دلیل اول 

در حديث مرفوعى[1] از امام على بن الحسين عليه السّلام روايت شده كه فرمود: بخدا سوگند هيچ يك از ما، پيش از ظهور حضرت قائم عليه السّلام، خروج نكند جز آنكه حكايتش، حكايت جوجه‏ اى خواهد بود كه پيش از درآمدن بالهايش، از ميان آشيانه خود پرواز كند و كودكان آن را بگيرند و با آن بازى كنند.

بعضی، برای عدم مشروعیت قیام های قبل از ظهور، به این روایت استناد کرده‌اند.

 

بررسی سندی روایت اول

«عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ رِبْعِيٍّ رَفَعَهُ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع قَالَ…»

این روایت، از نظر سند مرسل است. عَنْ رِبْعِيٍّ رَفَعَهُ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ؛ البته رِبعی مورد تایید عامه وخاصه است و روایت تا ایشان – اگر صحیح باشد – مشکلی ندارد. مشکل، بعد از رِبعی است.

طریقه ی مرسله بودن روایت: رِبعی از اصحاب امام صادق و امام کاظم است[2]. (یعنی از سال 120 هجری به بعد) و اگر از اصحاب امام کاظم باشد از صغار اصحاب امام صادق است. یعنی از امام باقر هم نمی‌تواند نقل کند چه برسد به اینکه بخواهد از امام سجاد نقل روایت کند! (امام سجاد سال93 یا 94 یا 95 به شهادت رسیده اند) پس طبقه و سال رِبعی، متناسب با نقل از امام سجاد نیست، پس روایت، مرسل است. اگر رِبعی، چنین روایتی را به همین سند از امامی، نقل می‌کرد که متناسب با طبقه او باشد، ما هم سند را می‌پذیرفتیم، هر چند در متن و دلالت و معارضاتش باید بحث نماییم.

 

دلیل دوم

مرحوم نعمانی؛ روایت اول را با اندک تغییری، با سند دیگر از امام باقر نقل می‌کند: (تقریباً مضمون یکی است)

«خروج قائم ما اهل بيت مانند خروج رسول اللَّه است و كسى كه از ما اهل بيت پيش از قيام قائم خروج كند مانند جوجه‏اى است كه به پرواز در آید و از آشيانه خود بيرون افتد و دست خوش بازيچه كودكان شود»[3].

 

بررسی سند روایت دوم

جابر بن یزید جعفی[4] در این روایت، مشکلی ندارد. در اعتبار این بزرگوار همین بس که اکثریت عامه او را قبول ندارند و علتش این است که جابر: «یقول بالرجعة» چون قائل به رجعت است.[5]

امّا قبل از جابر، احمد بن علی جُعفی، محمد بن مُثنی حَضرمی و عثمان بن زید جحنی مجهول و یا مهملند[6].[7]

مرحوم نمازی می‌فرماید: لم یذکروه[8]، منظور سه کتاب مرحوم آقای خوئی، مرحوم مامقانی و مرحوم اردبیلی است. در این سه کتاب اسمی از این روات نیامده است.

چون روش مرحوم خوئی این است که قبل از بیان نظر خویش، حرف قدما و متاخرین را نقل می‌کند، پس عدم نقل ایشان، به معنای عدم ذکر در کتب قدماست و اگر بگوییم که مبنای مرحوم خویی، نقل رجال کتب اربعه (فقط) می‌باشد، باید گفت که مامقانی، اینطور نیست. ایشان از صحابه تا 400 سال بعد را ذکر می‌کند.

در این سه کتاب (معجم الرجال، تنقیح الرجال، جامع الروات) که تقریباً محور کتب رجالی است، نامی از این چند نفر (احمد بن علی جعفی، محمد بن مثنی حضرمی و عثمان بن زید جحنی) ذکر نشده است.

