.
[22] – تستری، قاموس الر جال ج1، ص396