یکی دیگر از راویان این حدیث، جعفر بن محمد بن مالک است، که از کسانی است که هم توثیق و هم تضعیف شده است.[9]

نتیجه: با اینکه [حداقل] سه نفر از روات روایت، مشکل دارند، باز هم بعضی، اصرار بر استناد به چنین روایتی دارند. پس روایت بخاطر وجود مجاهیل و ضعفا، به ضعف خود باقی است. در ادامه به بررسی دلالی این دو روایت می پردازیم.

 

بررسی دلالی روایت

روایت اولی که جهت حرمت قیام های قبل از ظهور، مورد استناد بعضی، قرار گرفت، روایت کافی شریف بود[10]؛ که این روایت، با قطع نظر از سند به قرینه ی وَ اللَّهِ لَا يَخْرُجُ‏ وَاحِدٌ مِنَّا که در روایت است بیان تکلیف کیست؟

اینجا منظور خود ائمه هستند یعنی ما، تا قبل از ظهور امام زمان تکلیف به قیام نداریم و اگر یکی از ما قیام کرد، نتیجه نمی‌گیرد. در واقع این فرمایش امام در پاسخ به پافشاری برخی از شیعیان است که به ائمه طاهرین اصرار می‌کردند که بر ضد حکومت قیام کنید؛ امام می‌فرماید که قیام ما قبل از ظهور، با توجه به عدم وجود نیرو و افراد و زمینه، توفیقی در بر نخواهد داشت. چنین روایاتی در مقام بیان تکلیف خود ائمه طاهرین است و در مقام نهی از قیام دیگران نیست. ما برای این ادعا یک شاهد آورده ایم.[11]

 

شاهد اول (شیعه ی تنوری)

علامه مجلسی در بحارالانوار به نقل از مناقب ابن شهر آشوب، نقل می‌کند که: مامون رقی می‌گوید: خدمت حضرت صادق عليه السّلام بودم كه سهل بن حسن خراسانى وارد شد. سلام كرد و نشست. عرض كرد: يا ابن رسول اللَّه چقدر شما رؤوف و مهربان هستيد شما امام هستيد، چرا دفاع از حق خود نمى‏كنيد با اينكه بيش از صد هزار شيعه شمشير زن داريد. فرمود: بنشين خراسانى، خدا جانب ترا رعايت كند.

به كنيزى بنام حنيفه فرمود تنور را روشن کند. تنور، افروخته شد چنانچه يك پارچه آتش گرديد و قسمت بالاى آن سفيد شد. بعد رو به مرد خراسانى نموده و فرمود: برو بنشين داخل تنور. خراسانى شروع به التماس نمود؛ يا ابن رسول اللَّه مرا به آتش مسوزان. از جرم من درگذر خدا از تو بگذرد. فرمود ترا بخشيدم.

در همين موقع هارون‏ مكى‏ وارد شد يك كفش خود را به انگشت گرفته بود. عرض كرد: السلام عليك يا ابن رسول اللَّه. امام فرمود: نعلين را از دست بيانداز، برو داخل تنور بنشين. نعلين را انداخت و داخل تنور نشست.

امام شروع كرد با خراسانى به صحبت كردن از جريان هاى خراسان مثل اينكه در خراسان بوده است، بعد فرمود خراسانى برو ببين در تنور چه خبر است، به جانب تنور رفتم، ديدم چهار زانو در تنور نشسته است، از تنور خارج شد به ما سلام كرد امام عليه السّلام فرمود: از اين‌ها در خراسان چند نفر پيدا مى‏شود؟

عرضكرد بخدا قسم يك نفر هم نيست نه بخدا يك نفرهم، پيدا نمى‏شود، فرمود: ما در زمانى كه پنج نفر ياور نداشته باشيم قيام نخواهيم كرد ما خودمان موقعيت مناسب را بهتر مي‌دانيم.[12]

توضیح: پس مضمون این روایت، بیان تکلیف خود ائمه طاهرین است که الان وقت قیامشان نیست. ولی آیا چنین تکلیفی، به دیگران هم سرایت می‌کند؟ امیرالمومنین هم در هیچ جنگ خلفا شرکت نکردند. ولی بقیه چه؟ آیا چنین روایاتی، معنایش این است که اگر در دوران غیبت، فقیهی مبسوط الیدی باشد و بتواند نوامیس شیعه را حفظ کند و استقلال کشور را حفظ نموده و شیعه را سربلند و دست دشمن را کوتاه کند حق ندارد قیام کند؟

از کجا، چنین برداشتی را می‌کنیم؟

در اینجا نوبت به کلام مرحوم خوئی می‌رسد که شاید تعجب آور باشد. ایشان، برخلاف اجماع شیعه، جهاد ابتدایی را برای فقیه جایز می‌داند. البته، فقیه درخواست می‌کند که فرماندهان نظامی جمع شوند، سپس، اگر زمینه اقتدار و عدم ترس از شکست بود، فتوا و دستور از جانب فقیه صادر می‌شود.

 

شاهد دوم

در اینجا روایت عيص بن قاسم، در مورد زید که امام (ع) در آن تکلیف خودشان را در آن دوران بیان می‌فرمایند را توضیح می دهیم.[13]

عيص بن قاسم گفت: از امام صادق علیه‌السلام شنيدم كه مي‌فرمود: بر شما باد به تقواي خداوند يكتا كه شريكي براي وي نيست، و مواظب جان هاي خود باشيد: به خدا سوگند كسي كه براي گوسفندان خود چوپاني دارد هنگامي كه چوپان ديگري را مي‌يابد كه بهتر از اولي گوسفندانش را نگهداري مي‌كند، گوسفندان را از اولي گرفته و به دومي مي‌سپارد[14]، چه نيكو بود اگر هر يك از شما داراي دو جان مي‌بود، با يكي جنگيده و تجربه مي‌اندوختيد و با ديگري از تجربيات حاصله استفاده مي‌كرديد، لكن انسان يك جان بيشتر ندارد و هنگامي كه از دست رفت ديگر راه بازگشت وجود ندارد، پس سزاوار است از جان هاي خودتان در جهت خير استفاده نماييد. هنگامي كه كسي براي قيام به سراغ شما آمد توجه و دقت كنيد كه براي چه هدفي قيام مي‌كنيد.

نگوييد زيد هم خروج كرد، زيد فردي عالم و بسيار راستگو بود و شما را به حاكميت و رياست خودش دعوت نمي‌كرد، او شما را به آنچه رضاي آل محمد است فرا مي‌خواند، و اگر پيروزي و ظفر مي‌يافت به وعده هايش وفا مي‌كرد، وي عليه يك قدرت متمركزي [حكومت بني اميه ] خروج كرد تا آن را شكسته و متلاشي كند، اما ببينيد آن كسي كه امروز از خانواده ما قيام كرد [ محمد بن عبدالله ] شما را به چه چيز مي‌خواند؟ آيا به رضاي آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم ؟ كه ما شهادت مي‌دهيم به دعوت او راضي نيستيم. او امروز كه تنها و بي‌ياور است ما را نافرماني مي‌كند. پس هنگامي كه عَلَم و پرچمها برافراشت و افرادي اطراف او را گرفتند، چگونه از ما اطاعت خواهد كرد؟ به خدا سوگند رهبر و صاحب شما نيست مگر كسي كه تمام فرزندان فاطمه سلام الله علیها بر گرد او اجتماع كنند. اگر تمام فرزندان فاطمه بر كسي اجتماع كردند و ماه رجب بود با نام خدا براي قيام و ياري او حركت كنيد و اگر خواستيد تا ماه شعبان تأخير بيندازيد، و اگر ماه رمضان را هم در شهر و خانواده خود روزه گرفتيد و پس از ماه مبارك آماده قيام شديد شايد براي تقويت نيروي شما بهتر باشد، و خروج سفياني براي شناسايي چنين قيامي به عنوان علامت شما را است [15].

 

بررسی سند روایت

سند روایت، ظاهراً، مشکلی ندارد، هرچند مرحوم مجلسی، تعبیر به حَسن می‌فرمایند و این روایت را، صحیح یا موثق نمی‌دانند. حسن بودن روایت در نظر مرحوم مجلسی، به اعتبار ابراهیم بن هاشم است که امامی ممدوح است ولی توثیق خاص ندارد. هر چند نظر ما این است که، ابراهیم بن هاشم فوق وثاقت است، هر چند، توثیق هم دارد. لذا روایت به اعتبار ایشان صحیحه. [عدل امامی] است. صفوان در روایت هم مشکلی ندارد و عیص بن قاسم هم که ثقه است.

 

توضیح روایت

مرحوم قاریاغدی، صاحب البضاعة المزجاة[16] می‌فرماید:

إِنْ أَتَاكُمْ آتٍ مِنَّا فَانْظُرُوا …

اگر يكى از ما خاندان به نزد شما آمد [و شما را به شورش و خروج دعوت كرد] بنگريد که به چه هدفى مي‌خواهيد خروج و شورش كنيد، و [براى توجیه کارتان ] نگویید: زيد خروج كرد [پس براى ما هم اين كار جايز است] زيرا زيد مرد دانشمند و راستگویى بود و شما را به خويشتن دعوت نمي كرد، بلكه او شما را به رضای از آل محمد، دعوت مي‌كرد.

توضیح: صاحب البضاعة المزجاة می‌فرماید: در ظاهر عبارت «فَانْظُرُوا عَلَى‌اي شَيْ‏ءٍ تَخْرُجُونَ»، تعلیل آمده است، یعنی لا تخروجوا معه بلا رویة و التامل بدون بصیرت زیر هر پرچمی نروید. معرفت وفهم و بصیرت و دوراندیشی داشته باشید.

عبارت «وَ لَا تَقُولُوا خَرَجَ زَيْدٌ فَإِنَّ زَيْداً كَانَ عَالِماً وَ كَانَ صَدُوقاً وَ لَمْ يَدْعُكُمْ إِلَى نَفْسِهِ» حکایت از عظمت زید دارد و اگر هیچ دلیل دیگری، در مورد او نباشد، همین جمله، کفایت می‌کند. زید عالم و راستگو بود، پس دلیل امام، یکی این است که زید عالم بود. این‌ها مهم است. یک عالم و فقیه و صادق در راس کار باشد زَيْداً كَانَ عَالِماً» یعنی «عالماً بمن یستحق بالخلافه» او می‌داند که خودش، شایسته خلافت نمی‌باشد و خلافت از آنِ امام صادق علیه السلام می‌باشد. کدامیک از بزرگان ما که قیام کردند خود را امام خواندند؟ کشف الاسرار امام خمینی را ببینید که چگونه این بزرگوار در امیرالمومنین(ع)، ذوب شده بود. آیا این فرد برای خودش قیام کرده است؟!

امّا عبارت وَ لَمْ يَدْعُكُمْ إِلَى نَفْسِهِ، یکی از وجوهی است که ما برای توجیه روایات ناهیه داریم. روایاتی که امام نهی از دعوت به خویش کرده‌اند.

 وَ لَوْ ظَهَرَ لَوَفَى…

پس اگر [ زید] پيروز شده بود به يقين شما را به همان كسى كه بدو دعوت كرده بود مى‏رساند، و جز اين نبود كه او بر حكومتى شوريد كه كاملاً آماده دفاع بود و مى‏خواست آن را در هم بكوبد. [علت شکست او این بود که با یک حکومت مقتدری طرف شد]

فَالْخَارِجُ مِنَّا…

کسی که امروز از ما، خروج مي‌كند به چه چیز شما را دعوت مي‌كند؟ آيا به عنوان رضاى از آل محمد دعوت مي‌كند؟ ما، شما را گواه می‌گیریم كه به چنین کسی راضی نیستیم. او كه امروز، كسى با وى همراه نيست، نافرمانى‏ ما كند و هنگامى كه پرچم ها و بيرق ها را پشت سر خود ببيند سزاوارتر است كه سخن ما را نشنود (و به خواست ما عمل ننمايد) مگر كسى كه همه فرزندان فاطمه گرد او جمع شوند (و با او همراهى كنند).

توضیح: صاحب البضاعة المزجاة می‌فرماید: مراد از «الْيَوْمَ» قبل از ظهور امام زمان (عج) است، بنابراین، کسی که امروز شما را دعوت می‌کند، علیه ما تمرد کرده و از چارچوب دستورات ما خارج شده است و مخالف حکم ما می‌باشد، حال به هر طریق و گونه ای – شعارش طولی باشد یا عرضی و به خودش دعوت کند و یا به اهل بیت – که دعوت نماید. فَنَحْنُ نُشْهِدُكُمْ أَنَّا لَسْنَا نَرْضَى بِهِ شما را شاهد قرار می‌دهیم که ما راضی به چنین قیامی، نیستیم و او را قبول نداریم. ظاهرش این است که امام رضایت ندارد چون فائده ای بر آن مترتب نمی‌باشد. فقط جانها از بین می‌رود و نتیجه ندارد، چون مهلت حکومت جور، هنوز به پایان نرسیده است.

ضمناً، قیام کننده ای که اکنون با نظرات ما مخالفت می‌کند و متمرد است – با اینکه، یاری ندارد و کسی همراهش نیست- اولی است که در زمان قدرت و ریاست، ولایت و امامت ما را قبول ننماید.

 طبق این عبارت، اینطور نیست که امام، از هر قیام کننده راضی نباشد بلکه عدم رضایت در صورتی است که کسی از بنی فاطمه همراهش نباشد، پس بنا به این قرینه، امام تمام قیام ها را، رد نمی‌کند.

فَوَ اللَّهِ مَا صَاحِبُكُمْ …

به خدا سوگند، صاحب الامر شما نيست مگر كسى كه همه بنى فاطمه موافقت كنند و بر او گرد آيند هر گاه ماه رجب باشد، بنام خدای عزوّجل رو آوريد، و اگر خواستيد تا ماه شعبان هم عقب اندازيد، زيانى نيست (و عيبى ندارد) و اگر بخواهيد ماه رمضان هم (اقدام بكارى نكنيد و) فريضه روزه را در ميان خاندان خود بگيريد شايد اين كار موجب نيروى بيشترى براى شما باشد، و همان خروج سفيانى (براى علامت و نشانه) شما را بس است (و آن نشانه حتمى است).

گرچه بگوییم که از این عبارت روایت، استفاده می‌شود که حضرت، مطلق قیامها را تا قیام سفیانی نفی می‌کند. ولی باید گفت که از حیث عبارت وَ لَمْ يَدْعُكُمْ إِلَى نَفْسِهِ مقید است، یعنی اینکه هر پرچم و شخصی، تا قیام امام زمان ارواحنا فداه مورد تایید نمی‌باشند به شرطی که این قیام دعوت به نفسه و عرضی باشد. ولی اگر برای اقامه و احیای امر به معروف و نهی از منکر و از بین بردن باطل باشد، اشکالی ندارد.

نتیجه: ما این روایت را موید قرار دادیم بر اینکه مراد از نهی، بیان تکلیف خودشان بوده است.

 

سه نکته:

برخی دیگر گفته‌اند: این نقض، وارد نیست چون این قیام ها، سراسر جهان را تسخیر نکرده بلکه محدوده خاصی داشته‌اند. البته چنین توجیهی هم صحیح نمی‌باشد زیرا، در روایات ناهیه آمده است که چنین قیام هایی، نتیجه ای در بر ندارد و صحبتی از تسخیر جهان به عنوان هدف قیام، نشده است.

اشکال برخی دیگر، اینگونه است که قیام هایی که عنوان نقض دارند، از علویین نمی‌باشد، پس اصل پیشگویی به قوت خود باقی است. جواب این است که چنین اشکالی هم، صحیح نمی‌باشد چون قیام کنندگان، جزو علویین بوده‌اند و نفی علویت، بر اثر تبلیغات عباسیین بوده است.

 


 

[1] – عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ رِبْعِيٍّ رَفَعَهُ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع قَالَ: وَ اللَّهِ لَا يَخْرُجُ‏ وَاحِدٌ مِنَّا قَبْلَ خُرُوجِ الْقَائِمِ ع إِلَّا كَانَ مَثَلُهُ مَثَلَ فَرْخٍ طَارَ مِنْ وَكْرِهِ قَبْلَ أَنْ يَسْتَويَ جَنَاحَاهُ فَأَخَذَهُ الصِّبْيَانُ فَعَبِثُوا بِهِ (كلينى،كافي، ج‏8، ص: 264)

[2] – مرحوم آقای خوئی در معجم (ج7،ص160) و مرحوم مامقانی در تنقیح الرجال(27،ص85)، راجع به ربعی بحث کرده‌اند. مرحوم مجلسی هم در مراة العقول (ج26،ص256) روایت را مرفوع می داند.

[3] – «حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِكٍ قَالَ حَدَّثَنِي أَحْمَدُ بْنُ عَلِيٍّ الْجُعْفِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُثَنَّى الْحَضْرَمِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ زَيْدٍ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْبَاقِرِ ع قَالَ: مَثَلُ خُرُوجِ الْقَائِمِ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ كَخُرُوجِ‏ رَسُولِ‏ اللَّهِ‏ ص وَ مَثَلُ مَنْ خَرَجَ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ قَبْلَ قِيَامِ الْقَائِمِ مَثَلُ فَرْخٍ طَارَ فَوَقَعَ مِنْ وَكْرِهِ‏ فَتَلَاعَبَتْ بِهِ الصِّبْيَان‏» (الغيبة، نعماني ؛ ص، 199،با ب 11، ح 14)

[4] – حجم بسیاری از روایات (تا 70 هزار حدیث) را نزد خود داشته است. وسایل الشیعه با این عظمت 35 هزار حدیث است و یا کل صحاح ستّه با حذف مکررات به 9 هزار حدیث نمی‌رسد. روایاتش را از امام باقر و او از رسول الله نقل می کند. همه روایاتش را پاره کردند – به مقدمه صحیح مسلم مراجعه نمایید – چون قائل به رجعت است.

[5] – کسی که اعتقاد به برگشت امیرالمومین دارد از نظر اینها مردود است. ولی کسی که به امام برمی‌گردد و لعن و سب می‌کند را ثقه می‌دانند. اهانت به امیرالمومنین از نظر اینها نقطه ضعف نیست. نقطه ضعف این است که بگوییم امیرالمومنین در همین دنیا رجعت می‌کند.

[6] – مهمل یعنی اینکه اصلا در کتب رجالی اسمش نیامده است. ولی مجهول در کتب رجالی اسمش ذکر شده ولی توصیف به توثیق و تعدیل نشده است.

[7] – به معجم رجال الحدیث ج 2 ص 168 و جلد 11 ص 110 و جلد 17 ص 185، مراجعه نمایید.

[8] – مستدرکات (ج1 ص 378)

[9] – با توجه به اینکه جعفر بن محمد بن مالک، روایات مهدوی زیادی را نقل کرده است، لذا برآن شدیم که راجع به این شخص، بحث گسترده تری، داشته باشیم؛ که درجای خود به آن اشاره شده است. برخی مثل: نجاشی، خویی و تستری او را ضعیف می شمارند. برخی مثل: شیخ طوسی و مامقانی از او دفاع می کنند. علامه حلی هم توقف می کند.

[10] – اگر کسی بگوید که همه روایات کافی شریف، صحیح است و نیازی به بررسی سندی ندارد، در جواب می‌گوییم که ما – بر خلاف اخباریین – چنین نظری را قبول نداریم. مرحوم آقای خوئی در مقدمه کتاب شریف معجم رجال الحدیث‌شان به این نکته اشاره می‌کنند که ما چنین حرفی را نمی‌زنیم، این گزافه گویی و زیاده روی است، که بگوییم تمام روایات کافی شریف صحیح است. روایات در کافی هم، باید بررسی سندی شود.

برخی از روایات در کافی شریف است – انگیزه مرحوم کلینی را در نقل چنین روایاتی نمی‌دانم، اشتباه نساخ بوده یا نظر خاصی، نسبت به بیان آن داشتند – که با اعتقادات ما نمی‌سازد. روایاتی از قبیل: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله: إِنِّي و اثْنَيْ‏ عَشَرَ مِنْ وُلْدِي و أَنْتَ يَا عَلِيُ‏ زِرُّ الْأَرْضِ- يَعْنِي أَوْتَادَهَا و جِبَالَهَا…»[1]، طبق این روایت، ائمه هدی، سیزده نفر هستند. به هرحال برخی روایات هستند که جای تامل دارند. پس این مبنا قابل قبول نیست، و ما باید روایات [ حتی کتاب کافی] را بررسی کنیم.

 

[11] – البته به چند شاهد دیگر هم در آینده اشاره می کنیم.

[12] – مجلسی، بحارالانوار، ج 37،ص 134

[13] – اگر دقت کنید! روایاتی که از آن ها، استفاده‌ی نهی از قیام می‌شود، معمولاً از امام صادق علیه السلام است. بر این اساس، شاید بتوان گفت که روایات ناهیه، مربوط به دوران خاصی (مثل زمان درگیری عباسیون و علوییون) می‌باشد.

[14] – مرحوم قاریاغدی صاحب البضاعة المزجاة می‌فرماید: این عبارت، تمثیل است. می‌خواهد حال امام و رعیت را به حال راعی و غنم، تشبیه کند. امام در جامعه به منزله راعی است. این امری، عقلایی است که انسان حتی برای گوسفندانش، چوپان بهتر را انتخاب می‌کند، پس انسان هم نمی‌تواند از کسی پیروی کند مگر آنکه اعلم به مصالح شخص باشد و از دیگران، بازدارنده تر از محارم الهی باشد.

[15] – عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ عِيصِ بْنِ الْقَاسِمِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ‏ عَلَيْكُمْ بِتَقْوَى اللَّهِ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ انْظُرُوا لِأَنْفُسِكُمْ فَوَ اللَّهِ إِنَّ الرَّجُلَ لَيَكُونُ لَهُ الْغَنَمُ فِيهَا الرَّاعِي فَإِذَا وَجَدَ رَجُلًا هُوَ أَعْلَمُ بِغَنَمِهِ مِنَ الَّذِي هُوَ فِيهَا يُخْرِجُهُ وَ يَجِي‏ءُ بِذَلِكَ الرَّجُلِ الَّذِي هُوَ أَعْلَمُ بِغَنَمِهِ مِنَ الَّذِي كَانَ فِيهَا وَ اللَّهِ لَوْ كَانَتْ لِأَحَدِكُمْ نَفْسَانِ يُقَاتِلُ بِوَاحِدَةٍ يُجَرِّبُ بِهَا ثُمَّ كَانَتِ الْأُخْرَى بَاقِيَةً فَعَمِلَ عَلَى مَا قَدِ اسْتَبَانَ لَهَا وَ لَكِنْ لَهُ نَفْسٌ وَاحِدَةٌ إِذَا ذَهَبَتْ فَقَدْ وَ اللَّهِ ذَهَبَتِ التَّوْبَةُ فَأَنْتُمْ أَحَقُّ أَنْ تَخْتَارُوا لِأَنْفُسِكُمْ إِنْ أَتَاكُمْ آتٍ مِنَّا[15] فَانْظُرُوا عَلَى أَيِّ شَيْ‏ءٍ تَخْرُجُونَ وَ لَا تَقُولُوا خَرَجَ زَيْدٌ فَإِنَّ زَيْداً كَانَ عَالِماً وَ كَانَ صَدُوقاً وَ لَمْ يَدْعُكُمْ إِلَى نَفْسِهِ إِنَّمَا دَعَاكُمْ إِلَى الرِّضَا مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ ع وَ لَوْ ظَهَرَ لَوَفَى بِمَا دَعَاكُمْ إِلَيْهِ إِنَّمَا خَرَجَ إِلَى سُلْطَانٍ مُجْتَمِعٍ لِيَنْقُضَهُ فَالْخَارِجُ مِنَّا الْيَوْمَ إِلَى أَيِّ شَيْ‏ءٍ يَدْعُوكُمْ إِلَى الرِّضَا مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ ع فَنَحْنُ نُشْهِدُكُمْ أَنَّا لَسْنَا نَرْضَى بِهِ وَ هُوَ يَعْصِينَا الْيَوْمَ وَ لَيْسَ مَعَهُ أَحَدٌ وَ هُوَ إِذَا كَانَتِ الرَّايَاتُ وَ الْأَلْوِيَةُ أَجْدَرُ أَنْ لَا يَسْمَعَ مِنَّا إِلَّا مَعَ مَنِ اجْتَمَعَتْ بَنُو فَاطِمَةَ مَعَهُ فَوَ اللَّهِ مَا صَاحِبُكُمْ إِلَّا مَنِ اجْتَمَعُوا عَلَيْهِ إِذَا كَانَ رَجَبٌ فَأَقْبِلُوا عَلَى اسْمِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ إِنْ أَحْبَبْتُمْ أَنْ تَتَأَخَّرُوا إِلَى شَعْبَانَ فَلَا ضَيْرَ[15] وَ إِنْ أَحْبَبْتُمْ أَنْ تَصُومُوا فِي أَهَالِيكُمْ فَلَعَلَّ ذَلِكَ أَنْ يَكُونَ أَقْوَى لَكُمْ وَ كَفَاكُمْ بِالسُّفْيَانِيِّ عَلَامَةً؛ کلینی، كافي ؛ ج‏8 ؛ ص264، ح 381

[16] – وفات مرحوم قاریاغدی در سال 1089 و وفات مرحوم مجلسی 1111 است. ولی حدس من این است در دورانی که مرحوم قاریاغدی، کتاب البضاعة المزجاة را تالیف می کرده، کتاب مرآة العقول موجود بوده و ایشان روایاتی را هم،از مجلسی نقل می‌کند که یا از خودشان شنیده و یا از کتابشان خوانده است.

[17] – این مطلب، در حد یک احتمال قبول است. چون این ها، انگیزه و داعی بر این امور داشته‌اند و کارخانه های جعل احادیث شان- خصوصا در دوره عباسیین- سه شیفت کار می‌کرده است. مرحوم علامه امینی در سلسلةالکذابین، آمار بالغ بر 500 هزار حدیث می‌دهد. گمان نمی‌کنم، همه کتب صحاح به 10هزار برسد( یعنی 50 برابر!)، به شرح نهج‌البلاغه ابن‌ابی‌حدید (ج4، ص34) مراجعه نمایید، ایشان شرح مبسوطی در این مورد دارد. ولی بخواهیم که در خصوص روایات ناهیه هم بگوییم که این دسته، جعلی است، نیاز به دلیل قوی دارد و این سخن در حد یک احتمال، مورد قبول است.

[18] – در آینده به بررسی قیام زید خواهیم کرد.

یک پاسخ

پاسخ دادن به محمد لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *